۲۰ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۰ آذر ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۶۵۶۹۹
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۳ - ۲۳-۰۲-۱۴۰۳
کد ۹۶۵۶۹۹
انتشار: ۰۹:۴۳ - ۲۳-۰۲-۱۴۰۳

کتابی که ژن تاریخی ایرانیان را به رخ می‌کشد

کتابی که ژن تاریخی ایرانیان را به رخ می‌کشد
شاهنامۀ فردوسی، ژن تاریخی (و به قول امروزیان «دی ان ای» ملی و قومی ایرانیان) را به آزمون و آزمایشگاه می‌کشاند و به ما یادآوری می‌کند که از کدام بستر پهناور و پربار برخاسته‌ایم.

جلال رفیع در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت:

به نام خداوند خورشید و ماه 
که دل را به نامش خرد داد راه 
دانشمند و فیلسوف فقید «مرحوم حسینعلی راشد» در کتابی که سال‌ها پس از مرگ وی به نام «فضیلت‌های فراموش شده» منتشر شده، می‌گوید: پدرم هرگاه ابیاتی از شاهنامه می‌خواند و می‌شنید، اشک‌هایش جاری می‌شد. 

چرا؟...  زاهد عابد عارف از دنیا گذشته‌ای مثل مرحوم «حاج آخوند ملاعباس تربتی» که نسبت به تلاوت مستمر آیات قرآنی و قرائت مداوم روایات اسلامی و اجرای دقیق احکام خمسۀ شریعت، تقیّد و تعهّدی سخت و سنگین داشت؛ چگونه و با چه پیوند و پیش زمینه‌ای می‌توانست نسبت به اشعار شاهنامۀ فردوسی ابراز احساسات کند؟ 

علاوه بر عادات و خاطرات دوران کودکی و نوجوانی و جوانی، که معمولاً نقالی شاهنامه و انتقال سینه به سینۀ داستان‌هایش، یکی از فصول همین عادات و خاطرات بوده است؛ می‌توان گفت که عامل نیرومند دیگری نیز در این جاذبه و پیوند، تاثیر بسزا داشته است. 

شاهنامۀ فردوسی هم به نوعی دیگر بیانگر «فضیلت‌های فراموش شده و فراموش ناشده» است. فضائل و مکارم متعالی انسانی که در حقیقت با اخلاق الهی و ملکوتی همسرشت است و از حصار و حبس «نژاد و فرقه و قوم» هم فراتر است و مشترکات کل بشر می‌توانیمش خواند، در خلال گزارش‌های افسانه‌ای و تاریخی شاهنامه در خشش می‌گیرد.

(هر چند خواننده در مجموع چنین می‌فهمد که در منظر و محضر شاهنامه، شاید فرزانگان ایرانی، بیشترین دلبستگی و پیوستگی را نسبت به این فضائل و مکارم متعالی داشته‌اند. همچنان که حیله و مکر و ریا و تظاهر و جاه‌طلبی و حسادت و به عبارت دیگر رذائل اخلاقی نیز در میان همین قوم حضور و ظهور داشته است.) 

فردوسی از مخاطب ایرانی‌اش می‌خواهد که او آفریدگار جهان و انسان را آفرینندۀ عقل و عدل و علم بداند. هستی را با راستی و درستی برابر ببیند، دین را با دانش و خردمندی همراه بشمارد و پهلوانی و زورمندی و خردورزی و جان‌پروری را هدیه دوست (آفریدگار) بخواند. 

خداوند هستی و هم راستی 
نخواهد ز تو کژی و کاستی 
خرد را و دین را رهی دیگر است 
سخن‌های نیکو به بند اندر است
خرد داد و جان و تن زورمند 
بزرگی و دیهیم و تخت بلند 

فردوسی فقط شاعر نیست، حکیم هم هست. شاهنامه فقط جنگ‌نامه و تاریخ جهانگشای نادری یا رستمی نیست، حکمت‌نامه هم هست. شاید راز آن که فردوسی را حکیم و شاهنامه را حکمت‌نامه می‌توان خواند، همین است که آن بزرگمرد، نه تنها سراینده و نظم دهندۀ سخن و آفرینندۀ رمان عظیم و منظوم حماسی، بلکه صاحب فکر و اندیشه و آموزگار معرفت و حکمت بوده است. 

او در همان روزگاری که روزگار غلبۀ احساسات و تعصّبات فرقه‌ای و قومی و نژادی و مذهبی بود و جامعۀ ایرانی به سمت و سویی می‌رفت که فلسفه را کفر بداند و فلاسفه (حتی عرفای روشن روان) را تکفیر کند، همواره از خرد و خردورزی سخن گفته است. 

خرد‌آفرینی را یکی از بزرگترین صفات خداوند دانسته و همچنین خردمندی و خردورزی را بستر خداشناسی معرفی کرده است. نمی‌خواهم بگویم خردمندی و خردورزی فقط در گرو فلسفه دانی و فلسفه خوانی است، اما اگر در جامعه‌ای بنا بر خردورزی و خردکاوی باشد، این جویبار در سیر طبیعی و نهائی‌اش از همین بستر سر بر خواهد آورد و در همین مسیر و مسیل جریان خواهد یافت. 

عصر فردوسی، هم به لحاظ رسوبات سیطرۀ سیاسی و فرهنگی عباسیان و هم از حیث گسترش تدریجی هیبت و هیمنه نظامی و اداری غزنویان و هم با توجه به مذاق و مزاج عوام و عوامزدگان، عصری است که سرسپردگی و کورفکری و کورتاژ عقلی و تعصّب و تقلید و تسلیم را رواج و رونق می‌دهد. 

اما خود فردوسی، گویی با علم و عمد و همچنین به دلالت تعلیم و تربیتی که یافته است، برخلاف جریان آب شنا می‌کند. حق با استاد محقق «دکتر اسلامی ندوشن» است که فردوسی و خیام و سعدی و مولوی و حافظ را وجوه مختلفی از شخصیت چند پهلوی تاریخی و اجتماعی ایرانیان می‌داند.

 هر کدام از آنان به اقتضای خودآگاه و ناخودآگاه زمان و مکان، وجهی از این وجوه و ساحتی از این ساحات ملی و میهنی را به خوبی نمایندگی کرده‌اند، آن را با غنا و غلظت بیشتری در آینۀ آثار خویش بازتابانده‌اند و در مجموع می‌توان گفت که اجزای مکمّل و ترسیمگر چهرۀ تاریخی ایرانیان بوده‌ا‌ند. 

فردوسی، جلادهنده و به جلوه درآورندۀ چهرۀ رزم آوری، شجاعت، نشاط، توانمندی، قهرمانی، حماسی و در همه حال «اخلاقی و خردمندانه و جوانمردانه و دادگرانه و دانش جویانه و دین مدارانه»‌ی ایرانی در تجلّی ملی و تاریخی است.

 شاهنامۀ فردوسی، ژن تاریخی (و به قول امروزیان «دی ان ای» ملی و قومی ایرانیان) را به آزمون و آزمایشگاه می‌کشاند و به ما یادآوری می‌کند که از کدام بستر پهناور و پربار برخاسته‌ایم. 

شاهنامه فقط کتاب تاریخ نویسی و کتاب قصه‌نگاری نیست. در خلال گزارش تاریخی و روایت داستانی‌اش، نوع ممتازی از جهان‌بینی و انسان‌شناسی و شیوۀ زندگی و متد مواجهه با رخدادهای عرصه حیات را روایت می‌کند. 

پیداست که بعد از فردوسی، خیام و سعدی و مولوی و حافظ نیز در متن اشعار خویش از او و شاهنامه‌اش و داستان‌های حکمت آموزش تاثیر پذیرفته‌اند. فردوسی در ابیات مختلف به شاهان و قدرتمندان نهیب می‌زند و از قهر آفریدگارشان پرهیب نشان می‌دهد: 
چه گفت آن سپهدار نیکوسخن 
که با بددلی شهریاری مکن 
بباید کشیدن گمان از بدی 
ره ایزدی باید و بخردی 
به جایی که کاری چنین اوفتاد 
خرد باید و دانش و دین و داد 
همی مردمی باید و راستی 
زکژی بود کمّی و کاستی 
ز رخشنده خورشید تا تیره خاک 
همه داد بینم ز یزدان پاک 
کجا پادشا دادگر بود و بس 
نیازش نیاید به فریادرس

ارسال به دوستان