۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۸۵۹۱۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۷:۱۷ - ۰۴-۰۳-۱۴۰۰
کد ۷۸۵۹۱۸
انتشار: ۱۷:۱۷ - ۰۴-۰۳-۱۴۰۰
یک چهره - یک روایت

اسماعیل خویی؛ مرگ شاعری معلق میان امید و نومیدی

آن قدر درگیر سیاست و حسرت شده بود که زندگی پر فراز ونشیب او پررنگ‌تر است تا اشعارش؛ حال آن که کافی است یادآور شویم سُرایندۀ شعر مشهوری است دربارۀ شجریان: صدای تو را دوست دارم...

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- درگذشت یکی از بین‌المللی‌ترین شاعران ایران در لندن و در پی ابتلا به ذات‌الریه، مهم‌ترین خبر فرهنگی و ادبی امروز می‌تواند باشد اما اسماعیل خویی آن قدر درگیر سیاست و حسرت شده بود که تا نام او می‌آید زندگی پر فراز و نشیب و قریب 40 سال دوری از میهن، پررنگ‌تر است تا اشعارش حال آن که کافی است یادآور شویم سُرایندۀ شعر بسیار مشهوری است که دربارۀ صدای استاد آواز ایران سروده و دو فرزند او - همایون و مژگان شجریان - با هم خوانده‌اند:

  صدای تو را دوست دارم‏
  صدای تو از «آن» و از جاودان می‌سراید

   صدای تو از لاله زاران که بر باد
   صدای تو از نوبهاران که در یاد می‌آید.‏

   صدای تو را، رنگ و بوی صدای تو را دوست دارم‏
‏   صدای تو‏ از آن سوی شور ‏
   از پشت بیداد می آید،
   و جان دل من،
   دل و جانم از آن به فریاد می‌آید

   صدای تو اندوه خیام را دارد
   در آن دم که چون کهکشان، ابری از ماهتاب و ستاره‏
   نوای غزل‌های حافظ بر آن،‏
   شاد خواران و اندُه گزاران، ببارد، بشارد

  ‏‏صدای تو‏
  اندوهِ شادِ صدای تو را دوست دارم‏
 
  حال که در دنیای شعری او گام زدیم می‌توان از این گفت که دو بار ازدواج کرد و  هر دو هم به جدایی انجامید و دومین همسر، دحتر ابوالحسن صبا موسیقی‌دان پرآوازۀ ایرانی بود و به خاطر او نام دخترشان را «سبا» گذاشتتند. هم او که سال‌ها بعد از تلویزیون «من و تو» سردرآورد. نام دختر دیگر - سرایه - نیز با شعر و سرایش نسبتی دارد.

اسماعیل خویی؛ مرگ شاعری معلق بین امید و نومیدی
  اسماعیل خویی دکترای فلسفه داشت و به همین اعتبار استاد دانشگاه تربیت معلم بود اما با ممانعت ساواک از ادامۀ تدریس بازماند و پس از آشنایی با سعید سلطان‌پور به شعر خود رنگ و بوی تند سیاسی داد و به چریک‌های فدایی خلق پیوست و از این منظر در جریان انقلاب 1357 فعال بود. دو سال و نیم بعد و پس از اعدام سعید سلطان‌پور در 31 خرداد 1360 اما او مقابل نظام سیاسی جدید قرار گرفت و سه سال بعد هم از کشور خارج شد.

  هر چه از اقامت در انگلستان گذشت اما از رفقای مارکسیست خود - به لحاظ فکری - بیشتر فاصله گرفت و کار به جایی رسید که خود را به خاطر مخالفت با دولت شاپور بختیار  سرزنش می‌کرد. آخرین نخست وزیر عصر پهلوی دوم که از انقلابیون می خواست حال که شاه رفته به او اعتماد کنند ولی نه مردم و نه روشنفکران اعتنایی نکردند.

  جدای حسرت‌ های سیاسی،اقامت در انگلستان به او این مجال را بخشید که هم شعر ایران را به دیگران بشناساند و هم با اشعار زبان‌های دیگر آشنا شود خاصه این که مانند رضا براهنی خود به زبان انگلیسی مسلط بود و به انگلیسی هم شعر سروده است.

  مهم‌ترین تفاوت او با شاعرانی چون احمد شاملو این بود که آنان هر چه زمان گذشت و با تجربه‌تر شدند از سیاست به مفهوم مصطلح کلمه دورتر و به موضوع انسان -ور‌ای حکومت‌ها و ایدیولوژی‌ها- نزدیک‌تر شدند اما اسماعیل خویی هر چه زمان گذشت سیاسی‌تر سرود اگرچه روح شعر او از تخیل و ستایش آزادی خالی نشد اما از امید، خالی می‌شد و حتی می‌توان گفت بذر نومیدی می‌پراکند.

  تناقض داستان در این است که بر پایۀ آنچه دکتر میلاد عظیمی نوشته «اسماعیل خویی جایی گفته بود مهدی اخوان ثالث، در پایان عمر، در یک میهمانی، شولای خود از تن به درآورده و از او خواسته بود تا آن را بپوشد».

  اقدامی نمادین از حیث استمرار بلاغت شعر اخوان اما تناقض‌مند بدین سبب که تخلص اخوان «امید» بود و خویی به نومیدی رسیده بود اگرچه اخوان نیز اشعاری متناقض با تخلص خود کم نداشت.

  مهم‌ترین بخت‌یاری اسماعیل خویی شاید این بود که به نسبت دوستان و رفقا - به استثنای «سایه» - بیشتر در این جهان زیست: 83 سال و مهم‌ترین دریغ او شاید این که نیمی از این عمر را با حسرت و دور از ایران سپری کرد...

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۲۲
غیر قابل انتشار: ۰
دلشاد
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
2
7
همه سایت های خبری اخبار روز وگزارش و غیره منتشر می کنند اما آنچه که عصرایران را متمایز می کند و اینجانب را نسبت به این سایت علاقه مند و وفادار و می توان گفت متعصب ساخته، متن ها، مقالات و گزارشهایی است که توسط جناب مهرداد خدیر، جناب مصطفی داننده و سایرفرهیختگان آن سایت محترم، منصف و وزین به معنی واقعی آ ن به رشته تحریر در می آیدو منتشرمیشود. جناب جعفرمحمدی که سرآمد همه -درگستره کشور- هستند و مطالب ومقالاتشان درحدمتون درسی مفید وسزاوار چند بار خواندن هستند ، هرچند دیر به دیر از قلم ایشان بهره مند میشویم، شاید اینگونه باعث اشتیاق وانتظار بیشتر علاقه مندان ایشان میشود، به شیوه حسن صباح که به ندرت در انظار ظاهر میشد.پشت متن ها ومطالبی که ازسوی امثال جناب خدیر منتشر می شودوطی چند دقیقه توسط امثال بنده خوانده میشود، احساس مسئولیت نویسنده نسبت به مخاطب، مطالعه و پژوهش نسبت به موضوع علاوه بر اطلاعات ومعلومات ذهنی که دارند کاملاً محسوس وشایسته تقدیراست. امیدوارم آن مجموعه ارزشمند وقابل احترام ، امیدوار و با عزم راسخ و بالنده تر از گذشته در مسیر آگاه سازی واعتلای جامعه گام بردارد. اگر افراطی تلقی نشود، بنده یراین عقیده هستم که همفکر و هم راستا بودن باعصرایران معیار بلوغ فکری و سیاسی و اجتماعی افراد هست، امیدوارم هر روز به شمار آنها افزوده شود. پیروز و سرفرازباشید!
وبگردی