اعتماد: مرد افغان که سه هموطن خود را با ضربات چکش به قتل رسانده بود روز گذشته در دادگاه کيفري استان تهران جرمش را پذيرفت.
اين جوان که رشيد نام دارد، متهم است دو سال پيش در پي تعرض هموطنانش به او، آنها را با ضربات چکش به قتل رسانده است.
روز گذشته در ابتداي جلسه محاکمه محمد شادابي نماينده دادستان تهران در برابر قضات قرار گرفت و در توضيح کيفرخواست گفت؛ متهم حاضر در دادگاه 23 تيرماه سال 86 سه تن به نام هاي عبدالباقي، سعادت و سردار را با ضربات چاقو به قتل رسانده است. متهم و مقتولان همگي در گاراژي در خيابان دماوند کار مي کردند و شب ها نيز در همان گاراژ مي خوابيدند. متهم مدعي است مقتولان به او تعرض کرده اند اما تاکنون مدرکي که ادعايش را ثابت کند به دادگاه ارائه نداده است. بنابراين به عنوان نماينده دادستان تهران با توجه به مدارک موجود در پرونده از جمله گزارش کارشناسان بررسي صحنه جرم، اعتراف مقرون به واقع متهم و بازسازي صحنه جرم تقاضاي صدور حکم قانوني را دارم.
سپس وکيل اولياي مقتولان در جايگاه حاضر شد و گفت؛ از سوي اولياي دم هر سه مقتول تقاضاي صدور حکم قصاص براي متهم را دارم.
در ادامه قاضي دادگاه متهم را به جايگاه فراخواند. وي اتهام قتل را پذيرفت و گفت؛ سه مقتول به من تعرض کرده بودند به همين خاطر آنها را کشتم. شب حادثه ما ميهمان داشتيم. نيمه شب بود و همه خواب بوديم. حدود ساعت 4 صبح سعادت، سردار و عبدالباقي به سراغم آمدند. آنها چاقو داشتند. دست و پاي مرا گرفتند و با زور و تهديد مورد تعرض قرار دادند. آنها به التماس هاي من توجهي نکردند. من تا صبح خوابم نبرد و تصميم گرفتم از آنها انتقام بگيرم.
متهم ادامه داد؛ صبح که شد ميهمان ما رفت، من هم چکش برداشتم و ابتدا به اتاقي رفتم که عبدالباقي در آن بود. او را با چکش کشتم. سپس به اتاقي رفتم که سردار و سعادت در آنجا بودند. اول سردار را کشتم و بعد ضربه يي هم به سعادت زدم اما او بيهوش نشد. سعادت غرق در خون در برابر من مقاومت مي کرد. او سعي داشت چکش را از دست من بگيرد اما موفق نشد. از من خواست او را به دستشويي ببرم تا خون ها را بشويد. التماس مي کرد که او را نکشم و مي گفت از کار ديشبش پشيمان است. اما من به التماس هاي او توجهي نکردم و چند ضربه ديگر زدم و سعادت هم جان باخت و بعد از آن فرار کردم. هنوز چند ساعتي از فرارم نمي گذشت که دستگير شدم.
متهم ادامه داد؛ من مقتولان را از قبل مي شناختم. ما در افغانستان هم محلي بوديم و نمي دانم چرا آنها چنين کاري با من کردند. ما در يک جا کار مي کرديم و من به آنها اعتماد داشتم و هيچ خصومتي با هم نداشتيم.