۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۸۷۴۲۵
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۱ - ۰۲-۰۲-۱۴۰۲
کد ۸۸۷۴۲۵
انتشار: ۱۲:۵۱ - ۰۲-۰۲-۱۴۰۲

چگونه پرتغال با کودتا به دموکراسی رسید؟

چگونه پرتغال با کودتا به دموکراسی رسید؟
مهم‌ترین مطالبات اپوزیسیون نظامی و غیرنظامی در پرتغال در سال 1974 عبارت بود از: پایان اشغال سرزمین‌های مستعمراتی پرتغال، آزادی‌های مدنی، توسعۀ اقتصادی.

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در نوشتۀ مربوط به برزیل و آرژانتین، به نقش حکومت و اپوزیسیون در دموکراتیک شدن نظام سیاسی این دو کشور پرداختیم و نوشتۀ حاضر به همین موضوع در پرتغال می‌پردازد.

در سلسله گذارهایی که تقریبا در 25 سال آخر قرن بیستم رخ دادند و ساموئل هانتینگتون آن‌ها را موج سوم دموکراسی نامیده، نخستین مورد، دموکراتیک شدن نظام سیاسی پرتغال بود.

در پرتغال فرایند فروپاشی از طریق کودتا بوقوع پیوست. بنابراین اپوزیسیون غیرنظامی در فروپاشی دیکتاتوری حاکم بر این کشور نقشی نداشت.

در پرتغال جنبش افسران که گروهی زیرزمینی متشکل از افسران جزء و درجه‌داران بود، در سال 1974 علیه حکومت کودتا کرد و آن را برانداخت و سپس آزادی‌های مدنی را در کشور برقرار ساخت.

کودتای افسران در پرتغال دست کم به سه نام مشهور شد: انقلاب میخک، انقلاب جمهوری، انقلاب دموکراتیک. دلیل اطلاق نام "انقلاب دموکراتیک" بر این کودتا این بود که کودتا بدون کشتار و خونریزی انجام شد.

افسران انقلابی، با کودتای خودشان رژیم سالازار را در 25 آوریل 1974 سرنگون کردند. اگرچه سالازار در جولای 1970 درگذشته بود ولی رژیم نظامی او، با رهبری سیاسی مارسلو کائتانو، پابرجا بود.

آنتونیو سالازار

حکومت و اپوزیسیون و دموکراتیزاسیون در پرتغال

 سالازار 36 سال به عنوان نخست‌وزیر بر پرتغال حکومت کرده بود. از 1932 تا 1968. او در دو سال آخر عمر، از قدرت کناره‌گیری کرد و کائتانو از 27 سپتامبر 1968 تا 25 آوریل 1974 نخست‌وزیر پرتغال بود.

رژیم نظامیان در پرتغال بحران‌های متعددی در سیاست داخلی و خارجی ایجاد کرده بود، اما آنچه باعث شد که افسران پرتغالی علیه این رژیم کودتا کنند، بی‌اعتبار شدن ارتش پرتغال به علت عهده‌دار شدن نقش‌هایی غیرحرفه‌ای بود.

وظیفۀ ارتش در همه جای دنیا تقریبا مشخص است، اما در حکومت نظامیان، ارتش وارد حوزه‌هایی می‌شود که ربطی به وظایف ذاتی‌اش ندارد. در نتیجه اگر وضع اقتصادی و اجتماعی کشور نامطلوب از آب درآید، ارتش به عنوان یک نهاد نظامی که وظیفه‌اش دفاع از امنیت و تمامیت مرزی کشور است، نزد افکار عمومی آن ملت بی‌اعتبار می‌شود.

افسران پرتغالی این بی‌اعتباری ارتش و به طور کلی ادامۀ دیکتاتوری، آن هم با تکیه بر نظامیان را به صلاح کشور نمی‌دانستند و با کودتا، کائتانو را از اسب قدرت پیاده کردند.

انقلاب میخک در پرتغال یکی از معدود نمونه‌های کودتا برای تحقق دموکراسی بوده. در کشورهایی مثل پاکستان و ترکیه هم زیاد کودتا شده، اما هدف نظامیان گذار به دموکراسی نبوده. در مواردی هم نظامیان برخی کشورها با انگیزه‌های دموکراتیک کودتا کرده‌اند، اما کودتایشان منتهی به دموکراسی نشده. در پرتغال سوای انگیزه‌های دموکراتیک (و البته صنفی و حرفه‌ای)، کودتای افسران جوان موفق هم از آب درآمد و موجب تاسیس یک نظام سیاسی دموکراتیک در این کشور شد.

نماد جنبش نیروهای نظامی پرتغال

حکومت و اپوزیسیون و دموکراتیزاسیون در پرتغال

با این حال، همه چیز محصول آزادی‌خواهی سیاسی افسران نبودو احزاب سیاسی پرتغال نیز، از جمله حزب سوسیالیست، حزب سوسیال‌دموکرات و حزب کمونیست، نقشی برجسته در کنترل افسران انقلابی و هدایت آنان به سوی تحقق دموکراسی ایفا کردند.

حزب کمونیست پرتغال با آنکه به طور کلی از دموکراسی حمایت می‌کرد، ولی در مواجهه با تحولات دموکراتیک تردید داشت. اما بقیۀ احزاب بدون تردید از فرایند گذار حمایت کردند.

در درون رژیم جدید گرایش‌های متفاوتی وجود داشت. جنبش افسران با 350 عضو آغاز به کار کرد و با تشکیل کمیتۀ نجات ملی و برقراری آزادی بیان، فضای باز سیاسی ایجاد کرد و خود نیز به دو جناح رادیکال و راست تقسیم شد. در مارس 1975 کودتای نافرجام ژنرال اسپینولای راستگرا علیه سوسیالیست‌های میانه‌رو، موضع کمونیست‌های تندرو را تقویت کرد.

 به رغم این تحول و با اینکه افسران پیمانی را به امضای احزاب اپوزیسیون رساندند که بر اساس آن کنترل کشور تا سه سال بعد از انتخابات مجلس موسسان در اختیار نظامیان باقی می‌ماند، پیروزی حزب سوسیالیست و حزب دموکراتیک مردمی در انتخابات مجلس موسسان موجب افول تمایلات چپگرایانه (کمونیستی) در در میان افسران شد. در نهایت چنددستگی سیاسی در میان نظامیان و انزوای جناح تندرو باعث شد افسران از اصرار بر کنترل دولت خودداری کنند.

انتخابات آزاد پارلمانی در 1976 با پیروزی دو حزب مذکور (سوسیالیست و دموکراتیک مردمی) روند دموکراتیک شدن نظام سیاسی پرتغال را تکمیل کرد.

ماریو سوراش، رهبر حزب سوسیالیست، یکی از سیاستمداران میانه‌روی موثر در تحقق دموکراسی در پرتغال. سوارش پس از برگزاری اولین انتخابات آزاد در پرتغال در 1976، به مدت دو سال نخست‌وزیر این کشور شد و از 1983 تا 1985 هم مجددا به مقام نخست‌وزیری رسید. سوارش از 1986 تا 1996 نیز رئیس‌جمهور پرتغال بود.

حکومت و اپوزیسیون و دموکراتیزاسیون در پرتغال

تجربّ دموکراتیزاسیون در پرتغال، جزو معدود مواردی بوده که چپگرایان (سوسیالیست‌ها و بویژه کمونیست‌ها) نقش مثبتی در دموکراتیک شدن نظام سیاسی یک کشور ایفا کرده‌اند. شاید اگر نقطۀ آغاز این تحول، کودتایی با مطالبات صنفی و حرفه‌ای نبود، و مثلا یک حزب چپگرا در انتخابات پیروز می‌شد و عبور از دیکتاتوری رقم می‌خورد، سرنوشت سیاسی پرتغال متفاوت می‌شد. یعنی پرتغال از یک دیکتاتوری راستگرا می‌رهید و گرفتار یک دیکتاتوری چپگرا می‌شد.

مهم‌ترین مطالبات اپوزیسیون نظامی و غیرنظامی در پرتغال در سال 1974 عبارت بود از: پایان اشغال سرزمین‌های مستعمراتی پرتغال، آزادی‌های مدنی، توسعۀ اقتصادی.

اشغال مستعمرات، بار اضافی سنگینی بر دوش ارتش پرتغال قرار داده بود و موجب فرسودگی و ناکارآمدی ارتش این کشور شده بود. دلیل اصلی نارضایتی نظامیان از رژیم سالازار همین بود.

به هر حال روند گذار به دموکراسی در پرتغال چهار مرحله داشت: کودتای نظامیان (1974)، توافق نظامیان و احزاب سیاسی (و نیز توافق احزاب با یکدیگر) برای تشکیل مجلس موسسان (1975)، تصویب قانون اساسی جدید (1976)، برگزاری انتخابات آزاد (1976).

این روند با همکاری بخش فرودست رژیم نظامیان (یعنی افسران جوان و رده‌پایین) و احزاب قدیمی و مهم پرتغال محقق شد و اگر از چشم‌اندازی تاریخی و کلان بنگریم، نمونۀ یک گذار کم‌خشونت بود. البته پرتغال از کودتای 25 آوریل 1974 تا یکسال و نیم بعد، گرفتار آشوب و بی‌نظمی بود ولی اگر فجایع عراق را با وقایع پرتغال مقایسه کنیم، باید دموکراتیزاسیون در پرتغال را موردی کم‌خشونت قلمداد کنیم.

نکتۀ دیگر اینکه، جنبش نیروهای نظامی (MFA) در مجموع به سه گروه محافظه‌کار، معتدل و مارکسیست تقسیم شده بودند. احزاب سیاسی نیز طیفی را تشکیل می‌دادند که کمونیست‌ای تندرو در منتهی‌الیه چپ و فاشیست‌ها در منتهی‌الیه راست این طیف قرار داشتند. دو حزب "سوسیالیست" و "دموکراتیک مردمی" در میانۀ این طیف بودند و احزاب معتدل به شمار می‌رفتند.

علیرغم آشوب‌ها و بی‌نظمی‌ها و اعتصابات و تظاهرات کارگران و روستاییان و تصرف کارخانه‌ها و موسسات کشاورزی و عمومی در دوران هجدۀ‌ماهۀ پس از کودتا، احزاب معتدل و میانه‌رو در انتخابات مجلس موسسان پیروز شدند و این واقعه نقش مهمی در دموکراتیک شدن پرتغال ایفا کرد؛ چراکه از دل آن مجلس، یک قانون اساسی دموکراتیک بیرون آمد و فضا به سود میانه‌روها تغییر کرد.

حکومت و اپوزیسیون و دموکراتیزاسیون در پرتغال

حتی کودتای نافرجام ژنرال اسپینولای راستگرا علیه جناح چپگرای جنبش افسران، فضا را به نفع تندروی‌های کمونیستی تغییر نداد. در بین نظامیان پرتغال، ژنرالی به نام آنتونیو اینش نقش بسیار مهمی در کمونیستی نشدن جنبش دموکراتیک پرتغال ایفا کرد. او در 25 نوامبر 1975، کمونیست‌های تندروی ارتش را در هم کوبید و با ممانعت از چیرگی آن‌ها بر فضای سیاسی کشور یا اخلال آن‌ها در روند دموکراتیک تحولات سیاسی پرتغال، آیندۀ دموکراسی را در این کشور تضمین کرد.

ژنرال آنتونیو اینش

حکومت و اپوزیسیون و دموکراتیزاسیون در پرتغال

در واقع در پرتغال سوسیالیست‌های میانه‌رو نقش مهمی در گذار به دموکراسی ایفا کردند و یکی از علل این امر، سرکوب کمونیست‌های تندرو از سوی ژنرال اینش بود. به همین دلیل برخی معتقدند جنبش انقلابی پرتغال پاسخی بود به انقلاب روسیه.

در انقلاب روسیه، سوسیالیست‌های میانه‌رو به رهبری کرنسکی، در انقلاب فوریه، تزار را سرنگون کردند. سپس کمونیست‌های تندرو به رهبری لنین، در انقلاب اکتبر، سوسیالیست‌های میانه‌رو را از قدرت ساقط کردند و بساط دموکراسی نوپای برآمده از انقلاب فوریه را جمع کردند.

در پرتغال هم کودتای آوریل موجب سقوط کائتانو شد و از آنجا که کائتانو به عنوان نخست‌وزیر رژیم غیردموکراتیک، نقشی شبیه تزار در روسیۀ آن زمان داشت، کودتای آوریل هم از نظر ناظران سیاسی، واقعه‌ای بود همانند انقلاب فوریه.

مارسلو کائتانو، جانشین سالازار و آخرین دیکتاتور پرتغال بود که با کودتای 25 آوریل 1974 سرنگون شد

حکومت و اپوزیسیون و دموکراتیزاسیون در پرتغال

حتی کودتای نافرجام ژنرال اسپینولا علیه سوسیالیست‌های میانه‌روی جنبش افسران، اقدامی بود شبیه کودتای نافرجام کورنیلوف فرمانده نیروی دریایی امپراتوری روسیه علیه کرنسکی.

در 1974 ماریو سوارش وزیر خارجۀ حکومت موقت و رهبر حزب سوسیالیست (یکی از دو حزب اصلی پیروز در انتخابات 1976)، با هنری کیسینجر وزیر خارجۀ قدرت‌پرست آمریکا دیدار کرد و کیسینجر، دقیقا به دلیل احترامی که برای "قدرت" قائل بود، به سوارش توصیه کرد با کمونیست‌ها شاخ به شاخ نشود و او را به کرنسکی انقلاب پرتغال تشبیه کرد.

ماریو سوارش (راست) و هنری کیسینجر

حکومت و اپوزیسیون و دموکراتیزاسیون در پرتغال

اما در پرتغال طرفداران کرنسکی پیروز شدند نه کمونیست‌ها. یکی از علل این پیروزی، همان اقدام به موقع ژنرال اینش بود که کمونیست‌ها (یا مارکسیست-لنینیست‌ها) را در بین نظامیان انقلابی پرتغال سرکوب کرد و مانع از آن شد که آن‌ها با انتخابات آزاد در پرتغال همان کاری را کنند که لنین با تنها انتخابات آزاد در روسیۀ پس از تزار کرد. یعنی پس از اینکه دید نتیجۀ انتخابات به سودش تمام نشده، مجلس موسسان برآمده از آن انتخابات را منحل کرد.

مجلس موسسان در روسیۀ پس از انقلاب، در دورۀ حکمرانی کرنسکی، با یک انتخابات آزاد شکل گرفت و اولین جلسه‌اش زمانی برگزار شده بود که لنین کرنسکی را ساقط کرده بود و خودش زمامدار امور شده بود.

لنین در همان روز اول فعالیت مجلس، وقتی که دید اصول آغازین قانون اساسی کاملا دموکراتیک است و ربطی به دیکتاتوری پرولتاریا ندارد، مجلس را منحل و مصوباتش را هم ملغی کرد. چنین خطری مجلس موسسان پرتغال را هم تهدید می‌کرد ولی سرهنگ اینش اجازه نداد تجربۀ روسیه در پرتغال تکرار شود.

حکومت و اپوزیسیون و دموکراتیزاسیون در پرتغال

در مجموع فاشیست‌ها و کمونیست‌ها خطری برای دموکراسی نوپای پرتغال بودند که هر دو گروه هم ناکام ماندند. رژیم سالازار شباهت زیادی به رژیم فاشیستی فرانکو در اسپانیا داشت. فرانکو مورد حمایت هیتلر و موسولینی بود. سالازار هم تحت تاثیر فرانکو و نازیسم بود.

بنابراین بقایای رژیم او پس از سرنگونی، فاشیست‌هایی بودند که تحقق دموکراسی در پرتغال برایشان نامطلوب بود. در سوی دیگر، کمونیست‌ها دنبال رویاهای پرولتاریایی خودشان بودند و دموکراسی را امری "بورژوایی" می‌دانستند.

هر دو گروه نیز در بین نظامیان پرتغال پایگاه و نفوذ داشتند و در واقع بخشی از دولت (نظام سیاسی) بودند؛ ولی نظامیان میانه‌رو در کنار احزاب سیاسی میانه‌رو، موفق شدند این خطر دوجانبه را مهار کنند و روند گذار به دموکراسی در پرتغال به غایت منطقی و مطلوب خودش رسید. یعنی قانون اساسی دموکراتیک نوشته شد که آزادی بیان و فضای باز سیاسی را پاس می‌داشت و ضمنا مقرر شد که بالاترین مرجع قدرت با رای مردم در انتخاباتی آزاد و منصفانه تعیین شود.    

برچسب ها: دموکراسی ، پرتغال
ارسال به دوستان
وبگردی