۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۹:۳۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۷۸۸۳۳
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۰ - ۲۷-۱۱-۱۴۰۱
کد ۸۷۸۸۳۳
انتشار: ۱۱:۲۰ - ۲۷-۱۱-۱۴۰۱

آیا «برده‌داری مدرن» وجود دارد؟

سیستم سرواژ در قرون وسطی در اروپای شرقی کاملا جا افتاده بود و رعیت غالبا به آن قانع بودند. اگر بخواهیم مسئلۀ برده‌داری را با نگاه حقوقی بررسی کنیم، سرف‌ها "برده" محسوب نمی‌شدند. بردگان همان کسانی بودند که در جنگ‌ها اسیر می‌شدند و در بازارها فروخته می‌شدند و در مزارع توتون و نیشکر محکوم بودند به بیگاری.

  عصر ایران؛ هومان دوراندیشدر نقد جهان مدرن کنونی، عبارت "برده‌داری مدرن" زیاد استفاده می‌شود، ولی وقتی از برده‌داری مدرن حرف می‌زنیم، باید مراقب باشیم  معنای حقوقی برده‌داری را فراموش نکنیم. برده‌داری به معنای حقوقی کلمه، در جهان قدیم و حتی تا نیمه‌های قرن نوزدهم وجود داشت.

  در قرون قدیم، بردگان جزو دارایی افراد بودند. اگر شما در ایران و روم باستان و یا حتی در آمریکای سده‌های هجدهم و نوزدهم برده‌دار بودی، برده‌هایت تقریبا هم‌ردیف اسب و استرت بودند. یعنی مال تو بودند و حق نداشتند سر خود ترک شهر و دیار کنند.

آیا «برده‌داری مدرن» وجود دارد؟

  در اروپای قرون وسطی هم که فتیلۀ برده‌داری کمی پایین آمده بود، نظام سرواژ برقرار بود. سرف‌ها یا همان رعایا در سیستم سرواژ پابستۀ زمین بودند و لاجرم بخشی از دارایی ارباب. اگر شما ارباب بودی و زمین‌هایت را به ارباب دیگری می‌فروختی، سرف‌ها یا رعایا باید در همان زمین‌ها می‌ماندند و به کار و زندگی‌شان ادامه می‌دادند و دمی از خدمتگزاری ارباب جدید غافل نمی‌شدند.

  سرف‌ها قطعا وضع‌شان بهتر از برده‌ها بود. بالاخره مختصر حرمت و اندک جایی داشتند برای زیستن آبرومندانه. کمتر شلاق می‌خوردند و فرصت زیستن را هم دست و دهان بسته سپری نمی‌کردند، اما نهایتا باز مملوک ارباب بودند.

  سیستم سرواژ در قرون وسطی در اروپای شرقی کاملا جا افتاده بود و رعیت غالبا به آن قانع و دل‌خوش بودند. اگر بخواهیم مسألۀ برده‌داری را با نگاه حقوقی بررسی کنیم، سرف‌ها "برده" محسوب نمی‌شدند. بردگان همان کسانی بودند که در جنگ‌ها اسیر می‌شدند و در بازارها فروخته می‌شدند و در کشتی‌ها پارو می‌زدند و در مزارع توتون و نیشکر محکوم بودند به بیگاری.

  سرف یا رعیت مکان و استقرار داشت ولی برده ممکن بود امروز در اسپانیا باشد و شش ماه دیگر در آمریکا. یا چندی در مدینه باشد و چندی در شام. اما اگر نگاه حقوقی را کنار بگذاریم و به حقیقت ماجرا نظر کنیم، سیستم سرواژ نیز رنگ و بویی از برده‌داری داشت.

یک سرف یا رعیت در حال کردن روی زمین

آیا «برده‌داری مدرن» وجود دارد؟

  وقتی از برده‌داری مدرن حرف می‌زنیم، مسأله از منظری حقوقی بررسی نمی‌شود و مفهوم "برده" دچار دگردیسی می‌شود. مراد قائلان این است که اگر در جهان قدیم برده داشتیم، جهان جدید هم خالی از برده نیست.

  اما جهان جدید، جهان آزادی است. در روم باستان هیچ برده‌ای حق نداشت مالک و اربابش را رها کند و برود دنبال زندگی خودش. اما امروزه هر کسی که در شرایطی برده‌وار به سر می‌برد، از آزادی رفتن و دل به دریا زدن برخوردار است.

  در نقد آیزیا برلین گفته‌اند که آزادی فقط آزدی منفی است و آزادی مثبت چیزی نیست جز قدرت. ممکن است شبه‌بردگان جهان کنونی فاقد آزادی مثبت باشند و قدرت درانداختن طرحی نو و پیمودن مسیری تازه را نداشته باشند، اما در هر صورت آزادند که از تن دادن به استثمار کارفرمایان قانونی یا غیرقانونی سر باز زنند.

  این آزادی، که از نظر آیزیا برلین آزادی منفی است، چیز کم و کوچکی نیست. تفاوت جوهری جهان جدید و قدیم در همین آزادی است؛ ولو که این آزادی از نظر قائلان به "برده‌داری مدرن" کم‌اهمیت و قابل چشم‌پوشی باشد.

  اما اگر از این نکات بگذریم و بخواهیم معنایی برای مفهوم "برده‌داری مدرن" پیدا کنیم، کار آسانی در پیش رو نخواهیم داشت؛ چراکه در این صورت دیگر با "برده‌داری به معنای حقوقی کلمه" سر و کار نداریم بلکه باید از ظاهر به باطن برویم و حقیقتی پوشیده را عریان کنیم.

  اما آن حقیقت مغفول چیست؟ وقتی از برده‌داری مدرن حرف می‌زنیم، آیا منظوری جز این داریم که در جهان مدرن عده‌ای عده‌ای دیگر را استثمار کرده‌اند؟ کارخانه‌داری که کارگرانش را به استثمار کشیده یا تاجران انسان که زنان و مردان جوان را قاچاق می‌کنند برای استثمار در سرزمینی دیگر، کارشان در تاریخ بشر بی‌سابقه نیست.

  در جهان قدیم هم بسیاری از دهقانان طعم تلخ استثمار را هر روز می‌چشیدند. بردگانی هم که در ساختن بناهای باشکوه تن به بیگاری می‌دادند، جزو استثمارشدگان تاریخ بشر بودند.

  استثمار یعنی بهره‌کشی ظالمانه و غیرمنصفانه. چنین چیزی در جهان قدیم هم وجود داشت. تنها فرق جهان جدید و قدیم از این حیث، این است که "کار" در جهان جدید اهمیت بیشتری پیدا کرد و استثمار هم توسعه یافت. البته توسعۀ ظالمانۀ استثمار بردگان در قرون آغازین عصر جدید، به تدریج با مطرح شدن و جدی گرفته شدن حقوق بشر کاهش یافت.

  به هر حال اگرچه این احتمال قطعی نیست ولی می‌توان حدس زد بردگانی که در نتیجۀ توسعۀ تجارت در چند قرن اخیر به خاک فنا رفتند، تعدادشان بیشتر از بردگانی بوده است که در مصر و روم و ایران و یونان باستان در شرایطی ظالمانه می‌زیستند و می‌مردند.

  افزایش جمعیت بشر در طول قرون متمادی هم البته یکی از علل مرگ و میر بیشتر بردگان بردگان در جهان جدید نسبت به جهان قدیم بوده است. اما این تفاوت‌ها دلالت ندارند بر تفاوت جوهری برده‌داری در جهان قدیم و جدید.

  اگر برده‌داری برده‌داری است، چرا باید بگوییم "برده‌داری مدرن"؟ مگر مفهومی به نام "برده‌داری سنتی" هم داریم؟ استثمارشدگان در هر صورت مظلومان تاریخ‌اند؛ چه در جهان قدیم استثمار شده باشند چه در جهان جدید.  

   در جریان جنگ جهانی دوم ارتش ژاپن ده‌ها هزار زن کره‌ای را اسیر کرد تا از آن‌ها به عنوان بردۀ جنسی استفاده کند. ژاپنی‌ها آن زنان را "زنان آسایشگر" نامیده بودند. اگر منظور از برده‌داری مدرن اموری از این دست است، مشابه این مظالم در جهان قدیم هم به وفور وجود داشت. زنان سرزمین‌های شکست‌خورده، وقتی به عنوان کنیز راهیِ سرزمین‌های فاتح می‌شدند تا ابژۀ شهوترانی و کامجویی مردان آن دیار باشند، آیا بردگی جنسی را تجربه نمی‌کردند؟

آیا «برده‌داری مدرن» وجود دارد؟

  گیرم که کنیز حاجی فلان یا کنیزان کراسوس بزرگ شرایط‌شان بهتر از زنان کره‌ای تحت استثمار ارتش ژاپن بوده باشد، اما در جهان قدیم هم هیچ منصفی پیدا نمی‌شد از آن زنان بیچاره سؤال کند که آیا رغبتی دارید به ایفای نقش روسپی در بستر مردان فاتح و بیگانه؟

  برخی گفته‌اند کنیزان در جهان قدیم کارکرد روسپیان جهان کنونی را داشتند؛ بویژه در سرزمین‌هایی که روسپی‌گری آزاد و رایج نبود. مثلا در سرزمین‌های شرقی؛ بویژه در ممالک خاورمیانۀ کنونی.

  اما تمام نکته این است که روسپی در جهان کنونی حق انتخاب دارد ولی کنیز در جهان قدیم حق انتخاب نداشت. او را در خراسان اسیر می‌کردند و به مصر می‌بردند و ناگزیر بود هر شب همخوابۀ عمرو عاص باشد! گاهی نیز بی‌آنکه حق انتخاب داشته باشد همخوابۀ مهمانان عمرو عاص می‌شد. ولی روسپی در جهان کنونی می‌تواند قید درآمد بیشتر را بزند و به کارگریِ غیرجنسی تن بدهد و مثلا شغلش بشود نظافت منزل.

  بین سده‌های شانزدهم تا نوزدهم میلادی، میلیون‌ها بردۀ آفریقایی وارد آمریکا شدند تا در مزارع نیشکر کار کنند. ساعت‌ها کار کردن در مزارع نیشکرِ آلوده به مالاریا طاقت‌فرسا و کشنده بود. و چون چنین بود، کارگرانِ قراردادی تن به استحصال شکر از نیشکر نمی‌دادند.

آیا «برده‌داری مدرن» وجود دارد؟

  هم از این رو اروپایی‌های متمدن ترجیح دادند بردگان آفریقایی را به کام مرگ بفرستند تا نوشیدنی‌های مطبوعشان در مادرید و آمستردام و پاریس بی‌شکر نماند. آیا وقتی از برده‌داری مدرن حرف می‌زنیم، وقایع این دورۀ تاریخی را هم مد نظر داریم یا اینکه به شیوه‌های گوناگون استثمار در قرون بیستم و بیست‌ویکم اشاره می‌کنیم؟

  به نظر می‌رسد منظورمان وقایع صد سال اخیر است نه آنچه در قرن هفددهم تا نوزدهم در جریان بود؛ چراکه برده‌های سده‌های هفدهم و هجدهم واقعا "برده" بودند و به لحاظ حقوقی "انسان آزاد" محسوب نمی‌شدند اما "برده‌های صد سال اخیر" انسان‌های آزاد بوده‌اند.

  با این حال حتی اگر مفهوم برده‌داری مدرن را در اشاره به تمام بیگاری‌های پانصد سال اخیر به کار ببریم، باز جا دارد بپرسیم ستمی که بر بردگان آفریقایی در سده‌های هفدهم تا نوزدهم رفت، مگر فی‌نفسه کمتر از ستمی بود که بردگان شی‌ءوارۀ تمدن‌های باشکوه ایران و یونان و روم و مصر می‌رفت؟ تعداد بردگان به کنار؛ سؤال دربارۀ عمق ستمی است که بردگان متحمل می‌شدند.

  اگر برده‌داری مدرن را به معنای "برده‌داری در جهان کنونی" در نظر بگیریم، اگرچه مفهوم "برده" را دچار استحاله کرده‌ایم، یعنی قید معنای حقوقی آن را زده‌ایم، ولی سخن ما از این حیث خالی از حرمت و حقیقت نیست که چشم‌مان را روی استثمار انسان نمی‌بندیم و خوشبختی انبوهی از مردمان کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته را مجوزی برای نادیده گرفتن بدبختی خیل کثیری از انسان‌ها در همین قرن بیست‌ویکم نمی‌دانیم.

  منتقدین لیبرالیسم معتقدند لیبرالیسم با سرمایه‌داری پیوند ذاتی دارد و بنابراین لیبرالیسم مجوز برده‌داری مدرن یا استثمار آدمیزاد را در آستین دارد. اما این نقد دو نکتۀ اساسی را نادیده می‌گیرد.

  اول اینکه، در طول قرن بیستم در کشورهای لیبرال‌دموکراتیک، وضعیت زندگی کارگران و حتی دهقانان به صورت چشمگیری بهبود یافت. دوم اینکه بسیاری از لیبرال‌دموکرات‌ها قائل به امکان جمع و امتزاج لیبرالیسم و سوسیالیسم بوده‌اند.

  همه می‌دانیم که انگلستان مهد لیبرالیسم است. حسین بشیریه در کتاب "لیبرالیسم و محافظه‌کاری" دربارۀ تفاوت‌های لیبرالیسم در انگلستان و آمریکا می‌نویسد:

  «لیبرالیسم آمریکایی به محافظه‌کاری تمایل داشته است اما در انگلستان، به علت تحولات سیاسی آن کشور، لیبرالیسم به سوسیالیسم و چپ گرایش داشته است... در حالی که اغلب اندیشمندان لیبرال‌دموکرات آمریکا دموکراسی را حکومت قانون و پاسداری از حقوق فرد می‌دانند، بیشتر اندیشمندان لیبرال‌دموکرات در انگلستان دموکراسی را در معنای رادیکال‌تر آن، یعنی حاکمیت اکثریت، درمی‌یابند.»

   هم از این رو در انگلستان حزب کارگر به قدرت می‌رسد و سنت سیاسی نیرومندی از چپ‌گرایی لیبرال یا لیبرالیسم آغشته به سوسیالیسم وجود دارد. برتراند راسل جزو پرچمداران لیبرالیسم در قرن بیستم بود اما خودش را کمونیست هم می‌دانست.

برتراند راسل

آیا «برده‌داری مدرن» وجود دارد؟

   هارولد لاسکی ابتدا لیبرال بود، بعد مارکسیست شد و نهایتا در دفاع از دموکراسی به ترکیبی از لیبرالیسم و سوسیالیسم رسید. پدیدۀ پرشمار "دولت رفاه" در قرن بیستم نیز مظهر "لیبرال‌دموکراسیِ سازمان‌یافته در عصر سرمایه‌داریِ سازمان‌یافته" بودند.  

  لیبرالیسم که بیش از مارکسیسم توفیق یافت جهان جدید را بر اساس ارزش‌های خودش شکل دهد، از یکسو با سرمایه‌داری پیوند عمیق دارد، از سوی دیگر با فردگرایی و حقوق بشر. نکته این‌جاست که اگر سرمایه‌داری فردیت انسان‌ها را لگدمال کند، هیچ تضمینی در کار نیست که لیبرالیسم در این تقابل جانب سرمایه‌داری را بگیرد.

  چنانکه ظهور دولت‌های رفاهی در قرن بیستم در جوامع لیبرال محقق شد. و همه می‌دانند که اقتصاد کینزی و دولت رفاهی از راه می‌رسند تا دست و بال سرمایه‌داری لجام‌گسیخته را ببندند و از این طریق به داد اقشار ضعیف و آسیب‌پذیرتر برسند.

  خلاصه اینکه در قرن بیستم "لیبرالیسم غیر بازاری" نیز سر برآورد که مصادیق اصلی آن را هنوز هم در شمال اروپا، بویژه در کشورهای اسکاندیناوی، می‌توانیم مشاهده کنیم.

  اگر از چنگ نقدهای کلیشه‌ای و نخ‌نماشدۀ بزرگانی چون دکتر شریعتی و جلال آل احمد در خصوص نسبت لیبرالیسم و سرمایه‌داری رها شویم، می‌توانیم کمی هم در توصیف دکتر بشیریه از نسبت این دو پدیدل اجتماعی تأمل کنیم:

   «لیبرال‌دموکرات‌های راست‌گرا برآنند که میان لیبرال‌دموکراسی و نظام سرمایه‌داری منافاتی نیست، بلکه اصول عقلانیت اقتصادی سرمایه‌داری و آزادی و برابری دموکراتیک مکمل یکدیگرند... لیبرال‌دموکرات‌های میانه‌رو میزانی از دخالت دولت در اتقصاد را نه تنها مغایر با لیبرال‌دموکراسی نمی‌دانند، بلکه ضامن آن اصول تلقی می‌کنند... لیبرال‌دموکرات‌های چپ‌گرا سرمایه‌داری و اصول لیبرال‌دموکراسی را قابل جمع نمی‌دانند و معتقدند که نوعی سوسیالیسم لازمۀ تحقق اصول آزادی و برابری دموکراتیک است.»

   بنابراین با توجه به آرای لیبرال‌دموکرات‌های میانه‌رو و چپ‌گرا و نیز با عنایت به ظهور دولت‌های رفاهی در جهان جدید، باید گفت لیبرالیسم، چه در مقام نظر چه در مقام عمل، همواره ممد و حامی سرمایه‌داری نیست و در بسیاری مواقع بر سرمایه‌داری لجام‌گسیخته لجام می‌زند و مانع تاخت‌وتاز سرمایه‌داران در استثمار افراد و اقشارِ طبقات ضعیف و برپا کردن بساط برده‌داری مدرن (یا برده‌داری در جهان مدرن) می‌شود.

کارگران انگلیسی در ابتدای قرن بیستم

آیا «برده‌داری مدرن» وجود دارد؟

  برخی از منتقدین لیبرالیسم و سرمایه‌داری قبول دارند که وضع کارگران در جهان غرب در طول سدۀ اخیر بهتر شده است اما ضمنا معتقدند این بهبود به بهای استثمار کارگران کشورهای جهان سوم حاصل شده است.

  ولی واقعیت بر چنین ادعایی مهر تایید نمی‌زند. کرۀ جنوبی و تایوان و سنگاپور و مالزی و اندونزی و برزیل نیز جزو کشورهای جهان سوم بودند که از 1945 تا امروز، رشد و توسعۀ اقتصادی را تجربه کرده‌اند و وضع کارگرانشان هم مطابق آمار سازمان ملل در مبحث "توسعۀ انسانی" به مراتب بهتر از هشتاد سال قبل است.

  در جهان جدید مفهوم لیبرال مهمی مثل "حقوق بشر" (با همۀ انشقاقاتش) وجود دارد که مانع تاخت‌وتاز بی‌رحمانۀ سرمایه‌داران بزرگ، چه در کشور خودشان چه در کشورهای دیگر، می‌شود. و به همین دلیل است که بساط برده‌داری در جهان مدرن، در همۀ اشکال حقوقی و حقیقی‌اش، هر چه پیشتر آمده‌ایم بیشتر برچیده شده است.

   رفتاری که با کارگران در کشور - به لحاظ سیاسی - عقب‌مانده یا سنتی قطر در سال‌های قبل از برگزاری جام جهانی 2022 شد، در کشورهای مبتنی بر نظام‌های لیبرال‌دموکراتیک به شدت کمتر است. و اگر چنین نبود، مردم کشورهای غیردموکراتیک تا تقی به توقی می‌خورد، برای کسب پناهندگی به کشورهای لیبرال‌دموکراتیک دنیا هجوم نمی‌آوردند؛ چراکه هیچ کس خوش ندارد به سرزمینی غریبه برود و از او برده‌ای ناچار و گرفتار بسازند.

   جهان جدید با محوریت لیبرال‌دموکراسی در کار کاستن از آن چیزی است که برده‌داری مدرن قلمداد می‌شود. کافی است قرن کنونی را با قرن هجدهم، با آمریکای کنونی را با آمریکای ابتدای قرن نوزدهم، یا وضع کارگران در سوئد و کانادای فعلی را با وضع کارگرانِ کشورهای برخوردار از نظام‌های سیاسیِ منتقد لیبرال‌دموکراسی مقایسه کنیم.

کارگران انگلیسی در بیست‌ویکم

آیا «برده‌داری مدرن» وجود دارد؟

   حتی کارگران چینی هم در چین پساکمونیستی حال و روز بهتری نسبت به کارگران عصر مائو دارند و این البته اقتضای پیشرفت بشر است. اما نباید فراموش کنیم که پیشرفت بشر در جهان جدید در بستری لیبرال، با محوریت دموکراسی و حقوق بشر، در حال وقوع است.

  وقتی از برده‌داری مدرن حرف می‌زنیم، باید مراقب باشیم جهان جدید را به گونه‌ای ترسیم نکنیم که گویی بشر در تاریخ خودش هیچ پیشرفتی نکرده و وضع اکثریت انسان‌ها در جوامع کنونی، از حیث امکان دستیابی به رفاه و آزادی و عدالت و خوشبختی و بهروزی، با وضع اکثریت انسان‌های جوامع قرون وسطی یکسان است.

  پیشرفت بشر امری موهوم و ایدئولوژیک نیست؛ واقعیتی عریان و آشکار است که در خیابان‌های توکیو و سئول و پاریس و لندن و نیویورک و استانبول و قاهره و تهران مشهود است. پیشرفت بشر نه فقط با فلسفۀ هگل که با آموزه‌های ادیان ابراهیمی در باب سنت‌های الهی نیز همخوانی دارد. پس برای اثبات کاستی‌های جهان جدید، چنان سخن نگوییم که گویی موظفیم چار تکبیر زنیم یکسره بر هر چه که هست!

ارسال به دوستان
وبگردی