بوقچي باشگاه پرسپوليس نيم قرن است بوق مي زند.از کتک هايي که خورده بود مي گفت.از اينکه تمام تنش جاي چاقو داشت.به فکر بازي خداحافظي بود.قولش را گرفته بود از مدير باشگاه .يکبار انزلي چي هاي هوادار ملوان طناب اورده بودند که دارش بزنند.
کابوس باختن از "اس اس" را مي بيند.بانو نماز مي خواند.دعا مي کند.مي گفت مرام و بوي پيراهن و عشق باشگاه يک قصه تمام شده است.مال روزگاري ديگر است.پيشنهاد خارجي هم داشت.از الهلال.عرب ها گفته بودند بيا اينجا بوق بزن.شيخشان مي گفت:"پول براي ما کاغذه".
رفيق باز هم هست.اعتراف مي کرد که به بعضي ها "ريز تر حال مي دهد".هوادارها صدايش مي کنند:"شلغم"!دليلش را نپرسيدم.
آخر مصاحبه گفت وقتي مادرش فوت کرده بود... بلند شده رفته ورزشگاه!
مي گفت :"بايد پرسپوليس را تشويق مي کردم."
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر