۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۹۱۹۸
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۱ - ۰۶-۰۵-۱۳۸۸
کد ۷۹۱۹۸
انتشار: ۱۰:۱۱ - ۰۶-۰۵-۱۳۸۸

یادداشت ضرغامی درباره همسر شهید باکری

وقتي كه با چشمي اشك و ديگري خون، غم‌نامه جانسوز همسري از تبار ياران شهيد را مي‌خوانم دلم سخت طوفاني است و چشمانم باراني. شب‌هاي پادگان الله‌اكبر، شب‌هاي دو‌كوهه، غروب‌هاي گلف و زمين داغ و آسمان پر از فتنه و ذهن پر از تلواسه‌هاي دائم ماندن و يا رفتن ياران


عزت الله ضرغامی در یادداشتی تحت عنوان "برای همسر حمید" در جام جم نوشت: از جنگ و قصه‌هاي آن گفتن، آن هم اين موقع بلاخيز و نيز وقت بلاسوز چه حكايتي است؟

وقتي كه با چشمي اشك و ديگري خون، غم‌نامه جانسوز همسري از تبار ياران شهيد را مي‌خوانم دلم سخت طوفاني است و چشمانم باراني. شب‌هاي پادگان الله‌اكبر، شب‌هاي دو‌كوهه، غروب‌هاي گلف و زمين داغ و آسمان پر از فتنه و ذهن پر از تلواسه‌هاي دائم ماندن و يا رفتن ياران.

چه كسي پناه آن جان پناهان بود. آن غزل‌واره‌هاي ناب مردانگي و بي‌نيازي كه بودن را عزت بخشيدند و خوشنام و گمنام رفتند تا ميراث‌خواران منفعت‌طلب و ناآگاه و زشت‌گو بر شما بتازند و فكر كنند كه لب ريخته‌هاشان نصاب بهشت است و جهنم.

تبار شما را مي‌شناسم از مهدي و حميد باكري و همت و خرازي و صياد شيرازي تا بروجردي و كاظمي و باقري و متوسليان و داوود كريمي و تا ... و كيست كه به اين مدعيان بگويد كجا دانند حال ما سبكباران ساحل‌ها؟! و بي‌اختيار يادم افتاد كه در قحط سال هيزم، انقلابيون كه پايشان كنار شومينه هنگام صرف قهوه عصرانه سوخت در پايان قائله مستنطق ما شدند كه هنگام انقلاب كجا بودند؟ و اين حكايت روايت تاب‌سوز همه دوران‌ها بوده است و انگار بنا است بماند.

با بغض مي‌پرسم حال شما در شب عمليات كدام بود. عشق آميخته با ترس و يا بيم ممزوج با كمال‌طلبي و استعلاجويي و چه كسي مي‌داند حال شما همسران شهدا كدام بود؟ شما ياران شهدا كه داغ شقايق ديده‌ايد.

كدام حالت وصف شما بود اي زينبيان زمانه در هنگامه عمليات والفجر، محرم، مسلم تا مرصاد و كدام خواهد بود تا چه مي‌دانم در چه روزي و عملياتي ديگر.

اينك چه شده كه درد و داغ شما را و ناله‌تان را به آسمان برده‌اند و چنان به خشم‌تان آورده‌اند كه به درد مي‌نويسيد «من همسر شهيد باكري هستم.»

مگر آفتاب، مگر آب، مگر آبرو بايد از خود بگويد.

آن‌گونه كه همت را و حميد و متوسليان را مي‌شناسم اينان را يادم نمي‌آيد. كجاي جنگ و چه وقت جنگ بوده‌اند. اين صداهاي مبهم چيست كه تا اين هنگام عمر به گوشم نرسيده‌اند، من كه در غروب فاو مي‌خواندم: عصر عاشورا زينب كبري مي‌دهد ما را درس جانبازي.

شهادت مي‌دهم به يا زهراهاي مطهر و عطر معطر جنگ كه اگر شما نبوديد ياران ما كه جهان تنگشان بود چنين شيراوژن به جبهه خصم نمي‌شتافتند و اين‌كه مي‌گويند اگر ياران رفتند زندگي را زمين بگذاريد چه حرفي است اينان مگر جوكيان هندند كه مي‌گويند اگر مرد از دار دنيا رفت زن هم بايد بميرد و ...

بدا به حال ما كه مانديم و ديديم روزگار پوستين وارونه پوشيدن احكام و مسلمات دين از سوي جماعتي طلبكار و مدعي تا از راه رسيده كه بر همسران ياران ما بي‌محابا مي‌تازند.

باشيد سرافراز به نام، بمانيد در مسير تابناك اسلام ناب محمدي (ص) راه منير يارانمان را همچنان سربلند، شجاع و فاطمي ادامه دهيد كه مي‌دهيد. به همين سادگي.
 
ارسال به دوستان
وبگردی