ابتكار
«امير دل ها» عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار است كه در آن ميخوانيد؛ امير سپهبد علي صياد شيرازي در سال 1323 در کبود گنبد مشهد در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. پدرش که از عشاير فارس بود، به استخدام ژاندارمري در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. او از جاذبه اي خاص برخودار بود، از اين رو علي تحت تاثير پدر از کودکي به ارتش علاقه مند شد. او به همراه پدر و خانواده، مانند ديگر خانواده هاي نظاميان، از شهري به شهري مهاجرت مي کرد. شهرهاي مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان، محل پرورش وي شدند. او سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال 1342 موفق به اخذ ديپلم گرديد. او در سال 1343 در کنکور دانشکده افسري شرکت کرد و پذيرفته شد.
علي از بدو ورود به دانشکده به جديت در درس و پاي بندي به مذهب شهرت يافت و سرانجام در مهر ماه 1346 در رسته توپخانه، دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومي وارد ارتش گرديد. او پس از طي دوره آموزشي در شيراز و اصفهان به لشکر تبريز و سپس لشکر زرهي کرمانشاه منتقل شد. او در سال 1350 براي گذراندن دوره آموزش زبان انگليسي به تهران آمد و پس از پايان کلاس و جديت در تحصيل، سرانجام، خود از استادان زبان انگليسي شد. ستوان يک علي صياد شيرازي تصميم گرفت با دختر عمويش، خانم عفت شجاع، ازدواج کند اما به دليل اينکه محمود، عموي علي، از مخالفان شاه بود، ساواک با اين ازدواج موافقت نکرد، اما سرانجام در اثر اصرار علي، ارتش با اين وصلت مبارک، موافقت کرد. علي در سال 1352 به دليل لياقت ها و دقت هايش در کار، براي تکميل تخصص هاي توپخانه از طرف ارتش به آمريکا اعزام شد تا دوره هواسنجي بالستيک را بگذراند. او اين دوره آموزشي را در شهر فورت سيل از ايالت اوکلاهما، در منطقه اي نظامي، با موفقيت طي کرد. در اين دوره فشرده ستوان همچون مبلغي مذهبي، به دعوت نمودن آمريکاييان به اسلام مي پرداخت و در مجالس بحث و مناظره آنان شرکت مي کرد. او در بين آشنايان جديدش به مرد مذهبي مشهور شد.
او پس از گذراندن دوره، با تخصصي جديد و روحيه اي با نشاط به ايران مراجعت کرد.ارتش براي استفاده از دانش نظامي ستوان، او را در سال 1353 به اصفهان -مرکز توپخانه -منتقل کرد. علي در اصفهان با يافتن دوستان جديد، مطالعات مذهبي خود را پي گرفت و شخصيت سياسي خويش را در اين دوره قوام بخشيد. او در نامه اي که براي سرگرد محمد مهدي کتيبه، يکي از افسران مذهبي، ارسال کرد اين جمله را نوشت: "در مورد برنامه هاي مذهبي بحمدالله پيش مي رويم مخصوصا در آن قسمت که مي دانيد." اين جمله حساسيت ضد اطلاعات را برانگيخت و از آن پس وي تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقيق و مراقبت متوالي، او را "متعصب مذهبي" معرفي کردند و مراقبت از وي را شدت بخشيدند. جالب اين است که هر کس از افسران را به مراقبت وي مي گماردند يا تحت تاثير روحيه او قرار مي گرفت و گزارش مثبت براي او رد مي کرد يا صياد را از مراقبت و ماموريت خود خبر مي داد و يا از اول با چنين ماموريتي مخالفت مي کرد.
سروان صياد، همزمان با اوج گيري مبارزات ملت مسلمان ايران به رهبري امام خميني(ره)، تقيه را کنار گذاشت و در ارتش علنا به دفاع از علماي اسلام و حکومت اسلامي پرداخت و سرانجام به دليل اينکه در بين افسران، تبليغات ضد رژيم مي کرد، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ افزار در اختيار وي ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاري مشاغل حساس به او خودداري شود. سرانجام سروان در 19 بهمن دستگير و زنداني شد اما ديري نپاييد که انقلاب به پيروزي رسيد و او هم مانند همه مردم ايران آزاد شد.دوره دوم زندگي سرهنگ صياد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي آغاز مي شود; او پس از پيروزي انقلاب اسلامي با رحيم صفوي و حجت الاسلام سالک آشنا مي شود و با يکديگر پيمان مي بندند که از پادگان هاي اصفهان حفاطت نمايند. اختلاف سروان با فرماندهان ارتش موجب آشنايي وي با حضرت آيت الله خامنه اي مي گردد و از اينجا سرنوشت صياد به کلي تغيير پيدا کرد. پس از حوادث کردستان، صياد با درجه سرگردي به همراه سردار صفوي به غرب اعزام مي گردد و با هماهنگي ارتش و سپاه، سنندج را آزاد مي کنند.
لياقت هاي سرگرد در کردستان موجب مي گردد تا با درجه سرهنگي به فرماندهي عمليات غرب منصوب شود. اختلافات سرهنگ با بني صدر، اولين رئيس جمهوري اسلامي، موجب برکناري وي و خلع دو درجه مي گردد. اما ديري نپاييد که بني صدر سقوط کرد و شهيد رجايي به رياست جمهوري رسيد و سروان مجددا با دو درجه به غرب کشور اعزام مي شود.در هفتم مهرماه 1360 به خاطر رشادت ها و لياقت هايش توسط رهبر کبير انقلاب، حضرت امام خميني (ره)، به فرماندهي نيروي زميني منصوب شد. او با هماهنگي با سپاه قهرمان پاسداران انقلاب اسلامي، در عمليات طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، مسلم بن عقيل، مطلع الفجر، محرم، والفجر 1، 2، 3، 4، 8، 9، عمليات خيبر و بدر و قادر، شرکت نمود و پيروزي هاي بزرگي را براي ايران اسلامي به ارمغان آورد که بي شک در تاريخ امت اسلامي به عظمت خواهد ماند. سرهنگ در مرداد سال 1365 از فرماندهي نيروي زميني استعفا داد و با پيشنهاد حضرت آيت الله خامنه اي و تصويب رهبر انقلاب به سمت نمايندگي امام در شوراي عالي دفاع منصوب شد. در سال 66 به درجه سرتيپي نايل آمد.
سرتيپ صياد شيرازي در سال 67 در عمليات مرصاد که مرزهاي غرب ايران مورد هجوم منافقين قرار گرفته بود شرکت نمود و با روحيه اي بسيجي، ضربات محکمي را بر پيکر مزدوران منافق وارد کرد. سرانجام صياد شيرازي در مقام جانشيني رياست ستاد کل به خدمت مشغول شد. تيمسار سرتيپ صياد شيرازي در 16 فروردين 1378 همزمان با عيد خجسته غدير با حکم مقام معظم فرماندهي کل قوا به درجه سرلشکري نايل آمد.
فرزند برومند شهيد صياد شيرازي در مورد نحوه شهادت پدر بزرگوارش مي گويد; بيست و يکم فروردين ماه بود. نسيم ملايم بهاري، برگ هاي درختان را نوازش مي کرد. پدر مطابق هميشه ساعت 30:6 آماده رفتن شد. من و برادر کوچکترم محمد همراه ايشان به مدرسه مي رفتيم. پدر کنار ماشين در خيابان ايستاد. ناگهان مردي با لباس کارگران شهرداري جلو آمد و نامه اي به پدرم داد، او هيچگاه راننده و محافظ نداشت. پدر نامه را باز کرد. در همين لحظه آن شخص اسلحه اش را بيرون آورد و چهار گلوله به سر پدرم شليک نمود. با ناباوري به صحنه نگاه کردم. نمي دانستم چه کار کنم، باورم نمي شد. در خيابان هيچ کس نبود که مرا درک کند، به سمت منزل همسايگان دويدم و با يکديگر او را به بيمارستان فرهنگيان رسانديم. اما ديگر دير شده و او به آسمان پر کشيده بود. با نگاهي به قامت غرق در خون او خاطره سال ها جهاد و دلاوري اش در ذهنم مرور شد. پدر قهرمانم آرام گرفته بود، صداي بال ملائک در گوش جانم پيچيد و عطري بهشتي در فضا طنين افکند.
آفتاب يزد
«مناظرههاي غيرحضوري و سَر بي كلاه ملت!» عنوان سرمقالهي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛همانگونه كه حدس زده مي شد با نزديكي زمــان انــتــخـابات رياست جمهوري، بر حجم اظــهــارنــظـرهـا در خصوص عـملـكرد دولت فعلي افزوده شـده است. برخي طرفداران دولــــت، از هـــر امــكـــانــي بهره ميبرند تا به خيال خود، دولـت نهـم را بينظيرترين كابينه در طول تاريخ معرفي كنند و در آن سر ماجرا،عدهاي نيز به دنبال اثبات اين موضوع هستند كه »مسئله سازيهاي دولت نهم« در طول تاريخ كشور بـينـظـيـر بـوده اسـت. گـروه دوم، بــراي ايــن »مـسـئلـــهســـازيهــا« نيـز ريشههاي متعددي شناسايي و معرفي ميكنند كه در رأس آنها، محدود شدن »دايره مشاوره« در دولت نهم است. اين سخن آنـگـاه كه از زبان اصلاحطلبان مطرح ميشوداز گـزندگي بيشتري برخوردار است اما اظهار نظر اصولگرايان هم كه ظاهري »غيرگزنده« دارد از نـظـر نـتـيـجــه، تـفــاوت زيـادي بـا اظـهــارات رقباي اصلاحطلب آنها ندارد. البته اصولگرايان تاكنون ترجيح دادهاند در يك تقسيم وظيفه - نوشته يا نانوشته - سخن خود را در چند »پاره« به اطلاع مـردم بــرسانـنـد.
ظـاهـراً هـدف از »چندپاره« كردن ايـن اظـهـار نـظـر آن است كه از يكسو جايگاه اصولگرايان در جامعه، بيش از آنچه كه تاكنون تضعيف شده است تضعيف نگردد و از سـوي ديگـر، در روز مبـادا بتوانند براي كاهش مسئـوليت خود، به اظهارنظرهاي كنوني استناد كنند. براساس اين تقسيم وظيفه، چند اصولگراي سـرشنــاس، وظيفـه تــاكيـد بـر »عـدم وجـود استراتژي در دولت نهم« را به عهده ميگيرند و ديگري، در لابهلاي گزارش از يك ديـدار، اعـلام ميكند كه »احمدينژاد به جاي تشكيل كابينه70 ميليوني، همه همكاران خود رااز ميان كساني انتخـاب كـرده كـه در سه مسئوليت قبلي، با او همكاري داشتهاند«. عليرغم اظهارنظرهاي شفاف كه به آنها اشاره شد، كسب اخباري در خصوص عدم رأيآوري اكثر كانديداهاي محتمل اصولگرايان، سران آن جناح را به يك تصميمگيري - دلخواه يا ناخواسته - واداشته است. براساس اين تصميم، اصولگرايان بايستي از كسي حمايت كنند كه بيش از ديگران به امكانات مالي و تبليغاتي كشور دسترسي دارد. هميـن تـدبيـر، مـوجـب گـرديده است تا اصولگرايان، ناگهان به انتقادات خود از دولت خاتمه بدهند. البته آنها به مردم نميگويند »در برابر ضايعات ناشي از روش هاي مديريتي دولت نهم، از جمله پيامد فقدان استراتژي يا محدود سازي حوزه مشاوره و كارشناسي، چه كسي مسئول است ودر صورت تداوم اين وضعيت در دولت دهم، چه كسي بايد با آن مقابله كند؟« اين سوال از آن جهت اهميت دارد كـه هـنـوز، خـبرهايي از زبان اصـولگرايان به رسانهها درز ميكند كه نشان ميدهد روش دولت در تـصـمـيـمگـيــريهــا تـغييـري نكـرده اسـت. به عنوان نمونه، رئيس اصولگراي كميسيون انرژي مجلس دو روز قبل اعلام كرده است: »هماكنون قراردادهاي ميليارد دلاري - در صنعت نفت و گاز - بسته ميشود و منابع ملي كشور مثل گاز و نفت به فروش ميرسد، اما مجلس كمترين اطلاعي پيدا نميكند«[ايسنا، 21/1/88]
رئـيـس كـمـيـسيون اقتصادي مجلس هم با احتياط - و لابد با رعايت توصيههاي باهنر براي جلوگيري از بهرهبرداري اصلاح طلبان - اعلام كرده كه نحوه تشكيل جلسات شوراي پول و اعتبار توسط دولت، مطابق قانون نيست [ايسنا، 22/1/88] همين دو اظهارنظر نشان ميدهد كه هم برخي درآمدزاييها در دايره بــسـته دولت انجام مـيشـود و هم بـرخـي هــزيــنــهسـازيها از چشم نظارتي غيردولتيها - حتي مجلس - دور ميباشد ولذا مشخص نيست كـه بـرخـي مـدعـيـان اصـولـگـرايـي، با سـكـوت حـمـايتگونه فعلي، چگونه در آينده پـاسخگوي اتفاقاتي خواهند بود كه به فرض سپردن دولت دهم به احمدينژاد، در عرصههاي اقـتصادي و مديريتي كشور به وجود خواهد آمد!؟
در هـمـيـن حـال، اصـلاحطلـبان با اعتماد به نفس بيشتر و بدون آنكه تنها با هدف پيروزي، برخي اختلافنظرهاي موجود در طيف گسترده طرفداران اصلاحات را مخفي نگهدارند بر نكاتي تاكيد ميكنند كه نشانه نگراني مشترك آنها در خصوص مديريت كشور در 5/3 سال گذشته است. آنها نشانههاي زيادي نيز در اختيار دارند تا به مردم ثابت كـننـد »ايــن نـگــرانــيهــا، تـنـهــا مـخـتــص اصــلاحطلــبـاننـيـست؛ اگر چه منافع جناحي، مـوجـب سـكـوت مـوقـت اصـولـگـرايان براي مخفي نگهداشتن موضوعات نگرانيساز، شده است«.
اما آيا بمباران تبليغاتي رسانههاي عمومي و تريبونهاي حكومتي در حمايت از احمدينژاد و ترويج اقدامات او، مجالي باقي ميگذارد تا مردم بـتـوانند انعكاس محدود اين نگرانيها در چند روزنامه را مورد ارزيابي دقيق قرار دهند و تصميم بهينه را براي راي خود در روز 22 خرداد 88 بگيرند؟
نگارنده يقين دارد كه عملكرد دولت، بسياري از مردم را نسبت به لزوم تغيير در عرصه مديريتي كشور قانع كرده است. اما محدوديتهاي رسانهاي براي اصلاح طلبان، گروههايي از اقشار گوناگون جامعه را نسبت به وجود يك ملجأ براي بهبود شرايط مديريتي كشور مردد ساخته است. اين وضعيت، به تعبير مهندس موسوي قهر اقشار ضعيف و مرفه جامعه از صندوقهاي راي را به دنبال خواهد داشت.
امروز در ميان سياستمداران مدعي اصولگرايي كساني هستند كه براي حفظ حاكميت نسبي جناح خود ناگهان تمامي انتقادهاي مستدل از دولت نهم را به كناري نهادهاند. از اين افراد توقعي نيست. زيرا قاعدتاً آنها مشاركت حداقلي مردم را به مشاركت حداكثري كه نتيجه آن، جابهجايي قدرت از جناح اصولگرا به جناح اصلاح طلب باشد ترجيح ميدهند. اما كساني كه به آينده كشور ميانديشند و رفعت جايگاه ايران در عرصه جهاني را به حفظ جايگاه جناح خود در عرصه حكومتي ترجيح ميدهند بايستي شرايطي فراهم كنند كه »سر مردم« بيش از اين بيكلاه نماند. آنها ميتوانند از هماكنون به برگزاري مناظرههاي گسترده ميان حاميان و منتقدان دولت تن دهند. حاميان دولت اگر به بعضي ادعاهاي خود در خصوص افزايش محبوبيت دكتر احمدينژاد ايمان دارند بايد در اين زمينه پيشقدم شوند. آنها بايد بدانند پافشاري بر تبليغات يكطرفه به نفع دولت، نشانهاي است كه اطمينان زود هنگام اين گروه به شكست در انتخابات- در صورت توزيع عادلانه امكانات تبليغي- را ثابت ميكند. البته حتي اگر دولتيها از نفوذ خود براي برگزاري مناظرههاي حضوري استفاده نكنند مناظرههاي يكطرفه يعني انعكاس محدود اظهارنظر كانديداهاي منتقد دولت و پاسخگويي غيرعادلانه دولتيها از طريق تريبونهاي عمومي، تا حدودي تكليف مردم را روشن ساخت؛ اگرچه شايد تعداد كساني كه به خاطر عدم اطمينان از وجود »كانديدا و برنامه تغييرساز« تا پايان رايگيري بر ترديد خود براي شركت در انتخابات فائق نخواهند آمد روز به روز افزايش يابد!
كيهان
«توپ در زمين حريف» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حميد اميدي است كه در آن ميخوانيد؛تبريک نوروزي رئيس جمهور آمريکا، پاسخ قاطع، دقيق و مقتدرانه رهبري انقلاب به اوباما و شرکت ايران در اجلاس افغانستان که همه در ابتداي سال جديد اتفاق افتاد، وقايعي بود که بار ديگر بحث «رابطه آمريکا و ايران» را در محافل سياسي بر سر زبانها انداخت.
اين روزها-19فروردين- سالروز قطع رابطه آمريکا با ايران است. چيزي قريب به 30سال پيش، در پي تسخير لانه جاسوسي آمريکا در تهران و ماجراي گروگانگيري، اين کشور يک جانبه روابط سياسي خود را با ايران قطع کرد و امام راحل(ره) در پيامي خطاب به ملت ايران پس از انتشار خبر قطع رابطه آمريکا مي فرمايند: «رابطه بين يک ملت بپاخاسته براي رهايي از چنگال چپاولگران بين المللي يا يک چپاولگر عالم خوار، هميشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. ما اين قطع رابطه را به فال نيک مي گيريم چون که اين قطع رابطه دليلي بر قطع اميد آمريکا از ايران است... من کرارا گوشزد نموده ام که رابطه ما با امثال آمريکا، رابطه ملت مظلوم با جهانخواران است.»
در روزگاري که بلوک بندي هاي سياسي از سوي قدرتهاي بزرگ، کشورها را به دو بخش بلوک شرق به سرکردگي شوروي سابق و بلوک غرب زير چتر آمريکا تقسيم کرده بود و نظام هاي سياسي براي ادامه حيات خود مجبور به پذيرش استيلاي يکي از دو قطب آمريکا و شوروي- سابق- بودند، پيروزي انقلاب اسلامي معادله قدرت را برهم زد و با گذشت سالهاي پس از انقلاب، بلوک سومي به عنوان بلوک کشورهاي مسلمان با محوريت خاورميانه و مرکزيت ايران اسلامي در عرصه مناسبات و روابط سياسي جهاني پديد آمد.
ديري نپاييد که پيش بيني حضرت امام(ره) درباره فروپاشي کمونيسم و شوروي سابق تحقق يافت و بلوک شرق از هم پاشيد. آمريکا در جهان تک قطبي که حالا خود را همه کاره جهان مي دانست، شکل گيري بلوک کشورهاي مسلمان با ام القرايي ايران اسلامي را برنتابيد و به هر کاري که بتواند حاکميت اسلام و نظام جمهوري اسلامي را ساقط و دگرگون کند، دست زد. جنگ تحميلي، تحريک مخالفين و کمک به تحرکات تجزيه طلبانه و تروريستي، تحريم اقتصادي و بلوکه کردن ميلياردها دلار دارايي ملت ايران، تهاجم و ناتوي فرهنگي، جنگ نرم و... همه اقدامات خصمانه اي است که آمريکا براي به زانو درآوردن ايران اسلامي به کار گرفت اما نهايتاً طرفي از آن نبست.
سياست هاي ستيزه جويانه آمريکا در طول دولت هاي گذشته اين کشور- خصوصا در زمان بوش پدر و پسر- علاوه بر آنکه امنيت جهاني را به مخاطره انداخت، هزينه هاي سنگيني به جامعه جهاني و خود آمريکا تحميل کرد. غير از بلوک کشورهاي اسلامي، ملل غيرمسلمان و آزاده در گوشه و اکناف جهان مثل آفريقا و آمريکاي لاتين به سمت نظامي چندجانبه در روابط بين المللي به حرکت درآمدند، اما کماکان رهبران کاخ سفيد از راه تهديد و تطميع به دنبال تحميل نظام تک قطبي و استعمار ملت هاي ديگر مشغولند.
بايد پايان دوران رياست جمهوري بوش را به معناي شکست طرح يک جانبه گرايي آمريکا به حساب آورد، طرحي که دولت بوش را به منفورترين دولت در جهان تبديل کرد و باعث شد تا اوباما با شعار «تغيير» پيروز ميدان انتخابات رياست جمهوري اين کشور شود، اما آيا اين حرف از حد يک شعار تبليغاتي فراتر رفته است؟ آيا چيزي بيشتر از يک تغيير لحن و ادبيات ديده ايم؟
رهبر معظم انقلاب با اشاره به اين موضوع در سخنراني نوروزي خود مي فرمايند: «اگر واقعا چيزي جز بخش اندکي از ادبيات شما تغيير کرده است، نشان دهيد. آيا دشمني شما با ملت ايران پايان يافته؟ دارايي هاي ايران را آزاد کرده ايد؟ تحريم ها را برداشته ايد؟ از لجن پراکني و تبليغات سوء دست برداشته ايد؟ دفاع بي قيد و شرط از رژيم صهيونيستي را پايان داده ايد؟... تغيير نبايد لفاظي و با نيت ناسالم باشد و اگر مي خواهيد ضمن حفظ همان اهداف قبلي، فقط سياست ها و تاکتيک ها را عوض کنيد اين يک خدعه است نه تغيير و اگر تغيير واقعي مورد نظر شماست بايد در عمل مشاهده شود.»
آمريکا با پذيرش اين واقعيت که ايران امروز يک قدرت بزرگ منطقه اي به شمار مي آيد و نقش تعيين کننده اي در تحولات خاورميانه و عرصه بين الملل ايفا مي کند، و هم چنين قبول شکست سياست انزواي ايران، سعي در تغيير گفتار - و نه رفتار - در قبال جمهوري اسلامي دارد.نکته درخور توجه اين که ما به برقراري رابطه با آمريکا نيازي نداريم بلکه اين آمريکاست که براي پرهيز از دشمني ايران با آن کشور و سست شدن جاي پايش در خاورميانه و هم چنين نجات از باتلاق خودساخته در عراق و افغانستان نيازمند رابطه با ماست.
اوباما سعي دارد با لحني ملايم و حذف مثلا پيش شرط مذاکرات- که به زعم خودش يک امتيازدهي به حساب مي آيد- و پيام تبريک نوروزي- که با تکرار اتهامات ناروا و مسخره همراه بود- توپ را در زمين ايران بيندازد و با ژستي آشتي جويانه وانمود کند که وي پيشنهاد مذاکره و برقراري رابطه را داده و اکنون اين ايران است که بايد در اين باره تصميم بگيرد.اما حضرت آيت الله خامنه اي با سخناني مدبرانه و مقتدرانه با اين رويکرد که بايد تغيير در عمل مشاهده شود- به قول فاکس نيوز- شاخه زيتون اوباما را رد کرد و توپ را به زمين آمريکا انداخت.
طبعا تصميم گيران سياسي کشور، تحولات و واکنش هاي ايالات متحده را رصد مي کنند اما نبايد تصور کرد که اگر اين روزها آمريکايي ها دست خود را به سوي ايران دراز کرده اند به معناي آن است که از کرده هاي قبلي خود پشيمان شده و نگرش و سياست هايشان را درباره ايران عوض کرده اند. با توجه به ظلم چند ده ساله اي که مردم ما از آمريکا ديده اند بي ترديد در پس سياست نزديکي با ايران، همچنان سياست هاي توسعه طلبانه، يکجانبه گرايانه و منافع استعماري نهفته است.
چند روز قبل از ارسال پيام تبريک نوروزي! از سوي اوباما وي يکي از فرامين تحريم رياست جمهوري را که از سال 1995 صادر شده بود، براي يکسال ديگر تمديد کرد. اين فرمان که به زعم واشنگتن براي مقابله با ارتباط تهران با تروريسم! و سياست دستيابي به تسليحات کشتارجمعي! درنظر گرفته شده از زمان کلينتون وضع شده است. اوباما در پيام خود به کنگره اقدامات و سياستهاي دولت ايران را در تضاد با منافع آمريکا در منطقه قلمداد کرده و تهديدي غيرمتعارف و فوق العاده! براي امنيت و اقتصاد آمريکا برمي شمارد.بنابراين چگونه مي توان از نيت نيک آمريکا سخن گفت در حالي که اين کشور تحريم ها عليه ايران را تمديد کرده و کشورهاي ديگر را نيز به پيروي از اين رويکرد تشويق و ترغيب مي کند؟
اوباما در سفر چند روز پيش خود به ترکيه نيز از متهم کردن ايران دست برنداشت. وي در سخناني در پارلمان اين کشور بدون درنظر گرفتن اظهارات مسئولان کشورمان مبني بر اينکه توليد سلاح هسته اي در سياست هاي ايران جايي ندارد و بدون توجه به گزارش هاي آژانس بار ديگر انگشت اتهام به سوي جمهوري اسلامي دراز مي کند و مي گويد: «اکنون مقامات ايران بايد ميان اينکه آيا مي خواهند سلاح هسته اي! توليد کنند يا آينده اي بهتر براي مردمشان ايجاد کنند، تصميم گيري نمايند»! آيا اينها و مواردي از اين دست، همان دست هاي چدني پنهان در دستکش هاي مخملي نيست؟! يادمان باشد در منشور امنيت ملي آمريکا براي قرن 21 از ايران به عنوان تهديد اصلي عليه امنيت و بقاي آمريکا ياد شده است.
تقابل ما و آمريکا، تقابل دو هويت متضاد است. مادامي که آمريکا با نگاهي برتري جويانه، تک سويه و يکجانبه گرا به جمهوري اسلامي مي نگرد و خوي استعماري خود را کنار نمي گذارد و در عمل، نگرش و سياست هاي خود را در قبال کشورمان تغيير نمي دهد، اين شکاف پر نخواهد شد.
رسالت
«ايران ابرقدرت منطقه»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمدكاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛روزنامه كريستين ساينس مانيتور در مقالهاي تحت عنوان « افول ابرقدرتها و ظهور قدرتهاي منطقهاي» نوشت: «جنگ عراق ايران را قدرتمند كرد و يك ابرقدرت منطقهاي را پرورش داد. ايران اكنون معمار اصلي عراق جديد است» نويسنده سپس نتيجهگيري ميكند: «ما بايد به جنگ صليبي پايان دهيم»با اعلام خبر «تكميل چرخه سوخت هستهاي » توسط رئيس جمهور كشورمان در اصفهان ، رسانههاي جهان اعتراف كردند كه ايران يك قدرت بزرگ اتمي است .پرتاب ماهواره ايران به فضا و برد قابل توجه موشك ساخت ايران در اين پروژه توجه محافل علمي و استراتژيك جهان را جلب كرد.
اين دست از اخبار نشان ميدهد ايران در مسيري غيرقابل بازگشت قرار دارد و اين مسير چيزي جز پيشرفت كشور و خدمت بيشتر به مردم نيست.
اوباما رئيس جمهور آمريكا در پيام نوروزي خود به ملت ايران و رهبران جمهوري اسلامي اعتراف كرد ، «دستاوردهاي ايران، احترام آمريكا و جهان را برانگيخته است، نبايد در رسيدن كامل به اين دستاوردها مانع تراشي كرد»
اين مسئله چه يك تعارف باشد و چه پذيرش حق ملت ايران مبني بر پيشرفت كشور، نشان ميدهد حتي دشمنان نظام نميتوانند با اقدامات خصمانه خود مانعي براي پيشرفت ملت ايران باشند.نگاه ايران به فناوري هستهاي چون صلحآميز است به سرعت ميتواند كاربردهايي را كه اين فناوري در پزشكي، كشاورزي و صنعت دارد، پشت سر بگذارد و دستاوردهاي علمي خود را در راه خدمت به بشريت قرار دهد.
جهشهاي بزرگ علمي و پيشرفت كشور را مديون تدبير مقام معظم رهبري و زحمات رئيس دولت نهم هستيم .
اكنون ايران در بسياري از رشتههاي علمي در مقام اول منطقه ايستاده است. دهه چهارم انقلاب دهه اثبات كارآمدي نظام و دهه مسابقه در خدمت به مردم و پيشرفت كشور است .
كساني كه اهداف چشمانداز بيست ساله را بلند پروازانه ميدانستند امروز به اين نتيجه رسيدهاند كه در سايه وحدت ملي و اجماع روي گفتمان پيشرفت به راحتي ميتوان اهداف چشمانداز بيست ساله را محقق ساخت.
واكنش عملي غرب در خصوص پيشرفتهاي هستهاي ايران هم جالب است. گروه 1 + 5 در آخرين نشست با ايران در مهرماه گذشته با چهره عبوس به بسته پيشنهادي ايران با بيمهري پاسخ داد و همواره بركوبيدن به طبل تعليق به عنوان يك پيششرط اصرار داشت . آخرين حرف ايران در اجلاس ژنو اين بود كه، طرف مذاكره كننده بين 1+ 6 و 7 -1 يك گزينه را انتخاب كند.
هر دو گزينه خبر از قدرت هستهاي ايران دارد منتهي پذيرش گزينه اول به معناي به رسميت شناختن ايران به عنوان يك قدرت منطقهاي با همكاري سازنده دارد.
و گزينه دوم عدم پذيرش ايران را به عنوان يك قدرت و تداوم فشار و برخورد به همراه داشت . سكوت 7 ماهه غرب و واكنش آنها در پذيرش گزينه اول يك گام به جلو است .
اوباما در پيام نوورزي خود نيز تاكيد كرده بود: «در صدد ايجاد يك پيوند سازنده با ايران هستيم اين پيوند با تهديد پيش رود»اين موضع در حالي اتخاذ ميشود كه در دولت نهم به دليل مواضع اصولي و پافشاري براستقلال و پيشرفت،كشور شاهد 17 بار آرايش جنگي آمريكاييها عليه ايران بود كه برخي گروهاي وا داده درداخل اصرار داشتند كه دولت بايد كوتاه بيايد.
اما امروز ثمره ايستادگي ملت و دولت در اين وادي را همه شاهدند. آمريكاييها آشكارا از اصرار خود مبني بر تعليق دست برداشته و خواهان نشست فوري 1+ 6 شدهاند! آنها سولانا را مسئول برگزاري اين نشست كردهاند و گفتهاند به عنوان ناظر نميآيند بلكه به عنوان يك عضو شركتكننده حضور پيدا ميكنند.
ما نبايد به مواضع جديد 1+5 و نتايج نشست لندن خيلي خوشبين باشيم. البته نبايد بدبين هم بود و اجازه دهيم آنها همچنان برطبل خصومت بكوبند. بايد با هوشمندي و واقعگرايي تحولات اخير را رصد كرد و با شجاعت ، اقتدار و حفظ اصول براي هميشه نقطه پاياني برخصومت غرب و بويژه آمريكا عليه ملت ايران گذاشت .
به نظر ميرسد آنها ايران را به عنوان يك ابرقدرت منطقهاي به رسميت شناختهاند و علائم اين تغيير موضع را حداقل در لفظ ميشود مشاهده كرد.
جمهوري اسلامي
«نصرالله هاي مصر» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد، در تابستان گرم 1385 درحالي كه جنگ 33 روزه رژيم صهيونيستي در جريان بود مردم مصر عكس هاي سيدحسن نصرالله را در تظاهرات خياباني روي دست ها بالا بردند و خانه هايشان را نيز به اين عكس ها مزين كردند. علاوه بر اين مردم قاهره و بسياري از شهرهاي مصر نام فرزندان خود را كه آن روزها متولد شده بودند « نصرالله » گذاشتند.
عكس هاي سيدحسن نصرالله در خانه هاي مردم مصر هر روز بيشتر مي شود و فرزنداني كه از آن زمان نامشان نصرالله گذاشته شده اكنون به راه افتاده اندو پدران مادران بستگان دوستان و همسايگان آنها را به اين نام صدا مي كنند وفضاي مصر اكنون با نام « نصرالله » آشناست همانگونه كه با فكر نصرالله نيز احساس نزديكي مي كند و او را قهرمان جهان عرب مي داند. ميزان محبوبيت سيد حسن نصرالله در جهان عرب به ويژه مصر بقدري بالاست كه هيچ رقيبي براي او يافت نمي شود و همين امر موجب حسادت شديد سران مرتجع عرب از جمله حسني مبارك رئيس رژيم حاكم بر مصر شده است .
از روز دوشنبه هفته گذشته (17 فروردين ) كه مردم مصر عليه حسني مبارك تظاهرات گسترده اي به راه انداختند و خواستار بركناري وي شدند انتظار مي رفت او براي فراهم ساختن زمينه سركوبي مردم به بهانه تراشي روي آورد و باتوسل به دسيسه هائي تلاش كند مخالفان خود را دستگير و زنداني نمايد و در نهايت خيال خود را راحت سازد. اما از آنجا كه خيانتكاران فراموشكارند حسني مبارك و دادستان منصوب او يك فرد لبناني را كه ماه ها قبل يعني قبل از شروع جنگ غزه در سال گذشته دستگير كرده بودند به عنوان عامل نفوذي سيدحسن نصرالله و جنبش حزب الله لبنان كه در مصر مشغول فعاليت بوده و ماجراهاي اخير و تظاهرات دوشنبه زير سر او بوده است معرفي كردند و او را متهم به فعاليت هاي سياسي براي براندازي رژيم مصر و تلاش براي گسترش تفكر شيعي در مصر نمودند!
اين ناشيگري حسني مبارك و دادستان دست نشانده او اين روزها وسيله اي براي تمسخر مسولان مصري در جهان عرب شده است . چندين گروه سياسي در مصر و ديگر كشورهاي عرب با اعلام حمايت از حزب الله لبنان اقدامات رژيم مصر و اتهامات اين رژيم عليه حزب الله را تلاش شكست خورده اي براي نجات حسني مبارك از گردابي كه در جريان جنگ غزه در آن غرق شده است دانسته اند. در راس اين گروه هاي سياسي اخوان المسلمين مصر قرار دارد كه اعلام كرد اتهامات رژيم مصر عليه حزب الله ساختگي است و هدف اينست كه رژيم خود را از تنگناهاي داخلي و خارجي نجات دهد. يك مسئول بلندپايه اخوان المسلمين در مصر گفته است : سيدحسن نصرالله به دليل مقاومت قهرمانه اش در برابر رژيم صهيونيستي در ميان مردم مصر پايگاه و محبوبيت زيادي دارد و حسني مبارك با اتهاماتي كه به حزب الله لبنان وارد كرده در نظر دارد به آمريكا و رژيم صهيونيستي بگويد آنها مي توانند براي مقابله با مقاومت در منطقه روي او حساب كنند.
خود سيدحسن نصرالله نيز سخناني جالب در برابر اتهامات و اقدامات رژيم مصر دارد.او درباره حمايت از مردم مظلوم فلسطيني گفت : « اگر ياري كردن فلسطينيان مورد محاصره در سرزمين هاي اشغالي كه قتل عام و آواره شده اند جرم و جنايت است من به طور رسمي به اين جنايت و جرم اعتراف مي كنم و اگر اين اقدام ما در ياري رساندن به فلسطينيان گناه باشد ما با آن گناه به خدا نزديك مي شويم و در آن استغفار نمي كنيم . اگر اين اقدام ما اتهام عليه ما باشد ما به چنين اتهامي افتخار مي كنيم و همه مي دانند اين نخستين بار نيست كه برادري از حزب الله به دليل رساندن سلاح به مقاومت در فلسطين اشغالي بازداشت مي شود آن كسي كه امروز بايد محكوم شود رژيم مصر است نه سامي و دوستان وي .
نصرالله درباره اين اتهام كه عضو دستگير شده حزب الله در مصر مشغول تلاش براي ترويج تفكر شيعي بود گفت : « در بعلبك ضاحيه جنوبي بيروت و صور كه اماكن مشترك شيعي و سني وجود دارد تشيع ترويج نمي شود حال حزب الله چگونه يك جوان را با يك ماموريت به مصر فرستاده است تا تشيع در اين كشور را ترويج دهد »
وي به درستي براين نكته تاكيد كرد كه امروز اين رژيم مصر است كه بايد محاكمه و محكوم شود نه افرادي كه براي كمك به مردم غزه تلاش كرده و زحمات زيادي را تحمل كرده اند. همدستي هائي كه حسني مبارك در جريان جنگ غزه و بعد از آن و تا امروز با صهيونيست ها كرده و در تخريب خانه هاي مسكوني مردم غزه و بستن گذرگاه رفح كه شريان حياتي مردم غزه است و همينطور مسدود كردن تونل هائي كه براي مردم غزه در برابر فشارها و محاصره هاي صهيونيست ها حياتي هستند او را به عنوان يك جنايتكار جنگي مطرح مي كند و او بايد همانند سران رژيم صهيونيستي در يك دادگاه بين المللي محاكمه و مجازات شود.
اين خواسته همه مردم آزاده در جهان عرب و جهان اسلام است و خود مردم مصر نيز بارها بر اين خواسته تاكيد كرده اند و در روز دوشنبه هفته گذشته در تظاهرات عظيم مردم مصر نيز خواسته اصلي مردم همين بود.
حسني مبارك رئيس رژيم مصر نيز از همين واقعيت مي ترسد و براي مقابله با آن به ابزارهاي كهنه و زنگ زده اي همچون اتهامات و بازداشت هاي تكراري متوسل مي شود. اين تلاش هاي مذبوحانه نشان از ضعف شديد رئيس رژيم مصر دارد و از نزديك شدن وي به پايان حاكميت غاصبانه و جابرانه اش خبر مي دهد. او از نصرالله هاي مصر كه درحال پا گرفتن و به صحنه آمدن هستند مي ترسد و اين ترس كاملا بجاست . اكنون فرهنگ مقاومت در فضاي مصر فراگير شده و همچون سيلابي به جان نوكران آمريكا و رژيم صهيونيستي افتاده است . اين سيلاب به حيات نامبارك حسني مبارك خاتمه خواهد داد.
مردم سالاري
«پيامدهاي ديدار ميرحسين با علما»عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم محمدحسين روانبخش است كه در ْآن ميخوانيد؛ديدار ميرحسين موسوي با چند تن از مراجع تقليد در قم و بازتاب گسترده استقبال اين علما از کانديداتوري ميرحسين موسوي، شايد ناگوارترين خبري بود که مي شد در روزهاي انتخابات به مخالفان اصلاح طلبي و داعيه داران اصولگرايي داد. در واقع، مي توان گفت که چنين ديدارها و اخباري، نقطه ضعف اصلي اين طيف را آشکار مي کند و بازگوکننده حقيقتي است که بيش از يک دهه است تلاش شده تا مخفي بماند و بر همين اساس هم، همانطور که پيش بيني مي شد اين خبر در رسانه هاي رسمي طيف مزبور دچار سانسور شد و در رسانه هاي غيررسمي و سايت هاي هوادار، تحليل هاي غريب و با 180 درجه انحراف از واقعيت از آن ارائه دادند.
1- از زماني که کانديداتوري سيد محمد خاتمي در سال 75 مطرح شد و آرامش شيفتگان قدرت و انحصارطلبان به هم خورد، سعي شد تا از وي چهره اي غيرديني يا ضدديني به مردم معرفي شود. رسانه هاي هتاکي که در اوج تبليغات انتخاباتي با تيراژ ميليوني و در چاپخانه اي خاص چاپ شد و در سراسر کشور منتشر شد، الگويي بود براي ديگراني که اين پروژه را در طول 8 سال اصلاحات دنبال کردند.
کفن پوشي براي سخنان سيد محمد خاتمي در 2 خرداد 77، بولتن سازي و دين ستيز نشان دادن مطبوعات دوم خردادي، اعلام عدم التزام عملي به اسلا م بسياري از فعالان اصلاح طلب، سعي در رويارو نشان دادن روحانيت با دولت اصلاحات و در نهايت روا داشتن تهمت هايي چون صهيونيست خواندن بعضي نمايندگان اصلاح طلب مجلس و... نمونه هايي از اين اقدامات بود. با همه اين احوال، اصلاح طلبي به عنوان جرياني اصيل و ارزشمند توانست حيات خود را ادامه دهد اما با در اختيار گرفتن همه امکانات دولتي و رسانه اي، اينگونه حملات ناجوانمردانه شدت گرفت که تا به حال هم ادامه دارد.
با چنين اوضاع و احوالي معلوم است که انتشار چنين اخباري تا چه اندازه پروژه 13 ساله را به هم مي زند و واقعيت را براي مردم بازگو مي کند; اين در حالي است که مسلما مديران اين گونه پروژه ها براي ادامه آن و نسبت دادن اينگونه تهمت ها به ميرحسين موسوي آماده مي شوند!
2- دولت نهم در طول حيات 4 ساله خويش، علي رغم تبليغات بسيار، در بسياري از موارد رفتاري شايسته با علما نداشت. بيان مسائلي چون داستان سخنراني در نيويورک و هاله نور، دستور حضور بانوان در ورزشگاه ها، نقل مطالبي از يکي از مشاوران رئيس جمهور درباره علماي مخالف دستور مزبور، سخنان معاون رئيس جمهور درباره دوستي با مردم اسرائيل و نقل قول هاي حساسيت برانگيز ديگري درباره جهاني شدن دين در روزگار حاضر و... همه و همه مسائلي بود که متناسب با يک دولت اصولگراي واقعي نبود. جالب اينکه در اکثر اين موارد، دولت نهم حاضر به عذرخواهي از علما و معترضين نشد و همين موضوع فاصله دولت و بخش هايي ديگر از روحانيت را بيشتر کرد.
از سوي ديگر، اين واقعيت که روحانيت و علما براساس وظيفه خويش، وضعيت سياسي، فرهنگي و اقتصادي جامعه را هم رصد مي کنند و شناخت دقيقي از اوضاع فعلي کشور دارند، موضوعي است که خيلي خوشايند خودشيفتگان نيست. خبر ديدار اخير مهندس موسوي با علما، اين واقعيات را به وضوح نشان مي داد، اينکه علما و مراجع معظم تقليد و برجستگان حوزه هاي ديني برخلا ف تبليغات وسيع هم شناخت دقيقي از کانديداي جناح اصلاحات دارند و هم ناکارآمدي يا کارآمدي افراد و دولت ها را فارغ از تبليغات، مي شناسند و فريب بولتن سازان را نمي خورند!
صداي عدالت
«گفتگوي تمدنها ؛ ابتکار ايران و اعتبار ترکيه!»عنوان سرمقالهي روزنامهي صداي عدالت است كه در آن ميخوانيد؛دنياي سياست در روابط بينالملل بي شباهت به دنياي اقتصاد در جهاني شدن اقتصاد نيست. در هر دو مورد مجموعهاي از تحولات به وقوع ميپيوندد كه ميتواند هزينهها و فوايد گوناگوني را براي كشورها در پي داشته باشد. تلاش تمامي دولتها بر اينست كه در روابط خود با ديگر كشورها از حوادث و موضوعات مهم در روابط بينالملل بهره برده و به حداكثر سودآوري براي كشور خود اقدام كنند. اينگونه تعاملات در طول تاريخ روابط بينالملل وجود داشته است. در روابط بين الملل تعاملات و جهتگيري دولتها بر منافع ملي استوار مي باشد. به واسطه منافع ملي است كه دوستان و دشمنان از هم تفکيک داده مي شوند. تركيه در طي چند سال اخير به خوبي به اين نكته واقف گشته و سياستمداران تركيه رفتار تجاري را در تعاملات سياسي خود نيز وارد كرده و تلاش دارند تا بر ارتقاء و منزلت كشور خود بكوشند. لذاست كه تركيه تعامل با كشورهايي را در اولويت قرار ميدهد كه از وزنه بالايي در روابط بينالملل برخوردار بوده و ميتوانند بر معادلات بينالمللي اثرگذار باشند.
تركيه عليرغم بحرانهايي كه خود با آن روبرو بوده و حساسيتهاي زيادي که در عرصه سياست خارجي بهخصوص در ميان گروه هاي داخلي آن در نوع نگاه به نظام بينالملل وجود دارد، توانسته خود را به يك كشور ميانجي و خواهان حل و فصل مسالمتآميز اختلافات معرفي نمايد. بهگونهاي كه ميتوان سفر اوباما به تركيه را در اين چارچوب ارزيابي كرد. اين نشان از تلاش و مديريت ديپلماتيک مقامات ترک دارد. واما نتايج اخير اين ديپلماسي: ـ اوباما بهدنبال شعار تغيير و در پيش گرفتن روندي تازه در سياست خارجي به اهميت کشورهاي مسلمان توجه خاصي دارد. اوباما تلاش ميکند تا با انجام ديدارها و مذاکرات با مقامات کشورهاي مسلمان در راستاي سياستهاي اعلاني خود گام برداشته و اعتماد جهان اسلام را بار ديگر نسبت به اهداف آمريکا بدست آورد. بر اين اساس سفر به ترکيه در اين زمينه قابل توجه ميباشد. ترکيه بدين لحاظ انتخاب گرديد که در نگاه آمريکا ميتواند به عنوان ميانجي و پل ارتباطي با جهان اسلام با دنياي غرب و آمريکا باشد. بهگونهاي که اوباما نقش ترکيه را در اين زمينه داراي اهميت زيادي ميداند.
بخشي ديگر از استراتژي دولت اوباما تمرکز بيشتر بر روي افغانستان و پاکستان ميباشد. اوباما در جهت تسهيل کمک به برقراري ثبات مورد نظر خود در اين کشورها تلاش ميکند تا با کمک کشورهايي همچون ترکيه که در نزديکي اين دو کشور قرار دارند از امکانات و تسهيلات اين کشور در مبارزه با گروههاي طالبان در افغانستان استفاده کند. ترکيه نيز بهنوبه خود به اين درخواست پاسخ مثبت داده است، چرا که ترکيه در بخشي از استراتژي اوباما که کاهش نيروهاي آمريکا از عراق مي باشد، حساس بوده و استراتژي وي مبني بر کاهش تنش در عراق و خروج از اين کشور را در راستاي منافع ملي خود ارزيابي مي کند.
ترکيه تلاش ميکند تا با ميزباني از رئيس جمهور قدرتمندترين کشور جهان وجهه و پرستيژ بينالمللي خود را بالا برده و از پتانسيلهاي امريکا در جهت اهداف خود بهرهبرداري کند. مقامات ترک در مورد موضوعاتي همانند عضويت در اروپا، گسترش تجارت خارجي خود، انجام اقدامات ديپلماتيک در کاهش تنش در منطقه، بخصوص ميانجيگري در روابط ايران و امريکا تلاش ميکند تا نظر مثبت مقامات امريکايي را دراين باره جلب نمايد. از اين روست که عليرغم موضعگيريهاي گذشته اوباما درباره کشتار ارامنه، ترکيه جداي از سخنان ديپلماتيک اوباما بازهم بر اين موضوع زياد پافشاري نکرده و لذا بيشتر منافع بلند مدت را از اين روابط جستجو ميکند.
در کل به نظر ميرسد که ترکيه توانسته است از شعار گفتگوي تمدنها که از جانب جمهوري اسلامي ايران مطرح شده است در راستاي منافع خود بهره گيرد و اين ترکيه است که با تلاشهاي ديپلماتيک و سياست خارجي فعال توانسته است بيشتر از کشورمان از اين شعار بهرهبرداري کند و جايگاه منزلت خود را در نظام بينالملل ارتقاء دهد. به عبارت ديگر ابتکار گفتگوي تمدنها از سوي جمهوري اسلامي ايران بوده است و دستاوردهاي مثبت چنين طرحي را ترکيه با ديپلماسي قوي بدست آورده است. برپايي اجلاس اخير گفتگوي تمدنها در ترکيه مويد اين ادعا است.
آفرينش
«فرودگاه امام خميني (ره ) ، کويري براي فرود هواپيما !» عنوان سرمقاله روزنامهي آفرينش به قلم مسعود رفيعي طالقاني است كه در آن مي خوانيد؛شايد اين نکته در کشور ما آرام آرام مي رود تا تبديل به يک عادت شود; کلنگ زني پروژه اي جذاب ، اثر گذار و حياتي ، سال ها طول کشيدن اتمام پروژه و در نهايت نا کارامد بودن آن .شايد هيچ شهروند ايران نباشد که اين عادت را با خود نبيند و تکرار هر تجربه است که آن را به مثابه فرضي ثابت قرار ميدهد.
بر چهره پروژه هاي بزرگ غبار تاريخ مي نشيند و اين رويدادي است که در همه جاي ايران وجود داشته و دارد، اما تهران پايتخت کشور ما به دليل تراکم جمعيت و تمرکز ادارات و نهادهاي دولتي و حکومتي و به تبع آن نياز مبرم جمعيت ساکن دراين شهر به امکانات رفاهي ، در ميان تمامي شهرهاي کشور حائز اهميت بالايي است.برج ميلاد به عموان نمادي که شهردار تهران به مدد آن تهران را شهرمدرن مي خواند و تونل رسالت بر بزرگراه حکيم ، دو نمونه از همين پروژه هايي بوده اند که اتمام ساخت و بهره برداري از آنها حرف و حديث هاي بسياري را بر انگيخت .سينما آزادي و امثال آن هم که جاي خود دارند . اين نوشته اما درباره فرودگاهي است که در 35 کيلومتري جنوب غربي تهران و در ميان بزرگراه هاي تهران، قم و ساوه واقع شده و قرار بوده است که زيباترين و پيشرفته ترين فرودگاه ايران باشد . فرودگاه امام خميني(ره) که ساخت و بهره برداري از آن، سالها به طول انجاميد و ساخته شد تا در رديف برترين فرودگاه هاي خاور ميانه ، نخستين ميزبان مسافراني باشد که از گوشه و کنار جهان راه تهران و ايران را در پيش گرفته اند. فرودگاهي که سه بار تجربه افتتاح و تعطيلي را از سر گذرانده است و البته پيشينه اي 40 ساله دارد. پيشينه اي به اندازه عمر آدمي که ميانسال خوانده مي شود!
طرح اين فرودگاه بين المللي در سال 1346 به تصويب رسيد و اجراي آن در سال1353 و در زماني که چهار شرکت آمريکايي و يک شرکت ايراني بعد از برنده شدن در مناقصه بين المللي به تهيه طرح فرودگاه پرداختند، آغاز شد . همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 و در حالي که يک سال قبل کار خاکبرداري اين فرودگاه آغاز شده بود ، پروژه متوقف ماند. بعد از جنگ ايران و عراق نيز چند باري فعاليت ساخت و ساز فرودگاه آغاز شد و حتي چند شرکت خارجي با شرکت در مناقصه، برنده ساخت آن شدند اما آنها نيز به سرعت خود را از اين طرح کنار کشيدند. ساخت فرودگاه بين المللي امام خميني( ره ) با فراز و نشيب هاي فراوان و چندين بارتصويب بودجه هاي متفاوت ، از برگزاري جلسه اي در سال 1351 به رياست نخست وزير وقت رژيم پهلوي تا جلساتي در سالهاي استقرار جمهوري اسلامي ايران ، سرانجام در سال 1374 به چند شرکت ايراني و يک شرکت فرانسوي سپرده شد تا در واپسين روزهاي عمر دولت اصلاحات افتتاح شود و نگهداري آن با مصوبه مجلس هفتم به شش شرکت ايراني واگذار شد. اين درست پس از آن بود که استيضاح احمد خرم وزير راه و ترابري دولت دوم سيد محمد خاتمي توسط مجلس هفتم و رد گزينه هاي جايگزين وي ، کار افتتاح فرودگاه را بيش از پيش به تعويق انداخته بود.
فرودگاه امام پس از يک بار افتتاح و تعطيلي ، در سال 1383 با فرود يک فروند هواپيماي ايران اير راس ساعت 15 و 10 دقيقه صبح از مبدا دبي رسما آغاز به کار کرد اما طولي نکشيد که بنا بر برخي صلاحديد ها امنيتي از ادامه کار فرودگاه جلوگيري به عمل آمدبه طوريکه هواپيماي بعدي که خود را آماده فرود مي کرد ، راهي فرودگاه کهنسال مهرآباد کرد. ستاد کل نيروهاي مسلح ايران ناکافي بودن تدابير امنيتي و ايمني را علت بسته شدن مجدد فرودگاه اعلام کرد و شرکتهاي خارجي هم چندي بعد مسائلي درباره ايمني باند فرودگاه را مطرح ساختند تا طنين پرواز هواپيما ها درآن شنيده نشود. پس از آن بود که فرودگاه امام خميني(ره) در ارديبهشت 84 و اين بار نه به شکل رسمي سومين افتتاح را به خود ديد و مقرر شد تا پايان سال 84 تمامي پروازهاي کشورهاي حوزه خليج فارس به جز عربستان به اين فرودگاه انتقال پيدا کند. اين روند ادامه يافت تا در حال حاضر فرودگاه بين المللي امام خميني (ره) ظرفيت جابجايي 5/4 ميليون مسافر و 120 هزار تن بار در سال را دارد و ظرفيت آن تا 5/6 ميليون نفر نيز قابل افزايش است. براي ساخت اين فرودگاه تا کنون بيش از 260 ميليارد تومان که 60 ميليون دلار آن ارزي بوده است، هزينه شده که پس از افتتاح، تمامي پروازهاي خارجي به جز پروازهاي که مقصد آنان جده، مدينه يا دمشق است از فرودگاه مهرآباد تهران به اين فرودگاه منتقل گرديده است.
اين همه اما، قصه فاز اول فرودگاه بين المللي امام خميني(ره) بوده است و فاز دوم آن را هنوز معلوم نيست که ما تجربه مي کنيم يا نسلهاي پس از ما و شايد هم هيچ يک ! چه آنکه حميد بهبهاني وزير راه و ترابري دولت نهم که زمان زيادي از همنشيني او با ساير اعضاي کابينه محمود احمدي نژاد نمي گذرد در مراسم افتتاح فاز دوم پروژه ، حين انجام عمليات کلنگ زني احداث هتل چهار ستاره گفت : بسياري از طرح هاي موجود در توسعه اين فرودگاه نياز به بازنگري و اصلا ح دارد و اگر گفته وزير راه را مورد استناد قرار دهيم ، بر کسي پوشيده نيست که بازنگري و اصلاح در ساختار بوروکراتيکي چون آنچه در ايران رواج دارد مدت زماني طولاني مي طلبد تا حاصل آيد.از همين رو گمانه زني ها در خصوص توسعه فرودگاه امام خميني(ره) بيشتر به سمت ناباوري سوق مي يابد و کساني را که تنها يک بار گذرشان به اين فرودگاه افتاده باشد را بر اين باور استوار مي گرداند که همه گفته ها هرگز به نيم کردار مبدل نشده اند! فاز دوم پروژه فرودگاه يعني درست همان چيزهايي که در وهله نخست به چشم هر رهگذري مي افتد.توسعه ، توسعه و توسعه ترجيع بند سخنان کساني بوده است که تا کنون در ميان خبرنگاران حاضر در فرودگاه امام خميني(ره) در مراسم هاي ويژه حضور يافته اند . چه اين کسان مسئولان دولت اصلاحات بوده باشند و چه مديران دولت نهم. چه گوينده اين سخنان احمد خرم وزير اسبق راه بوده باشد و چه اسماعيل احمدي مقدم فرمانده نيروي انتظامي کشور . اين اما تنها سخني بوده است . کلامي تنها به مثابه کلامي و از سر عادت ورزي مديران ارشد اجرايي ، حال آنکه اين توسعه هيچ گاه محقق نشده است .
گذر از مرز 40 سال و اگر 15 سال آن را به خاطر سالهاي پس از انقلاب و جنگ تحميلي و ... ناديده بگيريم ، 25 سال براي ساخت يک فرودگاه زمان زيادي بوده است . فرودگاهي که هنوز هم رنگ توسعه را به خود نديده است و آرام آرام در سوداي فرود در باند فاز دوم قرار مي گيرد. فرودگاهي که عاري از کمترين فضاي سبز و امکانات رفاهي است و کافي است تا مسافري، ايران را آنگونه ببيند که در اين فرودگاه ديده است ! آن زمان است که توسعه گردشگري و سخناني اينچنين تنها رويايي خواهد بود دست نيافتني ! فرودگاه ها در تمام کشورها به مثابه پيشاني و ويترين زيباييهاي آن کشور عمل نموده و چه بسا افرادي که تمام خاطراتشان از اقامت در کشوري را به بازگو کردن حضور در فرودگاه بين المللي آن کشور خلاصه مي کنند. فرودگاه امام خميني (ره) را اگر در مقام مقايسه قرار دهيم بد نيست تا آن را با فرودگاههاي مشابه در کشورهاي آسيايي مقايسه کنيم . فرودگاه بين المللي هنگ کنگ که در نظر سنجي موسسه معتبر اسکاي تراکس ( که يک موسسه نظر سنجي معتبر و بين المللي است وبا نظرسنجي از مسافراني که دايم در حال سفر با هواپيما هستند و از فرودگاه هاي مختلف دنيا ديدن و استفاده کرده اند تحقيقات خود را تکميل مي کند) بهترين فرودگاه سال 2008 در جهان شناخته شد و يکي از بزرگ ترين ومهم ترين فرودگاه هاي دنياست . فرودگاهي که تنها 12 سال از احداث آن مي گذرد و در مدت تنها کمي بيشتر از يک دهه فعاليت ، موفق شده است هفت بار ، از ديدگاه اسکاي تراکس ، بهترين فرودگاه جهان لقب گيرد و اين عنوان بيش از هر چيز مرهون زيباسازي اماکن عمومي ، فضاي سبز و سهولت در تردد مسافران اين فرودگاه است .
فرودگاه امام خميني(ره) اما با گذشت بيش از سه دهه از تاريخ کلنگ زني ، هنوز هم به نقطه اي نرسيده است که بر جاي فرودگاه کهنه سال ايران بنشيند . حال آنکه توسعه در کلمات مسئولاني که از اين فرودگاه سخن مي گفته اند هيچ گاه فراموش نشده است. مسافران فرودگاه امام خميني(ره ) مي گويند کمترين کاري که مي شد براي اين فرودگاه کرد اين بوده است که با هزينه هايي اندک، قدري به آراستگي اماکن عمومي فرودگاه از قبيل ايجاد فضاي سبز براي آن رسيدگي کرد اما همگان را دريغ دو چندان است از اين بي توجهي مسئولان! سئوال اينجاست که آيا اين همه سال کافي نيست تا فرودگاهي توسعه را در خود ببيند؟
دنياي اقتصاد
«دولت به هوش، ملت به هوش»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمد شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛در دوم آوريل سال 2009 مصادف با سيزدهم فروردين سال 1388، دومين اجلاس گروه بيست (G20) ب1 با عضويت كشورهايي كه مجموعا بخش عمدهاي از اقتصاد جهان را در اختيار دارند، در لندن برگزار شد.
بررسي اجمالي بيانيه اين گروه كه براي كليه سازمانهاي بينالمللي و كشورهاي تاثيرگذار در اقتصاد جهان تعيين تكليف كرده است، در واقع يك بازنگري جدي در نظام اقتصاد آزاد جهان است و به نوعي يك رجعت به سياستهاي اقتصادي مداخلهگر محسوب ميشود. از اين نظر و فراگيري تاثير آن در اقتصاد جهان، از نظر اين نگارنده از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است. سكوت حاكم بر فضاي سياسي- اقتصادي كشور در اين باره، اينجانب را برآن داشت تا با ارائه مجدد توضيح مختصري از روند تاريخي انديشه اقتصاد حاكم بر جهان كه قطعا بارها در كتب و نوشتههاي مختلف منتشر شده است، اهميت اين رويداد مهم را متذكر شوم.
«آدام اسميت» نظريه پرداز و اقتصاددان مشهور قرن هجده (1790-1723) و مولف كتاب معروف «پژوهشي در ماهيت و علل ثروت ملل» كه در سال 1776 منتشر شد، مكتبي اقتصادي را به جهان عرضه كرد كه در آن مكتب، اصطلاح «دست نامرئي» كه به بيان اينجانب ازنظر «آدام اسميت» تعادل بخش خودفرمان اقتصادها شناخته شده بود، شهرت جهاني خاص و عام يافت. اين نظريه هر چند به معني واقعي كلمه هيچگاه در خارج از ذهن و تصور امكان ظهور و بروز كامل نيافت، اما سالهاي سال مبناي نظامات اقتصادي جهان شد. هر چند «اسميت» در سال 1790 و چندي پس از سوزاندن همه دستنوشتههايش كه ميگويند 16 جلد دستنوشته در اندازه رحلي بوده است، درگذشت. بسياري معتقدند او به دنبال ايجاد يك نظام اجتماعي تكامل يافته بوده كه نتوانسته است آن را كامل كند. اما نظريات صريح و روشن او در كتاب ثروت ملل و بدبيني جدي وي نسبت به رفتار قانونگذاران و تنها، قائل بودن نقش ارائهكننده خدماتي كه توسط بخشخصوصي قابل ارائه نيست براي دولت و حمايت سرسختانه او از تجارت آزاد، جابهجايي آزادانه كالا و افراد و عمل آزادانه بازار، شكي در اعتقاد راسخ او به اقتصاد آزاد باقي نميگذارد.
بسياري معتقدند همه اقتصاددانان و نظريهپردازان مكتب كلاسيك، به آزادي اقتصاد يا به قول «كارلايل» به «هرج و مرج نظارت شده» اعتقاد داشتهاند. ليكن بايد اين نكته را نيز اذعان كرد كه نظريه اغلب علماي مشهور اين مكتب از «اسميت» گرفته تا «ريكاردو، جان استوارت ميل و...» در عين حال در مورد مداخله دولت در اقتصاد به كلي و به تمامه منفي نبود و آنها چشم و گوش خود را به كلي به روي مشكلاتي كه اقتصاد بازار به دنبال دارد نبسته بودند و اصولا اعتقاد تعصبآميز به عملكرد اقتصاد آزاد، بيشتر به اهل قلم فاقد تجربه عملي تعلق داشته و كمتر اقتصادداني را ميتوان يافت كه آزادي اقتصادي بيقيد و شرط و محض را پذيرفته باشد.
همه اين سابقه موجب شد تا در قرن بيستم، «جان مينارد كينز» (1946-1883) كه بيگمان عمدهترين چهره اقتصادي قرن بيستم است و پس از «اسميت، ريكاردو، مارشال و والراس» تنها فردي است كه مجسمهاش در موزه مشاهير لندن قرار داده شده است، پس از انتقاد تند و بيپرده نسبت به قرارداد صلح ورساي در سال (1919) با آلمان كه در جزوه «نتايج اقتصادي صلح» منعكس است و يكي از موجبات مهم شهرت «كينز» به شمار ميرود، با طرح نظريات جديدي و با انتقاد از سياستهاي اقتصادي محافظهكارانه بهعنوان علت اصلي دشواري اقتصادي آن زمان، بتواند پرچمدار نهضت جديدي در انديشه اقتصادي پس از جنگ جهاني دوم شود كه به «كينز»گرايي بهعنوان يك مكتب غالب در آن دوره منجر گردد.با ارائه نظريات جديد «كينز»، نظريه قيمت و اقتصاد خرد، به موضوعي درجه دوم مبدل شد و تحليلهاي بلندمدت تقريبا از ميان رفته و «مديريت تقاضا» يعني اينكه دولت با تنظيم اقتصاد ميتواند ثبات قيمتها و اشتغال را به اقتصاد برگرداند، همهگير شد.
با گذشت زمان، نظريات اقتصاددانان ميانهرو و البته بسيار برجستهاي نظير «پل ساموئلسون» آمريكايي متولد (1915) و دانشآموخته دانشگاه شيكاگو و هاروارد، با وفادار ماندن به اصل نظريات «كينز»، نظريات واسط و جديدي را مطرح ساختند كه به نوعي بازگشت و نزديك شدن به نظريات اقتصاد آزاد را نمايش ميداد. اين اقتصاددان شهير در كتابهاي اقتصاد خويش كه بارها و بارها تجديد چاپ شده، معتقد است كه راه ميانهاي يافته كه براساس آن رسيدن به اشتغال كامل، مستلزم اين است كه ملاحظاتي كه «كينز» پيشنهاد كرده عملي شوند. اما اين اقتصاددان كه داراي افكار سياسي ليبراليستي است، براي حل مشكلات مهمي مثل مشكلات بازار و بوروكراسي، اقتصاد «كينزي» در مقابل مكتب پولگرايي و فعاليت بخشخصوصي در مقابل بخش دولتي، از ابزارهاي كهنه علم اقتصاد استفاده كرده و همواره از تندروي پرهيز دارد. فلذا دشمنان او كه البته بسيار كم هستند او را متفكري «هرهري مسلك» در اقتصاد دانستهاند. اما در همين دوران، اقتصاددان مشهور ديگر جهان «ميلتون فريدمن» متولد (1912) با انتشار نظريه پولگرايي در كتاب «تاريخ پولي ايالاتمتحده» بحران اقتصادي سالهاي (1930) را نتيجه سياستهاي پولي نادرست بانك مركزي آمريكا دانسته است. وي كه در سال (1976) جايزه نوبل در اقتصاد را برد، كتاب «سرمايهداري و آزادي» را در سال (1962) منتشر كرد كه در آن با زباني عامهفهم تلاش دارد نشان دهد كه مكانيزم بازار، قادر به حل تمامي مسائل اجتماعي عصر ما است.
وي همچنين با انتشار كتاب «مطالعاتي درباره نظريه مقداري پول» به مخالفت با نظريه «كينز» پرداخته و نشان داده است كه هرگونه تغيير در سطح قيمتها در گذشته، پس از تغيير رشد عرضه پول پديد آمده است و سطح كلي فعاليت اقتصادي نيز با تحول عرضه پول متحول گرديده است. «فريدمن» كه به توانايي دولتها در «تعديل صحيح» اين فرآيند عميقا مشكوك است، ترجيح ميدهد كه از طريق مقررات قانوني، نرخ رشد عرضه پول به طور خود به خود با نرخ رشد توليد ناخالص داخلي مرتبط گردد و از اينرو، او سياست پولي را بر سياست مالي ترجيح ميدهد. «فريدمن»، نرخ طبيعي بيكاري را حداقل نرخ بيكاري كه در آن تورم انگيزه افزايش ندارد تعريف و سعي ميكند پديده «تورم- ركود» را توضيح دهد كه پديده «تورم- ركود» با ابزارهاي اقتصاد «كينزي» قابل توضيح نيست. به همين دليل «فريدمن» اقتصاد «كينزي» را اقتصادي ورشكسته تلقي ميكند. نكته كليدي مقاله «نقش سياست پولي» ميلتون فريدمن، اين است كه افزايش قيمتها بستگي به افزايش دستمزدها دارد كه خود مرتبط با انتظارات مزدبگيران نسبت به تغييرات سطح عمومي قيمت است. اگر مزدبگيران معتقد شوند كه قيمتها در آينده پيشرو روند صعودي دارد، هرگونه تلاش حكومت براي كاستن از سطح بيكاري كه از طريق سياستهاي انبساطي مالي انجام شود، موجب ميگردد تا فشار براي افزايش سطح دستمزدها زيادتر شده و در نتيجه كاهش سطح بيكاري خنثي گردد، در عين حال كه تورم بيشتري هم به دنبال دارد.به زبان فنيتر: «منحني فيليپس» در بلندمدت براي نرخ بيكاري كه در آن، بازار كار كلا تخليه ميشود، عمودي است. اين نرخ از آن جهت «نرخ طبيعي» ناميده ميشود كه توسط عوامل واقعي، مثل «موانع تحرك نيروي كار، موانع ورود به يك فعاليت، محدوديتهاي مربوط به اخراج دستمزد بگيران» و نظاير آن تعيين ميشود كه سريعا و از طريق سياستهاي كلان اقتصادي قابل تغيير نيست.
وي در جريان دريافت جايزه نوبل خود، عنوان كرد كه مساله جديد اقتصاد، «تورم- ركود» نيست. بلكه «تورم- بحران» است كه عبارت است از: «افزايش سطح بيكاري كه همزمان با افزايش نرخ تورم پديد ميآيد». خلاصه آنكه منحني فيليپس در بلندمدت شيب مثبت پيدا ميكند. طرفداران اقتصادي «كينزي» ابتدا به اين نظرات وقعي نگذاردند، ولي بالاخره در سال (1989) توسط «رابرت-جي-گوردون» مفهوم نرخ طبيعي بيكاري را پذيرفتند. هر چند نظريات پولييون به موازات ساير نظريات اقتصادي سالها است كه در مراكز تصميمگيري ملي و بينالمللي، مطمح نظر سياستگذاران اقتصادي و سياسي جهان است. اما از حدود 25 سال قبل در يك اقدام نسبتا هماهنگ، اين سياستها در كشورهاي مادر اقتصاد آزاد نظير آمريكا و انگليس و هم از طريق سازمانهاي بينالمللي نظير صندوق بينالمللي پول در بسياري از كشورهاي دنيا رسوخ جديتري يافت. مداخله نظامي آمريكا در عراق و افغانستان و حضور سياسي خصمانه آمريكا در طول 8سال حكومت «بوش پسر» در آن كشور، مانعي شد تا چشم سياستگذاران دنيا به روي مشكلات ناشي از استقرار نظام اقتصاد آزاد، خصوصا با پيشرفت روز افزون بازارهاي مالي و ظهور مشتقات جديد در اين بازارها بسته بماند و در نتيجه از حدود سه سال قبل، بحران مالي ابتدا در بازارهاي مالي آمريكا و تدريجا در كشورهاي ديگري كه در همپيوندي اقتصادي با آمريكا قرار داشتند، ظاهر شد. در بحران اخير سقوط «والاستريت» در (15سپتامبر 2008) نقطه اوج بحران اخير و نقطه عزيمت رهبران مضطرب كشورها خصوصا كشورهاي غربي براي اتخاذ يك سري سياستهاي اقتصادي بود.
اين بار و بر خلاف آنچه در بحران (1930) روي داد، سران كشورهاي دنيا، خصوصا پس از تغيير دولت آمريكا كه در سال جاري ميلادي روي داد، نسبت به بحران واكنش سريعتر نشان دادند. اولين نشست كشورهاي موسوم به (G20) مركب از «آمريكا، انگلستان، فرانسه، آلمان، ايتاليا، استراليا، ژاپن و روسيه، كانادا، كره جنوبي، چين، هند، آرژانتين، مكزيك، برزيل، اندونزي، عربستان، تركيه و بانك مركزي اروپا» در نوامبر سال (2008) در واشنگتن و دومين نشست در دوم آوريل سال (2009) ميلادي، حدود يك هفته قبل، در لندن برگزار گرديد. تعزيهگردان اين نشست، آمريكاييها و انگليسيها و شايد بهتر بگوييم، انگليسيها بودند. همانهايي كه در نشست «بر تن وودز» كه در سال (1946) يعني با 16 سال تاخير از بحران سال (1930) آمريكا در انگلستان برگزار شد، نقش موثر و اساسي داشتند و البته از نقش موثر «كينز» در آن اجلاس نيز نميتوان به راحتي گذشت.در اجلاس «برتن وودز»، سران بر تاسيس نهادهاي مهمي نظير صندوق بينالمللي پول (IMF) و بانك جهاني (WB) توافق كردند و اينك در اجلاس (G20) سران به دنبال تجديدنظر در عملكرد اين نهادهاي بينالمللي اقتصادي هستند.
در اجلاس «برتن وودز» نهادهاي موصوف، ساختارهاي اشاعه اقتصاد آزاد فرهنگساز و خطدهنده جريان آزاد سرمايه در جهان و استقرار نظامهاي اقتصادي آزاد در جهان شدند و در اجلاس لندن با تغيير نقشي جدي، همين نهادها مسوول اعمال كنترلها و نظارتهاي جدي بر بازارهاي مالي جهان و نيز تحريك تقاضا و رونق توليد در جهان شناخته شدهاند. دقت در بيانيه پاياني اجلاس (G20) در لندن، نشان ميدهد كه سران كشورهاي (G20) و حتي نمايندگان بسياري از كشورهاي ديگر حاضر در اجلاس، ضمن اعلام وفاداري و پايبندي به نظام ليبرال دموكراسي غربي، يك رفورم اساسي بلكه انقلابي را در نظام سرمايهداري پيشنهاد كردهاند كه به اعتراف رهبران كشورها در سخنرانيهاي ارائه شده شايد براي حل بحران كافي نباشد، اما بايد اجرا شود.
آنها همپيمان شدهاند كه اين بحران را با هر علت و ريشهاي و هر تقصير و قصوري از سوي هر كشور و هر مرجع نظارتي، اينك بحراني همهگير و تاثيرگذار بر اقتصاد جهاني بشناسند. فلذا با تعامل و همكاري همه كشورها درصدد رفع آن برآيند.
نگراني جدي سران كشورهاي (G20) موجب شده است تا اقدامات تنبيهي را عليه هر كشور متخلف از قواعد مذكور به مورد اجرا گذارند. هر نوع مقاومت و حمايتگرايي (Protectionism) در مقابل اين سياستها از سوي رهبران (G20) گناهي نابخشودني محسوب شده است و مشمول اعمال تحريمها (Named and Shamed) خواهد شد. اعمال محركهاي مالي، سپردن نقش اساسي به صندوق بينالمللي پول (IMF)، اعمال نظارت و كنترل بر فرارها و مخفيگاههاي مالياتي كه عمدتا از طريق ساختارسازيهاي به ظاهر قانوني اتفاق ميافتد و نيز به عنوان چاره مهمترين عامل بروز اتخاذ روشها و نظامات نظارتي و كنترلي كارآمدتر از گذشته، بر بانكها، نهادهاي مالي و (Hedge Fund)ها و توجه ويژه در ريسك محصولات جديد سوپر ماركت مالي جهان در مشتقات و بازارهاي مالي مجازي و كاغذي، از مهمترين راهكارهاي مقابله با بحران اقتصاد جهاني تعيين شده و در 29ماده تلاش شده است نقشه راه، براي وصول به اين اهداف اساسي و راه حل در مقابله با بحران مذكور تعيين و ترسيم شود. هرچند مستقيما در مفاد بيانيه صحبتي روشن و جدي از تثبيت اقتصادي، رشد اقتصادي و اشتغال نيست، اما انتخاب شعار مذكور براي اين اجلاس نشان از اهميت اين واژهها در دستيابي به نتايج قطعي برخورد با بحران اقتصاد جهاني دارد، فلذا بايستي براي همه كشورهاي جهان مهم جلوه نمايد.
تصميم به تزريق حدود 1/1هزار ميليارد دلار منابع فعلا براي افزايش توليد جهاني و تحريك تقاضا و قابل افزايش بودن آن به حدود 5هزار ميليارد دلار طبق اظهار كارشناسان، اقدام مهمي است كه هرچند در مرحله اول براي نجات بنگاههاي بسيار زيادي كه در كشورهاي پيشرفته صنعتي در حال ورشكستگي كامل هستند، اتخاذ شده است، اما آثار مستقيم و غيرمستقيم آن بر توليد و تقاضا در كشورهاي مختلف دنيا بر هيچكس پوشيده نيست. بدون ترديد اين بازنگري اساسي در نظام اقتصاد آزاد البته به نظر اينجانب، به هيچوجه فروپاشي نظام سرمايهداري ترجمه نميشود و ميتواند علاوه بر آثار عديدهاش، تاثير جدي در تقسيم كار جهاني باقي گذارد. جاي اين سوال باقي است كه چه شرايطي موجب شده است كشورهاي تركيه و عربستان سعودي از اين منطقه، نقش نمايندگي اين حوزه اقتصادي را، آن هم تقريبا با سكوت محض ايفا كنند؟ آيا تعامل بيشتر و ديپلماسي سياسي و اقتصادي فعالتر كه موجب شود ايران اسلامي با قدرت و قوت اقتصادياش به نحوي تاثيرگذار و نه منفعل، در چنين مجامعي حاضر و نقش سازنده و تاريخي خود را ايفا كند، دست نيافتني است؟
به باورنگارنده پاسخ به اين سوالات نيازمند دقت كارشناسانهاي است كه علالاصول بايستي از سوي مراجع ذيربط نظير مجلس شوراي اسلامي به عنوان دستگاه عالي ناظر بر فعاليتهاي اجرايي كشور، صورت پذيرد.اما اين غيبت آشكار ما را از مسووليت خطيري كه اينك در تعيين نسبت خود با شرايط در حال تغيير اقتصاد جهاني برعهده داريم، معاف نميسازد و بدون ترديد در صورت هرگونه تعلل در اين زمينه، علاوه بر مسووليت پاسخگويي در برابر خداي متعال كه صيانت از حقوق اين ملت شريف را به جامعه نخبه ايران محول كرده است، موجب ميشود تا آيندگان نيز در مورد اين غفلت، از ما درنگذرد.
باز تعريف جايگاه اقتصاد ايران در اقتصاد جهاني، راهكارهاي مواجهه با چالشهاي احتمالي ادامه سرايت بحران اقتصاد جهاني بيش از زمان حاضر بر اقتصاد ملي ما اتخاذ روشهاي مناسب مشاركت در نظام تصميمسازي (G20) و نيز تعيين نسبت سياستهاي اقتصادي ايران با سياستهاي اقتصادي بينالمللي مورد توافق (G20) و تاثير و تاثر متقابل آنها عملا از عمده نيازهاي اساسي امروز اقتصاد ايران است.
بدون ترديد، تعيين آثار مستقيم و غيرمستقيم بحران اقتصاد جهاني بر زندگي مردم و عناوين تاثيرگذاري، نظير توليد و اشتغال و نيز اثرات بحران بر عناصر موثر در اقتصاد ايران نظير نفت و گاز و همچنين بر بخشهاي مهم واقعي ديگر در اقتصاد ايران، نظير ساخت و ساز مسكن و تاثير آن بر قيمت و اجاره مسكن و نيز بخشهاي توليدي مهمي نظير صنايع خودروسازي با حدود يكميليون اشتغال، از مسووليتهاي مهم دولت و اقتصاددانان محترم است.
در اين برهه حساس زماني و در اطاعت از كلام معصوم امام علي كه ميفرمايند: «فرصتها چون ابر ميگذرد پس فرصتهاي خوب را غنيمت شمريد يا ميفرمايند: «فرصتها زودگذر است و ديرياب يا ميفرمايند: «فرصتها غنيمت است.» نخبگان ملت به هوش، دولت به هوش.
.............................................................
1)اين كشورها ضمن آنكه بيش از 80درصد تجارت جهاني و توليد جهاني را دارند، قريب به 70درصد جمعيت جهان را نيز در خود جاي دادهاند.
سرمايه
«کسري بودجه هشدار دهنده» عنوان سرمقالهي روزنامهي سرمايه به قلم حميد رضا برادران شرکا است كه در آن ميخوانيد؛قبل از آنکه ميزان کسري بودجه سال جاري آن هم از سوي دولت مورد اشاره قرار گيرد، بايد به اين سوال اساسي پاسخ داده شود که چرا حجم بودجه سالانه به نقطه کنوني رسيده و اساساً مسوول اين مساله کيست.
مشکل اساسي بودجه آن است که پس از افزايش درآمدهاي نفتي کشور طي سه، چهار سال اخير، دولت اين درآمدها را به خصوص در قالب هزينه هاي جاري به صورت بي رويه به مصرف رساند. بنابراين طبيعي است در سالي که اقتصاد جهاني در بحران به سر مي برد و درآمدهاي نفتي به کمتر از نصف و از 70 ميليارد دلار به 30 ميليارد دلار کاهش خواهد يافت دولت در اجراي بودجه کار بسيار سختي را پيش رو داشته باشد. به تعبير ديگر اکنون زمان آن است که اين سوال از مسوولان امر پرسيده شود که چرا به جاي آنکه مازاد درآمدهاي سرشار نفتي را در حساب ذخيره ارزي صرف توسعه سرمايه گذاري، اشتغال و رشد اقتصادي کنيم، صرف امور غيرضروري کرده ايم.
به طور طبيعي با توجه به چسبندگي بالاي بودجه به درآمدهاي نفتي اعداد و ارقامي که دولت و مجلس براي مصارف استخراج کرده اند واقعي و نشانگر کسري منابع است اما قبل از بيان اين ارقام بايد دولت به اين سوال پاسخ مي داد که تحت چه شرايطي اکنون به اين نقطه رسيده ايم که مي گوييم هزينه ها بالاست.در اين ميان، نمي توان از کوتاهي اي که مجلس درخصوص نظارت بر عملکرد بودجه چه از حيث منابع و چه مصارف به خرج داده، گذشت.
مجلس به عنوان نهاد قانونگذار که در عين حال ضامن اجراي قانون نيز است بايد به اين سوال پاسخ دهد که چرا در قالب تصويب قوانين بودجه سالانه اجازه داده است ميزان مصارف جاري دولت طي چهار سال 5/2 برابر شود و ميزان مصارف ارزي کشور از 70 ميليارد دلار فراتر رود.
نکته بعدي آن است که به هر حال اکنون شرايط بودجه اي کشور به نقطه اي رسيده که اعتبارات هزينه اي کشور حدود 59 هزار ميليارد تومان است. حتي اگر به اين نقطه هم نرسيده بوديم، اکنون بحث اصلي آن است که دولت ها در همه کشورهاي جهان به دليل شرايط بحران اقتصاد جهاني، بودجه ويژه تدوين مي کنند.
بنابراين در کشور ما هم ضروري بود که دولت به جاي عدم پذيرش واقعيت، با توجه به درک شرايط، بودجه اي ويژه را تدوين کند و مجلس نيز به خواست هاي دولت و شرايط ويژه توجه مي کرد. اکنون در همه کشورها گروهي تشکيل شده که براساس شرايط داخلي و خارجي، بسته هايي را تدوين کنند که متناسب با شرايط روز جامعه شان باشند در واقع تصميماتي متناسب با شرايط جامعه اتخاذ شود تا مشکلات و هزينه ها به حداقل برسد.
از سوالات اساسي ديگر آن است که اين گروه کجاست، چه تصميماتي گرفته و چه راهکارهايي را ارائه داده است و نتايج عملي وجود چنين گروهي چيست.
مهم ترين نکته نيز آن است که دولت بايد با مردم روراست و شفاف عمل کند و به جاي عدم پذيرش واقعيت شرايط واقعي را براي آنان ترسيم کند تا از اين طريق روحيه همکاري و همدلي مردم با دولت نيز تقويت شود. اما وقتي دولت تلاش مي کند شرايط را عادي جلوه دهد طبيعي است بايد يک تنه مشکلات را حل کند و از سوي ديگر انتظارات مردم نيز رشد خواهد کرد.
نکته مهم آن است که دستگاه هاي اجرايي نيز درخصوص عملکرد بودجه اي خود بر محور صرفه جويي پيش نخواهند رفت چراکه تصورشان بر اين خواهد بود که دولت به هر حال مشکلات را حل خواهد کرد.نتيجه چنين فرآيندي آن خواهد شد که منابع در شش ماهه اول سال به مصرف خواهد رسيد و دولت بعدي در شش ماهه دوم سال با کسري بالاي بودجه روبه رو خواهد شد و بالطبع پيامد چنين شرايطي تشديد رشد نقدينگي و تورم خواهد بود.