۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۷:۳۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۸۹۸۰
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۱ - ۱۸-۰۹-۱۳۸۷
کد ۵۸۹۸۰
انتشار: ۰۹:۱۱ - ۱۸-۰۹-۱۳۸۷

گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد


كارگزاران

«دانشجويان و تحولات سياسي» عنوان سرمقاله ي روزنامه‌ي كارگزاران به قلم  عليرضا رجايي است كه در آن مي‌خوانيد؛ گرچه تاسيس دانشگاه تهران، در زمان استقرار ديکتاتوري رضاشاهي صورت گرفت اما دانشجويان اين دانشگاه پيوسته، سمت‌و‌سوي اجتماعي مشخصي داشتند که در نوع خود پديده‌اي جديد بود. در تقسيم‌بندي حرکت‌هاي جنبش دانشجويي در ايران مي‌توان به چند دوره اساسي اشاره كرد. دوره اول جنبش دانشجويي از سال 1313 تا 1320 بوده يعني از زمان تاسيس دانشگاه تهران تا سقوط دولت رضاشاه که البته بيشتر فعاليت‌هاي دانشجويي اين دوره صنفي بوده ‌است. دوره دوم، شامل فعاليت‌هاي جنبش دانشجويي از سال 1320 تا 1332 مي‌شود. در اين زمان يعني در فاصله سقوط رضاشاه تا کودتاي 28 مرداد رفته‌رفته فعاليت‌هاي دانشجويان سمت‌و‌سوي سياسي بيشتري گرفت به خصوص از سال 1327 که مباحث مربوط به ملي شدن صنعت نفت مطرح شد، اعتراض به قراردادهاي نفتي گذشته، تمايل جنبش دانشجويي به اين موضوع را موجب شد. در اين سال‌ها نقطه اساسي حرکت دانشجويي در دانشگاه بود و گرايش به عمل سياسي رفته‌رفته در دانشگاه‌ها شديدتر شد و در اين ميان دو گرايش عمده يعني حزب ايران و حزب توده به رقابت با يكديگر سرگرم بودند. البته از گزارش‌هايي که از اين دوره زماني داده مي‌شود اينطور استنباط مي‌شود که گرايش دانشجويان به حزب توده بيشتر و عميق‌تر بوده و حزب ايران و جبهه ملي اصولا در موقعيت ضعيف‌تري قرار داشته‌اند. در خاطرات مهندس سحابي آمده که گرايش‌هاي ملي و بعدا ملي- مذهبي به خصوص گرايش مذهبي در اين زمان در اقليت بوده و با وجود آنکه مرحوم بازرگان، رياست دانشکده فني دانشگاه تهران را هم برعهده داشته، حتي در اين دانشکده نيز گرايش‌هاي ملي- مذهبي مهمي وجود نداشته است. با اين همه سال‌هاي 32 تا 57 اوج باروري جنبش دانشجويي در ايران است، سال 32 نقطه تعيين‌کننده‌اي در سياسي شدن دانشگاه است.

اين سياسي شدن به معناي آن است که قشر نوگراي جامعه ايران و طبقات جديد و مدرن که در نتيجه توسعه سرمايه‌داري دوره پهلوي به بعد به وجود آمده بودند، به شکل يک هسته اعتراضي در دانشگاه‌ها نسبت به رويه‌هاي موجود معترض بودند و نکته جالب آنکه اين گروه‌ها از يک طرف خودشان زاييده برنامه‌هاي حکومت پهلوي از جمله تشکيل طبقه متوسط جديد، تاسيس دانشگاه‌ها و... بودند و قاعدتا بايد خود را مديون آن مي‌دانستند ولي از سوي ديگر آنان به عنوان نيرويي اعتراضي و رو به گسترش در دانشگاه‌ها شكل يافتند و از نقطه صفر اعلام وجود جزء حرکتي اعتراضي شدند كه اين امر حاکي از نوعي تناقض ايدئولوژيک در برنامه‌هاي توسعه حکومت پهلوي است، تناقضي كه رژيم پهلوي هرگز موفق به فهم و حل آن نشد.

کودتاي 28 مرداد باعث شد تلاش‌هايي براي تشکيل جبهه ملي دوم و سوم صورت گيرد که گروه‌هاي دانشجويي نيز در آن مشارکت داشتند ولي ناکامي بازسازي جبهه ملي در آن زمان به‌طور کلي فضاي دانشگاه‌ها را به سوي راديکاليسم برد. اين راديکاليسم با راديکاليسمي که در متن جامعه مدني ايران بعد از آن کودتا ايجاد شد، همسو بود و به تعبيري مي‌توان گفت كه با وجود فروکش کردن قابل‌توجه راديکاليسم در جامعه ايران، از سال 32 تا اين لحظه راديکاليسم حاصل از آن کودتا در جامعه ايراني فروکش نکرده و جامعه ايراني همچنان پس‌لرزه‌هاي راديکاليسم دهه 30 را با خود حمل مي‌کند. در اين سال‌ها دانشگاه‌ها نقش پيشگام و پيشرويي داشتند كه در اين مورد ترديدي وجود ندارد ولي وضع سياسي دانشگاه‌ها تابعي از وضع سياسي کل جامعه بوده به‌گونه‌اي كه مي‌توان مدعي بود كه در تاريخ جنبش دانشجويي سراغ نداريم که نوع سياسي بودن دانشگاه‌ها متفاوت از وضع مسلط جامعه مدني بوده باشد. حتي در دهه 40 و 50 كه گرايش به عمل مسلحانه در دانشگاه‌ها به عنوان راه‌حلي براي مسائل ايران شکل مي‌گرفت، در سطح جامعه مدني ايران نيز گرايش به عمل مسلحانه قوي و نيرومند بود و اين مسئله البته تا حد زيادي تحت تاثير تحولات و انقلاب‌هاي جهاني بوده ولي در اين زمان پيشگام بودن دانشگاه به اين معنا نبود که در دانشگاه ايده‌اي پرورش يافته و سپس اين ايده در متن جامعه مدني تسري پيدا کرده باشد بلکه نوعي مبادله وجود داشت که در اين مبادله دانشگاه بيشتر متاثر از جامعه مدني بوده ‌است. مي‌توان نتيجه گرفت كه پيشگام بودن دانشگاه‌ها در اين سال‌ها به معناي رسيدن دانشگاه به نقطه باروري ايدئولوژي‌هاي سياسي امري قابل ترديد و تاملي است.

از دهه 40 به بعد هسته‌هاي اصلي جنبش چريکي ايران چه در سطح چپ و به‌طور مشخص سازمان چريک‌هاي فدايي خلق بود و چه در سطح مذهبي مانند سازمان مجاهدين خلق، نيروهاي عمده خود را از بدنه دانشگاه‌ها جذب مي‌کردند. آن زمان کل بدنه دانشجويي بعد از کودتا ميل به حرکت براندازانه پيدا کرد و تقريبا همه سازمان‌ها، مورد سوال جنبش دانشجويي قرار گرفتند به‌گونه‌اي كه جبهه ملي نيز مورد نقد گرايش‌هاي راديکال قرار گرفت و در ابتدا برشي از جبهه ملي با نام نهضت آزادي ايران تشکيل شد که راديکال‌تر از جبهه ملي بود و در گام بعدي نيز از دل نهضت آزادي ايران، سازمان مجاهدين خلق شکل گرفت. از آن سو، از درون حزب توده که بعد از کودتا مورد نقد جبهه ملي و شاخه جوانان حزب توده قرار داشت، سازمان انقلابي حزب توده متولد شد كه اين سازمان از نظر ايدئولوژي و خط‌مشي گسست کاملي از حزب توده محسوب مي‌شود. بزرگ‌ترين تلاطم جنبش دانشجويي بعد از کودتا به خصوص در دهه‌هاي 40 و 50 قابل مشاهده است، و جالب آنكه با وجود فروکش کردن سنت مبارزه سياسي جنبش دانشجويي دهه 40 و 50، هنوز هم آنچه كه کادرهاي دانشجويي دهه 40 و 50 تاسيس کردند چه به لحاظ سازماني و تشکيلاتي و چه به لحاظ ايدئولوژيک همچنان باقي است و محل درگيري‌هاي فکري و تشکيلاتي است. نکته مشترک عملي و نظري اين سازمان‌ها اين بود كه همگي آنها با نقد جريان‌هاي پيش از خود شکل گرفتند و سمت‌و‌سوي آنان به سمت هرچه راديکال‌تر شدن بود. در رژيم شاه سيستم سرکوب در ساواک قوي‌تر و پيچيده‌تر شد و قدرت يافتن ساواک باعث شد راديکاليسم سازمان‌هاي چريکي که به حرکت‌هاي دانشجويي متکي بودند در دهه 50 مهار شود و به بياني با سرکوب‌هاي شديدي منهدم شد.

در سال‌هاي پس از انقلاب اسلامي ايران، سازمان‌هاي چريکي و دانشجويان هوادار اين سازمان‌ها به نماينده راديکال‌ترين جناح طبقه متوسط ايران تبديل شدند كه علاقه‌مند بودند نظام سياسي بعد از انقلاب اسلامي را براساس همان ايدئولوژي‌هاي سياسي سامان دهند، اين اتفاق در سال‌هاي 59 و 60 ادامه پيدا كرد ولي وقوع انقلاب فرهنگي و اتفاقاتي که در سال 59 و 60 رخ داد، پاياني بر سازمان‌هاي راديکال پس از انقلاب بود، گروه‌هايي هم که در خارج از کشور استمراري پيدا کردند به خصوص جناح غيرمذهبي و به‌طور مشخص فدائيان، دائما ريزش کردند و گرايش‌هاي متفاوتي درونشان به وجود آمد به‌گونه‌اي كه در حال حاضر و به تعبير خودشان از جنبش فدايي چيزي باقي نمانده است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، حرکت‌هاي دانشجويي که پيوسته به صورت معترض در مقابل نظم موجود قرار داشتند، به نيروي حامي نظم موجود و حاکميت بعد از انقلاب اسلامي تبديل شدند يعني انجمن‌هاي اسلامي به گروه‌هاي حامي حاکميت در متن دانشگاه‌ها و حرکت‌هاي دانشگاهي تبديل شدند چنان كه تشکيل دفتر تحکيم وحدت در آن سال‌ها بر همين اساس بود اما رفتار دفتر تحکيم وحدت در ابتداي دهه 70 تغيير يافت. از سال‌هاي آغازين دهه 70 دفتر تحکيم وحدت از آن حالت اوليه فاصله گرفت و به تدريج به صورت يک نيروي منتقد جلوه پيدا کرد و تحت تاثير افکار افرادي چون دکتر سروش انديشه ايدئولوژيک خود را با ورود نسل جديدي از دانشجويان به تجديدنظر گذاشت. اين نقطه آغاز حرکت جديدي بود که از سال 76 بروز پيدا کرد؛ حرکت دانشجويي ديگر نه به شکل چريکي بلکه به شکل اعتراض سياسي در حوزه ويژه‌اي از راديکاليسم قرار گرفت و به‌خصوص در سال‌هاي آغازين دهه 80 تجديدنظري اساسي در مشي گذشته خود انجام داد به‌گونه‌اي كه ديگر هيچ‌يک از سازمان‌هاي موجود در ايران را پاسخگوي مسائل ايران نمي‌د‌يد و خود را به عنوان راه‌حلي مطرح كرد.

در مجموع دانشجويان ايراني پيوسته در متن تحولات ايران حاضر بوده‌اند ولي در نقطه آغاز و ايجاد تحولات سياسي قرار نداشته‌اند يعني تابعي از فضاي کلي سياسي در جامعه ايران بوده‌اند و در لحظاتي به موثرترين کادرهاي يک جريان سياسي تبديل شده‌اند. شايد در حال حاضر در هيچ کجاي دنيا جنبش دانشجويي به معناي دقيق آن وجود نداشته باشد و تقريبا همه سنت‌هاي مربوط به جنبش دانشجويي که مشخصا جنبش 1368 اروپا بوده، به پايان خود رسيده‌اند يا برخي از آنان به احزاب راديکال و حزب سبزها در کشورهاي اروپايي تبديل شده و به نوعي در نظم سياسي موجود قرار گرفته‌اند. اما به نظر مي‌رسد سرکوب‌هاي شديد جنبش دانشجويي ايران در سال‌هاي اخير به خصوص با وقايع بعد از 18 تير موجب شده كه جنبش دانشجويي در ايران همچنان استمرار داشته باشد. استمرار جنبش دانشجويي، نماد و سمبلي از يک واقعيت جدي‌تر و عميق‌تر است كه همانا مطالبه اساسي طبقات و اقشار مدرن جامعه ايران به خصوص طبقه متوسط جديد طي بيش از نيم قرن است، مطالبه‌اي كه چون هنوز به نتيجه نرسيده، مبارزه براي دستيابي به آن همچنان ادامه دارد. جنبش دانشجويي نيز به عنوان نماد اين مطالبه اساسي و تاريخي طبقات شهري و ناپديد ايران به اين مطالبه اساسي خود دست پيدا نکرده و تا زماني که اين مطالبه محقق نشود، ‌شرايط جنبشي در جامعه ايران استمرار خواهد داشت و به طبع آن حرکت دانشجويي نمودار خواهد بود. اين مطالبه اساسي همان دموكراسي است و دانشجويان نيز به عنوان بخشي اساسي از حرکت اساسي دموکراتيزاسيون در جامعه ايراني هستند و تا زماني که منحني دموکراتيزاسيون در جامعه ايران به پايان نرسد، حرکت دانشجويي نيز به پايان نخواهد رسيد. نقطه پايان جنبش دانشجويي نقطه پايان نسبي تئوري توسعه سياسي در ايران است كه براي اين نقطه در حال حاضر نمي‌توان تاريخ مشخصي پيش‌بيني کرد ولي به جهت يک منطق اجتماعي مي‌توان گفت كه يک جامعه تا ابد نمي‌تواند در فضايي جنبشي باقي بماند.

جمهوري اسلامي

«رابطه آمريكا با سلاح هاي كشتار جمعي» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ مخالفت صريح آمريكا با انهدام سلاحهاي شيميائي يكبار ديگر در سيزدهمين كنفرانس كشورهاي عضو سازمان منع سلاحهاي شيميائي در « لاهه » تكرار شد و به شكست اين اجلاس انجاميد.آمريكا با در اختيار داشتن بيشترين ذخاير سلاحهاي شيميائي در جهان عليه تصميم كنفرانس براي انهدام اين سلاحها موضع گرفت و با نابودي سلاحهاي شيميائي در مهلت مقرر مخالفت ورزيد و مانع دستيابي به يك اجماع بين المللي در اين زمينه شد.

با آنكه واشنگتن در موارد متعددي تصريح كرده است مايل به نابودي سلاحهاي شيميائي خود نيست لكن در جلسه اجرائي سازمان منع سلاحهاي شيميائي در مهرماه سال جاري در زير فشار « گروه 4 » يعني سازمان كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد به ناچار پذيرفته بود كه در اين مورد همكاري كند لكن در آخرين تصميم خود وعده هاي همكاري را پس گرفت و مانع تصويب گزارش نهائي كنفرانس شد.اين مخالفت صريح آمريكا نشانگر وجود تصميماتي است كه هدف اصلي آن تضعيف نهادهاي نظارتي بين المللي و به حاشيه راندن كنوانسيونهاي بين المللي خلع سلاح است و مشخصا درصدد دفع الوقت و جلوگيري از تصويب نهائي پروتكل راستي آزمائي كنوانسيون ميكربي و ايجاد بن بست در مسير مذاكرات كنفرانس خلع سلاح ژنو پيرامون خلع سلاح اتمي و همچنين ايجاد موانع جدي در مسير بازنگري در معاهده منع اشاعه سلاحهاي هسته اي و حتي به شكست كشاندن تلاشها در اين زمينه است .

در واقع واشنگتن در عين تلاش براي اعمال فشار بر ساير اعضا و بزرگنمائي مسائل كم اهميت تر و حتي تمركز بر روي موارد ادعائي كه قابل اثبات و پيگيري نيستند از سوي ديگر سعي دارد كه عملكرد خود را در هاله اي از ابهام قرار دهد و از شفاف سازي سياستها و عملكرد خود اجتناب كند.

اهميت و حساسيت اين رفتار نامتعادل آمريكا زماني بهتر قابل درك است كه به موافقت واشنگتن در مورد انهدام سلاحهاي شيميائي در « شوراي اجرائي » توجه كنيم و اين نكته را در نظر داشته باشيم كه آمريكا با تصميمات و عملكرد پرتناقض خود عملا مانع حصول اجماع در اين مقولات شده و زمينه هاي شكست كنفرانس را فراهم كرده است . موضوع مهم ديگر مخالفت تقريبا همزمان آمريكا با منع توليد و استفاده از بمب هاي خوشه اي است كه به بهانه حفظ منابع آمريكا و متحدان واشنگتن توجيه شده است . يكصد كشور جهان در نشست « اسلو » با توجه به اينكه بمب هاي خوشه اي موجب مرگ هزاران انسان غيرنظامي و قطع عضو آنها شده پيمان منع استفاده از بمب هاي خوشه اي را تاييد و امضا كردند.كنفرانس پيمان منع استفاده از بمب هاي خوشه اي با شركت 125 كشور تشكيل گرديد ولي 25 كشور از جمله قدرتهاي سلطه گر با اين پيمان مخالفت كردند و از پيوستن به آن طفره رفتند.

وزارت امورخارجه آمريكا رسما اعلام كرده است كه واشنگتن به اين پيمان ملحق نخواهد شد چون آنرا به زيان منافع خود و متحدانش ارزيابي مي كند و ممنوعيت آن جان نظاميان و متحدان آمريكا را به خطر مي اندازد. ميدانيم كه اسرائيل در تقريبا تمامي صحنه هاي جنگ عليه اعراب و بويژه عليه فلسطيني ها از بمب هاي خوشه اي استفاده كرده و طيف وسيعي از شهروندان غيرنظامي در لبنان و فلسطين را به خاك و خون كشيده است . در طول جنگ 33 روزه هم آمريكا با ايجاد يك پل هوائي از طريق لندن به ارسال جنگ افزارهاي پيشرفته و بمب هاي خوشه اي براي ماشين جنگي رژيم صهيونيستي پرداخته شود. اين بدان معني است كه در مرحله استفاده اسرائيل از بمب هاي خوشه اي هم آمريكا شريك جرم صهيونيستها بوده است . البته موافقت واشنگتن با ساير كنوانسيونهاي بين المللي نيز در برابر تصميمات و اقدامات ضدانساني واشنگتن و متحدانش كوچكترين تاثير يا نقشي ندارد و فاقد اثرات بازدارنده و مهار كننده است . بطوريكه واشنگتن طبق تعهدات خود در قبال كنوانسيونهاي بين المللي عمل نمي كند و عموما به راحتي آنها را زير پا مي گذارد و به « جنايت جنگي » متوسل مي گردد.

دقيقا به همين دليل است كه واشنگتن تلاش مي كند با ساير كشورها به تفاهمات متقابل دست پيدا كند و كشورها را در قبال « كمك هاي مشروط » خود متعهد سازد كه از دستورات دادگاههاي بين المللي و دادگاههاي صالحه در ساير كشورها در مورد استرداد مجرمين و جنايتكاران جنگي سرپيچي كنند و مجرمين نظامي و غيرنظامي آمريكائي را به محاكم قضائي در ساير كشورها تحويل ندهند.مسئله اينست كه واشنگتن در عين اصرار براي مهار عملكرد ساير كشورها اصرار دارد كه در جنايت و كشتار عليه بشريت در هر فرصت ممكن با دست هاي باز عمل كند و هيچ مانعي در برابر جناياتش وجود نداشته باشد. واشنگتن حتي درخصوص قوانين موجود بين المللي و كنوانسيونهاي رايج نيز سعي دارد به هر طريق ممكن و در چارچوب مطامع خود آنها را مورد تجديدنظر قرار دهد تا مطابق دلخواه خود و متحدانش در اين موارد تغييراتي به عمل آيد كه دربر گيرنده اهداف و برنامه هاي آمريكا و متحدانش باشد.

تلاش براي تجديدنظر در پيمان « ان پي تي » يكي از جدي ترين اهداف آمريكا است كه حقوق اعضا را از اصل كاهش دهد و با ايجاد محدوديتهاي بازدارنده آنها را « مهار » كند و درعين حال خود و متحدانش با زير پا گذاشتن مفاد « ان پي تي » هر تصميم و اقدام خود را در باب توليد تكثير انباشت و استفاده از سلاحهاي كشتار جمعي به راحتي توجيه كنند حال آنكه ساير كشورها بويژه اعضاي جنبش عدم تعهد (گروه 4 ) معتقدند كه مفاد ان پي تي بايستي بدون تجزيه و تفكيك به طور كامل و درخصوص تمامي كشورها اعمال شود و مشخصا كشورهائي كه محتواي مربوط به خلع سلاح اتمي را زير پا گذاشته اند و اجرا نمي كنند در موقعيتي نيستند كه از ساير كشورها « بازخواست » كنند. در واقع مسئله اينست كه متهم نبايستي از موضع قاضي سخن بگويد و با ناديده گرفتن خطاهاي آشكار خود ديگران را متهم سازد تا بلكه بر عملكرد سئوال برانگيز خود و متحدينش سرپوش بگذارد.

دو اجلاسي كه اين روزها در « لاهه » و « اسلو » برپا شد و مراتب مخالفت صريح آمريكا با انهدام سلاحهاي شيميائي و توقف توليد و استفاده « بمب هاي خوشه اي » را به نمايش گذاشت در حقيقت رمز ناكامي مجامع بين المللي در مهار جنايات جنگي را به دنياي معاصر فهماند. طبعا تا قدرتهاي سلطه گر به محصول اراده جهاني تمكين نكنند دنيا روي صلح و آرامش را نخواهد ديد و مي بينيم كه جاي مجرم و قاضي همچنان غيرعادلانه عوض شده است ! و در اين مقوله آمريكا مانع اصلي انهدام سلاحهاي كشتار جمعي است .

آفتاب يزد

‌«دو مجلس اصولگرا  دو پرونده ميلياردي!» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي خوانيد؛ نگاهي به تحولات يك دهه اخير نشان مي‌دهد كه سياستمداران اصلاح‌طلب و اصولگرا در يك زمينه، بسيار به هم شبيه هستند. اين شباهت، توهّم آنها نسبت به فراموش كاري مردم است.

سياستمداراني كه مردم را فراموش‌كار مي‌دانند هر گاه لازم باشد يك بحث سياسي را با طرح ادعاهاي گوناگون در خصوص موفقيت‌هاي خويش يا از راه اتهام افكني‌هاي مبهم نسبت به رقيب آغاز مي‌كنند؛ بدون آنكه به آينده اين برخورد سياسي بينديشند. در نقطه مقابل، همين سياستمداران بسياري از ابهامات مطرح شده را بدون پاسخ مي‌گذارند به اين اميد كه »مردم فراموش‌كار و گرفتار« پس از چندي موضوع را فراموش خواهند كرد! براي اثبات اين توهّم، نمونه‌هاي متعددي مي‌توان ارائه كرد: افشاگري‌هاي ناقص در مورد اسكله‌هاي غيرمجاز، تاكيد بر كارشكني و بحران آفريني‌ها در برابر دولت اصلاحات، پرده‌برداري ناقص از مافياهاي نفتي و غيرنفتي، اشاره ناتمام به ليست مفسدان اقتصادي، تهديد به معرفي قلدرمابان رانت خوار كه در برابر دولت ضد رانت ايستادگي مي‌كنند و... نمونه‌هايي است كه همه آنها را مي‌توان ناشي از »توهم فراموش كاري مردم« دانست. اين مسئله قبلاً در تعامل جناح‌هاي رقيب با يكديگر خودنمايي مي‌كرد. اما در سه سال اخير، همين رويه به تعامل دروني اصولگرايان نيز راه يافته است كه اين مقاله به دو نمونه از آنها مي‌پردازد. ‌‌

دو سال و چند ماه قبل، از درون شوراي اصولگراي شهر تهران خبري به بيرون درز كرد كه نشان مي‌داد سيصد و پنجاه ميليارد تومان از هزينه‌هاي شهرداري تهران، فاقد سند بوده است. اين خبر به سرعت در سراسر كشور پخش شد و نمايندگاني در مجلس اصولگرا، تلاش كردند از اين اقدام بي‌سابقه، رمزگشايي كنند. آنها طرح تحقيق و تفحص از شهرداري تهران را مطرح نمودند اما ظاهراً بسياري از اصولگرايان تصور مي‌كردند كه »فراموش‌كاري مردم« به آنها كمك خواهد كرد تا اين موضوع قبل از رفع ابهام‌ها به فراموشي سپرده شود. به هر حال با همين توهّم، مجلس هفتم به پايان رسيد قبل از آنكه با روشن‌گري در اين مسئله، شائبه‌هاي ايجاد شده نسبت به بعضي مديران برطرف يا در صورت احراز تخلف، متخلفان به مردم معرفي شوند.

اكنون در ماههاي آغازين از فعاليت مجلس هشتم بار ديگر موضوعي مطرح شده است كه اهميت اقتصادي و سياسي آن، دهها بار مهم‌تر از موضوع 350 ميليارد تومان هزينه فاقد سند است. اين موضوع -كه نخستين بار توسط مشاور ارشد رئيس جمهور مطرح و سپس تلاش شد كه به نحوي رفع و رجوع شود- مرتبط با تبديل ذخاير ارزي كشور به طلا بود. خبرگزاري اصولگراي فارس روز 23 ‌آبان اظهارات مجتبي ثمره‌هاشمي را منتشر نمود كه در بخشي از آن آمده بود:»با تدابير شايسته رياست جمهوري، در حال حاضر ذخاير پولي كشور به طلا تبديل شد تا در آينده با مشكل چنداني مواجه نشويم«* يك روز بعد، اين تعديل در خبر ايجاد شد كه »ذخاير ارزي كشور به طلا و ارزهاي معتبر تبديل شده است.« البته اين تعديل نتوانست برخي خبرنگاران سمج را قانع كند و نهايتاً در تاريخ ششم آذر ماه خبرگزاري »ايلنا« خبري منتشر نمود كه نشان مي‌داد »دلار در زمان ارزاني با طلاي گران معاوضه شده است«. البته با گذشت حدود دو هفته از انتشار اين خبر توسط خبرگزاري ايلنا، مسئولان دولتي هنوز براي تكذيب يا تصحيح اين خبر نگران كننده، گامي برنداشته‌اند اما هفته گذشته در گفتگوي تلويزيوني دكتر احمدي‌نژاد، بخشي از اين موضوع مورد پرسش قرار گرفت. رئيس جمهور با جزئي خواندن زيان ناشي از تبديل ذخاير ارزي كشور از دلار به يورو، اين اقدام دولت را موجب ضربه زدن به دلار و جلوگيري از تقويت دشمن اصلي ايران دانست. متاسفانه اطلاعات دقيقي در دست نيست تا نشان دهد اين »زيان جزئي« چقدر است و نشانه »ضربه ديدن دلار« در اثر اين اقدام ايران چيست. زيرا آنچه كه مردم مشاهده مي‌كنند افزايش ده درصدي قيمت دلار در برابر ريال ايران در ماههاي اخير است. البته انتظار مي‌رفت پس از افشاي موضوع در سخنراني مشاور اصولگراي رئيس جمهور و انعكاس آن توسط خبرگزاري اصولگرا، مجلس اصولگرا دست به كار شود و براي آشكارسازي ابعاد اين مسأله و آگاه نمودن مردم نسبت به دستاوردها و پيامدهاي تدبير رئيس جمهور، تلاش كند.

اين موضوع به تنهايي آنقدر اهميت دارد تا ابعاد آن براي مردم آشكار گردد اما رسيدگي به آن از يك زاويه ديگر نيز مي‌تواند كارساز باشد.در سه سال گذشته دولت نهم گاه تصميماتي گرفته كه قبلاً سابقه نداشته و مخالفت‌هاي شديدي را در جناح‌هاي مختلف برانگيخته است. همين تصميمات، معمولاً مجلس را به قانون‌گذاري در حوزه‌هايي وادار ساخته است كه پيش از آن، در حوزه دستگاههاي اجرايي بود. البته قانون‌گذاري مجلس، هم موجب اتلاف وقت مجلس مي‌شد و هم اعتراض و مقاومت شديد دولتي‌ها را به دنبال داشت. اما اكنون با گذشت بيش از سه سال از عمر دولت نهم، دلايل نمايندگان براي ورود به عرصه قانون‌گذاري، قابل‌قبول‌تر و مخالفت مسئولان اجرايي، غيرموجه‌تر به نظر مي‌رسد. به عبارت ديگر اتكاي برنامه‌ريزي‌ها و تصميم‌گيري‌هاي دولت نهم به حلقه كارشناسي نزديك به رئيس‌جمهور و خودداري از پذيرش نظرات ساير قوا و دستگاه‌ها ، هم‌اكنون بسياري از افراد را قانع كرده است كه جلوگيري از برخي تصميم‌گيري‌ها و اقدامات بديع دولت، جز با دخالت موثر مجلس و محدودسازي دولت از راه قانونگذاري، امكان‌پذير نيست. نمونه اخير و ادعاهاي مطرح شده در خصوص زيان ناشي از تبديل ذخاير ارزي كشور نيز صحت ديدگاه كساني را آشكار مي‌سازد كه »دخالت حداكثري مجلس« را توصيه مي‌كنند.

البته ورود مجلس به بحث و رسيدگي به زواياي پنهان مانده برخي تصميمات دولت، مي‌تواند نتيجه ديگري برخلاف برداشت نگارنده داشته باشد و نهايتا بر هوشمندي فوق‌العاده رئيس‌جمهور و مدبرانه بودن تصميمات او صحه بگذارد. اما كنار كشيدن مجلس تنها باعث خواهد شد كه ادعاهاي زيان چندميليارد دلاري كشور به خاطر تبديل ذخاير ارزي نيز در كنار ابهامات مربوط به هزينه‌هاي فاقد سند، در ذهن بسياري از هموطنان بايگاني شود. عدم رسيدگي مجلس به اين موضوع همچنين مي‌تواند از دو مجلس اصولگرا دو خاطره ميلياردي در اذهان باقي بگذارد؛ درحالي كه تصميم‌گيري و اجرا، توسط ديگران انجام شده و مسئوليت ناكامي يا موفقيت‌ها نيز به عهده ديگران مي‌باشد.
 
كيهان

«پنج سال پرماجرا» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛ آن روز- اواخر شهريور 87- جرج بوش در مجمع عمومي سازمان ملل مشغول آخرين سخنراني خود بود. محمود احمدي نژاد رئيس جمهور اسلامي ايران که در صحن عمومي حضور داشت، در حال گفت وگو با منوچهر متکي وزير امور خارجه، انگشت شست خود را بر حسب عادت به سمت پايين گرفت و عکاسان و تصويربرداران و خبرنگاران که در سخنان تکراري و ملال آور بوش چيزي نمي يافتند، گويي که سوژه اي را شکار کرده باشند، حرکت دست احمدي نژاد را محور گزارش ها و تحليل هاي خود کردند. شست احمدي نژاد به لحاظ خبري و تحليلي براي آنها ارزش و اعتباري به مراتب بيشتر از تمام سخنان رئيس جمهور آمريکا يافته بود. خلاصه تحليل ها و تفسيرها درباره حرکت شست(!) رئيس جمهور ايران همان بود که روزنامه انگليسي تايمز نوشت: «ايران در حالي در ميانه ميدان ايستاده که کابوي تنها (بوش) آماده خداحافظي است. بوش ايران را متهم به تروريسم و توليد سلاح هسته اي کرد اما اين احمدي نژاد بود که پس از ورود به نيويورک، تمامي تيترهاي خبري رسانه هاي آمريکا را به خود اختصاص داد. او در طول سخنراني بوش لبخند مي زد و براي ديگر سران سر تکان مي داد و حتي يکبار در گفت وگو با منوچهر متکي وزير خارجه، شست خود را به سمت پايين گرفت، نشاني که گلادياتورها براي تمام کردن کار فرد مغلوب به کار مي بردند.»

حرکت احتمالا عادي شست احمدي نژاد براي نگاه کنجکاو دنيا به ويژه رسانه هاي غربي يک نماد و نشانه و يک سمبل بود، سمبلي از آنچه ايران با آمريکاي متکبر کرد و در برابر نگاه هاي حيرت زده، ترمز ابرقدرت افسارگسيخته 6-5 سال پيش را کشيد. داغي که رئيس جمهور ايران به نمايندگي از ملت خود بر دل بوش گذاشت، بزرگتر از آن بود که نهفته بماند. آه از نهاد بوش برخاسته بود که همين پريروز در سخنراني خود در مرکز بروکينز با تلخکامي تمام گفت «ما قبل از اينکه احمدي نژاد بر سر کار بيايد، داشتيم به نتايج دلگرم کننده اي در خصوص برنامه هسته اي ايران مي رسيديم، چون آنها پذيرفته بودند غني سازي را متوقف کنند. متاسفانه پس از انتخاب احمدي نژاد، ايران مسير برعکسي را برگزيد و غني سازي را از سر گرفت... ما در منطقه خاورميانه اميد زيادي به اصلاح طلبان و فعالان حقوق بشر داريم و از اصلاح طلبان، فعالان حقوق بشر و ناراضيان سياسي در سراسر منطقه حمايت مي کنيم و با آنها همراهيم.»

اين جملات حسرت آلود را کسي مي گويد که 5 سال پيش، افغانستان و عراق را گويا فتح کرده بود و خيال مي کرد ترمز ايران را کشيده و جسارت و جرئت را در اين کشور کشته است. او آن روزها از وضع مجلس ايران خبر داشت که جرياني متنفذ در آن حتي دولت همسو (اصلاح طلب) را گوشه رينگ کشيده و فشار مي آوردند تا کوتاه بيايد و چرخه فناوري هسته اي را تعطيل کند. بوش مي شنيد که از پشت تريبون همين مجلس فلان آقاي نماينده همصدا با جريان تبليغاتي- اطلاعاتي غرب مي گويد درباره فناوري اتمي 19 سال به دنيا دروغ گفتيم و حال دم خروس بيرون زده است. يا آن يکي آقاي نماينده به جاي صداي آمريکا مي گويد ما که نفت داريم، فناوري اتمي مي خواهيم چه کار. و بوش آن روزها را به خاطر مي آورد که معاون وزارت خارجه ايران در نامه اي سري، از موضع ضعف خواستار مذاکره شد و طرف آمريکايي از موضع تبختر و تکبر بي اعتنايي کرد. به شيريني يک رويا بود آن روزها که ناگهان به رنگ کابوس درآمد. احمدي نژاد، ضرب شست ملت ايران بود براي رژيم مستکبر آمريکا. و درست نوشته بودند رسانه هاي آمريکايي و انگليسي که اگر بوش با ملت ايران درگير شود، آنها انگشت خود را در چشم آمريکا فرو خواهند کرد.اکنون حتي انگشت شست احمدي نژاد- اگر هم تصادفي و از سر عادت رو به پايين گرفته شد- براي اهل تحليل و خبر در غرب معنا پيدا مي کرد.

اين 5 سال اما به آساني نگذشت. بودند آدم هاي نشان شده اي در ايران که در اين 5سال مدام افق کشور را تيره و تار و وضعيت مملکت را اورژانسي و فوق العاده و بحراني نشان دادند و هر لحظه رعب و هراس از حمله آمريکا را به افکار عمومي پمپاژ کردند، يا صداي دشمن بودند يا انسان هاي کم ظرفيتي که به خاطر عقده هاي شخصي و محفلي و حزبي، خوشايند دشمن آهنگ شوم ياس و هراس سر دادند. اما آنها را نبايد- با همه صداکلفتي و معرکه گيري- حتي اقليتي در ميان ملت ايران دانست. همان روز که اکبر اعتماد رئيس سازمان انرژي اتمي در رژيم گذشته، جوانان ايران اسلامي را به خاطر دستيابي به قله هاي فناوري اتمي ستود و بسياري از عناصر مخالف جمهوري اسلامي (مقيم اروپا و آمريکا) اعلام کردند که با همه مخالفت ها، جمهوري اسلامي را به خاطر ايستادگي بر سر حق ملي ستايش مي کنند، آمريکايي ها بايد مي فهميدند دچار خسران شده و زيان بزرگي کرده اند. آقاي البرادعي هم که در اين معرکه 5 ساله به عنوان يک شبه داور طرفدار جبهه ناحق عمل کرده امروز با تاسف، همين را به لس آنجلس تايمز مي گويد: «حتي يک اينچ هم در مهار و کنترل برنامه اتمي ايران پيشرفت حاصل نشد. من مدت زيادي است که فکر مي کنم تلاش 5 ساله آمريکا شکست خورده است. ايران به رغم مجموعه تحريم ها، کماکان به کسب فناوري هسته اي مي پردازد و حتي بسياري از ايرانيان مخالف رژيم به خاطر همين مسئله دور جمهوري اسلامي جمع شده اند.»

جماعت ورشکسته به تقصيري که به روال 5 سال گذشته وضعيت کشور را بحراني نشان مي دهند و مدعي اند با کنار زدن احمدي نژاد بايد دولت نجات تشکيل داد، از نجات چه کسي سخن مي گويند؟ آمريکا و رژيم صهيونيستي؟ نجات خود از ورشکستگي؟ يا هر دو؟! وگرنه احمدي نژاد که براي ملت ايران- حتي برخي مخالفان سابق- نماد عزت و اقتدار و شجاعت و اعتبار ملي است. پاسخ به اين پرسش پيچيده نيست: چرا همان عنصر نفوذي در مجلس ششم که در اوج معرکه گيري گروهک منافقين و تبليغات منفي سنگين غرب عليه برنامه هسته اي ايران ادعا کرد 19سال به دنيا دروغ گفته ايم- و دروغ خود او با گزارش هاي آژانس عيان شد- در جمع برخي مدعيان اصلاح طلبي در کاشان گفته است «با رياست جمهوري احمدي نژاد اکيدا مخالفت مي کنيم، به هر شکل ممکن. يعني هر جور بتوانيم يک رأي هم از احمدي نژاد کم کنيم، دريغ نخواهيم کرد»! و نيز نبايد شگفت زده شويم از اينکه ببينيم عضو مرکزيت فلان حزب دولت ساخته که زماني روزنامه تحت نظر وي (شرق) نوشت «ما چون تقواي اتمي نداريم، آمريکا و غرب حق دارند به ما اجازه ندهند از فناوري هسته اي برخوردار باشيم»، حالا به دويچه وله بگويد «ما هرکاري بتوانيم مي کنيم تا احمدي نژاد روي کار نماند». براستي اين جماعت چه سنخيتي با دولت ورشکسته آقاي بوش دارند که به تجانس (هم جنسي) با او رسيده اند؟ مگر نه اينکه السنخيه علت التجانس؟!
مشکل البته شخص احمدي نژاد نيست. او هم مي توانست مانند بعضي ها که تحت فشار تبليغاتي و رواني قرار گرفتند و قافيه را باختند و اگر هم همدل نشدند لااقل منفعل ماندند، همان رويه را پيشه کند تا مغضوب محافل قدرت در غرب و دنباله ها و موتلفان داخلي آنها واقع نشود. مشکل شخص او نيست. مسئله رنج آور براي دشمنان ايران اين است که او به شعارهاي اصيل انقلاب که گفته مي شد تاريخش گذشته و حتي برخي همراهان سابق انقلاب هم تصور مي کردند امکان سر دست گرفتن آن شعارها وجود ندارد- باور دارد و با افتخار و ايمان قلبي از آنها دم مي زند. او مغضوب دشمنان است، چون انقلاب، رهبري، امام(ره) و ملت ايران مغضوب است و او آماج حمله است براي اينکه دولت وي خط مقدم دفاع از کيان کشور و انقلاب است. و او محبوب ملت- با تمام تنوع سليقه ها- و مورد حمايت رهبري است، چون به ايمان و اراده ملت ايران شک نکرد و معامله بر سر آن را روا ندانست.

نقد جاي خود محترم و محفوظ! مي توان و بايد عملکرد احمدي نژاد و جزء به جزء دولت او را نقد کرد و اشکالات را متذکر شد و روند امور را اصلاح و تقويت کرد. مي توان حتي در عرصه سياست و انتخابات با او رقابت کرد. اما اين نقد لازم يا رقابت مجاز در عرصه سياست داخلي، نبايد بهانه يا پوششي براي تخريب «خط مقدم مقاومت»- ضربه ناجوانمردانه از پشت- شود، چندان که دشمن پس از 5 سال سرگيجه، بدان اهتمام کرده و پروژه ساخته و پرداخته است. اين خط مقدم دفاع پيروز- اگر منصف باشيم و در عقده ها و لجاجت ها اسير نمانيم- سزاوار پشتيباني است و آنها که به خاطر توقعات برآورده نشده- حتي مشروع- چشم يکسره بر دشمن مي بندند و تا مرز دشمني با دولت پيش مي روند، بي ترديد در زمين و پروژه دشمن ايفاي نقش مي کنند.

در اين ميان يک جمله هم بايد براي رئيس جمهور محترم نوشت. سرمايه حمايت ملت و رهبري فرزانه انقلاب، بار مسئوليت رئيس جمهور و دولت را سنگين تر مي کند. احمدي نژاد بماهو احمدي نژاد يک مسئوليت دارد و احمدي نژاد مورد اعتماد و حمايت ملت و رهبري، مسئوليتي دوچندان. اين سرمايه را به طور مضاعف بايد پاس داشت و حرمت نهاد و بر تحمل، سعه صدر، فروتني، نقدپذيري- به ويژه نقد دلسوزان- بيش از گذشته اهتمام داشت. احمدي نژاد در اين معرکه، فرماندهي را مي ماند که با وجود درگيري در نبردي سنگين، نبايد از سازمان و انسجام جبهه مقاومت غافل بماند، همچنان که از ديگران پذيرفتني نيست به خاطر اختلاف نظر تاکتيکي يا مثلا به خاطر يک جفت پوتين، در جنگ اهمال کنند يا سر اسلحه را به سوي جبهه خودي رها سازند!آنچه راهگشاست، همان است که امام خميني(ره) فرمود و خار چشم دشمن شده؛ پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به مملکت شما نرسد. اشاره هاي مقتداي انقلاب به شهادت تاريخ جايي براي جولان اختلاف سليقه ها و مجادلات فرصت سوز نمي گذارد.

اعتماد ملي

«در منزلت دانشگاهيان» عنوان سرمقاله روزنامه‌ي اعتماد ملي است كه در آن مي خوانيد؛حضور مهدي كروبي دبيركل حزب اعتماد ملي به بهانه 16 آذر، در جمع دانشجويان دانشگاه شهيدبهشتي فرصتي فراهم آورد تا ايشان نظرات خود را صريح، شفاف و بدون واسطه با دانشجويان اين دانشگاه در ميان نهد. دانشگاه در تحولا‌ت سياسي كشور نقشي بي‌بديل و درخشان دارد. اين نهاد علمي و مدني كه همواره در تاريخ يك قرن گذشته در غياب نهادهاي موثر سياسي نقش پيشرو داشته در دوران حاضر نيز از اين موقعيت و منزلت ممتاز بهره‌مند است.

بديهي است حضور دبيركل حزب اعتماد ملي در اين شرايط معنا و اعتباري خاص دارد. حزب اعتماد ملي براي ورود به عرصه سخت و نفس‌گير رقابت‌هاي انتخاباتي توجه و تكيه خود را بر گروه‌ها و طبقات مختلف اجتماعي معطوف كرده است. دانشگاه و دانشجويان يكي از مهم‌ترين گروه‌هاي اجتماعي حامل پيام جنبش اصلا‌حي در كشور بوده و هستند. آنها در شكل‌گيري حماسه دوم خرداد حضور و نقش مثال‌زدني داشتند. اما متاسفانه در كوران تحولا‌ت سال‌هاي گذشته در تشكيل دولت اصلا‌حات و در زمان استقرار آن چنانچه از نهادهاي مسوول سياسي دولت انتظار مي‌رفت مورد حمايت يا رفتار مدبرانه قرار نگرفتند. اين امر موجب وارد شدن لطمات سنگيني بر پيكره دانشجويي كشور شد. يكي از مهم‌ترين آثار آن عدم تدبير در تعامل با نقش دانشگاه، افزايش هزينه‌هاي سياسي و از سويي غيرسياسي كردن نهادهاي فعال دانشجويي شد؛ تعبيري كه بارها از سوي مقام معظم رهبري مورد نقد قرار گرفته است. عملكرد نهادهاي دولتي و امنيتي در سال‌هاي اخير با جنبش دانشجويي و فضاهاي فرهنگي و علمي كشور موجد انتقادات جدي است. تمركز نگرش امنيتي با فعاليت‌هاي دانشجويي آفتي خطرناك و ضد منافع ملي است. كروبي با امنيتي كردن فضاي دانشگاه و احضارهاي گاه و بيگاه دانشجويان مخالف است. نفس دوران دانشجويي و اقتضائات مترتب بر آن بيانگر ضرورت حس‌ تفاهم، همدلي، درك حساسيت‌ها و فهم اين دوران گذار را ضروري مي‌سازد. عنصر دانشجويي به دليل پاكي، صداقت و شفافيت آيينه تمام‌نماي عملكرد مديريت سياسي، اقتصادي و اجتماعي - فرهنگي كشور است. مهم آن است كه با نگريستن در آيينه وضعيت نامناسب خويش را اصلا‌ح كنيم نه آنكه به شكستن آيينه تمام‌نماي نقد اقدام و يا صداهاي از منظر دولت ناكوك را خفه كنيم.

از سوي ديگر نهاد دانشگاه و فعالا‌ن دانشجويي نيز بايد مراقبت و تدبير لا‌زم را مرعي داشته، متوجه باشند كه از آنها سوءاستفاده نشود. مهم‌ترين مساله آن است كه دانشجويان اجازه ندهند به اسم احزاب و گروه‌هاي سياسي از آنها و صداقت‌شان نردباني ساخته شود و سياستمداران از آن بهره ببرند و در آخر زير پاي دانشجويان را خالي كنند. نفس استقلا‌ل فعاليت دانشجويي ضرورت پرهيز از فرو افتادن به چنين جايگاه لرزاني را ضروري مي‌سازد. از سوي ديگر به نظر مي‌رسد شبكه‌هاي دشمن تمركز و علا‌قه خاصي بر ظرفيت‌هاي دانشجويي كشور از خود بروز مي‌دهند، دانشگاهيان بايد مرز بين انتقاد دلسوزانه و خردمندانه با فروافتادن به عمليات نرم و براندازانه را تفكيك كرده، از جاده منتهي به آرمان‌ها و اصول انقلا‌ب اسلا‌مي و تحقق جمهوري اسلا‌مي خارج نشوند. جمهوري اسلا‌مي ميراث امام راحل و انديشه‌متعالي معمار كبير انقلا‌ب اسلا‌مي قانون اساسي تضمين‌كننده اصول قانوني، سياسي و حقوقي اين نظام است. اما مهم آن است كه به تمام اصول قانون اساسي از جمله آزادي‌هاي مشروع، آزادي بيان، حقوق بشر و تفكيك قوا در كنار اصول نهادمند و مستحكم مربوط به امنيت و ماندگاري ثبات سياسي كشور توامان توجه شود. نبايد و نمي‌توان به بهانه اصولي، موادي ديگر از قانون اساسي را قرباني كرد. در اين ميان حق آزادي فعاليت نهادهاي مدني و دانشگاهي بايد به رسميت شناخته شود و حرمت اساتيد و حريم دانشگاه گرامي داشته شود.

ابتكار

«ابراهيم اسماعيلت را قرباني کن» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد؛..."ابراهيم! اسماعيلت را ذبح کن."!صريح تر و قاطع تر.کار "توجيه" سخت دشوار شد، روشني حقيقت و فشار مسئوليت صريح تر و سنگين تر از آن است که بتوان گريخت..."ابراهيم! اسماعيلت را ذبح کن."! صريح تر و قاطع تر. کار "توجيه" سخت دشوار شد، روشني حقيقت و فشار مسئوليت صريح تر و سنگين تر از آن است که بتوان گريخت. ابراهيم چنان در تنگنا افتاده است که احساس مي کند ترديد در پيام، ديگر توجيه نيست، خيانت است، مرز "رشد" و "غي" چنان قاطعانه و صريح، در برابرش نمايان شده است که از قدرت و نبوغ ابليس نيز در مغلطه کاري، ديگر کاري ساخته نيست. ابراهيم احساس مي کند که در انکار اين پيام، ابليس را اعتراف کرده است. بر لبه پرتگاه سقوط! سقوط ابراهيم! ابراهيم بت شکن، رسول اولوالعزم، بنيانگذار اسلام، راهبر خلق... از بلندترين قله "توحيد"، به پست ترين لجنزار "شرک"! و چه مي گويم! شرک؟ نه! شرک، چند خدايي است، پرستش ديگري يا ديگران، با خدا، و اکنون-به زباني که قرآن از عبادت سخن مي گويد و از توحيد و شرک-ابراهيم، در پرتگاه پرستش ابليس است، به جاي خدا! که اينک، به روشني ابليس-در جبهه مني-روياروي الله ايستاده است! باهيچ حيله اي، نمي توان با هر دو کنار آمد، و نمي توان از هر دو کنار کشيد. نه "همزيستي"، نه "بيطرفي"! آه! که اين داستان چه دشوار و هراس انگيز است! و انسان، اين خدا گونه جهان، که کائنات را به زير فرمان مي تواند آورد، چه ناتوان! روح خدا را در خود دارد و از "ضعف" سرشته است! در هيچ مقامي، از سقوط، مصون نيست! در زندگي، همچون طفل نوپا، بر پرتگاه، همواره بايد خود را مراقب بود! خاتم پيامبران توحيد نيز-که معصوم نخستين است-اگر خود را نگاه ندارد، مي لغزد و هر چه کرده است به باد مي دهد و حتي از شرک معصوم نيست! ابراهيم، پدر پيامبران صاحب عزم، قاتل شرک و شکننده بت در تاريخ انسان، در آخرين مرحله عمر، در اوج قدرت انساني اش و عزت الهي اش، تنها "ميل فرزند"، او را تا لبه پرتگاه ابليس کشانده است! قدرتمندترين قهرمان توحيد، پدر پيامبران خدا، پس از يک قرن ابراهيم زيستن، در قامتي سراپا نشان خدايي افتخار و يقين، اکنون، بازيچه پريشان ابليس! ديگر هيچ راهي برايت نمانده است، خدا و شيطان در دو سويت ايستاده اند، کدام را انتخاب مي کني؟ ابراهيم! حجت بر ابراهيم تمام است.

شک ندارد که پيام، پيام حق است، ترديد در پيام را شک ندارد که ترديدي ابليسي است. مي تواند باز هم "دليل منطقي" آورد، دليل منطقي اش همچنان، هست اما، وجدانش او را به مسخره گرفته است. روشني و گرمي حقيقت را همچون پاره افروخته آتش، در عمق فطرتش، احساسش، تمامي وجودش، حس مي کند، مي يابد. "حقيقت"، قوي تر و صريح تر و نزديک تر از آن است که به دلايل عقلي محتاج باشد، مرد حقيقت، آن را، همچون تابش خورشيد حس مي کند و همچنانکه وجود داشتن خويش را مي يابد، وجود حق را وجدان مي کند. انسان حق پرست، شامه اي حق ياب دارد، شامه اي قوي که هرگز خطا نمي کند، همچنانکه زنبور عسل از فاصله صدها فرسنگ و با هزارها کوه و دشت و تاريکي و طوفان در ميانه حائل، از ميان بي شمار راه ها و بيراهه هاي کوهستاني و بري و بحري، راه نامرئي کندوي خويش را، به نيروي مرموز جهت ياب خويش، مي جويد و مي يابد. انسان حق شناس نيز اين چنين به حق پي مي برد، جهت آن را، در ميان شبها و طوفان ها و توطئه ها و هزارها وسوسه ها و شعبده بازي ها و چشم بندي هاي سرگيجه آور... تشخيص مي دهد و ابراهيم-سرخيل حق پرستان تاريخ-عمر دراز خويش را در حق پرستي به سر آورده و در حق روئيده و پخته و بار آمده و اکنون چگونه مي تواند پيام حق را باز نشناسد و وسوسه ابليس را در نيابد؟ هر چند، اکنون دوست، آتشي برايش برافروخته است، هولناک تر و سوزنده تر از حريقي که دشمن برافروخته بود! و هر چند، دشمن، اکنون مي کوشد تا اين حريق را بر او سرد کند و گل سرخ نمايد! غم همچون گفتاري خشمگين بر جان ابراهيم افتاده و از درون مي خوردش، بوي غم ابليس را مست مي کند، شاد مي کند، غم، آدميزاد را لقمه چرب چنگ و دندان ابليس مي کند. ابليس باز اميدوار شد. در ابراهيم غمگين، طمع بست آنچنان که باز به سراغش آمد و پنهاني در عمق "ناخودآگاه شعور" ش دويد و باز آنچه را در آن دوبار گفته بود، تکرار کرد. منطق ابليس هميشه يکي است، تکرار يک چيز است. هر چند به صدها رنگ و نيرنگ: -"اين پيام را من در خواب..."! اما نه، بس است، ديگر بس است ابراهيم! ابراهيم تصميم گرفت، انتخاب کرد، پيداست که "انتخاب" ابراهيم، کدام است؟ کدام؟ "آزادي مطلق بندگي خداوند"! ذبح اسماعيل! آخرين بندي که او را به بندگي خود مي خواند! ابتدا تصميم گرفت که داستانش را با پسر در ميان گذارد، پسر را صدا زد پسر پيش آمد، و پدر، در قامت والاي اين "قرباني خويش" مي نگريست! اسماعيل، اين ذبيح عظيم! اکنون، در مني، در خلوتگاه سنگي آن گوشه، گفتگوي پدري و پسري! پدري برف پيري بر سر و رويش نشسته، ساليان دراز بيش از يک قرن، بر تن رنجورش گذشته، و پسري، نوشکفته و نازک! آسمان شبه جزيره، چه مي گويم؟ آسمان جهان، تاب ديدن اين منظره را ندارد. تاريخ، قادر نيست بشنود، هرگز بر روي زمين چنين گفتگويي ميان دو تن، پدري و پسري، در خيال نيز نگذشته است. گفتگويي اين چنين صميمانه و اين چنين هولناک! پدر، گويي ياراي آن را ندارد که داستان را نقل کند، کشاکش هاي دردناک روحش را بازگويد. حتي، قادر نيست بر زبان آرد که: من مامورم تو را به دست خويش ذبح کنم. دل برخدا مي سپارد و دندان غفلت بر جگر مي نهد و مي گويد: -"اسماعيل، من در خواب ديدم که تو را ذبح مي کنم..."! اين کلمات را چنان شتابزده از دهان بيرون مي افکند که خود نشنود، نفهمد. زود پايان گيرد و پايان گرفت و خاموش ماند، با چهره اي هولناک و نگاه هاي هراساني که از ديدار اسماعيل وحشت داشتند اسماعيل دريافت، بر چهره رقت بار پدر دلش بسوخت، تسليتش داد: -"پدر! در انجام فرمان حق ترديد مکن، تسليم باش. مرا نيز در اين کار تسليم خواهي يافت و خواهي ديد که-ان شا» الله-از صابران خواهم بود"! ابراهيم اکنون، قدرتي شگفت انگيز يافته بود، با اراده اي که ديگر جز به نيروي حق پرستي نمي جنبيد و جز آزادي مطلق نبود، با تصميمي قاطع، به قامت برخاست، آنچنان تافته و چالاک که ابليس را يکسره نوميد کرد و اسماعيل-جوانمرد توحيد-که جز آزادي مطلق نبود و با اراده اي که ديگر جز به نيروي حق پرستي نمي جنبيد، در تسليم حق، چنان نرم و رام شده بود که گويي، يک "قرباني آرام و صبور" است! پدر کارد را بر گرفت، به قدرت و خشمي وصف ناپذير، بر سنگ مي کشيد تا تيزش کند! مهر پدري را، در باره عزيزترين دلبندش در زندگي، اين چنين نشان مي داد و اين تنها محبتي بود که به فرزندش مي توانست کرد. با قدرتي که عشق به روح مي بخشد، ابتدا خود را در درون کشت و رگ جانش را در خود گسست و خالي از خويش شد و پر از عشق به خداوند. زنده اي که تنها به خدا نفس مي کشد! آنگاه، به نيروي خدا برخاست، قرباني جوان خويش را-که آرام و خاموش، ايستاده بود-به قربانگاه برد، بر روي خاک خواباند، در زير دست و پاي چالاکش گرفت، گونه اش را بر سنگ نهاد، بر سرش چنگ زد، دسته اي از مويش را به مشت گرفت، اندکي به قفا خم کرد، شاهرگش بيرون زد، خود را به خدا سپرد، کارد را بر حلقوم قرباني اش نهاد، فشرد، با فشاري غيظ آميز، شتابي هول آور. پيرمرد تمام تلاشش اين است که هنوز به خود نيامده، چشم نگشوده، نديده، در يک لحظه "همه او" تمام شود، رها شود، اما... آخ! اين کارد! اين کارد... نمي برد! آزار مي دهد، اين چه شکنجه بيرحمي است! کارد را به خشم بر سنگ مي کوبد! همچون شير مجروحي مي غرد، به درد و خشم، بر خود مي پيچد، مي ترسد، از پدر بودن خويش بيمناک مي شود، برق آسا برمي جهد و کارد را چنگ مي زند و بر سر قرباني اش، که همچنان رام و خاموش، نمي جنبد دوباره هجوم مي آورد، که ناگهان، گوسفندي! و پيامي که: "اي ابراهيم! خداوند از ذبح اسماعيل درگذشته است، اين گوسفند را فرستاده است تا به جاي او ذبح کني، تو فرمان را انجام دادي!"

مردم سالاري

«روز عرفه، روز دعا» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم اشرف محمدي بقا است كه در آن مي‌خوانيد؛ امروز روز نهم ذيحجه روز عرفه است، روزي که زائران سپيده دم صبح راهي عرفات شدند تا در جوي مملو از ايمان، خشوع و خضوع استغفار کرده و ارکان اصلي حج را به جا آورند.زائران در روز نهم ذيحجه، روز عرفه، آداب و رسوم و مناسک ديني خود را به جا مي آورند و خود را براي ديگر اعمال اين ايام آماده مي کنند. روزي که صدها هزار زائر خانه خدا به عرفات رفته اند و در اين روز بزرگ به درگاه خداوند متعال تضرع مي کنند، روزي که آنها خواستار تقرب به درگاه احديت هستند. روزي که خواهان بخشش گناهان و تولدي دوباره اند. در اين روز خدا دينش را کامل کرده و نعمتش را تمام.

صحراي عرفات در 21 کيلومتري شمال مکه واقع شده و تپه کوچکي  است که حدود 250 متر از سطح دريا بالاتر و کوه ها آن را احاطه کرده اند.

در اين روز حجاج بيت الله  الحرام استغفار مي کنند و پاک و عاري از هر گناه مي شوند، همچون کودکي که تازه زاده شده است. در اين روز صداي دعا و انابه بنده به درگاه احديت قطع نمي شود و استغاثه بنده از پروردگارش تا عرش مي رود.زائران پس از اداي نماز ظهر و عصر در عرفات مانند سنت پيامبر اکرم (ص) رو به قبله ايستاده، تا زمان غروب خورشيد اين حالت را حفظ، به دعا خواني خود ادامه مي دهند و به تفکر و تامل در اعمال خود پرداخته و توبه و انابه سر مي دهند. آنها پس از وقوف در عرفات از طلوع خورشيد تا غروب، به سوي مزدلفه براي شب زنده داري رفته و در آنجا بيتوته مي کنند و به عبادت و راز و نياز مي پردازند.  آنها نماز مغرب و عشا را در مزدلفه به جا مي آورند و تا صبح فردا (عيد قربان) شب زنده داري کرده و به دعا و مناجات مي پردازند.

زائران خانه خدا 10 ذيحجه بار ديگر به مني باز مي گردند تا قرباني کنند، رمي جمرات و مراسم عيد قربان را برگزار کنند تا حج آنها کامل شده و نام حاجي را بر خود نهند.رمي جمرات را طي سه روز متوالي (ايام تشريق) انجام مي دهند. در نيمه هاي شب ضعيفان، زنان، پيران و بيماران آنگونه که پيامبر اکرم(ص) به اين گروه اجازه داده بود، رمي جمرات را به جا مي آورند و بقيه تا صبح فردا صبر کرده و دعا مي خوانند و به عبادت مي پردازند. سپس مناسک حج به پايان مي رسد و به منظور طواف افاضه و خارج شدن از احرام  به مکه مي روند.

وجه تسميه آن را چنين گفته اند که جبرائيل عليه السلام هنگامي که مناسک را به ابراهيم مي آموخت، چون به عرفه رسيد به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آري، لذا به اين نام خوانده شد و نيز گفته اند سبب آن اين است که مردم از اين جايگاه به گناه خود اعتراف مي کنند و بعضي آن را جهت تحمل صبر و رنجي مي دانند که براي رسيدن به آن بايد متحمل شد. چرا که يکي از معاني «عرف» صبر و شکيبايي و تحمل است.

اعمال روز عرفه

روز عرفه از اعياد عظيمه است اگرچه به اسم عيد ناميده نشده است و روزي است که حق تعالي بندگان خويش را به عبادت و طاعت خود خوانده و موائد جود و احسان خود را براي ايشان گسترانيده و شيطان در اين روز خوار و حقيرتر و رانده تر و خشمناک ترين اوقات خواهد بود و روايت شده که حضرت امام زين العابدين عليه السلام شنيد در روز عرفه صداي سائلي را که از مردم سوال مي نمود فرمود به او واي بر تو آيا از غير خدا سوال مي کني در اين روز و حال آنکه اميد مي رود در اين روز براي بچه هاي در شکم آنکه فضل خدا شامل آنها شود و سعيد شوند.

و بالجمله کسي که توفيق يابد، اين روز ادعيه و اعمال بسيار دارد و بهترين اعمال در اين روز دعا است و در تمام ايام سال اين روز شريف به جهت دعا امتيازي دارد و دعا از براي برادران مومن از زنده و مرده بسيار بايد کرد.

اما اعمال اختصاصي اين روز چند عمل است
اول: غسل.
دوم: زيارت امام حسين عليه السلام

شيخ کفعمي در مصباح فرموده مستحب است روزه روز عرفه براي کسي که ضعف پيدا نکند از دعا خواندن و مستحب است غسل پيش از زوال و زيارت امام حسين عليه السلام در روز و شب عرفه که برابر با هزار حج و هزار عمره و هزار جهاد بلکه بالاتر است و احاديث در زيادي فضيلت زيارت آن حضرت در اين روز متواتر است و اگر کسي توفيق يابد که در اين روز در بارگاه مقدس آن حضرت باشد ثوابش کمتر از کسي که در عرفات باشد نيست بلکه بيشتر و مقدم است و کيفيت زيارت آن حضرت چنين است .
الله اکبر الله اکبر کبيرا والحم کثيرا .....

سوم: نماز

چون ظهر شد زير آسمان رود و نماز ظهر و عصر را با رکوع و سجود نيکو به عمل آورد و چون فارغ شود پيش از آنکه مشغول بخواندن دعاهاي عرفه شود دو رکعت نماز کند در رکعت اول بعد از حمد توحيد و در دويم بعد از حمد قل يا ايها الکافرون بخواند بعد از آن چهار رکعت نماز گذارد در هر رکعت بعد از حمد توحيد پنجاه مرتبه بخواند و اعتراف و اقرار کند نزد حق تعالي به گناهان خود تا نائل گردد به ثواب عرفات و گناهانش آمرزيده گردد.

چهارم: تسبيحات حضرت رسول صلي الله عليه واله در روز عرفه
پس فرموده بخوان اين تسبيحات را که مروي از حضرت رسول صلي الله عليه و آله است و سيد بن طاوس در اقبال ذکر فرموده:
سبحان الذي في السمآ عرشه سبحان الذي في الارض حکمه .....
پنجم: ذکر صلوات از حضرت صادق عليه السلام
پس بخوان اين صلوات را که از حضرت صادق عليه السلام منقول است که هر که بخواهد مسرور کند محمد و آل محمد را در صلوات بر ايشان بگويد:

اللهم يا اجود من اعطي ويا خير .....
ششم: تسبيحي ديگر
پس بگو اين تسبيح را که ثواب آن شمارش نمي شود از زيادي وآن تسبيح اين است:
سبحان الله قبل کل احد« وسبحان الله بعد کل احد« ......
هفتم: پس بخوان دعا» ام داود را
صدق الله العظيم الذي....
هشتم: خواندن دعاي زير
اللهم من تعبا» و تهيا» و اعد و ...
نهم: دعا چهل وهفتم صحيفه سجاديه

پس بخوان در اين روز با خشوع و رقت دعاي حضرت علي بن الحسين عليه السلام را که در صحيفه کامله است و آن دعاي چهل و هفتم است و مشتمل است بر جميع مطالب دنيا و آخرت.

الحمد لله رب العالمين اللهم لک الحمد بديع السماوات و الارض ...
دهم: دعاي حضرت حسين عليه السلام در روز عرفه و از جمله دعاهاي مشهور اين روز دعاي حضرت سيد الشهدا عليه السلام است. بشر و بشير پسران غالب اسدي روايت کرده اند که پسين روز عرفه در عرفات در خدمت آن حضرت بوديم پس از خيمه خود بيرون آمدند با گروهي از اهل بيت و فرزندان و شيعيان با نهايت تذلل و خشوع پس در جانب چپ کوه ايستادند و روي مبارک را به سوي کعبه گردانيدند و دستها را برابر رو برداشتند مانند مسکيني که طعام طلبد و اين دعا را خواندند:

الحمد لله الذي ليس لقضآئه دافع ولا لعطائه مانع ولا کصنعه .....
يازدهم: بخوان در اين روز زيارت جامعه سوم را
السلام عليک يا رسول الله السلام.....

و در آخر روز عرفه بخوان :

يا رب ان ذنوبي لا تضرک وان مغفرتک لي لا تنقصک
پروردگارا همانا گناهان من زياني به تو نزند و محققا آمرزش تو از من نقصاني به تو نرساند

فاعطني ما لاينقصک واغفر لي ما لايضرک
پس عطا کن به من آنچه را نقصانت نرساند و بيامرز برايم آنچه را زيانت نزند

و همچنين بخوان :
اللهم لا تحرمني خير ماعندک لشر ما عندي فان انت
خدايا محرومم مکن از آن خيري که نزد تو است به خاطر آن شري که در پيش من است پس اگر تو
لم ترحمني بتعبي ونصبي فلا تحرمني اجر المصاب علي مصيبته
به رنج و خستگيم رحم نمي کني پس محرومم مدار از پاداش مصيبت ديده اي بر مصيبتش
دوازدهم: دعاي عشرات
سيد بن طاوس درضمن ادعيه روز عرفه فرموده که چون نزديک شود غروب آفتاب بخوان دعاي عشرات را که خواندن آن در هر صبح و شام مستحب است. وخواندن آنرا در آخر روز عرفه ترک نکنند.
سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله .....

صداي عدالت

«عيد قربان عيد شرافت و بندگى» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي صداي عدالت است كه در آن مي‌خوانيد؛ عيد قربان، عيد شرافت بنى آدم است و كرامت انسانى‏اش؛ جشن رها شدن از قيد پدرانى است كه جان فرزند خويش را نذر قربان‏گاه‏ها مى‏كردند. عيد قربان، عيد سربلند بيرون آمدن از امتحان عبوديت است. عيد قربان، نقطه عطف آزادى است در تاريخ اسارت‏ها و بردگى‏هايى كه بر انسان تحميل شده بود. عيد قربان، سرآغاز حكومت توحيد است و تولد ايمان و مرگ ترديد. اسماعيل و ابراهيم به راه افتاده‏اند. سجاده‏اى به وسعت تمامى زمين، در قربان‏گاه پسر، رو به راه شده است. ابراهيم در برابر رسالت خويش، خم مى‏شود و ركوع مى‏كند تا تيزى شمشير خويش را دو برابر كند و تحفه‏اى را كه براى اثبات صداقت خويش پيش‏كش آورده است، تقديم كند؛ ولى شمشير با حلق اسماعيل در نمى‏آميزد و سرانجام، سربلندى انسان در بلندترين قله تاريخ دلدادگى‏اش اتفاق مى‏افتد. ابراهيم! امتحان تو، بلنداى سقف عشق را در معمارى بندگى نشان داد و خدا تو را استعاره كرد براى عبرت مدعيان ايمان. عيد قربان، يعنى فدا كردن همه "عزيزها" در آستان "عزيزترين"، و گذشتن از همه وابستگى‏ها به عشق مهربان‏ترين.

مانعى بر سر راهت هست تا تو را از رسيدن به دوست محروم كند؛ به بالت پيچيده است، تا اجازه پرواز را از تو بگيرد و چون سنگى به پايت بسته شده است، تا تو را از رفتن به سوى كعبه ديدار باز دارد. بايد او را قربانى كنى و آن را از ميان بردارى؛ بايد او را به مسلخ بكشانى و ذبحش كنى؛ كه تا او حاضر است، تو را به خوان معشوق فرا نمى‏خوانند و به ديار او راه نمى‏دهند.

از قربانى نفس در پيشگاه معبود كه بگذريم، خدا بندگانى دارد كه پيش او، حتى از جان خويش نيز دم نمى‏زنند و جان در قدوم جانان نهاده‏اند. آن روز، نه روز قربانى شدن اسماعيل بود و نه قربانى شدن آن گوسفند؛ آن روز، روز قربانى كردن نفس‏ها و هوس‏ها بود؛ روز سر بريدن همه دل‏بستگى‏ها و وابستگى‏هايى كه به غير خدا ختم مى‏شد.‏

دنياي اقتصاد

«جايگاه فراموش شده بورس» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه ي دنياي اقتصاد به قلم عليرضا كديور است كه در آن مي‌خوانيد؛چند صباحي است كه بورس تهران به لحاظ كمي و كيفي حال و روز چندان مساعدي ندارد. از ديد كيفي ارزش معاملات روزانه بورس به سطح كمتر از دو ميليارد تومان رسيده كه طي 5/2سال گذشته بي‌سابقه است.به لحاظ كمي نيز شاخص قيمت در آستانه سقوط به سطح كمتر از 9هزار واحد است كه در صورت وقوع اين مساله طي چند روز آينده (در حال حاضر شاخص قيمت 130واحد بالاتر از 9هزار واحد است) شاخص قيمت به سطح خود در سي‌ام مهرماه 82 (62ماه قبل) خواهد رسيد.

اما فارغ از افت شاخص‌ها كه تا حد زيادي ناشي از بحران‌ بين‌المللي و ركود جهاني است ، ارزش معاملات بورس كشور نيز به سطح نگران‌كننده‌اي رسيده كه بخشي از آن به واسطه راه‌اندازي سيستم جديد معاملات سهام شكل گرفته است. بايد توجه داشت كه ارزش معاملات بورس پيش از راه‌اندازي اين سيستم نيز به سختي از مرز 3ميليارد تومان فراتر مي‌رفت و ركود فعلي مدت‌ها است كه گريبانگير بورس تهران شده است.

به بيان ديگر در حال حاضر ارزش معاملات بورس اوراق بهادار با معاملات روزانه يك بنگاه املاك در تهران برابري مي‌كند و اين موضوع نگراني كارشناسان را در خصوص بازار سرمايه بيش از پيش تشديد مي‌كند.در حقيقت سازوكار بازار سرمايه و بورس اوراق بهادار در همه دولت‌هاي قبل و بعد از انقلاب به عنوان يك اهرم مالي كه مي‌تواند نقش تعيين‌كننده‌اي در اقتصاد ايفا كند، ناديده گرفته شده است. با توجه به اينكه اقتصاد ايران يك اقتصاد مبتني‌بر سيستم بانكي (Bank Oriented) است، در هيچ زماني بورس از شان درخور لازم برخوردار نبوده است. حتي نگاهي به روزهاي رونق بورس در تابستان 87 نيز نشان مي‌دهد ارزش معاملات روزانه بورس كه در آن روزها به 20ميليارد تومان مي‌رسيد، بسيار كمتر از بازارهاي رقيب از جمله مسكن، طلا و غيره بود.در اين ميان، نكته قابل‌توجه، بهره‌برداري‌هاي سياسي و اجتماعي از بورس در دوران رونق آن است.

به بيان ديگر مسوولان اقتصادي و سياسي در زمان رشد شاخص‌ها به كرات به عملكرد مناسب خود براي ارتقاي ارزش بورس اشاره مي‌كنند، در حالي كه افت ارزش بورس تهران از 70ميليارد دلار در تابستان 87 به كمتر از 50ميليارد دلار در آذرماه با سكوت مسوولان مواجه شده است.

در واقع كم‌توجهي مسوولان سياسي و اقتصادي به بورس در اتخاذ تصميمات اقتصادي تجلي پيدا مي‌كند. نمونه اين بي‌توجهي به وفور در زمان اتخاذ سياست‌هاي پولي و مالي ديده شده و جاي خالي بورس در اين سياستگذاري‌ها همواره جلوه‌گر بوده است. بارزترين نمونه اين كم‌توجهي نيز در راه‌اندازي سيستم جديد معاملات بروز كرد كه با وجود تحميل‌ هزينه‌هاي سنگين و مشكلات فراوان به كليه فعالان بازار سرمايه، «آب از آب تكان نخورد» و راه‌اندازي عجولانه سيستم مزبور كه منجر به تعميق ركود در بورس تهران شد، هيچ بازتاب اقتصادي و اجتماعي نداشت.در اين ميان، دولت نهم كه مي‌توانست با ابلاغ سياست‌هاي كلي اصل 44 بورس را به جايگاه اصلي خود در اقتصاد بازگرداند نيز فرصت‌سوزي كرد و از بورس تهران تنها به عنوان محلي براي عرضه‌هاي خرد شركت‌هاي دولتي استفاده كرد.در واقع وزارت اقتصاد و سازمان بورس مي‌توانستند با علم به نبود نقدينگي در سطح كشور براي خريد بلوك‌هاي مديريتي شركت‌هاي بزرگ دولتي، اقدام به تسهيل ورود سرمايه‌گذاران خارجي در بورس تهران كنند.

سرمايه‌گذاراني كه مي‌توانستند از يك سو با تزريق نقدينگي از خارج مانع بروز اغتشاش در سطح بورس شوند و از سوي ديگر با افزايش بهره‌وري در شركت‌هاي خريداري شده، دولت را از قيد و بند حمايت‌هاي پيدا و پنهان آزاد سازند.همچنين سازمان‌ بورس فرصت اصلاح موانع موجود معاملاتي و طراحي ابزارهاي جديد را تاكنون از دست داده است. تغييراتي كه مي‌تواند در وهله اول سرمايه‌گذاران را در مقابل ابزارهاي متنوعي علاوه‌بر سهام قرار دهد كه در زمان كاهش قيمت‌ها نيز بتوان تا حد زيادي از پوشش ريسك آنها استفاده كرد و در مرحله بعد با تغيير ذائقه سرمايه‌گذاران و ترغيب آنها به سمت سرمايه‌گذاري با ديد درازمدت، از خروج نقدينگي از بورس جلوگيري كند.هرچند بورس تهران در نيمه نخست سال 87 به دليل توزيع نامناسب صنايع و شركت‌هاي حاضر در بورس، آينه‌اي ناصاف از اقتصاد ايران بود، اما با افت قيمت جهاني نفت، تشديد ركود اقتصادي و كاهش سهم شركت‌هاي بزرگ، بار ديگر بورس بازتاب خوبي از وضعيت كلي اقتصاد ايران شده است. بورسي كه در حال حاضر بيش از پيش نيازمند حمايت مسوولان براي ارتقاي جايگاه فراموش شده خود در اقتصاد است.

سرمايه

«گردهمايي در سرزمين نوراني مکه» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي سرمايه به قلم عباسعلي سرفرازي است كه در آن مي‌خوانيد؛ دوازدهمين ماه سال قمري را ذي الحجه مي نامند. چنانکه از نام اين ماه پيداست حج يکي از بزرگ ترين مراسم عبادي جهان هر سال در اين ماه برگزار مي شود.

مسلمانان جهان در شمايل و صورتي متحد در سرزمين نوراني مکه گردهم مي آيند و اين گردهمايي تا آن اندازه اهميت دارد که بر هر فرد مسلمان واجب است که دست کم يک بار در طول عمر خود در صورت امکان مالي در آن شرکت کند. در اين مراسم با شکوه مردمان از سراسر جهان از هر مليت و زبان و نژاد، شرکت مي کنند. در دوراني که جهان به هر صورت ممکن تلاش مي کند تا از اهميت تفاوت ها بکاهد و به شباهت ها و همانندي ها تکيه کند و در دوراني که جهانيان به آن اندازه از آگاهي رسيده اند که براي رسيدن به روزهاي بهتر و سعادت و خوشبختي، بايد از تعصب نژادي دست بردارند، مسلمانان در مراسمي شرکت مي کنند که قرن ها پيش از اين از اين سدها گذر کرده است. همه حاضران در اين مراسم مسلماناني هستند که به واسطه پوشش سپيدشان شکل و ظاهر يگانه دارند و اين مراسم نمايش تساوي انسان ها در برابر خداوند متعال است.

نداي «لبيک » از ابتداي مراسم که مسلمانان احرام مي بندند بر زبانشان جاري مي شود. اين ندا نشان «پاسخگويي» است به فراخواني الهي. اين نداي «لبيک » نداي فرد مسلمان است که مي گويد: «من آمده ام و در اطاعت از تو آماده ام» اين ندا بر عظمت اين مراسم مي افزايد و در واقع هدف اين مراسم را در خود دارد.

راقم اين سطور در موارد مختلف خاطرنشان کرده است که در پس اعمال عبادي، مراسم و مناسک ديني ما، چيزي بيش از آداب و اعمال وجود دارد. اين نکته سخن تازه اي نيست و بارها قلم و لسان نوراني بزرگان در طول تاريخ بر اين نکته پافشاري کرده اند و اين در حقيقت پيام راستين آيين ماست. حج اين مراسم با شکوه که نماد وحدت مسلمانان است، مي تواند الگوي ما و الهام بخش ما باشد. مراکز علمي اسلامي همانند حوزه هاي معتبر قم و نجف و نيز دانشگاه الازهر، مي توانند گردهمايي و نشست هايي جدي، هدفمند و مفيد را براي دستيابي به وحدت ترتيب دهند و طي اين نشست ها فراتر از ظاهر و صورت به واقع و محتوا بينديشند. ثروتمندان و اقتصاددانان در اين دوران که بحران اقتصادي در همه جا همگان را تهديد مي کند مي توانند به بهبود کيفيت زندگي مسلمانان سراسر جهان کمک کنند و زمينه هاي مختلف فقر را با ياري گرفتن از دانشمندان ساير علوم، تا آنجا که ممکن است برطرف سازند. سياستمداران نيز مي توانند با بهبود عملکرد و ارتقاي دانش و توانايي خود، بر اعتبار قول و فعل خود بيفزايند و در دوراني که عيار سياستمداران جهان در حال ارتقاست وجهه مسلمانان و کشورهاي مسلمان را مخدوش نسازند چرا که استقرار و اقتدار داخلي کشورهاي مسلمان به وحدت و اقتدار آنان در عرصه جهاني مي افزايد. آيا شايسته نيست که همانند حج، هر مسلمان دست کم يک بار درراه وحدت و همدلي و بهبود و پيشرفت تلاش کند؟ به اميد آن روز.

عيد سعيد قربان بر مسلمانان جهان مبارک باد
 
ارسال به دوستان
علی‌اف: دستیابی به توافق صلح با ارمنستان تا نوامبر ممکن است وزیر کشور: پلیس با رعایت کرامت انسانی به عده کمی که قانون حجاب را رعایت نکنند تذکر می‌دهد حاجی دلیگانی، نماینده مجلس: طرح نوری که در فراجا در حال اجراست، مناسب است و از آن حمایت می کنیم ارتش روسیه به سامانه ضدهوایی اس-۵۰۰ مجهز می شود استمرار طرح صدور گواهینامه یک روزه موتورسیکلت رئیسی: اگر اسرائیل بار دیگر به خاک ایران تعرّض کند، معلوم نیست دیگر چیزی از این رژیم باقی بماند کسب نشان طلای بازارهای سهام FEAS توسط کارگزاری مفید عامل حمله به ساختمان کنسولی سفارت ایران در پاریس به حبس محکوم شد آنونس رسمی «مست عشق» رونمایی شد وضعیت بارندگی و جوی در تهران چه کسانی نهی از منکر را از حریم «منطق و عقل» دور کردند؟! کم مصرفان برق خانگی، خودرو جایزه می‌گیرند! پیش بینی دولتمرد حسن روحانی از وضعیت اقتصادی؛ سال سختی پیش‌رو است کشف انبار نوشیدنی‌های قاچاق در رشت فروش بیش از یک میلیارد تومان در فاصله ۲ روز تا شروع اکران
وبگردی