۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۱:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۹۹۹۳۲
تعداد نظرات: ۱۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۱ - ۰۴-۰۵-۱۴۰۲
کد ۸۹۹۹۳۲
انتشار: ۰۹:۴۱ - ۰۴-۰۵-۱۴۰۲

سال‌مرگ رضا شاه و کابوس‌های جزیره موریس

سال‌مرگ رضا شاه و کابوس‌های جزیره موریس
موافقان و مخالفان رضا شاه بر این موضوع اتفاق نظر دارند که او کارگزاران بسیار برجسته‌ای داشت و اگر آنها را حذف نکرده بود سرنوشت دیگری می‌یافت. در «مردگان جزیره موریس» همان رجال محذوف هر شب به خواب او می‌آیند...

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- با این که رضاشاه پهلوی (‌رضاخان میر‌پنج/ سردار سپه) به تاریخ پیوسته و سلسله‌ای که بنیاد گذاشت با انقلاب ۱۳۵۷ برافتاد اما نوشتن درباره او به بهانه سالگرد درگذشت در ۴ مرداد ۱۳۲۳ خورشیدی آسان نیست. 

  چون در سال‌های اخیر سلطنت‌طلبان و شبکه تلویزیونی «من‌و‌تو» در ارایه تصویری متفاوت با آنچه واقعیت تاریخ است یا در جمهوری اسلامی انعکاس یافته سنگ تمام گذاشته‌اند و از آن طرف در داخل اگر به خدمات عمرانی در دوره ۱۶ ساله اشاره شود هم‌آوایی با آنها تلقی خواهد شد.


  حال‌ آن‌که قضاوت چندان هم دشوار نباید باشد زیرا هم کارنامه او در خدمات عمرانی و تغییر ملموس چهره ایران پیش روی ماست و هم وفادار نماندن به اصول دموکراتیک قانون اساسی مشروطه و نهاد‌ستیزی اعم از پارلمان و حزب و روحانیت و نه فقط این آخری. به سلطنت‌طلبان فعلی نگاه نکنید. خود شاه هم تا قبل از دهه ۵۰ چندان مایل به ذکر نام پدرش نبود چون خاطرات بد را در ذهن او تداعی می‌کرد.


  چندان که قبل‌تر هم نوشته‌ام اگر پدر و و پسر قدر نصیحت دکتر مصدق را می‌دانستند و به سلطنت بسنده می‌کردند، به قانون اساسی مشروطه وفادار بودند، به دنبال تمرکز قدرت در دست خود و تبدیل نخست‌وزیر به مجری مطیع اوامر و بله‌قربان‌گو نبودند شاید هیچ یک پایان پادشاهی خود را در حیات‌شان نمی‌دید و در کاخ خود چشم از جهان می‌بستند نه در غربت. شگفتی بیشتر البته متوجه پسر است که سرنوشت پدر را دیده بود و باز با مصدق همان کرد که پدر کرده بود. 


  مخالفت مصدق با پادشاهی رضاخان به خاطر آن نبود که خود ریشه قجر داشت و مرد قزاق را در هیات پادشاهان کلاسیک نمی‌دید. بلکه از این رو بود که احمد شاه بیرون از ایران و در حال گشت‌‌و‌‌گذار بود و دخالتی در امور نداشت. استمرار کارهای عمرانی و نوسازی ایران هم منوط به آن نبود که سردار سپه تاج شاهی بر سر بگذارد.  مصدق در واقع با سردار سپه رییس‌الوزرا مخالف نبود. با سردار سپهی که می‌خواست پادشاه شود مخالفت کرد.


  هر چند رضاخان گفته بود: «من تاج احمد شاه را بر سرم نگذاشتم. تاج شاهی بر زمین افتاده بود. می‌خواستم جمهوری بنا کنم و نگذاشتند. پس تاج را برداشتم و بر سرم گذاشتم.»


  او پادشاه شد و طی ۱۶ سال چهره ایران به کلی تغییر یافت. این واقعیت را تنها شاید در سفر به افغانستان امروز بتوان یافت که شبیه ترین است به ایران پیشامدرن. مهم‌تر از راه‌ها و سازه‌ها اقداماتی چون صدور شناسنامه‌ و تعیین نام خانوادگی و هویت بخشی ملی است و اصلاحات بخش های آموزشی و قضایی و اداری.

این سخن اما به این معنی نیست که او بود که اول بار مدرنیسم و مدرنیته را به ایران‌ آورد. همین که خود او افسر قزاق بوده و در دوران یک پادشاه قاجار وزیر جنگ و رییس‌الوزرا شد و نظامی بود یعنی قبل از او هم اینها بوده است. کما این که اولین دانشگاه ایران مدرسه دارالفنون است نه دانشگاه تهران منتها برای آن که عنوان پدر ایران نوین را جا بیندازند به تخفیف مدرن سازی دوره ناصری و تبعات مشروطه پرداختند.

  واقعیت این است که مدرنیسم را ناصرالدین شاه و چه بسا عباس میرزا به ایران آوردند و مدرنیته را هم انقلاب مشروطه. مظاهر دنیای مدرن را ناصر الدین شاه آورد و روح دنیای مدرن را که اداره عرفی و تقسیم قوا بود مشروطیت. منتها به خاطر بروز جنگ جهانگیر اول امنیت و معیشت مردمان به مخاطره افتاد و طبعا مطالبه آن بر آزادی و عدالت اولویت یافت و با انقلاب روسیه و فروپاشی عثمانی ایران هم از بیم پاره‌پاره شدن نجات یافت و با کودتای ۱۲۹۹ داستان عوض شد و به کسی نیاز بود که نماد امنیت باشد. اما ایرانیانی که اندک زمانی قبل تر به دنبال عدالت و آزادی و مشارکت در قدرت رفته بودند آن آرمان را هم به فراموشی نسپرده بودند.

  طی آن ۱۶ یا ۲۰ سال ( با احتساب ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴) و با تغییرات بسیار گسترده سیمای ایران تغییر یافت. چنان که ایران ۱۳۲۰ با ایران ۱۳۰۰ مطلقا قابل قیاس نیست. در پی اشغال ایران اما رضا شاه از سلطنت خلع و تبعید شد و سه سال پس از آن هم درگذشت: در ۴ مرداد ۱۳۲۳در ٰژوهانسبورگ. هر چند که آن دوران بیشتر با نام جزیره موریس پیوند خورده تا ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی.

                                                 اقامت‌گاه رضا‌شاه در جزیره موریس که همچنان بعد از ۸۰ سال حفظ شده است

سال‌مرگ رضا شاه و کابوس‌های جزیره موریس

*ویلای رضا شاه در موریس؛ یک ملک معمولی یا سرمایه ملی و تاریخی؟


  این که فرزندت پادشاه ایران شده باشد و خود در تبعید از دنیا بروی و جنازه را هم چند سال بعد به کشور برگردانند تراژیک‌ترین سرنوشت ممکن است و همین برای رضاشاه پهلوی رقم خورد. شاید حتی بدتر از پایان رومانوف‌ها در روسیه تزاری چون این یکی با تحقیر همراه بود.


  دردآورترین روزها برای رضاشاه البته هفته آخر شهریور و هفته اول مهر ۱۳۲۰ بود که در شهرهای مختلف ایران در مسیر جنوب به سر می‌برد در حالی که دیگر شاه نبود و در واقع از دست روس‌ها گریزان بود. انگلیسی‌ها هشدار می‌دادند به خاطر تهدید روس‌ها -متفق آنها در جنگ جهانی دوم- زودتر ایران را ترک کند و او منتظر بود تا کشتی بریتانیا برسد تا حسب وعده او را به هند ببرند.


  کشتی‌یی که از بصره آمد اما یک کشتی تجاری بود و او را برد منتها نه چنان‌که قول داده بودند به بمبئی بلکه مسیر جزیره موریس در جنوب آفریقا را در پیش گرفت و بعد از آن به ژوهانسبورگ در‌آفریقای جنوبی رفت و همان جا بود که ۷۹ سال پیش در ۴ مرداد ۱۳۲۳ درگذشت.


   موافقان و مخالفان رضا شاه بر این موضوع اتفاق نظر دارند که او مشاوران و کارگزاران بسیار برجسته‌ای داشت و اگر آنها را حذف نکرده بود سرنوشت دیگری می‌یافت. نام‌هایی چون عبدالحسین تیمورتاش که در روسیه تحصیل کرده بود. حاج مخبرالسطنه هدایت که مدت‌ها نخست‌وزیر او بود و در آلمان درس خوانده بود یا علی‌اکبر داور که ۱۱ سال در سوییس تحصیل کرده بود و دادگستری ایران را تغییر داد. به گونه‌ای که حتی بعد از انقلاب که روحانیون دادگستری را در اختیار گرفتند نیز همچنان شالوده آن نظام قضایی برقرار است یا نتوانستند به قبل از داور بازگردانند.

    از حلقه نزدیکان پهلوی اول ۵ چهره اصلی که مغضوب او شدند و بعضا بهای این غضب را با جان خود پرداختند به جز تیمورتاش و داور که اشاره شد باید از سردار اسعد بختیاری و کیخسرو شاهرخ و فیروز میرزا نصرت الدوله نام برد. اگر نخواهیم به فروغی اشاره کنیم چون دوباره سراغ او رفت.

سال‌مرگ رضا شاه و کابوس‌های جزیره موریس

   در میان‌ آثار مختلف درباره رضا‌شاه سه فصل آخر کتاب دکتر محمد علی (همایون) کاتوزیان را حاوی بهترین و منصفانه‌ترین قضاوت درباره او می‌دانم. (‌دولت و جامعه در ایران/ انقراض قاجار و استقرار پهلوی).

   کاتوزیان در آن نشان می‌دهد اگرچه سید ضیا از قبل هماهنگی‌هایی با سفارت بریتانیا در تهران انجام داده بود اما آنچه در کتاب‌های درسی به خورد بچه‌های ما می‌دهند که انگار دولت انگلستان و وزارت خارجه آن به صورت مستقیم رضاخان را برکشیدند و به قدرت رساندند درست نیست که اگر چنین بود پس از سلطنت همواره باید در خدمت آنان می‌ماند نه آن که قرارداد نفت را در شومینه بیندازد و بعد از بی‌توجهی به اخطار اخراج کارشناسان آلمانی دُم او را بگیرند و از کشور بیرون اندازند. (تعبیر مرحوم طالقانی).

   کاتوزیان در کتاب «ایرانیان»‌ هم تصریح می‌کند: وزارت خارجه انگلیس نه از کودتا خبر داشت و نه آن را تایید کرده بود ولی ظرف یکی دو هفته تصویر روشنی از وقایع به دست آورد. اگرچه نورمن در مکاتبات خود با وزارت خارجه هر گونه دخالت خود آیرون ساید، خود او یا هر افسر دیپلمات بریتانیایی دیگری را در کودتا انکار کرد.

  مجید تفرشی البته معتقد است بی‌اطلاع بودن وزارت خارجه یا سفارت به معنی بی‌اطلاعی دستگاه های دیگر انگلیس نیست. کما این‌که دربار یا وزارت مستعمرات می‌توانستند مطلع باشند. غرض اما این بحث نیست.

  به توصیف کاتوزیان از شخصیت رضاشاه برمی‌گردم: «سربازی باهوش، سخت‌کوش و بی‌رحم بود با حافظه‌ای فوق‌العاده قوی و اعتماد به نفسی فراوان که در اثر موفقیت به تکبر تبدیل شد. ناسیونالیستی فارس‌-‌محور و مصلحت‌گرایی خالص بود و هر شیوه‌ای را که برای رسیدن به اهداف شخصی و ملی مفید می‌دید به کار می‌برد».

      با این همه در سال‌های آخر  میل شدید به تملک اراضی او را از چشم مردم داخل انداخته بود. چندان که کسی از رفتن او اندوه‌گین نشد و به عکس همه نفسی کشیدند. دیکتاتورها به تعبیر شاعر اکسیژن هوا را می‌مکند و آدمی اگرچه به آب و نان نیاز دارد ولی اول هوایی باید موجود باشد.

   رفتار با رجالی چون مصدق و مدرس، تیمور‌تاش و فروغی و داور او را از چشم نخبگان هم انداخته بود. بی‌توجهی به اخطار اخراج کارشناسان آلمانی هم از چشم انگلستان و روسیه و آمریکا. چندان که دست به دامن رییس جمهوری آمریکا شد ولی افاقه نکرد و با تاخیر به او پاسخ داد.

   بی‌هوده نبود که در جزیره موریس بی‌لباس نظامی و شنلی که بر دوش می‌انداخت و با کت‌و‌شلواری که چون عادت به پوشیدن آن نداشت بر تن او زار می‌زد راه می‌رفت و می‌گفت: اعلی‌حضرت! رضا شاه قَدَر‌قدرت، ولی‌نعمت، آی زکی که گویا در خاطرات شمس پهلوی و در یکی از گزارش‌های ساواک آمده است.


  رضا شاه در ژوهانسبورگ درگذشت. جنازه را به مصر منتقل کردند و سفیر ایران در قاهره در همان سال ۱۳۲۳ در نامه‌ای برای نخست‌وزیر (علا) از مومیایی جسد خبر داد و نوشت: «در تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۲۳ با حضور والاحضرت، شاهپورها، نماینده دربار و اینجانب با احترامات لازمه در سرداب مقبره خاندان سلطنتی در مسجد رفاعی به امانت گذاشته شد» و ‌۶ سال بعد و در سال ۱۳۲۹ در دوران نخست‌وزیری رزم‌آرا جسد مومیایی شده را با هواپیما به اهواز و از آنجا با قطار به شهرری آوردند و به خاک سپردند.


   گویا قرار بوده در راه و در قم توقف کند تا در حرم حضرت معصومه طواف دهند اما چون پای اشرف هم در میان بوده آیت‌الله بروجردی مخالفت می‌کند و بی‌توقف در قم به حرم حضرت عبدالعظیم می‌رسد و بر خلاف اسلاف خود نه در حرم که در بیرون دفن می‌شود و بنای یادبودی هم برای آن می‌سازند.


  بعد از انقلاب شیخ صادق خلخالی با کلنگ به جان آن بنا افتاد ولی چون سازه بتونی بود کارگر نیفتاد و وسایل مجهزتر آوردند و هر چه بنی‌صدر پیغام داد دست بردارند اعتنا نکردند. مقبره را تخریب کردند و خلخالی گفت جنازه‌ای نیافته اما در سال ۱۳۹۷ جسد مومیایی شده‌ای پیدا شد که به احتمال زیاد متعلق به رضاشاه بوده هرچند معلوم نشد سرنوشت آن چه شد.


  به این بهانه جا دارد اشاره شود به رمانی که چند سال قبل فرهاد کشوری نوشت با عنوان «مردگان جزیره موریس». داستان آن از این قرار است که رضاشاه در دوران تبعید در راه جزیره موریس و در کشتی و در خود جزیره مدام کابوس می‌بیند. همان رجالی که از میان برداشته بود و در بالا به نام برخی‌شان اشاره شد هر شب به خواب او می‌آیند:سال‌مرگ رضا شاه و کابوس‌های جزیره موریس


  «شاه انگار دندان زهر‌ماری در انتظارش باشد. با هراس دست پیش برد و پاکت را گرفت. سردار اسعد رفت. شاه پاکت را گشود و کاغذ نامه را برابر چشمانش گرفت. می‌دانست خون سردار اسعد در این حروف خشکیده است. با اکراه خواند:

امروز شنبه چهارم است. اولا نمی‌دانم نوشته مرا کسی پیدا خواهد کرد یا نه. ثانیا حال من خیلی بد است. هر ساعت حاضر به مرگ هستم. پس از این که چند نفر غذای مرا خوردند به حال مرگ رفتند. دستور دادند غذای مرا که از اتاقم برمی‌گردد دست نزده بیرون ببرند. دقت کن حال مرا ای خدای نادیده. به فریاد من بی‌کس ناتوان برس. کاغذهایم تمام شد. دیگر نمی توانم بنویسم. اسعد بختیار


  کاغذ را توی پاکت گذاشت. پاکت را انداخت روی میز. به جلو خم شد و دست ها را ستون کرد. گونه‌ها را بر پنجه‌ها گذاشت و چشمانش را بست. با صدای دستگیره در سر بلند کرد و هراسان به در نگریست. در باز شد و تیمور‌تاش آمد توی کابین. در را پشت سر بست و بالش توی دستش را انداخت روی میز. شاه به بالش نگاه کرد. سر بلند کرد و با تغیر گفت: چرا این را همراه خود همه جا می بری.


  تیمورتاش گفت: وقتی آمپول سمی پزشک‌احمدی اثر نکرد با کمک ماموران این بالش را گذاشتند روی صورتم تا زودتر تمام کنم و زودتر خبر مرگم را به اعلی‌حضرت قدر‌قدرت برسانند.
شاه گفت: من مسوول خطای ماموران زندان نیستم. وانگهی تو با کمک بلشویک ها قصد توطئه داشتی....»


  این دیالوگ‌ها البته خیالی است و زاده ذهن نویسنده روی کشتی به مقصد جزیره موریس یا در خود جزیره اما اصل فرجام تلخ آن راست است.

   واقعیت این است که در قضاوت درباره رضا شاه تنها نمی توان به آجرهایی که روی هم گذاشت پرداخت. جان‌های ستانده شده آن هم از رجال استخوان خرد‌کرده هم در داوری نقش دارد.

    به مصدق برگردم. او خیر پدر و پسر را می خواست ولی هیچ یک درنیافتند و هر دو هم سلطنت را به خاطر بی توجهی به توصیه‌های او از دست دادند.

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱۱
در انتظار بررسی: ۱۶۶
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۰۵ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۴
4
40
لابد مصدق خیر رئیسعلی دلواری را هم میخواست !!!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۴
42
13
از نویسنده محترم بابت مقاله وزین شان متشکرم
علی از لاهیجان
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۴۲ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۴
1
13
سبک متفاوتی در املای برخی واژه ها داری .
عصر ایران کاش مشخص کنید کدام مورد و در موافقت بود یا مخالفت؟
گامبرینوس
Netherlands
۲۲:۲۷ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۴
89
16
این شخص نامش رضا پالانی است و در دفاتر قزاقخانه هم همینطور ثبت شده است. اولین حقیقتی که در مورد او باید دانست همین است.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۱۳ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۵
71
1
اخه ایام تاسوعا و عاشورای حسینی وقت چنین حرفها و نوشتارهاییه
عصر ایران ۴ مرداد سالگرد درگذشت رضاشاه است در تاریخ خورشیدی. مطابق تاریخ قمری هم امروز تاسوعاست. دیروز تاسوعا نبود. به مناسبت عاشورا گزارش سخن رانی در مراسم هاشورا و امروز ما در گزارش اصلی است.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۱۷ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۵
18
7
قرار دادن این جمله در پایان مطلب این حس رو به من القا کرد که نوشته ادامه دارد ولی رفتم پایین صفحه خبری نبود!!!
"به مصدق برگردم. او خیر پدر و پسر را می خواست ولی هیچ یک درنیافتند و هر دو هم سلطنت را به خاطر بی توجهی به توصیه‌های او از دست دادند."
ناشناس
Switzerland
۰۸:۴۲ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۵
6
79
جناب مهرداد خان خدیر .دراین مقاله شما نتوانسته اید از خدمات "عمرانی " رضاشاه در 16 سال پادشاهی وی و تغییر سیمای ایران در طول 20 سال (تا 1320) بگذرید .به استحضارتان برسانم خدمات رضاشاه فقط عمرانی نبوده اند .تکریم و بزرگداشت مفاخر فرهنگ و ادب ، ثبت آثار تاریخی و تمدنی ایران ، کوتاه کردن دست انگلستان و شوروی از دربار و حاکمیت ملی ایران (برخلاف عصر قاجار ) و تاکید بر استقلال ایران و از همه مهمتر تاکید بر حاکمیت قانون با تدوین قوانین قضایی مدرن عمدتا سکولار مثل قوانین مدنی خانواده و سایز امور قضایی ، حمایت از فرهنگ و هنر مدرن ، تاسیس رادیو و ... بوده اند ....تاسیس دارالفنون توسط امیرکبیر انجام گرفت که متاسفانه با قتل وی بدست ناصرالدین شاه ، شاهد دستاوردهای مثبت ان نبود .پس از امیرکبیر ، خود ناصرالدین شاه و صدراعظم هایش تلاش در خنثی سازی تاثیرات علمی و مدنی ان برامدند پس این حرف شما هم درست نیست که ناصرالدین شاه را پیشتاز مدرنیته با تاسیس درالفنون می دانید و ان را مقدم بر تاسیس دانشگاه تهران معرفی میکنید .
عصر ایران «ناصر الدین شاه در صدد برآمدن تاثیرات علمی و مدنی دارالفنون برآمد.» این گزاره درست نیست. چون کارکرد دارالفنون اساسا آموزش علوم نو بود.
مجید
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۰۵ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۵
33
15
سلام
بسیار مفید بود ممنونیم.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۶ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۵
0
57
مسئله اینجاست که هر چه کرد تاریخ هست و مستند همه عقل داریم و میتونیم سبد سنگین کنیم که این اقا خیانت کرد یا خدمت
ناشناس
United Arab Emirates
۱۰:۴۴ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۵
0
45
هر آغازی یک پایانی دارد و به تاریخ سپرده خواهد شد اگر بخواهیم درست عمل کرده و راه را از چاه تشخیص دهیم باید تاریخ را درست و آنطور که اتفاق افتاده روایت کنیم تا نسل بعد بتواند با توجه به تجربیات گذشتگان راه درست را در مملکت داری انتخاب کند .
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۴ - ۱۴۰۲/۰۵/۰۵
3
15
"جنگ جهانگیر اول"
با واژه سازی حال میکنیاا!
عصر ایران چون تمام جهان درگیر جنگ نبود برخی عبارت جنگ جهانگیر را درست تر از جهانی می دانند. واژه سازی البته لذت بخش است اما این واژه ساخت نویسنده نیست. از نکته سنجی تان البته ممنون
وبگردی