۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۹:۱۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۳۷۱۵
تاریخ انتشار: ۱۸:۰۴ - ۱۱-۱۱-۱۳۸۷
کد ۶۳۷۱۵
انتشار: ۱۸:۰۴ - ۱۱-۱۱-۱۳۸۷

احمدي نژاد: ببينيد آن دختر بچه اي که لباس زرد دارد چه مي گويد؟

حول و حوش ساعت 9 شب بود که در بيستون (يکي از بناهاي بسيار زيباي کرمانشاه) چند ماشين پلاک دولتي در حال گشت زني بودند نگاه تيزبين گروههاي خبري ،خبر از حضور آقايان وزيري مي داد که براي استفاده از آن هواي بي نظير و احتمالا خوردن "دنده کباب" راهي بيستون شده است البته يکي از دوستان اين خبر را تکذيب کرد و گفت وزا در جلسه کارگروهها هستند اما آن ماشين پلاک دولتي و نگاه تيزبين و...
برنا: حول و حوش ساعت 9 شب بود که در بيستون (يکي از بناهاي بسيار زيباي کرمانشاه) چند ماشين پلاک دولتي در حال گشت زني بودند نگاه تيزبين گروههاي خبري ،خبر از حضور آقايان وزيري مي داد که براي استفاده از آن هواي بي نظير و احتمالا خوردن "دنده کباب" راهي بيستون شده است البته يکي از دوستان اين خبر را تکذيب کرد و گفت وزا در جلسه کارگروهها هستند اما آن ماشين پلاک دولتي و نگاه تيزبين و...

هنگامي که خبر مي رسد که قرار است از هواي گرم شبيه به اوايل پاييز زمستان هاي تهران چند ساعتي را رها شوي و بروي آنسوي کشور جايي که رشته کوههاي زاگرس سر به فلک کشيده اند بي اختيار در اين رويا مي روي که يعني مي شود امسال زمستان را هم ببينيم، در هواي شهري کوهستاني تنفس کرده و عقده تمام روزهاي برفي که نديديم از دل باز کنيم؟اين عقده دروني وقتي بيشتر تا واقعيت پر مي کشد که از بالاي آسمان نظاره گر کوههاي سپيد پوش باشي که تنها اجازه مي دهند برق و سپيدي برف هايشان نصيب چشمانت شود...

رسيديم کرمانشاه شهري که آثار تاريخي با 200 هزار سال قدمت در آن پيدا شده است و روزگاري نام "شبه پايتخت" ايران را از ان خود کرده است.آنقدر تنوع آب و هوايي و قومي ومذهبي در اين شهر وجود دارد که به "هند ايران شهرت" پيدا کند. البته بخاطر از خودگذشتگي فرهاد و خوردن نماد مهر بر پيشاني بيستون و حک شدن نام اين کوه با عشق جاودانه شيرين و فرهاد اين شهر به "خاک عشق" هم معروف است.

گوشه هايي از حاشيه هاي سفر استاني به کرمانشاه...

*اولين چيزي که به محض پياده شدن از هواپيما تمام حواست را به خود مشغول مي کند کوههايي است که کرمانشاه را همچون حصاري در بر گرفته و حسابي خودنمايي مي کنند البته وجود اين کوهها هم نتوانسته هواي کرمانشاه را رنگ زمستان ببخشد و همان گرماي تهران هم در اينجا حکمراني مي کند.

*اينبار دخترکي دبستاني که فرزند شهيد بود با گلهاي رز به استقبال رييس جمهور آمده. تمام حواسم به او بود و مادرش که دائما در گوشش چيزهايي را ياداوري مي کرد. دخترک هم که نمونه کامل دختر بچه کرد بود با تکان دادن سر و بعضي اوقات در هم کشيدن ابروهايش سعي مي کرد که به مادرش بفهماند که تمام نصايحش را از بر است و بند به آب نخواهد داد البته احتمالا مادر فرصت نکرد به کيميا( اسم دخترک بود) بگويد که حرفهايت را تا آخر با صداي بلند بيان کن و تناژ صداييت را تغيير نده چرا که در جمله هاي آخر دختر خانم حسابي صدايش را پايين آورد و...

* مکان سخنراني ورزشگاه اين شهر بود و نه چندان دور از فرودگاه نکته جالبي که در مراسم استقبال به چشم مي خورد برخلاف ناهماهنگي هايي که در بين مسئولان برگزاري وجود داشت و هر کسي نظر خود را بر ديگري ارجح مي دانست؛ ترتيب و نظم خاصي در ميان مردم کرمانشاه به چشم مي خورد. شنيده بودم که مردم کرمانشاه آدم هاي با نظم و ترتيبي هستند اما آنروز به چشم ديدم که چطور با صف هاي مرتب دانشجويان، دانش آموزان، مردم عادي با لباس هاي کردي و... به استقبال آمده بودند صف هاي مرتب و منظمي که گويي مدت به آنها آموزش داده بودند

*بعد از کلي چک و چانه زدن با بچه هاي نهاد رياست جمهوري سر دقايقي که قرار است در ميان جمعيت باشم بالاخره اجازه پيدا کردم از پشت حصارهاي آهني ورزشگاه که هنگام برگزاري مسابقات فوتبال مانعي سخت در برابر تماشاچيان محسوب مي شود با مردم عادي هم صحبت شوم. دردهايشان شبيه هم بود و غصه هايشان فراوان. از طرفي بسيار خوشحال بودند که رييس جمهور و مردانش به استان سفر کرده اند و از طرفي دلواپس که نکند وعده ها در حد وعده باقي بمانند و بعد از رفتن رييس جمهور همه چيز به دست فراموشي سپرده شود.

زن جواني که گرد سختي زندگي حسابي چهره اش را فرا گرفته بود از پشت همان نرده ها گفت: "خانم اگر نامه را به شما بدهم قسم مي خوري که برساني به دست رييس جمهور. نامه ام را نينداختم در ميان نامه ها مي خواهم مطمئن باشم که به دستش مي رسد مدت هاست منتظرم." پرسيدم: "چقدر مطمئني که جواب نامه ات را بگيري؟" گفت: "اگر قول بدهي که به دستش برساني صددرصد جوابم را مي دهد. بغض گلوي او را گرفته بود و ترس از قبول مسئوليت مرا بالاخره بغض او بر احساس ترس من غلبه کرد..."

*بچه‌هاي عکاسي که همراه رييس جمهور به ورزشگاه آمدند مي گفتند که رييس جمهور هنوز به طور کامل خوب نشده است و سرماخوردگي و ضعف ناشي از آن هنوز در وجودش است. يکي از بچه ها مي گفت با اين حال بخاطر مردمي که به استقبال آمده اند حسابي سنگ تمام گذاشت و با همان حال به ابراز احساساتش پاسخ داشت.

*رييس جمهور در جمع مردم کرمانشاه سخنان بسيار مهمي درباره سياست هايي که دولت جديد واشگنتن و "باراک اوباما" قرار است که در پيش بگيرد ايراد کرد اما دقيقا در وسط سخنراني و درميان حرف هاي جدي اش خطاب به يکي از همراهانش گفت : "ببينيد آن دختر بچه که لباس زرد پوشيده است چه مي گويد" اين توجه رييس جمهور حسابي مردم را سر شوق آورد و آنها با تشويق رييس جمهور به او ابراز احساسات کردند.

*تبديل شدن بازديد از پروژه انتقال آب به افتتاح با ويديو کنفرانس و رفتن وزير رفاه به روستا بجاي رييس جمهور سبب شد که برنامه ها کمي با تعلل پيش برود که در نهايت اين مسئله باعث شد گروههاي خبري ساعاتي را در محوطه ورزشگاه در بلا تکليفي بسر ببرد البته مي گفتند که هميشه همينطور است و برنامه ها شناور است اما اين بار غلظت اين شناوري به حدي رسيد که مسئولان برگزاري مراسم براي غرق نشدن خبرنگاران آنها در اين تعلل در يک عمليات ضربتي با گفتن "لطفا بفرماييد بيرون " همه را از ورزشگاه بدرقه کردند.

* با اينکه ساعت ها از پايان مراسم گذشته بود اما دري که قرار بود رييس جمهور از آن خارج شود حسابي شلوغ بود به همين دليل نيروهاي ارتشي که حفاظت از بيرون ورزشگاه را داشتند با گرفتن دست هم و ايجاد زنجيره انساني مانع از نزديک شدن افراد به محوطه شده بودند. البته هنگامي که خبرنگاران قصد داشتند از بين مردم عبور کنند دائما با پرسيدن "خانم آقا! رييس جمهور از اين در خارج مي شود؟ رفته است؟ مي آيد؟ چرا نيامده؟ و... بر پايان دهند" سعي مي کردند تکليف خود را بدانند.

*تجليل از خانواده هاي شهدا و ايثارگران برنامه بعدي رييس جمهور بود که در يکي از مقرهاي سپاه برگزار شد به گفته يکي از مسئولان برگزاري به دليل وجود گروهک هاي منافقين "پژواک" و "ما هستيم" براي امنيت اين مکان تلاش زيادي شده و هفته ها سر تاييد شدن يا تاييد نشدن اين مکان بحث بوده است.

*هر بار که يکي از برنامه هاي مراسم تجليل به پايان مي رسيد مردي از وسط جمعيت فرياد مي کشيد که لطفا اجازه دهيد که من 10 دقيقه صحبت کنم اين مرد با شروع هر قسمت از برنامه و بلند بودن صداي ميکروفن سکوت مي کرد و باز وقفه اي که پيش مي آمد دوباره صحبت هايش را از سر مي گرفت آخر سر نفهميديم بالاخره حرفش به گوش کسي رسيد يا نه...

*حول و حوش ساعت 9 شب بود که در بيستون (يکي از بناهاي بسيار زيباي کرمانشاه) چند ماشين پلاک دولتي در حال گشت زني بودند نگاه تيزبين گروههاي خبري ،خبر از حضور آقاي وزيري مي داد که براي استفاده از آن هواي بي نظير و احتمالا خوردن "دنده کباب" راهي بيستون شده است البته يکي از دوستان اين خبر را تکذيب کرد و گفت وزرا در جلسه کارگروهها هستند اما آن ماشين‌هاي پلاک دولتي و نگاه تيزبين و...
ارسال به دوستان
وبگردی