۰۱ دی ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۱ دی ۱۴۰۴ - ۲۳:۵۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۰۶۰۸
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۳ - ۰۷-۱۰-۱۳۸۷
کد ۶۰۶۰۸
انتشار: ۱۴:۴۳ - ۰۷-۱۰-۱۳۸۷

وقتى يک نيروى اطلاعاتى گم مى شود

همپای صاعقه


سرانجام در آخرین روزهای آذر 1360، مراحل دشوار و طاقت فرسای شناسایی مقدماتی به پایان رسید. پس از چند جلسه بحث و تبادل نظر بر روی اطلاعات گردآوری شده، متوسّلیان و همّت به این نتیجه رسیدند که لازم است یک گروه«گشتی - شناسایی» برای «کنترل نهایی» منطقه ی عملیات وارد کار شود. عبّاس کریمی، حسن زمانی، رضا چراغی،  محمّد عبدی، علی اصغر رنجبران و دو تن از عناصر معارض کرد عراقی، اعضای این گروه بودند.

ماجرای گم شدن علی اصغر رنجبران - از کادرهای عملیاتی زبده ی سپاه در جبهه ی غرب -  طی مأموریت مزبور، نجات یافتن معجزه آسا و بازگشت وی به خطوط خودی، از جمله شگفت انگیزترین وقایع مربوط به نبرد محمّد رسول الله(ص) محسوب می شود. بهتر است شرح این ماجرا را خود رنجبران روایت کند:

... تمام شرایط برای شروع و انجام عملیات محمّد رسول  الله(ص) آماده بود. نقشه ی عملیات این بود که ستاد عملیاتی سپاه پاوه می بایست با ستاد عملیاتی سپاه مریوان هماهنگ می شد... لازم بود هر دو ستاد متفقاً با هم عمل کنند و ارتفاعات بیاره و طویله را به تصرف خود درآورند؛ چرا که ارتفاعات مشرف به این دو شهر عراقی، تحت اشغال ضد انقلابیون تحت الحمایه ی دشمن قرار داشت.

طرح عملیات در ظاهر بسیار ساده می نمود؛ اما برادران عزیز شناسایی وقتی شروع به تشریح وضعیت منطقه و پستی و بلندی  های آن کردند، تازه فهمیدیم که از حیث نیروی کادر عملیاتی ورزیده که قادر به ورود به چنین منطقه ای و جنگیدن در آن باشند، دچار کمبود شدید هستیم... از آنجا که خود من هم مسؤولیت یک گردان ادغامی از برادران ارتشی، سپاهی و بسیجی را به عهده داشتم، نه می توانستم و نه می شد صرفاً به شنیده هایم از اعضای اکیپ شناسایی اکتفا کنم. به همین خاطر قرار شد در یک مأموریت گشتی - شناسایی، برای شناسایی منطقه، زمین و عوارض آن، با تیم اطلاعاتی سپاه مریوان عازم شوم.

... یک شب پیش از عزیمت، ما به اتفاق حاج احمد، حسین قجه  ای و دیگران به موضع دیدگاه کاواژار، بلندترین عارضه ی منطقه، رفتیم. با استفاده از دوربین، یکی - دو ساعت منطقه را دقیقاً بررسی کردیم. برادرهای عضو تیم شناسایی، آن شیارها، فرورفتگی ها، برآمدگی ها و موانعی را که قبلاً خودشان رفته و از نزدیک دیده بودند، نشانم دادند.
در جبهه ی مریوان، عملیات قرار بود از چند محور صورت بگیرد تا نیروهای عمل کننده ی این جبهه در نهایت به نیروهای عمل کننده ی جبهه ی پاوه الحاق یابند و به اصطلاح متداول با هم دست بدهند. این طرح کلی عملیات بود. شب بعد، بنده به اتفاق رضا چراغی، محمّد عبدی و تنی چند از برادران ورزیده ای که از نیروهای اطلاعاتی باسابقه ی منطقه بودند و در زمینه ی شناسایی خیلی کار کرده بودند و تجربه داشتند، برای شناسایی مجدد و کنترل نهایی به منطقه رفتیم. زمان حرکت ما حوالی ساعت نه شب بود و ما در یک هوای بسیار سرد  زمستانی حرکت کردیم. برف سنگینی تمام ارتفاعات مریوان را پوشانده بود. پس از دو  -  سه ساعت پیاده روی در سکوت و با سرقدم های بلند، به پایین ارتفاعات شینگادور رسیدیم و از آن جا به طرف بالا حرکت کردیم. همین جا باید اضافه کنم که چهار  -   پنج ماهی بود که در پادگان امام علی(ع) سپاه تهران فقط کارهای ستادی انجام داده بودم و از قدرت بدنی  ام کاسته شده بود. به همین دلیل، در این مأموریت، آمادگی لازم و ورزیدگی و چالاکی گذشته را نداشتم. از آنجا که می خواستیم بارمان سبک باشد، نفری یک قبضه کلاشینکف قنداق تاشو، دو خشاب و یک سرنیزه با خود همراه داشتیم. حتی قمقمه هم به همراه نیاورده بودیم.

در حالی که بر اثر بوران و بارندگی وحشتناک کوهستان کاملاً خیس شده بودیم، به زحمت از دامنه ی شینگادور بالا می رفتیم. پس از رسیدن به بالای قله می بایست به طرف پایین دره  -   که محل استقرار دشمن بود  -  حرکت می  کردیم. حدود دویست یا سیصد متر بیشتر پایین نرفته بودیم که پایم دچار گرفتگی شد؛ طوری که دیگر قادر به پیاده  روی معمولی هم نبودم و نمی توانستم پا به پای بچه ها حرکت کنم. به همین خاطر، مرا در آخر ستون قرار دادند تا موجب کندی حرکت افراد نشوم. همین کندی حرکت باعث شد تا بین من و بقیه ی نفرات فاصله بیفتد و از هم جدا شویم. شبی که شناسایی انجام می گرفت، اواخر آذرماه بود و اصلاً روشنایی وجود نداشت. تاریکی محض و ظلمت شب های زمستان زودرس منطقه هم، مزید بر علت شد. کمی بعد، نم نم باران هم باریدن گرفت. از آنجا که شیارهای دامنه ی شینگادور شبیه به هم بودند و در شب به هیچ  وجه از یکدیگر قابل تشخیص نبودند، کافی بود قدمی بیجا برمی داشتم تا به شیاری دیگر می رفتم و راه اصلی را گم می کردم. به علت حرکت سریع بچه ها، خیلی از آنها عقب افتاده بودم. آنان زیر پای هدف، یعنی بلندی های »توانیر« در داخل خاک عراق بودند و سعی می کردند هرچه زودتر کارشان را انجام دهند و سریع بازگردند. فاصله ام مرتب بیشتر می شد و مطلقاً هم دید نداشتم. چند بار صدا زدم: عبدی! عبدی! امیدم این بود که محمّد عبدی که آخرین نفر ستون بود، صدایم را بشنود. البته به دلیل حساسیت منطقه و حضور عناصر ضد انقلاب در آن نواحی، نمی  توانستم صدایم را زیاد بلند کنم. به همین جهت، آنها صدایم را نمی شنیدند. دیگر تنها شبحی از آنها را در دوردست می دیدم. تازه این هم تا زمانی بود که در خط مستقیم حرکت می کردند. همین که از دامنه سرازیر شدند، دیگر هیچ چیز دیده نمی شد!

گم شدن یک عنصر اطلاعاتی در عمق مواضع دشمن، آن هم در منطقه ای که قرار است به زودی در آنجا عملیات بزرگی آغاز شود، می توانست به شدت نگران کننده باشد. بدیهی است که بیش و پیش از هرکس، مسؤولیت چاره جویی و مهار این بحران، متوجه مسؤول ارشد واحد اطلاعاتی سپاه در منطقه؛ یعنی عبّاس کریمی بود. محسن کاظمینی، یکی از همرزمان او می گوید:

... اولین عملیات در خاک عراق بنا بود انجام شود. کار شناسایی منطقه، از دو نقطه  ی مریوان و پاوه انجام می گرفت. عبّاس کریمی، مسؤول شناسایی عملیات بود. یک بار با چند نفر دیگر از جمله علی اصغر رنجبران، برای شناسایی عازم ارتفاعات شینگادور شدند. بنا بود به عمق هشتاد کیلومتری در خاک دشمن پیشروی کنند. در آن زمان، شرایط هم طوری بود که عوامل فراری  ده  -   دوازده گروهک مسلح ضدانقلابی در خاک عراق فعال بودند... وقتی برگشتند خبردار شدیم که در میانه  ی راه، رنجبران گم شده و در خاک عراق جا مانده است. عبّاس که از این واقعه خیلی ناراحت بود، رفت پیش حاج احمد متوسّلیان و به او گفت: می خواهم برگردم، بروم دنبال رنجبران. حاج احمد با درخواست او موافقت کرد و عبّاس بار دیگر، این بار به تنهایی، عازم شینگادور شد تا رنجبران را پیدا کند.

  از آن سو، وضع رنجبران، هر دم وخیم تر می شد. خود وی اینگونه ادامه می دهد:

... هوا داشت روشن می  شد؛ اما چون هنوز باران می آمد، دره را م ه  غلیظی پوشانده بود. چشمم جایی را نمی دید. به زحمت خودم را از ارتفاعات مقابل - که بعدها فهمیدم قله ی توانیر در خاک عراق بوده است - بالا کشیدم. یک مقدار که پیش رفتم، به علت لغزندگی، ناگهان زیر پایم خالی شد و روی تخته سنگی افتادم. وقتی به بالای سرم نگاه کردم، سنگرهای دشمن را - که از روی هم چیدن سنگ های صخره ای درست شده بودند  -  دیدم. دقیق تر به اطراف نگاه کردم. دورتادور من را تا جایی که چشم کار می کرد، سنگرهای عراقی احاطه کرده بود. نمی دانستم داخل آنها کسی هست یا نه؛ ولی به هرحال دیگر حتی لحظه ای توقف در آنجا را جایز نمی دیدم. اگر هوا روشن می شد و مه فرو می نشست و خورشید سر می زد، اسارتم حتمی بود!

لباسم یک اورکت معمولی سپاه با شلوار سبز  فرم و کلاه پشمی بود که بر سرم کشیده بودم. با آن ریش انبوه صورتم، هرکس مرا از دور می دید، به راحتی می فهمید رزمنده ای از سپاه هستم. به ناچار پشت تخته سنگی به حالت چمباتمه تا غروب همان روز باقی ماندم؛ چرا که کوچک ترین حرکتی از جانب من باعث می شد به سراغم بیایند. تشنگی و گرسنگی کم کم اذیتم می کرد. باران از صبح قطع نشده بود. ساعت شش بعدازظهر، صدای کامیون عراقی ها را شنیدم که تدارکات می آورد. دیگر هوا تاریک شده بود... پس از این که از پیدا کردن بچه ها ناامید شدم، پیراهن و شلوار فرم  سپاه را از تنم درآوردم و زیر تخته سنگی پنهان کردم که اگر از بین رفتم یا اسیر شدم، با لباس سپاه نباشم. اسیر گرفتن یک سپاهی، دشمن را خوشحال می کرد و من نمی خواستم موجب خوشحالی آنان شوم.
 
دوباره باران شروع به باریدن کرده بود. سرما و بارش سیل آسای باران و نداشتن سرپناه، به شدت عذابم می داد و صدای به هم خوردن دندان هایم را می شنیدم. تمام بدنم رعشه گرفته بود و به شدت می لرزیدم... پایین دره، باغ هایی بود که فکر می کردم انتهای آنها باید به جاده ی پاوه - مریوان منتهی شود. با این خیال، در باغ ها شروع به حرکت کردم. بیشتر درخت ها خشکیده و برگ هایشان ریخته بود. هر قدمی که برمی داشتم، سر و صدای زیادی ایجاد می کرد. هر لحظه انتظار داشتم که گلوله ای مرا نقش زمین کند.

 
همپای صاعقه
حسین بهزاد- گل علی بابایی
 
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۲
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۰۲ - ۱۳۸۷/۱۱/۱۵
0
0
درود خدا بر شما شیران مردان غیور ایرانی.
کاش دولت بیشتر قدر شماها را بداند.
نگارش خاطرات این عزیزان کمک بسیار مهمی به شناخت دیگران وخصوصا" نسل جوان به رشادتها وایثارگریهای رزمندگان وشکوفایی حس ایثارگری در جوانان می کند.
لطفا" ادامه این خاطره را بنویسید به شدت منتظر خواندن بقیه اش هستم.
یک رزمنده وجانباز دوران دفاع مقدس
انفجار شدید در مرز عراق و سوریه حسین‌زاده: برای اسکوچیچ جان می‌دهم؛ هدفم درخشش در جام جهانی ۲۰۲۶ است وداع تلخ فوتبال انگلستان با دختر مبارز؛ وینی مایله در ۱۹ سالگی درگذشت تداوم صدرنشینی مقتدرانه الهلال در آسیا؛ عبور «نیمکت‌نشینان» اینزاگی از سد الشارجه اولیانوف: در مذاکرات ایران فقط باید به مسئله هسته‌ای پرداخت آنالیز برتری فنی تراکتور برابر الدحیل؛ سلطه مطلق شاگردان اسکوچیچ بر آمار 7 توصیه طلایی برای پس انداز کردن خط‌ونشان اسکوچیچ برای مدعیان آسیا؛ در رختکن تراکتور کسی به صعود قانع نیست برخی مدارس اراک سه شنبه تعطیل شدند بازگشت استقلال به مشهد پس از ۴ سال؛ حضور بانوان در ورزشگاه امام رضا در انتظار تایید نهایی انسداد مقطعی بزرگراه یادگار امام(ره) رونمایی نیسان N6 مدل 2026؛ از فرزندان ماکسیما با قلب برقی (فیلم) موافقت پارلمان ترکیه با تمدید دو ساله مأموریت نیروهای این کشور در لیبی مراحل جالب تولید زیرانداز پلاستیکی مسافرتی (فیلم) گزارش تصویری: نبرد تماشایی استقلال و گاز تهران در لیگ برتر بسکتبال زنان