۰۹ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۷:۵۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۰۵۱۴
تاریخ انتشار: ۰۸:۱۹ - ۰۵-۰۲-۱۳۸۸
کد ۷۰۵۱۴
انتشار: ۰۸:۱۹ - ۰۵-۰۲-۱۳۸۸
روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


رسالت: ارزيابي كارنامه 4 ساله

«ارزيابي كارنامه 4 ساله»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمدكاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛انتخابات رياست جمهوري دهم هم به لحاظ داخلي و هم به لحاظ تحولات منطقه‌اي و جهاني حائز اهميت است.ايام انتخابات معمولا دو زنگ به صدا در مي‌آيد. -1 زنگ املاء -2 زنگ انشاء .

آنان كه يك دوره بر مسند قدرت تكيه زده بودند املا چهار ساله را بايد به مردم ارائه بدهند تا نمره بگيرند. آنان كه بر مسند قدرت نبوده‌اند، شروع مي‌كنند به انشا نويسي و از مردم مي‌خواهند به انشاء آنها نمره دهند و از دادن نمره قابل قبول به املاء حريف پرهيز نمايند. طبيعي است اگر نمره املا پيش از نمره انشاء باشد رجل سياسي مذهبي كه در مسند قدرت است چهار سال ديگر اجازه خدمت از مردم مي‌گيرد و اگر كمتر باشد قدرت را واگذار مي‌كند.

مردم ما 22 خرداد به پاي صندوق‌هاي راي مي‌آيند تا با آراي خود نمره قبولي را به يكي از دروس املا يا انشا رجال سياسي و مذهبي در انتخابات رياست جمهوري بدهند.

در اين مقال بر آن هستيم يك بازخواني از عملكرد چهارساله و ديكته نوشته شده توسط دولت نهم داشته باشيم، شايد هم در آينده فرصتي باشد به انشاء ديگران نيز نيم نگاهي داشته باشيم.

چهار سال پيش در چنين روزهايي مقام معظم رهبري ضمن يادآوري اهميت انتخابات رياست جمهوري، صفات و ويژگي‌هايي براي نامزد اصلح بيان فرمودند. مردم در يك رقابت نفسگير بين هشت نفر از رجال سياسي و مذهبي كشور فردي را انتخاب كردند كه  در نظر سنجي‌هاي مطرح احتمال پيروزي او نمي‌رفت.

او توانست رقباي خود را در درون جبهه اصولگرايان و بيرون از جبهه اصولگرايان در جناح دوم خرداد پشت سر بگذارد و به عنوان يك پديده جديد در سپهر سياست ايران ظاهر شود.

خلاصه آن صفات و ويژگي‌ها مستند به بيانات مقام معظم رهبري در سخنراني‌هاي گوناگون به شرح زير است:
«رئيس جمهور بايد مومن به ارزش‌هاي انقلاب و نظام باشد و به نيروي ملت ايمان داشته باشد»
انصاف بايد دادكه دكتر محمود احمدي‌نژاد در مشق چهار ساله خود از چارچوب ارزش‌هاي انقلاب، امام و اسلام و نظام خارج نشد و در اعتماد به مردم و نيروي ملت در پيشبرد گفتمان خدمت، پيشرفت و عدالت لحظه‌اي را فرو گذار نكرد.

درخشش او در مجامع جهاني و دفاع از ارزش‌هاي انقلاب در اين مجامع چشم جهانيان را خيره كرد و آوازه شهرت او در جهان و بويژه دنياي اسلام باعث فخر و مباهات هر ايراني است. او شجاعانه در برابر زورگويي‌هاي آمريكا و بدمستي‌هاي رژيم صهيونيستي ايستاد و در نبرد ديپلماسي به اعتراف دشمنان نظام و انقلاب پيروز ميدان بود. او بحق مجري سياست‌هاي نظام و مقام معظم رهبري در ديپلماسي خارجي كشور بود و پرچم عزت ملت ايران را در محافل بين‌المللي با افتخار به دوش كشيد. ممكن است برخي بگويند اين نوعي اغراق است. شاهد شما چيست؟ پاسخ ما اين است بهترين شاهد، مقام معظم رهبري است كه به درستي اين داوري صحه مي‌گذارند. چرا كه رئيس جمهور بايد وفق بند يك اصل 110 قانون اساسي مجري سياست‌هاي مقام معظم رهبري باشد.

مقام معظم رهبري مي‌فرمايد: «شعار و گفتمان كلي دولت شعار و گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمان انقلاب است اين خيلي چيز با ارزشي است و اين را هيچ‌كس نمي‌تواند ناديده بگيرد.»همچنين ايشان تاكيد مي‌فرمايند: «زنده كردن و بازسازي برخي خصوصيات جوهري انقلاب و منطق امام و مقابله با كساني كه مي‌خواستند اين ارزش‌ها را منسوخ كنند از خصوصيات دولت نهم است.»
مقام معظم رهبري در ديدار هيئت دولت 87/6/2

آن نمايش قدرتي كه دكتر محمود احمدي نژاد در دانشگاه كلمبيا و اخيرا در اجلاس دوربان 2 در ژنو نشان داد، حكايت از درستي فهم مردم از رايي كه به او داده‌اند، مي‌باشد. البته اين داوري به اين معنا نيست كه هيچ نقدي بر عملكرد دولت در اين مورد وارد نيست بلكه به اين معناست كه دولت در اين وادي خوب عمل كرده و نمره قابل قبول مي‌گيرد روي سخن ما با كساني نيست كه در داوري به صفر و 100 مي‌رسند. بلكه با وجدان‌هاي بيداري است كه جانب انصاف و عدالت را در داوري مراعات مي‌كنند.
در شماره بعد ديگر صفات و ويژگي‌هاي رئيس جمهور اصلح را از زبان مقام معظم رهبري و ارزيابي عملكرد دولت نهم بررسي مي‌كنيم.

آفتاب يزد:هم نشيني‌هاي تحميلي ‌در يك انتخابات!‌

«هم نشيني‌هاي تحميلي ‌در يك انتخابات!‌»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛ماه‌هاي منتهي به انتخابات، هميشه براي ايران و ايرانيان، ‌پربركت بوده است. تعجيل در افتتاح پروژه‌ها، دلسوزي مكرر سياستمداران براي حقوق اساسي مردم، اجراي قوانين معوق چند ساله مانند نظام‌ هماهنگ، پرداخت ناگهاني مطالبات بازنشستگان، افزايش تحمل در برابر منتقدان، كشف راه‌هاي نوين و ارائه وعده‌هاي رنگارنگ براي »بهشت سازي « ايران، بخشي از اتفاقاتي است كه در نزديكي هر انتخاباتي به وقوع مي‌پيوندد. اما چند انتخابات اخير، بركت بزرگتري براي ايرانيان داشته و چشم آن‌ها را به اين واقعيت باز كرده است كه »براي اغلب سياستمداران ايراني نيز سياست، يك امر عرفي با همان استانداردهايي است كه در كشورهاي ديگر وجود دارد«. اين مسئله، در دراز مدت به نفع اصول و مباني عقيدتي اكثريت ايرانيان خواهد بود. زيرا مردم ايران به تدريج يقين خواهند كرد كه ارتباط بسياري از سياستمداران ايراني با بعضي ارزش‌ها، تنها يك ارتباط يك طرفه و ابزاري است. همين شناخت مردم از سياستمداران، باعث خواهد شد ضعف‌ها و كاستي‌ها به حساب سياستمداران مدعي »دين‌مداري« گذاشته شود نه به حساب دين!

سوژه اين يادداشت، در هفته‌هاي اخير با وضوح بيشتري قابل مشاهده است. تا چند روز قبل، عقب‌نشيني همراه با دستپاچگي گروهي از اصولگرايان و سكوت آن‌ها در برابر بعضي اقدامات و تصميمات دولت، در حال تبديل شدن به يك مسئله عادي بود كه ظاهراً در راستاي توصيه ‌درون گروهي براي جلوگيري از بهره‌برداري اصلاح‌طلبان در انتخابات صورت مي‌گرفت. به عبارت ديگر، مدعيان اصولگرايي كه تا چند ماه پيش بر هزينه‌ساز بودن - و حتي غيرقابل جبران بودن - برخي اقدامات دولت تاكيد مي‌كردند، در فاز جديد اقدامات اصولگرايانه خويش، به ناگاه تصميم گرفتند سياست سكوت را پيشه ‌سازند و هزينه‌سازي‌ها از جيب ملت را نديده بگيرند؛ ‌مبادا قدرت از جناح ايشان به جناح ديگر منتقل شود! اما در هفته پيش، اتفاق جديدي افتاد كه نشان مي‌دهد نگراني اصولگرايان در خصوص »خروجي صندوق‌هاي را‌‌ي« بسيار گسترش يافته و آنها تصميم گرفته‌اند از »فاز سكوت در برابر اقدامات هزينه‌ساز دولت« به »فاز حمايت از همان اقدامات« نقل مكان كنند!‌‌

واكنش اخير بعضي از اصولگرايان در موضوع »حضور دكتر احمدي‌نژاد در ژنو« و ادعاي هماهنگ بعضي از آنها در »حماسه« ناميدن اين حضور نه چندان ‌ضروري، نشانه آشكاري از اين »اسباب‌كشي اصولگرايانه« است. احمدي‌نژاد هفته گذشته حتي به توصيه نزديكترين روزنامه حامي خود بي اعتنايي كرد و به اجلاسي رفت كه تنها از سه كشور كوچك و غيرمطرح جهان، افرادي در سطح رئيس جمهور در آن حضور داشتند.

‌ ‌هدف از حضور در اين اجلاس نيز آنگونه كه از محتواي سخنراني رئيس‌جمهور ايران مشخص شد، تاكيد بر نژاد پرستي صهيونيست ها بود. درحالي كه نهايتاً اين هدف محقق نشد و بيانيه پاياني اجلاس، با بيانيه اجلاس دوربان كه در زمان رياست جمهوري خاتمي برگزار شد، به هيچ وجه قابل مقايسه نيست.

اما حاميان دولت نهم اصرار دارند كه سخنراني احمدي نژاد را يك حماسه، پيروزي بزرگ و داراي دستاوردهاي بي‌نظير براي ايران و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي معرفي كنند. البته آنها توضيح نمي‌دهند چرا كشورهاي خط مقدم مبارزه با صهيونيسم همچون سوريه، در سطح بالا در اين اجلاس شركت نكردند؟ چرا از ميان متحدان استراتژيك دكتر احمدي‌نژاد- هوگوچاوز، مورالس و ... - هيچ يك در كنار او قرار نگرفتند تا وزن اجلاس بالاتر رود؟ همچنين تاكنون هيچ‌كس به اين پرسش منتقدان پاسخ نداده است كه سخنراني احمدي نژاد در اجلاس موسوم به »دوربان 2« كدام نكته جديد را شامل مي شد كه هزينه هاي فعلي و آينده آن براي كشور - از جمله تاثير غيرقابل انكار بر روابط با اروپايي‌ها در حساس ترين مرحله از مذاكرات هسته اي- را قابل پذيرش مي نمايد؟ ‌ ‌

ده‌ها سوال بي پاسخ ديگر نيز در اين زمينه وجود دارد. اما اين سفر، يك دستاورد بزرگ داشت كه در ابتداي يادداشت به آن اشاره شد. اين دستاورد، تغيير فاز انتخاباتي بعضي از اصولگرايان بود‌ كه مي‌تواند بشارتي بزرگ براي اصلاح‌طلبان باشد و نااميدي روزافزون و تحميلي بودن هم‌نشيني‌هاي اصولگرايان بر سر يك سفره انتخاباتي را آشكار سازد.‌

در سه سال اخير، بسياري از اصولگرايان در مجالس هفتم و هشتم، با صراحت نسبت به بعضي اظهارات احمدي‌نژاد در عرصه‌هاي بين‌المللي و بعضي سفرهاي خارجي او اعتراض كردند.

محمدرضا باهنر، از اينكه بعضي اظهارنظرها با هدف <مصرف داخلي> مطرح مي‌شود اما براي كشور هزينه‌ساز است، ابراز تاسف كرد. اكثريت نمايندگان مجلس هفتم، جلسه‌اي غيررسمي تشكيل دادند تا اعتراض خود را به برگزاري كنفرانس هولوكاست در ايران ابراز كنند. عضو سرشناس كميسيون امنيت ملي در مجلس هفتم به نقل از اعضاي اين كميسيون، از توجه گسترده دولت نهم به كشورهاي فاقد اثرگذاري در عرصه بين المللي انتقاد نمود و احمد توكلي، نامه‌اي به احمدي‌نژاد نوشت و او را به خاطر شركت در اجلاس دوحه مورد اعتراض قرار داد. اما امروز نه تنها هيچ‌كس به يك سفر و حواشي آن - كه زمينه‌ساز اهانت به نماينده ملت بزرگ ايران شد- اعتراض نمي‌كند و به خاطر مصرف <داخلي- انتخاباتي> از يك پروژه نه چندان موفق اما پرهزينه، سخن نمي‌گويد بلكه سايت خبري متعلق به احمد توكلي، اصلاح‌طلباني را مورد حمله قرار مي‌دهد كه سوالاتي پيرامون فلسفه حضور احمدي نژاد در ژنو مطرح مي‌كنند و خواستار مقايسه دقيق هزينه و فايده حضور رئيس جمهور ايران در جمع روساي جمهور توگو، تيمور شرقي و مونته‌نگرو مي‌شوند!

سال گذشته اظهارات احمدي نژاد در مورد <تلا‌ش آمريكايي‌ها براي ترور او در عراق> موجب اعتراضات زيادي شد و حتي روزنامه كيهان، اين اظهارات را مورد نقد قرار داد. در آن زمان، هيچ‌يك از اصولگرايان حاضر نشدند به حمايت از احمدي‌نژاد در برابر اين انتقادات برخيزند تا جايي كه خود او به ميدان آمد و منتقدان را <بـلـنــدگــوي آمــريـكـا> نـاميـد. امـا ظـاهـرا نـزديكـي بـه انتخابات،‌شرايط متفاوتي را فراهم نموده است. در شرايط جديد ، تمامي اصولگراياني كه تا چندي قبل با <عباراتي نه چندان دوستانه > بخش‌هايي ازسياست خارجي احمدي‌نژاد را به چالش مي‌كشيدند تصميم گرفته‌اند سكوت كنند يا آنكه سخن‌گويي‌احمدي نژاد را به عهده بگيرند و به جاي او، منتقدان را <بلند‌گوي آمريكا و اسرائيل> بنامند! قطعا اين <هم سفره شدن انتخاباتي>،‌ تغييري در واقعيت‌ها ايجاد نخواهد كرد اما از آن جهت موجب خوشحالي است كه موجب تقويت شناخت عمومي از بعضي <اصول> و برخي <اصولگرايان> خواهد شد. اين شناخت، بركت را به سفره ايرانيان خواهد آورد؛ ‌بركتي كه تعلل دولت در <آوردن پول نفت برسفره‌هاي مردم> را نيز جبران خواهد كرد.
 
اعتماد ملي:هيچ شبهه آماري وجود ندارد

«هيچ شبهه آماري وجود ندارد همان 51 ميليون نفر درست است»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي اعتماد ملي است كه در آن مي‌خوانيد؛مجادله پيرامون تعداد واجدين حق راي در كشور در دولت جديد مثل ساير مجادلات درباره آمار و ارقام است، اينكه دولت 46 ميليون نفر را واجد حق راي اعلان مي‌كند و آمار موجود، اين تعداد را حدود 51 ميليون نفر مي‌داند، چيز عجيبي نيست، زيرا اين كمترين اختلاف ميان آمارهاي داده شده دولتي با آمارهاي واقعي است، چراكه در ساير زمينه‌ها از جمله ارقام ارزي بعضا تا حدود چند برابر اختلاف هم ممكن است، مشاهده شود.

مشكل اينجاست كه دولت براساس گزارش سازمان ثبت احوال تعداد 46 ميليون نفر را اعلان كرده، در حالي كه براساس سرشماري سال 1385، اين تعداد حدود 51 ميليون نفر است، لذا مسوولان امر بدون آنكه توضيح دهند که دلايل سازمان ثبت احوال براي بيان اين تعداد چيست، نتايج سرشماري را مورد سوال قرار داده و گفته‌اند كه اين نتايج براساس خوداظهاري است (يعني مردم دروغ گفته‌اند) در حالي كه ثبت احوال براساس تعداد شناسنامه نظر مي‌دهد. در اين زمينه ذكر چند نكته مفيد است تا خوانندگان متوجه شوند كه در چه جامعه‌اي و با چه وضعيتي به سر مي‌برند. جامعه‌اي كه مديرانش مدعي مديريت جهاني و داشتن طرح و برنامه براي حل بحران اقتصادي جهان هستند اما از تعيين درست تعداد افراد واجد حق راي در كشور خود يا ناتوان هستند، يا آن را بنا به مصالحي كه خود مي‌دانند به نحو ديگري منعكس كرده‌اند.

1- كساني كه با اطلاعات سازمان ثبت احوال آشنا هستند مي‌دانند كه اطلاعات زادوولد و مرگ‌ومير در اين سازمان ثبت مي‌شود، اما معمولا اطلاعات تولد به‌طور قطعي ثبت مي‌شود زيرا هر نوزادي شناسنامه مي‌گيرد، اما اطلاعات فوت چنين نيست، زيرا اگرچه به لحاظ قانوني بازماندگان موظف به ثبت واقعه مرگ و ابطال شناسنامه هستند، اما سازوكاري براي اجبار اين واقعه وجود ندارد و فقط در شهرهاي بزرگ كه قبرستان‌هاي متمركز دارد اين اتفاق مي‌افتد، لذا در عمل تعداد جمعيت كشور برحسب داده‌هاي موجود سازمان ثبت احوال بسيار بيشتر از واقعيت جامعه است و يكي از مشكلات اين سازمان حل اين معضل است و هميشه درصدد بوده كه ثبت واقعه فوت هم به روز و مطابق واقعيت شود. بنابراين داده‌هاي اين سازمان معمولا معرف جمعيتي بيش از سرشماري‌هاست و هميشه ارقام آن تقريبي بوده است. از سوي مقابل اطلاعات سرشماري‌ها معمولا با كم‌شماري همراه است، زيرا همواره برخي از جمعيت در تيررس آمارگران قرار نمي‌گيرند و جمعيت کشور كمتر از اندازه اصلي آن برآورد مي‌شود اما معلوم نيست كه مسوولان كشور چگونه اطلاعات مركز آمار را به نحوي مغاير با واقعيت تعريف كرده‌اند كه تعداد آن بيش‌شماري محسوب شده است؟!!

2- براي جلوگيري از متناقض بودن اين دو رقم؛ مسوولان مركز آمار مردم را متوجه اين نكته كرده‌اند كه رقم 51 ميليون نفر از سوي مركز آمار اعلان نشده است، غافل از اينكه اين كار وظيفه رسمي مركز آمار نيست، و هر كارشناسي مي‌تواند از نتايج سرشماري استفاده كرده و با استدلال كافي تعداد واجدين حق راي را اعلان كند اعلان مرکز آمار همان انتشار نتايج سرشماري است.

ابتكار:ويرانه اي به نام فوتبال

«ويرانه اي به نام فوتبال»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي  است كه در آن مي خوانيد؛فوتبال ورزشي است جهاني و صد البته پيچيده که اگر با معيارهاي استاندارد و فرمول هاي حرفه اي منطبق باشد به يک فرصت براي هر کشوري تبديل مي شود و کارکردهاي متفاوتي پيدا مي کند.فوتبال برزيل و آرژانتين بزرگترين سرمايه اقتصادي و انساني اين دو کشور آمريکاي لاتين بحساب مي آيند يکي از کارکردهاي امروز اين رشته ورزشي نقش وحدت بخش آن مي باشد و کشورهاي مختلف متناسب با شرايط خود سعي در بهره جستن از اين کارکرد را دارند.در کشور خود ما ميزان شادي و احساس غرور ايرانيان (داخل و خارج) پس از پيروزي تيم ملي در برابر استراليا و آمريکا و راهيابي آن به جام جهاني 1997 فرانسه و 2006 آلمان غير قابل توصيف بود بنابراين فوتبال براي هر کشوري يک فرصت است ورزش عامه پسند فوتبال که مي توانست يک فرصت براي کشور ما باشد امروز به تهديد هم براي غرور ملي و هم اخلاق نسل جوان تبديل شده است.اتفاق هاي اين روزهاي ورزشي فوتبال ما آن قدر تاسف بار بوده است که مي توان از آن به عامل «تحقير ملي» ياد کرد.فوتبال امروز ايران به ويرانه اي تبديل شده است که بجاي عامل شادي دليل اشک مردم مي باشد. و از آنجا که ورزش در هر جامعه اي متاثر از ساختار اجتماعي حاکم بر همان جامعه و بيانگر ارزش ها و هنجارهاي حاکم بر آن جامعه بوده و شکل مي يابد شرايط امروز فوتبال ايران براي هر ايراني غير قابل تحمل است و بايد براي مسئولان کشور يک هشدار باشد.

ترکيب پول و سياست و شهرت، فوتبال را به يک پديده پيچيده تبديل کرده است. و هر روز کارکردهاي مثبت آن را تحليل مي برد و بر جذابيت آن مي کاهد از زمانيکه کفه ارزش هاي فوتبالي به نفع پول سنگيني کرده و مبلغ قراردادها جاي تعصب و جوانمردي را گرفته ديگر حتي اصول تاريخي اين ورزش هم مورد غفلت قرار گرفته است و ديگر کسي تعجب نمي کند که چقدر راحت سرخي، آبي مي شود و آبي، سرخي. غم ريال، دلار، يورو و جاي تعصب ميهن، رنگ، و تيم را گرفته است.ديوار افتخارات فوتبال ايران با تخريب ديوارهاي اخلاق و فرهنگ فرو ريخت و بر همين اساس هم غزال تيزپاي تيم ملي، خبرنگار کتک مي زند. مايلي کهن اخلاق گرا بيانيه فحش صادر مي کند. علي دايي قهرمان اسطوره اي اخراج مي شود، مهدوي کيا از شکست در مقابل عربستان هيچ احساسي ندارد و.... در همه جاي دنيا سياست و ورزش در هم تنيده اند اما در همان دنيا هم رعايت قواعد هرکدام بر اهالي هردو اردوگاه واجب است سايه سياست بر فوتبال امروز کشورمان ميدان فوتبال را هم غير پاسخگو کرده است.نتيجه عدم رعايت مرزها اين شد که عيار فوتبال باشگاهيمان در ليگ قهرمانان آسيا مشخص شود و با باخت 5 بر يک پرسپوليس در مقابل تيم باشگاهي کشور کوچک قطر آب از آب تکان نخورد. شکست استقلال از تيم رده ششم قطر هيچ علامت سئوالي ايجاد نمي کند.

شکست پياپي صبا باطري و سپاهان از تيم هاي باشگاهي بي نام هم کسي را غصه دار نمي کند.خلاصه فوتبال ما گرفتار بيماري لاعلاج «برهنگي فرهنگي» شده است و به مثل ديگر صحنه ها، هرگاه که اين زخم باز مي شود و بوي تعفن آن همگان را آزار مي دهد مسئولان امر به جاي اقدامات بنيادي با يکسري تاکتيک ها از طريق اخراج، استعفا، و... سعي مي کنند صورت مسئله را پاک کنند.فوتبال امروز ايران نه فقط موجب افتخار ملي نيست که عامل تحقير ملي بحساب مي ايد از نظر فيفا فوتبال ايران 15 رتبه تنزل يافته است.و جالب است از زمانيکه قطار افتخارات ايران از ريل خارج شده است و هر روز يکي از واگن هاي آن واژگون مي شود.و آه و افسوس مردم را در مي آورند آرزوي يک اقدام جوانمرد از طرف يک مسئول بر دل همگان مانده است و به جاي اخراج اين مربي و استعفاي آن مربي يک بار هم به احترام مردم يکي از مسئولان بلند مرتبه! ورزش مملکت از سمت خود اخراج يا استعفا نمايد. البته واضح است که اين آرزو در کشور ما همچنان دست نايافتني خواهد بود به هر حال خانه فوتبال ايران از بنيان ويران است و کارش با آوردن قطبي و بردن مايلي کهن و دايي و... قابل حل نمي باشد جاده فوتبال ايران گرفتار دست اندازيهاي اخلاقي، فرهنگي، مديريتي است بايد طرحي نو درانداخت و خانه اي ديگر بنيان گذاشت!

جمهوري اسلامي

«بازگشت به معنويت صدر انقلاب»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛امروز پنجم ارديبهشت سالروز شكست آمريكا در طبس در جريان اقدم نظامي براي ربودن گروگانهائي است كه در لانه جاسوسي آمريكا در تهران نگهداري مي شدند . اين واقعه مربوط به سال 1359 مي باشد و ملت ايران امروز بيست و نهمين سالروز پيروزي خود بر آمريكا را جشن مي گيرد. هر چند هر سال در همين روز از طريق رسانه ها مروري بر واقعه طبس صورت مي گيرد اما اين فقط يك يادآوري تاريخي است كه نيازمند تحليل معنوي نيز هست . واقعيت اينست كه جامعه ما با فاصله اي كه از روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي گرفته از بسياري از عوامل اصلي پيروزي انقلاب كه برانگيزاننده مردم براي حضور در صحنه ها بودند نيز فاصله گرفته است . به همين دليل اكنون فقط يادآوري تاريخ كافي نيست بايد به عناصر معنوي وقايع تاريخي نيز پرداخت .

اينكه حرمت شكني ها رواج پيدا كرده تهمت زدن ها آسان شده شايعه پراكني ها و قبول شايعات اموري عادي تلقي مي شوند تشنگي براي قدرت اوج گرفته شيفتگان خدمت در اقليت هستند پول پرستي سكه رايج شده رعايت حلال و حرام رو به كاهش گذاشته مقام خواهي امري عادي شده و رسيدن به پست و عنوان و جايگاه اكنون براي بسياري از افراد هدف است بطوري كه مي تواند وسيله را توجيه كند اينها نشانه هاي بسيار خطرناك و هشدار دهنده اي هستند. وجود اين پديده هاي منفي در يك جامعه لائيك شايد امري طبيعي باشد ولي براي جامعه اي اسلامي و انقلابي كه هنوز فقط 30 سال از تاسيس آن گذشته و پايه هاي آن برروي عقيده و جهاد و شهادت و ايثار و معنويت نهاده شده غيرقابل تحمل و هشدار دهنده است .

نميخواهيم سياه نمائي كنيم و چنين وانمود نمائيم كه جامعه ما يكسره آلوده به همين عوامل منفي است لكن اين واقعيت را نيز نمي توان انكار كرد كه وجود چنين پديده هائي در جامعه اي كه امام خميني مردم آنرا بهتر از مردم زمان رسول الله در حجاز دانستند امري عادي نيست . اين واقعيت را همه بايد جدي بگيرند و براي مقابله با آن بكوشند و از هيچ تلاشي در اين راه دريغ نورزند.

29 سال قبل كه در روز پنجم ارديبهشت نظاميان آمريكائي به اراده الهي در صحراي طبس دچار طوفان شن شدند و مفتضحانه شكست خوردند ما شيفتگان خدمت بوديم نه تشنگان قدرت ما براي رسيدن به مقام و منصب بهيچوجه حاضر نبوديم به حربه اي مانند توجيه كردن وسيله متوسل شويم به پول بي اعتنا بوديم براي شخصيت انسان ها حرمت قائل بوديم دچار پول پرستي نبوديم تهمت زدن و دروغ گفتن را در اعتقاد و عمل حرام ميدانستيم و جامعه ما در اوج معنويت قرار داشت . چنان جامعه اي چرا مشمول عنايات الهي نباشد و هنگامي كه در اوج بي خبري و غفلت مورد تهاجم نظامي شيطان بزرگ قرار مي گيرد اراده الهي به نفع مردم اين جامعه وارد عمل نشود و آن توطئه را ناكام نگذارد اين سنت الهي است كه خدا از مومنان دفاع مي كند آنان را مشمول نصرت خود قرار مي دهد وكيد خائنان را به خودشان برمي گرداند.

در تحليل معنوي واقعه طبس بايد ويژگي هاي دو طرف ماجرا را در نظر گرفت . در يك طرف آمريكا قرار داشت كه تا آن زمان بيش از 25 سال ايران را تحت استعمار خود داشت و با ملت ايران همچون بردگاني رفتار مي كرد كه بايد بدون اراده با تمام وجود و امكانات و ثروت هاي كشورش در اختيار دولتمردان آمريكائي باشد و در طرف ديگر ملتي بود كه با قيام يكپارچه خود به استعمار آمريكا و عمر سلطه مزدوران آمريكا برايران خاتمه داده و اكنون با عده اي جاسوس كه در سفارت آمريكا در تهران تلاش مي كردند همان سلطه جهنمي را برگردانند مواجه بود. دولت آمريكا تجسم ظلم و چپاول و بي فرهنگي بود و از ابزارهاي مادي و ضد بشري براي ادامه سلطه خود استفاده مي كرد و ملت ايران با تكيه بر اعتقادات خود و با توسل به جهاد و شهادت به سلطه آمريكا و نوكرانش پايان داده بود و اجازه نميداد اين سلطه باز گردد. تسخير لانه جاسوسي آمريكا در تهران و به گروگان گرفته شدن جاسوسان آمريكائي با هدف جلوگيري از بازگشت سلطه آمريكا بر ايران صورت گرفت و ملت ايران به دليل تكيه بر ايمان و اعتقادات و معنويت در اين نبرد توانست پيروز شود و نصرت الهي عامل اصلي اين پيروزي بود. در ماجراي طبس خدا آشكارا از بندگان مومن خود در برابر تهاجم پيروان شيطان حمايت كرد كاري شبيه آنچه در حمايت از خانه خود در برابر تهاجم اصحاب الفيل انجام داده بود.

امام خميني در تحليل اين واقعه با انتشار بيانيه اي اعلام كردند : « اينجانب كه كرارا گفته ام كارتر (رئيس جمهور آمريكا) براي وصول به رياست جمهوري حاضر است به هر جنايتي دست بزند و دنيا را به آتش بكشد شواهد آن يكي پس از ديگري ظاهر شده و مي شود و اشتباه كارتر در آنست كه گمان مي كند با دست زدن به اين مانورهاي احمقانه مي تواند ملت ايران را كه براي آزادي و استقلال خويش و براي اسلام عزيز از هيچ فداكاري رويگردان نيست از راه خودش كه راه خدا و انسانيت است منصرف كند. كارتر باز احساس نكرده با چه ملتي روبروست و با چه مكتبي بازي مي كند . ملت ما ملت خون و مكتب ما جهاد است . » (صحيفه امام جلد 12 صفحه 255 ) .

بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي در اين پيام ويژگي هاي دو طرف ماجراي طبس را به روشني نمايانده اند. در يكطرف كساني هستند كه تشنه قدرت هستند و براي فرو نشاندن عطش خود حاضرند مرتكب هر جنايتي بشوند و در طرف ديگر ملتي قرار دارد كه براي احقاق حقوق خود و براي دفاع از اعتقادات خود جهاد در راه خدا را برگزيده و از هيچ فداكاري رويگردان نيست .

درست همين ويژگي ها بود كه ملت ايران را در انقلاب به پيروزي رساند در جنگ تحميلي بر دشمن غلبه داد تحريم ها و فشارهاي سياسي دشمنان را بي اثر كرد و انواع و اقسام توطئه هاي داخلي و منطقه اي و بين المللي را كه براي از بين بردن انقلاب و براندازي نظام جمهوري اسلامي صورت مي گرفت نقش برآب كرد. تداوم انقلاب و حفظ و تقويت نظام جمهوري اسلامي به اين ويژگي ها نيازمند است . دشمنان اسلام و ايران و آزادي و استقلال يعني سردمداران سلطه جهاني و استكبار و استعمار هر روز با توطئه جديدي به صحنه مي آيند. اين توطئه ها را فقط وحدت صداقت ايمان معنويت و پاي بندي مسئولان به اصول و آرمان ها و ارزشها مي تواند خنثي كند. اگر مسئولان اين چنين باشند جامعه را نيز به رنگ خود در مي آورند و از نيرنگ ها در امان نگهميدارند. اكنون بازگشت به معنويت صدر انقلاب نياز اصلي جامعه است .

كيهان:صياد در دام !

«صياد در دام !»يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان است كه در آن مي‌خوانيد؛روز سه شنبه هفته گذشته- 1/2/88- بيانيه پاياني اجلاس بازنگري «دوربان يک» که از روز دوشنبه 31 فروردين- 20 آوريل- در ژنو برپا شده بود، منتشر شد. اين بيانيه در حالي به عنوان بيانيه پاياني منتشر شد  که اجلاس ژنو هنوز به پايان نرسيده و 3 روز ديگر از زمان تعيين شده براي آن- 31 فروردين تا 4 ارديبهشت/ 20 تا 24 آوريل- باقي مانده بود. شبکه تلويزيوني فرانس 24 طي گزارشي از ژنو ادعا کرد «تصويب زودهنگام بيانيه پاياني در واکنش به سخنان احمدي نژاد بوده است»! و «ناوي پيلاي» کميسر عالي حقوق بشر سازمان ملل در مصاحبه  با رسانه ها گفت «تصويب بيانيه پاياني اين کنفرانس در روز سه شنبه به جاي جمعه، پاسخ جامعه بين الملل به نطق رئيس جمهور ايران است»! بسياري از ديگر شبکه هاي خبري نيز کوشيدند انتشار زودهنگام بيانيه پاياني و متن 143 ماده اي آن- مخصوصاً ماده 66 بيانيه که در آن بر واقعيت داشتن هولوکاست تأکيد شده بود- را پاسخ مناسبي! به سخنان مستند و افشاگرانه رئيس جمهور کشورمان قلمداد کنند.

و اما برخلاف آنچه محافل سياسي و رسانه اي غرب در پي القاي آن هستند، بيانيه پاياني اجلاس در واکنش به سخنان طوفان زاي دکتر احمدي نژاد در اجلاس دوربان تهيه نشده، بلکه اين بيانيه همانگونه که در ستون نکته کيهان يکشنبه 30/1/88 و با عنوان «دام خطرناک» آمده بود، مدتها قبل از برپايي اجلاس «دوربان2» تنظيم و متن آن قطعي شده بود. هشدار کيهان در يادداشت مورد اشاره نيز در پي اين نگراني بود که حضور ايران در اجلاس ژنو، - باتوجه به بيانيه از پيش قطعي شده آن - به معناي تأييد مفاد اين بيانيه باشد، بيانيه اي که در آن، بندهاي ضدنژادپرستي و ضدصهيونيستي قبلي- دوربان يک- حذف شده و در بند 66 آن نيز بر واقعيت داشتن داستان جعلي هولوکاست تأکيد شده بود. اگرچه اين بيانيه همانگونه که در ستون نکته کيهان آمده بود بي کم وکاست به عنوان بيانيه پاياني منتشر شد، اما سخنان غيرتمندانه و مستند رئيس جمهور کشورمان نه فقط توطئه اجلاس ژنو براي تبرئه رژيم صهيونيستي و ارائه قرائتي جديد و تحريف شده  از نژادپرستي را درهم کوبيد، بلکه «صياد» را به جاي «صيد» در دام افکند و با طوفاني که به پا کرد، طومار دام و دام گذار درهم پيچيده شد.

در پي اقدام هوشمندانه احمدي نژاد در ژنو که «حماسه» نام شايسته اي براي آن است و عصبانيت ناشي از ناکامي آمريکا و متحدانش را به دنبال داشت، برخي از مدعيان اصلاحات و مخصوصاً دو نامزد مطرح اين جبهه که انتظار مي رفت از دستاورد حماسي ژنو خرسند بوده و بيرون از محدوده تنگ گروهي و جناحي به ستايش و تقدير از اين حماسه ديني و ملي برخيزند، به جاي تقدير، زبان به گلايه گشودند که چرا احمدي نژاد با سخنان خود در اجلاس ژنو، زمينه بي حرمتي و اهانت به جمهوري اسلامي ايران را فراهم آورده است! اشاره آقايان به خروج چند ديپلمات اروپايي از اجلاس به هنگام سخنراني احمدي نژاد و اهانت دو تن از تماشاچيان است که به اعتراف وزارت خارجه رژيم صهيونيستي، از دانشجويان يهودي طرفدار اسرائيل در ژنو بوده اند.

درباره رخداد ژنو گفتني هايي هست؛
1- قبل از همه اين پرسش مطرح است که آيا در سخنان دکتر احمدي نژاد نکته نسنجيده! غيرقابل قبول! و خلاف واقعي ديده مي شود؟
پاسخ اين سؤال منفي است، چرا که جنايات رژيم صهيونيستي، نژادپرست بودن اين رژيم جعلي، حمايت آمريکا و اروپا از جنايات اسرائيل، بي تفاوتي سازمان ملل متحد در مقابل وحشي گري صهيونيست ها، ظالمانه بودن حق وتو و... که به گونه اي مستند  در سخنراني احمدي نژاد آمده بود واقعياتي غيرقابل انکار هستند بنابراين نمي توان سخنان ايشان در ژنو را غيرواقعي! و غيرمستند دانست.

2- ممکن است گفته شود در واقعي بودن سخنان آقاي احمدي نژاد ترديدي نيست ولي بيان اين واقعيات در اجلاس دوربان به مصلحت! نبوده است! که بايد گفت تمامي آنچه دکتر احمدي نژاد با شجاعت و هوشمندي در اجلاس ژنو بر زبان آورده است، دقيقاً و بي کم و کاست برگرفته از سياست هاي کلان و تعريف شده جمهوري اسلامي ايران است که نه فقط با صراحت در اسناد رسمي نظام اعلام شده و مي شود، بلکه بارها از سوي امام راحل(ره) و خلف حاضر او به جد مورد تأکيد قرار گرفته است. بنابراين چگونه مي توان اصرار احمدي نژاد بر سياست هاي رسمي نظام و نظر صريح حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب را دور از مصلحت! تلقي کرد؟! مخصوصاً آن که اتخاذ اين سياست تاکنون دستاوردهاي فراواني داشته و در همان حال، نرمش در مقابل زورگويان فقط خسارت آفرين  بوده است.

3- شايد منظور آقايان اين باشد که «هر سخن جايي و هر نکته مکاني دارد»! و از اين روي تأکيد بر گفتمان امام و انقلاب اگرچه ضروري است ولي در صورتي که اهانت برخي از تماشاچيان و خروج تعدادي از ديپلمات ها را به دنبال داشته باشد، مي توان از تصريح در بيان آن صرفنظر کرد!! که بايد گفت؛ اعتراض آقايان - نستجير بالله - و بي آن که بخواهند متوجه حضرت امام(ره) نيز هست که همواره بي اعتنا به واکنش قدرت هاي استکباري و ديپلماسي تحميلي جهان سلطه، بر مواضع اسلامي و انقلابي نظام آشکارا تأکيد ورزيده اند. مگر اعلام حکم ارتداد سلمان رشدي، واکنش شديد و گسترده آمريکا و متحدانش را در پي نداشت؟ و مگر سفراي خود را از ايران فرانخواندند؟ آيا حضرت امام(ره) در نظر خويش کمترين تغييري دادند؟ و مگر بعد از هجوم تبليغاتي و سياسي گسترده غرب نيز بارها و بارها به صراحت بر ضرورت اجراي حکم اعدام سلمان رشدي اصرار نورزيدند؟ و اساساً اگر قرار بود مواضع بر حق جمهوري اسلامي ايران در قيد و بند اينگونه ملاحظات محافظه کارانه اسير باشد، انقلاب اسلامي و تشکيل نظام برخاسته از آن معنا و مفهومي نداشت! داشت؟!

4- ديپلماسي «صندلي خالي» - EMPTY CHAIR -  در فرهنگ روابط بين الملل، تعريف شناخته شده اي دارد که ترک جلسه رسمي در اعتراض به شخصيت حقيقي يا حقوقي سخنران، خروج از اجلاس در اعتراض به اظهارات سخنران، خودداري از  حضور  در اعتراض به ماهيت اجلاس، از جمله کاربردهاي متداول آن است و در تمامي اين موارد هيئت يا کشور اعتراض کننده دلايل و علت اعتراض خود را نيز رسماً اعلام مي کند. در اينگونه موارد، ناظران سياسي و يا افکار عمومي بر پايه دلايل ارائه شده براي ترک اجلاس درباره اقدام هيئت ترک کننده اجلاس قضاوت مي کنند. به عنوان مثال، نمايندگان و هيئت هاي سياسي جمهوري اسلامي ايران هنگام سخنراني مقامات رژيم صهيونيستي سالن اجلاس را ترک مي کنند و با صراحت نيز اعلام مي دارند که علت اعتراض آنها، جعلي بودن رژيم صهيونيستي است و براي نظر خود اسناد و دلايل حقوقي و قانوني نيز دارند که با اقبال و پذيرش آزادانديشان جهان و مخصوصاً ملت هاي مسلمان روبروست.

در اجلاس ژنو تعدادي از ديپلمات هاي اروپايي هنگام سخنراني دکتر احمدي نژاد و در اعتراض به اظهارات ضدنژادپرستي و افشاگري منطقي و هوشمندانه ايشان عليه امتياز ظالمانه وتو و بي طرف نبودن شوراي امنيت سازمان ملل و... سالن اجلاس را ترک کردند که اين حرکت آنان مفهومي جز حمايت از نژادپرستي، همراهي با جنايات صهيونيست ها، حمايت از نقض حقوق بشر و پذيرش امتياز ظالمانه وتو مفهوم ديگري نداشت. چيزي که نزد تمامي صاحبنظران آزادانديش و افکار عمومي جهانيان نه فقط ناپسند بلکه مشمئزکننده است.

بنابراين خروج چند ديپلمات اروپايي از اجلاس و يا اهانت دو صهيونيست ساکن ژنو- و بورسيه اسرائيل- به احمدي نژاد نقطه مثبت و نشانه موفقيت احمدي نژاد است و در همان حال سند رسوايي دشمنان جمهوري اسلامي ايران نيز هست و چنانچه حريف توانايي مقابله با منطق رئيس جمهور ايران را داشت به يقين از ديپلماسي صندلي خالي استفاده نمي کرد.

5- در کنار ديپلماسي صندلي خالي و گاه در مقابل آن «ديپلماسي عمومي» - PUBLIC   POLICY - قرار دارد که طي دو دهه اخير بيشتر  از گذشته توجه سياستمداران به کارآيي آن جلب شده است. در اين ديپلماسي «ملت»ها به جاي «دولت»ها مورد توجه هستند. ميزان موفقيت اين ديپلماسي با  پيامي که براي يک «ملت» فرستاده مي شود رابطه اي مستقيم دارد و چنانچه پيام ارسال شده براي ملت دريافت کننده، منطقي و جذاب نباشد، ديپلماسي عمومي شکست خورده تلقي مي شود. روش حضرت امام(ره) و آقا که بيداري ملت ها را از طريق مخاطب قرار دادن آنها دنبال کرده اند، در اين بستر قابل ديدن است. اين روش صرفنظر از برخي حواشي کلاسيک که امروزه براي آن تعريف مي شود، همان روش انبياء الهي و اولياء خداست و از اين زاويه بايد گفت آقاي دکتر احمدي نژاد به خوبي از امام(ره) و آقا درس گرفته است. او پيام انقلاب را که به فرموده حضرت امام(ره) «دنيا تشنه شنيدن آن است» از تريبون هاي پرمخاطب به گوش ملت ها مي رساند و نتيجه آن است که همگان شاهدند.

در همين زمينه، گفتني است که اخيراً دولت آمريکا معاونتي با عنوان «ديپلماسي عمومي» در وزارت خارجه اين کشور تأسيس کرده است که پيام دهي به ملت ها به جاي دولت ها- و يا در کنار دولت ها- مأموريت تعريف شده آن است.

6- ممکن است گفته شود بيانيه پاياني اجلاس که در آن مفاد بيانيه «دوربان يک» به نفع رژيم اشغالگر قدس تغيير يافته است مي تواند نقطه اي منفي براي جمهوري اسلامي ايران تلقي شود و ايران اسلامي که در اين اجلاس حضور داشت  در افکار عمومي جهانيان  به عنوان تأييدکننده بيانيه پاياني مورد اشاره معرفي شود. اين، همان نکته اي است که در يادداشت کيهان و قبل از سفر احمدي نژاد نسبت به آن ابراز نگراني شده بود ولي سخنان مستدل و هوشمندانه رئيس جمهور کشورمان نه فقط توطئه ياد شده را نقش بر آب کرد، بلکه طومار آن را نيز در هم پيچيد.

سرمايه:چند سناريوي انفجارهاي عراق

«چند سناريوي انفجارهاي عراق»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌‌ي سرمايه به قلم کاظم رهبر است كه در آن مي‌خوانيد؛ انفجارهاي استان «دياله»، «بغداد» و دو انفجار در نزديکي حرم امام موسي کاظم عليه السلام در روزهاي پنجشنبه و جمعه 292 مجروح و کشته در ميان زائران ايراني بر جاي گذاشت. چرايي اين چهار انفجار از دو منظر قابل بررسي است: يک از آن جهت که در يک ساله اخير به ويژه با کاهش انفجارهاي اينچنيني روبه رو بوديم و ديگر آنکه هدف اين انفجارها زائران ايراني بودند.نخستين فرضي که از جانب کارشناسان مطرح مي شود نقش داشتن القاعده در اين جنايات است...
چراکه روز چهارشنبه ايمن الظواهري مرد شماره دو گروه القاعده در پيام صوتي جديدي بار ديگر به جمهوري اسلامي ايران حمله کرد و نسبت به احتمال همکاري تهران و واشنگتن هشدار داد. وي در اين پيام با ابراز نگراني از مواضع اخير ايران و آمريکا در قبال يکديگر که پس از قدرت گرفتن باراک اوباما تا اندازه اي مصالحه جويانه شده است، گفت هر چقدر آمريکا بيشتر با ايران همکاري کند باعث ايجاد نفرت بيشتري ميان مسلمانان مي شود.

از نظر کارشناسان القاعده که پيش از اين حضورش با شيعيان و ايرانيان را پنهان نکرده، تلاش مي کند به عنوان بازوي تروريستي مخالفان گرم شدن روابط ايران و آمريکا در اين روند خدشه ايجاد کند و دو طرف را نسبت به يکديگر بدبين کند.

ديگر آنکه برخي از کارشناسان معتقدند اين انفجارها تلاش براي فتنه انگيزي و کشتار مجدد و ايجاد ناامني و... عراق است تا عقب نشيني آمريکا از عراق را به تاخير بيندازد. از نظر اين تحليلگران هرچند مقامات آمريکايي در لفظ از عقب نشيني سخن مي گويند اما آنها مايل به اين امر نيستند و از طريق ايجاد ناامني درصدند ماندن خود را توجيه کنند.

اما از ديگر سو برخي نيز اين عمليات جنايتکارانه را توسط نيروهاي بعثي مي دانند؛ نيروهايي که در شوراهاي بيداري نفوذ کرده اند و با اختلافاتي که اخيراً ميان دولت مالکي و آنها به وجود آمده، اين امر از آن مقطع موجب ايجاد انفجارهاي پراکنده شده بود و انفجارهاي روزهاي پنجشنبه و جمعه را مي توان اوج عمليات تروريستي ناميد.

در نهايت پيش از آنکه بتوان قضاوت نهايي را در مورد عاملان اين عمليات کرد، مي توان اين نتيجه را گرفت که اين چهار انفجار هدفمند بوده و احتمالاً پيام هاي متفاوتي با خود دارد. طراحان اين عمليات مي خواهند عراق ناامن بماند، روابط ايران و عراق لطمه ببيند و چون هنوز امنيت عراق بر عهده آمريکا است در نهايت مقصر نهايي آمريکا قلمداد شود. از سوي ديگر به مردم عراق اين پيام داده شود که دولت مالکي توان ايجاد امنيت در عراق را ندارد.

دنياي اقتصاد:دولت دهم و قدرت خريد مردم

«دولت دهم و قدرت خريد مردم»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنان‌صفت است كه در آن مي‌خوانيد؛شهروندان ايراني از كسي كه در تابستان امسال رييس‌جمهور شده و بخش عمده‌اي از دايره تصميم‌گيري آنها را در اختيار مي‌گيرد، چه مي‌خواهند؟

گروه پرشماري از انتظارات شهروندان را مي‌توان ذيل خواسته‌هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي دسته‌بندي كرد. در ميان طيف متنوعي از خواسته‌ها، اكثريت ايرانيان از رييس‌جمهور انتظار دارند «سطح قدرت خريد» آنها را در يك دوره معين به ميزان ساعات كار مشخص افزايش دهد و تثبيت كند. به اين معني كه شهروندان ايراني دغدغه از دست دادن شغل، نگراني از كميابي فرصت‌هاي جديد شغلي براي فرزندان و تشويش از دست دادن ارزش كار خود را به دليل رشدهاي شتابان نرخ تورم، نداشته باشند و بتوانند با آرامش خاطر زندگي كنند.

شايد در نگاه اول اين خواسته شهروندان نزد كانديداهاي رييس‌جمهوري و طرفداران و هواداران آنها چندان با اهميت تلقي نشود و تاكيد كنند كه به آساني مي‌توانند اين انتظار مردم را پاسخ دهند. واقعيت اما چيز ديگري است و وجود نرخ تورم دو رقمي و نرخ بالاي بيكاري در همه سال‌هاي پس از پايان جنگ و در دوران 3 رييس‌جمهور مختلف، نشان مي‌دهد كه اين خواسته شهروندان موضوع بسيار با اهميتي است. تثبيت و مهار كردن نرخ تورم به مجموعه‌اي از سياست‌هاي پولي، مالي، ارزي و بازرگاني كارآمد، علمي و كارشناسانه نياز دارد كه تدوين و اجراي آنها كاري بسيار دشوار است و دولت‌هاي اندكي هستند كه توانايي فراهم كردن آنها را دارند. مهار كردن نرخ تورم نيازمند اين است كه رييس‌جمهور و دولت تحت فرمان او به قاعده و اصول علم اقتصاد وفادار بمانند و براي خريد محبوبيت يا راضي نگهداشتن ياران و دوستان حزبي و همسوي سياسي خود، سياست‌هاي اقتصادي قابل قبول علمي را دستكاري نكنند. تثبيت و مهار نرخ تورم به ميزان كمتر از رشد درآمد شهروندان با هدف حفظ قدرت خريد آنها، مستلزم اين است كه رييس‌جمهور آينده سليقه و خواست‌هاي خود را بر اصول علم اقتصاد ترجيح ندهد و از تجربه‌هاي علمي استفاده كند.

حفظ سطح قدرت خريد شهروندان از سوي ديگر نيازمند حفظ فرصت‌هاي شغلي موجود و فراهم كردن فرصت‌هاي جديد و پايدار اشتغال براي ميليون‌ها ايراني شاغل و ميليون‌ها جوان جوياي كار است.

جامه عمل پوشاندن به اين خواسته شهروندان، نيازمند استفاده از توانايي‌هاي فكري، مالي و سرمايه‌گذاري‌هاي جديد است كه بدون وجود يك فضاي آرام فكري و سياسي در داخل و تعامل منطقي و مثبت با دنياي پيرامون، ممكن نمي‌شود. حفظ قدرت خريد شهروندان براي اينكه آنها زندگي آرام، بدون دلهره، بدون ترس و اميدواركننده داشته باشند، يك ضرورت اجتناب‌ناپذير است. تجربه دولت‌هاي آقايان ميرحسين موسوي، اكبر هاشمي رفسنجاني، سيدمحمد خاتمي و محمود احمدي‌نژاد نشان مي‌دهد كه رسيدن به نقطه مطلوب در شاخص ياد شده كار سهل و آساني نيست. ارتقاي فرهنگي، مذهبي رفتار شهروندان، رشد دادن بينش و دانش آنها درباره ستيز با بيگانگان و حفظ ارزش‌ها و.... تنها موقعي ممكن است كه شهروندان دغدغه از دست دادن سطح قدرت خريد خود را نداشته باشند.

مردم سالاري:موسوي تاريخي موسوي اصلا ح طلب

«موسوي تاريخي موسوي اصلا ح طلب»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛حضور ميرحسين موسوي در انتخابات رياست جمهوري دهم شگفتي هاي خاص خود را دارد.

در ايامي که هنوز براي حضور در انتخابات اعلا م رسمي نکرده بود عده اي او را بر حذر مي داشتند و از اينکه به علت بيست سال سکوت معنادارش جامعه و نسل جوان او را نمي شناسند اظهار نگراني مي کردند و اين را دليل توصيه به نيامدن او در اين صحنه بر مي شمردند.

بالا خره موسوي بر ترديدها فائق آمد و با بررسي مجموعه شرايط حاکم بر کشور و  انقلا ب احساس خطر کرد و اعلا م حضور. در تمام اين مدت حزب مردم سالا ري موسوي را نامزد اصلي خود معرفي  وبرآمدن او اصرار مي ورزيد. بعد از اعلا م حضور و پس از انصراف خاتمي در حمايت از ميرحسين گروه هاي اصلا ح طلب به بررسي جدي موضوع پرداختند و به تدريج حمايت خود را از او اعلا م داشتند، به طوري که در هفته آخر فروردين  کليه تشکل ها و احزاب اصلا ح طلب به اردوگاه  حاميان موسوي پيوستند، اگرچه پاره‌اي از احزاب اصلا ح طلب  از چگونگي گفتمان موسوي در مورد نهادهاي مدني و احزاب و رسانه ها دغدغه اي جدي داشتند. اما پس از آغاز سفرهاي موسوي و ديدارهاي او با گروه ها، اقشار و شخصيت هاي علمي، فرهنگي، هنري، صنعتي و دين وشفاف شدن اين گفتمان موسوي اين دغدغه ها را به اميد تبديل و هر روز افق هاي روشن تري در فضاي اصلا ح طلبي در جامعه مدني در سخنان موسوي پديدار مي شود.

استقبال مردمي در سفرهاي استاني و اشتياق زائد الوصف نخبگان در نشست هاي تخصصي نشانه هاي بيني از پيروزي موسوي در انتخابات را برجاي گذاشته و مي گذارد و ظرفيت هاي رسانه اي (جز رسانه ملي) وسيعي به اين گفتمان اختصاص مي يابد.

 در چنين  فضائي پاره اي از تشکل هاي اصولگرا با صداقت و گروهي از تشکل هاي اصولگرا با نقشه و برنامه به حاميان موسوي مي پيوندند. آنها که با نقشه و برنامه وارد شده اند همه تلا ش خود را معطوف به تبيين  و توصيف موسوي تاريخي دارند و سعي مي کنند موسوي اصلا ح طلب ناشناخته بماند. موسوي تاريخي متعلق به همه ملت و  دوست داشتني و عزيز و افتخارآفرين است و احترام همگان را برمي انگيزد. اما پتانسيل جذب آراي خاموش را ندارد و در انتخابات رياست جمهوري و هم رمز موفقيت براي اصلاح طلبان در جذب آراي خاموش است. بايد سخنان اصلاح طلبانه مهندس موسوي را براي عامه مردم تبيين کرد و ديدگاه متعالي او درباره احزاب، آزادي، رسانه ها، قانون گرائي، دولت زدائي از امور مربوط به زندگي مردم را تجزيه و تحليل کرد، به بحث نشست و افکار عمومي را با اين گفتمان همراه کرد. که همراهي افکار عمومي با اين گفتمان بهترين مکانيزم صيانت از آراي مردم است. هوشيارانه بايد کساني که سعي دارند فقط به موسوي تاريخي بپردازند و موسوي اصلاح طلب براي آنان خط قرمز است را افشا» کرد.

تمام گروه‌ها، احزاب، تشکل ها و... شخصيت ها اعم از اصلاح طلب اصولگرا و مستقل که در جهت معرفي موسوي تاريخي و موسوي اصلا ح طلب - تواما - تلاش مي کنند را پاس داريم و از آنان که آگاهانه - يا ناآگاهانه - فقط بر موسوي تاريخي اصرار مي ورزند، تبري جوئيم و مخالفان موسوي را به عقلانيت بيشتر و منصفانه تر توصيه مي کنيم.

قدس:اصلاح الگوي مصرف سرمايه و نيروي انساني

«اصلاح الگوي مصرف سرمايه و نيروي انساني»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي قدس به قلم علي آقامحمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛در ارتباط با مسأله اصلاح الگوي مصرف، ابتدا مباحثي همچون مصرف کالاها، خدمات و انرژي مدنظر قرار مي گيرد. اما مهمتر و فراگيرتر از اين مباحث، مهمترين محوري که بايد براي اصلاح مصرف آن اقدام کرد، سرمايه است.

سرمايه هاي موجود بايد ارزش بهره وري مناسبي را داشته باشند که شامل مباحثي است که مقام معظم رهبري به عنوان اتلاف اموال به آن اشاره داشتند.
20 درصد از کل ارزش افزوده کشورمان مربوط به مصارف دولتي، 40 درصد مصارف خصوصي و 40 درصد ديگر آن مربوط به پس انداز ماست. براي اصلاح الگوي مصرف، بايد پس انداز را به سرمايه گذاريهايي تبديل کنيم که بهره وري به دنبال داشته باشد.

اين در حالي است که در ايران در اين زمينه نقايصي به چشم مي خورد، زيرا از 40 درصد پس انداز، 26 درصد آن صرف انواعي از سرمايه گذاري مي شود که به جاي داشتن 3 درصد بهره وري، يک درصد بهره وري به دنبال دارند. بنابراين، پس اندازها بايد در بخشي سرمايه گذاري شود که بهره وري بيشتري را به دنبال داشته باشد. اصلاح اين رويه، بزرگ ترين اصلاح الگوي مصرف خواهد بود.

در مصار ف بخش دولتي، 2 نوع مشکل وجود دارد. يکي 20 درصدي است که دولت مصرف مي کند و بايد اين مصرف بهينه شود و مشکل ديگر مربوط به قواعد و چارچوبهايي است که دولت تعيين کرده و ممکن است به مصارف غيرضروري منجر شود.

طبعاً اين امر موجب اتلاف وقت و هزينه مي گردد و رقابت را از بين خواهد برد. 40 درصد کل مصرف کشور نيز به مصارف بخش خصوصي مربوط است که اين رقم قابل توجه است و از طريق آمايش توسعه، روشهايي براي صرفه جويي وجود دارد که بايد به صورت متمرکز انجام شود.

قاعدتاً اصلاح الگوي مصرف در راستاي اصل 44 قانون اساسي است؛ زيرا در اين قانون مطرح شده است که برخي از فعاليتها در اختيار بخش خصوصي قرار گيرد و دولت مداخله اي نداشته باشد، بلکه ناظر بر فعاليت بخش خصوصي باشد.

از آنجا که تجربه اثبات کرده تحرک بخش خصوصي موجب افزايش بازدهي سرمايه مي شود، طبيعي است اجراي سياستهاي اصل 44 ، حرکت در جهت اصلاح الگوي مصرف است. نکته حايز اهميت ديگر اين است که در ايران آن ثروتي که در حال نابود شدن و آتش زدن است نفت نيست، بلکه سرمايه انساني است.

در حال حاضر، يک نفر در دولت مانند وزير، داراي اختيارات متعددي است و بقيه مجموعه زيرنظر او اختيار چنداني ندارند. در چنين فضايي، مردم مسؤوليت پيدا نمي کنند. در جايي که دولت بايد نقش هدايت و راهنمايي بر عهده بگيرد، متأسفانه همه کاره است. بنابراين، اجراي صحيح سياستهاي اصل 44 موجب جلوگيري از اتلاف سرمايه انساني نيز مي شود.

در هر حال، هر گروه و قشري بهتر است در حوزه کاري خود فعاليت داشته باشد و به حوزه هاي ديگر وارد نشود، زيرا تمامي بخشها بايد بحث صرفه جويي را مراعات کنند و تمامي حوزه ها مسؤول هستند که نسبت به اين موضوع توجه کافي داشته باشند.

صداي عدالت:ماجراي خريد تسليحاتي عراق از روسيه چيست؟

«ماجراي خريد تسليحاتي عراق از روسيه چيست؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي صداي عدالت است كه در آن مي‌خوانيد؛ خريدهاي تسليحاتي عراق از امريکا و روسيه بسياري از کارشناسان را به اين فکر برده که آيا تعارض­هايي در سياست­هاي دولت عراق به وجود آمده است. خريدهاي تسليحاتي عراق از امريکا و روسيه بسياري از کارشناسان را به اين فکر برده که آيا تعارض­هايي در سياست­هاي دولت عراق به وجود آمده است. عده­اي حتي پا را فراتر نهاده و اين گونه تحليل کردند که در سايه تضعيف قدرت ايالات متحد در سايه بحران اقتصاد جهاني و تعيين خط قرمز براي عراق و تعيين زمان براي خروج نيروهاي امريکايي از عراق، دولت مالکي قصد دارد جاي خالي امريکا را با روسيه پر کند، تحليلي سطحي که ناشي از ديدگاه­هاي سنتي پان­عربيستي در عراقي که ديگر رنگ و بوي پان عربيسم همانند سابق ندارد، مي­شود. يکي از موضوع­هاي کنوني مطرح در عراق مسئله امنيت ملي اين کشور است. عراق پس از سقوط رژيم بعثي در سال 2003 تا کنون با بحران­هاي شديد امنيتي مواجه بوده که به گفته آمار سازمان جهاني حقوق بشر جان نزديک به 500 هزار عراقي را گرفته است.

در اين جا مجبوريم مسئله امنيت در عراق را بيشتر مورد بررسي قرار دهيم. پرسشي که مطرح مي­شود، اين است که مسببان اصلي عدم ثبات در عراق چه کساني هستند؟ اگر سطحي بخواهيم نگاه ­کنيم و بسيار ساده به اخبار بنگريم، اين القاعده است که بيشترين ضربه امنيتي را به عراق وارد کرد و در حقيقت عامل اصلي انفجارها و خونريزي­ها در عراق بود. اما حقيقت چيز ديگري است. القاعده وجهي از يک پازل چند وجهي تاثير گذار در ناامني­هاي عراق بود که بدون وجوه ديگر هيچگاه امکان انجام اين فعاليت­هاي خطرناک و گسترده را در عراق نداشت. موفق الربيعي، مشاور عالي امنيت ملي عراق پس از واکاوي در لب تاب شخصي زرقاوي رهبر القاعده در عراق پس از مرگش، گفت: «القاعده براي هر خودروي بمب­گذاري شده از لحاظ تهيه خودرو تا لحظه انفجار آن نزديک به 600 هزار دلار هزينه مي­کند.» طبيعي است چنين حجمي از منابع مالي را يک جريان به ظاهر راکدي که فعاليت­هايش در سطح عمومي ممنوع است، نمي­تواند تهيه کند. طبيعي است که قدرتي از اين جريان حمايت مي­کند. وجه سوم اين ماجرا به هم­پيمان­هاي بالقوه القاعده در عراق باز مي­گردد. نگاهي به مکان­هاي فعاليت­هاي القاعده بيندازيم.

عموم نقاطي که القاعده بر آن متمرکز بود، اماکن سني نشين دور افتاده عراق بودند که شايد نام آنها را تا قبل از آن بسياري از عراقي­ها هم نشنيده بودند. چه کسي اين مکان­ها را به القاعده گفته بود، نقشه­اي در اختيارشان گذارده بود و در نهايت زمينه­ها و امکانات لازم براي حضور القاعده در آن نقاط را تهيه کرده بود؟ اين اقدام را هيچ کسي انجام نمي­داد به غير از حزب بعث که از لحاظ سبعيت دست کمي از القاعده ندارد. تمام نقشه­هاي کور عراق را بعثي­ها در اختيار القاعده قرار مي­دادند. رابطه تنگاتنگ القاعده با بعثي­ها به اندازه­اي پررنگ بوده که در سال 2006 هنگامي که ناامني در عراق به اوج خود رسيد، مناطق سني­نشين تحت نفوذ القاعده که عمدتا در شمال غرب عراق قرار دارند ميان بعثي­ها و القاعده تقسيم شدند. حال اين پرسش مطرح مي­شود که چه کساني از بعثي­ها حمايت مي­کرده است که اين همه منابع کلان نظامي را در اختيار القاعده مي­گذاشتند؟ اگر به نوع رابطه کشورهاي عربي با دولت عراق حتي تا زمان حال نظري بيندازيم به راحتي جواب اين پرسش را در مي­يابيم. کشورهاي عربي. سوريه علاوه بر اين که خود از يک رژيم بعثي برخوردار است، شمار بسياري از فرماندهان و مقام هاي ارشد حزب بعث عراق را در خاک خود نگهداري مي­کند که آنها بسياري از عمليات ضد عراقي را از آن کشور هدايت مي­­کنند.

اردن تمام خانواده صدام حسين از رغد صدام گرفته تا همسرش ساجده و ديگر زنان صدام را در کاخ­هاي مجلل عمان تحت نظارت خاندان سلطنتي و با شديدترين تدابير امنيتي محافظت مي­کند و در پاسخ به اظهارات دولت عراق که خواهان استرداد يا اخراج آنها از اردن است، مي­گويد، خانواده صدام حسين آبروي اردن هستند و ما نمي­گذاريم خدشه­اي به حيثيت ما وارد شود. بگذاريم از اين که چندين شبکه ماهواره­اي افراطي وابسته به بعث از اردن پخش مي­شوند يا مي­شدند. دولت عربستان سعودي از رژيم بعث حمايت بي­شائبه مي­کند و حتي در همکاري­هاي امنيتي با دولت عراق از دادن اطلاعات کامل درباره بعثي­ها امتناع مي­کرد و تنها به دادن اطلاعات ساده صرف مربوط به القاعده آن هم تحت فشار شديد ايالات متحد به رهبري جورج بوش، به دولت عراق بسنده مي کرد. نتيجه آن مي شد که دولت عراق هر کار مي کرد باز هم ضربات تروريستي شديدي را شاهد بود. بگذريم از اين که مصر و يمن و امارات متحد عربي و قطر و ... تا چه اندازه از سقوط رژيم بعث در عراق خود را متضرر مي ديدند و تا چه اندازه عليه دولت عراق فعاليت کردند. سرمايه­هاي برباد رفته ملت عراق توسط رهبران بعثي در امارات و قطر سرمايه­گذاري شده­اند.

اما اين نقش کشورهاي عربي بود. در اين ميان کشورهاي غير عرب اروپايي نيز کم شيطنت نکردند. نگاهي به سلاح­هاي مورد استفاده القاعده در عراق بيندازيم، اغلب آنها سلاح­هاي روسي هستند که مقادير متنابهي از آنها از تکنولوژي روز روسي بهره برده­اند. فلاح شنشل، فرمانده عمليات نظامي وزارت کشور عراق، يک مرتبه در گفت و گويي در ابتداي سال 2007، ابراز شگفتي کرده بود که سلاح­هاي روسي چرا بايد در اختيار القاعده باشند در حالي که نيروهاي عراق خود از وجود چنين سلاح­هايي در کشورشان بي­خبرند.

نوري مالکي نخست­وزير عراق در سال 2007 از دولت روسيه خواست، سلاح­هاي سبک در اختيار کشور قرار دهد، اما دولت روسيه از اين کار امتناع کرد. موضوعي که به شدت باعث ناراحتي دولت عراق شد به گونه اي که جلال طالباني رئيس جمهوري اين کشور اين ناراحتي را در گفت و گويي با شبکه العربيه در برنامه ويژه اين شبکه با عنوان «بصراحه» گفت. مالکي حتي علنا گله کرد که دولت روسيه حاضر نشده نوري مالکي به عراق سفر کند چرا که خواهان در اختيار داشتن امتيازهاي داده شده به دولت روسيه در زمان رژيم بعث بود. اين چالش بدانجا رسيد که هنگامي که نوري مالکي تقاضاي مشابهي را از دولت چين کرد، اين دولت رسما به اطلاع نخست وزير عراق رساند، فشارهاي خارجي به ويژه کشور روسيه به اندازه اي گسترده است که امکان انجام چنين خواسته­اي را نداريم. اما تمام اين احوال تا نيمه هاي سال 2007 جريان داشت. از ابتداي سال 2008 روند بمب­گذاري ها در عراق به شدت سير نزولي پيدا کرد که در کنار افزايش نيروهاي امريکايي و استراتژي هاي نظامي امريکا دلايل ديگري نيز داشت.

دولت عراق در کنار حامي اصلي خود يعني ايالات متحد تن به سازش با کشورهاي عربي و متعاقب آن قدرت­هايي همانند روسيه داد. بسيار واضح است عراق همانند بسياري از کشورهاي دنيا به ويژه اعراب وجه المصالحه ديگر کشورها قرار گرفت و در نهايت تن به يک سري امتيازها به نفع آنان داد. اين امتياز از اروپا تا سوريه را شامل مي شد. در حقيقت اين سازش ها است که آرامش براي عراق به ارمغان آورده است. روسيه نيز با روي کار آمدن دولتي طرفدار آرامش با مسکو در واشنگتن خواستار امتيازهايي از عراق بود که با هموار شدن سفر مالکي به روسيه تا حدودي دريافت اين امتيازها تضمين شد. از جمله احياي معاهده هاي چند ميليارد دلاري دولت روسيه با دولت بعثي در قبال فروش سلاح هاي سبک به عراق و عادي شدن روابط با اين کشور.

آفرينش:فوتبال ، اسير هيولاي درون

«فوتبال ، اسير هيولاي درون واقعيت انکار ناپذير اين است» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش است كه در آن مي‌خوانيد؛فوتبال ما دچار بحران شده است .دوران بحران دوراني خطرناک است . بزرگترين خطر آن ناديده گرفتن خطرات جديد است که عمدتا با آنچه همه مي دانند هم خواني ندارد. به عبارتي ساده تر ،  فوتبال ما امروز  دستخوش اتفاقات ناخوشايندي است که ريشه در سالها بي توجهي ، سهل انگاري و آسان نگري  دارد و اگر اين بي توجهي همچنان ادامه يابد در آينده نه چندان دور شاهد حوادث و اتفاقات ناخو شايندتري خواهيم بود.

حال سوالي که مطرح مي شود اين است :
علت اصلي  بحران هاي اخير چيست و چه بايد کرد؟
واقعيت اين است که ، متاسفانه در اين سالها ياد گرفته ايم که هر از چند گاهي با بروز حوادث تلخ، سروصدايي به راه  اندازيم و کميته هاي بررسي و پيگيري تشکيل  دهيم  و پس از يک سري بحث ها ، آن اتفاق بدون نتيجه گيري به فراموشي سپرده مي  شود. در واقع علت اصلي بحران فوتبال در ايران عدم توجه ريشه اي به اتفاقات ، نبود انديشه، ساختار و مديريت مناسب و صحيح است که بر اساس آن با طرح مسايل نادرست و سوال هاي سطحي، افکار عمومي را از بحث اصلي منحرف مي سازيم.به عنوان مثال در زمان عدم موفقيت ،  فدراسيون  يا سرمربي را مقصر اصلي اعلام مي کنيم ، هر چند نقاط ضعف اين دو عامل مهم نيز در جاي خود بايد کارشناسي شود، اما در واقع مهمترين موضوع در راستاي بررسي و شناخت علل و عوامل بحران در فوتبال ملي و به طور کلي ورزش کشور در درجه نخست، تعيين صورت مساله، روش شناسي موضوع و چگونگي پرداخت و تجزيه و تحليل آن است. در اين راستا به جرات مي توان گفت ، اصولا در بحث  بحران  فوتبال در ايران، نگرش هاي اساسي جايگاهي ندارند، چرا که در هياهوي فريب دهنده  برد و باخت ها و فضاي مسلط عوام فريبانه ،  علل و عوامل اصلي گم مي شوند که در نهايت به فقدان انديشه، فقدان ساختار و فقدان مديريت صحيح در فوتبال و ورزش کشور بازمي گردد ، که در لايه هاي آن رد پاي مافياي ورزش را مي توان يافت .
براي بحث درباره بحران در  فوتبال کشور سوالاتي نيز به ذهن خطور مي کند.

سوال اول اينکه : جايگاه انديشه در فوتبال ملي و ورزش کشور چه معني و مفهومي دارد ؟
سوال دوم اينکه : در فوتبال ملي و ورزش کشور آيا  ساختاري وجود دارد ؟
 سوال سوم اينکه : مديريت صحيح و متعهد  فوتبال  و به طور کلي ورزش کشور چه خصوصياتي  بايد داشته باشد؟

بدون ترديد، ساختار کارآمد و هماهنگ و مديريت صحيح و متعهد و لايق در عرصه ورزش و به ويژه فوتبال ملي ما قابل دستيابي است ولي برخلاف اين ظرفيت ها، روند و نتايج شانسي، اقدامات شوک وار و وجود بحران در تيم ملي فوتبال کشور، همواره وجود داشته  ، که علت آن  مسايل فرعي و حاشيه اي درباره  فوتبال و ورزش کشور و حرف و حديث هاي گسترده آنها مي باشد ، و اين حواشي به حدي زياد است که علل و عوامل اصلي مجال بحث و بررسي نمي يابند و يا در غوغاسالاري  ها، خودبيني  ها، پرداخت  ها، نزاع ها و برد و باخت ها و... راه به جايي نمي برند و حکايت همچنان باقيست و معجزه هم اتفاق نمي افتد مگر اينکه اقداماتي به صورت ريشه اي و با خرد جمعي در فوتبال کشور چاره انديشي شود. در واقع فوتبال نيازمند يک مديريت استراتژيک است که  در آن فردا لحاظ شده باشد , اين يعني آسيب شناسي دقيق اتفاقات گذشته وداشتن هدف رشد براي آينده اي بهتر که بتوان ورزش و فوتبال را از آسيب ها مصون داشت.
 
ارسال به دوستان
وبگردی