۳۱ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۲۲:۱۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۹۴۷۸۸
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۰ - ۰۵-۱۲-۱۳۹۶
کد ۵۹۴۷۸۸
انتشار: ۱۲:۱۰ - ۰۵-۱۲-۱۳۹۶

چک پوینت انقلاب

به جای زدن و گرفتن و پایین انداختن، لازم است کیوسک های گفتگو راه اندازی کنیم که افراد با مختصات امروز حرف هایشان را بگویند. به شرط این که پاسخ ها هم در اشل و اندازه امروز باشد.

عصر ایران؛ روح الله صالحی- «برلین، هم چنان برلین می ماند» ترانه ای است با صدای مارلن دیتریش که در سال های پایانی جنگ جهانی دوم ساخته شد و جزو پرشور ترین ترانه های تقویت روحیه سربازان به شمار می رود.

برلین هم چنان برلین می ماند، آدم را یاد خودمان می اندازد که سمج ایستاده ایم تا تغییر نکنیم.خوب یا بد، حفظ اکنون برای ما از شام شب هم واجب تر شده است.

تغییر برای بسیاری از ما آن قدر درناک است که توقع داریم بدون پاره کردن پیله، پروانه شده باشیم. تلاش می کنیم بدون ریسک باقی بمانیم و حتی کسانی که می خواهند تغییر کنند را هم با فشار ،وادار می کنیم شبیه ما شوند.

پاسخ بسیاری برای حفظ اکنون، همان کلیشه رایج عینک بدبینی است که تغییر حاصل نگاه دشمن است.

کسی پاسخ گویی خشی که روی صفحه دلمان افتاده است و حسرت داریم تا شنیده شویم، نیست. این صداها دارد از درد می پوسد و یک باز و بسته شدن بی وقت باعث می شود فرو بریزیم.

حرف و صدا و موسیقی برای شنیدن است ،وقتی می ماند روی هم ، دل تنگی می آورد و دل تنگی درد انسان مدرن است. با وجود پا گذاشتن توی دهکده اما هیچ خانه ای، به استکانی چای، سفره ای برای پهن کردن دل، او را نمی پذیرند.

این عینک ها آن قدر ضخیم و بزرگ شده اند که دغدغه بسیاری این شده که قوطی رنگ بردارند و بیفتند جان روزهای هفته، و سفیدشان کنند.

از چهارشنبه های سفید گرفته تا سه شنبه های سفید و هرکس کمپینی می زند تا سهمش را از روزهای هفته بگیرد.

کمپین در این جا نشان می دهد یک جای کار می لنگد و خود مردم دست به کار شده اند تا بر مدیریت فشار بیاورند که درست شود. دقیقا مشکل همین جاست که از یک سو مدیران شهری ترانه برلین هم چنان برلین می ماند قصد توجه ندارند و از سوی دیگر خودمان آن قدر خوبیم که نیازی به تغییر نیست.

این که با ورق و جوش بیفتند به جان جعبه های تقسیم مخابرات خیابان انقلاب و با ساخت یک هرم ، نفسی چاق کنند، به خیر و خوشی تمام شد، مسیر را اشتباه رفته اند و باید بدانند این جا لازم است کمی عینک را سمت خودمان بگیریم و بدبین باشیم.

می گویند کسی که خودش را از پل عابر پیاده پرت می کند تا مغزش بچسبد به لاستیک ماشین ها و تمام خطوط وسط خیابان را سرخ کند، هدف اولیه اش دیده شدن است. می خواهد دیده شود ناچار دست به کاری می زند که هیچ تأییدی پشتش نیست.

این دختران گرچه نقض قانون کرده اند و حسابشان با قاضی است و در حد قضاوت کردن مثل برخی نیستیم که صبح تا شب بی کارند، انگ به بقیه می چسبانند، درد این ها شنیده شدن است.

شنیدن شدن همان قدر مهم است که می گویند خدا دو گوش داد و یک دهان که بیشتر بشنویم. اما وقتی که نمی گذارند، حتی اگر قدرتش را داشتند با گوش های شان هم حرف می زدند که کم نیاورند.

در مرکز شهر برلین و در یک نقطه تلاقی یک اتاقک نگهبانی بازمانده از جنگ جهانی دوم است که به «چک پوینت چارلی » معروف شده و 2 یورو از گردشگران می گیرند که سندی و یادگاری از جنگ جهانی دوم داشته باشد.

این اتاقک بیشتر از آن که کارکردی نظامی داشته باشد محل گفتگو دو بلوک شرق و غرب بوده و به افراد گفته می شد که دقیقا کجا می روند و می آیند.

این کیوسک های تقسیم مخابرات خیابان انقلاب یک چک پوینت چارلی در حد و اندازه بسیار کوچک است که دارد می گوید یک نسل می خواهد کجا برود.

دهه شصت توی آلبوم هر شهرستانی تصویری بود از میدان آزادی و فوکل جلوی سر و شلوار دم پا گشاد و حالا گوشی ها دارند عکس جعبه های تقسیم خطوط مخابرات را در خود جای می دهند و کم کم به جاذبه گردشگری تبدیل می شود.

جاذبه ای که نه حاصل جنگ است نه تاریخ و نه حتی اثر فلان هنرمند بلکه جای دستان دخترانی است که صعود می کنند تا دیده شوند.

به جای زدن و گرفتن و پایین انداختن، لازم است کیوسک های گفتگو راه اندازی کنیم که افراد با مختصات امروز حرف هایشان را بگویند. به شرط این که پاسخ ها هم در اشل و اندازه امروز باشد. تنها به مقایسه حجاب با چادر ماشین و رنگ ماشین و... دست نزنیم.

شنیدن حرف خطرناک و زننده نیست .این که افراد از ترس چیزی نگویند و تلنبار شود روی دل شان نگران کننده است، جایی تبدیل به خشم می شود. خشمی که فقط می خواهد سبک شود نمونه اش را در اعتراضات دیدیم.

ما بیشتر از هر زمان دیگری نیاز داریم بشنویم.زیاد هم بشنویم.اگر چوب پنبه از گوش بیرون نمی آمد صدای حق کی شنیده می شد؟ اگر مطمئنیم از حق بودن پس بگذاریم به جای یک طرفه بودن حرف ها، همه حرف بزنند. بشنویم حتی اگر اشتباه می گویند.

بسیاری پول می دهند تا فقط برای دکتر روانشناس حرف بزنند. همین که دو گوش پیدا می کنند. همین که از در پایشان بیرون می گذارند دردهایشان آرام می شود به همین سادگی.

ارسال به دوستان
وبگردی