۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۱۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۲۹۰۸۵
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۳ - ۰۹-۱۲-۱۴۰۰
کد ۸۲۹۰۸۵
انتشار: ۱۰:۴۳ - ۰۹-۱۲-۱۴۰۰

شهروند، دانشمند، سياستمدار/ عباس عبدي

شهروند، دانشمند، سياستمدار/ عباس عبدي
در اينجا ديگر عراق و افغانستان و يمن و ليبي و اوكراين و صربستان و ويتنام ندارد. فارغ از داوري‌هاي فني و سياسي، بايد جنگ را محكوم كرد و با قربانيان آن همدردي نمود.
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: هنگامي كه به نقش و جايگاه افراد توجه كافي نكنيم، درك درستي نيز از رفتار آنان به دست نمي‌آوريم. اين شناخت در جامعه مدرن بسيار مهم‌تر است، زيرا افراد نقش‌هاي متفاوتي دارند و به خاطر تفكيك اجتماعي، نظرات و منافع متفاوتي نيز دارند. 
 
در جامعه مدرن و توسعه‌يافته واقعيت بسيار پيچيده است و وجوه گوناگوني دارد كه هر كس برحسب موقعيتي كه دارد آن را توصيف مي‌كند و مجموعه اين توصيف‌ها است كه درك ما را از پديده كامل مي‌كند. 
 
جامعه جدید متکثر است و تنوع دیدگاه‌ها محصول تنوع موقعیت‌ها و تفاوت‌ها است که چون رنگین کمانی مشخصه جامعه جدید است در حالي كه در جامعه سنتي ماجرا فرق مي‌كند. تفاوت‌ها اندك است و افراد از نظر عقايد و ارزش‌ها به هم شبيهند. 
 
يكي از مصاديق اين گزاره، تفاوت نقش‌هاي افراد در جامعه نسبت به پديده‌هاي اجتماعي از جمله پديده‌هاي خارجي است. امكان‌پذير نيست كه همه افراد و در هر نقشي كه هستند، واقعيت را از زاويه مشابهي ببينند. اگر تفاوت نقش‌ها را در نظر نگيريم واقعيت جهان امروز را درك نخواهيم كرد و ممكن است خطاهاي بزرگي را مرتكب شويم. 
 
براي درك دقيق‌تر اين بحث به موضوع جنگ به عنوان يك «پديده تام» بايد پرداخت. جنگ واجد وجوه انساني، سياسي، اقتصادي، تاريخي، رواني و فرهنگي و... است. توصيف و تحليل همه اينها است كه ما را به درك بهتر اين پديده رهنمون مي‌كند. 
 
براي نمونه در زشتي جنگ ترديدي نيست، به ويژه در جنگ‌هاي مدرن كه فقط به ميدان رودررويي سربازها محدود نمي‌شود و همه حيات اجتماعي را در برمي‌گيرد، پس چرا جنگ همچنان وجود دارد؟ به علت وجوه ديگر آن است كه اين پديده رخ مي‌دهد. به علت ماهيت متناقض آن است كه جنگ را بدون آمادگي كامل براي جنگ نمي‌توان مانع شد و آمادگي براي جنگ نيز خود به خود زمينه‌ساز جنگ خواهد شد. تنها كشوري كه قرن‌ها است جنگ را به خود نديده، پيش از هر كشور ديگري امكانات دفاعي ساخته است كه البته كشور كاملا ويژه‌اي است.  
 
با اين مقدمه مي‌خواهم توضيح دهم لزومي ندارد كه درباره جنگ اوكراين همه افراد كشور و در هر نقشي كه هستند يكسان نظر دهند. اين امر منجر به مخدوش شدن ذهنيت عمومي مي‌شود. بايد تفكيك نقش‌ها را رعايت كرد. شايد بتوان سه دسته از نقش‌ها را از يكديگر متمايز كرد؛ مردم عادي، تحليلگران، سياستمداران و مقامات دولتي.
 
مردم عادي در هر وضعيتي كه هستند، ترجيح دارد كه از منظر اخلاقي و انساني به ماجرا بپردازند. هميشه بايد فكر كنيم كه اين وضع براي ما نيز به وجود مي‌آيد، در اين صورت آيا انتظاري جز اين داريم كه همراهي و همدلي و ‌كمك ديگران را نيز حس كنيم، بلكه قدري از آلام ما كم شود؟ اگر چنين انتظاري داريم، پس بايد خودمان نيز چنين رفتاري كنيم.
 
به عنوان شهروند مي‌توانيم هر نوع آغازگري جنگ را فارغ از نتايج سياسي آن محكوم كنيم. در اينجا ديگر عراق و افغانستان و يمن و ليبي و اوكراين و صربستان و ويتنام ندارد. فارغ از داوري‌هاي فني و سياسي، بايد جنگ را محكوم كرد و با قربانيان آن همدردي نمود. اين رويكرد مهمي براي فشار آوردن به همه سياستمداران است كه مواظب رفتار خود باشند. بايد جنگ را به صورت مطلق رد و تخطئه كرد و اگر بخواهند گزينشي برخورد كنند، مشكل مي‌شود. 
 
رويكرد تحليلگر تفاوت دارد. وظيفه او تبيين و توصيف روندي است كه به اينجا رسيده. نحوه سياست‌هاي طرفين، عوارض ماجرا، احتمالات پيش رو و ارايه ايده‌هايي براي مواجهه بهتر و كم‌هزينه‌تر و انساني‌تر با مساله است. البته يك تحليلگر هم مي‌تواند در مقام شهروند يا روشنفكر عمل نموده و اصل جنگ را محكوم كند، ولي بايد متوجه باشد كه نقش تحليلگري او كه براي جامعه بسيار ضروري است و نقش شهروندي او نبايد موجب انحراف در تحليل و دخالت احساسات در آن شود.
 
رويكرد سياستمدار به كلي متفاوت از اين دو است. شخصيت حقيقي سياستمدار در اينجا اهميت ندارد، او داراي شخصيت حقوقي و حافظ منافع ملي كشور خودش است. به همين علت ممكن است منافع كشورش اقتضا كند كه از جنگ حمايت كند يا حتي زماني كه آن را محكوم مي‌كند از زاويه منافع ملي است و نه لزوما اخلاقي. 
 
بسياري از سياستمداران پس از پايان دوره خود، گفتار و رفتارشان تغيير مي‌كند و نقش متفاوتي را بروز مي‌دهند، نه به دليل اينكه افكارشان تغيير كرده است، به اين علت كه نقش آنان تغيير كرده است. اين تغيير نقش هم يك امر واقعي است. 
 
همان مردمي كه جنگ را محكوم مي‌كنند، اگر ببينند سياستمداران‌شان هم مثل روشنفكران يا شهروندان عادي رفتار مي‌كنند و منافع كشور را به خاطر جنبه‌هاي تحليلي يا عاطفي ناديده مي‌گيرند، او را پس خواهند زد. 
 
البته اين به معناي آن نيست كه اگر هر كاري انجام دهند يا هر موضعي بگيرند لزوما به منافع ملي كمك مي‌كند. چه بسا اقدامات‌شان خلاف منافع ملي باشد. اين را افكار عمومي قضاوت خواهد كرد. ولي وظيفه آنان اتخاذ موضع اخلاقي، آن‌طور كه ممكن است گروهي از شهروندان عادي بخواهند نيست. 
 
سياستمداران قديس يا آموزگاران اخلاق نيستند كه از آنان كنش اخلاقي انتظار داشته باشيم. آنان كنشگران تامين منافع ملي هستند، منافعي كه به‌ شدت در تقابل با منافع كشورهاي ديگر است و بايد در اين ميان دست به انتخاب بزنند. 
 
اين حد از شكاف عميق و خطرناك تحليلي و تبليغي كه در ماجراي اوكراين در ايران به وجود آمده ناشي از تبديل سياست خارجي به رقابت‌هاي سياسي داخلي است و خلط ميان نقش‌هاي گوناگون و نيز عوامل ديگري است كه بايد در يادداشت مستقلي به آن اشاره كرد.
ارسال به دوستان
وبگردی