۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۸۷۰۰۶
تاریخ انتشار: ۱۸:۱۱ - ۱۱-۰۳-۱۴۰۰
کد ۷۸۷۰۰۶
انتشار: ۱۸:۱۱ - ۱۱-۰۳-۱۴۰۰

محمد بلوری و روزگار بلور؛ مستندی دربارۀ روزنامه‌نگاریِ بلورین که در حادثه‌ها نشکست

تماشای این فیلم برای همه مفید است خاصه برای تازه واردهایی که خبر را در کامپیوتر و فضای مجازی و شبکه های اجتماعی جست و جو می کنند نه در متن و بطن جامعه.

  عصر ایران؛ مهرداد خدیر- دعوت به آیین نمایش فیلم «روزگار بلور» در بخش «‌زیر ذره‌بین مستند سی و هشتمین جشنوارۀ جهانی فیلم فجر» بهانه‌ای بود تا پس از مدت‌ها بار دیگر یک فیلم را بر پردۀ سینما ونه صفحۀ تلویزیون یا نمایش‌گر لپ‌تاپ یا گوشی تلفن همراه تماشا کنیم و همین خود یک موهبت بود چه رسد به این که مستند دربارۀ «محمد بلوری» روزنامه‌نگار کهنه‌کار باشد که به «پدر حادثه‌نویسی در مطبوعات ایران» شُهره است.

روزگار بلور؛ مستندی دربارۀ روزنامه‌نگاریِ بلورین که در حادثه‌ها نشکست

  مخاطبانی که این تارنما را به صورت مستمر و روزانه دنبال می‌کنند یا مشخصا نوشته‌های این نویسنده را، احتمالا خُرده می‌گیرند که هنوز از نوشتۀ قبلی (پدر و مادر قاتل و یادی از روزنامه‌نگار حادثه‌نویس) به بهانۀ قتل بابک خرم‌دین به دست پدر و مادر او و اعتراف آن دو به قتل دختر و داماد دو هفته نمی‌گذرد که از «محمد بلوری» یاد شده بود که اگر همچنان در مطبوعات و رسانه ها قلم می‌زد عنوانی برای این دو ابداع می‌کرد چندان که «خفاش شب» و «قتل‌های زنجیره‌ای» کار او بود.

  درست است که آن نوشته به کتاب خاطرات محمد بلوری ارجاع می‌داد و در این فیلم نیز چون موضوع یکی است شباهت‌هایی به چشم می‌خورد اما انگیزۀ این یادداشت، مستند «روزگار بلور» است و جالب است بدانیم تنها سه فیلم مستند ایرانی در سی و هشتمین جشنوارۀ فجر حاضرند. یکی همین «روزگار بلور» و در کنار «ایساتیس» و «زمزمه‌های گم‌شده در دوردست»

  این پرسش هم ممکن است به برخی اذهان متبادر شود که مگر موسم جشنواره، بهمن ماه نیست. خرداد را چه به فستیوال و آیا به خاطر کروناست؟

  چند سالی است که بخش بین‌المللی یا جهانی از جشنوارۀ فجر جدا شده چرا که عملا تحت‌الشعاع رقابت در سینمای ایران بود و چندان که باید وشاید در کانون توجه قرار نمی‌گرفت.

  البته نمی‌دانم این استدلال تا چه حد درست است چراکه جاذبۀ جشنواره برای کسانی اتفاقا بخش خارجی بود که خصوصا در عصر ماقبل اینترنت و ماهواره دریچه‌ای به روی جهان می‌گشود.

  با این حال رد پای کرونا را در برگزاری در خرداد به جای اردیبهشت با وضعیت قرمز می‌توان جُست.

روزگار بلور؛ مستندی دربارۀ روزنامه‌نگاریِ بلورین که در حادثه‌ها نشکست

«روزگار بلور» را «امیر فرض‌اللهی» ساخته و با «روزگار»، ما را به یاد «روزنامه‌نگار» می‌اندازد و با بلور، «بلوری» را در ذهن مجسم می‌سازد و چنان که در مستند هم دیده می‌شود شفافیت و زلالی او را.

  بزرگ‌ترین افسوس محمد بلوری در دهۀ نهم عمر این نیست که چه دارد و چه ندارد که خانواده‌ای بزرگ و شاد نشان می‌دهد خوش‌بخت زیسته است. یا این که مانند شماری از هم‌نسلان و شاگردان، جلای وطن کرده باشد که به تعبیر شاملو «چراغش در این خانه می سوزد و آبش از این کوزه ایاز می‌خورد» و نام «ایاز» را هم البته محمد بلوری بر سر زبان‌ها انداخت و تیتر صفحۀ اول کرد.

  دریغ او گذار عمر و تخریب خانه پدری هم نیست. از این که خبرنگاران امروزی «چله نشین کامپیوتر» شده اند و به دل حادثه نمی‌زنند دل‌گیر است چرا که او به گونه‌ای دیگر فعالیت می‌کرد و در تمام فیلم هم او را در وسایط نقلیه عمومی و میان مردم می‌بینیم. سوژه‌ها را در متن جامعه کشف می‌کرد و بال و پر می‌داد و مشاهده‌ها و شنیده‌های شخص خود را از هر امر دیگر معتبرتر می‌دانست.

  روزنامه‌نگاری برای او هدف بود/است نه وسیله و نمی‌خواست با آن به جایی برسد چون رسیده بود و روزنامه‌نگار بود/هست. با این حال هیچ گاه تعبیر زنده‌یاد حسین قندی را هم تکرار و در واقع روزنامه‌نگاری را تحقیر نمی‌کرد و نمی‌گفت «ما مرده شوریم». تعبیر «مرده شور» - مرده شوی- یعنی کارمان را می‌کنیم و کاری به عملکرد سوژه نداریم.

  بلوری اما هر جا که لازم بود دامان خود را به سیاست، تر می‌کرد نه به قصد کسب قدرت و بهره مندی از منافع مادی یا از سر ایدیولوژی خاصی که در راستای «تقریر حقیقت» و «تقلیل مرارت». مصطفی ملکیان وظیفۀ روشنفکر را این دو می‌داند و محمد بلوری در این فیلم نشان می‌دهد برای هر دو کوشیده بی‌هیچ ادای روشنفکری.

  دنبال سوژه بوده اما تنها به چشم سوژه ننگریسته و گاه همپای او گریسته مثل ماجرای دختر مسلول.

  دنبال سیاست نبوده اما گزارش رفتار انسانی «زبیرم» یکی از رهبران قیام سیاهکل با ساکنان یک خانه حین درگیری با پلیس را چنان ماهرانه نوشته که توصیف مبارزان با عنوان «خرابکار» زیر سؤال رفته است.

  به کار نگاه حرفه‌ای داشته اما به سانسور و ابتذال، تن نداده و در فرازی درخشان تخصص خود در زمینۀ کشف قتل‌ها را در خدمت آرمان دموکراسی خواهی پس از دوم خرداد هم قرار داده است.

  فیلم برای همه گونه مخاطب جذاب است و کارگردان - فرض‌اللهی - هم درست مثل خود بلوری خواسته نشان بدهد اگر چه سیاسی نیست اما از سیاست، گریزی نیست و چهره و صدای ماشاءالله شمس الواعظین یادآور بهار مطبوعات در سال های 77 تا 79 است و به بهانۀ قتل‌های زنجیره‌ای خاطرۀ روزنامه‌های آن دوره هم با نمایش نام‌واره‌هاشان تازه می‌شود. روزنامه‌هایی که با احکام سعید مرتضوی یکی پس از دیگری از پا افتادند.

  اگر قرار بر نقد باشد و بخواهیم بر فیلم خُرده هم بگیریم می‌توان آن را تماما در ستایش محمد بلوری دانست و حتی از زبان دیگران که نام‌های آشنا و معتبری هم هستند و علاوه بر شمس‌الواعظین که اشاره شد، هوشنگ اعلم، نوشیروان کیهانی‌زاده، اکبر قاضی‌زاده، سید فرید قاسمی، بهروز بهزادی، عذرا فراهانی و روزنامه‌نگارانی دیگر در نسل های مختلف را در بر می‌گیرد.

  حال آن که می‌توانست داستان انداختن زندانیان سیاسی به دریاچۀ نمک را که آقای بلوری بر آن اصرار دارد و شواهدی ارایه می‌کند ولی کسانی انکار می‌کنند به چالش بکشد.

  جای روایت دسته اول استاد دربارۀ مرگ تختی هم خالی است. این که چرا تختی خودکشی کرده و همواره بیان خاطره را به خاطر آن که همسرش - شهلا توکلی- نرنجد به تأخیر می‌انداخت و پس از مرگ او گفته است.

  این مستند نشان می دهد که حیات رسانه به استقلال و توجه به مخاطب است و نگاه به اجتماع و روزنامه‌نگاری هدف است نه وسیله و نردبان کسی نباید بشود. اگر در غیاب احزاب این کارکرد بر رسانه‌ها بار شده باید برای ایجاد حزب بکوشند و از آزادی احزاب دفاع کنند و کار به جایی نرسد که در کشوری که دوبار در آن انقلاب شده و دو قانون اساسی نوشته‌اند انتخاباتی در غیاب احزاب برگزار شود.

  مستند، نشان می‌دهد روزنامه‌نگاری بیش از آن که علم باشد مهارت است و ذوق و شم و شگرد و زیرکی می‌خواهد و حافظه و درد جامعه داشتن و در برج عاج ننشستن وگرنه محمد بلوری تحصیلات آکادمیک ندارد و چه خوب که امیر فرض‌اللهی سراغ آکادمیسین‌ها نرفته و اگرسخنان یک استاد شناخته شده ارتباطات را به شهادت گرفته از این روست که قاضی‌زاده خود روزنامه‌نگار است.

  مهم‌ترین آموزۀ مستند زندگی شرافت‌مندانه است. در کشوری که رشوه بیداد می‌کند و در سال‌های اخیر دیده‌ایم چه کسانی با پیشانی‌های پینه بسته و دگمه‌های تا بالا بسته و تسبیح در دست در ردیف اول دادگاه نشسته‌اند پیشنهاد هدیه 5 هزار تومانی را در روزگاری رد می‌کند که حقوق ماهانه او 250تومان بوده و بی شک اگر می‌گرفت دیگر اینی نبود که هست.

  فیلم اگر می خواست دُز سیاسی خود رابالا ببرد و از محمد بلوری بخواهد خود انتقادی هم داشته باشد شاید به اعتصاب دوم مطبوعات در سال 57 به ابتکار سندیکا می‌ پرداخت که بعدها روشن شد نادرست بوده و میدان را از روشنفکران در اوج انقلاب 57 گرفت.

  هر چند ماندگارترین تیتر تاریخ مطبوعات با درشت ترین حروف ممکن همچنان همان است که همه می دانیم (شاه رفت) اما از تیتر «نزن سرباز» نمی توان غافل شد که محمد بلوری بر صفحۀ نخست کیهان نشاند و پس از آن رفتار ارتش با مردم معترض در خیابان ها مهربانانه‌تر شد.

  روزگار بلور، بلوری را شفاف و زلال نمایش داده و برای این نویسنده که با او از نزدیک همکاری کرده حاوی هیچ اغراقی نبود.
هنر کارگردان این است که زوایایی از مهربانی های او را روی پرده به تصویرکشیده که از نزدیک درنیافته بودیم.

  هم زمانی نمایش فیلم با شوک افکار عمومی به خاطر قتل های پدر و مادر خرم‌دین سبب می شود مخاطب احساس نکند که داستان ها کهنه شده چرا که می توانند تکرار شوند.

  تماشای این فیلم برای همه مفید است خاصه برای تازه واردهایی که خبر را در کامپیوتر و فضای مجازی و شبکه های اجتماعی جست و جو می کنند نه در متن و بطن جامعه.

ارسال به دوستان
وبگردی