۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۷:۳۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۲۹۰۸۳
تاریخ انتشار: ۱۹:۵۳ - ۰۳-۱۰-۱۴۰۲
کد ۹۲۹۰۸۳
انتشار: ۱۹:۵۳ - ۰۳-۱۰-۱۴۰۲
گزارش یک آیین و 4 نطق

آذربایجان در بازی بزرگ

آذربایجان در بازی بزرگ
هر چند 12 روز از 21 آذر گذشته اما گزارش آیینی که به این مناسبت برگزار شد و تا کنون در جایی منتشر شده می تواند برای علاقه مندان تاریخ معاصر جذاب باشد. همین که دکتر هوشنگ طالع می گوید جای 21 آذر در تقویم رسمی خالی است نشان می‌دهد چقدر جای پرداختن دارد.

    عصر ایران؛ ماهرخ ابراهیم‌پور- هر چند از ۲۱ آذر روز بازگشت آذربایجان به مام میهن ۱۲ روز می‌گذرد اما آماده‌سازی متن سخنرانی‌های متعدد و انتخاب ۴ نطق برای تارنمای عصر ایران زمان برد و حال متن سخنان ۴ تن از چهره‌های شاخص که در این زمینه صاحب‌نظرند در زیر می‌آید.

  با این توضیح که مراسم به همت دست‌اندرکاران نشریه وطن یولی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد (‌و عصر ایران هم توضیح دیگری می‌افزاید. آن هم این که آمادۀ انتشار نقد و نظر احتمالی در این‌باره‌ایم اگر چه نوک پیکان به جانب روس‌هاست و بعید است در این زمینه اختلاف نظری باشد). وجه مشترک دیدگاه‌های مطرح شده و مهم‌ترین درس از ماجرای 21 آذر این است که هر‌گاه شناخت درستی از مناسبات بین‌المللی وجود داشته منافع ملی ما حفظ شده است. چندان که دکتر کرمی هم در گفتار چهارم می گوید: "در این معادله دیپلماسی خیلی اهمیت داشت و قوام‌السلطنه توانست از طریق یک بازی پیچیده و با درکی درست از شرایط بین‌المللی وارد چنین چالش سترگی شود."
                                                                                       *******************

یک: جای خالی رویداد ۲۱ آذر در تقویم ایران!


هوشنگ طالع
 پژوهش‌گر تاریخ


  متاسفانه از آغاز جمهوری اسلامی ناسازگاری با یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران را شاهد بوده‌ایم [احتمالا] به این دلیل که حزب توده نفوذ بسیار زیادی در آغاز کار جمهوری اسلامی داشته است! نام خیابان ۲۱ آذر را هم برداشتند و به ۱۶ آذر تبدیل کردند.

   البته 16 آذر هم یک واقعه بزرگ بود که در آن عناصر ملی‌گرای دانشگاه چند ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد در برابر کودتاچیان ایستادند، اما می‌توانستند خیابان شرقی را به نام خیابان ۱۶ آذر تغییر دهند.

   هیچ نام و یادی از این رخ‌داد بزرگ تاریخی ایران نیست و به‌ویژه کار بزرگی که مردم تبریز کردند؛ یعنی اگر پیش از حضور ارتش مردم تبریز طومار فرقه را در هم نپیچیده بودند، هنوز امروز می‌گفتند ارتش امپریالیستی وارد شد و نهضت مردمی آذربایجان را درهم کوبید!

   با اتکا به برخی اسناد می‌توان چهرۀ فرقۀ دموکرات را به خوبی به مردم شناساند و هم پایان کار آن را. روس‌ها از روزی که ایران را اشغال کردند، در پی آن بودند که با الگوبرداری از شرکت غاصب نفت جنوب امتیاز نفت شمال را به دست بیاورند و با توجه به این‌که آذربایجان چسبیده به خاک شوروی است، بتوانند رفته رفته آنجا را ببلعند. بنابراین به محض این‌که به لطف راه‌آهن سرتاسری ایران در استالین‌گراد بر ارتش نازی پیروز شوند، به دنبال نفت‌خواهی افتادند.

   معاون وزیرخارجه را به ایران فرستادند و خواهان امتیاز نفت شمال شدند، اما ساعد، نخست‌وزیر وقت امتیاز نفت را به آنها نداد. روس‌ها طی یک فرمان محرمانه که بعدها اسناد آن منتشر شد، دست به اکتشاف نفت در سرتاسر منطقه آذربایجان زدند.

  در این میان مجلس چهاردهم طرحی را تصویب کرد که بر پایۀ این طرح تا زمانی که بیگانگان در خاک ایران هستند، هر کدام از وزیران که درباره امتیاز نفت با آنها گفت‌وگو کنند، به 8 سال زندان محکوم و برای همیشه از مشاغل دولتی محروم می‌شدند. 

   با این حرکت مجلس چهاردهم اتحاد جماهیر شوروی به این فکر افتاد که با ایجاد فرقۀ دموکرات آذربایجان دولت ایران را زیر فشار بگذارد. احمد قوام هم از این نیت شوروی‌ها آگاه بود. بالاخره بعد از آنکه با سادچیکف بر سر ایجاد یک شرکت مختلط به توافق رسید، روس‌ها علی‌رغم این‌که نمی‌خواستند ایران را ترک کنند، ناچار به ترک شدند. زیرا قوام به آنها گفت: باید این توافق‌نامه به تصویب مجلس برسد، برای این‌که انتخابات برگزار شود هم باید نیروهای انتظامی ایران در سرتاسر کشور حضور داشته باشند.

  سندی که به آن اشاره می‌کنم فرمان دفتر سیاسی کمیته مرکزی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است برای ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان خطاب به میرجعفر باقراُف-دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان- دربارۀ اقدامات برای ایجاد جمهوری تجزیه‌طلبی آذربایجان جنوبی و دیگر استان‌های شمالی ایران.

  این سند از "آذربایجان جنوبی" نام می‌برد (و هنوز هم در باکو از همین اصطلاح استفاده می‌کنند ولی وزارت خارجه ما ساکت و خودش را به نشنیدن زده است!) به هر حال در این فرمان آمده است:

  6 ژوئیه ۱۹۴۵ (۱۶ امرداد ۱۳۲۴) به کلی سری به رفیق باقراُف: اقدامات برای ایجاد جنبش تجزیه‌طلبی در جنوب آذربایجان و دیگر استان‌های شمالی ایران؛ نخست لازم است که اقدامات مقدماتی برای ایجاد ایالت خودمختار جمهوری آذربایجان با اختیارات گسترده در داخل کشور ایران ایجاد شود.

 
   هم‌زمان جنبش تجزیه‌طلبی جدایی‌خواهانه در استان‌های گیلان، مازندران، گرگان و خراسان ایجاد شد. همچنین ایجاد یک حزب دموکرات در آذربایجان جنوبی به نام حزب دموکرات آذربایجان با هدف راه‌بری جنبش تجزیه‌طلبی ایجاد این حزب همزمان با تجدید سازمان تشکیلات حزب توده ایران در آذربایجان جنوبی و ادغام آن و همۀ هواداران جنبش تجزیه‌طلبی از هر گروه در فرقه دموکرات انجام شود. 

                                                                                     ******************

 دو: نفوذ روس‌ها در قبایل بلوچ

 مجتبی برزویی
 پژوهش‌گر تاریخ معاصر

   برخی روشن‌فکران معتقدند در دورۀ ظهور فرقه دموکرات در آذربایجان، اعضا هیچ گرایش پان‌ترکیستی نداشتند و محال بود در آن دوران چنین عقیده‌ای اجازۀ نشو و نما پیدا کند.

   اما من گمان می‌کنم این‌طور نبود، نه با این نگاه که بخواهم بگویم جعفر پیشه‌وری پان‌ترک بود (خودش هم چنین داعیه‌ای ندارد.) چون در ساختار فرهنگی و سیاسی فرقه پان‌ترکیسم تبلیغ می‌شد، بر عکس به شکل رسمی نمی‌توانم نشانه‌ای درباره آن پیدا کنم. اما وقتی به نظریۀ یوسف آقچورا نگاه می‌کنید که سه گونه سیاست (پان‌اسلامیسم، پان‌عثمانی و پان ترکیسم) را مطرح می‌کند، در این نگاه پان ترکیسم پدیده‌ای است بر خلاف ناسیونالیسم عرب و ترک. پان‌ترکیسم تقریبا ایدئولوژی‌یی است که قدرت انعطاف خیلی زیادی دارد و در آنِ واحد می‌تواند متولیان زیادی با مخاطبان متفاوتی در دوره‌های مختلف داشته باشد.

   وقتی عثمانی‌ها در اواخر جنگ جهانی اول مطرح کردند جامعه ایران جامعه‌ای شیعه و  زبان رسمی‌اش فارسی است، در آن موقع اصلا گرایش پان‌ترکیسم وجود نداشت در نتیجه از درِ پان‌اسلامیسم وارد شدند. اما در همان موقع این بحث آذربایجان جنوبی را نخستین بار عثمانی‌ها مطرح کردند و روس‌ها که برای تضعیف آن در ایران استفاده می‌کنند و این نام‌گذاری را که عثمانی‌ها انجام دادند کاملا با اهداف سیاسی همراه بود و آن را حفظ کردند و نام جمهوری را که برای ترک زبان‌های قفقاز طراحی کردند، آذربایجان گذاشتند.  

   اگر به روند شرق‌شناسی روسیه تزاری نگاه کنید می‌بینید اکثر افرادی قوی که در این زمینه فعالیت داشتند نظامی‌اند مانند مینوروسکی، بارتولد و ... روی اقوام آسیایی خیلی پژوهش انجام ‌دادند.

  من مدتی است روی فرهنگ و سیاست بلوچستان کار می‌کنم. در آثاری که پیدا کردم بهترین کاری که دیدم مربوط به رییس ستاد ارتش روسیه تزاری بود که در فاصله سال‌های ۱۹۱۰.م به بلوچستان می‌رود و دست به تحقیق می‌زند تا اگر امکان داشته باشد در میان قبایل بلوچ بتواند پایگاهی برای روسیه تزاری پیدا و از آنجا مستقیما در هند نیز پایگاهی جور کند تا بتواند هند را از چنگ انگلیسی‌ها دربیاورد.

  در شرق‌شناسی روسی هر چه موضوع بازی بزرگ جدی‌تر می‌شد این گرایش‌های بررسی و دخالت سیاسی در میان اقوام ایرانی، عثمانی و افغانستان قوت بیشتری به خودش می‌گرفت، اما عموما این مرحله نخست شرق‌شناسی فقط به زبان، مذهب، هنر و مردم‌شناسی این اقوام مربوط می‌شود.

  در کنار آثار مهمی که ایران‌شناسان روس پدید آوردند به این نکته توجه داشتند که قابلیت تجزیه این مناطق وجود دارد و خود مینوروسکی که این همه ایرانی‌ها از او به عنوان یک ایران‌شناس تعریف می‌کنند، منشی سفارت تزاری روسیه در تهران بود و دوبار به دولت روسیه اصرار شدید می‌کند آذربایجان و کردستان را به عنوان واحدهای خودمختار به ایران تحمیل و اگر نه این مناطق را تجزیه کنند! 


                                                           *****************

سه: تا کی موطنِ زرتشت به چنگ دگری؟

 محمدعلی بهمنی قاجار
 قاجارپژوه و سندشناس


   در زمانی که آذربایجان عرصۀ بازیگریِ فرقۀ دموکرات شد، احساسات عمومی نسبت به این مسأله برانگیخته شد و جمعیت‌ها و گروه‌های مختلفی مانند جمعیت نجات آذربایجان، جمعیت فداکاران و گروه‌های مردمی مانند ذوالفقاری‌ها در زنجان شروع به فعالیت می‌کنند.

  از آن طرف شعرا و ادبا قصاید و غزل‌ها و اشعار بسیار دل‌نشینی درباره آذربایجان می‌سرایند، از جمله حسین کوهی کرمانی، شاعر مجموعه اشعار را گردآوری و در کتابی به نام «در راه نجات آذربایجان» به چاپ می‌رساند.

  محمدامین ریاحی خویی هم شعری درباره وقایع آذربایجان دارد که در مقدمه آن به عنوان «پیام به آذربایجان» می‌نویسد: من عنوان دیگری نمی‌توانم برای این مقدمه که بر شراره‌های آتش قلبی سراینده این قصیده می‌نویسم غیر از احساسات قائل شوم.

  من نام دیگری غیر از احساسات نمی‌توانم بر این ناله‌ها و آه‌های جانگداز توام با غرور ملی است، بگذارم. بالاخره احساسات با قلم مژگان قلم بر مرکب اشک و خون بر کاغذ جلوه‌گری می‌کند:

باده پرستیم ما، منزل بیمار کو؟/ مریض عشقیم، طبیب ما کو؟/ دل به تو بستیم، منزل دلدار کو؟/ پرده در آن رازها، به خواب خوش/ ای نسیم سحری! گر به سوی ری می‌روی/ گو بدان مردم باغیرت باغ هنری/ از چه راه ببردی سر شوریده خویش/ مهدِ زرتشت دادی به کفِ پیشه‌وری / چه رواست که تبریز چنین آشفته مردم ایران باشند در این بی‌خبری/ تا کی و چند شوی آلت دست اغیار/تا کی موطن زرتشت به چنگ دگری/ تا کی ای مردم   آزاده ایران / باشد مهد زرتشت درون ستم پیشه‌وری/ وقت آن است که گردند جوانان وطن جانب ما ز ره غیرت و همت صفوی/ راد مردان وطن جانب تبریز کنند/ جنگجویانه در راه وطن سپری.

   علاوه بر شاعران و روشن‌فکران، حتی افرادی که به حزب توده نزدیک بودند، تحت تأثیر قرار می‌گیرند که نمونۀ بارز آن واکنش شادروان خلیل ملکی است، او به عنوان نماینده حزب توده به آذربایجان می‌رود و ضعیت را مشاهده می‌کند و اتفاقا تاکید دارد شرایط، شرایط پان‌ترکیستی است نه شرایط مارکسیستی.

   از آذربایجان اخبار وحشت‌ناکی می‌رسید که نه تنها مخالفان بلکه اعضای محافظه‌کار کمیته حزب توده نیز از این اوضاع بر خود می‌لرزیدند. کمیتۀ مرکزی ما را اختیارات تام مأمور کرد به تبریز برویم و در استان‌ها سیاست‌های تجزیه را به تمام اجرا کنیم. اکثریت حزب توده در آذربایجان را مهاجران تشکیل می‌دادند و رفتار آنها به شکلی بود که حتی در مواردی شوروی‌ها نیز ناراضی بودند. آنها می‌خواستند زبان باکو را در مدارس و ادارات به صورت رسمی وارد کنند.

                                                                                          *******************

 
چهارم: ابعاد بین‌المللی پایان اشغال ایران پس از جنگ جهانی دوم

جهانگیر کرمی 
دانشیار دانشگاه تهران

  موضوع سخن من بررسی بین‌المللی پایان اشغال سرزمین ایران در پایان جنگ جهانی دوم است و می‌خواهم از منظر سیاست بین‌المللی و نقش روسیه به این موضوع نگاه کنم.

بیشتر دوستان از منظر داخلی در بحث‌های دیپلماسی به این موضوعات اشاره کردند. اهمیت این بعد بین‌المللی در آن است که کشور ما در سده‌های اخیر در مواردی که درک و شناخت مناسبی از مناسبات بین‌المللی وجود داشته، مثل همین موضوع آزادسازی استان های آذربایجان و کردستان از چنگال اتحاد جماهیر شوروی توانسته که منافع ملی خودش را حفظ کند.

   در مواردی که این درک و شناخت وجود نداشته یا محدود بوده، از بازی های بین المللی صدمه دیدیم. در این رابطه می توان به مواردی چون جنگ های ایران و روس در اوان سده نوزدهم یا جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، و همین‌طور در موضوع ملی شدن نفت و یا در جنگ تحمیلی یا در موضوع تحریم‌های ظالمانه علیه کشورمان اشاره کرد که نشان می‌دهد چنانچه بدون درک روشنی از مسائل بین‌المللی تصمیم بگیریم و یا عمل کنیم حفظ منافع کشور دشوار می شود.


به هر حال، در جنگ جهانی دوم بی طرفی ایران به بهانه حضور آلمان ها نقض شد و شوروی هم پس از پایان جنگ بر خلاف تعهدات صریحش در توافق سه جانبه 1941 حاضر به خروج از سرزمین ایران نشد. در این دوره یعنی سال 1945 و 1946 که ماجرای عدم خروج از ایران مطرح شد، شوروی در یک موقعیت منحصری بود و سرزمین های زیادی را تصرف کرده بود.

  من کمی به عقب بر می‌گردم و به سال 1480 که روسیه استقلالش را در برابر اشغال خارجی به دست آورد و  روس‌ها به سلطه 240 ساله مغولان بر کشورشان خاتمه دادند و پس از آن تا سال های اوان سده بیستم میلادی از یک سو تا ژاپن و شمال چین پیش رفتند و از سوی دیگر به سمت آسیای مرکزی و قفقاز و همینطور در مرزهای اروپای شرقی سرزمین های زیادی را تصرف نمودند.


 شاید مقطع سال‌های ۱۹۱۷ تا ۱۹۳۹ مقطع منحصری است از این جهت که روسیه تقریباً سرزمین‌هایی را از دست داد و در این دو دهه متصرفاتی نداشت.

چه در اروپای شرقی و چه در جاهای دیگر که بنا به مصالح آن زمان و به اسم ایدئولوژی، امتیازاتی به برخی همسایگان خود دادند و قرار دادهایی را امضا کردند که وجه گسترش گرایانه آن کمتر از گذشته بود. ولی از 1939 روسیه مجدداً برگشت به آن گسترش‌گرایی ژئوپلتیک و  ایدئولوژی به تدریج ضعیف تر می شود و کرملین به ماهیت اصلی خود که همان گسترش‌گرایی ژئوپلیتیک است برمی‌گردد. ابتدا در سال 1939 لهستان را با آلمان تقسیم می‌کنند. 


 زمانی که در سال ۱۹۴۱ آلمان به خاک شوروی حمله می‌کند، شوروی  با آمریکا، انگلیس و فرانسه در برابر نازیسم و فاشیسم متحد می شود و این آغاز یک دوره جدیدی است.

 پس از غلبه بر آلمان و متحدانش، روس ها اروپای شرقی را تصرف کردند و دیگر حاضر نشدند این سرزمین‌ها را پس بدهند و در مذاکرات متعددی که ۱۹۴۳ به بعد از کنفرانس تهران بین طرف‌های روس و انگلیس و آمریکایی‌ها انجام شد، همیشه این بحث مطرح بود که سرنوشت این متصرفات چه خواهد شد.

انگلیسی‌ها از اینکه روس‌ها به آنچه در بازی بزرگ، در قرن ۱۹ نتوانسته بودند برسند، اینک در میانه سده بیستم می رسند. منظور من آن تلاشی ست که روس‌ها در قرن ۱۹ داشتند که از شمال اروپا تا اروپای شرقی، بالکان، حوزه دریای سیاه، قفقاز، آسیای مرکزی، چین و ژاپن یا به اصطلاح ژئوپلیتیسین های آن دوره در هارتلند جهانی و قلب زمین گسترش پیدا کنند و انگلیسی ها هم تلاش می کردند تا با همکاری این کشورها مقابل گسترش سرزمینی روسیه را بگیرند. 

  لذا این موضوع بازی بزرگ یک سویش انگلستان بود و در سده نوزدهم و برای بیش از یکصد سال ادامه یافت و تا سال های 1907 و ۱۹۱۵ و تقسیم ایران  ادامه یافت. از این رو، این نگرانی را انگلیسی‌ها داشتند که جنگ جهانی دوم بار دیگر روسیه را برگرداند به آن بازی بزرگ و این اتفاق هم افتاد و بعد از ۱۹۴۳ مسئله اصلی که در مذاکرات مطرح می‌شود این بود که تکلیف این سرزمین هایی را که ارتش سرخ تصرف می کند چه می شود. امریکایی ها در ابتدا چندان اهمیتی نمی دادند و روس‌ها هم می‌گفتند هنوز خیلی زود است. 


  ولی به طور مشخص در سال ۱۹۴۵ است که روس‌ها صراحتاً اعلام می‌کنند که آن سرزمین‌ها را ما حاضر نیستیم پس بدهیم و به ویژه در اروپای شرقی‌ و بالکان هم که آن موقع عمدتاً قلمرو یوگسلاوی بود و به وسیله کمونیست‌ها به رهبری تیتو تصرف شده بود. روس ها در یونان هم تحرکاتی داشتند و مسئله ترکیه هم یکی از موضوعاتی بود که همزمان با مسئله ایران در جریان بود. کرملین به مناطقی از ترکیه که همجوار با قفقاز بود، و نیز به استقرار پایگاهی در تنگه‌ داردانل و بازنگری در معاهدات دریانوردی گذشته توجه داشتند و دنبال امتیازات جدیدی بودند.   در خاور دور هم منطقه منچوری و  کره و جزایری نزدیک ژاپن را تصرف کرده بودند.


 در چنین بازی بزرگی از شمال اروپا تا ژاپن استالین اول با انگلیسی‌ها و البته انگلیسی‌ها هم با پشتوانه آمریکا طرف بود.  در اروپای شرقی، روس‌ها حاضر نبودند با هیچ‌کس مذاکره کنند، چون کاملاً سیطره داشتند و اشغال نظامی مؤثر کرده بودند آنجا را و تمام تلاش استالین این بود که این سرزمین‌ها را نگه دارد و تمام تلاش آمریکا که برای اولین‌بار وارد معادلات بین‌المللی شده بود آن بود که تا آنجا که ممکن است اول با مذاکره و سپس با هشدار و حتی التیماتوم جلو متصرفات شوروی بایستند.

  در حقیقت، سیاست آمریکایی‌ها تا سال های 1916 ورود به معادلات بین‌المللی نبود و آنها بر اساس آن دکترین قدیمی مونروئه معتقد بودند که نباید وارد معادلات جهانی بشوند و به همان حوزه آمریکای شمالی، مرکزی و جنوبی کفایت کنند. این را تا ۱۹۱۶ داشتند ولی از ۱۹۱۶ تا ۱۹۱۸ وارد معادلات جهانی شدند و در جنگ جهانی اول پیروز شدند. ولی در داخل کشور در انتخابات، ویلسون رئیس‌جمهور بین الملل گرا باخت  و انزواگراها برنده شدند و دوباره آمریکا به آن انزوای داخلی در منطقه خودش برگشت. 


  در سال ۱۹۴۱ که وارد جنگ با آلمان شد این‌بار شرایط خیلی آماده بود، ولی آمریکا مهارت ورود به این بازی بزرگ را نداشت و این انگلیسی‌ها بودند که خیلی سعی می‌کردند که آمریکایی‌ها را وادار کنند که در این بازی جدید در مقابل شوروی ورود کند و ترومن که رئیس جمهور شد خیلی حساس شد نسبت به مسائل مربوط به شوروی‌ها و اینجا چند تا دستور کار بود که یکی جزایر ژاپن بود که روس‌ها نگه داشتند و هنوز هم در کنترل روسیه است و یکی از مسائل ژاپن این است که حاضر نیستند روابط را عادی کنند مگر آنکه آن جزایر را پس بگیرند. نکته جالب آنست که هنوز هم پس از حدود یک سده، بین توکیو و مسکو صرفا توافق آتش بس برقرار است و نه صلح.


  به هر حال، در موضوع اروپای شرقی که شوروی‌ها به هیچ‌وجه حاضر نبودند که از آنجا عقب‌نشینی کنند و این‌ها را تا سال ۱۹۹۱ نگه داشتند که فروپاشی صورت گرفت. ولی سه تا موضوع بود که در این وسط خیلی معادلاتش فرق می‌کرد: یونان، ترکیه و ایران و در این سه مساله، ایران حساس تر بود، به خاطر اینکه بر خلاف آن دو کشور، ارتش سرخ سرزمین ایران را اشغال کرده بود. لذا قوام السلطنه که نخست وزیر شد با مساله دشواری روبرو شد. 


   کار بزرگی که نخست‌وزیر ایران کرد آن بود که در این معادلۀ پیچیده با استالین وارد مذاکره شد تا موضوع مزمن نشود و با موضوعات دیگر مشمول بازی قدرت‌های بزرگ و به ویژه انگلیسی‌ها نشود.

  لذا در این معادله دیپلماسی خیلی اهمیت داشت و قوام‌السلطنه توانست از طریق یک بازی پیچیده و با درکی درست از شرایط بین‌المللی وارد چنین چالش سترگی شود. به هر حال، در این زمان  برخی نهادهای بین‌المللی مثل سازمان ملل متحد مستقر شده بودند و یک معادله جهانی جدید داشت شکل می‌گرفت و یک نظام بین المللی دوقطبی برخلاف ساختار بین‌المللی گذشته که چند قطبی بود شکل می گرفت که فهم این نظام قطبی و معادلات آینده جهانی کاری بود که دیپلماسی ایرانی در آن مقطع انجام داد و توانست یکپارچگی سرزمینی کشور را که به ناحق از طرف بیگانگان تهدید شده بود بازگرداند. 


  لذا پایان دادن به اشغال بیگانه در 21 آذرماه سال 1325 یکی از مقاطع درس‌آموز برای دیپلماسی ایرانی است و بزرگ‌ترین درس آن برای ایران آن است که هر تلاشی برای حفظ و افزایش منافع ملی ایران بایستی با درک درست از معادلات جهانی و بهره‌گیری از انسان‌های ورزیده و خردمند باشد تا این کشتی بزرگ و این امانت الهی بر مردمان این سرزمین و تمدن و فرهنگ را از گزند امواج سخت به ساحل نجات هدایت کنند.

  من هر گاه به موضوع آزادی آذربایجان و کردستان از اشغال دشمن می‌اندیشم این شعر را که مرحوم استاد دکتر جواد شیخ الاسلامی زنجانی -استاد ممتاز دانشگاه تهران -را در کلاس درس تحولات سیاسی ایران به یاد می‌آورم که در پایان بحث اشغال ایران این شعر را با احساسی فوق‌العاده و با اشک می‌خواند:

   بلادیده بسیار ایرانِ ما

   نگهبانِ او فرِّ یزدانِ ما 

   بسی بادِ صَرصَر بر این شمع گشت

   چراغِ خدا بود و خامُش نگشت

ارسال به دوستان
وبگردی