اینجا اهواز است؛ در سده نفت. نزدیک دو سال، پل سوم اهواز، مامن خانواده ای است رها شده از خرمشهر / زخم دیده جنگ تحمیلی...
جلال آل احمد سال ها پیش در سفر به خارک با دیدن صناعات غربی و زندگی شرقی عهد نفت، چنین می نویسد:
تن لاغر اقتصاد عهد دقیانوسی مملکت ما سال هاست مجبور به تحمل سر بزرگ عاریه ای است که صنعت نفت است و به دست ما نیست و به خاطر ما نمی گردد. گرچه علف ستور هم که غرض دهقان نیست به تبع حاصل آید !.... براین سر بزرگ عاریه اکنون دستی دراز و عجیب الخلقه افزوده اند با بازویی گشاده و در این همه، راه از بغل گوش مردمی می گذرد یا بهتر است بگویم از سر مردمی، که هنوز به رسم بدایت خلق کوچ نشینند و نه در بند شهری و مسکنی و جویی و گورستانی.
امروز، در سده نفت، صدها مرد و زن نه به رسم بدایت خلق بلکه از فقر و نداری در گوشه گوشه شهر و كوى و برزن تصویر آزار دهنده و متضادی را به رخ هر رهگذری می کشانند؛ تصویری از صنعت و فقر، تصویری از چادر نشینان عهد نفت...
منبع: خوزنا
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر