۳۰ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۳۰ آذر ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۶۹۶۱
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۴ - ۱۸-۱۲-۱۳۸۷
کد ۶۶۹۶۱
انتشار: ۱۰:۱۴ - ۱۸-۱۲-۱۳۸۷

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


كيهان

«شروع مجدد از مسکو» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛ باراک اوباما «ديپلماسي شروع مجدد خود» را از مسکو آغاز کرده است. ديروز هيلاري کلينتون و سرگئي لاوروف باهم ملاقات کردند و پس از اتمام ملاقات هر دو گفتند که از مذاکراتشان راضي هستند. اين البته به آن معنا نيست که چيزي حل شده است و بيشتر بايد آن را ناشي از اين ملاحظه دانست که اگر هنگام ورود به يک راه صعب العبور، از همان ابتدا دائماً به عاقبت- احتمالاً- فاجعه بار آن فکر کنيد، اساساً قدم اول هرگز برداشته نخواهد شد. پس بهتر است حالا که دعواي ميانه راه قطعي است؛ لااقل در آغاز، همه چيز به خير و خوشي شروع شود.

در اختيار داشتن يک درک تاريخي و استراتژيک از روابط روسيه و آمريکا، عنصري کليدي در فهم مناسبات جديدي است که ميان اين دو کشور در حال شکل گيري است. امامهم تر از آن، اين است که يک «نقطه ديد» مناسب براي نگريستن به اين موضوع پيدا کنيم. کسي که بناست اين مناسبات را تحليل کند، اگر «منظر» مناسبي در اختيار نداشته باشد، به احتمال بسيار زياد انبوهي از مسائل فوق العاده حساس را اساساً نخواهد ديد و در عوض ممکن است تا حدود زيادي گرفتار توجه به موضوعاتي شود که به رغم اهميت ظاهري در واقع پيش پا افتاده محسوب مي شوند. رايج ترين اشتباه در فهم آنچه اکنون ميان مسکو و واشنگتن مي گذرد اين است که فرد خود را اسير کليشه هاي دوران «جنگ سرد» کند و در آن متوقف بماند. چنين رويکردي علاوه بر اينکه محدوديت هايي بسيار شديد بر اصل بحث تحميل خواهد کرد، امکان به دست آوردن هرگونه درکي از مناسبات و دغدغه هاي جديد دو کشور را منتفي مي کند.

اکنون دوران منازعات جنگ سرد به طور کامل سپري شده و ديگر نه روسيه آن روسيه است، نه آمريکا موقعيتي را که به هنگام فرو ريختن ديوار برلين در اختيار داشت- يا لااقل خيال مي کرد دارد- حفظ کرده است و نه محيط و جنس تحولات بين المللي شباهتي به آن دوران دارد. دوره مقياس هاي بزرگ- که مهم ترين مشخصه جنگ سرد بود- به سر آمده است. ديگر داشتن ارتش هاي بزرگ، ترتيب دادن رژه هاي شکوهمند، به نمايش درآوردن موشک هاي غول پيکر و داستان سرايي درباره قدرت افسانه اي سرويس هاي اطلاعاتي، علامت قدرت محسوب نمي شود. هويت بازيگران و ماهيت آنچه مي توان آن را قدرت بين المللي در دوران جديد خواند، کاملاً دگرگون شده و به همين دليل اشتباهي بزرگتر از اين نمي توان تصور کرد که کسي مثلاً مسئله تعداد سلاح هاي هسته اي دو طرف يا پيمان هاي خلع سلاحي که ميان آنها وجود دارد را «مسئله اصلي» در روابط آينده مسکو- واشينگتن تصور کند. براي گريز از اين خطا، بهترين روش يافتن آن مسئله بنياديني است که اگر روابط جديدي در کار باشد، لاجرم براساس و تحت تاثير آن شکل خواهد گرفت. آيا چنين مسئله محوري وجود دارد؟

شايد در ابتدا عجيب به نظر برسد اما به شيوه هايي کم و بيش قابل اعتماد مي توان استدلال کرد تنها نقطه ديدي که ميزان خطا در پيش بيني آينده روابط روسيه و آمريکا را به حداقل مقدار ممکن کاهش مي دهد، «مسئله ايران» است. ايران، تنها مسئله اي نيست که ميان روسيه و آمريکا وجود دارد و شايد کساني تصور کنند- و اين تصور خطا هم نيست- که مسائل بزرگتري ميان اين دو کشور هست، اما ويژگي تمرکز بر مسئله ايران در تحليل مناسبات روسيه، آمريکا و ايران است که مي توان الگوهاي حاکم بر رفتار روسيه را از دل آن استخراج کرد و يک تخمين مطمئن به دست آورد که روس ها در معامله با آمريکا تا کجا پيش مي روند و در کجا توقف خواهند کرد.

اگر ايران را به عنوان يک مورد خاص استثنا کنيم مجموعه درگيري هاي استراتژيک روسيه و آمريکا در شرايط فعلي را مي توان ذيل 3 عنوان خلاصه کرد، که حل و فصل همه آنها به اين بستگي دارد که گفت وگوها درباره مسئله ايران چگونه پيش برود. مسئله اول، موضوع استقرار بخشي از سپر دفاع موشکي آمريکا  در اروپاي شرقي است که آمريکايي ها همواره گفته اند براي مقابله با تهديد موشکي ايران است اما روس ها آن را در واقع تهديدي عليه خود محسوب مي کنند. تيم اوباما نشانه هايي بروز داده است که ممکن است در ادامه اين طرح تجديدنظر کند. توجيهي که جوزف بايدن در کنفرانس اخير امنيتي در مونيخ براي اين کار ارائه داد، اين بود که در شرايط بحران مالي احتمالاً آمريکا منابع کافي براي تکميل اين طرح در اختيار نخواهد داشت. اما چند روز پيش سخنگوي کاخ سفيد و صريح تر از او منابع مستقل تر در آمريکا طي روزهاي اخير، به صراحت گفته اند که آمريکا انتظار دارد در ازاي انصراف آمريکا از ادامه اين پروژه، مسکو «همکاري هايي» درباره ايران به عمل بياورد. در ميان تحليلگران مسائل استراتژيک، اين اطمينان وجود دارد که روسيه و آمريکا اگر نه به زودي، حتماً در 4 سال اول دولت اوباما به معامله اي در اين باره دست خواهند يافت. فقط دو مشکل هست که دو طرف هنوز راه حل روشني براي آن ندارند: 1- به تازگي به جاي آمريکا، صهيونيست ها به مدافعان لزوم استقرار سپر دفاع موشکي آمريکا در شرق اروپا تبديل شده اند.

آمريکا ولو بتواند موضوع را در چک و لهستان حل کند، قادر به جمع کردن بساطي که از دسامبر گذشته در صحراي نقب درون سرزمين هاي اشغالي و با ادعاي دفاع از اسرائيل در مقابل حملات موشکي پهن کرده نخواهد بود. 2- مسئله ديگر اين است که حتي اگر آمريکا از پروژه خود صرف نظر کند، وزن اين امتياز از ديد روس ها چقدر خواهد بود و در ازاي آن حاضر به واگذاري چه امتيازهايي هستند؟ به نظر نمي رسد که روس ها با ثمن سپر دفاع موشکي آماده يک «معامله بزرگ» باشند اگر چه آمريکايي ها تمام سعيشان را مي کنند که اين موضوع را هرچه گران تر به مسکو بفروشند. مسئله دوم، موضوع پيمان هاي خلع سلاحي و نظامي ميان روسيه و آمريکا، تحرکات آمريکا در آسياي ميانه، گسترش ناتو به شرق و همچنين مناسبات ميان روسيه و اروپاست که مي توان موضوع انرژي و به طور خاص گاز را هم به آن اضافه کرد. درست است که روس ها نشان داده اند در مواقع لزوم با اين برگ ها تا حد امکان بازي مي کنند اما تا آنجا که موضوع جنبه اقتصادي دارد (مسئله انرژي) هيچ بحراني از جانب روسيه براي غرب نمي تواند بلندمدت باشد چون روس ها اساساً ميزان وابستگي خود به درآمد ناشي از اين حوزه را بسيار بالا برده اند. اما در حوزه همکاري هاي دفاعي و موضوع گسترش ناتو به شرق مي توان فرض کرد و برخي از تحليلگران غربي هم گفته اند که روسيه- بويژه تا زماني که تيم فعلي در آن بر سر کار باشد- با هدف جلوگيري از ايجاد درگيري جديد و حفظ ثبات، نوعي استقلال نصفه و نيمه از خود نشان خواهد داد. اين استقلال البته منافاتي با اينکه در موارد خاص معامله هايي ميان روسيه و آمريکا شکل بگيرد ندارد. از جمله، مثلاً در مورد کاهش سلاح هاي هسته اي- که ديگر حيثيتي نيست- احتمالاً به زودي نسخه هاي جديدي از پيمان هاي سالت احيا خواهد شد. مسئله سوم، تحولات کاملاً جديدي است که در افغانستان در حال وقوع است. روس ها در مورد عراق پس از اندکي سبک و سنگين کردن به اين نتيجه رسيدند که بهتر است کنار بکشند و بپذيرند که عراق، صحنه رويارويي ايران و آمريکاست و بازيگران سوم نهايتاً محلي از اعراب نخواهند داشت. اما در مورد افغانستان روسيه خود را صاحب حق مداخله مي داند در عين حال که کاهش تنش در آن منطقه را از اين حيث که بتواند ناآرامي هاي چچن را کنترل کند، مهم تلقي مي کند. روس ها در اين مورد احتمالاً برگ هايي در دست خواهند داشت اما آن را براي زماني که استراتژي اوباما در مورد افغانستان مشخص شود و جايگاه روسيه در مورد رويکرد منطقه اي مربوط به اين موضوع تعيين گردد ذخيره خواهند کرد.

اکنون مي توان از اين بحث نتيجه گرفت. اگر با ملاحظه مسئله ايران به موضوع نگاه کنيم، اصول کلي زير قابل استخراج است: 1- مسکو بي شک خواهان افزايش ثبات در منطقه است و به همين دليل از تحولات بزرگ استقبال نمي کند. علت اين است که روس ها احساس مي کنند قدرت فعلي آنها براي اينکه بتوانند از دل دگرگون کردن وضع موجود وضع خود را بهتر کنند، کافي نيست پس ثبات، لزوماً بهتر از ماجراجويي است. 2- الگوي رفتار روس ها در مورد ايران- و بسياري مسائل ديگر- تا امروز اين بوده است که محکم وارد موضوع شده اند اما نتوانسته اند موضع خود را تا آخر حفظ کنند. به ياد مي آوريد که در موضوع جنگ گرجستان در فاصله کوتاهي پس از تهديد به «جنگ بزرگ» و پس از بالا گرفتن تهديدهاي اروپا و آمريکا، روس ها به معامله اي تن دادند که حتي به طور نسبي هم به نفع آنها نبود. 3- روسيه خود را در جامعه بين المللي به شدت معامله گر نشان داده و به همين دليل براي همه طرف ها غيرقابل اعتماد است. در ايران هيچ کس در اين باره ترديدي ندارد که روس ها  به تعهدات احتمالي خود نسبت به ايران چندان پايبند نيستند  فقط به اين شرط که امتيازهاي کافي گرفته باشند. چنين روحيه اي امکان همکاري استراتژيک را به رغم اينکه ايران به آن علاقمند است منتفي مي کند. 4- و نکته آخر اين است که روس ها تا امروز نشان داده اند که در پروژه هاي بزرگ ناچار از «هماهنگي» هستند و قدرت عمل يک جانبه آنها بسيار ضعيف است. از اين رو نبايد به مقاومت روسيه در مقابل باج خواهي هاي غرب چندان اميد داشت.

تحت اين شرايط همه چيز به اين بستگي خواهد داشت که «آمريکايي ها چه بدهند؟» اما درباره يک نکته نبايد اشتباه کنند. توان روسيه در تأثيرگذاري بر ايران بسيار کمتر از آن است که آمريکايي ها محاسبه کرده اند، لذا سرمايه گذاري بيش از حد روي اين پروژه فقط به معناي تلف کردن وقتي است که مي تواند باارزش باشد.

اعتماد ملي

«ايران و اعراب در نقطه عطف» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي اعتماد ملي به قلم مهران كرمي است كه در آن مي‌خوانيد؛تا پيش از وقوع انقلا‌ب اسلا‌مي ايران، از مصر به‌عنوان رهبر معنوي و قلب تپنده جهان عرب نام برده مي‌شد. هر جريان فكري كه در مصر ريشه مي‌دواند در ديگر كشورهاي عربي نيز بلا‌فاصله شاخ و برگ پيدا مي‌كرد و حتي شعاع تاثيرگذاري آن از مرزهاي عربي هم فراتر مي‌رفت و جهان اسلا‌م را دربرمي‌گرفت. دو جريان بزرگ اسلا‌م‌گرايي و ناسيونال‌سوسياليسم عربي يكي برگرفته از جنبش اخوان‌المسلمين و ديگري متاثر از رهبري جمال عبدالناصر هر دو از كشور مصر برخاسته و تا پيش از دهه 1980 ميلا‌دي سراسر كشورهاي عربي را تحت تاثير خود قرار داد.

وقوع انقلا‌ب اسلا‌مي در ايران به رهبري امام خميني(ره) و انعقاد پيمان كمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل عملا‌ رهبري جهان عرب و جنبش‌هاي سياسي را از مصر منتقل كرد و پس از گذشت 30 سال قاهره هنوز نتوانسته است نقش و جايگاه پيشين خود را بازيابد. اسلا‌م‌گرايي اين بار از مركز تهران سر برآورد و با صدايي از جنس شيعي در سراسر منطقه بازتاب پيدا كرد و ناسيوناليسم عربي را دست‌كم براي سه دهه در محاق فرو برد.در دهه 1990 و به دنبال خروج نيروهاي شوروي از افغانستان و جنگ اول خليج فارس با هجوم نظامي آمريكا به عراق، اين دو صورتي ديگر پيدا كردند و بنيادگرايي سني و سلفي‌گري با پشتيباني معنوي و مالي عربستان سعودي در سراسر جهان اهل سنت از اندونزي گرفته تا افغانستان، چچن و بوسني پايگاه‌ها و مخاطبان جديدي پيدا كرد. اشغال نظامي افغانستان و عراق توسط آمريكا پس از 11 سپتامبر، اگرچه بيش از پيش به چهره بين‌المللي ايالا‌ت متحده خدشه وارد كرد ولي در سوي ديگر هم به تضعيف دولت‌هاي محافظه‌كار و سنتي عرب منجر شد. بحران‌ها، آشوب‌ها و جنگ‌ها در منطقه خاورميانه اما يك برنده اصلي داشت و آن جمهوري اسلا‌مي بود كه در هر جا به تضعيف موقعيت حاميان آمريكا و بنيادگراهاي سلفي مي‌انجاميد، خلا‌ء سياسي و معنوي به وجود آمده را پر مي‌كرد. ناكامي جريان غرب‌گراي 14 مارس براي عقب راندن حزب‌الله و متحدان ايران در لبنان و به دنبال آن پيروزي مقاومت در نبرد 33 روزه با اسرائيل، از رويدادهاي اساسي چهار سال گذشته بود كه موقعيت ايران و حاميان منطقه‌اي آن را در جهان عرب تثبيت كرد. جنگ 22 روزه و مقاومت حماس كه ديگر متحد ايران در منطقه بود، در رويارويي با اسرائيل، عملا‌ ايران را به يكي از بازيگران اصلي خاورميانه عربي تبديل كرد. در 30 سال گذشته سه موج و جريان سياسي از ايران، جهان عرب را در برگرفته و بر سير جريان‌هاي فكري و حتي ساختار سياسي برخي از اين كشورها اثر گذاشته است.

نخست پيروزي انقلا‌ب اسلا‌مي و تفكر صدور انقلا‌ب بود كه با تجاوز عراق به ايران عملا‌ در سرتاسر دهه 1360 بر روابط ايران و كشورهاي عربي سايه افكند. در اين دوران كشورهايي چون سوريه و ليبي و تاحدودي الجزاير از جهان عرب دوشادوش ايران قرار داشتند. در دهه دوم انقلا‌ب، جريان اصلا‌حات در ايران، پژواكي شگرف در ميان جريان‌هاي سياسي در جهان عرب و نيز ميان دولت‌هاي عربي پديد آورد و روابط جمهوري اسلا‌مي با كشورهاي تاثيرگذاري چون عربستان سعودي به گونه‌اي بي‌سابقه به بهبودي گراييد. اين جريان اما ديري نپاييد و با آمدن محمود احمدي‌نژاد موج سومي روابط ايران و جهان عرب را درنورديد.روي كار آمدن احمدي‌نژاد اگرچه در داخل اغلب جريان‌ها و گروه‌هاي سياسي كشور را در جايگاه منتقد و مخالف نشاند و بن‌بست سياسي و اقتصادي را پديد آورد، اما از سوي افكار عمومي در جهان عرب با استقبال بي‌سابقه‌اي مواجه شد و احمدي‌نژاد در كنار سيدحسن نصرالله و خالد مشعل به صورت رهبراني درآمدند كه افكار عمومي را در منطقه عربي به تحريك و تحسين وامي‌داشت.

اگر موج اصلا‌ح‌طلبي در ايران به نزديك شدن روابط دولت‌هاي عربي با جمهوري اسلا‌مي كمك كرد و در عين حال جريان‌هاي روشنفكري جهان عرب را به تحسين واداشت ولي موج سوم يا موج مقاومت، ملت‌هاي عرب را در مقابل دولت‌هاي عمدتا محافظه‌كار آنها نشاند و دولت‌هاي عربي كه تا اين زمان در مقابل ايران همواره از موضع احتياط سخن مي‌گفتند، اين بار بي‌پروا به انتقاد از سياست خارجي جمهوري اسلا‌مي پرداختند، تا آنجا كه برخي از آنها در جريان دو نبرد 33 روزه حزب‌الله و 22 روزه حماس از در انتقاد مستقيم به ايران و حمايت تلويحي از اسرائيل درآمدند.

عربستان سعودي و مصر دو كشوري هستند كه در چهار سال گذشته با احساس خطر از نقش‌آفريني جديد منطقه‌اي ايران اين رويكرد را رهبري كردند و كشورهايي چون اردن و امارات نيز در كنار آنها به ايفاي نقش پرداختند. قطع رابطه دولت مراكش با جمهوري اسلا‌مي و سفر علي لا‌ريجاني در راس هياتي از شركت‌كنندگان در كنفرانس حمايت از مردم فلسطين به سودان، دو نقطه عطف دوران جديد هستند.

قطع رابطه مراكش به بهانه حمايت از استقلا‌ل دولت بحرين در خليج‌فارس به همان اندازه شگفت است كه حمايت قاطع جمهوري اسلا‌مي از ژنرال عمرالبشير كه به اتهام جنايات جنگي در قضيه دارفور مورد پيگرد بين‌المللي قرار گرفته است اما هر دو ريشه در يك واقعيت دارند و آن اينكه نقش‌آفريني منطقه‌اي ايران عملا‌ منطقه را به دو دسته حاميان و مخالفان جمهوري اسلا‌مي تقسيم كرده است.

متحدان ايران در اين نقش‌آفريني جديد جنبش‌هاي رو به رشد شيعي در كشورهاي مورد اشاره و دولت‌هايي چون سودان و سوريه هستند كه همچون جمهوري اسلا‌مي رويكردي ضدغربي و ضدصهيونيستي دارند.مخالفان ايران هم دو دسته دولت‌هاي غرب‌گراي عربي و جريان‌هاي بنيادگراي سني و غرب‌ستيز هستند.

اين رويارويي كه كشورهاي عربي از آن به‌عنوان تلا‌ش ايران براي ايجاد شكاف در بين اعراب از آن ياد مي‌كنند، به نظر مي‌رسد تازه در نيمه راه است و نمي‌توان به اين زودي پاياني براي آن ترسيم كرد.انتخابات رياست‌جمهوري ايران و اينكه اصلا‌ح‌طلبان در نتيجه آن به قدرت نزديك شوند يا قدرت همچنان در دست احمدي‌نژاد بماند، نقطه عطف بعدي خواهد بود.

جام جم

«كاسه داغ‌تر از آش» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي جام جم به قلم عباس محمدنژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛سوءتفاهم پيش آمده پس از اظهارات ناطق‌نوري درخصوص بحرين پس از آمد و رفت فرستادگان ويژه 2 كشور خيلي زود پايان يافت تا جهان اسلام به جاي پرداختن به اختلافات جزئي، سياست خود را بر موضوعات مهمي چون فلسطين متمركز كند، اما برخي كشورهاي عربي كاسه داغ‌تر از‌ آش شده، از ايران انتقاد كرده‌اند و همين ديروز پادشاهي مغرب در حمايت از بحرين و با ادعاي اين‌كه سياست‌هاي تهران در قبال رباط غير قابل قبول است، روابط ديپلماتيك خود را با تهران قطع شده اعلام مي‌كند.

چنين موضعي از جانب دولتي كه حتي در بين اعراب هم محلي از اعراب ندارد، در كنار موضع وزير خارجه عربستان كه خواستار اتحاد مقابل چالش ايران شده بود، پاسخ مناسب دستگاه ديپلماسي كشور را مي‌طلبد كه نگذارد برخي كشورهاي كم‌ظرفيت، سياستمداران ايران را ضعيف تلقي كنند؛ عربستاني كه در قضيه حمله صهيونيست‌ها به غزه نه‌تنها سكوت كرده، بلكه از صهيونيست‌ها حمايت مي‌كرد، مدتي است فشار بر شيعيان و عمره‌گذاران را در دستور قرار داده و مقامات اين كشور نيز پنهان و آشكار عليه ايران موضع مي‌گيرند. درست است كه مقامات كشورمان آگاهانه براي حفظ وحدت كشورهاي اسلامي و جلوگيري از انشقاق و تشتت مسلمانان سعي بسيار دارند تا مانع افزايش سوء‌تفاهمات شوند، اما نبايد هميشه صورت مساله را پاك كرد و براي رويكرد مدارا بايد حدي قائل بود؛ حد آن هم منافع و عزت ملي است كه كشور براي حفظ آن تاكنون بهاي سنگيني پرداخته است. اما مشكل برخي كشورهاي عربي چيست؟ چرا از قدرت روزافزون ايران نگرانند؟ چرا مي‌كوشند مانع گسترش روابط ايران با دنيا شوند؟

در بعد سياست خارجي، استواري ايران بر مواضع هسته‌اي خود  كه موجب عقب‌نشيني كشورهاي قدرتمند شد  در كنار مواضع دولتمردان كشورمان كه برخي خط قرمزهاي خودساخته صهيونيست‌ها همچون هولوكاست را به چالش كشيد به‌علاوه نقش پشتيباني ايران از مقاومت اسلامي در لبنان و فلسطين كه شكست سختي براي صهيونيست‌ها و حاميان آن رقم زد و در بعد سياست داخلي، پيشرفت و جهش ايران در زمينه‌هاي مختلف علمي و فناوري كه جايگاه ايران را در زمينه‌هاي مختلف در سطح جهان افزايش داده است، يك پيام آشكار براي همه كشورها داشت و آن اين است كه كشوري كه به پشتوانه مردمش تكيه كند با وجود همه سختي‌ها و فشارها راهش را پيش خواهد برد و اين پيام براي كشور يا كشورهايي كه از پشتوانه مردمي برخوردار نيستند و تنها نظام پادشاهي به حاكمان آن اجازه مي‌دهد به تناوب به كرسي رياست بنشينند، نه يك پيام بلكه هشداري است كه چنين قدرتي پايدار نخواهد ماند.

كشورهاي عربي به جاي اين‌كه در قبال موضوعي پيش پا افتاده، حس ناسيوناليسم عربي‌شان گل كند، كمك كنند كودكان فلسطيني از گرسنگي نميرند كه توجه به اين موضوع از هر موضوع ديگر واجب‌تر است.

اعتماد

«قدرت نمايي مشترک ايران و عراق» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي اعتماد به قلم مراد ويسي است كه در آن مي‌خوانيد؛سفر هاشمي رفسنجاني به عراق اتفاقي ويژه و خاص است؛ از نظر فضاي جديد حاکم بر روابط ايران و عراق سنگ تمام ميزبانان عراقي در حفظ شأن هاشمي رفسنجاني و ايران، حجم و سطح ملاقات هاي وي با طيف وسيعي از مسوولان ارشد، علماي ديني و مراجع تقليد، رهبران احزاب، نخبگان و شخصيت هاي سياسي، نمايش اقتدار و نفوذ منطقه يي ايران و از نظر جايگاه افرادي چون آقاي هاشمي در معادلات منطقه يي.

1- فضاي جديد و متحول در روابط ايران و عراق؛ ديد و بازديدهاي متوالي طالباني و مالکي و حکيم و بارزاني و زيباري و هاشمي رفسنجاني و احمدي نژاد و متکي و ولايتي از تهران و بغداد، نشانگر دوران جديدي از روابط ايران و عراق است. هنوز يک ماه از سفر ولايتي و متکي به بغداد نگذشته و درست چند روز پس از بازديد طالباني از تهران، آقاي هاشمي نيز به عراق رفت. بارزاني و طالباني به عنوان سران کردها و حکيم، جعفري، مالکي، چلبي و عبدالمهدي به عنوان سران شيعيان و مشهداني و حاجم الحسني از برجستگان عرب سني بارها به تهران آمده و در بالاترين سطح ميزباني شده اند و به ديدار مسوولان طراز اول ايران رفته اند و در مقابل مقامات ارشد ايران در بالاترين سطح تشريفات و احترام در بغداد و اربيل ميزباني شده و مي شوند. هفته و ماهي را نمي توان يافت که مسوولان ارشد ايران و عراق از بغداد و تهران بازديد نکنند، اما دو هفته اخير اوج آمدوشدهاي مقامات ارشد ايراني و عراقي و نماد اوج گيري مناسبات تحول يافته تهران و بغداد بود.

2- اشغال امريکايي، اقتدار ايراني؛ مقايسه سفر مقامات ايراني و امريکايي به عراق از جمله سفر چندماه قبل بوش و سفر اخير آقاي هاشمي نشان از تفاوت فاحش بين دو مقوله نفوذ اشغالگران و اقتداردوستان مي دهد. سفر مقامات ارشد امريکايي به عراق با وجود 142 هزار سرباز امريکايي و ده ها هزار نيروي امنيتي اين کشور در عراق، مخفيانه و بدون اعلام قبلي صورت مي گيرد اما سفر مقامات ارشد ايران با اعلام قبلي و حتي با اعلام جدول ملاقات ها در روزهاي بعد صورت مي گيرد و در حالي که ديدار مقامات امريکايي محدود به منطقه امنيتي سبز بوده است، مقامات ايراني به طور گسترده به اماکن عمومي مي روند و در حالي که بوش با نفرت خبرنگار عراقي و پرتاب لنگه کفش استقبال مي شود، مقامات ايراني از شدت استقبال مردمي قادر به حرکت عادي در اماکن عمومي نيستند.

3- قاهره و رياض خشمگين از تهران و بغداد؛ پس از سقوط صدام و پس از تشکيل و شروع به کار شوراي حکومتي انتقالي به عنوان جانشين حکومت بعث، ايران در بين کشورهاي همسايه عراق اولين کشوري بود که شوراي حکومتي عراق را به رسميت شناخت. ايران پس از مدت کوتاهي ضمن ارتقاي روابط ديپلماتيک از سطح کاردار به سطح سفير، سفير جديد خود را به عراق اعزام کرد و سفير عراق را در تهران پذيرفت. اين مساله از آن جهت داراي اهميت است که بسياري از کشورهاي عربي و همسايه عراق حاضر به اعزام سفير خود به عراق جديد نشده بودند.

سال ها بعد و در چند ماه اخير به سمت اعزام تدريجي سفراي شان به بغداد حرکت کردند و حتي هنوز مصر و عربستان دو مدعي اصلي رهبري جهان عرب حاضر نشده اند سفراي شان را در بغداد فعال کنند. اظهارات ضد ايراني سعود الفيصل وزير خارجه عربستان نيز بيش از آنکه نشانگر نفوذ ايران در عراق و لبنان و فلسطين باشد نشانگر سياست اشتباه عربستان و عدم پذيرش خواست ملت عراق براي ايجاد يک حکومت و دولت منتخب است. همان گونه که سياست عربستان و مصر در قبال جنگ 33روزه حزب الله و اسرائيل و جنگ 22 روزه حماس و اسرائيل باعث انتقادات مردمي از قاهره و رياض شد.

4- خشم بعثي ها طبيعي است؛ بعثي ها و جريانات ضدايراني در عراق و برخي کشورهاي عربي از گسترش روابط ايران و عراق نگران هستند. اين احساس طبيعي است زيرا بعثي ها و جريانات ضد ايراني با حذف صدام و حکومت بعث، قدرت را از دست داده اند و راي مردم عراق نيز در انتخابات پنج سال اخير عراق با آنان نبوده است. مکانيسم انتخابات و در اقليت بودن جريانات بعثي و ضدايراني در انتخابات متوالي باعث شده اين جريانات از رسيدن به اهداف خود از طريق مکانيسم هايي نظير انتخابات مايوس شده و درصدد تبليغات و جنگ رواني عليه ايران برآيند. در همين چارچوب تبليغات شبکه هاي تلويزيوني العربيه و الشرقيه عليه ايران در هفته هاي اخير و اعتراض حزب اسلامي به سفر آقاي هاشمي به عراق را بايد در همين چارچوب جمع بندي کرد.

5- سطح و حجم ملاقات هاي آقاي هاشمي در سفر عراق نشانه اقتدار، محبوبيت و قدرت تدبير ايران و شخص آقاي هاشمي است. ملاقات با مسوولان شوراي رياست جمهوري عراق (دو ملاقات و يک کنفرانس خبري با طالباني رئيس جمهوري و ديدار با عادل عبدالمهدي معاون رئيس جمهوري) دولت و کابينه عراق (ديدار با نوري مالکي نخست ورير کنوني، برهم صالح معاون نخست وزير و تعدادي از وزرا)، قوه مقننه (خالد عطيه نايب رئيس مجلس و شماري از روساي فراکسيون ها و کميسيون ها)، مقامات پيشين (ابراهيم جعفري نخست وزير سابق و ابراهيم بحرالعلوم وزير نفت پيشين)، رهبران احزاب (حکيم و رهبران مجلس اعلا و برخي ديگر از احزاب)، مراجع چهارگانه تقليد (حضرات آيت الله سيستاني، محمدسعيد حکيم، بشير نجفي و اسحاق فياض) و علماي ارشد (آيات و حجج اسلام بحرالعلوم، خالصي، قپانچي و...)، ديدارهاي مردمي در کاطمين، سامرا، کربلا و نجف و در مجموع شش روز سفر فشرده و ملاقات ها و جلسات متعدد هم محبوبيت بود و هم قدرت نمايي بي نظير ايران و عراق جديد.

ابتكار

«سه نکته تا انتخابات»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم الف.فاطمي است كه در آن مي‌خوانيد؛اين روزها ملت بزرگ و شريف ايران خود را براي حضور مجدد در صحنه براي ايجاد نشاط سياسي و اجتماعي آماده ميکند. اين حضور همراه با واکنشها و مسايلي است که قبل از ورود به آن مي طلبد نسبت به نکاتي توجه بيشتري مبذول داشت.يکي از اين صحنه هاي پرشور سياسي انتخابات رياست جمهوري است که ملت ما بارها اين حماسه را سروده اند و اينک براي بار دهم آماده همنوايي مجدد اين سرود ميباشند و هرچه به زمان انتخابات نزديک تر ميشويم نظر به حساسيت گروها و جريانات سياسي تلاش هاي خود را معطوف به جلب اعتماد مردم نموده و خود را در معرض نقد وآزمايش قرار ميدهند تا با دست رسي به اين اعتماد بتوانند بيشتر در خدمت مردم باشند. از طرف ديگر جامعه ورزشي و مسئولان تيم ملي ما براي يک بازي بسيار حساس با تيم ملي عربستان از سري مسابقات مقدماتي جام جهاني آفريقاي جنوبي خود را مهيا ميکند. هر دو مرحله بالاي وجوه مشترک زيادي دارد که ميتوان به مهمترين آنها از جمله نشاط و غرور ملي،پيگيري مستمر اکثريت مردم و به تعبيري نشان دادن و معرفي جامعه خود به جامعه جهاني، اشاره کرد. به همين دليل ذکر سه نکته ضروري به نظر مي رسد.

نکته اول -همانطوري که ميدانيم انسان و نيروي انساني يکي از مهمترين پايه هاي توسعه و پيشرفت است و نقش مهمي در مفاهيم توسعه وپيشرفت ايفا مي کند. که مي توان آن را به عنوان يکي از سخت ترين و پرهزينه ترين بخش توسعه پايدار نگاه کرد.از همين روي است که اين اصل مراقبت و نگهداري بيشتري را ميطلبد. کشور ما از آن جهت که جزو کشورهاي در حال رشد و توسعه مي باشد توجه به اين مهم اهميت بيشتري دارد. پس نبايد از مراقبت اين بخش مهم توسعه غافل ماند. يعني ضمن پرورش نيرو بايد در حفظ نيروهاي خود نهايت دقت را داشته باشد.حال با توجه به اين مهم و نظر به تلاش همه اقشار و اشکال جامعه در رشد و ترقي نيروها و منابع انساني به نظر مي آيد نيرو هاي انساني يکي از مصاديق جدي بيت المال همان جامعه است که در رشد و بارور شدن آنها همه زيرساخت ها ي جامعه تلاش نموده است و از بين بردن اين سرمايه به همه آن بخشها ضرر خواهد زد. در همه توصيه هاي مديريتي به اين مهم اشاره فراوان شده و خواستار دقت جدي در اين امر شده اند و در مفاهيم اخلاقي اجتماعي و نصايح رهبران مذهبي و اجتماعي ما هم اين مهم به کرات ديده و شنيده شده است.از اين نيم مقدمه بالا قصدم اشاره به دو مطلب است ميخواهم سوخت و سوز نيروهاي انساني ومتخصص و به نحوي از بين رفتن بيت المال را اشاره کنم که شايد خواسته يا ناخواسته آگاهانه يا نا آگاهانه ما هم در اين نقشي داشته باشيم.

نکته دوم - علي دايي يکي از چهر هايي است که در ورزش ايران و جهان شناخته شده است و براي رسيدن به اين مرحله هم ورزش ايران،هم جامعه ورزشي ايران و هم خودش نقش به سزايي داشته است و شايد سالها طول بکشد تا امثال او دوباره درجامعه ورزشي ما طلوع بکند. زماني بحث کناره گيري يا کناره نهادن او از تيم ملي بعد از جام جهاني مطرح شده بود. بخش وسيعي از جامعه از نحوه برخورد با او ناراحت شدند و خيلي هم سعي در حمايت از او نمودند و حقير هم به اندازه وسع ناچيزم در آن روزها به اين مسئله پرداخته ام نه بخاطر شخص علي دايي بود و نه به خاطر سابقه رفاقت يا چيزي از اين دست، بلکه بيشتر بخاطر نکته بالا بود که به آن اشاره کردم.چه ما بخواهيم و چه نخواهيم علي دايي و امثال آن جزئي از بيت المال است که نبايد به هدر برود. به همان دليلي که علي دايي قابل حمايت بود آلان هم مي توان به او هشدار داد همان اشتباهي که نسبت به او شد حال خودش نسبت به ديگر سرمايه هاي ملي در امر ورزش منجمله مهدوي کيا نکند.البته اين نکته ربطي به بحث فني يک بازيکن ندارد که افت فني بازيکن بايد در چهارچوب خود بررسي گردد آن چيزي که مورد بحث ماست ارزش ملي يک بازيکن يا هر نيروي متخصص ديگري است. ذکر کلام سرمربي آرژانتين در جواب خبرنگاري که به او گفته بود با توجه به اينکه مارادونا توان بازي ندارد چرا او را انتخاب کردي گفت من نيازي به بازي مارادونا ندارم، بودن او براي من بهترين بازي است. يقيننا نگاه او به مارادونا هم يک نگاه ملي بود کاش ما هم بتوانيم قدر دان و قدرشناس نيروهايمان در هر سطح و جايگاهي باشيم.

نکته سوم -به قول جلال ال احمد نميشود سفرنامه حج نوشت و گريزي به کربلا نزد.حال نميشود در رابطه با منابع توسعه و نيروي انساني و رعايت آنهاصحبت کرد اما گريزي به انتخابات نزد. چه ما بخواهيم و يا نخواهيم مجموعه دوستان از هر خط و هر گروه که بخواهند براي رياست جمهوري کانديد شوند از سرمايه هاي ملي و از بيت المال اين ملت هستند که براي رشد و شکوفايي آنها علاوه بر زحمت خودشان.جامعه هم خيلي متحمل هزينه شده تا به اينجا برسند حال براي تصدي مديريت بخش از جامعه خود را نماينده کرده اند. اينها براساس همان اصلي که در فوق اشاره شد بخشي از بيت المال هستند و بخاطر اصول مديريتي که متذکر شده ام بخشي از فاکتورهاي مهم توسعه اين جامعه هستند که همه گروها و تشکل هاي سياسي متعهد به رعايت آنها هستند. همانطوري که در نکته دوم يادآوري شده است ما به اصول فني يک بازيکن کاري نداريم در اينجا هم به خط و خطوط سياسي اين افراد کاري نداريم کدام ارجح هستند؟ يا کدام اصلح هستند؟ يا کدام جريان سياسي به صواب نزديک تر است؟ يا کدام يک دورتر؟ آنچه مهم است اين است که همه اين نيروها دلسوزانه دارند تلاش مي کنند و همه براي اعتلاي اين کشور متحمل زحماتي هستند. آن چيزي که اين مطلب ناظر به آن است و به همه جريانات درگير هم توصيه مي شود، ملاحظه همه نيروها ست واينکه براي نگهداري آنها چه به جهت شان و آبرو و چه به جهت به نقد کشيدن و جهات ديگر رعايت اين مجموعه از بيت المال را بکنند که خداي ناخواسته ما از کساني نباشيم که در هدر دادن بيت المال نقشي داشته باشيم تا هر چه بهتر و بيشتر شاهد اعتلاي ايران عزيز و اقتدار آن در همه صحنه هاي داخلي و خارجي باشيم.

جمهوري اسلامي

«آمريكا اشغالگر و غارتگر!» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ابعاد رسوائي مالي اختلاس و حساب سازيها در جريان بازسازي عراق به قدري گسترده شده كه فرياد اعتراض نهادهاي نظارتي و مراكز حسابرسي فدرال را هم بلند كرده است . روزنامه انگليسي « اينديپندنت » از سرقت 125 ميليارد دلار از اموال عراق و اختلاس و حساب سازي مربوط به كمكهاي مالي براي بازسازي اين كشور خبر داده است . اين روزنامه مي نويسد : مقامات آمريكائي مرتبط با پرونده هاي مالي در عراق و طرحهاي بازسازي اين كشور از سال 1383 تاكنون در هر فرصتي سرگرم پر كردن جيب خود و عناصر مرتبط بوده اند. گوئي در اين زمينه نوعي مسابقه ميان مقامات نظامي شركتهاي مقاطعه كاري و مقامات غيرنظامي وجود داشته كه هر يك بتوانند سهم بيشتري از اين همه ثروتها را به كام خود سازند.

انگشت اتهام در اين زمينه فقط به سوي يك يا چند نفر يا گروه نيست بلكه در واقع طيف وسيعي از افراد و گروهها بويژه مقامات مرتبط با مسائل عراق در اين « غارت بزرگ قرن » مشاركت فعال داشته و دارند. موضوع مهم ديگر اينست كه اين موارد اختلاس فقط در يك مقطع زماني كوتاه صورت نگرفته بلكه بررسيهاي نهادهاي نظارتي فدرال آمريكا نشان مي دهد كه تقريبا بدون استثنا در تمامي طول دوران اشغال عراق اين موارد عينا صورت گرفته و هيچ مقطع زماني خاصي نبوده كه « دوران پاكدستي » گردانندگان جنگ عراق معرفي شود. دفتر تحقيقات فدرال فهرست اسامي مسئولان سياسي ـ نظامي و شركتهاي مقاطعه كاري متهم در اين موارد را در اختيار دارد و سرگرم تحقيق و بررسي در زمينه ابعاد سرقت اختلاس و حساب سازي در پرونده هاي مالي جنگ در عراق است . نتايج اين بررسيها قرار است كمتر به رسانه ها درز كند ولي با تغيير دولت احتمال دارد كه دمكراتها ديدگاه ديگري در اين زمينه داشته باشند و براي بهره برداريهاي سياسي ـ تبليغاتي به افشاگري در اين زمينه تمايل جدي داشته باشند.

تحقيقات در اين زمينه حتي شامل « ژنرال جي گارنر » نخستين حاكم آمريكائي عراق پس ازاشغال اين كشور و همچنين « پل برمر » دومين حاكم عراق نيز خواهد شد ولي فعلا بررسيها بر روي سرهنگ « آنتوني بل » مسئول سابق قراردادهاي بازسازي عراق و « رونالد هلرد » مسئول قراردادهاي عراق در سال 1383 متمركز است . بررسيهاي كنگره نشان مي دهد كه تقريبا تمامي مقامات ارشد نومحافظه كاران در دوران بوش كوچك در اين اختلاسها و حساب سازيها دست داشته اند و سرنخ اصلي تمام موارد به « ديك چني » معاون پيشين رئيس جمهور آمريكا ختم مي شده است . اگرچه اتهامات وارده طيف وسيعي از عمليات غيرقانوني را شامل مي شود ولي اصلي ترين موارد اتهام عبارتند از :
اختلاس و برداشت پول و اموال از حسابها بدون وجود مجوز قانوني .

عدم واريز درآمدها به حساب خزانه كه مشخصا به درآمدهاي نجومي حاصل از فروش نفت عراق باز مي گردد.
فروش بيش از حد مجاز نفت با تنظيم اطلاعات غيرواقعي و انتقال درآمدهاي آن به حسابهاي خاص . در اين زمينه شركت « هاليبرتون » متهم است كه با خودداري از نصب كنتور بر روي خروجي خطوط لوله صادرات نفت عراق در مقياسي نجومي بيش از مقادير اظهار شده نفت عراق را به خارج صادر كرده و درآمدهاي آنرا به جيب زده است .

حساب سازي و تنظيم اسناد جعلي و غيرواقعي در خصوص عمليات بازسازي عراق . از جمله موارد فراواني وجود دارد كه ادعاي عمليات بازسازي شده ولي بازرسي ها نشان مي دهد كه اطلاعات ارائه شده واقعيت ندارد و با مشخصات ادعائي تطبيق نمي كند.

مواردي از اسناد و مدارك مالي تنظيم شده ادعا مي كند كه بازسازهائي انجام شده ولي بر اثر اقدامات تروريستي منهدم گرديده است . برخي از موارد انهدامي دقيقا توسط شورشيان مسلح شده از جانب شركت آمريكائي باصطلاح امنيتي « بلك واتر » ويران شده اند و در واقع ويرانه هاي ايجاد شده براي سرپوش گذاشتن بر خطاها و اقدامات غيرقانوني مقاطعه كاران بوده كه اساسا نوسازي موردنظر را انجام نداده اند و يا براي فرار از نظارتهاي بعدي مراكز باصطلاح بازسازي شده را با هماهنگي خود ويران كرده اند.

تحقيقات كنگره و نهادهاي نظارتي فدرال نشان مي دهد كه شركت باصطلاح امنيتي « بلك واتر » دستكم در 200 مورد عمليات خرابكاري و اقدامات تروريستي در عراق مستقيما دست داشته و صدها مورد ديگر را بطور غيرمستقيم « هدايت عملياتي » كرده است كه منجر به قتل هزاران نفر شهروندان عراقي شده و در عين حال ويراني بخش وسيعي از امكانات شهري و تاسيسات زيربنائي و خانه هاي مسكوني در عراق بهمراه داشته است .

شركتهاي حسابرسي مستقل كه توسط كنگره و نهادهاي نظارتي به كار دعوت شده اند در يك مورد از اختلاس 9 ميليارد دلاري توسط « پل برمر » حاكم آمريكائي عراق خبر داده اند كه وجوه حاصل از فروش نفت عراق را شخصا به جيب زده و اين موارد متعدد در هيچ حساب دولتي عراق يا آمريكا ثبت نشده است .

البته مقامات شركتها و مقاطعه كاران آمريكائي در اقدامات غيرقانوني ديگري هم در عراق نقش داشته اند كه بار مالي و ابعاد آن از ديدگاه مالي به درستي قابل بررسي نيست . از جمله غارت ميراث فرهنگي و اشيا عتيقه با قدمت چندهزار ساله از موزه ملي عراق كه توسط ژنرال « جي گارنر » و بيشتر « پل برمر » صورت گرفته و بعدا رده هاي پائين تر مقامات نظامي و سياسي آمريكا هم به جرگه سارقين ميراث فرهنگي عراق پيوسته اند. از جمله « ريچارد پرل » رئيس سابق شوراي سياست دفاعي در وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون ) جزو اين فهرست قرار دارد.

با اينهمه شواهد و قرائن موجود نشان مي دهد كه آنچه انعكاس يافته فقط بخش كوچكي از غارت ثروتهاي ملي عراق بوده است و سرقت 125 ميليارد دلاري اشغالگران عراق هم تمامي ثروت از دست رفته در عراق نيست . بعلاوه حتي افشاگري تيم جديد كاخ سفيد صرفا در چارچوب رقابتهاي حزبي صورت مي گيرد و ممكن است هر لحظه ابعاد آن مهار شود و هيچگونه اطلاع رساني ديگري در اين مورد انجام نشود. لكن همين مقدار اطلاعات موجود هم بخوبي نشان مي دهد كه اشغالگران چه بلائي را بر سر عراق مردم مظلومش و ثروتهاي آن آورده و ويرانه اي را ايجاد كرده اند كه بازسازي واقعي آن دهها سال به طول مي انجامد و در واقع اشغالگران عراق را دهها سال به عقب رانده اند.

مردم سالاري

«فرار از واقعيات اقتصادي» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم محسن دقت دوست است كه در آن مي‌خوانيد؛وقتي  که دولتي مشروعيت وجودي خود را بر پايه تحريک توقعات و خواست هاي اقتصادي و معيشتي جامعه قرار داده باشد، جاي تعجب نيست که هرگونه موضع گيري صاحب منصبانش علي الخصوص در حوزه مسائل دخيل در سرنوشت دخل و خرج مردم با نگرشي موشکافانه و نقادانه روبرو شود و اتفاقا "پاشنه آشيل" دولت نهم را بايد در همين ناحيه جستجو کرد. البته با گذشت سه سال و اندي، لبريزي عالي ترين سطوح مديريتي کشور با حجم انبوهي از تناقضات کلامي و انحرافات استراتژيک و نيز خطاهاي محاسباتي به مدد اقدامات "رعدآسا" و فاقد تامل لازم جهت سازندگي هاي مقطعي و منفصل در کشور و همچنين حمايت هاي دستگاه رسانه اي و تبليغاتي جناح "اصول گرا"، کمترين حد انعکاس را در پيشگاه افکار عمومي داشته و با کمال تاسف، دولت نهم از قدرتي برخوردار گشته است که بدون احساس نياز به جلب رضايت عامه و فارغ از دغدغه رصدشدن عملکردش توسط مردم، غيرمسئولانه و بدون تدبر و تدبير به چرخش ها و تغييرات مکرر مواضع و حوائج خود ادامه دهد.

احمدي نژاد گرچه با شعارها و وعده هاي عمدتا اقتصادي موفق به جلب آراي مردم گرديد، اما هيچگاه چه قبل از انتخابات دور نهم رياست جمهوري و حتي پس از آن نيز الگوها و قواعد روشن و مستدلي براي پيش برد تمهيدات و برنامه هاي اقتصادي خود اعلام نفرمود و بالاتر از آن، اهداف و مقاصد ملموسي  با قابليت اندازه گيري و راستي آزمايي  در گستره اقتصادي جامعه و سمت وسوي جهت گيري ها و اقدامات دولت در اين مسير را مشخص نکرد. اين ادعا با بررسي آرشيو سخنان ايشان و کنکاش مختصري در جريان عملکردهاي دولت نهم به وضوح قابل اثبات است. ضمن آنکه اظهارات چندي پيش نايب رئيس مجلس جناب آقاي "باهنر" که از مقربين حزبي آقاي احمدي نژاد محسوب مي شوند مبني بر نامعلوم بودن رويکردها و راهبردهاي اقتصادي دولت تاييديه ديگري براي اين گفتار است.

حافظه هاي صوتي و تصويري مملو هستند از تکرار سخنان شورانگيزي که با هيچ ملاک علمي و عملي سازگار نبوده و نيستند و يا حداقل نتيجه و بازده کارآمد و مثبتي را حاصل نکرده اند تا نگاه خوشبينانه اي نسبت به آنها داشته باشيم. شايد بتوان نخستين طرح اقتصادي نافرجام دولت را برنامه اشتغال زايي آن در قالب "بنگاه هاي زودبازده" دانست. با وجود هشدارهاي متعدد کارشناسان و مسئولان نسبت به آثار و تبعات تورمي و ناپايداري مشاغل ايجادشده با توجه به نواقص مختصات پيش بيني شده براي اين روش، دولت بيش از دو سال از وقت گرانبهاي کشور و ميلياردها تومان پول را به پاي اجراي خودخواسته اين طرح گذاشت و از قرباني نمودن مديران اقتصادي خود هم دريغ نکرد، در نهايت نيز شد آنچه از روز اول بر همگان عيان بود.
مصاديقي که مويد نظريه "باري به هر جهت" بودن دولت نهم و درنظر نگرفتن يک الگو و ساختاري مشخص و تعريف شده در امور مرتبط با توسعه اقتصادي کشور و تامين معيشت حال و آينده مردم هستند بسيار بوده و پرداختن به بخشي از آنها نيز مايه اطاله کلام است و خارج از حوصله اين نوشته. تنها به ذکر سخني از سومين رئيس بانک مرکزي دولت نهم بسنده مي کنيم که اعتقاد دارد نرخ سود بانکي را بايد مطابق نرخ تورم تنظيم کرد و تعيين دستوري آن مخالف نص صريح قواعد اقتصادي و منشا مشکلات عديده اي در اين حوزه است، اعتقادي که رئيس قبلي اين بانک شغل خود را به خاطرش ازدست داد.

يکي از نظرياتي که مقام محترم رئيس جمهور تاکيد مکرري بر روي آن داشته  و هرچند وقت يکبار اين تئوري را در پوسته اي نوين عرضه مي کند، مخالفت با نظام سرمايه داري حاکم در جهان و ايجاد ساختاري اخلاقي و ارزشي براي اين نظام تحت لواي مباني ديني و کرامات انساني لحاظ شده در آن مي باشد. اگر خوب دقت کنيم مشاهده مي گردد که بهترين روابط دولت نهم با کشورهايي برقرار است که داراي نظام حکومتي سوسياليستي هستند که ماهيت اين نظام ها، مخالفت با روش هاي کاپيتاليستي و سرمايه محور مي باشد.

البته دولت هيچگاه به صراحت نگفته است که به تعاملات اقتصادي سوسياليستي تمايل دارد، در عين حال نيز معيارها و اصول زيربنايي سرمايه داري را نيز رد مي کند و اينجا نقطه آغاز يک "دور باطل" است، چراکه از اين تجديدنظرخواهي اينگونه برمي آيد که دولت مي خواهد گناه تمام کاستي ها و غفلت هاي خود را بر گردن فقدان نظام جامع و مورد وثوق خود براي پياده کردن آن در کشور بيندازد و تا يافتن چنين ساختاري - با روش آزمون و خطا - قصد دارد تا شرايط را به همين منوال ادامه دهد. به عبارت ديگر چون "دست" اين دولت به سبب سو» مديريت و فقدان وجهه بين المللي به سرمايه گذاري هاي بزرگ صنعتي نمي رسد، اصل و ريشه سرمايه گذاري را "بدبو" جلوه مي دهد.

براي نمونه توجه شما را جلب مي کنم به سخنان چند روز پيش آقاي احمدي نژاد در جشنواره "کارآفرينان برتر و امدادگران پرتلاش" که توسط کميته امداد برگزار شد. ايشان براي آن که لزوم تلاش براي افزودن بر رونق اقتصادي بنگاه هاي کوچک را اثبات نمايند، ضمن تقبيح و مردود دانستن لزوم سرمايه گذاري هاي کلان در صنايع بزرگ، اين فرايند را زاينده سطوحي از کارگران و کارفرمايان در جوامع مي دانند و سرايت آثار زيانبارشرايط رکود و بحران جهاني اقتصاد به مردم را ناشي از پيدايش چنين روابطي قلمداد مي کنند. مانند آن که به دليل مطابقت نداشتن پاسخ يک معادله "رياضي" با مراد و مطلوبيت ما، کل اين دانش را بدون درنظر داشتن دستاوردها و کاربردهاي آن زير سوال ببريم و نفي کنيم. در صورتيکه در جهان امروز همين "الگوي رايج" با تنظيم دقيق نحوه تعاملات ميان کارگر و کارفرما مانند تقسيم سود و منافع ناشي از فعاليت هاي اقتصادي، بيشترين و پايدارترين رفاه و توسعه را حاصل کرده است و اگر حالا  درپي خطا يا مشکلي که قابليت جبران و ترميم دارد  آسيب زننده جلوه مي کند، نبايد بهره هاي گذشته آن را ناديده گرفت.
در اينجا چند پرسش کوچک قابل طرح هستند که پاسخگويي به آنها مي تواند موانع بسياري که در راه خدمتگزاري دولت نهم اختلال ايجاد کرده اند را مرتفع نمايد و ذهنيت همگان را نسبت به رويکردها دولت درزمينه مسائل اقتصادي تاحدودي روشن نمايد.

1- نظام هاي اقتصادي سرمايه داري و سوسياليستي داراي سال ها تجربه عملي و سابقه اجرا در کشورهاي مختلفي از جهان با شرايط و ضوابط گوناگوني بوده اند و قابليت ها و نواقص خود را در جريان آزمون هاي متعددي نمايان ساخته اند و امروزه به عنوان مکاتب کلاسيک اقتصادي جهان معاصر در دانشگاه هاي معتبر تدريس مي شوند. مکتب اقتصادي موردنظر دولت نهم داراي چه سابقه عملي قابل اتکا و مطابق شاخص هاي جهان امروز است؟
2- اگر دولت نهم قصد دارد در نقش مولف يک نظام اقتصادي نوظهور قرار گيرد، کمترين "حق" مردم ايران اين است که بدانند چه ميزان "زمان" و چه مقدار "هزينه" را بايد صرف اين ابداع و نوآوري نمايند؟

3- طرح "تحول اقتصادي" که حاصل "عرق ريزان" روحي و "عصاره" فکري دولت نهم در سال آخر کار خود است، برپايه "آزادسازي" قيمت ها قرار دارد. آزادسازي قيمت ها و تبعيت از اقتصاد "بازار" يکي از ارکان شناخته شده نظام سرمايه داري است. اين تناقض گفتار و عمل چگونه قابل توجيه است؟

4- چرا در مورد دولت که "کارفرماي" ده ها هزار نفر در بخش هاي توليدي مانند انرژي، پتروشيمي، خودروسازي، مخابرات و صدها حوزه ديگر است چنين ايده پردازي هايي وجود ندارد و تنها نسبت به سرمايه گذاري هاي خصوصي و خارجي اينطور بدبين هستيم؟
5- دولت نهم با اين بينش و طرز تلقي، چگونه مي خواهد پيشبرنده برنامه هايي چون قوانين ابلاغي اصل 44 قانون اساسي و سند چشم انداز باشد؟
در شرايطي که اقشار عمومي جامعه به دلايلي همچون تنگناهاي معيشتي و مشغوليات ذهني ناشي از آنها رغبتي به اکتشاف و پيگيري اين قبيل مسائل را ندارد، در رتبه نخست وظيفه نمايندگان و وکلاي منتخب مردم و سپس متفکران و آگاهان نسبت به روندهاي خرد و کلان کشور است که ضمن پرده برداري از باطن مسائل و ابراز هشدارهاي لازم به مديران و مسئولان، زمينه هوشياري و بصيرت آحاد ملت را فراهم نمايند.

قدس

«استعفاي دولت فياض تاکتيک جديد سياسي» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي قدس به قلم حسن هاني زاده است كه در آن مي خوانيد؛استعفاي دولت سلام فياض اگرچه به ظاهر در چارچوب گفتمان ملي فلسطين صورت گرفته اما دولت حماس با ترديد ازاين استعفا استقبال کرد.

دولت سلام فياض در خرداد 1386 وپس از برکناري غيرقانوني دولت منتخب حماس توسط محمودعباس رئيس سابق حکومت خود گردان، تشکيل شد.
تشکيل دولت سلام فياض در کرانه غربي به بروز شکاف ميان جبهه سازشکار به رهبري محمودعباس و جبهه مقاومت به رياست اسماعيل هنيه نخست وزير قانوني و منتخب حماس منجر شد.

وجود دو دولت که يکي منصوب رئيس حکومت خود گردان و ديگري منتخب مردم فلسطين، تنشهايي ميان ساکنان کرانه غربي وغزه ايجاد کرد که به کشته شدن 220 تن از هواداران جنبشهاي فتح و حماس انجاميد.

بروز اين درگيريها موجب شد تا حکومت خودگردان براي جلوگيري از تشکيل جلسات پارلمان فلسطين که اکثريت آن را اعضاي فراکسيون وابسته به حماس تشکيل مي دهد به رژيم صهيونيستي براي دستگيري نمايندگان حماس متوسل شود.

حماس از مجموع 128 کرسي پارلماني 76 کرسي را در اختيار دارد اما با دستگيري 22 تن و شهادت تعداد ديگري از اعضاي وابسته به حماس در پارلمان، فراکسيون وابسته به جنبش فتح قدرت پارلماني را در انحصار خود قرار داد.

خويشتنداري رهبران حماس و هشدار مکرر آنان نسبت به پي آمدهاي گفتگوي سازش حکومت خودگردان با رژيم صهيونيستي موجب شد تا محمودعباس که دوره رياست وي بر حکومت خودگردان در ديماه گذشته پايان يافت، براي برون رفت از بحران سياسي به جبهه موسوم به کشورهاي معتدل عربي بپيوندد.

اين جبهه که از مصر، اردن وعربستان تشکيل شده خواهان سازش فلسطينيان با رژيم صهيونيستي است در حالي که حماس هرگونه سازش با اسرائيل را بدون تحقق شرايط بحق فلسطينيان مردود مي داند.
پس از جنگ 22 روزه و پيروزي درخشان وتاريخي حماس بر ارتش رژيم صهيونيستي موضع جبهه سازش تضعيف شد وسقف چانه زنيهاي سياسي دولت حماس افزيش يافت.

به همين دليل مصر نيز که عملکرد غيرقابل قبولي در جنگ 22 روزه از خود نشان داد براي بازسازي چهره سياسي خود تلاش کرد تا نقش ميانجي ميان فتح وحماس ايفا کند.
مذاکرات قاهره به تشکيل 5 کميته براي حل اختلافات ميان دو جنبش منجر شد که يکي ازتصميمات اتخاذ شده تشکيل دولت وحدت ملي با شرکت تمامي طيفهاي سياسي فلسطين بود.به همين دليل، در ظاهر سلام فياض براي تشکيل چنين دولتي استعفاي خود را تسليم محمودعباس رئيس سابق حکومت خودگردان کرد.

اگرچه اين استعفا با استقبال دولت حماس مواجه شده اما بسياري از ناظران سياسي اين حرکت را تاکتيک جديد محمودعباس براي گذر از مرحله دشوار فعلي و کسب حمايت حماس براي پيروزي مجدد در انتخابات آينده رياست حکومت خودگردان مي دانند.
مسلم است، با توجه به تجربه تلخ حماس در تعامل با حکومت خودگردان اين جنبش اجازه نخواهد داد تا محمودعباس بار ديگر در انتخابات حکومت خودگردان به پيروزي برسد و راه سازش را ادامه دهد.

صداي عدالت

«گسترش خريد و فروش تسليحاتي غرب، چرا؟» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي صداي عدالت است كه در آن مي‌خوانيد؛در حالي که هم اکنون احتمال بهبود روابط ايران و آمريکا در هاله اي از ابهام قرار دارد واکنش کشورهاي عربي نسبت به افزايش قدرت و نفوذ ايران در منطقه به صورت مختلف از جمله خريد تسليحاتي نمايان شده است. به عنوان مثال امارات به تنهايي قراردادي به ارزش سه ميليارد دلار با شرکت هاي بوئينگ و لاکهيد مارتين براي خريد جنگنده و هواپيماهاي ترانزيت نظامي امضاء کرد. برهمين اساس، امارات با امضاي اين قرارداد، سفارش ساخت چهار فروند جنگنده سي17 را به بوئينگ و 12فروند سي130را به شرکت لاکهيد مارتين داد و هدف خود را نوسازي ارتش و ناوگان حمل و نقل آن اعلام کرده است. ‏

به گزارش روزنامه آمريکايي لس آنجلس تايمز، در نمايشگاهي که در امارات برگزار شد 900 شرکت نظامي از 50 کشور شرکت داشتند که در مدت چهار روز 40 هزار نفر از آن بازديد کردند و به نظر مي رسد کشورهاي عربستان، بحرين، کويت، عمان و قطر، در سال جاري ميلادي 59 ميليارد دلار ديگر براي خريد تجهيزات نظامي هزينه کنند. لذا غيرواقع بينانه نيست اگر گفته شود در حال حاضر بيش از نيمي از درآمدهاي نفتي خاورميانه صرف خريد تسليحاتي مي شود. بنابراين سئوالي که در اينجا مطرح مي شود اين است که دلايل گسترش فروش و خريد تسليحاتي در منطقه خاورميانه چيست؟بايد گفت سالهاست در عين حال که خريد تسليحاتي اولويت سياست خارجي اعراب گشته است، فروش اسلحه پررونق ترين تجارت غرب به ويژه آمريکا شده است.

به گونه اي که از سال 2001 به بعد متوسط فروش تسليحاتي آمريکا سالانه تا ميزان10 تا 13 ميليارد دلار در حال افزايش است. چنانچه اين روند ادامه داشته باشد پيش بيني مي شود هزينه نظامي چند کشور عربي(عربستان، عراق، امارات و اسرائيل) به بيش از 75 ميليارد دلار در سال 2013 برسد. از جمله دلايل گسترش تسليحات که سبب شده است کشورهايي چون انگليس، فرانسه و روسيه در رقابتي تنگاتنگ در صدد فروش تسليحات خود به کشورهاي عربي باشند مي توان بحران مالي حاکم بر جهان را ذکر کرد. چراکه پس از بحران مالي حاکم بر جهان تحرکات و رايزني هاي گسترده اي براي فروش سلاح هاي غربي صورت گرفته است. از جمله ديگر دلايل فروش سلاح به کشورهاي عربي ميتوان به چند مورد ذيل اشاره نمود: 1- رهايي کمپاني هاي اسلحه سازي از خطر ورشکستگي2- جذب دلارهاي نفتي کشورهاي عربي و ارائه آن در قالب کمکهاي مالي به متحدان منطقه اي آمريکا در خاورميانه3- گسترش نفوذ و تداوم حضور بيشتر در منطقه خاورميانه. بايد گفت گسترش رقابت تسليحاتي درعين حال که حاوي مزايايي براي کشورهاي فرامنطقه اي بهويژه آمريکاست، مضراتي نيز به شرح ذيل براي کشورهاي منطقه به همراه خواهد داشت: 1- گسترش حضور گروههاي افراطي و فعاليتهاي تروريستي2- دخالت و نفوذ بيشتر کشورهاي فرامنطقه اي در خاورميانه3- نزاع و درگيري ناشي از ترس و نگراني همسايگان از اقدامات احتمالي يکديگر4- به هدر رفتن منابع کشورهاي منطقه به ويژه منابع نفتي در راستاي خريد تسليحاتي. با توجه به واقعيات موجود گسترش فروش تسليحات نشان مي دهد که نوع رفتار دولت اوباما برخلاف شعارها و مواضع وي درمورد صلح و دموکراسي در منطقه خاورميانه است.

به نظر مي رسد راهبرد دولت وي در راستاي سياستهاي جرج بوش مي باشد با اين تفاوت که رئيس جمهور کنوني از طريق ابزارهاي قدرت نرم سعي دارد سياست خويش را در منطقه پياده کند. به عنوان مثال در حالي که ترفند ايران هراسي و بزرگنمايي فعاليتهاي هسته اي ايران را اتخاذ مي نمايد در عين حال سعي مي کند با تبليغ مذاکره احتمالي با ايران و احتمال بهبود روابط دو کشور حساسيت کشورهاي عربي را برانگيزد. چراکه اعراب ادامه فعاليتهاي سياسي و اقتصادي خود را منوط به سردي روابط ايران و آمريکا مي دانند. چنين نگراني هايي را در نشست هاي مختلف به ويژه شرم الشيخ و نشست مشترک برخي کشورهاي عربي منطقه و گروه 1+5 مي توان دريافت. پيش بيني مي شود با توجه به اشتراک نظر اسرائيل و کشورهاي عربي در زمينه مخالفت با نفوذ ايران در منطقه بايد شاهد کاهش اختلافات تاکتيکي ميان اعراب و اسرائيل بود. بديهي است کشورهايي که بسياري از شبکه هاي هوايي و موشک هاي پيشرفته شان توسط مستشاران خارجي اداره شده و فاقد نيروي انساني، ارتش کارآمد و توان انساني جهت بکارگيري تسليحاتي هستند گسترش تسليحات نظامي شان جز اينکه سبب بروز پيامدهايي چون نابساماني اجتماعي و رشد راديکاليسم در منطقه شود منافع چنداني برايشان به همراه نخواهد داشت. البته حفظ قدرت تسليحاتي کشور حائز اهميت است. اما بايد در اين زمينه متعادل بود و نبايد ذهنيات خود را تحت تأثير القائات دروغين غرب قرار داد. آن هم نسبت به کشوري چون ايران که بيش از چندين دهه نه تنها به کشوري تجاوز ننموده بلکه حامي کشورهاي تجاوزديده مي باشد. ‏  
 
دنياي اقتصاد

«شهر مجازي تهران؛ مديريت دو فضايي شهر» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم سعيد رضا عاملي است كه در آن مي‌خوانيد؛هدف اصلي در مدل‌سازي شهر مجازي تهران، سلامت انسان و طبيعت و در يک نگاه متعالي، تعالي انسان، روابط انساني و رابطه انسان با طبيعت است.

حتما جاي سوال خواهد بود که چطور مي‌توان از طريق فضاي شهر مجازي به چنين هدفي دست پيدا کرد. بر اساس مطالعات صورت گرفته در پروژه شهر مجازي تهران، 83درصد رفتار فيزيکي شهر در حوزه فعاليت‌هاي اداري و خدماتي قابل انتقال به فضاي مجازي است و 17‌‌درصد مابقي به‌صورت همنشيني نيز مي‌تواند به ارائه خدمات مجازي بپردازد.

اگر ‌اين عملکرد‌هاي فيزيکي و حضوري اداري و خدمات به شهر مجازي تهران انتقال يابد، شاهد کاهش حداقل 7‌ميليون سفر بين شهري، توقف ساخت و ساز‌هاي اداري، کاهش قابل‌توجه آلودگي هوا و سلامت روحي و رفتاري ناشي از کار آسان و موثر خواهيم بود. منابع مالي پس‌انداز شده از ناحيه سرمايه‌گذاري‌هاي فيزيکي و حضوري، سرمايه‌گذاري‌هاي گسترده‌اي را براي توسعه فضاي سبز، پارک‌ها و محيط‌زيست سالم فراهم مي‌کند.

شهر تهران به عنوان بزرگترين کلانشهر و پايتخت جمهوري اسلامي‌ايران، داراي ظرفيت‌ها و مشکلات بسيار زيادي است که بدون دو فضايي کردن عملکرد شهري، ظرفيت‌ها تبديل به بحران و مشکلات تبديل به بن‌بست‌هاي بدون راه‌حل خواهد شد.ظرفيت‌هاي شهر تهران عبارت است از وجود کارخانه‌هاي بزرگ صنعتي، بزرگترين بازار مالي کشور، برخورداري از چهل مرکز آموزش عالي، چهل ‌‌درصد جمعيت دانشجويي، پنجاه‌‌درصد اعضاي هيات علمي‌دانشگاهي کشور، کتابخانه‌هاي بزرگ ملي، تالارهاي بزرگ، موزه‌ها و پارک‌هاي اصلي کشور و فرهنگسراهاي متعدد و متنوع که چهره‌اي فرهنگي و هنري به شهر داده است.

همچنين تهران با داشتن هجده‌‌درصد جمعيت كشور، سي‌‌درصد خانه‌هاي كشور، بيست و چهار‌‌درصد مصرف آب، برق و گاز، بيست و نه‌‌درصد عمده‌فروشي و خرده‌فروشي‌ها و رستوران‌ها و هتل‌هاي كشور، چهل و چهار‌‌درصد خدمات مالي، چهل و هشت‌‌درصد امور اداري كشور و همچنين سي و چهار‌‌درصد کارمندهاي اداري كشور، پنجاه و شش‌‌درصد ماشين‌هاي نمره شده کشور، چهل و شش‌‌درصد پروازهاي كشور به مقصد تهران و سي و پنج‌‌درصد خطوط ارتباط تلفني، به عنوان بزرگ‌ترين بازار توليد و مصرف ‌ايران، جايگاه مهم شهري را به لحاظ اقتصادي، سياسي و فرهنگي به خود اختصاص داده است. از سوي ديگر، شهر تهران در حدود 18‌ميليون سفر بين شهري، هواي آلوده، عدم وجود توازن در دسترسي به منابع شهري، اتلاف زمان روزانه نزديک به يک‌ ميليون ساعت شهروندان در ترافيک مرکزي شهر و روابط ناسالم اداري و اجتماعي است. شهر مجازي پاسخي براي کنترل و مديريت بهينه و سالم ظرفيت‌هاي شهر و حل مسائل، مشکلات و بحران‌هاي ناشي از آلاينده‌هاي زيست‌محيطي و رفتاري شهر تهران محسوب مي‌شود. منطق نگاه در طراحي شهر مجازي تهران؛ منطق دو فضايي است که تلاش مي‌کند با توجه به واقعيت‌ها، ظرفيت‌ها و مشکلات شهر تهران از امکانات فضاي مجازي بهره‌مند شود.

شهر مجازي چيست؟ شهر مجازي فضاي شبکه‌اي و ارتباطي است که در فضاي ‌اينترنت قرار مي‌گيرد و از طريق فضاي ‌اينترنت به پاسخگويي تعاملي نيازهاي اجتماعي؛ اقتصادي؛ فرهنگي و اداري جامعه مي‌پردازد. شهر مجازي از خصلت‌هاي نظام‌مند بودن، دسترسي آسان به خدمات، فراگيري خدمات شهري و به نوعي غيرمتمركز کردن خدمات شهري همراه با چندرسانه‌اي بودن، تاريخي بودن و توجه به تنوع‌هاي قومي ‌و ديني برخوردار است. شهر مجازي، شهر نظام بخشيدن به ارزش‌هاي ديني و فرهنگي جامعه‌ايراني است. شهر مجازي، ظرفيت ساختن‌ ايده‌آل‌هاي زندگي را در يک فضاي شهري فراگير و مبتني بر چارچوب‌هاي قانونمند، اخلاقي و الهي را دارد. شهرمجازي، شهر شهرهاست که قدرت ساخت شهرهاي هزار طبقه را دارد. شهر مجازي در منطق الگوريتمي‌شهر، شهري تغيير پذير، متنوع و مبتني بر هنر و معماري والاست. شهر مجازي، شهر متغيرها و فرامتغيرها است؛ شهري است که هم به جزئيات و هم به کليت امر زندگي توجه مي‌کند.

شهر مجازي، شهر ساختن بدون تخريب محيط زيست و ساختن با بهره‌وري متمايل به بي‌نهايت است. شهر مجازي، شهر رياضي و منطق رياضي است که بر مبناي آن مهندسي‌هاي مجازي جديدي متولد مي‌شوند که از ذات «تغييرپذيري» و «سيال‌بودن» برخوردارند. زمان در شهر مجازي از مفهومي‌هندسي و غيرخطي برخوردار است و فرآيندهاي مبتني بر زمان مجازي در محيطي بدون فاصله و در نتيجه متفاوت از حيث «حرکت و سرعت» برخوردار است. ‌اين بدان معنا است که ما در عين تحرک از امکان ثبات برخورداريم. پروژه مطالعات شهر مجازي توسط مرکز پژوهشي سياست‌هاي فضاي مجازي دانشگاه تهران و با همکاري سازمان فناوري اطلاعات و ارتباطات شهردار تهران انجام شده است که خروجي‌هاي متعددي را که شامل برنامه عمل شهر، الگوي پياده‌سازي، پژوهش‌هاي گسترده در خصوص دانش سنجي، مشکل سنجي؛‌ ايده‌آل سنجي کاربران و مديران به دنبال داشته است.

در پايان بايد توجه داشت که نگرش يک فضايي، نمي‌تواند شهر را در مسير سالم و موثر قرار دهد. لذا همواره نگارنده تاکيد بر توجه به نگاه و نگرش دو فضايي، توجه به ظرفيت‌هاي دو فضايي و فرآيند‌سازي‌هاي دو فضايي دارد. از سوي ديگر استفاده موثر از فضاي مجازي منجر به توليد محتوايي براي آسايش مردم مي‌شود و نگاه صرفا آسيبي به‌اين فضا و فراهم نياوردن ظرفيت‌هاي دسترسي پر سرعت مي‌تواند‌ اين فضاي آسايش را تبديل به فضاي رنج آور کند.

سرمايه

«ويژگي هاي خاص بودجه 88»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سرمايه به قلم محسن رناني است كه در آن مي‌خوانيد؛ بررسي بودجه 88 از امروز در صحن علني مجلس آغاز شده و تصويب آن به احتمال زياد تا روزهاي پاياني سال 87 طول خواهد کشيد. بودجه 88 از بسياري جهات يک بودجه خاص و در بعضي جهات متفاوت به حساب مي آيد و مهم ترين تفاوت اين بودجه با بودجه سال هاي گذشته مطرح شدن طرح هدفمندکردن يارانه ها و استفاده از درآمد هدفمندکردن يارانه ها در بودجه 88 است.

نکته ديگر در بودجه 88 وجود کسري بودجه است که از همان ابتداي تدوين لايحه بودجه مطرح بوده است. بودجه 88 اگرچه بودجه اي انقباضي است و نسبت به سال هاي قبل رشد بسيار کمتري (حدود 4 درصد) داشته اما کسري بودجه آن قطعي است.

ولي اين کسري بودجه از آن جهت اهميت دارد که تامين کسري بودجه 88 از طرق مرسوم مانند برداشت از حساب ذخيره ارزي و... قابل جبران نيست بنابراين قطعاً اين کسري بودجه با افزايش نقدينگي و رشد پايه پولي همراه خواهد بود و به تورم نيز دامن مي زند. پس براي سال آينده بايد انتظار داشت تورم رشد چشمگيري داشته باشد و انتظارات تورمي نيز دامن زده شود. نکته ديگري که وجه تمايز بودجه 88 است وجود لايحه هدفمندکردن يارانه ها در اين بودجه است. البته تا زماني که به طور دقيق مشخص شود چه مقدار از يارانه ها آزاد و قيمت ها چه مقدار واقعي مي شود، ميزان يارانه هاي پرداختي چقدر است و ... نمي توان پاسخ داد که لايحه هدفمندکردن يارانه ها چه تاثيري در افزايش يا کاهش کسري بودجه 88 دارد.

اما آنچه مسلم است يارانه ها با هر حجمي و قيمت ها تا هر سطحي که آزاد شوند، اين حجم از کاهش يارانه ها، افزايش قيمت ها را به دنبال خواهد داشت و افزايش قيمت موجب افزايش هزينه ها مي شود بنابراين دولت در تامين هزينه هايش در هر صورت دچار مشکل مي شود کسري بودجه مواجه خواهد شد. پس اجراي طرح هدفمندکردن يارانه ها با هر حجمي در گام نخست هزينه ها و سپس کسري بودجه دولت را افزايش خواهد داد. کسري بودجه اي که باز هم از طرق مرسوم سال هاي گذشته قابل جبران نيست و نمي توان با تکيه بر حساب ذخيره و ... آن را پوشش داد.
 
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
نظرسنجی
طنز «مهران مدیری» را بیشتر دوست دارید یا طنز «رضا عطاران» را؟