۱۰ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۷:۴۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۹۵۶۵
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۹ - ۱۰-۰۵-۱۳۸۸
کد ۷۹۵۶۵
انتشار: ۰۸:۵۹ - ۱۰-۰۵-۱۳۸۸
روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

رسالت: آينده رقابت هاي سياسي در ايران

«آينده رقابت هاي سياسي در ايران» عنوان سرمقاله روزنامه  رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد: اضلاع رقابت در دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري به سمت و سويي هدايت شدند كه هيچ ناظر دلسوز و معتقد به نظام و مردم را خشنود نساخت. اينكه چه علل وحوادثي منجر به اين شد كه  رقابت ها به سوي يك تضاد آشتي ناپذير هدايت شوند مهم است.

رقابت در مفهوم عقلاني و اخلاقي و قانوني يك تعريف مشخص دارد و اينكه چرا چارچوب هاي مورد نظر رعايت نشد، در ظهور پديده‌اي كه امنيت و مصالح ملي را مورد تهديد قرار داد مهم مي‌باشد.

آنچه واقعيت دارد اين است كه مردم به نشانه احترام به مردمسالاري ديني و نيز به نشانه اعتماد به نظام به پاي صندوق‌هاي راي آمدند و يك ركورد بي سابقه در مشاركت سياسي را در دهمين دوره انتخابات رياست‌جمهوري به جاي گذاشتند.

اين پايه از مشروعيت مردمي ‌بدون شك مورد حقد و حسد دشمنان نظام و اسلام مي‌باشد.

شكي نيست كه مشاركت 85 درصدي يعني توليد يك هيجان سياسي فوق العاده، اگر اضلاع رقابت براي كنترل اين هيجان برنامه‌اي از قبل نداشته باشند قطعا دشمن براي آن پروژه مي‌نويسد و نوشت و اجرا هم كرد. رويدادهاي تلخ پس از اعلام نتايج انتخابات حتي قبل از آن نشان مي‌دهد كه يك ضلع در زمين دشمن بازي مي‌كند.

اردوكشي خياباني، بيانيه پراكني ساختار شكنانه، دعوت به خشونت، زير بار حق اكثريت نرفتن ، حمله به مردم به دليل اينكه راي لازم را براي پيروزي به يك ضلع رقابت ندادند و... همه اينها نشانه غفلت از دشمن و حرص و طمع  دستيابي به قدرت از طريقي كه قانون آن را بر نمي‌تابد، مي‌باشد.

اينكه يك ضلع رقابت كه دچار ناكامي‌در انتخابات شده از راي اقليت يك جنبش اجتماعي تدارك ببيند و به جان نظام بيفتد آينده رقابت هاي سياسي و صورت اصلي مسئله رقابت در ايران را دگرگون مي‌كند و اين درست همان چيزي است كه دشمنان نظام و انقلاب مي‌خواهند.

دشمنان نظام نمي‌خواهند اضلاع رقابت درايران يك رقابت اخلاقي و قانوني داشته باشند و انتقال قدرت از طريق احترام به راي اكثريت و مسالمت آميز صورت گيرد. لذا آنها مي‌خواهند بگويند  دموكراسي هاي پيشرفته در دنيا كه نوعا در اروپاست از طريق احترام به راي اكثريت صورت مي‌گيرد و در ديگر كشورهاي مدعي دموكراسي راي تعيين كننده نوع حاكم نيست بلك ضخامت بازو و كلفتي رگ گردن در اينكه حاكم كيست، حرف اول را مي‌زند!

بويژه آنكه به اين ضخامت و آن كلفتي  رگ گردن دخالت اجنبي را اضافه كنيم لذا حكومت در جهان سوم يعني استبداد داخلي مستظهر به حمايت استعمار خارجي يعني همان چيزي كه در دولت هاي قاجار و پهلوي دچار آن بوديم.

پنج‌شنبه گذشته آقايان كروبي و موسوي به بهانه بزرگداشت  كشته هاي اخير كه حتي نتوانستند نام 10 نفر از آنان را ببرند در بهشت زهرا تجمع برگزار كردند. ريخت شناسي شعارهاي نهضت به اصطلاح سبز نشان مي‌دهد آنان مايل نيستند ديگر رقابت ها در درون نظام تداوم يابد. نسخه آنها يك نسخه رقابت برون نظام با درون نظام است.

بي بي سي بخش هايي از سخنان مهندس موسوي را چهارشنبه شب در ديدار انجمن اسلامي‌ معلمان اين‌گونه واتاب مي‌دهد كه:
- ما چنين نظامي ‌را نمي‌خواستيم
- 13 ميليون هم حقي دارند
- نمي‌شود ايران را به زندان 70 ميليون نفري تبديل كرد
-  مگر اين وضعيت قابل تحمل است
- ما را متهم به ساختار شكني مي‌كنند، شما  ساختار شكن هستيد

آقاي كروبي چندي پيش در ديدار با اعضاي حزب خود اعتراف كرد در دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري شكست خورده است. موسوي نيز در همين سخنراني اعتراف دارد كه از 40 ميليون راي مردم 13 ميليون نصيب دارد، مفهوم اين گزاره ها آن است كه آنها مي‌دانند اقليت هستند اما بر طبل بازگشت به قدرت مي‌كوبند. حكومت اقليت يعني استبداد و اگر هم حمايت خارجي را ، داشته باشد يك مصيبت است و آن هم بازگشت به دوران پهلوي و قاجار مي‌باشد.

جريان دوم خرداد متاسفانه با اين رويكرد خود را در حد اپوزيسيون نظام فروكاهيده و يك سر آن را سروش تا گوگوش در خارج پوشش مي‌دهد و سر ديگر آن را مشتي ورشكسته سياسي كه حاضر نيستند اخلاق، قانون و عقلانيت را در اقوال، رفتار و افعال سياسي خود پذيرا باشند.

سخنگوي دولت آمريكا پنج‌شنبه گذشته رسما حمايت واشنگتن را از تجمعات غيرقانوني اعلام كرد. متاسفانه موسوي و كروبي بازيگر سناريويي شده اند كه لندن و واشنگتن طراحي و هدايت مي‌كنند و نقش خود را به عنوان بازيگران اصلي اين سناريو در تهيه خبر و گزارش براي بي بي سي، صداي آمريكا و تلويزيون هاي ماهواره اي در سپهر سياست ايران  فروكاهيده اند.

بي ترديد در انتخابات بعدي بايد به فكر  شكل گيري و صورت بندي اضلاعي باشيم كه بومي، مردمي، اصيل، غيروابسته و غير ساختار شكن باشند. درخواست مردم از شوراي نگهبان به عنوان تنها نهادي كه پاسداري از جمهوريت و اسلاميت نظام را به عهده دارد اين است كه اجازه ندهند نامحرمان به عنوان محرم به حريم رقابت هاي سياسي راه يابند و به عنوان سرباز دشمن در اين ميدان عمل كنند.

كيهان:حناي بي رنگ!

 «حناي بي رنگ!» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن مي خوانيد: هفته پيش سفر سه تن از مقامات ارشد آمريكايي به خاورميانه بار ديگر توجه افكارعمومي منطقه را به مبحث پردامنه و چالش برانگيز «صلح در خاورميانه» سوق داد.

هرچند رسانه ها و شبكه هاي خبري محور مذاكرات رابرت گيتس وزير دفاع آمريكا، ژنرال جيمز جونز مشاور امنيت ملي و جرج ميچل نماينده ويژه اوباما در خاورميانه را با سردمداران تل آويو از سويي و برخي مقامات كشورهاي عربي از سوي ديگر بر دو موضوع «ايران هسته اي» و همچنين «توقف شهرك سازي هاي بي رويه رژيم صهيونيستي در كرانه باختري و قدس شرقي» انعكاس مي دادند و در پرتو اين بازتاب هاي رسانه اي اختلاف ديدگاه آمريكايي ها و صهيونيست ها درباره دو موضوع ياد شده جدي به نظر مي رسيد؛ ليكن با رونمايي از مجموع اظهارات و نطق هاي اعلام شده به وضوح مي توان دريافت كه رويكرد آمريكايي ها به مقوله عملياتي كردن صلح به اصطلاح فراگير و پايدار در منطقه تنها بر قرائتي «آمريكايي-صهيونيستي» استوار است و ماموريت دولت اوباما چيزي جز تزريق و تحميل اين قرائت به كشورهاي منطقه و بخصوص حاكمان عربي نيست و در اين ميان به لطايف الحيل و با اتخاذ تاكتيك هايي پيچيده و چند لايه منافع راهبردي صهيونيست ها را تضمين مي نمايند و در همين راستا قطعات جورچين صلح مورد نظر را مي چينند.

دولت اوباما به خوبي مي داند كه صلح واقعي بر پايه حقايق تاريخي و شاخصه هاي عدالت خواهانه با منافع در هم تنيده تل آويو و كاخ سفيد در تضاد است و با هويت جعلي و دروغين رژيم صهيونيستي، اساساً حركت در دالان واقعيت ها، موجوديت اين رژيم را منتفي مي سازد و دقيقاً همين جاست كه طي شش دهه گذشته بارها و به كرات بحث «صلح» مطرح شده ولي چون واقعيت هاي اصلي در پاي زياده طلبي ها و خواسته هاي نامشروع و باج خواهي هاي صهيونيست ها ذبح گرديده، مذاكرات به سرمنزل مقصود نرسيده است.

اكنون نيز صهيونيست ها به مانند گذشته قصد ندارند از سرزمين هاي عربي مانند بلندي هاي جولان و يا مزارع شبعا و اراضي فلسطين عقب نشيني نمايند و دولت «نتانياهو» نيز پذيرش صلح را مشروط به شرايطي چون پذيرفته شدن يهوديت رژيم صهيونيستي، خلع سلاح كامل فلسطيني ها، عدم بازگشت آوارگان و... مي كند كه همگي آنها به گواه تاريخ و حقايق مستند و غيرقابل انكار شروطي باطل محسوب مي شوند.

دولت «اوباما» هم كه مصرانه دنبال طرح تشكيل دو كشور فلسطيني-اسرائيلي است بدون آنكه قادر باشد انباشتي از تضييع حقوق فلسطيني ها را در 60 سال گذشته به نحوي جبران نمايد و حداقل حقوق اوليه آنها را در طرح به اصطلاح صلح خاورميانه لحاظ كند تنها با پيش فرض تضمين مطلق منافع صهيونيست ها مي خواهد فرآيند صلح را به نوعي به جلو هدايت كند از همين روي؛ به موازات آنكه نتانياهو نخست وزير تندرو رژيم صهيونيستي صريحاً و گستاخانه تأكيد مي كند توقف شهرك سازي ها آنهم به استثناي طرح هاي در دست اجرا به ازاي گام هاي مثبت كشورهاي عربي براي عادي سازي روابط با اسرائيل خواهد بود؛ «اوباما» طي نامه اي آنچنان كه روزنامه انگليسي «گلف نيوز» خبر داد از حداقل هفت تن از حاكمان كشورهاي عربي از جمله مصر، عربستان، اردن و... مي خواهد كه آنها گام هايي براي عادي سازي روابط با اسرائيل بردارند.

در تكميل اجرايي شدن طرح به اصطلاح صلح -بخوانيد سازش و ذلت- بر مبناي رويكردي صهيونيستي- آمريكايي، دولت اوباما براي اينكه حجم فشارها را بر تل آويو در مورد توقف شهرك سازي ها كه موضوعي اجماعي ميان جامعه جهاني است كاهش دهد در همين ايام بحث «چتر دفاع هسته اي» را به پيش مي كشد تا وانمود كند ايران خطري بزرگ براي امنيت منطقه اي و جهاني است!

همچنانكه ويليام كوهن وزير دفاع اسبق آمريكا در مصاحبه با واشنگتن تايمز ضمن پرده برداشتن از پروژه «ايران هراسي» كاخ سفيد اذعان مي دارد: «ترس از نفوذ ايران در منطقه خاورميانه جايگزين هراس از اسرائيل در ميان كشورهاي اين منطقه شده است».

بي شك طرح موضوعاتي چون توقف شهرك سازي ها در قدس شرقي و كرانه باختري، چتر دفاع هسته اي و يا حتي تشكيل دو كشور فلسطيني- اسرائيلي و هياهو بر شكل گيري صلح در خاورميانه نبايد منجر به آن شود تا جهان اسلام از گرايش و عزم جدي آمريكا و فرزندخوانده اش رژيم جعلي صهيونيستي در جهت حذف «خط مقاومت» و سرگرم شدن به موضوعات حاشيه اي و دست دوم غافل بماند.

صهيونيست ها در طي سال ها و دهه هاي گذشته مستمراً نشان داده اند كه به هيچ مذاكره، توافقنامه و قطعنامه اي پايبند نيستند و براي افزون خواهي ها و باج خواهي هاي آنها پاياني قابل تصور نيست و تنها راه، حذف رژيم جعلي و نامشروع صهيونيستي از جغرافياي سياسي منطقه است.

خوي زياده خواهانه و وحشيانه رژيم صهيونيستي به گونه اي است كه حتي به طرح ها و ايده هايي كه در آن نفع صهيونيست ها بر حق مسلم فلسطيني ها چربش و سنگيني داشته وقعي ننهاده اند و در همين زمينه در طي شش، هفت سال گذشته طرح صلح عربي در سال 2002، نقشه راه و طرح صلح خاورميانه در سال 2003 و پيمان آناپوليس در سال 2007 را هم اجرايي نكردند و به انحاء مختلف بر مسير چپاول و تجاوز و به تعبير ديگر ايده اسرائيل بزرگ! پافشاري دارند آنچنان كه همين چند روز پيش «ايون ريولين» رئيس كنست (پارلمان) رژيم صهيونيستي لب به سخن گشود و اردن را جزيي از اسرائيل بزرگ! دانست.

آنچه مسلم است اين واقعيت مهم است كه مذاكره با صهيونيست ها پيرامون «صلح» و «احقاق حق فلسطيني ها» نتيجه اي در بر نخواهد داشت و در اين ميان ژست آمريكايي ها براي ايفاي نقش در فرآيند صلح فراگير و پايدار در منطقه چيزي جز تضمين منافع راهبردي صهيونيست ها و وجه المصالحه قرار دادن حقوق حقه فلسطيني ها نيست.

تنها نكته قابل تامل اين است كه دولت اوباما همانطور كه در طي چند ماه گذشته نشان داده است در برخورد با پديده ها و موضوعات سياسي از ديپلماسي به اصطلاح هوشمند!! كه آميخته اي از اهرم هاي سخت و نرم است بهره مي برد.

با اين اوصاف تنها راه در برابر زياده خواهي هاي صهيونيست ها و خنثي نمودن ترفندها و دسيسه هاي آمريكايي تقويت جبهه رويارويي با آنهاست و البته آنچه امروز خط مقاومت و بيداري اسلامي را تهديد مي كند نه آمريكا و رژيم صهيونيستي بلكه اعراب سازشگري - بخوانيد منافقان امت- هستند كه با چراغ سبز به آمريكا در جهت تحقق قرائت «صهيونيستي - آمريكايي» از صلح سهيم هستند وگرنه قاطبه جهان اسلام به نيكي دريافته است كه حناي صلح آمريكايي ها و صهيونيست ها رنگي ندارد و «صلح» با هر فرمول - چه عربي و چه آمريكايي - به مفهوم پذيرش موجوديت رژيم وحشي و جعلي صهيونيستي است و حال آن كه بدون حذف كامل اين رژيم جعلي از جغرافياي سياسي منطقه، به يقين خاورميانه روي آرامش به خود نخواهد ديد.

اعتماد ملي: دوربين خاموش است‌ اما...
 
«دوربين خاموش است‌ اما...» عنوان سرمقاله امروز روزناه اعتماد ملي به قلم كامبوزيا پرتوي است كه در آن مي خوانيد: دوربين‌ها اجازه روشن شدن ندارند، انگار دست‌هاي هنرمند بسته است. حالا ديگر هنرمند كه نه، بلكه يك نفر از جنس همين مردمان مي‌داند كه حقي از اين ملت دريغ شده است و اين حركت اعتراضي كمترين كار است.

حالا ما فيلمسازان دست‌هايمان بسته است، دوربين روشني نداريم كه اين لحظه‌هاي تاريخي و حق‌طلبي را ثبت كند. درها بسته مي‌شود، روزنه‌اي براي انعكاس باقي نمي‌ماند. رسانه ملي كه حالا بيش از هر زمان ديگري يكسويه نگري‌اش را ثابت كرده، كار را به آنجا رسانده است كه حتي حرف‌ها و اعتراض‌هاي سينماگران و هنرمندان را پيش روي خودشان و ملت ايران وارونه جلوه مي‌دهد و بعد پچ‌پچ‌وار تهديد مي‌كند كه اين نام‌ها ممنوع‌التصوير و ممنوع الكار شدند، جرم هم كه محرز است، تنها به اين دليل كه سينماگر هم به عنوان عضوي از اين موج معترض است.

هر چند روزنه‌اي براي پژواك اين صدا باقي نگذاشته‌اند. مردم ايران سال‌هاست كه تكليف رسانه ملي برايشان روشن شده است، روزنامه‌ها هم كه در فضاي كوچك شان هرآنچه مي‌توانستند انجام دادند اما درست مانند دوربين‌ها يكي يكي شاهد خاموشي‌شان بوديم. در واقع دليل اينكه نامه‌اي خطاب به مجلس نوشته شد، از سر اميد نبود، بلكه از سر نااميدي بود، نااميدي نه از اين ملت و حق‌طلبي شان، بلكه از اين همه نهادها و كرسي‌هايي كه داعيه حق‌طلبي ملت را دارند و خود را نماينده ملت مي‌دانند‌ اما انگار اين روزها در جاي ديگري سير مي‌كنند، انگار ساكن سرزمين ديگري هستند و هيچ نمي‌پرسند كه چرا بايد اينچنين باشد؟ مگر نه اينكه كرسي‌هاي مجلس نماينده همه 70 ميليون جمعيت ايران هستند، پس دفاع از حق اين ملتي كه تنها به جرم اينكه مي‌خواستند صداي اعتراض شان در چارچوب همان قانون اساسي كه ايشان ناظرشان‌ هستند، شنيده شود، چه مي‌شود؟ اما ديديم كه اينچنين نشد.

هيچ كس از روي آن صندلي‌ها بلند نشد كه بگويد، به چه حقي اين حق را از ملت دريغ كرده‌ايد، به چه دليل و توجيهي اين مردم نبايد حق بطلبند. نامه خطاب به خانه ملت است، دولت‌ها مي‌آيند و مي‌روند، حتي نمايندگان مجلس هم‌ اما اين خانه، خانه ملت است، حتي در سخت‌ترين روزها هم خانه ملت بود، هست و مي‌ماند، زيرا كه قانون اساسي آن را به مردم سپرده است و مردم نمايندگاني را روانه اين خانه كرده‌اند و حالا سكوت اين مستاجران در خانه ملت بس سخت و غيرقابل هضم است. سينماگران هم درست مانند اين ملت سوالي دارند، پس چرا اين بندها و مصوبه‌هاي قانوني كه خبر از حق ملت مي‌دهند اين روزها پشت تريبون كرسي‌هاي مجلس شنيده نمي‌شود؟ مگر قرار نبود ناظر قانون باشند. البته شايد انتظاري بي‌جاست...

شايد اين نامه هم به سرنوشت همه آن نامه‌ها و اعتراض‌ها دچار شود و همچنان گوش شنوايي براي آ‌نها نباشد، شايد همچنان تلويزيون به رويه اين روزهايش آن را هم وارونه جلوه بدهد و تبديل به تشكر بالابلند سينماگران از نمايندگان مجلس كند‌ اما اين كمترين كار است، اين نامه هم گامي است براي دلگرمي مردماني آگاه كه حق مي‌طلبند. اين كمترين كار است براي همراهي با مخاطبانمان كه در اين سال‌ها نقطه اميد ما بودند.

هر چند اين روزها دوربين روشني نداريم كه سهم مان را در عرصه سينما نيز ادا كنيم‌ اما سينماي ايران يا حداقل آن بخش از سينما كه در اين سال‌ها روي پاي خود بود، نشان داد كه هيچ امضايي، هيچ اسكناس و وعده‌اي نمي‌گذارد كه يك گام از همراهي با ملت عقب بماند. سينماگران ايران همان روزها كه عده‌اي ماجراي ياركشي را پيش كشيدند، نشان داد كه هيچ قرابتي با جريان حاكم ندارد.

چهار سال گذشته آنچنان سينما در سكوت فرو رفت، كه جايي براي حمايت از جريان حاكم باقي نگذاشت. سينماگران حتي ديگر دلخوش به دريافت مجوز و پروانه ساخت هم نيستند، سينما را كه نمي‌توان در قبضه يك امضا درآورد، راه‌هاي ديگري هم به جز اجازه داشتن و پروانه ساخت گرفتن براي فيلم سازي وجود دارد. سينماگران در اين چهار سال هر جا كه حقي ضايع شد، سكوت نكردند، آنجا كه سانسور بيش از هر زماني گريبان سينما را گرفت، آنجايي كه مي‌خواستند سينما را بخرند و حالا كه مي‌خواهند حق ملت را ناديده بگيرند.

زيرا كه سينماگران روزگاري با دوربين‌هايشان همراه اين ملت بودند‌ اما حالا پابه‌پاي آنها گام بر مي‌دارند، هر چند كه اين روزها هر كس خود كارگرداني است تمام عيار، دوربين‌هاي كوچك آنچنان لحظه‌هايي را ثبت مي‌كنند كه هر كدام مي‌تواند حيرت هر مستند‌‌سازي را برانگيزد و همين‌هاست كه احترام به اين ملت را دو چندان مي‌كند. كاش من هم مي‌توانستم دوربين‌ام را روشن كنم، با دوربين پابه‌پاي اين ملت وجود صدايي ديگر را در اين خاك ثبت كنم‌ اما اين روزها پابه‌پاي آنها بي ‌دوربيني در دست دوشادوش هم‌ميهنانم گام بر‌مي‌دارم.

نامه‌ها و بيانيه‌ها شايد راه به جايي نبرند‌ اما مي‌توانند سندي باشند براي برهه‌اي از تاريخ اين سرزمين كه دوربين‌ها خاموش بود اما سينماگرانش ساكت نبودند و اين كمترين است براي ملتي كه مي‌داند در بندهاي قانون اساسي‌اش چه حقي دارد و حالا خواهان اين حق است، حتي در غياب و سكوت نمايندگان مجلسي كه در پر تب و تاب‌ترين روزهاي اين كشور روانه تعطيلات شدند و بررسي و نظارت بر حق مردم را به روزي و هفته‌اي بعد موكول كردند.

جمهوري اسلامي: غفلتي كه جايز نيست

«غفلتي كه جايز نيست» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:

بسم الله الرحمن الرحيم
سرگرم بودن مردم و مسئولان به مسائل سياسي داخلي و حوادث بعد از انتخابات رياست جمهوري دهم موجب شده است به بعضي رويدادهاي سياسي ديگر كمتر توجه شود. از جمله اين رويدادها تسلط نظاميان عراقي بر اردوگاه اشرف و فراهم شدن مقدمات اخراج منافقين از اين اردوگاه و از عراق است .

هفته گذشته در ميان خبرهاي خارجي خبر وقايع اردوگاه اشرف از اهميت و حساسيت بيشتري برخوردار بود هر چند توجه چنداني به آن نشد. مواردي از آنچه موجب مي شود اين واقعه از اهميت و حساسيت زيادي برخوردار باشد اينها هستند :

1 ـ گروهك تروريستي منافقين در عين حال كه از نظر سياسي و عملي مرده است ولي غربي ها به ويژه دولت آمريكا همچنان مايل هستند از اين گروهك به عنوان يك ابزار عملياتي عليه جمهوري اسلامي ايران استفاده كند . در طول 6 سال اشغال عراق تاكنون نيز آمريكا از منافقين در جهت منافع و اهداف خود استفاده كرد و علت اصلي ممانعت از برخورد دولت عراق با اين گروهك تروريستي همين بود. برچيده شدن بساط گروهك منافقين در عراق اين امكان را از غربي ها مي گيرد.

2 ـ علاوه بر استفاده عملي غربي ها به ويژه دولت هاي اروپائي از گروهك تروريستي منافقين عليه جمهوري اسلامي ايران استفاده سياسي نيز مي كنند. خودداري از حذف كردن نام اين گروهك از فهرست گروه هاي تروريستي تبليغاتي كردن بعضي تحركات منافقين در مقاطع گوناگون و امتيازخواهي هاي دولت هاي اروپائي در مذاكراتشان با جمهوري اسلامي ايران از جمله اين نوع استفاده از گروهك تروريستي توسط غرب است.
حضور منافقين در عراق مي توانست زمينه را براي اين استفاده فراهم تر نمايد و برچيده شدن بساط اين گروهك در عراق قدرت چانه زني غربي ها را كاهش مي دهد و اگر طرف ايراني با مهارت لازم وارد صحنه شود مي تواند آنرا به صفر برساند.

3 ـ گروهك تروريستي منافقين بازوي نظامي خارجي حزب بعث عراق بود . بقاياي بعثي ها هنوز در عراق حضور دارند و حتي احتمال قدرت گرفتن آنها نيز وجود دارد. محروم شدن بعثي هااز اين بازوي نظامي بي مهار ضربه قابل توجهي به آنهاست. علاوه بر اين منافقين در سركوب مخالفين داخلي بعثي ها در زمان حكومت صدام نقش تعيين كننده اي داشتند و ريشه كن شدن آنها در عراق به معناي محروم شدن بعثي ها از اين ابزار نظامي سركوبگر است . با توجه به خطري كه بعثي ها هم براي عراق و هم براي ايران دارند اخراج آنها از عراق از اين نظر اهميت زيادي دارد.

4 ـ روابط سياسي گروهك تروريستي منافقين با تعدادي از كشورهاي عربي نشان مي دهد اين گروهك به مثابه ابزاري براي آنها عمل مي كند. حضور منافقين در عراق اين گروهك را براي اجراي اهداف اين دسته از كشورهاي عربي توانمندتر مي نمود و اخراج آنها از اين كشور اين توانمندي را از آنها مي گيرد و كشورهاي حامي منافقين را در دنبال نمودن اهدافشان كه بخشي از آنها به ايران مربوط مي شود ناكام مي گذارد.

5 ـ فروپاشي اردوگاه اشرف و موجوديت منافقين در عراق زمينه را براي لو رفتن بسياري از اطلاعات محرمانه اين گروهك تروريستي فراهم مي سازد. اولين خبر محرمانه اي كه همزمان با تصرف اردوگاه اشرف به دست عراقي ها افتاده اينست كه مسعود رجوي سركرده منافقين در منطقه اي واقع در حومه پاريس و تحت حفاظت شديد پليس فرانسه بسر مي برد و دولت فرانسه در نگهداري و حفاظت او سرمايه گذاري قابل ملاحظه اي مي كند. اين قبيل اطلاعات براي مسئولان سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران حائز اهميت زيادي هستند و مي توانند در تعامل با دولت فرانسه از اين اطلاعات به نفع كشورمان استفاده كنند. بدين ترتيب بايد منتظر اطلاعات جديدتري باشيم كه چه بسا اهميت و ارزش سياسي بيشتري داشته باشند.

نكته مهمي كه اكنون بايد مورد توجه قرار گيرد نوع برخورد دولت آمريكا با تصرف اردوگاه اشرف توسط دولت عراق و نوع رفتاري است كه از اين پس عراق ها با منافقين خواهند داشت . ظرف دو سه روز گذشته مسئولان آمريكائي برخوردي دوگانه با اين واقعه داشتند. از يكطرف اقدام دولت عراق در اردوگاه اشرف را قانوني دانستند و از طرف ديگر از اين واقعه ابراز نگراني كرده اند. اين دوگانگي نشان ميدهد دولتمردان آمريكا به عنوان اشغالگران عراق مايل هستند درباره سرنوشت منافقين موجود در عراق اعمال نظر كنند و چه بسا اجازه ندهند دولتمردان عراقي تصميم دلخواه خود را در اين زمينه بگيرند.

خود منافقين هم ماهيت تروريستي خود را در ماجراي ورود نيروهاي عراقي به اردوگاه اشرف نشان داده اند. ابتدا يك افسر عراقي بدون سلاح وارد اردوگاه مي شود و از تصميم دولت براي تاسيس يك پاسگاه پليس در اردوگاه سخن مي گويد ولي مورد حمله منافقين قرار مي گيرد و بشدت كتك ميخورد. همين واقعه موجب ورود نيروهاي نظامي عراقي به اردوگاه مي شود و درگيري هاي بعدي صورت مي گيرد كه طي آن حداقل 4 نفر از منافقين به هلاكت مي رسند و 300 نفر زخمي مي شوند .

بدين ترتيب براي دولت عراق راهي جز ادامه برخورد قاطع با گروهك تروريستي منافقين باقي نميماند و اگر در اين زمينه كوتاهي شود منافقين مزاحمت هاي جدي تري براي دولت عراق ايجاد خواهند كرد.

مسئولان ايراني نيز بايد از موقعيت پيش آمده حداكثر بهره برداري را بعمل آورند و با پيگيري هاي جدي زمينه را براي پايان دادن به حضور منافقين در عراق فراهم سازند. غفلت از اين وظيفه بهيچوجه جايز نيست و نبايد اجازه داده شود مسامحه اي كه در گذشته در اين زمينه صورت گرفته تكرار شود.

اعتماد: عزت، حکمت يا مصلحت
 
«عزت، حکمت يا مصلحت» عنوان سرمقاله امروز روزنامه اعتماد به قلم دکتر علي مندني پور وکيل دادگستري است كه در آن مي خوانيد:
دنياي عجيبي است، دنياي سياست. بازار مکاره يي با کالاهاي رنگارنگ و گوناگون. چقدر دلخوش بوديم به شعار رعايت اصل اخلاق در «سياست»، نشان به آن نشاني به جايي رسيديم که قرار شد سياست مان عين ديانت مان باشد، نه کم و نه زياد. اما گذشـت زمان نشان داد گويا يک جاي کار به شـدت مي لنـگد و معيوب از آب درآمده است، در شگفتيم که چه رفته است بر احوال اين قوم اخلاق مدار، از خود مي پرسيم يا سياست ما از اخلاق قالب تهي کرده است، يا پيچ و مهره هاي موتور اعتماد جماعت شل شده تا جايي که هر کالاي «سياسي» بزک شده در هر فرم و اندازه و رنگ توانسته در قالب مورد نظر قرار گرفته، جا خوش کند و براي خودش با تبليغات خاص و لعاب دينداري و اخلاق کر و فري بيافريند و ايضاً طراحان زبردست و تئوري پردازان پشت پرده را به جايگاهي برساند، ياللعجب، خدا آخر و عاقبت کار را ختم به خير فرمايد چرا که از قديم و نديم گفته اند و شنيده ايم و نوشته اند و خوانده ايم و تجربه زندگي جوامع بشري نيز مهر تاييدي است بر اين واقعيت که؛ «قومي که گشت فاقد اخلاق مردني است.»

تو گويي از شعار بنيادي و محوري سياست خارجي مان يعني همان عزت، حکمت و مصلحت «کمي تا قسمتي» دور افتاده ايم و عملاً «مصلحت» نقش ايفا مي کند و از حکمت و به ويژه حضرت «عزت» جز کورسويي آن هم از دوردست سوسو نمي زند و اينچنين بوده است سرنوشت آن شعار آشناي «نه شرقي نه غربي، جمهوري اسلامي» مردم کوچه و بازار طي سه دهه گذشته؛ نوشته زيبايي که سردر ساختمان وزارت خارجه مان را زينت بخش بوده و نماد عدم وابستگي اش مي خوانند. و اما داستان برخورد دوگانه يا در پاره يي از موارد «چندگانه» در رويارويي با بحران ها و رويدادهاي بين المللي و اتخاذ سياست هاي عجيب و غريب از جانب «اربابان سياست» و «دست اندرکاران چرخش امور سياسي» اين مرز و بوم در قالب تعبير واژه سياست به معني «تدبير امور» با محوريت رعايت اصل منافع و مصالح ملي کشور ماجراي غم انگيزي است، که گويا تمامي هم ندارد و شناخت زواياي آن به هيچ وجه پيچيدگي تعريف شده در عالم سياست را نشان نمي دهد. کافي است داستان از يک جايي شروع شود تا نه تنها سررشتـه داران ريز و درشـت عالم سيـاست اين مرز و بوم که اکثريت قريب به اتفاق «جماعت کوچه و بازار» پايان داستان را دقيقاً پيش بيني و بازگو کنند،

چه، در چنين فضايي فهم و درک مندرجات کتاب سياست ما کار چندان دشواري نيست و اصولاً در کشف اسرار و راز و رمز اين کتاب نياز به تخصص و خبرگي آنچناني که در ديگر کشورها از لوازم ضروري اين رشته محسوب مي شود، احساس نمي شود. و شايد در راستاي همين واقعيت تلخ است که صاحب نظران از آن به «سياست مردمي» و «عامه پسند» تعبير کرده اند.

به گذشتـه برنمي گرديم، چرا که تاوان سنگيني را با آزمون و خطاهاي چندين باره پرداخته ايم.کالبدشکافي و آسيب شناسي اين مرض مزمن و درد کهنه، نه در اين مقال مي گنجد و نه در صلاحيت و تخصص چون مني است و مثنوي هفتاد من را نياز به بازکردن گـره کور قضـيه و عيان کـردن زواياي تاريک آن در بررسي دقيق و موشکافانه سياست خارجي آن هم توسط جماعتي از متخصصان دلسوز، توانمند و متعهد مي طلبد.

به زمـان حال نظـري مي افکنـيم و قضاوت پايـاني را چنان که عدالت و انصـاف ايجاب مي کند به افکار عمومي وامي گذاريم که خود به حکميت پرداخته و براي ثبت در تاريخ به داوري بنشيند. باشد که درس عبرتي شود براي آينده سازان اين کهن سرزمين که ايرانش مي ناميم. به منظور پرهيز از تبعات ناخوشايند و دوري از نيش و نوش در اين «آشفته بازار» و بنا به همان «مصلحت» که تحت تاثير عوامل و دلايلي چند که از حوصله بحث خارج اسـت در فرهنـگ اين ديار «نهادينه» شده است.

از مقايسه چگونگي برخورد با بحران هاي درون و برون جامعه يي که در آن نفس مي کشم، درمي گذرم و به اختصار دو واقعه روز را که حساسيت جهانيان و به ويژه دنياي اسلام را برانگيخته به نقد کشيده، موضع گيري هاي دولتمردان را در اين ارتباط به تماشا مي نشينيم. دو موضع گيري کاملاً متفاوت و معنادار، در دو رويداد با شاخصه هاي يکسان، و استانداردهاي دوگانه موضع گيري هاي دولت و در راس آن دستگاه ديپلماسي کشور، يکي از جنس افراط و ديگري از جنس تفريط؟، يکي قتل يک زن مسلمان محجبه مصري به دست نژادپرستي افراطي در کشور آلمان آن هم در دادگاه، و ديگري «برخورد خشن و غيرانساني دولت چين» با اقليت مسلمان اويغور در منطقه سين کيانگ که منجر به کشته شدن و دستگيري تعداد زيادي از مسلمانان بي دفاع شد. به گزارش خبرگزاري هاي رسمي و تاييد دولت چين آمار رسمي کشته شدگان در اين برخورد بيش از 156 نفر اعلام شده، که تا زمان نوشتن اين يادداشت اين سرکوب با شدت ادامه دارد.

مقامات دولت جمهوري اسلامي اعم از مقامات اجرايي، سياسي حتي قضايي و قانونگذاري همان گونه که انتظار مي رفت،درباره قتل زن مسلمان مصري بي درنگ موضع گرفته و ضمن محکوم کردن اين حرکت زشت تا آنجا پيش رفتند که دولت آلمان و فراتر از آن دنياي غرب را نيز نشانه رفته که در قالب عرف ديپلماتيک نا مانوس است.

گـرچه اين حرکت قابل مذمت است و نکوهش و براي هر انسان آزاده يي باعث تاسف و تاثر، امـا بايد قبول کرد که آدم کشي نه از جانب يک دولت، که از سوي يک فرد مريض (نژادپرست افراطي) صورت گرفته بنابراين در حد خود و في نفسه عکس العمل مقامات جمهوري اسلامي به ويژه از اين حيث که مقتول مسلماني محجبه بوده است و ما نيز مدعي طلايه داري دفاع از حريم حرمت اسلام و مسلمانانيم قابل توجيه و از نگاه جماعتي حتي سزاوار تقدير است.

اما روي ديگر سکه به قول آقاي «اردوغان» نخست وزير ترکيه نوعي «نسل کشي است» که از جانـب دولت قدرتمند چين نسبت به اقليت مسلمان ترک تبار اويغور در استان سين کيانگ با شدت اعمال شده و طرفه آنکه جاي کمترين محکوميت و عکس العمل اعتراض آميز از جانب مقامات رسمي جمهوري اسلامي ايران خالي است.

نه به آن شوري شور و نه به اين بي نمکي، سوالي که براي هر آزاده و به ويژه در ذهن هر انسان متعهد خطور مي کند اين است که چرا اين دوگانگي در رفتار، گفتار و کردار؟ مگر نه اين است که دفاع از کرامت انسان ها با هر نژاد، زبان، آيين و... در چارچوب ارزش هاي اعتقادي و اخلاقي به عنوان يک اصل بنيادي ما قرار دارد؟ مگر اويغورها در زمره انسان هاي صاحب کرامت و حرمت و از آن بالاتر در دايره امت اسلام نمي گنجند؟ مگر خون اين جماعت کم رنگ تر از خون کساني است که بنا به وظيفه ديني، اخلاقي و انساني هميشه در حمايت از آنان به پا خاسته و فرياد هيهات من الذله سر داده ايم؟ آيا اويغورها و چچن ها در جغرافياي جهان اسلام قرار ندارند؟ چگونه است که تلويزيون جمهوري اسلامي ايران حتي به خود زحمت معرفي جغرافيا، تاريخ و فرهنگ اين دو پاره از امت اسلام را براي شناخت هرچه بيشتر بينندگان خود نمي دهد؟ تا جايي که به جرات مي توان گفت کمترين آگاهي و شناخت از وضعيت عمومي اين دو اقليت مسلمان در ميان ايرانيان وجود ندارد؟ آيا دفاع بحق از انسان ها آن هم از مسلماناني که بدين گونه جان، مال و ناموس شان مورد تجاوز قرار گرفته و مساجدشان به آتش کشيده شده يا بسته مي شوند، دفاع از کرامت و حقوق انسان ها تلقي نمي شود؟ گرچه برخورد و عکس العمل مقامـات رسمي جمـهوري اسلامي در اين خصـوص سرد، بي روح، مايوس کننده و دور از انتظار بود، اما در عوض عکس العمل بجا، منطقي و شجاعانه علماي ديني آن گونه که تاريخ اسلام و به ويژه مکتب تشيع علوي نشان داده و انتظار رفته و مي رود، اميدوارکننده و دلگرم کننده بوده است.

بيانيه هاي صادره از سوي جامعه مدرسين حوزه علميه قم و آيات عظام صانعي، مکارم شيرازي، نوري همداني، صافي گلپايگاني و... بيانگر اين واقعيت است که هنوز هم روحيه عدالت طلبي و ظلم ستيزي در عمل و نه در شعار در ميان آحاد جامعه ما زنده است. چه اين حداقل خواسته مردم است؛ انتظاري بحق از هر انسان آزاده يي که به انسانيت انسان ها دلبسته است و در هر کجا که ظلمي به هم نوع رود چه در خانه خود و چه در خانه ديگري، از پاي ننشسته و بي تفاوتي پيشه نمي سازد. در حالي که آيت الله العظمي نوري همداني «جنايتي را که در چين اتفاق افتاد، وحشتناک تر از حادثه آلمان» مي داند، سکوت مقامات رسمي جمهوري اسلامي باهر توجيهي، اصل سياست «حمايت از محرومان و مظلومان» را زير سوال خواهد برد. در قسمتي از بيانيه آيت الله العظمي صانعي در همين خصوص چنين آمده است؛ «حاکمان مستبد چين به جاي رفع معضلات و مشکلات مسلمانان اين کشور که بخش قابل توجهي از جمعيت آن سرزمين را تشکيل مي دهد، با اشکال مختلف درصدد خاموش کردن اعتراض هاي مردمي برآمده اند و در اين ميان با قطع رسانه هاي ارتباطي، عدم اطلاع رساني از فجايع و ارتباط دادن اين اعتراضات به قدرت هاي بيگانه که بطلان و مکر بودنـش از روز روشـن تر است، به خـود جرات داده اند به حريم و حقوق انسان هاي بي دفاع تجاوز کنند و مي کوشند با انتساب اين اعتراض ها به عوامل خارجي هر گونه اقدام و اعتراض بين المللي را از سوي ديگر کشورها خاموش سازند. اما مستبدان غافل از آنند که فرياد انسان هاي مظلوم و ستمديده و آه و درد زجرديدگان و خون هاي به ناحق ريخته انسان ها گريبان آنها را خواهد گرفت و صداي اعتراض بحق اين مردم مظلوم را در جهان منعکس خواهد کرد.» در چنين حال و هوايي است که برخورد دوگانه دستگاه ديپلماسي ما با دو رويداد با يک اهميت و اعتبار براي ملت ما، نمي تواند توجيه عقلي، شرعي، عرفي، اخلاقي و منطقي داشته باشد و اصولاً با اصل رعايت مصالح و منافع ملت ها در سياست برون مرزي به عنوان يک اصل شناخته شده در روابط بين الملل سنخيتي ندارد. به ياد داشته باشيم که ما پيرو مکتبي هستيم که از جمله تعاليم پيامبر اعظمش اين است؛ «پرهيزگارترين مردم کسي است که حق را بگويد چه به نفع چه به ضرر.» بياييم از بيان حق ابايي نداشته باشيم، اين رمز رستگاري است.

دنياي اقتصاد: شرايط رقابت

«شرايط رقابت» عنوان سرمقاله امروز روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنان صفت است كه در آن مي خوانيد:
ذهنيت قانون‌گذاران ايراني در 3 دهه گذشته به‌گونه‌اي شكل گرفته است كه براي شروع يك اقدام در هر حوزه‌اي حتما بايد يك نهاد تازه تاسيس شود.

بر همين مبنا بود كه مجلس قانون‌گذاري ايران براي اجراي خصوصي‌سازي و در زمان تصويب اين قانون، «شوراي عالي رقابت» را يك ضرورت تلقي و تاسيس آن را به وزارت اقتصاد واگذار كرد. وزارت اقتصاد پس از ماه‌ها تلاش سرانجام به اين وظيفه خود عمل كرده و اخبار منتشر شده حاكي از اين است كه نخستين جلسه شوراي عالي رقابت برگزار شده است.

بر اساس اخبار منتشر شده، سه عضو مجلس شوراي اسلامي از سه كميسيون، دو قاضي به انتخاب رييس قوه قضائيه، دو صاحب‌نظر اقتصادي به پيشنهاد وزير اقتصاد، يك حقوقدان از سوي وزارت دادگستري، دو صاحب‌نظر از بخش تجارت به پيشنهاد وزير بازرگاني، يك نفر صاحب‌نظر به پيشنهاد وزير صنايع، يك صاحب‌نظر از سوي سازمان مديريت و برنامه‌ريزي (قبل از انحلال)، يك متخصص مالي با حكم وزير اقتصاد، يك نفر از اتاق تعاون و يك نفر از اعضاي اتاق بازرگاني، شوراي عالي رقابت را تشكيل مي‌دهند.

در روزهاي گذشته وزير اقتصاد، معاون وي در امور بانك و بيمه و اقتصاددان منتخب وزير اقتصاد در «شوراي عالي رقابت» از شروع به كار اين شورا خبر داده و اظهار اميدواري كرده‌اند كه اين نهاد نوپا بتواند كسب و كار را در ايران از حالت كنوني خارج كند.

آيا چنين اتفاقي مي‌افتد؟ آيا يك نهاد نوپايي كه قدرت اثرگذاري او به لحاظ قانوني و عرفي بسيار كمتر از نهادهاي مهمي مثل مجلس و دولت است، راه رقابتي شدن اقتصاد را هموار مي‌كند؟ تجربه نشان داده است كه اثربخشي واقعي يك شورا به مهيا شدن مقدمات و الزام‌‌هاي متعددي بستگي دارد كه اميد است شوراي رقابت بتواند آنها را فراهم كند.

يكي از اين الزام‌ها متقاعد كردن نهاد دولت به دست برداشتن از انحصارهايي است كه در حوزه صنعت، بانكداري، حمل‌ونقل، بازرگاني و... دارد. آيا اين شوراي تازه تاسيس چنين قدرتي خواهد داشت؟

نكته اساسي‌تر اما اين است كه اعضاي شوراي ياد شده توجه داشته باشند كه رقابتي كردن اقتصاد چيزي نيست كه با دستورهاي آنها اتفاق بيفتد. اقتصاد رقابتي به مثابه يك بخش از جامعه رقابتي داراي پشتوانه فلسفي و فكري تاريخي است كه ناديده گرفتن اين فلسفه به معناي حركت نكردن در مسير واقعي است.

فلسفه رقابتي شدن كسب وكار در يك جامعه پذيرفتن اين مساله بسيار اساسي است كه نهاد دولت بايد رقابت بخش خصوصي و نهادهاي مدني را در حوزه‌هاي گوناگون قبول كند و توزيع قدرت به معناي واقعي صورت پذيرد.

رقابتي شدن فضاي كسب و كار نيازمند پذيرفتن آزادي فعاليت‌هاي اقتصادي از قيد و بندها و خواسته‌هاي ديوان‌سالاران است كه مي‌خواهند اراده و خواست سياسي خود را اعمال كنند. سرانجام اينكه رقابتي شدن كسب و كار نيازمند پذيرفتن اصل شريف آزادي انتخاب توسط شهروندان است. بدون مهيا شدن ذهني جامعه، شوراي رقابت نيز يك نهاد تشريفاتي خواهد شد.

سرمايه: مديريت نامناسب هزينه و سرمايه گذاري

«مديريت نامناسب هزينه و سرمايه گذاري» عنوان سرمقاله امروز روزناه سرمايه به قلم شاهين شايان آراني کارشناس اقتصادي است كه در آن مي خوانيد: پايين بودن ميزان سرمايه گذاري مولد همچنين رشد پايين ذخاير بين المللي در کنار هزينه بالاي جاري کشور نمايانگر اين تصوير از آينده است که نسل هاي بعدي درخصوص سرمايه گذاري مولد با چالش انساني مواجه خواهند بود ضمن اينکه فشارهاي اقتصادي نيز افزايش مي يابد.

شکل ايده آل آن است که درآمدهاي نفتي را که طي برنامه چهارم سالانه حدود 70 ميليارد دلار بوده بايد به سرمايه گذاري مولد تبديل و بخشي را نيز به ذخاير ارزي کشور اضافه مي کرديم.

اينکه چه نسبتي از اين درآمدها تبديل به ذخيره سرمايه گذاري مولد يا ذخيره ارزي شود، بستگي به راهبردهاي کلان دولت دارد اما در کل تجربه کشورهاي مختلف از جمله چين نشان مي دهد بخش عمده ذخاير و درآمدهاي ارزي تبديل به سرمايه گذاري مي شود.

اکنون در حالي که آمارهاي رسمي از حدود 100 ميليارد دلار درآمدهاي کشور که حدود 70 درصد آن از محل فروش ذخاير زيرزميني است، حکايت دارند، ذخيره 13 ميليارد دلاري و سرمايه گذاري حدود 10 ميليارد دلاري در قالب واردات کالاهاي سرمايه اي نشان دهنده مديريت نامناسب در هزينه کردن درآمدهاي ارزي کشور است.

 ساده ترين تحليل اقتصادي در اين باره آن است که دارايي هاي آينده را که بايد به سرمايه گذاري مولد ميان مدت و بلندمدت تبديل مي شد در کوتاه مدت صرف هزينه جاري کرده ايم.اين در حالي است که از نگاه استراتژيک، اساساً نظام هاي اقتصادي کشورها بايد به ثبات، دوام و قوام سرمايه گذاري کمک کنند و اکنون آمارها نشان مي دهد ما حرکتي خلاف اين رويکرد استراتژيک داشته ايم.

به بيان ديگر در اينجا دو اتفاق رخ داده؛ يکي اينکه بايد دارايي هاي استراتژيک خود را تبديل به سرمايه گذاري مي کرديم که اينگونه نشده و اتفاق دوم افزايش شديد هزينه هاي جاري است که بايد اين هزينه ها کنترل مي شد.

اين دو اتفاق که به موازات هم افتاده براي آينده و نسل هاي آتي خطرناک است و باعث فقيرتر شدن آنان و سخت شدن شرايط اقتصادي آينده خواهد شد.

در واقع نحوه هزينه کرد درآمد هاي کشور نشان دهنده آن است که دولت هم در مديريت هزينه هاي جاري درست عمل نکرده و هم در مديريت سرمايه گذاري غيرمنطقي رفتار کرده به خصوص آنکه در قانون برنامه چهارم نيز تاکيد شده که درآمد هاي نفتي بايد تا انتهاي برنامه به صفر برسد اما ارقام نشان مي دهد مصارف نفتي در قالب هزينه هاي جاري رشد چشمگيري داشته است.

يکي ديگر از نکته هايي که بايد به آن اشاره شود تلاش براي جذب بيشتر سرمايه گذاري از خارج از کشور است که به واسطه وجود دارايي هاي نفتي بايد دولت توانمند تر عمل مي کرد اما در اين خصوص نيز آمارهاي رسمي کارنامه خوبي از وضعيت موجود نشان نمي دهند.

به نظر مي رسد دولت بايد در نگاه خود به مديريت هزينه و سرمايه گذاري بازنگري جدي داشته باشد به طوري که هزينه هاي جاري کنترل شود و زمينه هاي رشد سرمايه گذاري و استفاده مطلوب از دارايي هاي استراتژيک کشور به خصوص درآمد هاي حاصل از نفت و گاز را فراهم آورد.

ارسال به دوستان
دستمزد ۱۴۰۳ کارگران را فقیرتر و ناتوان تر کرد دی‌ ان‌ ای باستانی راز مرگ امپراتور‌ چین را فاش کرد آیا تنفس بخار آب حمام روزه را باطل می کند؟/ پاسخ آیت الله خامنه‌ای مسافران گم شده جنگل‌ تیلار مازندران پیدا شدند (+فیلم) عجیب‌ترین آپارتمان جهان چگونه ساخته شد؟ (+عکس) «ریشا» نره شیر باغ وحش مشهد تلف شد عروسی دختر شاه اینجا برگزار شد! کره شمالی هرگونه نشست با ژاپن را رد کرد/توکیو در امور ما دخالت نکند نتایج یک تحقیق: ایستادن یا خوابیدن برای سلامت قلب بهتر از نشستن است ترافیک ۳ کیلومتری در محدوده مرزن آباد جاده کندوان این میوه سرشار از پتاسیم یک تقویت‌ کننده‌ی مغز است / حافظه قوی و ذهن فعال با این میوه کوچک آیا سربازی اجباری طلبه های یهودی دولت نتانیاهو را به سقوط می کشاند؟ رکورد قیمت حواله خودروهای جانبازان در ۱۴۰۳؛ ۱۳ میلیارد بده مرسدس ۲۲ میلیاردی بگیر! دادستان دلفان: هیچ‌گونه مورد جنایی در محل کشف جسد دکتر بخشی یافت نشده‌است/ شواهدی مبنی‌بر خودکشی این پزشک وجود دارد. بایدن: کشور‌های عربی آماده هستند اسرائیل را به رسمیت بشناسند
وبگردی