عصر ایران؛ مجتبی قفقازی - این ماهها و این هفتهها به کام ایران و ایرانی نیست. گویی همه در حال دیدن یک کابوس هستند. در هفته ها و ماه های منتهی به پایان سال 96 بسیاری از پیش بینی ها درباره بدترین سناریوهای ممکن ، در ماههای ابتدایی سال 1397 به تحقق پیوست: قیمت اجناس در بازار روز به روز بالا میرود، ارزش پول ملی در برابر دلار و ارزهای خارجی بیش از 160 درصد در طی ماههای سال 1397 افت کرده و برخی کالاها و مایحتاج مردم در بازار با کمبود مواجه است از جمله همین اواخر پوشک بچه و بزرگسال و نوار بهداشتی و..
در هر محفل و جمعی که وارد میشوی غالب بحثها مربوط به مسایل و مشکلات اقتصادی است؛ همه نگران از آینده هستند و تصویر روشنی از آنچه که قرار است در ماههای آینده بر سر خود و خانواده و کشورشان بیاید، ندارند.
این نگرانی در حالی است که مسئولان دولتی تا کنون بارها اعلام کردهاند از پس مقاومت در برابر مشکلات جاری و در پیشرو بر میآیند و فکر همه چیز را کردهاند؛ اما وقتی مردم دیدند که بسیاری از حرفها و اظهارات گذشته مسئولان غلط و واهی از آب درآمد – برای مثال درباره وعده کنترل قیمت ارزهای خارجی و یا قیمت اجناس و مایحتاج روزانه مردم و جلوگیری از افزایش قیمت آنها - به طور طبیعی اعتمادشان به مسئولان و اظهارات آنها به شدت کاهش یافته است.
بازار و مردم ملتهباند؛ همین دیروز قیمت دلار در بازار تهران به مرز 13 هزار تومان رسید و قیمت طلا و سکه طلا هم به رکوردهای جدید دست یافت.
همه این عوامل باعث شده مردم نسبت به آینده بیاعتماد و بسیار نگران باشند و اوضاع را بحرانی ببینند؛ به رغم تاکید رییس جمهوری در اظهارات اخیرش در مجلس که به طور کلی منکر بحران شد و گفت: اینها همگی آسیب است و کشور وارد مرحله بحران نشده است!
میتوانیم بازی با "لغت" را کنار بگذاریم و مشکلات جاری در کشور را "آسیب" بنامیم و یا "بحران"؛ اما در همین کمتر از 6 ماه گذشته این آسیب جزئی! باعث شده ارزش ریال ایرانی در برابر دلار و یورو و دیگر ارزهای خارجی بیش از 160 درصد سقوط کند!– از نرخ برابری دلار به ریال از نزدیک به 5 هزار تومان در روزهای منتهی به پایان سال 1396 به بیش از 13 هزار تومان در 12 شهریور 1397- در حالی که دریافتی ایرانی ریال است و متاسفانه خرج او در بسیاری از مواقع به قیمت دلار محاسبه میشود.
این روزها بسیاری از مردم نگران و خشمگین هستند؛ دلایل این نگرانی و خشم میتواند در عوامل مختلفی باشد از جمله:
1- وقتی مسئولان با انکار مشکلات و بحرانهای کنونی در کشور اوضاع را گل و بلبل نشان میدهند و مدعی میشوند همه چیز خوب است یا اوضاع تحت کنترل است و یا اینکه آسیبهایی دیدهایم اما وضع خوب است و مثلا ذخیره فلان و بهمان داریم و اگر بخواهیم میریزیم در بازار و قیمتها را میشکنیم و.. و از این قبیل حرفها ؛ فارغ از اینکه مردم از خود میپرسند : خب پس چرا فقط حرف میزنید؛ بریزید در بازار تا قیمت بشکند!
2- خرید دیوانه کننده: این روزها خرید اجناس دیگر نه یک مشغولیت عادی و روزانه و یا حتی تفریح نیست بلکه در برخی موارد تبدیل به یک کابوس تمام معنا شده است. از طرفی افزایش بیرویه و نجومی قیمت کالاها و خدمات طی هفتهها و ماههای گذشته و از طرف دیگر تغییر روز به روز آنها و از سوی دیگر کمیابی یا حتی نایابی برخی کالاها از جمله برخی کالاهای اساسی از جمله پوشک بچه و بزرگسال و نوار بهداشتی در بازار.
این روزها در مغازهها و فروشگاهها بحثها و جدلها بین خریداران و فروشندگان زیاد است؛ از طرفی خریداران، فروشندگان را آماج حمله قرار میدهند و در مقابل پاسخ میشنوند که : ما بیگناهیم ؛ وقتی دلار از 4 هزار تومان رسیده به 13 هزار تومان ما چه تقصیری داریم؟! و قس علی هذا و..
نایابی برخی اقلام از جمله داروهای خاص هم مزید بر علت است. بسیاری از مردم با گران شدن دلار و سقوط ریال در تامین مایحتاج دارویی بیماریهای خاص و حتی گاه عام با مشکل مواجه شدهاند. آنها گاه مجبور میشوند برای نجات جان بیمارشان قیمتهای باورنکردنی 10 برابر قیمت سال گذشته را برای خریدن برخی اقلام کمیاب دارویی در بازار سیاه بپردازند؛ شاهد این مدعا برنامه هفته گذشته یک روز با مسئولان "شبکه خبر" با حضور وزیر بهداشت و بازدید سرزده وزیر بهداشت از داروخانه سیزده آبان بود. آقای وزیر خود از نزدیک شاهد بود که مردم چه کمبودها و مشکلاتی در برخی مراکز درمانی و برای تهیه داروهای بیماریهای خاص دارند. گاه این کمبودها حتی برای وزیر هم شوکه کننده و تعجب آور بود و وزیر بهداشت چندبار تاکید کرد که فلان دارو یا فلان مانع و کمبود قاعدتا نباید باشد چون از گمرک ترخیص شده و باید در دسترس مردم باشد؛ اما خود او دید که چنین نبود و برخی اقلام دارویی در دسترس مردم نبود.
این مساله مردم را خشمگینتر میکند. وقتی یک روز کامل و یا حتی چند روز وقت بگذاری و برای خریدن کالای سادهای مثل پوشک بچه و یا بزرگسال – برای کهنسالان بیمار- بازار را زیر پا بگذاری و آخر سر هم کالای مورد نظر را حتی با قیمت دو سه برابر پارسال پیدا نکنی! طبیعی است که عصبانی میشوی؛ در حالی که همین کار پارسال خیلی وقتها با یک تلفن ساده به بقالی سر محله قابل انجام بود؛ آنهم با یک سوم و گاه یک چهارم قیمتی که امروز به مشتریان ارایه میشود.
3- مشکل مستاجرها: امسال بسیاری از صاحبخانهها با مستاجران سرناسازگاری گذاشتهاند و برخی از آنها قیمتهایی برای تمدید قرارداد اجاره پیشنهاد میدهند که گویی در یک سال گذشته مستاجر بدبخت به شغل "ضرب سکه" مشغول بوده است! یک بنگاهی املاک در شمال شهر تهران تعریف میکرد بسیاری از قیمتهای به گفته او "پرت" برای تمدید اجاره واحدها از سوی صاحب خانهها نه با هدف تمدید قرارداد با مستاجر بلکه با هدف تخلیه واحد اجارهای از سوی مستاجر پیشین و اجاره واحد به مستاجری جدید است که قادر به پرداخت قیمت پیشنهادی اجاره موجر باشد.
برخی صاحبخانهها مبالغی مثل 100 میلیون تومان را برای افزودن به ودیعه (پول پیش) واحدهای اجارهای پیشنهاد دادهاند و برخی نیز دهها میلیون تومان برای ودیعه و یا اضافه کردن میلیونها تومان بر اجاره بها را پیشنهاد دادهاند.
برخی نیز با گران شدن ارزهای خارجی از اجاره خانه به "ریال" منصرف شده و به مستاحر بیچاره گفتهاند قرارداد آنها با دلار یا سکه محاسبه میشود. هر چند این کار غیرقانونی است اما برخی صاحب خانهها – به ویژه در مناطق 1 و 2 و 3 و 4 تهران - اخیرا به چنین روشی متوسل شدهاند و خانههای خود را به صورت غیررسمی و با دریافت چک و سفته تخلیه، به دلار و سکه اجاره میدهند و این روند رو به افزایش است.
این روزها بسیاری از مستاجرانی که به ویژه در شهرهای بزرگ و تهران زندگی میکنند، نگران از جابجایی و قیمتهای نجومی احتمالی پیشنهادی از سوی صاحب خانه برای تمدید اجارهبها هستند.
4- افزایش شکاف طبقاتی: وقتی یک شهروند عادی متوسط میبیند ثروت پولدارها به خاطر گرانی کالاها چند برابر شده – خودرو و خانه و پس انداز طلا و سکه و ارزهای خارجی- در مقابل قدرت خرید و ثروت اندک آنها مثل برف در آفتاب داغ تابستان امسال آب شده و ارزش خود را از دست داده طبیعی است که نگران و ناراحت و حتی خشمگین باشند.
برای مثال فرد تقریبا متمولی را تصور کنید که چند واحد خانه در تهران و 2-3 دستگاه اتومبیل خارجی گران قیمت داشته است. دارایی و ثروت این فرد به خاطر افزایش بیرویه قیمت خودرو و خانه طی ماههای گذشته بدون اینکه کوچکترین زحمتی کشیده باشد احتمالا چندبرابر شده است اما یک فرد مستاجر را فرض کنید که اواسط سال 96 با وامی که هنوز اقساط آن را میپردازد برای خود ودیعه اجاره مسکنی را دست و پا کرده و خانهای را اجاره کرده بود ولی امسال صاحبخانه میگوید باید 30 یا 40 میلیون دیگر را هم برای تمدید قرارداد بدهد.
او یک حقوق بگیر است و در آمد ماهانه او امسال در بهترین حالت 15 درصد افزایش داشته در حالی که هزینههای جاری ماهانه او دو یا سه برابر شده و حالا باید برای حفظ سرپناه خود 30-40 میلیون دیگر به صاحبخانه بدهد؛ این فرد چطور میتواند سطح زندگی خود را مطابق با استاندارد پارسال و یا حتی اندکی کمتر از آن حفظ کند!
آیا جز سقوط به دهکهای درآمدی زیر خط فقر راه دیگری برای او متصور است؟
برای مثال دیگر فردی را تصور کنید که پارسال برای خرید خانه اقدام کرده و پس انداز خود را به صورت سپرده یک ساله در بانکی گذاشته تا با وامی که قرار است امسال به او بدهند، یک واحد خانه کوچک برای خود بخرد. امسال اما هم ارزش پولی که در بانک گذاشته به یک سوم سال قبل رسیده و هم اینکه قیمت خانهای که پیشبینی کرده بخرد احتمالا 50-60 درصد گرانتر از پارسال شده است و این مساله تمام محاسبات و برنامهریزیهای بلند مدت او برای خرید خانه را به هم ریخته و بر باد داده است.
او پس انداز چند سال کار خود را جمع کرده بود و برنامه ریزی کرده بود که آپارتمانی محقر بخرد و برای همین به اقتصاد کشوراعتماد کرده و پول خود را در بانک برای دریافت وام سپرده کرده بود. حالا آیا امسال او میتواند خانه مورد نظرش را بخرد؟! نکته دیگر اینکه اگر این فرد پارسال به جای اینکه پول خود را سپرده کند اقدام به خرید سکه کرده بود احتمالا امسال قدرت خرید خانه مورد نظرش را داشت و حتی میتوانست خودروی خود را هم تبدیل به احسن کند و نکته اینکه دیگر نیازی هم نبود 20 سال بابت وام دریافتی از بانک قسط خانه بدهد! زحمت دست یابی به این همه دستاورد و موفقیت اقتصادی برای این فرد تنها و تنها سر زدن به بازار تهران و خرید چند ده سکه و نگهداری آن برای مدتی کمتر از یک سال بود!
مثال دیگر یک زوج بازنشسته را تصور کنید که همه پسانداز یک عمر کار خود را به صورت سپرده بلندمدت در بانک گذاشتهاند تا سود 20 درصدی آن کمک خرج آنها در تامین مایحتاج زندگیشان باشد. احتمالا ارزش سپرده این زوج سالمند طی کمتر از یک سال گذشته نزدیک به یک سوم پارسال شده است و سود دریافتی آنها هم از بانک، قدرت خرید ناچیزی در مقایسه با قدرت خرید سال گذشته دارد. این در حالی است که این زوج هنوز دو جوان مجرد در خانه دارند که باید آنها را به خانه بخت بفرستند!
مثالهای این گونه زیاد است؛ از افرادی که مجبورند برای تامین خرج تحصیل فرزندشان در خارج ارز خارجی برای او بفرستند تا خانواده های بیماران خاص و سرطانی که مجبورند داروهای خاص را با قیمت های نجومی در بازار سیاه تهیه کنند و.. و حاصل همه این وضعیتها نگرانی، بیاعتمادی و عدم امید به آینده و در مواردی خشم و عصبانیت است.