رسالت
«برنامه پنجم توسعه و دولت برنامه محور» عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم صالح اسكندري است كه در آن مي خوانيد؛ رهبر معظم انقلاب در اجراي بند اول اصل يكصد و ده قانون اساسي در نامه اي خطاب به رئيس جمهور سياستهاي كلي برنامه پنجم توسعه را ابلاغ فرمودند.
سياستهاي كلي اعلامي توسط معظم له كه راهبرد اجرايي كشور در پنج سال دوم سند چشم انداز بيست ساله در افق 1404 است در يك عكس فوري متناسب با شرايط زماني و مكاني به مراتب پيشرفته تر و دقيق تر از سياستهاي كلي برنامه هاي گذشته است.
از آنجا كه برخي از سياستهاي كلي مصرح در برنامه هاي اول، دوم و سوم، در دولتهاي آقايان هاشمي و خاتمي از توجه كافي در تقنين و اجرا برخوردار نگشت اين ضرورت مهم ايجاب مي كرد كه سياستهاي كلي برنامه پنجم توسعه بخصوص در حوزه هاي اقتصادي به لحاظ كمي و شاخص گذاري حجت را بر دولتها تمام كند و خط كش مدرج مناسبي براي اندازه گيري عملكرد دستگاه اجرايي و تقنيني به دست دهد.
به عنوان نمونه سياستهاي كلي برنامه سوم در حوزه اقتصاد حاوي 16 بند بود، اين حجم در سياستهاي كلي برنامه چهارم به 19 بند رسيد و در سياستهاي كلي برنامه پنجم 25 بند عنوان شده است كه بر خلاف برنامه هاي گذشته فارغ از كلي گويي هاي متداول، به طور كمي اهداف و سياستها تدوين شده است كه برخي از آنها در ذيل مورد تاكيد واقع مي شود.
الف) تحقق رشد مستمر و پرشتاب اقتصادي به ميزان حداقل %8 نرخ رشد ساليانه توليد ناخالص داخلي
ب) توسعه سرمايه گذاري از طريق كاهش شكاف پس انداز - سرمايه گذاري با حفظ نسبت پسانداز به توليد ناخالص داخلي حداقل در سطح 40 درصد و جذب منابع و سرمايههاي خارجي.
ج) ارتقاي سهم بهرهوري در رشد اقتصادي به يك سوم در پايان برنامه.
د) واريز سالانه حداقل 20 درصد از منابع حاصل از صادرات نفت و گاز و فرآوردههاي نفتي به صندوق توسعه ملي.
ه) ارتقا و هماهنگي ميان اهداف توسعهاي: آموزش، بهداشت و اشتغال به طوري كه در پايان برنامه پنجم، شاخص توسعه انساني به سطح كشورهاي با توسعه انساني بالا برسد.
و...
سياستها نيز مانند بسياري از پديده هاي اجتماعي ميرا هستند اما مانايي يك نظام سياسي در گرو پايبندي مجريان به قواعد تصميم گيري و سياستهاي كلي است كه در افقهاي زماني متفاوت توسط ساختارهاي تعريف شده در قوانين اساسي تدوين مي شوند هر چند حيات سياسي محدودي داشته باشند.گفتمان دهه آينده در ايران عدالت و پيشرفت توامان است. دستيابي به اهداف مرحله اي متناسب با سند چشم انداز بيست ساله در اين گفتمان مستلزم پافشاري دولت ها بر اين سياستها است.
رفتار دولت و مجلس نبايد به گونه اي باشد كه در پايان برنامه هاي پنج ساله موجبات گلايه افكار عمومي و رهبري را فراهم كند. مقام معظم رهبري درابلاغ سياستهاي كلي برنامه چهارم توسعه به آقاي خاتمي رئيس جمهور وقت ضمن تاكيد بر جنبه عملياتي سياستها از ايشان گلايه كردند كه “برخي از سياستهاي كلي مصرح در برنامه سوم، از توجه كافي در تقنين و اجرا برخوردار نگشت.”
ناكامي يك دولت در اجراي برنامه هاي توسعه و يا عدم التفات به بخشهايي از آن در خور و شايسته دولت منتخب مردم نيست و سابقه ذهني منفي در افكار عمومي به جا مي گذارد و از همه مهمتر روند پيشرفت و توسعه كشور را به تعويق مي اندازد.سياستهاي ايدآل و عملياتي برنامه پنجم توسعه با توجه به ظرفيتها و پتانسيل هاي اجرايي موجود در قواي اجرايي، تقنيني و قضائي تدوين شده و بدون ترديد كاملا عملي و ممكن هستند.لذا قواي سه گانه ضمن اجراي دقيق سياستهاي اعلامي مقام معظم رهبري مي بايد در تدوين الگوي توسعه ايراني - اسلامي كه رشد و بالندگي انسانها بر مدار حق و عدالت و دستيابي به جامعه اي متكي بر ارزشهاي اسلامي و انقلابي و تحقق شاخصهاي عدالت اجتماعي و اقتصادي در گرو آناست، در پنج سال آتي اقدامات اساسي انجام دهند.
در نهايت بايد گفت سياستهاي كلي برنامه پنجم توسعه كه با استعانت از تجربه اجراي برنامه چهارم در دولت نهم تدوين شده به مراتب سازگار تر از برنامه گذشته با سند چشم انداز بيست ساله است و دولت دهم نقش حياتي در بارور ساختن آن خواهد داشت. انتخاب يك دولت برنامه محور از جنس گفتمان عدالت و پيشرفت توسط مردم در خرداد ماه سال آينده گام مهمي در تحقق نهايي سياستهاي اعلامي رهبر فرزانه انقلاب است.
بدون ترديد گرايشها و سلايق مختلفي براي اداره كشور حضور دارند كه در انتخابات آينده خود را در معرض آراي عمومي قرار ميدهند اما معمولا در انتخابات مختلف راي دهندگان به نامزدي راي مي دهند كه در برنامه هاي اعلامي خود نماينده تمام يا بخشي از سياستها و منافع مورد علاقه آنها باشند. شهروندان انتظار دارند كه منتخب نهايي آنها در صورت بندي اولويتهاي سياستگذاري خويش، برنامه هاي توسعه كشور را با جديت و صراحت اجرا كند و نتيجه و بازخورد آن را در معرض قضاوت عمومي قرار دهد.
در واقع تلفيق و تنظيم اولويت هاي سياستگذاري توسط منتخب مردم با چرايي اقبال عمومي به وي و ميزان پايبندي او به قواعد سياستگذاري و برنامه هاي كلان كشور در بازه 20 ساله و 5 ساله پيوند برقرار مي كند. در چنين فضايي تنها شعارها و برنامه هايي از جنس گفتمان حاكم بر جامعه مي تواند پيش برنده اهداف برنامه هاي توسعه و ايدآلهاي چشم انداز بيست ساله باشد.
اعتماد ملي
«فقر؛ احتضار فضيلت» عنوان سرمقاله روزنامهي اعتماد ملي است كه در آن مي خوانيد؛فقر بزرگترين تهديد جامعه بشري است. پيامبر فقر را زايلكننده ايمان و برباددهنده شرافت ميدانستند. ايشان در حديث <كاد الفقر ان يكون كفرا> ميگويند چهبسا فقر موجب كفران و ناسپاسي شود. يكي از شاعران معاصر در توصيف فقر آورده بود: فقر احتضار فضيلت است!به راستي تعبيري رسا و بيداركننده است. كمتر فضيلتي از فقر و جامعه فقير برميخيزد. برخي آموزههاي ناصواب ماركسيستي يا در بهترين تفسير، برداشت نادرست از آن آموزهها را چهبسا مويد و همراه جامعه فقير و عامل فقر در پيدايي و پويش اجتماعي خلايق ميدانستند.
اين آموزهها آنقدر در مذمت سرمايه، اشرافيت و بورژوازي قلمفرسايي كرده كه بسياري فقير بودن و فقر را يك موهبت و نعمت ميدانستند.چه بسيار آدمهاي عوام و ظاهرفريبي كه در نتيجه فضاهاي تصنعي و نادرست اجتماعي در زشتي ثروت و سرمايه، خود را به فقر و فاقه زده، رياكاري و نفاق پيشه ميكردند. بودند و هستند سياستها و انديشههايي كه در ذات خود با ثروت و انباشت سرمايه حتي از طريق حلال و مشروع نيز سر ناسازگاري دارند. شهيد محمدباقر صدر در اوج مجادلات و آموزههاي غيراسلامي متفكران و نويسندگان ماركسيست در نقد مالكيت و اقتصاد آزاد و در جهت ديگر عرصه و نمايش اقتصاد وابسته به سرمايهداري كشورهاي اسلامي كتاب مهم و تاثيرگذار <اقتصادنا>، <اقتصاد ما> را نگارش كردند. در اين كتاب به طور صريح اين شاگرد مكتب نجف روشن ساخته بود كه اسلام نه با ولنگاري ليبراليستي به طور اتم موافق است و نه با انديشههاي متصلب و غيرانساني اقتصاد ماركسيستي همانندي دارد.
هدف از برپايي نظام جمهوري اسلامي ساخت جامعهاي علوي برآمده از آموزههاي اسلامي و سيره امام علي(ع) در تامين سرمايه و توزيع عدالت و زدودن فقر بود.براي رفع فقر ميتوان از راهها و الگوهاي مختلفي تبعيت كرد اما يقينا توزيع فقر يا ترجيح آن بر ثروت و يا تزريق و ترجيح انديشه گداپروري در هيچ كجاي آموزههاي اسلامي و نظرات امام راحل و مقام معظم رهبري جاي نداشته و ندارد.اعلام گستره حوزه خط فقر و افزايش كميت آن از 10 ميليون نفر به 14 ميليون نفر هيچ خبر خوب و خوشايندي نيست. ايران اسلامي كشوري ثروتمند، وسيع و پربركت است.
نيروي انساني، مديران نخبه، منابع فراوان، انگيزههاي ديني و ملي فراوان در آن وجود دارد. مهم درك فرصتها و پرهيز از تهديدها و ساخت جامعهاي آباد و شكوهمند است. براي چنين جامعهاي 14 ميليون فقير كه هيچ، حتي يك فقير هم زياد است. همه بايد تلاش كنيم تا به سويي برويم كه به تعبير حضرت امير(ع) هيچ گرسنهاي در جامعه وجود نداشته باشد.
كيهان
«موقعيت امنيتى اسرائيل قبل و بعد از جنگ غزه» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي خوانيد؛رژيم صهيونيستي براساس بيانيه آمريکايي «آناپوليس» در روز هفتم دي ماه جاري مرحله اول عمليات سنگين نظامي عليه منطقه بسته غزه را آغاز کرد تا با درهم شکستن مقاومت اسلامي راه مذاکرات را براي تاسيس دو دولت در يک سرزمين باز کند. پروژه تشکيل دو دولت يک لايه فريبنده دارد به گونه اي که بعضي گمان برده اند قرار است دو کشور فلسطيني و اسرائيلي در عرض و طول جغرافيايي فلسطين اشغالي شکل بگيرد در حاليکه بر اساس طرح آناپوليس قرار است در اين سرزمين يک کشور اسرائيلي با دو دولت يهودي و مسلمان- مسيحي شکل بگيرد در واقع دستور کار آناپوليس اين است که يک دولت کوچک مسلمان- مسيحي در بخشي از سرزمين تحت حاکميت اسرائيل شکل بگيرد.
جنگ در روز هفتم دي ماه با هدف حذف مقاومت از معادله فلسطيني- اسرائيلي شروع شد. شواهد و قرائن مي گويد که رژيم صهيونيستي باور کرده بود و اين باور را به شهروندان غاصب خود نيز باورانده بود که طي يک دوره کوتاه 7 تا 10 روزه جريان مقاومت را از ميان برمي دارد و يا آنکه آن را تا آنجا تضعيف مي کند که توانايي مخالفت با طرح هاي اسرائيلي- آمريکايي نداشته باشد. بر اين اساس عمليات نظامي خود را در سه مرحله عمليات هوايي، عمليات زميني «الف» و عمليات زميني«ب» طراحي کرد. مدت زمان عمليات هوايي را حداکثر 4 روز و مدت زمان هر مرحله از عمليات زميني را حداکثر سه روز در نظر گرفته بودند. مرحله اول عمليات به گونه اي طراحي شده بود که با بمباران حدود 300 نقطه از غزه، مقاومت زمينگير شده و عناصر آن به صيدهايي در دسترس تبديل شوند.
عمليات سنگين هوايي به جاي 4 روز 7 روز به درازا کشيد و بر اساس اطلاعاتي که خود اسرائيل منتشر کرده است 600 نقطه از مراکز حساس منطقه کوچک غزه را زدند. اما وقتي روز 13 دي ماه فرا رسيد کابينه امنيتي رژيم صهيونيستي دريافت که آسيب چنداني به مقاومت حماس وارد نشده است و شليک موشک هاي آن نه تنها ادامه دارد بلکه هر روز به برد آنها افزوده شده است. نکته مهم ديگر اين بود که جريان مقاومت فلسطيني منطقه جنگي را از نظر خدمات رساني، امور درماني و مديريت و سازماندهي و اداره جنگ به خوبي اداره کرده بود و هيچ نشانه اي از اضطراب در مقاومت و دولت برآمده از آن مشاهده نمي شد.
رژيم صهيونيستي در روز جمعه با نوميدي و در حالي که خود را ناگزير مي ديد تصميم به اجراي ادامه برنامه نظامي گرفت و اين در حالي بود که باراک و اشکنازي دو عنصر کارآزموده نظامي کابينه نسبت به امکان عمليات زميني بشدت ترديد داشتند. مرحله «الف» عمليات زميني در شامگاه روز شنبه 14ديماه با يورش 20 هزار نيروي نظامي که هر کدام از يک جان پناه متحرک- تانک مرکاوا- برخوردار بوده و خط سنگين آتش بمب افکن ها آنان را پشتيباني مي کرد، شروع شد. اين نيروها از پنج محور به سمت عرض کوتاه- بين 6 تا 11کيلومتر- هجوم بردند ولي باز هم برخلاف تصور دستگاه نظامي و اطلاعاتي رژيم صهيونيستي اين مرحله نيز يک هفته به طول انجاميد و بدون آنکه نتيجه اي دربر داشته باشد، به پايان رسيد.
عمليات زميني براي چريکهاي فلسطيني يک عمليات مطلوب به حساب مي آيد چرا که آنان در مواجهه با اقدامات نيروي هوايي از امکاناتي برخوردار نيستند در حاليکه در روي زمين آنان با اشراف اطلاعاتي و تفوق عملياتي بر سرزمين خويش مي توانند معادله جنگ را به نفع خود تغيير دهند. در جنگ زميني نيروهاي دشمن هر مقدار به کمين گاههاي چريک ها نزديک تر باشند، امکان انهدام آنان براي چريک ها فراهم تر است.
در روز سوم جنگ زميني (دوشنبه 16ديماه) باراک به اولمرت اطلاع داد که پيشروي تانک ها در هر جا که ساختماني وجود دارد امکانپذير نيست ولي اولمرت و ليوني و ساير اعضاي کابينه استدلال هاي وزير جنگ را نپذيرفتند.فرداي آن روز نظاميان صهيونيستي که فهميدند عناصر سياسي کابينه شرايط آنان را درک نمي کنند به يک مدرسه در روستاي «الفاخوره» که به پناهگاه زنان و کودکان تبديل شده بود را بمباران کردند و حدود 40نفر از آنان که يک مامور سازمان ملل در ميان آنان بود به شهادت رساندند. اين واقعه يادآور حمله رژيم صهيونيستي به زنان و کودکان در روستاي قانا در جريان جنگ 33روزه بود. واقعه قانا نيز پس از آن رخ داد که نظاميان درمانده اسرائيل دريافتند که مقامات آمريکايي شرايط سخت مواجهه آنان با چريکهاي حزب الله را درک نمي کنند و بر ادامه عمليات تاکيد دارند.
در شامگاه روز پنجشنبه شوراي امنيت سازمان ملل دست به کار تصويب قطعنامه اي شد تا براساس آن ضمن نجات رژيم صهيونيستي از مهلکه سنگين شرايطي را فراهم کند که بستر تضعيف مقاومت در حوزه سياسي فراهم شود.اين جنگ طي چند روز آينده به پايان مي رسد و اسرائيل شکست سنگين ديگري را پذيرا خواهد شد اما اين شکست چون در عرض جغرافيايي تحت اشغال او واقع مي شود آثار بيشتري نسبت به شکست در جنگ 33 روزه خواهد داشت. در اينجا مجال کمي باقي ماند تا مروري به آثار و پيامدها داشته باشيم و از اين رو مواردي را به اختصار ذکر مي کنيم.
1- رژيم صهيونيستي در حالي جنگ را آغاز کرد که پيش از آن اعلام کرده بود تا شعاع 20 کيلومتر از باريکه غزه دچار بحران امنيتي است و براين اساس براي متقاعد کردن شهروندان غاصب خود به همراهي حل مسئله شليک موشک ها در اين محدوده را بعنوان يکي از دلايل اصلي حمله ذکر مي کرد. جنگ طي چند روز آينده به پايان مي رسد در حاليکه اين مشکل نه تنها حل نشده بلکه عمق آن از 20 کيلومتر- حداقل- به 50 کيلومتر رسيده و اين در حالي است که اسرائيلي ها احتمال زياد مي دهند که موشک هايي با برد 60 و 70 کيلومتر نيز در اختيار مقاومت است. براين اساس اگر رژيم تل آويو در آغاز جنگ نسبت به حفظ امنيت حدود 150هزارنفر از شهروندان غاصب نگراني امنيتي داشت اينک اين نگراني امنيتي حدود 1.5 ميليون نفر از اين شهروندان را شامل مي شود.
2-قبل از جنگ حملات موشکي حماس متوجه دو شهرک عسقلان- در شمال- و سديروت - در شمال شرقي غزه- بود اينک رژيم صهيونيستي نسبت به تامين امنيت پايگاه استراتژيک هسته اي ديمونا- در 70 کيلومتري ديواره هاي غزه- و تامين امنيت مرکز سياسي خود تل آويو- در فاصله 75 کيلومتري غزه- دچار بحران امنيتي است.
3- رژيم صهيونيستي جنگ را در حالي آغاز کرد که برخلاف تصور اغراق شده خود اطلاع چنداني از محل نگهداري تجهيزات نظامي مقاومت و محل استقرار رهبران مقاومت نداشت و اين در حالي است که او از انواع امکانات پيشرفته جاسوسي و صدها جاسوس در غزه برخوردار است. حفظ نيروها و امکانات توسط جريان مقاومت برتري اطلاعاتي و امنيتي چريک ها را به نمايش گذاشت و به اعتبار سازمان هاي صاحب نام جاسوسي رژيم تل آويو لطمه فراوان وارد کرد.
4- رژيم صهيونيستي از درک قدرت مقاومت و تحولاتي که طي 4 سال اخير، از زمان خروج نظاميان اين رژيم از غزه در اين قدرت رخ داده است ناتوان بود و از اين رو به ناداني جنگ را آغاز کرد. اين نشان مي دهد که سيستم هشداردهنده- سازمان هاي اطلاعاتي- و سيستم تصميم گيري- ارتش و دولت- اسرائيل دچار فرسايش و فروپاشي شده است.
5- رژيم صهيونيستي با محاصره 18ماهه غزه و بستن گذرگاه ها طي ماه هاي اخير و عدم اجازه خارج شدن به شهروندان باريکه غزه در طول جنگ درصدد بود تا از طريق وارد شدن فشار مردم غزه به مقاومت از اقتدار و مشروعيت آن بکاهد اما در پايان جنگ خود اعتراف مي کند که به هيچ وجه انتظار نداشته است که موج شديد حمايت مردمي از اندونزي تا مراکش و کاراکاس و موج همزمان حمايت شيعيان، سني ها و غيرمسلمان ها مقبوليت آن را به اوج برساند.
6- رژيم صهيونيستي اينک در شمال با تهديد شديد چريک هاي پيروز حزب الله و در جنوب با تهديد شديد چريک هاي پيروز مقاومت فلسطين مواجه است بنابراين هول و هراس امنيتي او را به سان موجودي نحيف در ميانه دو لبه قيچي دربر گرفته است.
خوب است در آخر مقاله را با جمله اي از «ابوعبيده» سخنگوي گردان هاي عزالدين قسام- شاخه نظامي جنبش حماس- به پايان ببريم: «ما حمله به سرزمين خود را پيش بيني مي کرديم. صهيونيست ها بايد بدانند که سرزمين ما را ترک خواهند کرد بدون آن که به هيچيک از اهداف خود برسند.»
آفتاب يزد
«اين هم يك گزارش مردمي براي آقاي رئيس جمهور!» عنوان سرمقالهي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن مي خوانيد؛يكشنبه شب حدود ساعت 22:30 كه به منزل رسيدم مشاهده كردم كه برق قطع است. راستش را بخواهيد خيلي ناراحت شدم. البته نه به خاطر قطعي برق بلكه از آن جهت كه احساس كردم با فرا رسيدن زمستان، برخي مشكلات سال قبل از جمله قطع برق، در حال بازگشت به خانههاست و لابد اين بار هم، از سرماي هوا و كمبود گاز براي نيروگاهها يا دلايل مشابه، به عنوان علت اصلي قطعي برق نام برده ميشود. ناگهان يادم افتاد كه تنها دو سه ساعت قبل از رسيدن به خانه، خبري را براي چاپ در روزنامه تاييد كردهام كه در آن به نقل از سفير ايران در آنكارا آمده بود: »عليرغم سردي هوا و مصرف داخلي، ايران آمادگي دارد كمبود گاز تركيه را جبران كند!« به هر حال ناراحتي من خيلي طول نكشيد زيرا پس از چند دقيقه براي انجام كاري ضروري از خانه خارج شدم و دهها كودك خردسال را ديدم كه در سرماي سـوزان شـبهـاي ديماه، در حال دستفروشي هستند. با ديدن اين صحنهها به طور كلي، قطعي برق و اصرار مسئولان دولتي بر صادرات گاز و برق عليرغم كمبودهاي داخلي را فراموش نمودم. البته قـطـعـاً بـسياري از افراد در نقاط مختلف شاهد صـحنههاي مشابهي بودهاند. اما قاعدتاً بعضي مسئولان عاليرتبه دولتي در جريان دقيق اين مسائل نيستند و در اين بي اطلاعي، بعضي ناظران، بازرسان و گزارشگران تقصيركارند.از جمله به نظر ميرسد گروههاي مردمي كه اخيراً گزارش چهل هزار دروغ علـيـه دولـت را تـقـديم رئـيـس جـمـهـور كردند در اين مورد كوتاهي داشتهاند.
ممكن است كسي بپرسد اين اطمينان از كجا حاصل شده است كه مسئولان دولتي از شبكاري صدها كودك خردسال - كه سن بعضي از آنها به نصف دختر واكس زن بوليويايي هم نميرسد - بي خبرند؟ پاسخ مشخص است. در دولتي كه حتي رنـجهـاي دخـتـر 16 سـالـه اهــل بــولـيـوي تـوسـط عـالـيتـرين مقام دولتي در تريبونهاي داخلي مطرح مـيشـود مـگـر امـكـان دارد كـه حتي يكبار در تريبونهاي متعدد رسمي و غيررسمي، از وجود كودكان خردسال در خيابانها و رنجهاي آنها سخني به ميان نيايد؟ مگر ميتوان پذيرفت كه گزارشگران رسمي و مردمي، به اطلاع مسئولان رسمي برسانند كه صدها و هزاران كودك، هر شب از سرما ميلرزند تا به لقمهاي نان دسترسي پيدا كنند، اما در عين حال حتي يكبار هم در كنار اظهار دلسوزي براي ملتهاي ديگر، سخني از اين قشر به ميان نيايد. بسياري از افراد معتقدند اين گروه از كودكان بداقبال، توسط عدهاي استثمار مي شوند و حاصل زحمت آنها، جز لقمهاي نان و محلي براي خواب نا آرام شبانه، در جـيب اين از خدا بي خبران ميرود.
گروههايي مردمي كه خود را به زحمت انداختهاند تا كنتور دروغهاي مطرح شده عليه دولت نهم را رديابي كـنند، آيا براي رديابي كساني كه معصومترين كودكان اين سرزمين را به اسـتثمار ميكشند وظيفهاي ندارند؟ كساني كه استخرهاي شمال شهر را رصد ميكنند تا ردپاي مـخـالـفـان دولـت را در گـرانـي مـسكن و ساير نيازمنديهاي مردم بيابند آيا براي يافتن ريشه نيازمندي اين كودكان و دستهاي پليدي كه آنها را به بيگاريوا ميدارند، وظيفهاي احساس نميكنند؟ البته ممكن است همه اين كودكان، تحت بهرهكشي عدهاي از خدا بي خبر نباشند و بعضي از آنها از سرِ نيازمندي و با اطلاع خانواده به دنبال كسب درآمد در خـيابانهاي شهر بگردند و بلرزند.
اما آيا واقعاً مجموعه درآمدهاي كشور به گونهاي نيست كه با تامين حداقلهاي نياز، اين كودكان معصوم را از كار در نيمههاي شب بينياز و خانوادههاي آنان را از اعزام كودكان براي كار در خيابانها بر حذر دارند؟ قطعاً هيچ كس باور نميكند كه خزانه كشور تا اينحد تهي باشد كه نتواند شهر را از چنين منظرههاي شرما~ور- براي مردم و مسئولان - پاك كند. زيرادر همين روزها مردم شاهد بودهاند كه مسئولان دولتي به پاداش خلف وعدهها و طمعورزيهاي تركمنستان، آمادگي خود را براي سرمايهگذاري500 ميليون دلاري در راه آهن آن كشور اعلام كردهاند!
نشانههاي فراوان ديگري هم ميتوان ارائه كرد كه همه آنها ثابت ميكند وضع دولت بهتر از آن استكه نتواند براي اين كودكان فكري كند ولذا باز بر اين نكته تاكيد ميكنم كه قاعدتاً چنين وضعيتي رانه برخي مراجع رسمي، به صورت دقيق به اطلاع مسئولان عاليرتبه دولتي رساندهاند و نه گروههاي مردمي كه آخرين هنرنمايي آنها در سخنراني رئيس جمهور در جمع طلاب قم، افشا گرديد! پس از باب انجام وظيفه و به عنوان يك گزارشگر مردمي اين وضعيت تأسفانگيز را به اطلاع آقاي رئيس جمهور ميرسانم و از ايشان ميخواهم در كنار گوشه و كنايههايي كه در سخنرانيهاي خود به برخي رقبا و مخالفان ميزنند در اين مورد نيز با ملت سخن بگويند تا مردم مطمئن شوند اين گزارش مردمي هم مانند گزارش چهل هزار دروغ، به سمع و نظر ايشان رسيده است.
جمهوري اسلامي
«درباره روند واردات بي رويه» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛آثار و تبعات ناشي از كاهش قيمت نفت به تدريج سنگيني خود را بر اقتصاد برنامه ريزي شده در كشورهاي توليد كننده نفت ظاهر مي كند. اگر تا اين اواخر با فروش نفت به قيمت بالاي يكصد دلار اين كشورها مي توانستند درآمدهاي بيشتري را نصيب خود كنند و با دستهاي بازتري هزينه نمايند اكنون با سقوط قيمت نفت مجبورند به ذخائر ارزي خود براي تامين ارقام بودجه چشم بدوزند و حتي احيانا در طرحهاي توسعه اي هزينه هاي جاري و خريدهاي همراه با دست و دل بازي تجديدنظر كنند.در اين ميان كشورهائي در برخورد با آثار و تبعات ناشي از نوسانات قيمت نفت از اعتماد به نفس بيشتري برخوردارند كه توانسته اند با تمهيدات و طرحهاي پيشگيرانه از ابعاد خسارات احتمالي بكاهند و حتي آنرا مهار كنند.
اگرچه اين يك اصل كلي و مربوط به تمامي كشورهاي صادر كننده نفت است ولي سئوال امروز ما اينست كه وضع ايران در اين ميان چگونه است و ما در برخورد با سقوط قيمت نفت در چه موقعيتي قرار داريم شواهد و قرائن نشان مي دهند وضعيت موجود در پيش بيني هاي دولت نمي گنجيده است و در واقع دولتمردان ما در اين مقوله غافلگير شده اند. چرا كه رئيس جمهور در ماههاي گذشته پيش بيني كرد قيمت نفت حتي از مرز 200 دلار هم خواهد گذشت . اين ارزيابي رئيس نظام اجرائي لابد متكي به نقطه نظرات مشاورين و كارشناسان اقتصادي و نفتي نزديك به رئيس جمهور بوده و بدين معني است كه دولتمردان در انتظار افزايش درآمدهاي نفتي در مقطع كنوني بسر مي برده اند و قاعدتا در ارزيابي آنها و انتقال آن به رئيس جمهور اشكالي پديد آمده است . عملكرد اقتصادي دولت بويژه در بخش « واردات » نيز نشانگر وجود نوعي خوشبيني محسوس و ملموس در زمينه درآمدهاي نفتي كشور است و اين ذهنيت را ايجاد مي كند كه دولتمردان و مراكز تصميم گيرنده در اين بخش كمترين ترديدي در اين مقوله نداشته اند كه نيازي به مهار واردات كشور وجود ندارد.
مطابق آمارهاي موجود واردات كشور در سال 1386 حدود 45 ميليارد دلار بوده است . اگر واردات غيررسمي را به ميزان 15 ميليارد دلار منظور كنيم و به اين رقم بيافزائيم طبعا در سال گذشته حدود 60 ميليارد دلار واردات داشته ايم . اگرچه سال جاري هنوز به پايان نرسيده و احتمال نوسان در روند واردات كشور طي 3 ماهه پاياني سال وجود دارد ولي با در نظر گرفتن شواهد و قرائن موجود چنين تلقي مي شود كه اگر ميزان واردات سال 87 از سال گذشته بيشتر نباشد به احتمال فراوان كمتر نيست . بدين ترتيب سئوال اصلي اينست كه با توجه به سقوط قيمت نفت آيا در پيش گرفتن چنين سياستي در ايجاد مسابقه براي واردات روزافزون صحيح بوده است.سالها قبل به منظور كاهش اثرات ناشي از نوسان قيمت نفت بر اقتصاد برنامه ريزي شده كشور مقرر شد كه يك « قيمت پايه » براي فروش نفت در نظر گرفته شود و مابه التفاوت رقم واقعي فروش نسبت به قيمت پايه در صندوق ذخيره ارزي ذخيره گردد. اين پيش بيني و اقدام كارشناسانه براي مهار آثار و تبعات ناشي از نوسانات قيمت نفت امري مقبول و مسئولانه بود كه مراتب آينده نگري مراكز تصميم گيرنده را در ميدان عمل به اثبات رسانيد.
اكنون در شرايطي قرار گرفته ايم كه نفت صادراتي كشور بسيار پائين تر از « قيمت پايه » به فروش مي رسد و درآمدهاي مورد انتظار از محل فروش نفت محقق نمي شود و طبعا بايد مابه التفاوت ارقام پيش بيني شده در بودجه سال 87 از محل صندوق ذخيره ارزي تامين گردد. اما آيا صندوق ذخيره ارزي مطابق پيش بيني هاي قبلي موجودي دارد و آيا موجودي اين صندوق آنچنانكه رئيس جمهور در مصاحبه تلويزيوني چندي قبل خود به مردم اطمينان داد براي تامين نيازهاي كشور در چند سال آينده كافي است البته رئيس جمهور در همان برنامه ميزان ذخائر صندوق ارزي را « محرمانه » تلقي كرد ولي بعدها وزير اقتصاد و دارائي و برخي مسئولين مرتبط ميزان آنرا 25 ميليارد دلار اعلام نمودند.اگر اين رقم صحيح و دقيق باشد در اطلاعات منتشره پيرامون تكافوي صندوق ذخيره ارزي براي سالها تناقضي وجود دارد و فقط با اين فرض قابل هضم است كه حتي درصورت سقوط بيشتر قيمت نفت تا مرز 8 دلار و 5 دلار هم كشور اداره خواهد شد . اين اظهارات سپس مورد تجديدنظر قرار گرفت و اعلام شد كه حتي درصورت به صفر رسيدن فروش نفت هم مشكلي وجود نخواهد داشت.
اما سئوال منطقي اينست كه چگونه چنين امري با واردات 60 ميليارد دلاري ممكن است يك احتمال اينست كه وقتي ارز فراوان در اختيار داريم واردات 60 ميليارد دلاري انجام مي دهيم و آنزمان هم كه پولي در بساط نيست به گونه اي ديگر عمل مي كنيم . البته اين يك راهكار منطقي و مسئولانه براي سامان دادن به اقتصاد كلان در يك كشور 75 ميليون نفري نيست و اين انتقاد جدي وارد است كه چرا بايستي با « كاهش تعرفه ها » كشور را به صحنه رقابت و مسابقه براي واردات بي رويه تبديل كنيم و صنايع بنيادي كشور از جمله صنايع قند نساجي و فولاد كشور را در ورطه ورشكستگي و افلاس و درماندگي بكشانيم و همه را چشم به راه بندرها و واردات كنيم و سپس بگوئيم « دوران رياضت » آغاز شده و بايستي كمربندها را محكم ببنديم در اين زمينه توجيهاتي مطرح شده كه لازم است مورد توجه خاص قرار بگيرد . برخي دولتمردان در توجيه واردات 60 ميليارد دلاري سال گذشته و اين رقابت بي منطق براي واردات بيشتر به وضعيت نامشخص سياسي منطقه و وجود دشمني هاي آشكار و نهان استكبار عليه ايران و احتمال وقوع تحريم عليه كشور اشاره مي كنند و با اين مقدمه چيني ها سعي دارند واردات بي حد و مرز به كشور را توجيه كنند. البته هيچكس در دشمني استكبار نسبت به اسلام و انقلاب و كشور ترديد ندارد و حتي وجود نوعي بلاتكليفي و ابهام آلود بودن فضاي اطراف عليه ايران را انكار نمي كند ولي اين استدلال به خاطر يك نكته مردود است و مسموع نيست.
با مروري به فهرست واردات كشور و اقلام وارداتي در اين فهرست بي پايان به خوبي مي توان دريافت كه اين توجيه فقط پوششي رسانه اي و تبليغاتي براي كاهش حساسيت هاي افكار عمومي در اين مقوله بوده است . به راستي اگر كشوري در معرض تهديد و تحريم قرار داشته باشد موجودي ارزي خود را كه در جهان امروز به منزله « خون در رگهاي اقتصاد كلان كشور » محسوب مي شود اينگونه به تاراج بيگانه مي دهد و صنايع ساير كشورها را « فربه » مي كند يا آنكه همان ارز موجود را ذخيره مي كند و به صنايع داخلي رونق مي بخشد آيا كشور در معرض تهديد و تحريم به واردات ميوه مي پردازد و محصولات باغي بيگانه را وارد مي كند تا در تابستان و زمستان هم مردمش را به پرخوري و مصرف « ميوه هاي غيرفصل » عادت دهد كشوري كه در معرض تهديد و تحريم است بايستي به واردات « كالاهاي سرمايه اي » و « كالاهاي اساسي » روي آورد نه آنكه كشور را به ويترين واردات محصولات ساير كشورها مبدل كند. دولت در چنين شرايطي بايستي با سياستهاي متين و منطقي و مهار بازار داخلي با اهرمهاي نظارتي و تعرفه اي بپردازد. زيربناي اقتصاد صنعتي كشور را تقويت كند و توسعه بخشد نه آنكه سرمايه گذاران ديروز را دچار مشكل كند صنايع دولتي را تا آستانه ورشكستگي بكشاند و سرمايه گذاران جديد را سردرگم كند.
بايد پرسيد چه كسي امروز جرات مي كند يك خط توليد جديد را براي توليد يك محصول تازه به راه اندازد و نگران نابودي خود سرمايه اش و تمامي زحمات و دستاوردهايش در زير سيل واردات بي رويه نباشد اينكه طيف وسيعي از مردم حتي با كاهش نرخ سود سپرده ها ترجيح مي دهند اموال خود را به بانكها بسپارند و زحمت و رنج و غم سرمايه گذاري و دردسرهاي توليد را به خود ندهند ناشي از همين عدم ثبات وضعيت اقتصادي كشور است كه تضميني براي آنها وجود ندارد. شعارهاي حمايت از توليد و صنعت داخلي فراوانند ولي كدام صنعتگر و صاحب سرمايه اي را مي شناسيم كه بدون در اختيار داشتن « رانت سياسي » نسبت به حال و آينده صنعت و سرمايه با اطمينان سخن بگويد و براي ورود به عرصه سرمايه گذاري و توليد همه خطرها را شجاعانه بپذيرد،اكنون با سقوط قيمت نفت به نظر مي رسد در سياستهاي اقتصادي كشور بويژه در تنظيم « تعرفه هاي وارداتي » تجديدنظر كلي به نفع تثبيت موقعيت صنايع داخلي تجديدنظر شود و فهرست واردات نيز بگونه اي تغيير كند كه « كالاهاي سرمايه اي » در اولويت قرار گيرد. چرا كه تداوم واردات مطابق روال گذشته نه قابل توجيه است و نه قابل دوام .
ابتكار
«نگاهي به اهداف راه اندازي تلويزيون BBC فارسي» عنوان يادداشت روز روزنامهي ابتكار است كه در آن ميخوانيد؛مطابق تبليغات صورت گرفته، تلويزيون فارسي بي بي سي بزودي عليرغم اينکه در ايران مجوز فعاليت ندارد، از طريق ماهواره آغاز به کار مي کند. در اين ميان از منظر تحليل رسانه اي واکاوي اين سوال مهم است که لندن چه هدفي از تاسيس اين شبکه جديد دارد که تا کنون محقق نشده است؟با آغاز به کار قريب الوقوع تلويزيون فارسي بي.بي.سي در ژانويه سال جديد ميلادي، شاهد قطب بندي هاي جديد در جغرافياي رسانه هاي فارسي زبان خواهيم بود که بدون ترديد و در نگاهي اوليه، اين قطب بندي جديد براي رسانه هاي داخلي، هم فرصت ها و هم چالش هايي را فراهم مي کند. از اين منظر آرايش جديد رسانه هاي فارسي زبان نيازمند ساماندهي هوشمندانه آرايش رسانه اي کشور در حوزه درون مرزي مديريت افکار عمومي از يکسو و توسعه تاثير گذاري در حوزه برون مرزي از سوي ديگر است.تجربه نشان داده است سياستگذاران رسانه اي در بريتانيا، تبحر خاصي در انتخاب هدفمند استراتژي و به خصوص" زمان راه اندازي رسانه" دارند. آنها عجله اي براي "اولين" بودن ندارند و به جاي زود بازده بودن "تاثير گذاري در بلند مدت" را نشانه مي گيرند.اما در نگاهي عميق تر; تجربه نشان داده است سياستگذاران رسانه اي در بريتانيا، تبحر خاصي در انتخاب هدفمند استراتژي و به خصوص" زمان راه اندازي رسانه" دارند. آنها عجله اي براي "اولين" بودن ندارند و به جاي زود بازده بودن "تاثير گذاري در بلند مدت" را نشانه مي گيرند، لذا هرگاه تصميم به ايجاد اين رسانه اي کنند، سرمايه گذاري و بسترسازي کاملا پيچيده و عظيمي براي آن ايجاد مي کنند.
اختصاص بودجه اوليه معادل 15 ميليون پوند که به تنهايي معادل بودجه چندين خبرگزاري اصلي کشور ماست، تائيدي بر اين نکته است.هرچند رسانه هايي چون بي.بي.سي علاقه اي ندارند پيوندهايشان با سياست هاي دولت انگليس آشکارا بازگو شود، اما پيوند عميق رسانه و حاکميت دراين کشور قابل انکارنيست. مديران بنگاه سخن پراکني انگلستان به مدد شاخکهاي سياسي واطلاعاتي و ديپلماتيک(که جز با کمک دولت و حاکميت مقدر نيست) در کشورهاي مورد نظر، با شناسايي بزنگاههاي تاريخي و سياسي، اولويت ها و نيازهاي خبري مخاطبان هدف خود را شناسايي مي کنند و سپس رسانه مورد نظر را راه اندازي مي کنند. اجراي همين فرآيند هدفمند و توجه به اين ظرائف است که باعث مي شود سنت رسانه ايي انگليسي چند سروگردن موثرتر از رسانه هاي ساير کشورهاي غربي، از جمله آمريکايي و فرانسوي باشد.
در يک برش تاريخي، نگاهي به تجربه راه اندازي راديوي فارسي زبان بي.بي.سي خالي از فايده نيست. بخش فارسي راديو بي بي سي از 8 دي ماه سال 1319 فعاليت خويش را آغاز کرد; اين راديو در زماني راه اندازي شد که جهان درآتش جنگ جهاني دوم مي سوخت و ايران با موقعيت سوق الجيشي خاص اش در کانون توجه نازي ها قرار گرفته بود. بحران ها و چند دستگي هاي داخلي و همچنين به هم ريختگي مناسبات با همسايگان نيز مزيد اين شرايط ويژه بود.سياست خاص بي.بي.سي برخلاف بسياري ديگر از رسانه هاي جهان استعماري، بيشتر در پي ظرفيت سازي در ساختار فکري جامعه هدف است تا ايجاد رويکردهاي سريع رفتاري.در اين گير و دار راديو بي.بي.سي به رقابت و مقابله با تبليغات راديوي آلمان نازي در ايران پرداخت و در حاليکه رسانه اي در ايران وجو نداشت و افکار عمومي به تناسب فعاليت راديوهاي بيگانه دست به دست مي گشت، بي بي سي زمينه ساز سلطنت فرزند رضا شاه، به جاي رضا شاه در ايران شد. از اين رو بررسي عملکرد راديو بي.بي.سي در رويدادهاي شهريور 1320 قابل توجه خواهد بود. سياست خاص بي.بي.سي برخلاف بسياري ديگر از رسانه هاي جهان استعماري، مبتني برعدم بکارگيري از روش هاي خطي ومستقيم در ارائه اخبار وتحليل وتلاش براي جذب مخاطب خاص و عام بصورت همزمان است.
اين سياست بيشتر در پي ظرفيت سازي در ساختار فکري جامعه هدف است تا ايجاد رويکردهاي سريع رفتاري، و لذا در راه اندازي شبکه بي بي سي فارسي نيز بايد به اين سياست راهبردي از سوي مسئولان کشور توجه خاصي مبذول گردد. بي.بي.سي با وجود اينکه مي توانست خيلي زودتر از اينها تلويزيون فارسي خود را راه اندازي کند، اما ترجيح داد تا تلويزيون هاي موسوم به لس آنجلسي به آخر کار خود برسند و سپس کار خود را شروع کند. بي بي سي مي خواهد مخاطبان سرخورده از ادبيات مبتذل و سخيف; و همچنين رويکردهاي راديکال و براندازانه اين شبکه ها را به نفع استراتژي بلند مدت خود در اختيار بگيرد.سايت خبري بي.بي.سي نيز در سال 1379 در اولين سالهاي همه گير شدن اينترنت در ايران، آغاز به کار کرد. اما زمان انتخاب شده براي راه اندازي تلويزيون فارسي ازسوي بي.بي.سي نيز قابل تامل است. لذا راه اندازي بي بي سي فارسي را به واقع مي توان نقطه پايان شبکه هاي ورشکسته و بي مخاطب لس آنجلسي و نقطه آغاز يک طراحي هدفمند و جديد براي تاثير گذاري بر افکار عمومي ايران به حساب آورد که به جاي ثمرات کوتاه مدت، در جستجوي اهداف بلند مدت اما موثرتر است.
واقعيت اين است که شکست مفتضحانه شبکه هاي لس آنجلسي در حفظ مخاطب و افتادن آنان به ورطه افراط و فحاشي و دور شدن از استانداردهاي خبري و رسانه اي و تک صدا بودن اين رسانه ها از نظر سياسي( گرايش غليظ و بي منطق به سلطنت طلبي و يا خشونت و راديکاليسم رفتاري) از نظر تنظيم کنندگان راهبردهاي رسانه اي انگليس فضاي نسبتا مساعدي را براي جذب مخاطبان سرخورده اين شبکه ها در شرايط کنوني فراهم آورده است. بي بي سي فارسي علي القاعده سعي مي کند در ظاهري با نزاکت و دمکراتيک، درست نمايشي از رسانه ارائه دهد که فقدانشان وجه شاخص شبکه هاي لس آنجلسي بود.اين حقيقت نيز قابل انکار نيست که صداوسيماي جمهوري اسلامي در سالهاي اخير با ايده رقابت با ماهواره ها به سرعت به حجم کيفي و کمي برنامه هاي خود افزود و با تحول در چارچوب هاي برنامه سازي، توانست تا اولا حدود زيادي برخي کارکردهاي و جذابيت هاي ماهواره براي مخاطب داخلي را خنثي کند و ثانيا مخاطبان جديدي از طريق شبکه هاي بين المللي اش و بويژه شبکه هاي العالم و پرس تي وي بيافريند.
اما همانطور که در آغاز اين نوشتار اشاره شد، مجموعه شرايط فوق مي تواند باعث تحولي در قطب بندي رسانه هاي فارسي زبان شود و شايد اين موضوع بايد نگرش راهبردي رسانه ملي را نيز با الزام ها و رهيافت هاي تازه آشنا کند.از نگاهي ديگر مي توان يکي اهداف اصلي راه اندازي تلويزيون بي.بي.سي را جبران ناکامي رسانه هاي ديجيتالي غرب در اثرگذاري بر افکار عمومي داخل ايران، از جمله در طول چالش هسته اي دانست و اين موضوع تلاش براي مديريت افکار عمومي ايرانيان در طول چالش هاي احتمالي آتي ايران و غرب را نيز همچنان در بر مي گيرد.
اعتماد
«خاتمي رئيس جمهوري صادق» عنوان سرمقالهي روزنامهي اعتماد به قلم مجيد انصاري است كه در آن مي خوانيد؛ موقعيت ممتاز و منحصربه فرد جناب آقاي خاتمي در عرصه سياسي کشور بسياري از شخصيت ها و جريانات اصلاح طلب و علاقه مند به توسعه و پيشرفت کشور را بر آن داشته است با مراجعات فردي، جمعي و امضاي طومار از ايشان درخواست کنند وارد عرصه انتخابات رياست جمهوري شود البته مجمع روحانيون مبارز قبلاً هم به صورت رسمي از آقاي خاتمي درخواست کردند کانديداي رياست جمهوري شود و علت اين درخواست اين بوده است که خصوصيات خاصي در آقاي خاتمي وجود دارد که در هيچ کس ديگري يافت نمي شود.
البته اين سخن من به معناي نفي خصوصيات ديگران نيست اما شرايطي که در آقاي خاتمي وجود دارد موجب شده است وي در موقعيتي خاص قرار گيرد و اين موضوع به ويژگي هاي اخلاقي وي مربوط مي شود و مهم ترين آن يکرنگي و صداقت وي با مردم است چراکه آقاي خاتمي، چه در مرحله اول رياست جمهوري و چه در مرحله دوم رياست جمهوري مسائلي را که فکر مي کردند مردم بايد بدانند با آنان مطرح مي کردند و حتي در شعارهاي انتخاباتي خود هرگز گزافه گويي نکردند و وعده هاي توخالي و خارج از ظرفيت کشور و قوه مجريه ندادند هرچند در عمل دولت آقاي خاتمي دستاوردهايي را در کارنامه خود داشتند که بيش از وعده هاي داده شده بود.
ايشان با اينکه در مساله اقتصادي کمتر شعار دادند، کارشناسان اقتصادي اذعان دارند دولت خاتمي در ارائه قوانين راهگشا به منظور هموارسازي زمينه براي بخش هاي غيردولتي و جذب سرمايه گذاري خارجي و تعامل سازنده با مردم بسيار موفق عمل کرده است و بدين ترتيب زمينه تدوين اصل 44 و سند چشم انداز در دولت خاتمي فراهم شد، به گونه يي که شاخص اقتصادي رشد کرد و اين در حالي بود که آقاي خاتمي دولت را با نفت زير 10 دلار تحويل گرفت و در پايان دولت که قيمت نفت به 30 دلار رسيده بود، توانستند دستاوردهاي اقتصادي را براي کشور به ارمغان آورند به گونه يي که پارس جنوبي و عسلويه در زمان آقاي خاتمي به عنوان يک سند افتخار ثبت شود و افزايش رشد اقتصادي گوياي اين واقعيت است، به گونه يي که در سال 83 تورم به 12 درصد و سرمايه گذاري در صنعت به بالاي 12 درصد رسيد و مسکن نيز به رونق خوبي دست يافت.
البته من درصدد ارائه عملکرد دولت آقاي خاتمي نيستم چرا که ايشان در عرصه يي که کمترين شعار را دادند، توانستند بيشترين دستاورد را به ارمغان بياورند به گونه يي که هر فرد منصفي به اين واقعيت اعتراف مي کند که سطح زندگي و معيشت مردم به مراتب بهتر شده است. اما در حال حاضر تورم 29 درصدي و رشد بالاي نقدينگي تبعات زيادي را به کشور وارد کرده است به گونه يي که در حال حاضر بدهي دولت به بانک ها به 5/2 برابر بالغ شده. سرمايه گذاري خارجي متوقف شده است و اين قضاوت از طريق يک مقايسه ابتدايي مشخص مي شود چرا که قدرت خريد مردم در زمان خاتمي به مراتب بهتر از زمان فعلي بود که دولت مدعي است نفت بر سر سفره ها آمده است در شرايطي که دولت نهم از درآمد افسانه يي نفت برخوردار بوده است. اما دولت خاتمي بود که با وجود تنگناهاي مالي توانست حساب ذخيره ارزي را به ميراث بگذارد و همين صداقت آقاي خاتمي ميراث عظيمي است که به راحتي براي مردم قابل لمس است. هر چند شخصيت برجسته فکري و اخلاقي ايشان و ارادت رهبران آزاده جهان به آقاي خاتمي سرمايه يي است که متعلق به همه ايرانيان است.
البته ادب و سعه صدر ايشان در برابر موج بي مهري هاي صورت گرفته مي تواند يک الگوي مناسب براي سياستمداران جهان باشد. و اينکه آقاي خاتمي بعد از اين همه بي مهري هنوز محبوب است به همين سعه صدر ايشان برمي گردد. به هر حال ايشان با توجه به عملکرد حضورشان در مناصب اجرايي بهتر از هر کسي مي توانند اين کشتي را هدايت کنند به خصوص اينکه ايشان همواره مدافع حقوق ملت بوده اند و اين مجموعه خصوصيات در آقاي خاتمي ايشان را رئيس جمهوري شايسته براي ملت و تمدن ايران ساخته است و ايشان از نظر محبوبيت بهترين گزينه براي رياست جمهوري هستند و اين واقعيتي است که رسانه هاي اصولگرايان نيز به آن اعتراف مي کنند. در عين حال ما نيز ابراز اميدواري مي کنيم آقاي خاتمي زودتر به جمع بندي برسند و اعلام حضور کنند.
مردم سالاري
«سرنوشت محتوم نظامي گرايي اسرائيل» عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم دکترامير مدني است كه در آن ميخوانيد؛ آنچه در غزه جريان دارد خشونتي ارگانيک و بيرون از هر حد و مرز قابل تصور است. اسرائيل کشوري بدون قانون اساسي است که براي پنجاه سال به هيچ يک از قطع نامه هاي سازمان ملل و خواسته هاي جامعه بين الملل حتي اندک احترامي نگذاشته است . در غزه که بزرگترين زندان بدون سقف تاريخ است بالا ترين تراکم جمعيت زندانيان بدون آب و نان و هر نوع خدماتي وجود دارد که به مقاومتي حيرت آور ادامه مي دهد . در غزه يکي از قدرتمند ترين ارتش هاي جهان در برابر يک جمعيت مدني بي دفاع قرار دارد که به تعدادي سلاح سبک و شماري موشک با برد حداکثر 60 کيلومتر مجهز است. آنچه در غزه در حال روي دادن است در واقع قتل عام بيگناهاني است که به دست نظاميان حرفه اي يک رژيم نظامي گراي سراسر مسلح صورت مي گيرد. نظامياني صهيونيست که درس هاي تروريزم و کشتار جمعي را از قاتلان ديروز قوم يهود يعني نازيست ها فرا گرفته اند. عليرغم اين وضع نسبت کشته شدگان دو طرف در حال تغيير است. مثلث اولمرت، باراک و ليوني مي گويد: اين مرحله نخست يک طرح وسيع است اما اسرائيل قصد اشغال غزه را ندارد. اين کلمات به چه معني مي باشند و اسرائيل چه اهدافي را مي تواند با قتل عام بي گناهان دنبال کند؟
1- يکي از اهداف اسرائيل مي تواند ايجاد شکاف بيشتر بين حماس و فتح باشد. اما آنطور که دانسته همگان است شکاف بين رئيس جمهور بدون اکثريت پارلماني و دولت قانوني حماس و تقسيم جغرافيايي عملي فلسطين (فتح در کرانه غربي و حماس در نوار غزه ) به حد وگونه اي است که شکاف بيشتر قابل تصور نيست. برخلاف تصورات و محاسبات اسرائيل وضعيت دو بخش پيکره فلسطين به گونه اي است که هر گونه فشار و هجوم خارجي باعث نزديک شدن اين دو بخش به يکديگر مي شود. تظاهرات فلسطينيان کرانه غربي در همدردي با فلسطينيان غزه گواه اين امر مي باشد. رهبران فتح و به ويژه ابومازن براي ادامه حيات سياسي راهي جز همدردي بيشتر با نوار غزه ندارند. برخلاف باور اسرائيل دو بخش پيکره فلسطين به يکديگر نزديک شده، کل جنبش راديکاليزه تر شده و توان رزمي آن افزايش خواهد يافت. يورش به غزه که به دلائل انتخاباتي اسرائيل (تقويت مواضع حزب کاديما) و به قصد تاثير گذاري بر تعادلات فلسطين (تمديد رياست جمهوري ابو مازن) نيز صورت گرفته است، اهدافي انتخاباتي که دسترسي به آنها چندان ساده نيست.
2- اسرائيل براي چندين دهه از جريان هاي فلسطيني متفاوت از فتح براي تضعيف عرفات و سازمان فتح پشتيباني مي کرد. افول فتح در اثر فشارهاي اسرائيل به شکل گيري جنبش حماس مي انجامد که نسبت به فتح از ديد کيفيت مبارزاتي داراي جهشي اساسي است. به اين مفهوم که اگر اقدام فتح مبتني بر عمل شماري از نخبگان سياسي و نظامي اساسا ناسوت باور بود، عمل حماس مبتني بر اقدام توده وسيع لاهوت باور است. اين جنگ و يورش اسرائيل به نوار غزه تقويت اين جنبش مردمي در صورت هاي لاهوت باورانه آن است که به دليل باورهاي آن جهاني و آخرت گرا داراي ساختار فکري - مبارزاتي استوارتر است و اين به معني فرسايش و تلاشي لاجرم ايده اين جهاني اسرائيل خواهد بود .
3- يورش کنوني به غزه مي تواند به قصد دور تر کردن رژيم هاي عربي طرفدار غرب (مصر، عربستان، اردن و...) از فلسطينيان باشد.
در حالي که يورش و ادامه آن باعث گسترش همدردي با فلسطينيان و تعميق اعتراضات گسترده مردمي در اين کشور ها شده و مي تواند به سرنگوني اين حکومت ها بينجامد . از سوي ديگر در تمامي جهان و به ويژه در اروپا ، جنبش هاي مدني و سازمان هاي غير دولتي به اعلام همدردي با مورد تجاوز قرار گرفتگان خواهند پرداخت و پرونده هاي حقوقي بسياري در دادگاه هاي بين المللي از جمله در " ديوان عالي عدالت " بر ضد اسرائيل گشوده خواهند شد . تصميم بيرون نگاه داشتن خبر نگاران از صحنه هاي جنگ بيانگر ناتواني در اداره رسانه اي و هراس اسرائيل از درز خبري قتل عام بيگناهان مي باشد . وضعيت بگونه اي است که گذشته از افکار عمومي جامعه بشري حتي يک شخصيت راست گرا همچون رئيس جمهور فرانسه از سوي جامعه اروپا به محکوم کردن روشن اقدام اسرائيل مي پردازد .
4 - يکي از اهداف اين يورش از ديد اسرائيل مي تواند وادار کردن هيئت حاکمه جديد آمريکا به عدم تغيير در سياست سنتي آمريکا نسبت به اسرائيل باشد، سياستي مبتني بر حمايت بي قيد و شرط و ارگانيک . رسانه ها سکوت نسبي و موضع گيري اجمالي و غير تفضيلي باراک اوباما را در مورد مسئله به انفعال تعبير مي کند، اما اين امر مي تواند حتي آغاز يک تغيير باشد . بايد ديد گاو صندوق بحران زده وال استريت تا چه حد مي تواند از سياست هاي اسرائيل جانب داري کند و اساسا در اين جانب داري چه نفعي مي تواند از اين پس داشته باشد. بدون شک محافل و افرادي در واشنگتن به مفيد بودن ادامه حمايت از اسرائيل در انديشه اند . با اين وجود خانم رايس پس از توجيه راي ممتنع دولت بوش به قطعنامه نارساي شوراي امنيت (قطعنامه 1860) در مورد لزوم برقراري آتش بس در غزه در اظهاراتي سراسر غير انساني مي گويد: براي اسرائيل " هدف قرار ندادن غير نظاميان کاري سخت است ".
5 - نوشته اند و گفته اند که سيستم سياسي اسرائيل به دلايل گوناگون همچون غير بومي بودن و نا متجانسي جمعيتي، (دلا يل مهاتما گاندي در مخالفت با تشکيل اسرائيل) نسبت جمعيت عرب به جمعيت يهود (تقريبا يک به چهار ) و شاخص زاد و ولد متفاوت و عدم انسجام اجتماعي روي به تلاشي دارد . دلائلي که هر يک واقعيتي هستند . اما آنچه که اسرائيل را به سوي تلاشي سوق مي دهد در واقع حرکت مستمر نيروهاي نظامي است . در حاليکه " آدا اهوراني " شاعره صلح دوست يهود مي نويسد: امنيت ( اعراب و يهود ) همچون همزادان سيامي است. به نوشته هاآرتص : از اسرائيل ايده و انديشه اي براي همزيستي با همسايگان ارائه نشده است . در خاطره مدنيت بشري بقاي هيچ رژيم نظامي گرايي وجود ندارد . يوري اونري ( ) مشاور پرزيدنت عرفات در امور يهود و صلح دوست برجسته اسرائيلي و بنيان گذار گروه " گوش شالوم " به همراه بسياري ديگر از يهوديان خاورميانه و جهان با اشراف به اين امر مدت هاست بصورت بندي و همزيستي ديگري در سرزمين فلسطين مي انديشند .
صداي عدالت
«ارزاني در دنيا و بازهم گراني براي ما!» عنوان سرمقالهي روزنامهي صداي عدالت است كه در آن ميخوانيد؛ حكايت تورم براي مردم ايران سخت شبيه ضرب المثل شترمرغ است كه هرگاه به او مي گويند بپر مي گويد كه شترم و هرگاه از بار بردن مي خواهند، مدعي مي شود كه مرغم.
تا چند ماه پيش كه همه از اقتصاددانان گرفته، رسانه ها و مسئولين نظام از دولت به علت سطح بالاي تورم را سوال مي كردند، تقصير اصلي بر گردن اقتصاد جهاني گذاشته مي شد و سطح بالاي تورح جهاني عامل اصلي تورم در كشور عنوان مي گرديد. اگر چه در آن زمان نيز به اين پرسش كه علت اختلاف شديد نرخ تورم در ايران با تورم جهاني چيست؟ پاسخي داده نمي شد و دليلي براي 5 برابر بودن نرخ تورم ايران نسبت به كشورهاي اصلي صادركننده كالا به جمهوري اسلامي نظير آلمان و چين ارائه نمي گشت، اما اكنون كه چند ماهي است نرخ تورم جهاني روند كاهنده برخود گرفته و حتي در كشوري نظير آمريكا كه 6 ماه قبل تورم 4درصدي را تجربه مي كرد در دو ماه اخير تورم منفي مشاهده شده باز هم اين سوال كه چرا باز سطح تورم اسمي در ايران در حد 28 درصد باقي مانده است پاسخي داده نمي شود.از سوي ديگر در ابتداي دولت نهم، مسئولين اقتصادي براي آن كه حقيقي بودن سطح پائين تورم را به مردم ثابت كنند، بارها از دقيق و درست بودن شيوه محاسبه نرخ تورم توسط بانك مركزي سخن مي راندند و اين كه اين شيوه براي محاسبه دولت هاي قبل نيز به كار مي رفته نتيجه مي گرفتند كه شيوه اي غير سياسي و علمي است.
حتي مقامات عالي رتبه دولتي هم با اعلام اين كه براي محاسبه نرخ تورم توسط بانك مركزي قيمت 350 نوع كالا و خدمات مورد نياز مردم بررسي مي شود و از ميانگين وزني آن نرخ تورم به دست مي آيد اين شيوه را كاملاً علمي مي دانستند اما اكنون كه بانك مركزي تورم را به جاي 10 درصد سال 1384، 28 درصد اعلام مي كند، شيوه محاسبه و سبد كالاي 350 قلمي اين بانك، به يك باره ارزش علمي خود را از دست داده است و سخن از لزوم استفاده از شيوه هاي جديد و حذف اين مدل محاسبه به ميان مي آيد.
در بورس نيز حكايت به همين منوال است تا پيش از اين مسئولان اقتصادي دولت، سقوط شاخص بورس در سال 1384 را اقدامي درست و ناشي از تركيدن حباب آن عنوان كردند و سپس رشد بورس در سال 1386 و 4 رقمي شدن مجدد شاخص را نتيجه سياست هاي درست اقتصادي مي دانستند، اما اكنون كه بورس مجدداً سقوط بي سابقه اي كرده و شاخص قيمت به عدد 8 هزار كاهش يافته است، تغييرات در اقتصاد جهاني علت سقوط بورس عنوان مي شود. البته مردم نبايد اين حرف را در تناقض با موضع دو ماه قبل مسئولان اجرايي بدانند كه اقتصاد ايران ارتباطي به اقتصاد جهاني ندارد و سقوط بورس هاي جهاني ربطي به بورس ايران نخواهد داشت.حالا كه حرف نفت به ميان آمد اشاره به اين نكته هم بد نيست كه در زمان رشد تصاعدي قيمت نفت و عبور از 100 دلار مسئولان اقتصادي مرتب به مردم ياد آور مي شدند كه از گران شدن قيمت نفت خوشحال نشوند و حتي گران شدن قيمت نفت به ضرر ماست و حالا كه نفت در سرازيري ارزان شدن قرار گرفته، به مردم گفته مي شود كه بايد براي رياضت اقتصادي آماده شوند.
بنابراين نه تنها تورم بلكه کل اقتصاد ايران، شترمرغ است، زماني افزايش تورم كه قيمت هاي جهاني، گراني ما ناشي از خارج است اما وقتي در ساير كشورها قيمت ها ارزان مي شود، اقتصاد ما ربطي به جهان ندارد.
بورس ها متأثر از اقتصاد جهاني سقوط مي كنند اما وقتي در اكثر بورس هاي اصلي جهاني رشد قيمت ايجاد مي شود، سقوط بورس ما ادامه دارد.با اين حساب تكليف مردم روشن نيست كه براي بهتر شدن وضعيت زندگي خود براي بهبود شرايط اقتصاد جهاني دعا كنند يا اميدوار باشند كه وقتي شرايط اقتصادي ديگر كشورها بدتر مي شود وضع ما بهتر خواهد شد!.
دنياي اقتصاد
«طرح تحول يا آزادسازي قيمتها؟» عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن مي خوانيد؛ميتوان ادعا کرد که تا اطلاع ثانوي مهمترين مساله سياستگذاري اقتصادي در ايران، طرح تحول اقتصادي است.لذا هر قدر در مورد اين طرح سخن گفته شود و ابعاد و پيامدهاي آن بررسي شود، باز هم کم خواهد بود. اين امر با توجه به اينکه اخيرا مجلس شوراي اسلامي يک فوريت آن را به تصويب رساند، اهميت مضاعفي پيدا کرده است. اين رايگيري نشان داد که پيشبينيها مبني بر مسکوت ماندن طرح در مجلس تا زمان انتخابات رياستجمهوري چندان صحيح نبوده و طرح مذکور به احتمال زياد به تصويب خواهد رسيد و به مرحله اجرا گذارده خواهد شد. لذا بايد با حساسيت بيشتر و جديتر موضوع را دنبال کرد.
يکي از ادلهاي که دولت و شخص رييسجمهور در دفاع از لايحه طرح تحول در مجلس بيان کردند، اين بود که با توجه به کاهش قيمت نفت و افت قيمت حاملهاي انرژي، فرصت خوبي براي واقعي کردن قيمتها است؛ چرا که تفاوت قيمتهاي کنترل شده فعلي و قيمتهاي واقعي و آزاد کاهش يافته و تحمل جهش مذکور براي جامعه و اقتصاد آسانتر خواهد بود. اين حرف کاملا صحيح است؛ چرا که وقتي قيمت بنزين به ليتري 1000 تومان و بيشتر رسيده بود، حرکت از بنزين 100 توماني به قيمتهاي جهاني با دشواري بيشتري ممکن بود تا زمان حاضر که قيمتهاي جهاني شديدا کاهش يافته است. لذا در شرايط فعلي آزادسازي قيمتها که بخش اول يا گام اول طرح تحول است، آسانتر اجرايي خواهد شد. اما مشکل اصلي در گام دوم است، در حال حاضر که قيمت نفت شديدا کاهشيافته و درآمدهاي دولت کاهش يافته است، دولت با مشکل کسري بودجه روبهرو شده است. راهحل متداولي که همه دولتهاي قبل و دولت فعلي اتخاذ کردند، کاهش بودجه عمراني و اختصاص آن به بودجه جاري است. معني ساده اين اقدام که خيلي بيسروصدا صورت گرفت و کمتر مورد توجه مطبوعات قرار گرفت، معطل ماندن طرحهاي بسيار زيادي است که از گذشته باقيمانده و طرحهاي زيادي است که در سفرهاي استاني شروع شد.
روشن است که عدم تامين مالي به موقع طرحهاي مذکور مشکلات زيادي را به دنبال دارد که از مهمترين آنها از بين رفتن توجيه اقتصادي بسياري از آنها است. همه اين مشکلات با همه پيامدهاي سياسي شان نشان ميدهد که دولت با مشکل بودجه روبهرو است و اين مشکل در کوتاه مدت قابل حل نيست.
در خلال سالهاي گذشته اقدام مهم و چشمگيري در جهت کاهش بوروکراسي دولتي صورت نگرفت، بلکه به عکس با اقداماتي چون افزايش شديد هزينههاي مختلف دولت، ابعاد مشکلات مالي دولت افزايش يافت. حال با اين وضع در مورد گام دوم طرح تحول چه قضاوتي ميتوان کرد؟ اگر واقع بين باشيم، اقدام عملي دولت اين خواهد بود که قيمتهاي محصولات و خدمات دولتي را واقعي ميکند و از اين محل درآمدهايي را به دست ميآورد، اما قادر نخواهد بود اين درآمدها را به صورت هدفمند به جامعه تخصيص دهد؛ چرا که خود با نيازهاي عاجل تري روبهرو است. به عبارت ديگر درآمدهاي مذکور خرج بودجه جاري و بودجه عمراني که هميشه با تنگنا روبهرو است، ميشود. نتيجه اين وضع آن است که طرح مذکور به صورت نيمه کاره به اجرا در ميآيد و طرح تحول به طرح آزادسازي قيمتها تبديل ميشود. سابقه اين مساله در گذشته نيز وجود دارد.
در دور اول رياستجمهوري جناب آقايهاشمي، تصميم به هدفمندکردن يارانه مرغ و تخم مرغ گرفته شد. قيمت اين اقلام واقعي شد، اما درآمد آن به جامعه اختصاص نيافت. اين امر ذهنيت بدي را در جامعه و مجلس ايجاد کرد که اجراي اصلاحات ساختاري را با دشواري روبهرو ساخت.
نتيجه آن که اگرچه نفس اجراي آزادسازي قيمتها امر مطلوب و قابل دفاعي است، اما با توجه به حجم تبليغات و وعدههايي که سياستمداران در رابطه با توزيع پول نفت و يارانهها دادهاند، اجرايي نشدن آن نااميدي و بدبيني زيادي را در جامعه نسبت به اصل سياستهاي اصلاح ساختار به وجود خواهد آورد و اجراي اين سياستها را در آينده با دشواري روبهرو خواهد ساخت.
سرمايه
«کسر بودجه تا 20 ميليارد دلاري حتي با انضباط مالي» عنوان يادداشت روز روزنامهي سرمايه به قلم محمد كريم شهرزاد است كه در آن ميخوانيد؛حذف رقم 10 ميليارد دلاري بودجه، شفاف سازي انرژي و واردات بنزين و ايجاد هفت هزار ميليارد تومان درآمد جديد در لايحه بودجه 88 از آن جهت حائز اهميت است که دولت با توجه به کاهش قيمت نفت بايد رقم ها را در بودجه 88 واقع بينانه ببيند.
اگرچه دولت هنوز لايحه بودجه 88 را ارائه نکرده و قرار بر تقديم آن در اواخر دي ماه است اما در شرايطي که يک فوريت لايحه طرح تحول اقتصادي در مجلس تصويب شده است اولويت با بررسي لايحه بودجه 88 است. در عين حال بايد يادآور شد چندي پيش دولت اصلاحيه بودجه 87 را به مجلس ارائه کرد و نزديک به شش هزار ميليارد تومان جابه جايي رديف هاي بودجه اي از عمراني به جاري را انجام داد که اين جابه جايي از رديف هاي عمراني صورت گرفت. لازم به يادآوري است 75 درصد بودجه جاري دولت نيز حقوق و دستمزد است که دولت به هيچ عنوان نمي تواند از حجم آن کم کند و اگر قصد کم کردن اين حجم از بودجه جاري را دارد بايد يا تورم را کاهش دهد يا قيمت کالاها را ارزان کند.
آنچه مسلم است با توجه به کاهش قيمت نفت و تغييراتي که در قيمت ها خواهيم داشت دولت حتي با رعايت انضباط مالي نيز حداقل بين 10 تا 20 ميليارد دلار کسري بودجه خواهد داشت. از سوي ديگر پيش بيني مي شود دولت براي مقابله با کسري بودجه دو راه حل مي تواند داشته باشد، راه حل اول آن است که دولت طرح تحول اقتصادي را اجرايي کند چرا که بخش زيادي از کسري بودجه با تغييراتي که در حامل هاي انرژي به وجود مي آيد از درون بودجه تامين مي شود. راه حل ديگر نيز رفتن به سمت استقراض از بانک مرکزي است که اين موضوع با توجه به افزايش نقدينگي و تورم به ضرر مردم خواهد بود. در هر حال به نظر مي رسد دولت با اقدامي که انجام داده است آثار طرح تحول اقتصادي را در بودجه 88 مدنظر قرار داده است.