۲۸ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۸۱۰۸
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۸ - ۲۵-۰۴-۱۳۸۸
کد ۷۸۱۰۸
انتشار: ۰۹:۲۸ - ۲۵-۰۴-۱۳۸۸
روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخسي از آنها در زير مي‌آيد.

صداي عدالت: تصميم سياسي، تصميم حقوقي

«تصميم سياسي، تصميم حقوقي » عنوان سرمقاله روزنامه صداي عدلت به قلم امير مقامي ‏است كه در‌آن مي‌خوانيد؛ روزنامه ايران، وابسته به دولت تصميم مجمع تشخيص مصلحت نظام در تصويب طرح الحاق يک تبصره به قانون ممنوعيت تصدي بيش از يک شغل را تصميمي "سياسي" دانست و از اين منظر به گفتگو با بعضي کارشناسان پرداخت. اين روزنامه حتي به نقل از آقاي رهبر، نماينده اصفهان، حضور همزمان آيت اله هاشمي در رياست مجلس خبرگان رهبري و مجمع تشخيص مصلحت نظام را نيز از منظر "دو شغله بودن" زير سؤال برد! اما تحليل حقوقي موضوع چيست؟ طبق اصل 141 قانون اساسي "رييس جمهور، معاونان رييس جمهور، وزيران و كارمندان دولت نمي توانند بيش از يك شغل دولتي داشته باشند و داشتن هر نوع شغل ديگر در موسساتي كه تمام يا قسمتي از سرمايه آن متعلق به دولت يا موسسات عمومي است و نمايندگي مجلس شوراي اسلامي و وكالت دادگستري و مشاوره حقوقي و نيز رياست و مديريت عامل يا عضويت در هيات مديره انواع مختلف شركتهاي خصوصي، جز شركتهاي تعاوني ادارات و موسسات براي آنان ممنوع است.

سمتهاي آموزشي در دانشگاهها و موسسات تحقيقاتي از اين حكم مستثني است." در راستاي اين اصل، قانون ممنوعيت تصدي بيش از يک شغل در سال 1373 به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيد و طي سالهاي اخير، ترديدهاي بعضي فعالان سياسي موجب شد اين پرسش به وجود آيد که آيا چنين حضوري موافق قانون اساسي و به مصلحت هست يا خير؟ از نظر منطق سياسي، طبيعتاً تأکيد بر نظارت شوراي نگهبان بر مصوبات دولت و مجلس (اصول 74 و 173 قانون اساسي) و انتخاباتي که دولت برگزار ميکند (و قاعدتاً علاقه مند به پيروزي هواداران جناح حاکم است) و نيز پرهيز از وقفه کارها، اعمال نفوذ، انحصارطلبي و استبداد، تفريط در بودجه عمومي، لوث مسووليتها، رشد بيکاري، تضييع حقوق مردم و تبعيض، سبب ميشود منع حضور همزمان برخي افراد در شوراي نگهبان و دولت به طور خاص و ساير قوا به طور عام توجيه پذير باشد. علاوه بر اين حقوقدانان برجسته اي نظير دکتر هاشمي معتقدند که با توجه به تعريف موسسه دولتي که عبارتست از "واحد سازماني مشخصي که به موجب قانون ايجاد و زير نظر يکي از قواي سه گانه اداره مي شود و عنوان وزارتخانه ندارد" (ماده 3 قانون محاسبات مصوب 1366) شوراي نگهبان هم يکي از همين موسسات دولتي است زيرا به موجب قانون اساسي ايجاد شده است؛ از ارکان قوه مقننه محسوب ميشود و عنوان وزارتخانه هم ندارد. عضويت در شوراي نگهبان هم ظاهرا خصوصيت شغل را دارد. چرا که به نظر ميرسد پست ثابت سازماني است و وظايف مستمري دارد.

اما آيا تمام وقت نيز هست؟ در آيين نامه داخلي شورا اين موضوع مطرح نشده است اما در ماده 40 از امکان مرخصي يک ماهه اعضا سخن به ميان آمده که شايد نشانه اي از تمام وقت بودن فعاليتهاي شورا باشد، که در غير اينصورت شايد نيازي به طرح "مرخصي يک ماهه" نظير ساير کارکنان دولتي احساس نمي شد و مهمتر اين که طبق ماده 6 قانون مقررات مالي شوراي نگهبان، حقوق اعضاي شوراي نگهبان برابر با حقوق نمايندگان مجلس شوراي اسلامي قرار داده شده است و به نظر ميرسد از آنجا که سمت نمايندگي مجلس، تمام وقت است - اگرچه زمان زيادي از آن بيرون از صحن علني مجلس در کميسيونها يا حوزه هاي انتخابيه بگذرد - بايد عضويت شوراي نگهبان هم تمام وقت محسوب شده باشد که حقوق آن برابر با نمايندگي مجلس است.

بنابراين عضو شوراي نگهبان يا کارمند آن نميتواند عضويت در کابينه يا سمتي در نهاد رياست جمهوري را بپذيرد. زيرا نهاد رياست جمهوري هم همان خصوصيات موسسه دولتي را دارد و اعضاي شوراي نگهبان براي همکاري با دولت بايد قبلا از عضويت شورا استعفا دهند. در مورد نهاد رياست جمهوري نيز شايد ذکر اين نکته لازم باشد که نهاد، به موجب مواد 17 و 18 قانون تعيين حدود وظايف و اختيارات و مسووليتهاي رياست جمهوري مصوب 1365 به وجود آمده است، از ارکان قوه مجريه است و عنوان وزارتخانه ندارد. ‏

همچنين طبق نظر تفسيري شوراي نگهبان درباره اصل 141 قانون اساسي به شماره 8513 مورخ 20 ارديبهشت 1362 "نهادها و ارگانها و بنيادهاي انقلابي که دولت بودجه آنها را تامين ميکند ... دولتي محسوب ميشوند و کارمندي آنها کارمندي دولت مي باشد." ‏
بنابراين از نظر حقوقي به نظر مي رسيد شوراي نگهبان بايد طرح نمايندگان مجلس براي شمول اصل 141 بر حقوقدانان آن شورا را بپذيرد اما اين شورا به هر دليل، مصوبه مجلس را رد کرد. اتفاقاً در پاسخ به کساني که معتقدند تصميم مجمع تشخيص مصلحت نظام در تأييد مصوبه مجلس، "سياسي" بوده است بايد گفت که آيا منتقدان شوراي نگهبان نيز حق دارند تصميم شورا براي رد مصوبه را سياسي بدانند؟! مجمع تشخيص مصلحت نظام در شرايطي به تصميم گيري "سياسي" متهم مي شود که اساساً وظيفه اش تصميم گيري "سياسي" است و نه "حقوقي"، ايجادش براي تعيين "مصلحت" بوده است و نه "انطباق" اعمال حقوقي با شرع يا قانون و از اينها گذشته مجمع به تصميم نمايندگان "مردم" در مجلس شوراي اسلامي براي اصرار بر مصوبه شان احترام گذاشته است و ابتکاري در قانونگذاري نداشته است! بنابراين در جستجوي تصميم "سياسي" بايد نمايندگان مجلس را مؤاخذه کرد که چنين کاري نيز خلاف مصونيت پارلماني (اصل 86 قانون اساسي) است! مجلس شوراي اسلامي نخستين بار 18 فروردين ماه سال 87 اين مصوبه را تصويب و به شوراي نگهبان فرستاده بود که در پي مخالفت شوراي نگهبان با آن، و اصرار نمايندگان بر مصوبه خود، اين مصوبه مرداد ماه 87 به مجمع تشخيص مصلحت رفت. نکته ديگري که در اين زمينه مورد بحث واقع مي شود، سابقه حضور همزمان آقاي دکتر حبيبي در سمت معاون اولي رياست جمهوري و عضويت شوراي نگهبان است. گرچه شوراي نگهبان با ترکيب کنوني اش، رأي به قانوني بودن حضور همزمان در شورا و دولت داده است و البته قانون جديد نيز طبق منطق حقوقي، عطف بماسبق نخواهد شد؛ اما حتي اگر فرض را بر مغايرت حضور همزمان در شورا و دولت بگذاريم، روش و منش سياسي معتدل دکتر حبيبي با برخي مواضع اعضاي مشترک کنوني دولت و شوراي نگهبان متفاوت بوده است! بنابراين طبيعي است که "در اين اقدام مجمع تشخيص مصلحت علاوه بر اصرار نمايندگان مجلس، حوادث و وقايع اخير انتخابات دهم رياست جمهوري و فشاري که طي آن به شوراي نگهبان وارد شد نيز تأثيرگذار بوده است‎.‎‏"
(ايران، 23 تير) ‏

آقاي رهبر نماينده اصفهان همچنين در پاسخ به اين سؤال كه با توجه به مطرح بودن موضوع دو شغله‏ها در اين مصوبه، آيا رياست همزمان مجمع تشخيص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبري از سوي آقاي هاشمي رفسنجاني زير سوال نخواهد رفت، افزودند: "البته اگر بحث دوشغله بودن در اين مصوبه مورد نظر است، بايد توجه داشت که مجمع تشخيص مصلحت و مجلس خبرگان رهبري هم دو نهاد جداگانه است و حضور همزمان در آنها از سوي يک نفر طبعاً مي‌تواند دو شغل محسوب شود. اين موضوع البته قابل بررسي است.

اگر مبناي تصميم گيري مجمع درست باشد، بر اين اساس نبايد تنها منحصر به شوراي نگهبان باشد بلکه بايد در ساير موارد هم به صورت قانون درآيد و عين آن‌ در مورد تک تک اعضاي خود مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز مورد بررسي قرار گيرد و شامل خود آنها هم شود‎.‎‏" (روزنامه ايران، 23 تير 88) در پاسخ بايد گفت عضويت مجمع تشخيص مصلحت نظام يا به حکم رهبري است و يا بنا بر سمت حقوقي افراد. (اصل 112 قانون اساسي) و عضويت در مجلس خبرگان رهبري با انتخاب مردم. بايد از ايشان پرسيد که اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام بايد از کدام سمت کناره گيري کنند؟ از سمتي که با حکم رهبري به آن مفتخر شده اند يا از سمتي که با رأي موافق ملت به آن نايل شده اند؟ همچنين مطابق مفاد همان قانون ممنوعيت تصدي بيش از يک شغل، افرادي که با حکم رهبري در سمتي حضور دارند از شمول اين قانون مستثني هستند؛ هرچند اين استثنا با اطلاق اصل 141 قانون اساسي ناسازگار است اما احتمالاً با اختيارات ولي فقيه توجيه مي شود. بنابراين از اين نماينده محترم مجلس بعيد است که بدون توجه به مقررات موجود، حضور همزمان برخي افراد در مجمع تشخيص مصلحت نظام و ساير نهادها را زيرسؤال برده اند. در همين راستاست که مصوبه مجمع نيز هيچ تعريضي به فقهاي شوراي نگهبان که منصوب رهبري هستند نداشته است. ‏
 
كيهان: نماز جمعه فردا و ...

نماز جمعه فردا و ...» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد؛ فردا نمازجمعه تهران به امامت آقاي هاشمي رفسنجاني برپا مي شود. نوبت ايشان بنا به دلايلي كه نياز چنداني به توضيح ندارد، چند هفته عقب افتاده بود و از سوي ديگر در حالي كه نام امام جمعه موقت به روال هميشگي روزهاي چهارشنبه هر هفته طي اطلاعيه اي از سوي ستاد نماز جمعه تهران اعلام مي شود، اين هفته خبر امامت جمعه آقاي هاشمي رفسنجاني از روز يكشنبه هفته جاري روي خروجي خبرگزاري هاي داخلي و خارجي قرار گرفت و روزنامه هاي مدعي اصلاحات كه تاكنون رغبت چنداني براي اعلام نام ائمه جمعه موقت تهران نداشتند، اين بار خبر امامت جمعه آقاي رفسنجاني را با آب و تاب و از چند روز قبل در صفحه اول خود جاي داده و درباره آن به تحليل و تفسير نشستند. اين واكنش غيرعادي نسبت به نمازجمعه اين هفته و امامت آقاي هاشمي رفسنجاني منحصر به سايت ها و روزنامه هاي مدعي اصلاحات نبود، بلكه بسياري از رسانه هاي بيگانه و خبرگزاري هاي خارجي نيز بخش قابل توجهي از تفسيرهاي خبري خود درباره ايران را به نمازجمعه اين هفته تهران و امامت آقاي هاشمي رفسنجاني در آن اختصاص دادند.

خبرگزاري هاي خارجي، سايت هاي ضدانقلاب و شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان و برخي از سايت ها و روزنامه هاي مدعي اصلاحات در تفسيرها و تحليل هاي خود پيرامون نمازجمعه اين هفته تهران روي دو نكته تمركز ويژه اي داشته اند، فراخوان مجموعه مخالفان دولت و مخالفان نظام به حضور در نمازجمعه و توصيه به آنها براي سردادن شعارهايي عليه انتخابات و در صورت ممكن عليه نظام.

برخي از رسانه هاي ياد شده با اشاره به حمايت آقاي هاشمي رفسنجاني از نامزد شكست خورده جبهه اصلاحات و ناكامي دشمن در آشوب هاي خياباني بعد از انتخابات، از نمازجمعه اين هفته تهران به عنوان يك «فرصت» براي ابراز وجود ياد كرده و هواداران را به حضور چشمگير و طرح شعارهاي ساختارشكن-بخوانيد شعارهاي ديكته شده محافل بيروني- دعوت كرده اند.

در اين ميان چند سايت خبري نظير ايران گلوبال، گويانيوز، سايت وزارت خارجه اسرائيل و... كه وابستگي خود به سازمان هاي اطلاعاتي قدرت هاي بيگانه را انكار نمي كنند نيز، كوشيده اند برخي از آداب نمازجمعه، نظير دو ركعت بودن آن، قنوت قبل از ركوع در ركعت اول و قنوت بعداز ركوع در ركعت دوم و... را كه با نمازهاي ديگر متفاوت است به هواداران آموزش بدهند. جالب آن كه يكي از اين سايت ها «قنوت» را با «غ»! و ديگري ركوع را «ركو»! نوشته است. يك سايت ضد انقلاب كه مركز آن در لس آنجلس است نامه يكي از مراجعه كنندگان سايت را بازتاب داده كه مي نويسد؛ بايد به جمهوري اسلامي آفرين گفت كه اول ما را به فرياد الله اكبر كه شعار شناخته شده اين رژيم است وادار كرد و حالا ما را به نمازجمعه كه آن هم پايگاه رژيم است دعوت مي كند و شما - خطاب به سايت مزبور- مثل... نشسته ايد و فريب رژيم اسلامي را مي خوريد!

گفتني است برخي از اخبار و گزارش هاي موثق از تلاش گسترده اعضاي ستاد يكي از نامزدهاي اصلاحات در فراهم آوردن تسهيلات لازم!! براي اعزام افراد به نمازجمعه فرداي تهران حكايت مي كند و...
و اما، توده هاي عظيم مردم و خيل گسترده حزب الله كه بارها فداكاري و پاكبازي خود در راه اسلام و انقلاب را به نمايش گذارده اند، اگرچه از آقاي هاشمي رفسنجاني گلايه هاي برحق و قابل توجهي دارند ولي با توجه به آنچه شرح آن گذشت، نبايد نمازجمعه فرداي تهران را خالي بگذارند. حضور توده هاي عظيم مردم وفادار و فداكار مثل هميشه توطئه هاي دشمن كه اين بار قرار است به نمازجمعه كشيده شود! را ناكام مي گذارد، اما در حضور فردا بايستي به دو نكته ضروري توجه داشت؛

1- يك خبر كاملا موثق حاكي از آن است كه فردا عده اي قصد تحريك و نهايتا ايجاد درگيري در نماز جمعه - ولو درگيري لفظي- دارند و حتي شنيده شده كه قرار است افرادي با ظاهر حزب اللهي زمينه اين تحريك و درگيري را فراهم آورند. بنابراين نمازگزاران جمعه بايد توجه داشته باشند كه به هيچ وجه فريب اين ترفند را نخورند و كساني را كه احتمالا شعارهاي تفرقه انگيز مي دهند، طرد كرده و از خود برانند.

2- حضور فردا بايستي تابلوي روشن و شناسنامه كاملا آشكاري داشته باشد تا ديگران نتوانند آن را به نفع اهداف سوء و انگيزه هاي ضدانقلابي خود مصادره كنند، اما چگونه؟

جمعيت بايستي هويت ولايي و انقلابي خود را به صراحت ابراز كرده و بر آن تاكيد بورزد. بهترين راه كار براي اين منظور، سردادن شعارهاي قاطع و بلند با مضمون پيروي كامل از رهبر معظم انقلاب است شعارهايي نظير؛ «ما اهل كوفه نيستيم، علي تنها بماند»، «خوني كه در رگ ماست، هديه به رهبر ماست»، «ما همه سرباز توئيم خامنه اي، گوش به فرمان توئيم خامنه اي» و...

بايد توجه داشت كه به شدت از طرح شعارهاي تفرقه انگيز خودداري شود چرا كه دشمنان در پي تبديل نماز وحدت آفرين جمعه به صحنه تفرقه و درگيري و نهايتا مظلوم نمايي به نفع فتنه انگيزان هستند.

و اما، سخني نيز با خطيب محترم جمعه تهران در ميان است. اگرچه آقاي هاشمي رفسنجاني از دولت آقاي احمدي نژاد - به هر علت كه اين وجيزه جاي آن نيست - دل خوشي ندارند ولي جماعتي شناخته شده و بدسابقه در رخدادهاي ماجراجويانه بعد از انتخابات اخير به بهانه مخالفت با احمدي نژاد، عليه برخي از مباني شناخته شده و بنيادين اسلام و نظام اسلامي دست به آشوب زده بودند. بديهي است اين جماعت بدنام كه آشكارا از حمايت بيگانگان نيز برخوردار بودند به هيچوجه در جمع 13ميليوني كساني كه به احمدي نژاد راي نداده اند قابل شمارش نيستند. آن 13 ميليون در مجموعه 40 ميليوني مردم شريف ايران قرار دارند، هر چند كه با 25 ميليون ديگر اختلاف سليقه داشته باشند، بنابراين از آقاي هاشمي رفسنجاني كه نشان داده اند در تحليل مسائل سياسي ناتوان نيستند، انتظار آن بود كه عليه آشوبگران و غائله آفرينان با صراحت موضع گيري كرده و اقدامات غيرقانوني و فتنه انگيزانه آنان - كه ديگر ربطي به اين دولت و آن دولت نداشت - را محكوم كنند. محكوميت اين عده، ترجمان روشني از احترام به قانون و تجليل از حضور حماسي و 85 درصدي مردم با شركت 40 ميليوني در انتخابات 22 خرداد بود. حماسه اي كه پيوند جمهوريت و اسلاميت را در بالاترين مقياس ممكن به نمايش گذاشته و دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب و امام(ره) را به حيرتي آميخته با حسرت و تعجبي توأم با غضب روبرو كرده بود و...

اكنون، اما انتظار مردم از جناب هاشمي رفسنجاني آن است كه به عنوان خطيبي توانا در نماز جمعه فردا، با سخنان خود از قلوب مردم گلايه زدايي و از اذهان آنان رفع ابهام كنند و طمع دشمنان درباره ايشان را كه به يقين خام است، ناكام بگذارند.

حسين شريعتمداري
 
اعتماد ملي: نقض حقوق بشر در آيينه رويدادهاي چين

«نقض حقوق بشر در آيينه رويدادهاي چين» عنوان سرمقاله‌ روزنامه‌ اعتماد ملي به قلم يوسف مولايي است كه در آن مي‌خوانيد؛ رويدادهاي ايالت سين‌كيانگ چين که طي آن تعدادي از ترک تبارهاي مسلمان چين کشته، زخمي و بازداشت شدند، بازتاب خبري گسترده‌اي در رسانه‌هاي جهان پيدا كرد. اخبار مربوط به اين رويدادها، افکار عمومي و جامعه رسانه‌اي ايران را به خود جلب كرده و يک آرايش دو قطبي را در جامعه ايران به نمايش گذاشت. در يک سو رسانه‌هاي حامي دولت موضوع را يک امر داخلي دولت چين تلقي كرده و عدم ورود دولت به اين مساله را با سياست‌هاي استراتژيک يک دولت همسو دانسته و عنصر و انگيزه ديني در اين رويدادها را آنچنان پررنگ نديدند که در مجموعه سياست‌هاي حمايت از حقوق مسلمانان در هرسوي جهان بدانند. چراکه همزمان با آن قتل فجيع و وحشيانه بانوي محجبه مصري در آلمان را بسيار با اهميت و سزاوار برخورد شديد يافتند. در سوي ديگر رسانه‌هاي منتقد دولت، بخشي از جامعه مدني و علما عظام به حمايت از حقوق اويغور تباران مسلمان چين پرداخته و به اين بهانه سياست خارجي دولت نهم را به باد انتقاد گرفتند. براي چندمين بار تصوير يک جامعه چند صدايي و متکثر، تفاوت‌هاي خود با کشورهاي منطقه را آشکار نمود.

اگر يک پديده مشخص و واحدي مثل رويدادهاي مسلمانان چيني مي‌تواند عکس‌العمل‌هاي متفاوت و حتي متضاد در جامعه ايران و در گروه‌هايي که به‌لحاظ مباني اعتقادي، ارزش‌هاي فرهنگي و موقعيت اقتصادي به يک خانواده تعلق دارند ايجاد کند، پس تفاوت نگاه‌ها، دريافت‌ها و تحليل‌ها مي‌تواند تا حد زيادي تحت تاثير ملاحظات سياسي قرارگيرد.التهاب‌هاي پس از انتخابات مي‌تواند اين ملاحظات را پررنگ کند از اين‌رو حفظ بي‌طرفي در تحليل و بررسي رويدادهاي ايالت سين‌كيانگ امري بسيار دشوار مي‌باشد. از طرف ديگر توجه به وضعيت اقليت قومي و مذهبي اويغور از ديد صرفا انساني براي من که در جريان و فرآيند يک تجربه ملي حقوق بشري هستم خالي از لغزش‌خطا نيست.

مساله قابل توجه اين است که در بين کشورهاي اسلامي نيز صف آرايي بسيار عجيبي شکل گرفته است.اکثر کشورهاي مسلمان يا سکوت کرده و نظاره‌گر غيرفعال صحنه شدند يا در قالب تعارفات ديپلماتيک از کنار موضوع گذشتند. در سوي ديگر دولت و مردم ترکيه اين وقايع را مصداق نسل‌كشي معرفي کرده و شديدا اعتراض در بين کشورهاي مسلمان را به نمايش گذاشتند. به نظر مي‌رسد که ملاحظات قومي، فرهنگي تفاوت نگاه بين ترکيه و ساير کشورهاي مسلمان را رقم زده باشد و در شرايطي که نحوه برخورد ترکيه با مطالبات فرهنگي کردهاي آن کشور اعتراضات زيادي را برانگيخته و کشتار ارامنه در اوايل قرن بيستم توسط بعضي از کشورها و نهادهاي حقوق بشري به عنوان نسل‌كشي ارزيابي شده، اين سوال مطرح است که آيا موضع‌گيري ترکيه با منافع ملي آن کشور سازگار است؟ چرا که مکدر کردن خاطر ابرقدرتي چون چين نمي‌تواند براي دولت ترکيه خالي از هزينه باشد.

از طرف ديگر اطلاق نسل‌كشي به سرکوب مسلمانان ترک‌تبار چين،دولت ترکيه را در مقابل اعتراضات جامعه جهاني و نهادهاي حقوق بشري خلع سلاح کرده و اورا تحت فشار قرار مي‌دهد. بدون ترديد دولت آقاي اردوغان به تبعات و هزينه‌هاي رفتار خود در قبال رويدادهاي چين وقوف کامل دارد و نحوه مديريت او نشان داده است که به روش‌ها و فنون محاسبه سود و زيان آشنا مي‌باشد، پيامد‌هاي خوشايند اجلاس داووس و دستاورد اعتراض خود به پرز را در سبد درآمد خود دارد و به جلب رضايت راي‌دهندگان ترک بيش از هرچيزي بها مي‌دهد. دولت آقاي اردوغان به معجزه راي مردم ايمان داشته و حضور پرقدرت ترکيه در صحنه بين‌المللي را مديون حضور فعال و سازنده مردم ترکيه در عرصه حق تعيين سرنوشت مي‌داند و براي حفظ و تداوم آن پرداخت هر هزينه‌اي يک سرمايه گذاري پرسود به حساب مي‌آيد. اين اقدام ترکيه به‌خوبي نشان داد که سياست خارجي کشورها بازتابي از سياست داخلي آنهاست. سياست خارجي موفق از دامن رضايت مردم از سياست‌هاي داخلي برمي‌خيزد. در فقدان رضايت مردم از سياست‌هاي داخلي دولت‌ها، ابتکارات و اقدامات دولت‌ها درصحنه بين‌المللي، فقط سبد هزينه‌ها را متورم خواهد نمود. با چنين رويکردي به ارتباط سياست داخلي و خارجي کشور، آيا اطلاق عنوان نسل‌كشي، جنايت عليه بشريت، نقض فاحش حقوق بشر و... مي‌تواند صرفا برمبناي ملاحظات حقوقي صورت بگيرد؟ در پاسخ به اين پرسش لازم است که به اختصار نخست به معرفي دو اصطلاح نسل‌كشي و جنايت عليه بشريت در ادبيات حقوق بين‌الملل بپردازيم.

جنايت ژنوسيد(نسل‌كشي)
در ماده 5 اساسنامه ديوان کيفري بين‌المللي جنايت نسل‌كشي به‌عنوان خشن‌ترين و جدي‌ترين جنايت عليه بشريت معرفي مي‌گردد. بيشتر نظام‌هاي حقوق داخلي تفاوت عمده‌اي بين نسل‌كشي و جنايت عليه بشريت قائل نمي‌شوند و نسل‌كشي را يکي از مصاديق جنايت عليه بشريت تلقي مي‌کنند. در کنوانسيون منع و مجازات نسل‌كشي در سال 1948 نسل‌كشي به‌عنوان جنايتي مغاير با حقوق اخلاقي و روح و هدف سازمان ملل تعريف شده است. ديوان بين‌المللي دادگستري در قضيه حق شرط بر کنوانسيون ژنوسيد و نيز در قضيه بارسلونا تراکش به ممنوعيت جنايت ژنوسيد بسنده مي‌کند. يکي از صلاحيت‌هاي ديوان کيفري اختصاصي يوگسلاوي سابق رسيدگي به جنايت نسل‌كشي است. ديوان در کيفرخواست از کارادزيچ و ملاديچ از رهبران مخاصمات مسلحانه در يوگسلاوي سابق اظهار مي‌دارد که اين‌دو مي‌دانستند يا بنا به دلايلي بايد مي‌دانستند که سربازان زيردست آنها دست به کشتن مسلمانان بوسنييايي و کروات‌ها زدند. با نيت نابودي آنها به طور کلي يا جزئي به دلايل مليتي، قومي، نژادي يا اينکه سربازان تحت فرمان آنها، متهم به نسل‌كشي شدند چراکه کشتن مسلمانان به‌خاطر نابودي کلي آنها صورت گرفته بود. براي تحقق جنايت نسل‌كشي تجمع سه عنصر ضروري مي‌باشد که عبارت از نابودي تمام يا بخشي از يک گروه، قصد مجرمانه و ارتکاب اعمال ممنوعه‌اي چون قتل، لطمه به تماميت جسمي و روحي، ايجاد شرايط نامساعد زيستي يا ممانعت از توالد و انتقال کودکان در يک گروه ملي، قومي، نژادي يا مذهبي مي‌باشد.

در طول مخاصمات در بوسني کاربرد شيوه‌هاي مختلف پاکسازي قومي از سوي صرب‌ها نظير پاکسازي از طريق کوچ اجباري، جلوگيري از تولد نسل‌ها، حاملگي اجباري، عقيم سازي ظاهر گرديد. طبق ماده 6(Icc)لازم نيست که نتيجه نهايي يعني نابودي کلي يا جزئي يک گروه ملي، نژادي، قومي يا مذهبي به‌دست آيد تا جنايت نسل‌كشي تحقق يابد بلکه ارتکاب يکي از اعمال مندرج در اين ماده با قصد نابودي کامل يا بخشي از يک گروه خاص براي تحقق نسل‌كشي کفايت مي‌کند. جنايت نسل‌كشي طبق اساسنامه ديوان شامل جنايات فيزيکي همچون قتل، لطمه شديد به تماميت جسمي يا روحي اعضاي گروه يا قراردادن عمدي اعضاي گروه در شرايط زيستي نامناسب يا قصد نابودي فيزيکي آنها و جنايت بيولوژيکي از قبيل جلوگيري از توالد يک گروه و انتقال اجباري کودکان از يک گروه به گروه ديگر را باشد.

جنايت عليه بشريت
به موجب ماده 7 اساسنامه ديوان کيفري بين‌المللي منظور از جنايات عليه بشريت هريک از اعمال مشروحه ذيل است. هنگامي که در چارچوب يک حمله گسترده يا سازمان يافته برضد يک جمعيت غيرنظامي و با علم به آن حمله صورت مي‌گيرد: قتل، ريشه کن کردن و پاکسازي، به بردگي گرفتن، اخراج يا کوچ اجباري يک جمعيت، حبس کردن با ايجاد محروميت شديد از آزادي جسماني که خلاف قواعد اساسي حقوق بين‌الملل باشد. شکنجه، تجاوزجنسي، برده‌گيري جنسي، فاحشگي اجباري، عقيم کردن اجباري يا هرشکل ديگري از خشونت جنسي همسنگ با آنها، تعقيب و آزار مداوم هرگروه يا مجموعه مشخصي به علل سياسي، نژادي، ملي، مذهبي، قومي، فرهنگي، جنسي و يا علل ديگر، ناپديد کردن اجباري اشخاص، خيانت، تبعيض نژادي، و اعمال غيرانساني مشابه ديگري که عاملا به قصد ايجاد رنج عظيم يا صدمه شديد به جسم يا به سلامت روحي و جسمي صورت پذيرد. به موجب اساسنامه ديوان کيفري بين‌المللي جنايات عليه بشريت مي‌تواند نه تنها در خلال مخاصمات مسلحانه بلکه در فقدان آن نيز رخ بدهد، اين جهت‌گيري در پاسخ به سطح گسترده‌اي از تجاوزات و بي‌رحمي‌هايي که توسط دولت‌ها عليه سکنه غير نظامي کشورشان صورت مي‌پذيرفت ضروري و حياتي بود. گستردگي جنايات و سيستماتيک بودن آن معيار جنايات عليه بشريت مي‌باشد که ديوان‌هاي کيفري اختصاصي يوگسلاوي سابق و روآندا به آن توجه زياد كرده و با توجه به اوضاع و احوال حاکم بر يوگسلاوي سابق و روآندا اين ديوان‌ها مشکل زيادي در شناسايي جنايات ارتکابي تحت عنوان ژنوسيد و جنايات عليه بشريت نداشتند.

اما رويه ديوان بين‌المللي کيفري هنوز شکل نگرفته است و تاکنون رايي از اين ديوان صادر نشده است هرچند که قضيه عمرالبشير و چارلزتيلور در ديوان مطرح شده است. برابر رويه ديوان‌هاي کيفري اختصاصي يوگسلاوي سابق، روآندا و کامبوج نيز نمي‌توان به راحتي رويدادهاي اخير چين را مصداق نسل‌كشي يا جنايات عليه بشريت توصيف کرد. چراکه در مقام مقايسه با رويدادهاي يوگسلاوي و روآندا گستردگي و سيستماتيک بودن جنايات را نمي‌توان احراز كرد.

از طرف ديگر اطلاعات در خصوص انگيزه و قصد دولت چين در اعمال جنايت بسيار ناقص است. برابر اطلاعات موجود داوري در اينکه چين قصد پاکسازي قومي داشته و کمر به نابودي اويغورهاي چين بسته يا قصد جلوگيري از توالد اويغورها را دارد بسيار دشوار است. با اين وجود نحوه برخورد دولت چين با مطالبات مدني، فرهنگي اويغورها و خشونت و شدت عمل سرکوب به‌لحاظ نقض حقوق بشر، قابل اعتراض مي‌باشد. اين اعتراض و محکوم کردن رفتار دولت چين زماني معتبر و اثرگذار است که به صورت غير تبعيض‌آميز در مورد رفتارهاي مشابه نسبت به هر انساني در هر کجاي دنيا صورت بگيرد.

قربانيان خشونت و رفتارهاي ناقض حقوق بشر از آمريکاي لاتين گرفته تا آسيا و آفريقا و فدراسيون روسيه و آمريکا بايد مورد حمايت قرارگرفته و رفتار ناقضان حقوق بشر محکوم گردد. احترام به حقوق بشرمي‌بايد از دايره تنگ ملاحظات سياسي، مادي، ايدئولوژيکي بيرون آمده و انسان به عنوان انسان مورد توجه قرار گيرد. براي تقويت امنيت مادي و معنوي انسان رعايت شأن و منزلت او بايد به ترويج فرهنگ حقوق بشري همت گماشت. براي پاسداري از حقوق افرادي که با ما پيوندهاي فرهنگي، نژادي، سياسي و مذهبي دارند، بايد براي تحقق حقوق افرادي که با ما اين پيوندها را ندارند کوشش بيشتري به‌عمل بياوريم. ترويج فرهنگ دفاع از حقوق انسان‌ها فارغ از تعلقات سياسي – مذهبي – نژادي- فرهنگي آنها مي‌تواند براي همه انسان‌ها و اعتقادات آنها امنيت پايدار ايجاد کند. اگر من در جامعه خود براي رعايت حقوق مخالفان به اين سطح از انسان گرايي ارتقا نيافته‌ام دفاع از حقوق انسان‌ها در کشورهاي دور و نزديک خالي از شائبه‌هاي طمعکارانه نخواهد بود.

در رويدادهاي چين من رفتار تند دولت طيب اردوغان را از دريچه ملاحظات صرف حقوق بشري به اندازه رفتار دولت‌هايي که سکوت کرده‌اند طمعکارانه يافتم. اولين نشانه رفتار حقوق‌بشري غير تبعيض‌آميز بودن آن است. دومين نشانه آن نداشتن چشم‌داشت مادي و سياسي است. سومين نشانه آن يکي بودن گفتار و عمل نسبت به رعايت حقوق بشر در همه جاست.از اين‌رو کشورهايي که رفتارهاي دوگانه و چندگانه داشته و به رعايت حقوق‌بشر آن هم به صورت گزينشي در خارج از مرز‌هاي ملي علاقه نشان مي‌دهند هيچ خدمتي به ترويج فرهنگ حقوق بشري نمي‌کنند. به همين ترتيب افرادي که در رويدادهاي چين فقط به رعايت حقوق اويغورها توجه كرده و به حقوق مخالفان آنها توجهي نمي‌کنند ممکن است از بي‌عدالتي و انصاف خارج شده باشند.

درک صحيح موازين حقوق بشر و کاربست آن در عمل معيار درک ما از عدالت و پايبندي به آن در عمل است. عدالت بدون حقوق بشر و حقوق بشر بدون عدالت از مفهوم واقعي خود تهي مي‌باشد. حقوق بشر در وراي جغرافيا و لحظه‌ها قرار دارد. از درون خانواده‌ها و از تذکر به خود تا دورترين نقاط کره زمين را که نشاني از حضور انسان دارد در برمي‌گيرد. در موازين حقوق بشر، حق و تکليف همزاد و همراهند، حق برخورداري در کنار تکليف به رعايت آن قرار دارد؛ دعوت به رعايت حقوق بشر از انجام تکليف خود آغاز مي‌گردد.
 
جمهوري اسلامي: تحليل سياسي هفته

«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛گلخند شادماني معنوي در دهه سوم ماه رجب بر چهره پيروان آئين محمدي (ص ) مي نشيند و همه خود را براي برپايي جشن هاي بزرگ بعثت پيامبر رحمت و برگزاري مراسم شكرانه نعمت آماده مي كنند.

بيست و هفتم ماه رجب ستاره اي در آسمان بشريت درخشيد كه ماه و خورشيد را مبهوت جلوه پرتلالوي خويش كرد. او نه تنها بر غار حرا بلكه بر قلب و جان بشريت تجلي يافت و جهان را متحول و سرنوشت خلايق را دگرگون ساخت . فيض حق در اين ايام باريدن گرفت و بزرگترين مخلوق هستي عصاره كائنات و نور اول با دين كامل الهي در بعثتي به بزرگي هستي وظيفه دار هدايت بشريت شد. از همين رو مسلمانان جهان خود را براي برگزاري جشن هاي بعثت پيام آوري آماده مي كنند كه با رستاخيز عظيم معنوي خود به انسانها كرامت بخشيد و آنها را از حضيض ذلت به منتهاي عزت هدايت كرد. او كه منادي آزادي و پاكيزگي بود نقطه اعلاي رسالت خويش را تجلي مكارم اخلاق و متخلق كردن انسانها به صفات حسنه معرفي كرد. پس چه نيكوست كه اكنون كه در آستانه سالروز بعثت قرار داريم بزرگترين درس پذيري اين امت را از پيامبر رحمت تاسي به اخلاق محمدي (ص ) در جنبه هاي فردي و اجتماعي قرار دهيم .

در اين هفته افكار عمومي مسلمانان جهان بويژه مردم ايران از كشتار مسلمانان چين در استان سين كيانگ همچنان ملتهب بود. مراجع عظام تقليد و مراكز حوزوي در ايران اين جنايت را در كه در راستاي تغيير هويت و بافت جمعيتي استان مسلمان نشين سين كيانگ از سوي دولت چين انجام مي شود محكوم كرده و خواستار موضعگيري دولت ايران براي حفظ منافع مسلمانان در هر كجاي جهان شدند.متاسفانه بي تحركي و انفعال مقامات دولتي كشورمان بويژه متوليان سياست خارجي نشان داد كه آنها تحت تاثير تعاملات سياسي با چين قرار داشته و آمادگي ندارند موضع ملت ايران را به مقامات چيني منعكس كنند. واقعيت اينست كه سكوت در قبال كشتار مسلمانان زيبنده نظام نيست و دستگاه ديپلماسي كشور بايد در راستاي استراتژي مندرج در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران موقعيت ايران را به عنوان يك كشور پيشرو اسلامي در جهان تثبيت كند.

از ديگر رويدادهاي هفته اينكه ديروز وقوع يك حادثه تاسف بار هوايي مردم ايران را در غم فرو برد. سقوط يك فروند هواپيماي مسافربري در مسير « تهران ـ ايروان » در حوالي قزوين و جان باختن همه 168 سرنشين آن واقعه تلخ ديگري بود كه هر چند وقت يكبار افكار عمومي مردم كشورمان را به لرزه در مي آورد و موجي از تاسف را بر مي انگيزد ولي آيا اينبار هم مسئولين صنعت هوانوردي و فضايي كشور با گذشت زمان مسائل را به عهده تعليق و فراموشي مي سپارند و پرونده قربانيان صنعت هوايي كشور به سادگي مختومه خواهد شد يا اين حادثه دلخراش موجب پيدايش تحولي در اين زمينه مي شود و از اين پس به جاي آنكه تقصير متوجه « مرحوم خلبان » گردد بررسي هاي دقيق و همه جانبه اي صورت خواهد گرفت و راهكاري اساسي براي حل اين قبيل مشكلات انديشيده خواهد شد، درمرور تحولات خارجي هفته چند موضوع از اهميت بيشتري برخوردار بود كه از آن ميان مي توان به حوادث استان سين كيانگ چين و كشتار جمع كثيري از مسلمانان تشديد وخامت اوضاع در افغانستان و تحولات لبنان اشاره كرد.

كشتار مسلمانان اويغورتبار در استان مسلمان نشين چين كه آمار آن را منابع دولتي 186 كشته اعلام كرده اند ولي منابع غيررسمي شمار تلفات را تاحدود 800 كشته دانسته اند خونين ترين ناآرامي چين در دو دهه اخير قلمداد شده است . در اين حادثه يكبار ديگر اوج مظلوميت و تبعيض كه اقليت مسلمان در نظام بسته و ديكتاتوري رژيم كمونيست چين متحمل هستند آشكار شد و مشخص گشت كه تنها زبان دولت پكن براي گفتگو با اقليتي كه تحت شديدترين محروميت ها و تبعيض ها قرار دارند و هر از گاه بر اثر فشارهاي غيرقابل تحمل زبان به اعتراض مي گشايند اسلحه و ابزار سركوب است . رژيم پكن كه از دولت دلارهاي بادآورده اي كه عمده آن را از بازارهاي كشورهاي اسلامي به چنگ مي آورد در سايه سكوت مصلحت آميز دولت هاي اسلامي از سالها قبل سركوب و قلع و قمع مسلمانان اين كشور را در دستور كار قرار داده و در اين هدف از هيچ اقدامي از جمله تغيير تركيب جمعيتي و حتي كشتار مسلمانان ابا ندارد. هم اكنون مسلمانان در بسياري از شهرهاي استان سين كيانگ اكثريت را از دست داده اند و اكثريت از آن چيني هاي « هان » تبار شده است كه پكن از سالها قبل روند اسكان آنها را در شهرهاي مسلمان نشين آغاز كرده است .

حادثه اخير نيز در پي آن رخ داد كه دو كارگر مسلمان اويغور به دست « هان » هاي مورد حمايت دولت كشته شدند و مردم شهر « كاشغر » در اعتراض به اين قتل دست به تظاهرات مسالمت آميز زدند كه مورد حمله افراد هان و پليس قرار گرفتند. در پي اين رخداد خشونت به ارومچي مركز ايالت سين كيانگ كشيده شد كه در اين شهر نيز مسلمانان با بيرحمانه ترين وضع توسط چيني ها و نيروهاي امنيتي به خاك و خون كشيده شدند. دولت چين با توسل به شيوه هاي تبليغي دروغين از جمله پخش صحنه هاي آتش سوزي و انتساب آنها به مسلمانان و همچنين متهم كردن مسلمانان به ارتباط با عناصر و كشورهاي خارجي سعي در توجيه جنايات خود داشته است .
اين درحالي است كه تاكنون واكنش مناسبي از سوي كشورهاي اسلامي درخصوص دفاع از مسلمانان چين صورت نگرفته است . سازمان كنفرانس اسلامي به عنوان مهمترين مرجع بين المللي مسلمانان به محكوميت نيم بند چين اقدام كرد و از ميان دولتمردان اسلامي نيز تنها اردوغان نخست وزير تركيه بود كه موضع شديداللحني عليه پكن اتخاذ كرد و سفير پكن را احضار نمود. با اينحال و عليرغم سكوت دولت ها تظاهرات گسترده اي از سوي بسياري از ملتهاي مسلمان عليه اين جنايت برگزار شد.

جنايت عليه يك زن محجبه مصري در آلمان حادثه ديگري بود كه جهان اسلام را به خشم آورد. اين حادثه كه در جريان آن يك بانوي محجبه مصري در صحن دادگاه توسط يك نژادپرست آلماني روسي تبار به شهادت رسيد موقعيت آسيب پذير اقليت هاي مسلمان در غرب را مورد تائيد قرار داد و اجحاف و تبعيضي را كه در حق مسلمانان در كشورهاي غربي روا داشته مي شود به تصوير كشيد. اين رخداد همچنين ادعاي غرب در دفاع از حقوق انسانها را زير سئوال برد و عدم صداقت غرب در اينگونه ادعاها را برملا ساخت .

تشديد بحران در افغانستان و اوجگيري حملات عليه نيروهاي خارجي در اين كشور رخداد ديگري بود كه طي هفته جاري مورد توجه محافل خبري و سياسي قرار گرفت . هفته گذشته را بايد مرگبارترين هفته براي نيروهاي انگليسي مستقر در افغانستان دانست چرا كه طي آن 15 سرباز انگليسي كشته شدند كه 8 نفر از آنها تنها در يك روز به قتل رسيدند . اين مسئله موجب شده است دولت انگليس در داخل شديدا تحت فشار قرار گيرد. اين درحالي است كه وزارت دفاع آمريكا نيز خبر از افزايش كم سابقه كشته هاي ارتش آمريكا در افغانستان داد. باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا اعلام كرد نيروهاي غربي روزهاي سختي را در افغانستان پيش رو خواهند داشت . چند روز قبل از اين حادثه نيز 4 سرباز آلماني در افغانستان كشته شدند و اندكي قبل از آن نيز شماري از نيروهاي كانادايي در حملات شورشيان افغاني به قتل رسيدند. مجموعه اين حوادث بيانگر آن است كه با وجود تدابير اشغالگران از جمله افزايش شمار نيروها شورشيان روز به روز قدرت بيشتري مي گيرند و تمامي طرحها و تدابير غربيها را با شكست مواجه كرده اند.

يك گزارش تهيه شده توسط آمريكا اعتراف مي كند روز به روز بر تعداد افرادي كه براي جنگ با خارجي ها به شورشيان طالبان مي پيوندند درحال افزايش است و يكي از دلايل عمده اين امر آن است كه كشتار غيرنظاميان افغاني توسط ارتش ناتو به بهانه مبارزه با طالبان به شدت جامعه افغانستان را خشمگين ساخته است . اكنون غرب به مفهوم كامل در افغانستان مستاصل شده و راهي براي نجات از باتلاق افغانستان نمي يابد.

تحولات لبنان و عدم موفقيت سعد حريري در تشكيل كابينه پس از گذشت چندين هفته ديگر رخداد خبري هفته جاري بود. حريري رهبر جريان « المستقبل » پس از اينكه جناحش در انتخابات اخير مجلس اكثريت را به دست آورد از سوي ميشل سليمان رئيس جمهور مامور تشكيل كابينه گرديد ولي تحولات موجود حاكي از سردرگمي شديد پيرامون اين قضيه است . گروه مخالف دولت همچنان اصرار دارد كه علاوه بر يك سوم كرسي هاي وزارتي يك وزارتخانه را نيز در اختيار داشته باشد تا بتواند هر زمان كه بخواهد با مخالفت خود تصميمات دولت را به اصطلاح وتو كند. اين درحالي است كه گروه حاكم همچنان به اتلاف وقت مشغول است تا بلكه مخالفان از خواسته خود عدول كنند.

حريري در ديدار اخير خود با سيدحسن نصرالله پيشنهاد كرد از مجموع 30 پست وزارتي در دولت آينده 14 وزارتخانه به گروه 14 مارس (جريان حاكم ) 10 كرسي به گروه 8 مارس (جناح مخالف ) و چهار كرسي نيز از سوي رئيس جمهور تعيين شود كه نصرالله اين پيشنهاد را نپذيرفته و خواستار 11 پست وزارتي توسط مخالفان شده است .

در اين ميان جريان 8 مارس دخالت هاي خارجي را در عدم دستيابي به تفاهم جناح هاي داخلي موثر دانسته است .
ميشل عون از رهبر حزب آزاد ملي از متحدين حزب الله در گروه 8 مارس هفته قبل به صراحت عنوان كرد كه تركيب دولت آينده در خارج از لبنان تعيين مي شود. برخي ديگر از سران جناح مخالف نيز اعلام كرده اند مصر آمريكا و عربستان در راه تشكيل دولت كارشكني مي كنند.

اعتماد: سياست خارجي و پيرمرد تراشکار

«سياست خارجي و پيرمرد تراشکار» عنوان يادداشت روز روزنامه اعتماد به قلم فرزانه روستايي است كه در آن مي خوانيد؛ در گوشه يي از عالم که ما خود را مرکز آن مي دانيم پريروز پيرمرد تراشکار عليل از کار افتاده يي به اتهام کشتن همسرش از شدت فقر و نداري محاکمه شد. کساني که روند دادگاه را پيگيري کردند به جاي بغض و کينه به پيرمرد براي او و روزهاي آخر عمر همسرش اشک ريختند. پيرمردي که به او وعده داده شده بود نفت ميهمان سفره خالي اش باشد پس از 13 روز که به يک مسافرخانه پناه برد با توافق ابتدا همسرش را کشت تا بيش از اين زجر نکشد ولي براي خلاص کردن خودش شهامت کم آورد. اين شهروند کشور ثروتمندي که به طور متوسط سالانه 70-60 ميليارد دلار درآمد بي دردسر نفتي به حساب هايش واريز مي شود پس از سال ها فلاکت، چون شغل خود را در اثر ورشکستگي تراشکاري و معلوليت شغلي از دست داده بود و از حقوق بيکاري يا بازنشستگي بهره يي نداشت فقط به ميزاني پول داشت که چند روز را در يک مسافرخانه پايين شهر روزگار بگذراند. پيرمرد به دليل سابقه صنعتگري اش و اينکه قبلاً زندگي اش را اداره مي کرده نمي توانسته کارتن خوابي يا گدايي را براي گذران عمر برگزيند.

به همين دليل از يک مسافرخانه سر درآورد که نهايتاً او را به زندان و صحن دادگاه وصل کرد.

شبيه او سهيلا دختر جواني است که از 14سالگي به علت نابساماني خانوادگي از غرب کشور فرار کرد و در پارک هاي ميدان تجريش روزگار گذراند و چون سرپناهي نداشت دچار فحشا شد. از شدت بي کسي و بي پناهي پس از چند سال به زندگي با مرد معتادي تن داد و نهايتاً پس از دو سال در حالي که باردار بود فرار کرد، از سوي پليس دستگير شد در بهزيستي فرزندش را به دنيا آورد و تکه تکه کرد. وقتي قاضي از او پرسيد چرا نوزاد خود را کشتي، پاسخ داد؛ «من عاشق فرزندم بودم اما نمي خواستم مثل من بي پناه شود. آقاي قاضي تو معناي گرسنگي را در سرماي دي ماه توي ميدان تجريش نمي فهمي.» وقتي مي خواستند او را از زندان آزاد کنند زار زار گريه مي کرد و مي گفت دوباره بي سرپناه شدم و باز هم براي گرسنه نماندن بايد تن فروشي کنم.

شهروند 62ساله ايراني در شرايطي تصميم به کشتن خود و همسرش گرفته است و سهيلا در شرايطي فرزند خود را کشت که ما حداقل براي سه دهه بسياري را در مبارزات ضداستکباري شريک بودجه هاي کلان و ميليارد دلاري کمک هاي خارجي مان کرده ايم و مي کنيم تا به قدرت برسند يا رقبايشان از قدرت ساقط شوند. چه بسا شهروندان ناکجاآبادهاي شرق دور آسيا يا آن سوي غرب امريکاي لاتين با وصل شدن به بودجه هاي کمک هاي خارجي بي حساب و کتاب ما به نان و سرپناه و سرانجام رسيدند، در حالي که شايد به ندرت نام ايران و اسلام را شنيده باشند يا حتي به انديشه شان خطور کرده باشد کمکي که دريافت مي کنند متعلق به مردماني است که از شدت فقر و نداري، براي حفظ عزت نفس خود را مي کشند تا انسانيت بيش از اين از نداري و گرسنگي آنان شرمنده نشود.

حداقل چهار سال پيش به پيرمرد تراشکار، سهيلا و هزاران تن ديگر همچون او وعده داده شد که زندگي آبرومندي خواهند داشت در حالي که وي همان اندک اندوخته اش را نيز از دست داد و فنا شد. شايد اگر کارگاه تراشکاري که پيرمرد براي آن کار مي کرد در اثر به هم خوردن روابط اقتصادي ورشکسته نشده بود پيرمرد همچنان داراي شغل و حرفه يي مي بود. موج کارگاه هاي کوچک و متوسط که طي چند سال محدود گذشته تعطيل شدند و به لحاظ اجتماعي طيف هاي وسيعي از اقشار کم درآمد جامعه را تحت پوشش خود داشتند بحراني است که با پايان يافتن آخرين اندوخته هاي کارگران بيکار شده شان تازه خود را نشان مي دهد.

شايد اگر مناسبات اقتصادي کشور در اثر فشارهاي خارجي و تحريم هاي مکرر بين المللي دچار به هم ريختگي نمي شد هنوز بسياري از تراشکاران و ريخته گران و کفش دوزان محلات پايين شهر مي توانستند براي خود شغلي داشته باشند و دختران شان را از شدت نداري به هر تازه واردي شوهر نمي دادند و پسران شان از بيکاري و بي آموزشي دچار اعتياد نمي شدند.

شايد اگر در اثر شعارهاي سياسي و احساساتي بي مبنا بسياري از دارندگان سرمايه هاي بومي را به مهاجرت سرمايه ها به کمي آن طرف تر از مرزهاي جنوبي نمي رانديم احتمالاً امروز با چنين موج بزرگي از خانواده هاي شغل و درآمد از دست داده مواجه نمي شديم.

طي چند سال گذشته در حالي که در عقبه خود شهرونداني همچون سهيلا و پيرمرد تراشکار را داشتيم، بيش از کل سال هاي گذشته عزم خود را براي اصلاح جهان عزم کرديم و براي اداره امور بسياري از کشورها توصيه نامه نوشتيم. به نمايندگي از مردمي که سهيلا و پيرمرد تراشکار نيز جزيي از آن است، پيرامون کشتار يهوديان در 60 سال گذشته اروپا که ربطي به ما ندارد اظهارنظر کرديم و باز به حساب پيرمرد تراشکار يک تنه اعلام آمادگي کرديم تا دروغ بودن کشتار يهوديان را به اثبات برسانيم و حتي با تعجب بسياري از رهبران دنيا را به مناظره دعوت کرديم تا باطل و ناحق بودن شان را به آنان اثبات کنيم و به آنها بفهمانيم که مردم ما همچون ساکنان بهشت زندگي مي کنند.

خود را بزرگ بحران هاي 70ساله فلسطين و لبنان خوانده و ادعا کرديم کليد حل بحران هاي منطقه در دست ماست. از همه مهم تر بسياري از طرف هاي درگير بحران هاي منطقه بارها و بارها براي ادامه مبارزات شان به ما روي آوردند و براي مبارزه با استکبار جهاني چشم از بودجه کمک هاي خارجي ما برنداشتند و هنوز برنمي دارند.

در اين ميان هيچ کس اين قاعده مهم و حساس نظام جهاني را درک نکرد که دنياي امروز دنياي تنيده شده يي از بده بستان هاي اقتصادي خرد و کلان است. براساس تعريفي که ما از خود به جهان ارائه مي دهيم يا جهان از ما ادراک مي کند، حجم و نظم اين معادلات انتظام مي يابد يا مختل مي شود و اندک اندک به واحدهاي توليدي کوچک و بزرگ و نهايتاً به کارکنان آن سرايت مي کند که آخرين لايه هايي هستند که از هستي ساقط مي شوند.

بسياري از مردم از ادراک ارتباط بسيار تنگاتنگ روابط اقتصادي و اجتماعي داخلي با روابط بين الملل و سياست خارجي بي اطلاع هستند. بسياري از ما هنوز معتقديم جهان و کشورهاي منطقه مي توانند به يک سو بروند و ما همچنان به سوي ديگر. يا حتي ما قادر هستيم انتظام امور خود را بدون نياز به آنچه از خارج وارد مي کنيم يا از خارج بر ما تحميل مي شود حفظ کنيم. بسياري از ما هنوز معتقديم مي توانيم تاثير معادلات بين المللي و منطقه يي را از خود دور کنيم، به ويژه در آن بخش هايي که ما نيز در قوام يافتن يا از قوام افتادن آن نقش داشته ايم. هنوز بسياري غافل از اين هستند که طرح شعارهاي احساسي يا اتخاذ ادبيات خارج از عرف در مجامع بين المللي، سازمان ها و نهادهاي جهاني را عليه ما بسيج مي کند و هزينه ارتباطات جهاني ما را به چندين برابر افزايش مي دهد. هنوز بسياري اين قاعده اساسي را انکار مي کنند که با به هم ريختن روابط خارجي هزينه واردات بسياري از کالاهاي ضروري که امکان توليد آن در داخل وجود ندارد به چندين برابر افزايش مي يابد. وقتي از بازارهاي بين المللي گران تر مي خريم به اين مفهوم است که گوشه هاي سفره اقشار آسيب پذير بيشتر حذف مي شود تا جايي که ممکن است به حذف سفره بسياري از اقشار بينجامد.

کشور ما تا حدود پنج سال پيش با يک قطب بسيار بزرگ اشتغال زا در جنوب کشور به نام عسلويه مواجه بود. امروز نيز عسلويه يي داريم که در اثر تحريم هاي بين المللي که شايد مي شد باز هم آن را به تاخير انداخت با حداقل ظرفيت کار مي کند و صدها هزار فرصت شغلي مرتبط با صنايع آن از دست رفته است.

در ميان صدها هزار فرصت شغلي که در منطقه آزاد عسلويه از دست رفته، بي ترديد ده ها فرصت شغلي در حد و اندازه پيرمرد تراشکار وجود داشته که اکنون براي تامين معاش خود و فرزندان شان با دشواري مواجهند.

در جهان امروز مرزهاي صوري که قلمرو کشورها را تعيين مي کند براي جدا نگه داشتن روابط اقتصادي، سياسي و امنيتي اين سو و آن سوي مرز ها بسيار ناکارا مي نمايد.

نه تنها دوران دادن شعارهاي احساسي براي اداره جهان گذشته، بلکه آن دوران نيز گذشته است که اگر انتظام روابط و بده بستان ها و معاملات و معادلات خود را با جهان خارج از دست داديم، بتوانيم مانع تاثير چنين ناکارايي و بي مديريتي بر جزيي ترين روابط اجتماعي و اقتصادي و اقشار اجتماعي شويم.

سرنوشت شومي که زندگي پيرمرد تراشکار و همسرش و نيز سهيلا نگون بخت را بلعيد دليل چنين ادعايي است.

ابتكار: باز هم سقوط توپولوف

«باز هم سقوط توپولوف»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد؛بازهم سقوط هواپيما، باز هم مرثيه، باز هم ابراز تاسف، کشته شدن بيش از 150 نفر در اين پرواز حقيقتا يک تراژدي دردناک است. شايد چند ماه ديگر يا چند سال ديگر خبر مرگ خود من يا خود شما يا عزيزانتان بر اثر سقوط يک هواپيماي ديگر در رسانه ها منتشر شود و يکي دو روزي عزاداري و بعد فراموشي و ديگر هيچ. کما اينکه خبر کشته شدن صدها هموطن ديگر در سوانح هوايي ايران اکنون به فراموشي سپرده شده است. اصولا ايران کشور حادثه ها است از زلزله گرفته تا تصادف خودرو و حالا سقوط هواپيما. باز هم بگوييد تحريم هاي جهاني کوچک ترين تاثيري بر مردم ايران نگذاشته است. وقتي تمام دنيا هواپيماهاي نو و مدرن سوار مي شوند و ما مجبوريم به خاطر تحريم ها، هواپيماي دست دوم و مستعمل روسي بخريم همين مي شود. آيا در بين عقلاي قوم کسي پيدا نمي شود که به اين وضعيت پايان دهد.

 آمار سوانح هوايي ايران بعد از انقلاب

 3 شهريور 1387: سقوط هواپيماي بوئينگ 737 ايراني در اجاره شرکت هواپيمايي آيتک اير قرقيزستان با 90 مسافر که 70 نفر از آنان جان باختند.

27 بهمن 1387 :هواپيماي مسافربري ايران 140 در حوالي فرودگاه شاهين شهر اصفهان سقوط کرد و تمامي پنج سرنشين هواپيما جان باختند.

16 تير1387 : يک فروند هواپيماي شکاري اف-پنج ارتش ايران در حين انجام ماموريت در پايگاه هوايي اميديه خوزستان سقوط کرد و خلبان و کمک خلبان آن کشته شدند.

23 خرداد 1387: يک فروند کايت موتوردار نظامي حين بارريزي با چتر سقوط کرد و 2 سرنشين آن در دم جان باختند.

 26 فروردين 1387: يک فروند هواپيماي سوخو 24 متعلق به نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران حوالي ساعت 19 هنگام فرود دچار نقص فني شد و سقوط کرد. خلبان و کمک خلبان اجکت کردند و سالم ماندند.

 12 دي  1386 :يک فروند هواپيماي فوکر 100 شرکت ايران اير ساعت هنگام برخاستن از باند فرودگاه مهرآباد دچار حادثه شد. اين هواپيما که حدود صد مسافر داشت، قرار بود از تهران به مقصد شيراز پرواز کند، اما چرخ هاي هواپيما هنگام برخاستن به علت انحراف از باند فرودگاه کنده شد و بال هواپيما آتش گرفت

5 آذر 1386 : يک فروند هواپيماي نظامي اف-4 فانتوم ارتش ايران به علت نقص فني در منطقه کنارک چابهار سقوط کرد و دو سرنشين آن کشته شدند.

6 آذر 1385 : يک فروند هواپيماي آنتونوف 74 متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در فرودگاه مهرآباد سقوط کرد. در اين حادثه 36 نفر کشته و 2 نفر زخمي شدند.

10 شهريور 1385:سقوط هواپيماي توپولوف -154 شرکت ايران ايرتور  در فرودگاه مشهد. اين هواپيما در مسير بندر عباس-مشهد در حال حرکت بود. اين هواپيما حامل 148 مسافر بود. در اين حادثه 28 نفر کشته و 50 نفر زخمي شدند.

19 دي 1384:يک هواپيماي فالکن-20 متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در شمال غرب ايران سقوط کرد و تعدادي از مقامات ارشد سپاه، از جمله احمد کاظمي، فرمانده نيروي زميني سپاه، کشته شدند.

15 آذر 1384  :يک فروند هواپيماي سي-130 ارتش ايران که حاوي خبرنگاران و پرسنل ارتش بود، بر روي منطقه اي مسکوني در تهران سقوط کرد که بيش از 110 کشته برجاي گذاشت.

1 ارديبهشت 1384: يک فروند بوئينگ 707 هواپيمايي ساها که در مسير کيش-تهران در حرکت بود در فرودگاه مهرآباد از مسير منحرف شد و وارد رودخانه کن شد. در اين حادثه يک نفر کشته شد.

21 بهمن  1382: يک فوکر-50 در هنگام فرود آمدن در فرودگاه شارجه به زمين برخورد کرد و 43 نفر از 45 مسافر آن کشته شدند.

27 ارديبهشت1382  : هواپيماي ياک- 40 از شرکت فراز قشم در نزديکي ساري سقوط کرد و طي آن 30 نفر از جمله رحمان دادمان وزير راه، کشته شدند.

30 بهمن  1381 : يک ايليوشين-76 متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در جنوب شرق ايران سقوط کرد و تمام 276 سرنشين آن جان باختند.

 23 بهمن 1380 : هواپيماي توپولوف-154 شرکت ايران ايرتور  در نزديکي خرم آباد با کوه برخورد کرد و 119 نفر کشته شدند.

 13 بهمن 1378  : يک فروند هواپيماي سي-130 متعلق به نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران در فرودگاه مهرآباد با يک ايرباس آ-300 در حال توقف، تصادف کرد و همه 8 سرنشين هواپيماي سي-130 کشته شدند.

20 خرداد 1375 : بوئينگ 727 ايران اير در فرودگاه رشت دچار سانحه شد و در اثر آن 4 نفر کشته شدند.

23 اسفند 1375 : يک فروند هواپيماي سي-130 متعلق به نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران در دزفول سقوط کرد و 86 سرنشين آن کشته شدند.

13 اسفند 1375  : يک فروند هواپيماي فالکن-20 ارتش ايران در اردبيل سقوط کرد و همه 4 سرنشين آن کشته شدند.

15 دي 1373 : هواپيماي جت لاکهيد ارتش ايران در نزديکي اصفهان چند دقيقه پس از برخاستن از پايگاه شهيد بابايي، سقوط کرد و همه 12 سرنشين آن از جمله سرلشکر منصور ستاري، فرمانده نيروي هوايي ارتش، کشته شدند.

18 مهر1373 :هواپيماي فوکر-28 شرکت هواپيمايي آسمان که در مسير اصفهان به تهران در حرکت بود در کوه هاي کرکس در نزديکي نطنز سقوط کرد و همه 66 سرنشين آن کشته شدند.

24 آبان 1372 :هواپيماي آنتونوف-124 در نزديکي کرمان سقوط کرد و همه 17 سرنشين آن کشته شدند.

19 بهمن 1371 :هواپيماي توپولوف-154 شرکت ايران ايرتور  با يک هواپيماي سوخو-24 متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در نزديکي تهران تصادف کرد. در اين حادثه 134 نفر کشته شدند.

6 ارديبهشت1371 :هواپيماي فوکر-27 نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران در نزديکي ساوه سقوط کرد و 39 سرنشين آن کشته شدند.

 3 خرداد 1370:هواپيماي ايلوشين-76 در نزديکي کرمانشاه سقوط کرد و 4 سرنشين آن کشته شدند.

 12 تير  1367  :هواپيماي ايرباس آ-300 در پرواز شماره 655 ايران اير، به وسيله ناو جنگي وينسنت آمريکا در خليج فارس هدف قرار گرفت و تمام 290 سرنشين آن کشته شدند.

  11 آبان  1365 : يک فروند هواپيماي سي-130 نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران در زاهدان سقوط کرد و 98 سرنشين آن کشته شدند.

 7 مهر 1360 : يک فروند هواپيماي سي-130 ارتش ايران در کهريزک سقوط کرد و 80 سرنشين آن کشته شدند.

 31 خرداد 1359  : هواپيماي بوئينگ 727 ايران اير که در مسير مشهد-تهران پرواز مي کرد سقوط کرد و 128 نفر از سرنشينان آن کشته شدند.

دنياي اقتصاد: مشكل، مرجع‌ تعيين تورم نيست

«مشكل، مرجع‌ تعيين تورم نيست»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم پويا جبل‌عاملي است كه در آن مي‌خوانيد؛چندي پيش خبري منتشر شد مبني بر اينكه قرار است جلسه‌اي با حضور معاون رييس‌جمهور و روساي بانك مركزي و مركز آمار برگزار شود تا متولي اعلام تورم در آنجا تعيين شود.

سخت است باور آنكه برخلاف هنجار عمومي در اقتصاد بين‌الملل كه بانك‌هاي مركزي مرجع اصلي براي تعيين و هدف‌گذاري نرخ تورم هستند، در ايران سازمان ديگري مسوول چنين وظيفه‌اي شود.

اولين نقدي كه شايد براي مخاطب غيركارشناس هم قابل‌توجه باشد، آن است كه محول كردن وظيفه‌اي كه در تمام كشورها بر عهده يك ارگان خاص است به ارگاني ديگر، هنجارشكني علمي است كه بيش از يك قرن پشتوانه دارد.

نقد ديگر آنكه تعيين تورم فارغ از داشتن معيارهاي آماري يك بحث ذاتا اقتصادي است. اينكه چه سبد كالايي در نظر گرفته شود؟ چه سالي پايه قرار گيرد؟ و ...، مباحثي است كه اصولا در حوزه علم اقتصاد تعريف مي‌شود، نه علم آمار.

از اين رو است كه بانك مركزي به عنوان يكي از كليدي‌ترين ارگان‌هاي اقتصادي با توجه به آن معيارها همواره مسوول تعيين نرخ تورم بوده است.

فارغ از اين، مهم‌ترين وظيفه مقامات پولي، كنترل تورم و هدف‌گذاري براي آن است؛‌ در نتيجه آنان نيازمند آن هستند تا همواره از سطح عمومي قيمت‌ها آگاهي داشته باشند و به همين علت است كه بانك مركزي راسا براي دانستن سطح عمومي قيمت‌ها اقدام مي‌كند تا بتواند در هر لحظه سياست پولي خود را تعديل كند. بنابراين، سطح عمومي قيمت‌ها و تورم هم هدف و هم نوعي ابزار علامت‌دهي است براي بانك مركزي تا بتواند در مورد سياست پولي خود تصميم‌گيري كند. حال بانك مركزي چگونه مي‌تواند بپذيرد كه ابزار را كسي ديگر برايش بسازد، آن هم وقتي كه بانك مركزي مي‌داند خودش كارآترين افراد و پتانسيل را براي اين كار دارد. اين مانند آن است كه نقاشي هنرور را مجبور سازيم تا قلم نقاشي را ما برايش تعيين كنيم، آن هم بدان علت كه او صاحب علم براي تعيين قلمش نيست؟؟؟
مشكل اقتصاد ايران با تغيير مرجع تعيين تورم حل نمي‌شود، با اين كار مشكل تورم نيز حل نمي‌شود و با اين طرح تورم پايين نمي‌آيد.

آنچه رخ خواهد داد، عدم اعتماد به مرجع پولي كشور و بدنه تخصصي آن از يك طرف و از طرف ديگر ايجاد خلل و تاخير در سياست‌هاي پولي است. در بوروكراسي كه اطلاعات به كندي ردوبدل مي‌شوند، تورم كه داده‌اي حياتي براي بانك مركزي است و ستانده سياست پولي را سامان مي‌دهد، اگر به دست سازماني ديگر سپرده شود، داده را با تا خير مواجه كرده و شايد به نوعي سياست پولي دامن زند كه ديگر موضوع اقتصاد ايران نباشد. بنابراين، در حالي كه هيچ مزيتي در طرح تغيير مرجع تعيين تورم وجود ندارد، براي چه ايران بايد چنين كاري را انجام دهد؟ اگر مي‌انديشيم كه تورم بالا است كه به راستي نيز اين‌گونه است، به جاي آن كه شك كنيم در مرجع اعلام آن، شايد بهتر آن باشد سياست‌هاي اجماعي و آزموده شده را براي درمان آن به كار اندازيم. آري با تغيير مرجع، تورم بي‌ترديد كاهش نمي‌يابد.

مردم سالاري: بازهم فاجعه بازهم مصيبت

«بازهم فاجعه بازهم مصيبت»عنواتن يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم  پژمان موسوي است كه در آن مي‌خوانيد؛بازهم سقوط، بازهم فاجعه، بازهم مصيبت...ديگر برايمان عادي شده است شنيدن خبر سقوط يک فروند هواپيما مثلا  در فلا ن نقطه ايران; چه فرقي مي کند تهران باشد يا کرمان يا قزوين؟ مهم عادي شدن فاجعه اي است که به واقع «فاجعه» است برايمان.

در خصوص حادثه سقوط يک فروند هواپيماي مسافربري خطوط هواپيمايي کاسپين که دقايقي پيش از سقوط، تهران را به مقصد ايروان ترک کرده بود، تا کنون فرضيه هاي گوناگوني مطرح شده است; از احتمال آتش گرفتن در آسمان تا نقص فني و اجبار به فرود اضطراري در دشت هاي جنوب قزوين، همگي از احتمالا تي است که در روزهاي آينده مي توان نسبت به صحت وسقم هر کدام از آنها اظهار نظر کرد اما چيزي که در اين  بين مهم و قابل توجه به نظر مي رسد، همانا اصل اين فاجعه و «تکرار» مکرر آن در طول سال هاي گذشته است. افکار عمومي در طول سال هاي گذشته شاهد سقوط چندين فروند هواپيماي توپولف در نقاط مختلف ايران بوده است به نحوي که اين روزها هر مراجعه کننده اي به آژانس هاي مسافرتي، ابتدا از توپولف نبودن هواپيماي مورد نظرشان براي سفر به نقاط مختلف مطمئن مي شوند و سپس نسبت به اخذ بليط براي سفر خود اقدام مي نمايند و اين مساله اي نيست که بتوان آن را تکذيب کرد يا به نحوي وارونه جلوه داد.

حال سوال از مسوولين سازمان هواپيمايي و وزارت راه و ترابري اين است که چگونه و با چه مجوزي هنوز از هواپيماهايي براي سفرهاي هوايي استفاده مي شود که هر وجدان بيداري بر استاندارد نبودن آنها صحه مي گذارد؟ مگر نه اين است که همين چند روز پيش مسوولا ن، با افتخار خبر به کارگيري 7 فروند هواپيماي جديد را در خطوط هوايي ايران به اطلا ع همگان رساندند و اطمينان دادند که سفرهاي هوايي ايمن است؟ پس کجاست آن اطمينان از صحت سفرهاي هوايي ؟ همين ديروز بود که اظهار نظر قائم مقام وزير راه و ترابري در مراسم توديع و معارفه سرپرست سازمان هواپيمايي کشوري اين گونه به عنوان تيتر يک يکي از روزنامه هاي صبح تهران - که اتفاقا از روزنامه هاي هوادار دولت است- انتخاب شد که «توانستيم صنعت هوانوردي کشور را در ناعادلا نه ترين شرايط جهاني اثبات کنيم»; امروز مردم ايران به خوبي و با تمام وجود اين «اثبات» را با پوست و گوشت خود لمس کردند. وقتي الگوي مديريت در سازمان هواپيمايي دولت نهم آنچنان بي ثبات است که يک شبه نسبت به تغيير رياست اين سازمان حساس اقدام مي شود به نحوي که رئيس پيشين حتي در مراسم توديع خود نيز شرکت نمي کند، مگر به غير از اين مي توان انتظار داشت؟ در حالي که نيک مي دانيم که تحريم وسايل جانبي صنعت هواپيمايي، کشور را با چه مشکلا تي روبرو کرده است آيا نبايد چاره انديشي کرد. ممکن است در روزهاي آينده در خصوص فاجعه مذکور نهايتا نوعي سهل انگاري قلمداد شود. اما قطعا افکار عمومي به دنبال پاسخ گويي صريح و شفاف است.

به  نظر مي رسد با توجه به سابقه حوادث مشابه براي اين نوع خاص از هواپيماها حداقل انتظار از سازمان هواپيمايي دولت نهم اين بود که کمي نسبت به جان افرادي که با اين نوع هواپيما به انجام سفرهاي خود مبادرت مي ورزند حساس تر باشد اما چه بگوييم که هر چه بگوييم نوشداروي پس از مرگ سهراب است. پس سخن کوتاه مي کنيم و همچنان به اميد روزهاي بهتر براي ايران عزيزمان مي نشينيم; ايراني که ديگر از اين دست حوادث در آن به وقوع نپيوندد يا حداقل کمتر به وقوع پيوندد.

قدس: تأملي در اظهارات مبارک

«تأملي در اظهارات مبارک»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي خوانيد؛حسني مبارک رئيس جمهور مصر در اظهارهايي شگفت انگيز درباره حق بازگشت آوارگان فلسطيني اظهار نموده «اين حق يک موضوع رواني است و بعيد به نظر مي رسد آنها با بازگشت به وطن خود موافق باشند! » مبارک افزوده است: «آوارگان فلسطيني به سرزمين خود بازنمي گردند زيرا يک فلسطيني که اکنون بيش از 40 سال را در آمريکا گذرانده و داراي خانواده و فرزند است، تمايلي به تغيير تابعيت خود ندارد.»

در روزهاي اخير ديپلماسي آمريکا در خصوص موضوع فلسطين فعال گرديده است و مقامهاي کاخ سفيد با ارائه طرحها و پيشنهادهاي مختلف تلاش مي کنند موضوع فلسطين را با رويکرد اسرائيلي- آمريکايي از بن بست کنوني خارج نمايند. پيشينه فعاليت برخي کشورهاي اسلامي در عرصه روند صلح خاورميانه از کمپ ديويد تاکنون، بسترساز تحقق طرحهاي کشورهاي عربي بوده که خروجي آن بيشتر منافع صهيونيستها را تأمين نموده است. بدين منظور، دولت مصر در راستاي تسريع گفتگوهاي صلح مغاير با مطالبات فلسطيني ها، حق بازگشت 6 ميليون آواره فلسطيني را ناديده گرفته است. البته، بايد کارشکني و حمايت نکردن دولت حسني مبارک در سال گذشته از مردم غزه در مقابل تهاجم اسرائيل را به آن افزود.

پر واضح است، مردم فلسطين رژيم غاصب صهيونيستي را در عرصه مبارزات دچار استيصال نموده و شکستهاي پي در پي را به آنان تحميل نموده اند. شکست اسرائيل در جنگ 22 روزه و ناتواني در دستيابي به هدفهاي از پيش تعيين شده، ناکامي مهمي است که نمي توان آن را به راحتي از اذهان پاک نمود.

شکست اين رژيم در نبرد 33 روزه که بازخورد آن کميته وينوگراد و شناسايي عامل شکست اين رژيم در جنگ ياد شده مي باشد، بيانگر ناکامي تل آويو در عرصه نظامي است.

آنها با محاسبات و برآوردها، با وجود جنگهاي چهارگانه اعراب و اسرائيل و حمله هاي متعدد به لبنان و ايجاد تنگناهاي عديده امنيتي براي شهروندان فلسطيني، گزينه حمله نظامي را بارها آزموده و هر بار با شکست مواجه گرديدند؛ از اين رو، روند به اصطلاح صلح خاورميانه را به عنوان ساز و کار جايگزين براي مقابله با مقاومت مبارزان فلسطيني تعريف کرده اند.

موضوعي که نمي توان از ذکر آن غفلت ورزيد، بحث جايگزين نمودن نبرد ديپلماسي به جاي درگيريهاي نظامي است؛ اما در اين صحنه به نظر مي رسد ملت مظلوم فلسطين همچون جنگهاي چهارگانه اعراب و اسرائيل از حمايت و پشتيباني اعراب مسلمان برخوردار نمي باشند، بلکه حاميان گذشته آنها با تجديدنظر نسبت به مواضع خويش، در عرصه جديد نبرد، با ايفاي نقش متفاوت، از دشمن مسلمانان حمايت مي کنند.

پر واضح است، اظهارات برخي سران اسلامي در قالب «طرح صلح عربي» ترجمه ديدگاه هاي مقامهاي واشنگتن و ديگر حاميان اسرائيل مي باشد. در روزهاي اخير پس از سفر پرز به آذربايجان و مصر، تلاش مقامهاي اين رژيم در راستاي ايجاد روابط با کشورهاي مسلمان از طرق گوناگون در دستور کار قرار گرفته است. استفاده از آسمان کشورهاي اسلامي براي پرواز هواپيماهاي اسرائيلي و افتتاح دفاتر تجاري اين رژيم در کشورهاي اسلامي، بيانگر فعال شدن ديپلماسي رژيم صهيونيستي براي خروج از تنگناي روابط با جهان اسلام و رسميت بخشيدن به موجوديت نامشروع خويش است.

موضوع عدم بازگشت آوارگان فلسطيني اخيراً از بازتاب رسانه اي برخوردار گرديده است به نحوي که مي توان اين اظهارها را مکمل تلاش براي تحکيم روابط با دولتهاي اسلامي عنوان نمود که متأسفانه آقاي مبارک در بياناتي همسو با مقامهاي تل آويو و حاميان آن، اين حق مسلم آوارگان را که از وجاهت قانوني در قطعنامه هاي سازمان ملل برخوردار مي باشد، ناديده گرفته است.

براساس مفاد قطعنامه هاي سازمان ملل و شوراي امنيت، چنين آمده است: «آوارگاني که مايلند به سلامت به سرزمين خود بازگردند، بايد به آنها اجازه اين امر در نزديکترين زمان ممکن اعطا شود. همچنين به آنهايي که نمي خواهند بازگردند، بايد غرامت املاک پرداخت شود.» اين در حالي است که اسرائيل سالانه هزاران نفر يهودي را با وعده هاي دروغين و تطميع از سراسر جهان به فلسطين اشغالي مي کشاند و بدون هيچ سند قانوني به آنها مسکن و تابعيت مي دهد؛ اما هرگز حق ساکنان اصلي اين سرزمين را قبول نمي کند زيرا مدعي است بازگشت فلسطيني ها کيان اسرائيل را نابود خواهد ساخت و موجوديت جمعيتي يهوديان ساکن اسرائيل را مورد تهديد قرار خواهد داد.

امروز آخرين روز نشست جنبش عدم تعهد در سطح سران در شرم الشيخ مصر است. اگر چه اين نشستها با هدف بررسي مسائل جهاني و شفاف نمودن مواضع کشورهاي عضو برگزار مي شود، انتظار مي رود اين جنبش در برابر سيطره نظام سلطه جهاني و زياده خواهيهاي کشورهاي زورگو و چپاولگر که اصل تساوي و برابري حقوق ملتها را به حاشيه رانده و دالان صلح و عدالت جهاني را مسدود کرده اند، سکوت نکند و با اتخاذ ديپلماسي فعال، از لاک انزوا خارج شده و در مهندسي تحولات جهاني به ايفاي نقش بپردازد که موضوع فلسطين مهمترين سوژه بين المللي آنهاست.

اگر چه کشورهاي عضو جنبش عدم تعهد در بيانيه مربوط به اوضاع فلسطين که روز گذشته در نشستهاي کميته وزارتي صادر شد از ادامه قضيه فلسطين با وجود گذشت 60 سال اشغالگري ابراز تأسف عميق کرده و اوضاع در سرزمينهاي فلسطيني را در همه سطوح مورد بررسي قرار دادند، اميد مي رود موضوع بازگشت آوارگان نيز در بيانيه مربوط به فلسطين مورد غفلت واقع نگردد.

بنابراين، ملت فلسطين تشکيل کشور مستقل فلسطين به مرکزيت قدس شريف و در داخل مرزهاي سال 67 به شرط بازگشت بيش از 6 ميليون آواره فلسطيني به سرزمين مادري خود را سطح خواسته هاي خويش عنوان و با پيشنهاد «وطن جايگزين» که رژيم صيهونيستي سعي در ترويج آن دارد، مخالفت نموده و بر اين باورند که شهروندان فلسطيني تنها بايد در سرزمين خودشان کشور تشکيل دهند.

آفتاب يزد: ‌22‌خرداد - دنيا را تغيير داد؟  

«22‌خرداد دنيا را تغيير داد؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛ چندي قبل يكي از مسئولان دولتي به تحليل انتخابات پرحاشيه 22 خرداد پرداخت و مدعي شد پس از اين انتخابات، شرايط ايران و جهان تغيير كرده است. در نگاه اول به نظر مي‌رسيد اين ادعا نيز مانند بسياري از »خودويژه‌بيني«‌ هايي است كه در سال‌هاي اخير مطرح شده است. اين ويژگي، يك روز در قالب ادعاي استمداد بيش از يكصد كشور جهان از مسئولان دولت نهم براي حل مشكلاتشان مطرح مي‌شد و يك روز در قالب نامه‌هايي متجلي مي‌گشت كه روحاني معمر و بانفوذ ايراني، توصيه مي‌كرد در كتاب‌هاي درسي گنجانده شود. اما با اندكي تأمل مي توان به اين نتيجه رسيد ادعاي اخير تغيير شرايط ايران و جهان، در نقطه مقابل ادعاهاي قبلي قرار دارد و احتمالاً آنچه كه مسئول دولتي به آن اشاره كرده به معناي كاهش نقشي است كه سران دولت نهم براي خود قائل بودند.

گزاره »شرايط ايران و جهان تغيير كرده است« شامل دو قسمت مي‌باشد كه بررسي بخش نخست آن، نياز به تلاش زيادي ندارد. زيـرا پـس از انـتـخـابـات 22 خـرداد، تـعـداد تريبون‌داران و صاحب‌نفوذاني كه حاضر شدند در جشـن و شعـف ياران ويژه رئيس دولت نهم مشاركت كنند بسيار كمتر از آن بود كه حتي بـا روش‌هـاي خاص رسانه‌هاي دولتي، بتوان به بزرگنمايي آن پرداخت. پس بهتر است بخش دوم گزاره يعني »تغيير شرايط در جهان« مورد بررسي قرار گيرد. براي اين بررسي مي‌توان نگاهي به واكنش كشورهاي خارجي در برابر انتخابات ايران انداخت تا مشخص شود آيا كفه تغيير به نفع كانديدايي است كه به عنوان پيروز انتخابات معرفي شده يا نه؟ ساده‌ترين راه براي ارزيابي اين موضوع بررسي تبريك‌هاي خارجي است كه براي رئيس دولت دهم ارسال گرديد و رسانه‌هاي شيفته دولت نهم با روشي ويژه به انعكاس آن پرداختند. نگـارنـده فعلاً‌بـه دنبـال ارزش‌گذاري به عملكرد تبريك گويندگان و استنكاف‌كنندگان از تـبريك‌گويي نيست اما ظاهراً تـعداد تبريك ‌گـويـنـدگان، براي حاميان‌‌رسانه‌اي دولت نهم اهميت ويژه‌اي دارد به طوري كه براي حجيم نشان دادن ليست تبريك‌ها نام پادشاه، ‌وليعهد،‌وزير خارجه و مقامات ديگر يك كشور را در ليست‌هاي خود منعكس نمودند. اگر از اين زاويه به ليست‌ها نگريسته شود مي‌توان تشخيص داد تغيير مورد ادعا در سطح جهان، چگونه بوده و براساس اين تغيير، تراز جايگاه دولت دهم نسبت به دولت نهم بالاتر رفته يا نه.

همچنين با نگاهي به رفتار رئيس دولت در روزهاي پس از انتخابات و مقايسه آن با رفتار خود او و در ساير ايام از دوره رياست بردولت نهم نيز مي توان وجود تغيير را احساس كرد. در دولت نخست احمدي‌نژاد، او حتي دعوت فائو براي شركت در اجلاس ايتاليا كه تنها سران دو يا سه كشور آن هم در حد زيمبابوه در آن حضور داشتند را رد نمي‌كرد؛ حتي اگر اين حضور به حاشيه‌سازي‌هاي فراوان خبري درخصوص عدم ملاقات مقامات ايتاليايي - كشور ميزبان- با او مـنجر مي‌شد. در دوره اول، احمدي‌نژاد در اقدامي غيرمتعارف، همه‌ساله در اجلاس مجمع عـمومي سازمان ملل شركت مي‌كرد و حتي عليرغم انتقادات فراوان، در جمعي حاضر مي‌شد كه قطعنامه آن، ‌حاوي تكرار پرگويي سران عرب بر عليه حاكميت ايران نسبت به جزاير سه‌گانه بود. اما بعد از انتخابات 22 خرداد،‌ احمدي نژاد تنها به روسيه سفر كرد و از حضور در دو مجمع مهم - اجلاس سران آفريقا و نشست سران جنبش عدم تعهد - خودداري كرد.
 
نكته مهم در اين ميان آن است كه احمدي‌نژاد و همكارانش در دوره اول مسئوليت، تأكيد زيادي بر گسترش روابط ايران با آفريقا داشتند. اين تأكيد هزينه‌هاي زيادي براي ايـران داشت و ظاهراً تنها دستاورد آن بـراي كـشـورمان ابراز شادماني سران برخي كشورهاي آفريقايي از كمك‌هاي ايران بود. اما در روزهاي پاياني مسئوليت دولت نهم، هنگامي كه فرصتي پيش آمد تا مواضع ايران در جمع سران آفريقا مطرح شود به طور ناگهاني خبر لغو سفر در اختيار رسانه‌ها قرار گرفت.
 
عدم حضور احمدي‌نژاد در اجلاس سران جنبش عدم تعهد را شايد بتوان از جهاتي مهم‌تر از لغو سفر او به ليبي - محل برگزاري اجلاس سران آفريقا - دانست. زيرا ميزباني اجـلاس عدم تعهد به عهده كشوري بـود كـه احــمــدي‌نــژاد دو ســال قــبــل در اظـهارنظري غـيـركـارشناسي، آمادگي لحظه‌اي ايران براي برقراري روابط با آن كشور- مصر- را اعلام كرد و پاسخي نامناسب دريافت كرد. محمود احمدي نژاد و برنامه ريزان سياست خارجي او بايد پاسخ دهند پس از انتخابات دهم رياست جمهوري چه »تغيير«‌ي در سطح ايران و جهـان بـه وجود آمده است كه احمدي‌نژاد به عنوان رئيس جمهور يك عضو موثر جنبش عدم تعهد، از حضور طبيعي در مصر، خودداري مي‌كند؟

مگر مصر همان كشوري نيست كه اشتياق دولت نهم براي برقراري رابطه با آن در جريان سفر احمدي‌نژاد به يك كشور عربي خليج فارس به صورتي غير متعارف اعلام شد و مگر جنبش عدم تعهد، مجموعه كشورهايي نيست كه احمدي‌نژاد و يارانش، تاكنون ده‌ها بار حمايت آنها از فعاليت هسته‌اي ايران را به رخ رسانه‌هاي خارجي كشيده‌اند؟‌اگر رابطه كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد با ايران، آنگونه بوده است كه از آن به عنوان يكي از موفقيت‌هاي ديپلماسي خارجي دولت نهم نام برده مي‌شود، عدم حضور در اجلاس سران آن جنبش، ناشي از كدام »تغيير در ايران و جهان« است؟ ‌‌

البته سران دولت نهم براي اثبات تغيير، نشانه ديگري نيز از خود بروز دادند كه موجب اعتراض علما، مراجع و بسياري از رسانه‌هاي ايران شد. اين تغيير سكوت طولاني و پس از آن، تحرك غير قابل توجه دولت نهم در برابر جنايت عليه مسلمانان چين بود. شايد دفاع رسانه‌هاي دولتي و حامي دولت از دولت چين و حملات آنها عليه قربانيان مسلمان در ايالت چين هم نشانه ديگري باشد كه با تحليل آن بتوان مقصود اصلي مقامات دولت نهم از »تغيير ايران و جهان پس از انتخابات 22 خرداد« را به خوبي درك كرد! راستي مسئولان دولت نهم، عدم دعوت ايران براي حضور در پروژه خط لوله ناباكو را منطبق با كدام »تغيير« مي‌بينند؟ همچنين آيا مسئولان دولتي براي يك تغيير واقعي در روابط ايران با ساير كشورها، برنامه‌اي دارند تا بار ديگر به خاطر تحريم‌هاي ظالمانه جهاني، شاهد حوادث هوايي و قرباني هموطنان بيگناه خود نباشيم؟
 
ارسال به دوستان
وبگردی