«تنها تو ميماني» ساخته مشترک امير رحيميآذر و علي خشتينژاد با تنظيم کاوه سروريان نشان داد که اگر شرايط اجازه بدهد جوانها کاري ميکنند که با کار استادانشان برابري ميکند. اين اثر از ساختاري ارکسترال برخوردار است و در آن از اشعار شاعران معاصر بهره برده شده. افتخاري اينبار انتخاب خوبي داشته و گرمايي صدايش زيبايي اين اثر را دو چندان کرده است.
کمي از پروسه توليد اين اثر بگوييد که در پرونده آقاي افتخاري اثر قابل دفاعي است و به عنوان اولين کار شما بسيار جدي و فکر شده است؟
رحيمىآذر: ما بلافاصله پس از ساخت آثار، آنها را برديم پيش آقاى افتخارى و از ايشان خواستيم تا زحمت خوانندگى آنها را به عهده بگيرند. روزى که رفتيم هفت تصنيف برده بوديم که ايشان گفتند يک آلبوم بهتر است هشت تصنيف داشته باشد. اين شد که تصنيف هشتم به نام «زبان نگاه» با مشورت و ملودىپردازى آقاى افتخارى شکل گرفت و اضافه شد. بلافاصله به مشورت با ايشان پرداختيم و تغييراتى اعمال شد که در مسير بهبود کار بود. ملودىها را برديم پيش آقاى سروريان و ايشان چند ماهى صرف اين کار کردند. رفتيم براى ضبط و يک ماه به صورت فشرده ارکستر را ضبط کرديم و خيلى سردستى کارها را ميکس کرديم. من خودم يک بار روى ارکستر خواندم و کار را تقديم آقاى افتخارى کرديم. ايشان هم يک ماه تمرين کرد روى آثار و بعد از آن آمديم استوديو مدرن نزد آقاى منصورى و کارها را ضبط کرديم.
به نظر مىرسد توليد چنين اثرى با وسواس شما هزينه بالايى صرف خودش کرده باشد؟
رحيمىآذر: من هيچ وقت نمىتوانم به کارى که خودم انجام دادم نمره بدهم؛ مگر اينکه بازتاب حضور اثرم را در اجتماع ببينم و بدانم مردم چه نمرهاى به آن مىدهند.
حالا اگر با اين ديدگاه پيش برويم که شما هم از همين مردميد چه؟
رحيميآذر: من نمرهاى در حد خوب مىدهم، چون کار از دلم برآمده است. البته اين نمره خيلى محل رجوع نيست. چون امکان دارد حمل بر خودستايى شود. البته شک نکنيد که من کارهايم را دوست دارم چون برآمده از وجود خودم است؛ پس من نمىتوانم قاضى خوبى براى کار خودم باشم، اما به طورکلى از «تنها تو مىماني» خيلى رضايت دارم و مىدانم در آينده باعث شرمندگى ما نخواهد شد.
خشتىنژاد: من از 100 نمره، بين 70 تا 80 مىدهم به «تنها تو مىماني». من دارم در اين جامعه زندگى مىکنم و بازتاب کارم را مشاهده مىکنم.
رحيمىآذر: ببينيد، شک نکنيد که يک هنرمند اگر کارش را نپسندد و دوست نداشته باشد منتشرش نمىکند. مگر مىشود؟
چرا نمىشود؟
رحيمىآذر: اتفاقا على هم اين نظر را دارد.
خشتىنژاد: من مىگويم آهنگساز يا خواننده مثل يک پدر مىداند که هر اثرش چه خصوصياتى دارد و بنابه آن ويژگىها تفاوتى ميان آنها قائل خواهد شد. مثلا آقاى ضرابيان خودش بهتر مىداند که در آلبوم «نسيم وصل» کدام تصنيف قوى است و کدام ضعيف. يا بهعبارتى کدام تصنيف براى پر شدن آلبوم گنجانده شده است.
من هم با شما هم عقيدهام و مىدانم که وقتى هنر حرفهاى شد گاهى هم امکان دارد بد و خوب با هم خلط شود و براى خواننده يا آهنگساز فرق نکند چه کارى دارد انجام مىدهد.
خشتىنژاد: اگر اجازه بدهيد کمى درباره آن مثلث طلايى صحبت کنم. برخى موزيسينها متاسفانه دست به خلق آثارى مىزنند که هيچ نشانى از موسيقى ندارد يا لااقل فقط خودشان مىفهمند چرا و براى چه کسى موسيقى ساختهاند. در چنين شرايطى اگر از چنين موزيسينى بپرسيد که اين اثر چرا از سوى مخاطب درک و دريافت نمىشود، پاسخ مىدهد که اين مشکل من نيست، بلکه مخاطب توان درک چنين اثرى را ندارد، زيرا اثرى که من ساختهام هنرى است و کمتر کسى مىتواند آن را بفهمد و با آن ارتباط برقرار کند. به عقيده من چنين کارى فقط يک توجيه است و بس. ما بايد کارى کنيم که علاوه بر جذب مخاطب بتوانيم قوانين هنرى را نيز در اثرمان لحاظ کنيم. بهعنوان مثال شما تصنيفى مثل «جان جهان» ساخته استاد مشکاتيان را در نظر بگيريد و از دو منظر هنر و مخاطب بررسىاش کنيد. البته نمونههاى بسيارى از اين نوع موفقيت در موسيقى ما وجود دارد.
شما از چه ابزارى براى رسيدن به اين مثلث استفاده کردهايد؟
خشتىنژاد: ما سعى کردهايم از هر امکانى که وجود داشته استفاده کنيم تا مردم با کارهاى ما احساس خوبى به دست بياورند. من فکر مىکنم بعضى از آثار هنرى که مخاطبانشان بسيار قليل است به مدد دوستىها و ارتباطها، بيهوده بزرگ مىشوند. البته درست است که مردم ساسىمانکن هم گوش مىدهند، اما همين مردم وقتى يک کار خوب جدى هم بشنوند، آن را با دل و جان گوش مىدهند. آدمهاى زيادى را ديدهام که لباسهاى مد روز و گاه عجيب و غريب نامتعارف مىپوشند، اما علاقه دارند در يک رستوران سنتى با يک موسيقى اصيل ايرانى شام بخورند و از آن فضاى ايرانى اصل لذت ببرند.
حتما انتخاب آقاي افتخاري هم به عنوان خواننده براي رسيدن به اين هدف بود؟
رحيمىآذر: روزهايى که مشغول ساختن اين آثار بوديم، فقط به فکر کار کردن و ساختن بوديم نه چيز ديگر. پس از جلسات متعدد به اين نتيجه رسيديم که حال و هواى اين تصنيفها به صداى آقاى افتخارى مىخورد. ايشان از حجم صدايى خوبى برخوردارند و از همه مهمتر اينکه رنگ و زنگ صداى ايشان کاملا مستقل است. او تنها خواننده با تجربهاى است که با جوانهايى مثل ما کار مىکند. متاسفانه خوانندههاى مجرب ديگر اصلا اجازه نمىدهند امثال من و على خشتىنژاد در اين زمينه ابراز وجود بکنيم. خيلى از خوانندهها هستند که به سن و سال موزيسين توجه مىکنند. آيا حتما بايد 40، 50 سال داشته باشيم تا با ما کار کنند. يکى از دوستان ما کارى ساخته بود و براى همکارى نزد يکى از بزرگان آواز برده بود، ايشان با وجود اينکه قطعات آن دوست را تائيد کرده بودند، اما از او خواسته بودند تا برود و بعد از اينکه دو سه آلبوم منتشر کرد، شايد امکان همکارى به وجود بيايد. خب در چنين شرايطى حضور آقاى افتخارى به عنوان يک خواننده حرفهاى که روى مقوله تصنيف هم تسلط دارد غنيمت است.
در شرايطي که هنر و فرهنگ ما روز به روز به سمت انزوا و انفراد ميرود. چطور شد که شما توانستيد با يکديگر به توافق فکري برسيد و نفر سومي هم به عنوان تنظيم کننده به خودتان اضافه کنيد؟
خشتىنژاد: يک اتفاق باعث شد که تصميم بگيريم با هم يک اثر موسيقايى بسازيم. فکر مىکنم بالقوه امکان همکارى وجود داشت، فقط محک نخورده بود که با اين اتفاق محک هم خورد. سالهاست با يکديگر دوستيم. با امير تصميم گرفتيم که کار را شروع کنيم. باورتان نمىشود در طول يک ماه نزديک به 30 تصنيف ساختيم که در حد و اندازههاى خودش قابل اعتنا بود. در اين مسير «من» فراموش شده بود و ما به يک همدلى زيبا و تفاهم منطقى رسيده بوديم. مثلا اگر پيشنهادى از سوى امير مىشد من به دور از هرگونه سليقه شخصى و خودخواهي، اگر در جهت بهبود و تکامل اثر بود، مىپذيرفتم.
يعني واقعا در کمال سازش و گذشت و بدون اينکه کوچکترين دلخوري به وجود بيايد کار را پيش برديد؟
رحيمىآذر: در کمال رضايت. خواستهها و پيشنهادهايمان را در کفه ترازوى عقل مىگذاشتيم و هر طرف که سنگينتر بود، موفق مىشد. به طورکلى همفکرى و همانديشى عمدهترين ويژگى اين اثر بود که به ما اجازه مىداد يکديگر را نقد کنيم و فارغ از انديشههاى شخصى به يک همگرايى مثبت برسيم. واقعا سعى مىکرديم همديگر را درک کنيم و آنچه که به کليت اثر کمک مىکرد را به کار ببريم.
طبيعى است که توانايىها و دانايىهاى شما، رفتهرفته کاملتر مىشود و امکان دارد اين تکامل، هر يک از شما را به سويى ببرد. منظورم اين است که امکان دارد در آينده ديگر اين تفاهم و همراهى وجود نداشته باشد. آيا فکر مىکنيد اين همکارى ادامه داشته باشد؟
خشتىنژاد: صددرصد. غلوغشى در اين رابطه وجود ندارد.
تجربه نشان داده که بسيارى از هنرمندان که در جوانى با يکديگر کار کردهاند به مرور زمان از هم فاصله گرفتهاند.
رحيمىآذر: اظهار نظر درباره آينده کار چندان عاقلانهاي نيست و من هم ترجيح ميدهم اين کار را نکنم. اما قول ميدهيم هر وقت با هم کار کنيم به کيفيت متعهد بمانيم. در «تنها تو مىماني» هدفمان اين بود که يک کار خوب و قابل قبول انجام دهيم. نمىدانم تا چه حد به اين هدف نزديک شدهايم؛ ديگران بايد نظر بدهند. من فکر مىکنم يکى از عمده آسيبهاى جامعه ايرانى است که کمتر توانايى انجام فعاليتهاى جمعى را دارند. کلا فرهنگ مردم ما اين است. شاهد مثال هم آن مثال هميشگى است که فوتبال و کشتى را مقايسه مىکنند و مىگويند چون توانايى کار گروهى نداريم، ورزشى مثل فوتبال هم در کشور، موفق نيست و بالعکس در ورزشهاى انفرادى شاهد اتفاقهاى خوبى بودهايم. کار جمعى خيلى خوب است به شرط اينکه «من» از ميان برود و «ما» بيايد. طبيعى است که چند فکر، کاملتر و بهتر از يک فکر است و برآيند کار به طورکل بهبود پيدا مىکند.
خشتىنژاد: من هم نظر امير را کاملا قبول دارم. چون اين همکارى سبب مىشد گاهى من در مورد سليقه او قضاوت کنم و گاهى هم او در مورد پيشنهادها و کارهاى من نظر مىداد. به هر حال من دوست دارم ما به سمت هدفمان پيش برويم.
اين «هدف» که ميگوييد چيست؟
خشتىنژاد: هدف ما هميشه اين است که يک مثلث بين هنر، هنرمند و جامعه به وجود بياوريم. در واقع مىخواستيم با اين کار، يک اثر در حوزه موسيقى خلق کرده باشيم که ضمن برقرارى ارتباط موثر و درست با مردم، از معيارهاى هنرى نيز برخوردار باشد. حالا اينکه چقدر به اين هدف نزديک شده باشيم موضوع ديگرى است.
شايد بهتر بود اين سوال را از آقاى سروريان (تنظيمکننده) مىپرسيدم اما فکر مىکنيد پس از اين همه تلاش ارکستراسيون شما به يک صداى مستقل و متفاوت رسيده است. يا شباهتى به ديگر ارکسترها و ارکستراسيونها دارد؟
رحيمىآذر: شباهت در موسيقى امرى اجتنابناپذير است.
آيا دنبال تفاوت بوديد يا برايتان اهميتى نداشت که امضاى شما مثل خيلى از امضاها شبيه به ديگرى باشد؟
رحيمىآذر: صددرصد دنبال تفاوت بوديم. در غير اينصورت اصلا کار نمىکرديم. به اعتقاد من تشابه هميشه وجود دارد و اين شباهت هم به خاطر اين است که موسيقى ما يک ريشه دارد.
فکر ميکنم ارکستراسيون و صدادهي کارهاي شما شباهتهاي فراواني با نيلوفرانهها دارد؟
خشتىنژاد: اگر هم بوده چيزي نبوده که خودخواسته باشد. يکى از کارهايى که آقاى سروريان در اين اثر انجام داده، اين است که تلاش کرده به تمام اجزاى ارکستر زهى بها بدهد. مثلا ويولن و کتو سلو دارد، همينطور کنترباس. در صورتى که تنظيمکنندههاى ديگر اينقدر به اين موضوع اهميت نمىدهند. در خيلى از ارکسترهاى بزرگ زهىها اغلب داراى خاصيتى تک صدايى هستند و همگى با هم يک ملودى را مىنوازند. در سوال و جوابهاى سازهاى سنتى هم خلاقيتهاى زيادى انجام داده است.
از اين بابت هم تا حدودى به کارهاي ضرابيان نزديک است؟
رحيمىآذر: اجازه بدهيد يک سوال هم من از شما بپرسم. آيا شما مىتوانيد نمونهاى بياوريد و بگوييد که اين اثر شبيه هيچ اثرى نيست.
تشابه در دو مرحله معنا مىدهد. نخست اينکه يک تفکر مىتواند خودش را تکرار کند و دوم اينکه يک تفکر هم ديگرى را تکرار مىکند. البته با زياد و کم. تفکر اول اگر هم خودش را تکرار کند در مرحله والاترى نسبت به تفکر دوم قرار دارد. براى نمونه فکر مىکنم موزيسينى مثل حسين عليزاده در آهنگسازى و تکنوازى هيچ وقت شبيه کسى نبوده است، الا خودش. البته با اين پاسخ قصد ندارم از ارزشهاى «تنها تو مىماني» بکاهم. دوست دارم درباره بحث تشابه صحبت کنيم.
رحيمىآذر: روزى که با آقاى سروريان تصميم گرفتيم، اين آلبوم را تنظيم کنيم، هدفگذارى ما اين نبود که «تنها تو مىماني» شبيه کار يا کارهاى ديگر نشود. هدف ما اين بود که از ظرفيتهاى ارکستر، استفاده تمام و کمال ببريم. اعتقاد ما اين بود که سازهاى موجود در يک ارکستر توانايىهايشان بيشتر از آن چيزى است که الان مورد استفاده قرار گرفته است.به هر حال علمهارمونى و کنترپوان به جايى رسيده است که مىتوان از اجزا و ابزار يک ارکستر بيشترين و بهترين بهرهها را برد. من فکر مىکنم آقاى سروريان به خوبى توانسته از پتانسيلهاى نهفته يک ارکستر استفاده کند. در کنار اين موضوع رنگآميزى سازهاى ايراني، صورتى متفاوت دارد. اگر شما آلبوم ما را در کنار نيلوفرانهيا آثار آقاىضرابيان بگذاريد متوجه خواهيد شد که چه تفاوتهايى دارد. اصلا رنگ ارکستر به طورکلى متفاوت است. آنچنانکه رنگ و زنگ گروه دستان با کارهاى استاد مشکاتيان فرق دارد.
جريانى در حال پا گرفتن است که نشان مىدهد استقبال مردم از آواز کاهش يافته است. شما هم در اين اثر فقط هشت تصنيف داريد. دليل اين کار چه بود؟
خشتىنژاد: البته اين موضوع بيشتر به درخواست آقاى افتخارى بود. اما در ميان يکى دو تا از تصنيفها يکى دو بيت آواز هم اجرا مىشود.
رحيمىآذر: ما دوست داشتيم در آلبوم تنها تو مىمانى يک يا دو آواز هم داشته باشيم. اما همانطورکه على گفت آقاى افتخارى چندان با اين کار موافق نبود.
تحليل شما از اين موضوع چيست؟ به هر حال به نظر مىرسد آقاى افتخارى هم به تبعيت از خواست مردم، کمتر آواز مىخواند.
خشتىنژاد: درست است که سليقه مردم عوض شده است. اما تا به حال شده از خودمان بپرسيم در چند سال اخير، کدام آواز خوب به گوش مردم رسيده است.
يعنى مردم در اين به انزوا بردن آواز ايرانى چندان مقصر نيستند؟
خشتىنژاد: نه، مىخواهم بگويم آوازخوانها هم آواز خوبى نخواندهاند. شما خودتان که يک پيگير حرفهاى هستيد و با اين مقوله آشنايى داريد، يک مثال بزنيد. آيا آوازى در حد «دستان» و «نوا مرکبخوباني» در چند سال اخير خوانده شده است.
يعني اگر آوازي با آن پيچيدگيها خوانده شود مخاطبان امروز با آن ارتباط برقرار ميکنند؟
خشتىنژاد: شک نکنيد. همايون شجريان در آلبوم نقش خيال آوازى خوانده در بيداد که به دل من نشست. من اعتقاد دارم الان وقت آن رسيده که براى رساندن آواز به گوش مردم بايد يک فضاسازى توسط ارکستر انجام بگيرد و خواننده روى آن آواز بخواند.
رحيمىآذر: فکر مىکنم سليقه مخاطب ايرانى خيلى عوض شده است و دليلش هم اين است که اصولا موسيقى ايرانى نتوانست همگام با مخاطب خودش حرکت کند و از زمان عقب ماند. شما کارهاى دهههاى 60 و بعضا 70 را با آثار سالهاى اخير مقايسه کنيد. مىبينيد که پسرفت کردهايم و مخاطب را از دست داديم. بايد کارى کنيم که اين ريزش شنونده به تدريج ترميم شود. براى انجام اين کار بهتر است ابتدا با تصنيفهاى خوب و جذاب مخاطبان از دست رفته را به دست بياوريم و اندکاندک در دل تصانيف، آوازهايى بگنجانيم تا مردم را با آواز آشتى دهيم.
خشتىنژاد: آواز يک تبحر خاصى مىخواهد و بايد يک حس در آن جريان داشته باشد. طورىکه آواز استاد شجريان با مرحوم استاد بيگجهخانى روى پلههاى منزل استاد شجريان و بداههضبط مىشود. آواز وقتى مثل امروز تکهتکه در استوديو ضبط مىشود ديگر گاهى تداوم حسى را ندارد. مىخواستم به موضوع توانايى و تجربه هنرمندان امروز هم اشارهاى بکنم تا بدانيد که ارائه يک آواز خوب به همين راحتىها هم نيست. از سوى ديگر روح مشترک جارى ميان نوازنده و خواننده بايد به قدرى قوى باشد که اين حس مشترک به مخاطب هم منتقل شود.