احمد حکيمىپور دبيرکل حزب اراده ملت ايران و نماينده سابق مجلس در حیات نو نوشت:
در صفحه اول روز دوشنبه 20 مهر روزنامه کيهان خبر برگزارى دادگاه مديرمسئول آن روزنامه با 26 پرونده و بيش از 30 شاکى اعلام شده بود. در سوتيتر خبر که ذيل عکس دادگاه کار شده بود، فهرستى از شاکيان کيهان که شامل اشخاص حقيقى و حقوقى بود درج شده بود که نام من هم در آن فهرست بود. در روتيتر خبر هم آمده است: «تعدادى از شاکيان فرارى هستند.»
در پيوند با اين موضوع چند نکته قابل ذکر است:
1- شکايت من از مدير مسئول کيهان نزديک به 10 سال قبل برمىگردد. زمانى که عضو شوراى شهر تهران بودم و طى حادثه تروريستى در آستانه درب ورودى شوراى شهر سعيد حجاريان عضو ديگر اصلاحطلب شورا مورد سوءقصد قرار گرفت و با عنايت خداوند متعال در اقدامى که بيشتر به يک معجزه شباهت داشت با رساندن فورى او به بيمارستان سينا توانستم سعيد عزيز را از مرگ حتمى نجات بدهم. بدينترتيب با زنده ماندن سعيد حجاريان يک برنامهريزى پيچيده عليه جريان اصلاحطلب با اخلال مواجه شد.
متعاقب آن بعد از چند روز سناريوى جديدى کليد خورد و باعث شد تاکنون هم زواياى پنهان آن ماجرا پوشيده بماند.
مديرمسئول کيهان که شيفتگى عجيبى به گمانهزنى دارد، اينجانب را يکى از طراحان اصلى ترور معرفى کرد و اساسا اين حادثه را به يک تسويهحساب داخلى بين دو طيف جريان اصلاحات ربط داد. در اين سناريو من و تقى رحمانى و رضا عليجانى که بنده از بدو تولد تاکنون حتى يکبار توفيق ديدار و هم صحبتى ولو به صورت تصادفى با ايشان را نداشتم، به عنوان هسته اصلى طراحى ماجرا معرفى و حضرت آيتالله منتظرى هم که باز بنده در طول زندگىام فقط يکبار توفيق زيارت ايشان را از نزديک داشتهام و آن هم در آذرماه سال 58 به عنوان يک محصل عضو در يک کاروان همشهريان زنجان در شهر قم بوده است، به عنوان فتوىدهنده ماجرا معرفى گرديده بود.
اين داستانسرايى خندهدار را کيهاننشينان و جرايد همسو، چنان آب و تاب دادند و طبق معمول از درج جوابيههاى متعدد بنده خوددارى کردند که در نهايت منجر به دستگيرى من به اتهام طراحي، برنامهريزى و تدارک ترور سعيد حجاريان شد. شب عاشوراى سال 79 مرا در زنجان در منزل پدرى دستگير کردند و علت آن را هم بيم از فرار و تبانى و امحاى مدارک، عنوان نموده و بارها در اخبار اعلام کردند.
پس از مدتى بازداشت در سلول انفرادى و بازجويىهاى پى در پى خارج از موضوع با تبديل قرار بازداشت به قرار وثيقه نقدى از زندان آزاد شدم. دادگاه متهمين ترور برگزار شد و من هم به همراه وکيلم آقاى رياحى در جلسات آن شرکت کردم ولى حتى يکبار ولو به عنوان مطلع، دادگاه درخواست ارائه اظهارات از طرف من نشد و بعد از مدتى طى حکمى از اتهامات انتسابى تبرئه شدم.
نتيجه قضيه خسارات سنگين مادى و معنوى به خانواده و نزديکان و دوستانم شد که جاى نقل آن در اين مقال نيست. تنها يک مورد آن سکته پدر بيمارم بود که در اثر شوک ناشى از اين اخبار و اتهامات کذايى زندگى را بدرود گفت.
طبيعى بود که به عنوان اولين حق شهروندى خود از اتهامزنندگان شکايت کنم. حال بعد از 10 سال از ارائه شکايت و درخواست دادخواهى به يکباره موضوع شکايتهاى متعدد متراکم از سالها عدم رسيدگى مطرح مىشود. چه اتفاقى افتاده است؟ نکند... در هر حال اين را هم بايد به حساب عجايب روزگار ما، کشورما و نسل ما گذاشت.
حال بايد ديد در اين محکمه غير از تازه شدن داغ کسانىکه بىامان از سوى کيهان آماج انواع تهمتها قرار گرفتند چيزى هم عايد عرصه عدالت طلبى در مملکت ما خواهدشد؟
2- بىگمان در تاريخ پس از انقلاب روزنامه کيهان از جهاتى نقش منحصر به فردى داشته است و بايد پژوهشهاى اساسى در زمينه آثار عملکرد آن بر اعتماد عمومي، و روابط علاقهمندان به انقلاب و نظام انجام داد.
آنها چنان به عنوان يگانه محک سنجش انقلابى و ضد انقلابى - وابسته و همبسته به اصرار فراوان در صدد جاسوس، وابسته، مزدور و برانداز معرفى کردن نيروهاى توانمند و سرمايههاى ملى کشور يکهتازى کردند.
اين اواخر حتى کار را به وطن فروش معرفى کردن ميرحسين موسوى و کروبى کشاندهاند و ابايى ندارند که اصرار بر وابستگى و خيانت سيدمحمد خاتمى کنند. در فکرم که از اين به بعد کيهان ماشين حملات خود را به سمت چه کس يا کسانى خواهد راند؟ به نظر مىرسد از سرمايههاى انقلاب و کشور و نظام کسى نمانده که صابون کيهان به تن آنها نخورده باشد.
3- کيهان خود را به مثابه يگانه پرچمدار حق و در خط مقدم مقابله با کفر و نفاق و باطل مىبيند و با قطار کردن ليست شاکيان که بهزعم آن همه از يک قماش، (جريان وابسته، خائن، فراري، مزدور و عامل بيگانه و برانداز و... ) هستند جبهه متحد باطل را تشکيل مىدهند که در برابر جبهه حق که نماد و سمبل آن کيهان است رو در روى هم ايستادهاند.
پس جنگ احزاب مدرن شکل گرفته و تمام کفر در برابر ايمان در مقابل هم ايستادهاند، به به چه آوردگاهي!! در اين آوردگاه هم اين حق مطلق (کيهان) است که پوزه همه را به خاک خواهد ماليد. چرا که برخى شاکيان اساسا از ترس فرار کردهاند و پناهنده شدهاند، برخى از ترس حرفهاى خود را پس گرفتهاندو چيزى را که کيهان ادعا کرده به آن اعتقاد دارند در دادگاه انکار مىکنند.
مگر مىشود چيزى را که آقاى شريعتمدارى و کيهان در مورد کسى ادعا مىکند آن شخص بيايد و آن را انکار کند؟ و بگويد من آنى نيستم که حسين شريعتمدارى ادعا مىکند؟! برخى هم لابد از سر توبه شکايت خود را پس گرفتهاند ولى يگانه سردار جبهه حق محکم تا آخرين نفس بر سر موضع خود ايستاده و صحنه نبرد به نقطهاى حساس رسيده است و اين همان تصويرى است که براى کيهان بسى لذت بخش و گواراست و اين عادت ديرينه به اين آسانىها از سر پريدنى نيست مگر...
حال من و شايد خيلىهاى ديگر منتظريم ببينيم که آيا لحظه لبخند خدا نزديک است؟
*
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر