از سوی دیگر ، مردم او را چهره ای جدید نسبت به ناطق نوری می دانستند که حرف های جدیدی می زند . در این میان مردم به حمایت از "چهره نو و مظلوم" انتخابات وارد عرصه شدند و به چهره ای که نماد "وضع موجود" بود "نه" گفتند .
اما در انتخابات سال 1384 فضای انتخاباتی دو قطبی نبود . هم از سوی اصلاح طلبان و هم از سوی اصولگرایان تعدادی نامزدی وارد عرصه شدند که شهردار وقت تهران همراه با هاشمی رفسنجانی وارد دور دوم انتخابات شدند .
در چنین شرایطی اصلاح طلبان تلاش کردند الگوی دو قطبی خرداد 1376 را احیا کنند . اما ظاهراً توجه نکردند که اساساً هاشمی را نه می توان مظلوم جلوه داد و نه نماد تغییر وضع موجود .
با این حال همه با هم وارد میدان حمایت از هاشمی شدند و تقریباً تمام تلاش خود را برای پیروزی هاشمی به کار بستند . اما در این دوره از انتخابات نیز فردی که مردم احساس کردند مظلوم واقع شده و چهره ای نو شناخته می شد ، توانست بر نماد وضع موجود پیروز شود و بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زند .
بنابراین می توان نتیجه گرفت که ملاک تصمیم گیری در فضای دو قطبی انتخابات ایرانی ، سنجش برنامه های احزاب و گروه ها نیست . بلکه میزان "مظلومیت" هر یک از نامزدها و میزان "نو بودن" چهره آنهاست .
حال این سوال پیش می آید که آیا چنین فضایی به سود مردم ایران است ؟ آیا ایجاد فضاهایی که سبب می شود هیچ یک از نامزدها تعهدی برای دادن برنامه به مردم نداشته باشند و جملگی تلاش کنند فرد مقابل را « ظالم » و نامزد خودی را « مظلوم » نشان دهند ، به سود مردم است ؟ آیا همین روند سبب نشده که در نتیجه هر انتخاباتی مردم به آمال و آرزوهایی که داشته اند دست نیابند ؟
متأسفانه در این دوره از انتخابات نیز هر یک از جناح ها تلاش می کند برای کسب کرسی ریاست جمهوری ، چنین فضایی ایجاد کند . نتیجه ایجاد فضای دو قطبی در ایران اینهاست :
1ـ هیچ کاندیدایی به مردم برنامه نمی دهد.
2ـ فضای رقابت تبدیل به فضای دعوا می شود ، چون اساساً مظلوم نمایی و ظالم نشان دادن رقیب حاصل دعواست نه رقابت .
3ـ هر کس باید در انتخابات تکلیف خود را با یکی از دو قطب روشن کند چون دیگر مهم نیست کدام برنامه پیروز می شود ، مهم این است که جناح رقیب پیروز نشود .
4ـ در نتیجه انتخاباتی که رئیس جمهورش ، قهرمان و پیروز یک دعوای بزرگ است ، چهار سال دعوا در کشور شروع می شود . دولت به جای کار برای مردم وقتش را صرف ایجاد محبوبیت برای خودش و لج بازی با رقیب می کند و تمام نیروهای نزدیک به رقیب را حذف می کند . رقیب مغلوب نیز از هم اکنون برنامه ریزی می کند تا دولت حاکم را ناکارآمد نشان دهد. در نتیجه این چهار سال دعوا ، انتخاباتی برگزار می شود که یک دعوای بزرگ تر را رقم می زند . به عبارت بهتر دعوا در خرداد 76 ، دعوایی بزرگ تر را در خرداد 84 رقم زد و این دعوا می رود تا یک دعوای بزرگ تر را در خرداد 88 رقم بزند .
حتماً در این مدت شنیده اید که برخی انتخابات 88 را بازی سرنوشت ساز خود خوانده اند و یا حتی برخی آنرا بازی مرگ و زندگی نامیده اند . این بازی مرگ و زندگی نتیجه دعواهای کوچک سالهای پیش است که روز به روز بزرگ تر شده است و تا امروز که تبدیل به مرگ و زندگی برای برخی گروه ها و افراد شده است .
5ـ در نتیجه پررنگ تر شدن هر روزه دعواها ، مدیریت کشور ناکارآمد می شود . چون در این شرایط اساس مدیریت ، دانش محوری و برنامه ریزی نیست . دولت بر بر اساس لج بازی با رقیب و حذف آنها برنامه می ریزد و نگاهش در اداره کشور پوپولیستی می شود و یا اگر هم دولت برنامه ای داشه باشد ، رقیب از همه ابزارهایی که در اختیار دارد استفاده می کند تا برنامه دولت را از کار بیندازد . این وضعیت را در 12 سال گذشته به صورت جدی شاهد بوده ایم .
6ـ در نتیجه ناکارآمد شدن دولت ، مردم از بهبود اوضاع نا امید می شود و در کشوری که دولت ناکارآمد است و مردم نا امید نمی توان آینده ای درخشان را نوید داد .
7-...
یک نگاه به خانواده خودت بکن ، بچه ات را نگاه بکن ،پدرومادرت را نگاه بکن ،اصلا به دوروبر خودت نگاه بکن ، ببین مردم چقدر افسرده وعصبی هستند ، تجربه نشان داده که هیچ کس نمی تواند کاری بکند هرکسی از هر طبقه ای با هر ایده ای آمده نتوانسته کاری از پیش ببرد ،به همین دلیل است که مردم بی تفاوت شده اند .