۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۲:۴۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۶۸۹۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۵ - ۲۳-۱۰-۱۳۸۸
کد ۹۶۸۹۳
انتشار: ۰۹:۳۵ - ۲۳-۱۰-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


رسالت: ترور دانشمندان

«ترور دانشمندان» عنوان سرمقاله‌ روزنامه‌ رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي‌خوانيد؛ ترور ناجوانمردانه و دلخراش دکتر مسعود علي محمدي انديشمند هسته اي کشور توسط مزدوران استکبار جهاني پرده ديگري از چهره نفاق جديد برداشت. دشمنان انقلاب اسلامي با اين اقدام مذبوحانه نشان دادند نه تنها براي مقدسات ملت مسلمان ايران حرمتي قائل نيستند بلکه يکي از اهداف پشت پرده فتنه و حوادث پس از انتخابات،پيشرفت هاي علمي و تکنولوژيک جمهوري اسلامي است و تصور مي کنند با حذف فيزيکي سرمايه هاي علمي کشور مي توانند نهضت پر نشاط توليد علم و جنبش نرم افزاري را در ايران اسلامي متوقف کنند.

ترور ناجوانمردانه و دلخراش دکتر مسعود علي محمدي انديشمند هسته اي کشور توسط مزدوران استکبار جهاني پرده ديگري از چهره نفاق جديد برداشت.

دشمنان انقلاب اسلامي با اين اقدام مذبوحانه نشان دادند نه تنها براي مقدسات ملت مسلمان ايران حرمتي قائل نيستند بلکه  يکي از اهداف پشت پرده فتنه و حوادث پس از انتخابات ، پيشرفت هاي علمي و تکنولوژيک جمهوري اسلامي است و تصور مي کنند با حذف فيزيکي سرمايه هاي علمي کشور مي توانند نهضت پر نشاط توليد علم و جنبش نرم افزاري را در ايران اسلامي متوقف کنند.

رهبر معظم انقلاب چندي پيش در سالروز قيام تاريخي مردم قم به خوبي از اين توطئه دشمن پرده برداشتند و با اشاره به حوادث پس از انتخابات فرمودند: “دشمن مي خواهد با اين حوادث، چرخهاي کشور از کار بيفتد؛ نبايد به دشمن کمک کرد. دشمن مي خواهد با اين گونه حوادث، چرخ پيشرفت اقتصادي متوقف بشود؛ دشمن مي خواهد چرخ پيشرفت علمي که بحمدالله دور برداشته است و حرکت علمي خوبي آغاز شده و رو به رشد هم هست، متوقف بشود؛ دشمن ميخواهد حضور سياسي قدرتمندانه جمهوري اسلامي در عرصه هاي بين     المللي را که امروز از گذشته بسيار بارزتر و پرجلوه    تر است، مخدوش کند.”

ترديدي نيست اين اقدام وحشيانه و ضد بشري در راستاي استراتژي تحکم آميز بيگانگان و دشمنان زخم خورده انقلاب و به منظورتهاجم به توانمندي هاي علمي کشور صورت پذيرفته است.
شهادت دکتر مسعود علي محمدي اين استاد حزب اللهي دانشگاه تهران ننگي دامنگير در کارنامه آنهايي است که در چند ماه گذشته فضاي کشور را آبستن خشونت و راديکاليسم کردند و در آخرين مواضع رسمي خود مردم را  با عبارت يک “سيکل خطرناک اعمال خشونت آميز و برخوردهاي افراطي” تهديد کردند.

ظاهرا گروهک موسوم به انجمن پادشاهي ايران ترور مسعود علي محمدي استاد فيزيک دانشگاه تهران را بر عهده گرفته است اما به نظر مي رسد توطئه بزرگ تري از جانب ايادي آمريکا و رژيم صهيونيستي به منظور هدف قرار دادن توانمندي هاي علمي کشور طراحي شده باشد. به نظر ما گروهک موسوم به انجمن پادشاهي يک نام جعلي و پوششي است. سرويسهاي جاسوسي موساد و سيا با همکاري منافقين جوخه هاي ترور تشکيل داده اند و چون منافقين به دليل مشکلات حضور در عراق، اروپا و آمريکا نمي توانند راسا دست به کشتار بزنند لذا تحت سرپرستي سرويسهاي موساد و سيا ذيل اين عنوان جعلي عمل ميکنند.

ناتواني دشمنان انقلاب از مهار نهضت علمي در ايران به و اسطه تحريم ها و تهديد ها آنها را وادشته است تا با اقدام به تحرکات تروريستي به دست مزدوران داخلي خود زمينه حذف فيزيکي دانشمندان کشور را فراهم کنند.

لازم به يادآوري است گروهک معاند انجمن پادشاهي در جريان فتنه  پس از انتخابات22  خرداد با ورود به کشور در تخريب اموال عمومي و اغتشاش نقش موثري داشت. انفجارحسينيه شهدا وابسته به کانون رهپويان وصال در شهر شيراز که منجر به کشته شدن ده ها نفر و دستکم200  مجروح در سال گذشته شد نيز از جمله اقدامات تروريستي وحشيانه اين گروهک ضد انقلاب است.

بحمدالله امروز چرخ هاي علمي کشور به پرچمداري مقام معظم رهبري به حرکت درآمده و اين اقدام نابخردانه دشمنان انقلاب گواهي بر همين مدعاست. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و بخصوص در12  سال اخير که به فرموده مقام معظم رهبري يک حرکت علمي در سراسر کشور شروع شده، پيشرفتهاي بزرگي براي ايران به دست آمده است که حاصل خودباوري و اعتماد به نفس ملي جوانان اين مرز و بوم است. دانشمندان ايراني در اوج مظلوميت و محروميت از امکانات پيشرفته آزمايشگاهي و علمي به دستاوردهاي بزرگي بخصوص در عرصه فناوري هاي جهشي و استراتژيک دست يافته اند که جهانيان را مبهوت کرده است.

سخن آخر اما اينکه در ادامه تهديد هاي سياسي - نظامي و تحريم هاي اقتصادي، تهاجم به سرمايه ها و توانمندي هاي علمي کشور آخرين نسخه تقابلات و صف بندي دشمنان انقلاب در برابر روحيه پيشرفت و اميد ملت ايران است.مسئولا ن نظام براي تداوم پيشرفت ايران بايد مراقب جان دانشمندان کشور باشند.دانشمندان کشور در معرض تهديد ترور هستند. آنهايي که با رفتار غير قانوني خود در ماههاي اخير باعث شدند دشمن محتضر دوباره جان بگيرد در حوادثي از اين دست مسئول هستند و بايد در برابر ملت بزرگوار ايران پاسخگو باشند. در پايان، شهادت اين استاد برجسته و انقلابي را به مقام معظم رهبري، ملت بزرگوار ايران و همچنين به خانواده  مکرم و ديگر بازماندگان و منسوبان ايشان تبريک و تسليت گفته، علو درجات را براي اين استاد شهيد  از خداوند متعال مسئلت مي نماييم.

مردم سالاري: سخنگويي به سبک دولت احمدي نژاد

«سخنگويي به سبک دولت احمدي نژاد» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ مردم سالاري به قلم مهدي عباسي است كه در آن مي‌خوانيد؛پاسخگويي، يکي از مهمترين مطالبات هر جامعه اي از حاکمان خود است. اصولا  مدل حکومتي، مردم سالا ري نيز بر اساس پاسخگويي حاکمان به مردم تعريف مي گردد. لذا، در دنياي مدرن، پاسخگو بودن دولت، يکي از ابتدايي ترين نيازهاي هر حکومتي است.

محمود احمدي نژاد وقتي از  سال 84، بر منصب رياست جمهوري نشست، ماه ها طول کشيد تا غلامحسين الهام را که بعدها به «ابوالمشاغل» معروف شد به عنوان سخنگوي دولت نهم معرفي کند.
اما الهام آن ميزان مشغوليت کاري چه در شوراي نگهبان، چه در وزارت دادگستري، يا در ستاد مبارزه با قاچاق کالا  و ارز و در نهايت تدريس در دانشگاه داشت که  «بي نظمي» يکي از ويژگي هاي نشست هاي سخنگوي دولت در دوره نهم بود.

اگر در زمان خاتمي، نشست سخنگوي دولت به يکي از مرتب ترين نشست هاي حوزه سياسي بدل شده بود، اما در زمان احمدي نژاد، الهام هر چند هفته يک بار به جمع خبرنگاران مي آمد تا پاسخگوي سوالا ت باشد. البته گاه چند هفته اي جلسات سخنگوي دولت نهم مرتب مي شد، اما اين امر دائمي نبود و دوباره تعطيلي به سراغ ميکروفون سخنگو مي آمد.

اما ماه ها از دور دوم دولت احمدي نژاد گذشت و همچنان سالن سخنگوي دولت، بدون حضور سخنگو و خبرنگاران بسته بود، تا اينکه بالا خره پس از هفته ها وعده، سخنگويان دولت دهم معرفي شدند. محمدرضا رحيمي، معاون اول دولت وحسيني وزير امور اقتصاد و دارايي، از اين پس قرار است، نقش سخنگويان دولت دوم احمدي نژاد را ايفا کنند.

اگر چه تا به حال افکار عمومي شاهد نحوه جديد سخنگويي دولت دهم را تجربه نکرده اند اما گويا قرار است تغييراتي صورت گيرد و آن طور که رحيمي عنوان کرده در مقابل دوربين صداوسيما مصوبات و گزارشات کلا ن بيان خواهد شد.

با نظر به تفاسيري که تا کنون از اظهارات اوليه سخنگوي جديد دولت که سمت معاون اولي را نيز عهده داراست شده است بيان چند نکته ضروري است.

1- حتما دولتمردان مي دانند که بين «پاسخگويي» و «اطلاع رساني» فرق بسيار است. اطلاع رساني و ارائه گزارش يک مسير يک طرفه است و اگر قرار است که سخنگوي جديد دولت فقط از طريق صداوسيما به بيان مصوبات بپردازد طبعا با ماهيت کار سخنگويي متفاوت است.چرا که در هر سازماني سخنگو تعريف مي شود تا سوالا ت افکار عمومي و نقدهاي جامعه را نيز مطرح کند تا پاسخ شفاف و روشني ارائه شود.

لذا مبادا دولتمردان، اطلا ع رساني و ارائه گزارش از جلسات دولت را به عنوان اقدامي در جهت پاسخگويي تلقي کنند. پاسخگو بودن قواعد و اصول خاص خودش را دارد.

2- با نظر به اين که گويا بخشي از کارهاي دولت به معاون اول سپرده شده است آيا بهتر نبود که چهره ديگري از دولت فارغ از پست هاي اجرايي و سياسي براي پست سخنگويي تعريف مي شد تا وقت بيشتري براي پاسخگويي به افکار عمومي اختصاص مي يافت؟

چرا که تصورش سخت است که معاون اول احمدي نژاد با نظر به تعدد جلسات و سفرهايش بتواند تريبون سخنگويي را به خوبي روشن نگه دارد.

بايد منتظر ماند و ديد که تجربه جديد دولت احمدي نژاد در امر پاسخگويي با معرفي  دو سخنگو چه خواهد بود. شايد هم سخنگويي اساسا در دولت دهم به سبک جديدي است که با ناديده  انگاشتن خبرنگاران خبرگزاري ها و مطبوعات صرفا بايد از طريق دوربين صدا و سيما با مردم سخن گفت.
 
كيهان: بطن فتنه

«بطن فتنه»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛
مجادله و بگومگو يكي از پيامدهاي فتنه است. چنان مي شود كه در بحبوحه جنگ جمل حارث بن حوت (عضو بعدي فرقه خوارج) گريبان امير مؤمنان علي عليه السلام را بگيرد و با لحني انكاري و اعتراضي بپرسد چرا بايد با مسلماناني كه مثل ما نماز مي خوانند و ديروز با ما در يك جبهه بوده اند بجنگيم؟ يا در بحبوحه جنگ تحميلي صفين، جماعتي فريب خورده به جاي اينكه نيزه و شمشير را حواله آغازكنندگان جنگ كنند، تيزي سلاح و تندي زبان خويش را جانب امام بگيرند كه چرا به مذاكره و حكميت و مصالحه تن نمي دهي تا غائله بخوابد؟ فتنه چنان فضا را غبار آلود مي كند كه يكي از آن ساده دلان خيرخواه، از خود نمي پرسد چه كساني سر به شورش گذاشتند و جنگ جمل يا صفين را تدارك كردند؟ خوارجي كه نطفه حيرت در جانشان از جنگ جمل بسته شد و در صفين به پديداري شورش در جبهه خودي منجر شد، آن قدر مروت نداشتند كه به مقتداي خويش بگويند حق با تو بود و ما خطا كرديم و اكنون پشيمانيم. گفتند ياعلي همه با هم خطا كرديم و تو نيز بايد توبه كني كه به حكميت تن دادي! عاقبت نيز بر مولا شمشير كشيدند و امام مجبور شد «چشم فتنه» را درآورد در حالي كه نيك مي دانست اين جماعت آلت فعل فتنه گرانند.

چه مي شد كرد با جماعتي ياغي و شورشي كه به هيچ صراطي مستقيم نشدند، به جاي عذر تقصير سر به لجاجت و عناد گذاشتند، با بريدن از معيار حق (ولايت) تن به اجتهادهاي بدعت آلود دادند و تا آنجا پيش رفتند كه اگر خرمايي از نخل كسي در كوچه مي افتاد و يكي از آنها آن خرما را مي خورد، آن ديگري مي گفت بايد از صاحب نخلستان حلاليت بطلبي اما همان ها در معابر و راه ها هر جا كسي رامي يافتند كه محب علي بود، حكم به حليت خون وي مي دادند ولو آن شخص، زني باردار باشد! امام قبل از همه اين حوادث تلخ به حارث بن حوت فرمود: «تو كوته بينانه نگريستي نه عميق و ژرف انديشانه. تو حق را نشناخته اي تا بداني ياران آن چه كساني هستند و باطل را نشناخته اي تا بفهمي اصحاب آن كدام گروهند.» همه مسئله اين بود كه راه كج كردگان امتيازطلب همچنان نقاب حق بر چهره داشتند و جماعت را به اشتباه مي انداختند حال آن كه عملشان عين امتيازخواهي، جاه طلبي، ياغي گري و فساد في الارض بود. وقتي برخي صحابي پيامبر(ص) اين بدعت را نهادند، منافقين كافري چون پسر ابوسفيان هم كه به مرحمت رسول خدا(ص) از مرگ رسته بودند جسارت پيدا كردند از «معبر» گشوده شده به واسطه صحابي رجعت طلب شبيخون بزنند.

فتنه اي كه 7 ماه پيش به بهانه انتخابات رخ نمود، اسباب بگومگو و مجادله هاي فراوان شد چه آن كه اغلب در سطح بطن اول يا دوم ماجرا متوقف ماند. گم شدگي ملاك سنجش (ولايت حق و حاكميت قانون) يك معضل اساسي بود و نديدن 7 بطن و لايه فتنه معضل عمده بعدي. لايه هاي عميق تر فتنه را نديدن، اسباب بدفهمي هاي فراوان شد گويي كه دعوا بر سر اين يا آن نامزد است. درست نديدن اين 7 بطن و 7 لايه همچنان حيرت آور است و هرچه لايه ها و بطن اصلي بهتر فهميده شود، چاره جويي و درمان زخم، كاري تر و قطعي تر خواهد شد.

ظاهر ماجرا - بطن اول- اين بود كه در يك رقابت انتخاباتي بر سر نتيجه اختلاف افتاد و گروهي از مردم در ميان التهابات و شايعات ايجاد شده، به اعتراض در خيابان فراخوانده شدند. بطن دوم، نامزدهاي ناكام و 2 رئيس جمهور سابق بودند كه ادعا كردند در انتخابات تقلب شده و به كشاندن شماري از حاميان به خيابان روي آوردند. لايه و بطن سوم شماري از اطرافيان خاص حلقه و لايه دوم بودند كه با آميزه اي از تعصب و فرصت طلبي به ذهنيت سازي و تحريك عواطف (مثبت يا منفي) رجال لايه دوم مي پرداختند، چيزي مثل نقش عبداله بن زبير. امير مؤمنان فرمود: «زبير پيوسته با ما اهل بيت بود تا اينكه پسر شوم و نامباركش عبداله پا به سن جواني گذاشت.» لايه چهارم جريان نفاق جديد بود كه با تشكيل حزب (باندهاي قبيلگي سياسي)، تعصبات باندي را جاي حق نشانده و انحراف در عمل تدريجاً آنها را به بريدن از انقلاب و نفاق كامل كشانده بود. اين لايه از يك سو با لايه پنجم مرتبط بود و از آن الهام مي گرفت و از سوي ديگر به اعتبار وسعت و قدرت خود، لايه هاي سوم و دوم را متأثر از خويش مي كرد. طيفي از عناصر فعال در احزاب مشاركت، كارگزاران، سازمان مجاهدين، اعتماد ملي- و برخي دستگاه ها- در اين لايه قرار مي گيرند. بطن پنجم فتنه، جريان نفاق قديم (گروهك هاي گوناگون) است كه پرده نفاق آنها با توجه به حوادث 40-30 سال اخير پاره شده و فعالان آن، ضدانقلاب تابلودار و بعضاً محارب تلقي مي شوند.

بطن ششم سابقه كمتري از لايه پنجم دارد اما به چند دليل براي لايه هفتم و اصلي مهم تر است1.- در پيمودن راه هاي اثبات سرسپردگي به اجنبي، ركوردزده و از لايه هاي پنجم و چهارم پيش افتاده است 2- مانند لايه پنجم لو نرفته تا به اندازه آنها حتي در ميان بي خبرترين طيف هاي مردم نفرت انگيز باشد 3- تا اين اواخر مدعي روشنفكري محض و كار فكري و فرهنگي و نظري بوده و با وجود ماهيت راديكال سياسي، تظاهر به روشنفكري و نقادي كرده است 4- مدعي همزمان عنوان تركيبي «روشنفكري ديني» است و با وجود اينكه طي دهه گذشته به ويژه يكساله اخير هجمه هاي اساسي به اصل نبوت، امامت، ولايت فقيه، انقلاب و جمهوري اسلامي داشته اما هنوز خود را ديندار و حتي طرفدار جمهوري اسلامي - البته بدون امام خميني و ولايت فقيه!- معرفي مي كند 5- بيشترين ارتباط ارگانيك و عملياتي را با اتاق فكرهاي ناتوي فرهنگي و شبكه جاسوسي مثلثي (سيا، اينتليجنس سرويس موساد) دارد 6- اختصاصا حلقه وصل لايه پنجم با لايه چهارم و موجب آشتي تدريجي آنها طي 2 دهه اخير بوده بلكه در برخي نقاط با اين دو حلقه پنجم و چهارم متداخل است. عناويني نظير حلقه «كيان» و «راه نو» تا حدودي معرف حلقه ششم هستند هر چند كه همه آن را بازگو نمي كنند. اين حلقه اخيرا با بيانيه موسوم به بيانيه پنج نفره كوشيد خود را رهبر و اتاق فكر فتنه جا بزند غافل از اينكه آنها فقط نقش محلل و محرك دارند نه بيشتر.

بايد توجه داشت كه لايه و بطن اصلي هدايت فتنه (مثلث استكباري آمريكا، انگليس و اسرائيل) با هر يك از حلقه هاي ششم، پنجم، چهارم و سوم و بعضاً دوم به طور جداگانه بازي مي كند و به سياق تاكتيك اموي با هر يك از اين حلقه ها از در وعده و فريب درمي آيد، كاري كه معاويه در مكاتبات جداگانه اش با جناب طلحه و جناب زبير كرد و با هر كدام جداگانه وعده نمود كه اگر بر علي(ع) پيروز شد با او به عنوان خليفه بيعت كند! در پي اين ماجراها، همان گونه كه جناب طلحه در لحظه جان دادن به تير مروان بن حكم اموي- هم اردوگاه خويش!- گفت (خون هيچ بزرگي مانند من به هدر نرفت)، جنازه اي از زبير و طلحه بر جاي ماند و آن كه از اين شل كردن خشت هاي بنيان ولايت حق سود برد، معاويه اي بود كه بر تخت نشست و سلطنت اموي را جانشين ولايت الهي و علوي كرد.

هر يك از لايه هاي 6 گانه اي كه مذكور افتاد به دليلي در فتنه پس از انتخابات افتادند. لايه اول به تدريج با روشن شدن ماهيت ماجرا (پس از آشكار شدن دروغ بودن تقلب و سپس ماجراهاي زنجيره اي روز قدس و 13 آبان و 16 آذر و عاشورا) پا پس كشيدند. علت اين بود كه آنها نقطه ضعف هاي لايه هاي بعدي را نداشتند. اما لايه هاي بعدي به دلايل مختلف و خود خواسته پاگير فتنه شده بودند. از جاه طلبي و حسادت و غرور در لايه دوم بگيريد تا فرصت طلبي و قبيله گرايي در لايه هاي سوم و چهارم، و ضدانقلابي گري همراه با قدرت طلبي و آلودگي تمام عيار به سازمان هاي اطلاعاتي غرب در لايه هاي منتهي به لايه هفتم. امروز هر وجدان منصفي مي تواند شهادت دهد كه حرمت شكني علني عليه ساحت امام حسين(ع) در روز عاشورا، جسارت به امام خميني در روز 16 آذر، حذف اسلام از جمهوري اسلامي و سر دادن شعار به طرفداري از آمريكا و رژيم صهيونيستي در روز قدس و 13 آبان، ديگر ربطي به انتخابات و تخلف و تقلب ادعايي نداشته و هر كدام از لايه هاي دوم تا چهارم كه با وجود ديدن اين واقعيات تكان دهنده همچنان هيزم در آتش فتنه مي افكند، مشخصا- ولو به خاطر ضعف نفس و نه لزوما ضدانقلابي گري و سرسپردگي به استكبار- در بازي و پروژه لايه هفتم ايفاي نقش مي كند. البته درباره دو تن از اعضاي لايه دوم، قرينه ها و شواهد قابل تأملي حاكي از پيوند با حلقه هفتم وجود دارد.

بطن اصلي فتنه (لايه هفتم- مثلث استكبار) توقعي را از كل اين پروژه داشت كه امروز آن توقع را نشدني مي بيند و به سطح دوم از انتظارات رضايت داده است. انتظار اصلي آنها اين بود كه طومار جمهوري اسلامي را يكجا و از داخل در هم بپيچند. البته دشمن در برآورد استراتژيك خود با وجود محاسبات ظاهرا كامل، راه به خطا برد و به هواي سود استراتژيك، با زيان استراتژيك مواجه شد كه قبلا به آن پرداخته شده و مجال بحث آن نيست. آن زيان استراتژيك دميدن خون تازه در رگ هاي انقلاب پس از فتنه اخير و لو رفتن شبكه سازماندهي شده طي 2 دهه گذشته بود. اما انتظار پايين تر چيست؟ مثلث استكباري هدايت فتنه در خارج از كشور، به ويژه از سال 84 به بعد تدريجا به اين تصميم رسيد كه در كنار مدل هميشگي و نشدني سرنگوني، مدل موازي «مذاكره در فضاي تحت فشار» را در قبال جمهوري اسلامي به اجرا بگذارد. در اين مدل، انبوه فشارها- به قول مقامات آمريكايي فلج كننده- به كار گرفته مي شود كه در نظر طراحان اگرچه نمي كشد اما حريف را زمينگير و ناچار از مذاكره در فضاي نابرابر (مدل مذاكرات صهيونيستي- فلسطيني) و اعطاي امتيازات پياپي مي كند آن هم بدون به جان خريدن هزينه هاي طاقت فرساي جنگ از سوي غرب. اضلاع مثلث «رهبري واقعي» فتنه در جبهه استكبار براساس مدل معروف به اين نتيجه رسيدند كه مدل «فشار- مذاكره- چانه زني- امتيازگيري» را بايد عملياتي كرد. در مدل جديد، فشار بايد نه به واسطه تهديدهاي ناكارآمد نظامي يا اقتصادي و سياسي، بلكه از داخل ايران صورت مي گرفت. فشار از درون، مذاكره در بيرون! چنين فشاري نياز به «اهرم»، «تكيه گاه» و «گرانيگاه» داشت تا بتواند با از جاي جنباندن طيفي- ولو اقليت- از افكار عمومي به حاكميت فشار آورد. آنها روي «عرصه و افكار عمومي» سرمايه گذاري كردند اما اين بخش به هيچ نمي ارزيد اگر اهرم و تكيه گاه و گرانيگاهي در كار نباشد.

دشمن زماني اهرم و تكيه گاه و گرانيگاه را پيدا كرد كه به وسيله رصد اطلاعاتي از ضعف هاي حلقه دوم و سوم و چهارم باخبر شد و به واسطه لايه هاي پنجم و ششم، به حلقه هاي سوم و چهارم- و بعضا دوم- نقب زد و ارتباط گرفت.اين 3 حلقه دانسته و ندانسته با بطن هفتم فتنه هم مسير شده بودند. برخي از آنها هم مدت ها بود در مسير تبديل «جمهوري اسلامي» به اشرافيت شبه اسلامي (چيزي شبيه رژيم هاي مرتجع منطقه) گام برمي داشتند و برخي ديگر نه به اين شدت اما درصدد چانه زني و «امتيازخواهي» بودند. طبيعي بود كه جريان استكبار با حلقه دوم و سوم و چهارم در اين نقطه- ولو ناخواسته- به هم برسند؛ نقطه تمايل به «استحاله و تهي كردن انقلاب از محتوا» و تمهيد فشار براي چانه زني و مذاكره (بخوانيد زورگيري اتو كشيده). در اين نقطه توافق حاصل بود حتي اگر واسطه ها و دلال ها و حلقه هاي ارتباطي هم دست به كار نمي شدند. حالا اهرم و تكيه گاه و گرانيگاه فشار فراهم شده بود. سيكل كاري، ظاهراً دو سويه و رفت و برگشتي بود يعني «فشار از داخل، براي چانه زني و مذاكره جبهه خارجي» و «فشار از خارج، براي چانه زني در داخل». اما حقيقت ماجرا اين است كه نصيب اهرم دار و اهرم يكي نيست. معمولاً فشار اصلي و ضربه و مقاومت متقابل به اهرم منتقل مي شود و گاه ممكن است مقاومت آن قدر جدي باشد كه «اهرم» و «تكيه گاه» را يكجا بشكند يا از خاصيت بيندازد. كارگردانان داخلي فتنه- كه به تسامح سران ناميده مي شوند حال آن كه صرفاً اهرم يا تله فتنه گران اصلي در خارج هستند- در چنين سيكلي وارد شدند و متأسفانه هنوز هم در بازي «سخت» كارگردانان بي رحم و غدار فتنه، به هر جان كندني است نقش ايفا مي كنند ولو به قيمت پشت كردن به حضرت اباعبدالله الحسين(ع)، امام خميني، ولايت فقيه، قانون اساسي و اسلام و انقلاب.

فراتر از همه بگومگوها و مجادلات و توقف در لايه اوليه فتنه بايد حقيقت و بطن اصلي آن را ديد. اگر هم كسي سخن از مذاكره و آشتي و حكميت و مصالحه و مسالمت مي گويد، بايد در متن اين حقيقت ارزيابي شود. اكنون يكي با مختصات تئوري پردازي براي «قبض و بسط آمريكايي شريعت» (عضو حلقه ششم و مقيم آمريكا) با روزنامه كريستين ساينس مانيتور در آمريكا مصاحبه مي كند و مي گويد «حكومت راهي جز مذاكره با جنبش سبز ندارد... ما 5نفر چون به حد كافي با رهبران جنبش نزديك هستيم و از خواسته هاي آنها اطلاع داريم، به تدوين بيانيه 5نفره مبادرت كرديم و پس از آن بود كه بيانيه (17) آقاي موسوي منتشر شد. از آنجا كه در خارج از كشور زندگي مي كنيم، بيمي از حكومت نداريم و مي دانيم در ذهن جنبش سبز و سران آن چه مي گذرد.» درست است كه در برخي محافل ضدانقلاب خارجي بلافاصله به اين 5نفر (سروش، مهاجراني، كديور، عبدالعلي بازرگان و اكبر-گاف) لقب «هخا» دادند اما اگر دقيق تر بنگريم، معلوم مي شود كه جاي واسطه ها و دلال هاي دون پايه مذاكره عوض شده است. تا ديروز امثال هوشنگ اميراحمدي پاي دلالي بودند و امروز، نقابداران روشنفكري ديني كه رسماً و علناً از سوي اتاق فكر هاي «آمريكايي- صهيونيستي- فراماسونري- بهايي» و با بودجه هاي دولتي تر و خشك مي شوند.

خب! تصورش را بكنيد اگر روزي هم قرار بود جمهوري اسلامي پاي ميز مذاكره بنشيند و امتياز بدهد -كه چنين نمي كند- طبيعتاً به جاي اينكه با پادوها، نوچه ها، «پل»ها، «نردبان»ها و اهرم ها مذاكره كند، صاف مي رفت سراغ آمريكا و اسرائيل و انگليس! اما پيداست كه به شهادت تاريخ 40-30سال گذشته، سر خم كردن در برابر جبهه استكبار، نقيض هويت و فلسفه وجودي انقلاب و جمهوري اسلامي است و جمع نقيضين هم محال. بله، اگر حلقه دوم فتنه مي توانست با كودتاي مخملين، اشرافيت شبه اسلامي را روي كار آورد مي شد امتيازهاي گزاف به استكبار در ازاي نقض انقلاب و جمهوري اسلامي را پيش بيني كرد اما حاكميت ايران با اقتدار تمام، «جمهوري اسلامي» است. هم ملت (جمهور) با بصيرت تمام در صحنه ايستاده و به استكبار به چشم دشمني متقابل و انزجار مي نگرد و هم نايب امام به عنوان ستون خيمه و فرمانده كل جبهه انقلاب، با درايت و نگاه نافذ، عمق تحركات دشمن و عمق فتنه را زيرنظر دارد. اگر هم «جمهوري اسلامي» تا به امروز با بازيگران فتنه به رسم صبر و حلم و سعه صدر و رأفت و اغماض رفتار كرده، صرفاً از همين نگاه نافذ به عمق و بطن فتنه است. ستم بزرگي است بر خويش اگر كسي از ميان بازيگران مياني فتنه (رئوس داخلي) خيال كند اين صبر و حلم، از سر ضعف و ناتواني است و خدا مي داند كه اين توهم چقدر احمقانه و تلبيس آميز- از جنس تلبيس هاي شيطان- است.

مواجهه زورگيرانه با «جمهوري اسلامي» سالبه به انتفاي موضوع است. روزگار زورگيري از ملت نجيب ايران مدت هاست سپري شده است. آن روز در اثناي جنگ تحميلي كه كشور و نظام اسلامي هنوز قوام نيافته بود، ملت ايران به دشمن باج نداد چه رسد به اينكه امروز همان دشمن بخواهد از سرمايه 40ميليوني رأي ملت، سپر و نيزه اي براي تهديد بسازد! در كشوري كه اسلام، ارزش هاي انقلاب و قانون اساسي حكومت مي كند، راهي براي بغي و ياغي گري، شورش خياباني و محاربه، و در يك كلمه زورگيري سياسي نيست. اين يك قلم، مذاكره بردار و مسالمت پذير و آشتي بردار نيست.

گارد «مسالمت» و «حرب» دو تا است. نمي شود به نيابت از دشمن صف آرايي جنگي كرد و آتش افروخت و مدام در آن آتش دميد و همزمان دعوت به مذاكره و مسالمت كرد. متجاوز و متعدي به حقوق عمومي- هركس در هر سطح و پايه اي مي خواهد باشد- بايد سرجاي خود بنشيند. «ما گردنمان كلفت است»، نرخي بود كه استعمار و استبداد حداقل براي 200سال در ايران پياده كردند و تاريخ مصرف آن با انقلاب اسلامي ملت ايران تمام شد.

به تعبير اميرمؤمنان(ع) كه درباره سركشان جمل فرمود «اول كاري كه براي عدالت بايد بكنند اين است كه عليه خويش حكم كنند». راه را به بيراهه رفته اند و بايد به راه- قانون، اسلام، انقلاب و ولايت- بازگردند. «بيراهه» نمي تواند موضوع مذاكره و چانه زني باشد. «بدعت» نمي توان نهاد بر سر راه قانون. دور زدن قانون و حقوق عمومي ممنوع است. حقوق عمومي مايملك اشخاص نيست كه حاكميت بتواند سر آن مذاكره كند. اساساً چنين مذاكره بدعت آلودي حد يقفي هم خواهد داشت؟!و آيا مي شود به ذبح ارزش هاي بنيادين انقلاب تن داد و فقط درباره چند و چون اين ذبح مذاكره كرد؟! محل نزاع اصلي اينجاست؛ ذبح و دفن ارزش هاي انقلاب اسلامي و تدفين جمهوريت و اسلاميت. و اين يعني جان يك ملت.

آفتاب يزد: فقط تبليغات ؟!  

«فقط تبليغات؟!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛يكي از ويژگي‌ها كه دولت‌هاي نهم و دهم را از دولت‌هاي گذشته متمايز مي‌سازد تاكيد شديدبر موفقيت‌هاي بي‌نظير اين دولت درعرصه‌هاي گوناگون داخلي و خارجي است، اين تاكيد گاه شامل موفقيت‌هاي داخلي مي‌شود اما چون با احساس عمومي مردم نسبت به شرايط واقعي كشور تفاوت دارد موجب «اعتماد زدايي» ميان دولت و ملت مي‌شود كه قطعا، هم در بهره‌برداري از فرصت‌ها و هم در مقابله با تهديدها، مي‌تواند زيان‌بار باشد. در اين عرصه، مي‌توان نمونه‌هايي همچون ادعاهاي مربوط به كنترل گراني و بيكاري، كاهش تورم و نرخ سود بانكي، افزايش سرمايه‌گذاري خارجي و انعقاد قراردادهاي بزرگ اقتصادي مشاهده نمود كه به نظر مي‌رسد ادعاي دولت، حتي بسياري از اصولگرايان حامي دولت را قانع نكرده است. اينگونه ادعاها كه گاه با هدف پاسخگويي در برابر رقباي داخلي دولت صورت مي‌گيرد شايد بتواند در عرصه تبليغاتي، درخدمت بعضي حاميان دولت قرار گيرد اما اولا در درازمدت خاصيت خود را از دست خواهد داد و ثانيا، به دليل سلب اعتماد مردم نسبت به آمار و ارقام دولتي، دولت را از نعمت همراهي مردم با برنامه‌هاي بعدي محروم خواهد ساخت.

اما به هر صورت، وجود فاصله ميان ادعاهاي داخلي با برخي واقعيات ملموس براي مردم يا وجود ترديد در خصوص تطابق ادعاها با واقعيات، يك امر داخلي تلقي مي شود و شايد بتوان راه حل‌هايي براي آن پيدا نمود. اين در حالي است كه متاسفانه علاقهبه «موفق دانستن دولت در همه عرصه‌ها» مدتي است كه در تحولات بين‌المللي مرتبط با ايران نيز وارد شده و گاه عدم واكنش مناسب دولت در برابر بعضي دولت‌هاي خارجي را به دنبال داشته است. شايد همين وضعيت، موجب جسارت زياده خواهان منطقه‌اي و جهاني شده تا با آسودگي به اظهار نظرهاي خصمانه و طرح مطالبات زياده خواهانه خود ادامه دهند. چند سال قبل، رئيس جمهور پس از بازگشت از نشست سران شوراي همكاري خليج فارس، با اين انتقاد مواجه شد كه «چرا ايران در نشستي شركت كرد كه در بيانيه پاياني آن، ادعاهاي واهي در خصوص جزاير سه‌گانه ايراني، تكرار شد؟» او با كم اهميت داشتن اين مسئله، اعلام كرد «بند مربوط به جزاير سه گانه، به صورت روتين در همه بيانيه‌هاي شوري همكاري خليج فارس، تكرار مي‌شود.» ثمره آن كم انگاري، امروز در اظهارنظر بعضي دوستان فلسطيني و ونزوئلايي ايران مشاهده مي‌شود كه يكي با صراحت از خليج عربي نام مي‌برد و ديگري به دوستان عرب خود اطمينان مي‌دهد كه «دوستي با ايران در حدي است كه امنيت و تماميت ارضي كشورهاي عربي، به خطر نيفتد!» ‌ ‌

اما ظاهرا كم اهميت شمردن برخي زياده خواهي‌هاي منطقه‌اي، اكنون جاي خود را بر چشم بستن به اين زياده خواهي‌ها داده است. ديروز سخنگوي وزارت خارجه ايران در جمع خبرنگاران داخلي و خارجي اعلام كرده است: «خوشبختانه با رايزني‌ها و اقدامات ما، دوستان منطقه‌اي ما در جريان جزئيات موضوع هسته‌اي ايران قرار گرفتند و نگراني‌هاي آنها برطرف شده است.» اين در حالي است كه تنها يك روز قبل از اين اظهارات، رسانه‌هاي داخلي و خارجي از مكاتبه نمك ناشناسانه عراقي‌ها با مجامع بين‌المللي براي القاي «نگران كننده بودن بعضي برنامه‌هاي هسته‌اي ايران» خبر داده بودند. همان روز وزير خارجه كشور بند انگشتي امارات هم در كنار وزير خارجه تازه كار آلمان ايستاد و شوراي امنيت سازمان ملل را تشويق كرد تا براي تحت فشار قرار دادن ايران در موضوع هسته اي، قطعنامه چهارم را تصويب نمايد! ‌ ‌روز يكشنبه هفته جاري ( سه روز قبل)هم وزير خارجه عربستان، از ايران خواسته بود «براي رفع نگراني منطقه‌اي در قبال برنامه هسته‌اي، به پيشنهاد 1+5 پاسخ دهد.» در واقع ادعاي سخنگوي وزارت خارجه ايران در خصوص «رفع نگراني دوستان منطقه‌اي از موضوع هسته اي ايران» در حالي صورت مي‌گيرد كه تنها در همين سه روز گذشته، سه همسايه مهم ايران تلاش كرده‌اند برنامه هسته‌اي ايران را يك نگراني بزرگ منطقه‌اي و جهاني، جلوه دهند. البته اگر از زاويه «موفق بيني» دولت به اظهارات اخير نگاه شود و به شرط آنكه تنها منبع خبرگيري مردم، همين اظهارات دولتي باشد، مي‌توان مسئولان را در رسيدن به هدف خود موفق دانست . اما آيا كسيبه بازتاب جهاني و منطقه‌اي اين اظهارات مي‌انديشد؟ به عبارت ديگر آيا كسي نگران اين واقعيت نيست كه «دوستان منطقه‌اي» از اين به بعد مطمئن شوند كه «اصرار براي القاي موفقيت دولت ايران در رايزني‌هاي منطقه‌اي و جهاني، بعضي دولتمردان را از واكنش جدي در برابر زياده خواهي ها و پرگويي‌ها، منصرف خواهد ساخت و زياده گويان منطقه‌اي، مي‌‌توانند هر چه دل تنگشان مي‌خواهد بگويند؟!»
 
وطن امروز: زمينه‌سازان اين ترور چه کساني هستند؟

«زمينه‌سازان اين ترور چه کساني هستند؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي وطن امروز به قلم عباس بصيري است كه در آن مي‌خوانيد؛روزي که پيکرهاي 72 شهيد از زير آوارهاي ساختمان مرکزي حزب جمهوري اسلامي در محله سرچشمه تهران توسط مردم بيرون کشيده مي‌شد، فتنه سيدابوالحسن بني‌صدر به روزهاي اوج خودش رسيده بود. بني‌صدر هر روز به بهانه‌اي، نعره «هل من مبارز» مي‌کشيد چون امر بر او مشتبه شده بود که مي‌تواند در برابر «امام و امت» بايستد.

بني‌صدر کار را به جايي رساند که ميليشياي رجوي که آن روزها به «بازوان عملياتي»‌اش مبدل شده بودند در انتقام از مجلس شوراي اسلامي که به عدم کفايت سياسي بني‌صدر راي قاطع داده بود 30خرداد 1360 در بيانيه‌اي به «امام و امت» اعلان جنگ مسلحانه دادند و با «چراغ سبز» بني‌صدر، «منافقين مسلح» به سلاح سرد و گرم به جان ملت افتادند و ملت هم که صبرشان لبريز شده بود «تومار» «بني‌صدر و رفقايش» را يک روزه پيچيدند و...

بني‌صدر و ميليشياي منافقش که راهکار «شورش و جنگ خياباني» را شکست‌خورده مي‌دانستند، روي به ترور «ياران خميني» آوردند، «سيدعلي خامنه‌اي» نخستين کسي بود که هدف اين «توطئه جديد» باند بني‌صدر- رجوي قرار گرفت و «بهشتي مظلوم و 72 يار انقلابي‌اش» نخستين قربانيان آن شدند. و اين‌گونه منافقين که از «حمايت خلق» نااميد شده بودند رو به «خانه‌هاي تيمي» آوردند و هر روز در اين «خانه‌هاي تيمي» نقشه ترور يکي از «ياران خميني» را عملياتي مي‌کردند تا کار به انفجار دفتر رياست‌جمهوري در 8 شهريور 60 و شهادت رجايي و باهنر رسيد. حضرت روح‌الله آن روزها اما جواب جنبش بني‌صدر را خوب داد که: «ما مثل شيشه‌ايم، اگر شکسته شويم تيزتر مي‌شويم.» و براستي در اين اتفاقات متهم اصلي چه کسي بود؟ بني‌صدر که به پشتوانه هواداران خيالي‌اش ماه‌ها کشور را به آشوب کشيده بود يا منافقين که ماشه اسلحه را مي‌چکاندند؟! از ماه‌ها قبل از انتخابات رياست‌جمهوري خرداد 1388 زمزمه‌هاي شومي به گوش ملت مي‌رسيد که اگر گوش را تيزتر مي‌کردي مي‌شد از فحواي برخي سخنراني‌ها و هشدار‌ها بوي «توطئه‌ و فتنه» را شنيد.

چه کسي هفته‌ها قبل از اينکه ستاد انتخاباتي يک کانديدا، «کميته صيانت از آرا» را تشکيل بدهد در سخنراني‌هاي پيدا و پنهانش، «نطفه احتمال تقلب» را در افکار عمومي جامعه کاشت تا روز‌هاي بعد، اين «نطفه» رشد کند و بعد بشود «کميته صيانت از آرا»! سران ستاد اين کانديدا «چراغ سبز» را از چه کسي دريافت کرده بودند که با خيال راحت و آسوده آمدند و به ملت اطمينان دادند که «قرار است در انتخابات تقلب» شود، ملت به هوش باشيد؟! «ستاد فتنه سبز» پشتشان به چه کسي گرم بود که اينگونه قبل از اينکه انتخاباتي برگزار شود از «قطعيت تقلب» سخن بگويند و براي «صيانتش» کميته تشکيل بدهند و....؟ فضاي کشور داشت تيره و تار مي شد، غبار فتنه هر روز پررنگ‌تر مي‌شد و اين بهترين شرايط براي «منافقين، بهائيان، سلطنت‌طلبان و...» بود ...که از مرز‌ها عبور کنند و خودشان را به «وسط ميدان» فتنه برسانند و با رمز عمليات که همان ادعاي «تقلب» بود، خود را هرچه هماهنگ‌تر کنند و از پشت پنجره‌هاي خانه‌هاي تيمي، راهپيمايي و تظاهرات «جنبش‌سبز» را تماشا کنند و براي ورود به عمليات لحظه‌شماري کنند، شب انتخابات فرمان «شورش و آشوب» زده شد و «اهالي خانه‌هاي تيمي» سر از پا نشناختند و به «جنبش سبز» پيوستند.

بانک آتش زدند، به ناموس ملت هجوم بردند، مغازه آتش زدند، به خانه خدا بي‌حرمتي کردند، مادر و دختري را به گلوله بستند، دختري را در خياباني خلوت «ترور رسانه‌اي» کرده هدف قرار دادند و سپس از آن فيلم گرفته و براي شبکه‌هاي ماهواره‌اي فرستادند و... ملت که اين صحنه‌ها را ديدند، صفشان را از «جنبش سبز» جدا کردند و کار به دست «منافقين محارب» افتاد.

در اين فضا کار به جايي رسيد که مسعود و مريم رجوي- دوقلو‌هاي دوست‌داشتني آمريکا و اسرائيل- پيام دادند که «بله! ما نيرو‌هايمان را فرستاده‌ايم به ايران براي براندازي جمهوري‌اسلامي». چه شده بود که اين منافقين بزدل و ترسو که روزگاري سرکرده‌شان مسعود رجوي و اربابشان بني‌صدر به رنگ و لعاب و لباس زنانه پناه بردند و از کشور گريختند،‌اين روز‌ها ژست چريکي مي‌گيرند و براي ملت ايران خط و نشان مي‌کشند.

چه کساني پاي اينان را به «خانه» ملت ايران باز کرده بودند؟ روز عاشورا اما به خيال خودشان مي‌خواستند کار انقلاب را يکسره کنند، به خيمه‌هاي امام حسين (ع) حمله کردند، قرآن آتش زدند، نمازگزاران ظهر عاشورا را سنگباران کردند و... آنگاه سران فتنه برايشان بيانيه صادر کردند و «خداجويشان» خطاب کردند، آيا از اين بهتر مي‌شد اين «خداجويان محارب!» را شارژ کرد و تازه در بيانيه‌اي اعلام کرد که «شبکه‌هاي اجتماعي سبز از اين به بعد منتظر بيانيه‌هاي من نباشيد».

خودتان هروقت مصلحت ديديد به خيابان‌ها بياييد، بعد معلوم مي‌شود بيشتر آشوب‌طلبان روز عاشورا از منافقين و بهائيان آن هم خارج از تهران آمده بوده‌اند؛ ملت پس از «حرمت‌شکني روز عاشورا» در قيام ميليوني 9‌دي خروشيدند و تومار سران فتنه سبز را براي هميشه پيچيدند. فتنه‌انگيزان که اين قيام ميليوني را ديدند، فاز عمليات را از سطح خيابان به نخبه‌ها کشيده‌اند، «ترور» نخبگان علمي و در آخرين آن، شهادت «دانشمند هسته‌اي» آغاز فاز جديد عمليات «خانه‌هاي تيمي» است که چندي است در سايه «فتنه سبز» شروع شده است. زمينه‌سازان و ايجاد‌کنندگان زمينه و بهاي «ترور» «دانشمند هسته‌اي» چه کساني هستند، منافقين، بهائيان يا... براستي متهم اصلي اين ترور‌ها چه کساني هستند؟ ملت پاسخ را مي‌دانند.

ابتكار: اين همه سکوت براي چيست؟

«اين همه سکوت براي چيست؟»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد؛نزديک به دو هفته است که دولت عربستان سعودي از طريق تريبون هاي خود به مرجعيت شيعه نجف و به طور اخص شخص آيت الله العظمي سيستاني توهين مي کند و حرف هاي زننده عليه ايشان مي زند. روزنامه رسمي عربستان از ايشان کاريکاتورهاي موهن مي کشد و فعاليت هاي فرهنگي مذهبي ايشان را در خاک عربستان متوقف مي کنند. عراق به اين رفتار زننده دولت عربستان اعتراض مي کند، مردم عراق به خيابان ها مي آيند و اين حرکت دولت عربستان را محکوم مي کنند، علماي ديني شيعه در خارج از ايران به اين اقدام به شدت اعتراض مي کنند و شهرهاي مختلف هند و پاکستان و افغانستان و امريکا در اعتراض به اين اقدام دولت عربستان شاهد حضور اعتراضي اقليت شيعه مي شوند. اما هيچ خبري از جمهوري اسلامي ايران نيست.

آقاي منوچهر متکي وزير امور خارجه کشورمان به بغداد سفر مي کند و با مقام هاي عراقي ديدار و گفت و گو مي کند بدون اين که اشاره اي به رفتارهاي سو» دولت عربستان در برابر آيت الله سيستاني کند. جالب است که آيت الله سيستاني تا همين حالا شناسنامه ايراني دارد و خود را قبل از آن که عراقي بداند ايراني مي داند. اما با همه اين احوال نه کسي مقابل سفارت عربستان تجمع مي کند، نه کسي در اعتراض به رفتار دولت عربستان تحصن مي کند و نه فرد، مقام يا چهره اي بيانيه اي صادر مي کند.

حتي در قم و مشهد مراکز ديني ايران نيز هيچ واکنشي در برابر اين اتفاق نشان داده نمي شود. علت اين همه سکوت چيست؟ چه عواملي باعث مي شود که ايران در برابر اين رفتار دولت عربستان سکوت اختيار کند و هيچ موضعي نگيرد؟ رفتار ايران را از چهار زاويه مي توان ارزيابي کرد: نخست، دولت ايران نمي خواهد خود را وارد معرکه سياسي با عربستان کند. روابط ايران و عربستان تيره است و بر کسي پوشيده نيست که دولت عربستان براي اين که ايران را در تنگنا قرار دهد چه رفتارهاي زننده اي با ايراني ها انجام مي دهد و هر کجا که بتواند عليه ايران تبليغ مي کند.

اما پرسش اينجا است که اگر يکي از روحانيون ساده و غير سياسي ما اگر در جايي انتقادي از يکي از عالي ترين علماي عربستاني انجام دهد آيا دولت عربستان نيز سکوت اختيار خواهد کرد؟ اين صحيح است که ايران از اين بيم دارد که واکنشش به اين رفتار سوء دولت عربستان زمينه را براي وارد شدن به يک بازي منطقه اي ميان ايران و عربستان مهيا کند و باعث  شود که يک معرکه سياسي تازه اي گشوده شود که در آن عربستان کشورهاي ديگر به خصوص عرب را پشت سر خود جمع کند و عليه ايران وارد عمل شود.

اما اگر حتي اين دليل هم موجه باشد باز هم دليل نمي شود که جمهوري اسلامي ايران هيچ واکنشي در برابر اهانت عربستان از خود نشان ندهد و خود را در موضع ضعف نگه دارد. حداقل اين است که جامعه ديني ايران عليه اين سوء رفتار دولت عربستان واکنش نشان دهد.

نبايد فراموش کنيم که ما به عنوان يک جامعه شيعي که تنها حکومت شيعه در جهان را داريم به عنوان مدافع شيعيان نيز شناخته مي شويم. شايد آقايان وزارت خارجه تصور مي کنند به واسطه حجم فشارهاي خارجي که متوجه ايران است و ناملايمات منطقه اي و بين المللي به خصوص بر سر پرونده هسته اي ايران، موضوع رابطه اعراب و اسرائيل، اتهاماتي که جامعه عربي به ايران بر سر مداخله در امور کشورهاي ديگر مي زنند و مشکلات داخلي ايران به خصوص پس از انتخابات اخير رياست جمهوري نبايد پرونده هاي جديد براي تهران باز شود تا عرصه باز هم تنگ تر شود.

اما پرسشي که به وجود مي آيد، اين است که آيا اين رفتار ايران به معناي عقب نشيني ديپلماسي محسوب نمي شود؟ عربستاني ها به اعتقادات توهين مي کنند و ما سکوت اختيار مي کنيم. آيا اين به معناي آن نيست که به اندازه اي تنزل يافته ايم که نسبت به توهيني که چهره هاي ديني ما مي شود نمي توانيم واکنشي از خود نشان دهيم؟ مسئله سوم به رابطه ايران و عراق باز مي گردد. انتخابات عراق نزديک است.

بسيار واضح است که عربستان قصد دارد با اين کار جنگ رواني ايجاد کرده و با استهزاي شيعيان و به چالش کشاندن دولتمردان شيعه عراقي در حقيقت ايران را در عراق تحت فشار قرار دهد. عربستاني ها ايران را حامي شيعيان مي دانند و معتقدند که ايران عراق را با حمايت از شيعيان از جامعه عربي جدا کرده و آنها وظيفه دارند که عراق را مجددا به دامن جامعه عربي آن هم از نوع پان عربيست بازگردانند.

در پاسخ بايد گفت، سکوت ايران چه سودي به حال شيعيان خواهد داشت؟ وقتي که شيعيان پاکستان، افغانستان، هند و امريکا به خيابان ها مي آيند و در مقابل سفارت عربستان تظاهرات مي کنند، آيا شايسته نيست که ايراني ها نيز حداقل واکنش را در برابر اين توهين از خود نشان دهند؟ مگر ما خود را مدافع شيعيان عراق نمي دانيم؟ سکوت ما نشان از ضعف و همچنين حمايت نکردن ما از آنها خواهد داشت. هنگامي که عربستاني ها به کمک دولت يمن شتافتند تجمع هاي مردمي مقابل سفارت عربستان و يمن در تهران صورت گرفت، در حالي که هنوز افکار عمومي با نام الحوثي ها آشنا نشده بود و هنوز بسياري گمان مي کنند، الحوثي ها زيدي هستند در حالي که شيعه دوازده امامي اند. آيا جايگاه آيت الله سيستاني کمتر از جايگاه الحوثي ها و يمني ها است؟ آيا ايشان وجهه بين المللي ندارند؟

ايران: متهم اصلي ترور شهيد علي‌محمدي کيست؟

«متهم اصلي ترور شهيد علي‌محمدي کيست؟»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي ايران به قلم محمد شفيع نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛خبر شهادت دانشمند هسته‌اي کشور، استاد متعهد و انقلابي دانشگاه تهران، دکتر مسعودعلي محمدي، لحظاتي پس از انتشار در فضاي رسانه‌اي، موضوع داغ خبري کشورشد و جايگاه خبر اول را در اغلب خبرگزاري‌ها و سايت‌هاي به روز خبري به خود اختصاص داد.

با انتشار اين خبر، اولين سؤالي که همزمان با ذهن مخاطبين، قلم نويسندگان رسانه‌اي را به خود مشغول کرد اين بود که چه کسي و با کدام انگيزه دست به چنين جنايتي زده است؟

در پاسخ به اين سؤال البته برخي رسانه‌ها سعي کردند براي اين جنايت سرنخ‌هاي داخلي بيابند.
کارشناسان امنيتي اما از همان ابتدا تأكيد داشتند که اگرچه برخي رفتارهاي زشت سياسي نخبگان داخلي در ماه‌هاي اخير توانسته زمينه و پوشش را براي برخي ناامني‌ها و انجام اين جنايت فراهم و متهمين اصلي را نسبت به ارتکاب اين رفتارتروريستي در پايتخت کشورمان جري کند اما انگيزه اين جنايت نمي‌تواند از داخل باشد.

با گذشت چند ساعت از اين ماجرا و در ميان اطلاعاتي که درباره اين عمليات تروريستي با عنوان «تکميلي» هر لحظه در رسانه‌ها منتشرمي شد شايد يکي از مهمترين‌ها، که بلافاصله اذهان تحليلگران و کارشناسان سياسي- رسانه‌اي را به خود جلب نمود، اعلام تخصص ويژه اين استاد انقلابي بود: «دکتر علي محمدي در مباحث فيزيک هسته‌اي و کوانتوم تخصص ويژه داشت وبا رتبه عالي استاد تمامي، مدتي هم رئيس دانشکده فيزيک دانشگاه تهران بود. دکتر علي محمدي همچنين در طول دوران دفاع مقدس با سپاه پاسداران همکاري‌هايي هم داشت.» اين جملات بخش‌هايي از اين دست سوابق استاد فقيد بود که بلافاصله اذهان را به سمت متهم و انگيزه اصلي از اين عمليات تروريستي سوق مي‌داد. براي يک تحليلگر سياسي چندان دشوار نبود يافتن سرنخ‌هاي مرتبطي از اين ماجرا که در ساليان اخير اتفاق افتاده است.

«اسرائيل به عنوان بخشي از يک جنگ غيرمستقيم و پنهاني عليه برنامه هسته‌اي ايران، در حال ترور دانشمندان هسته‌اي ايران است.»

اگر گمان کرده‌ايد که اين جمله را يک تحليلگر سياسي يا امنيتي کشورمان صبح ديروز و در پي شهادت دکتر علي محمدي بيان کرده است، اشتباه مي‌کنيد. اين جمله بخشي از گزارش مفصلي است که روزنامه انگليسي ديلي تلگراف 11 ماه قبل از اين و به نقل از «منابع آگاه اطلاعاتي غرب» گزارش داده است. اين گزارش روزنامه انگليسي همان زمان نوشت که مرگ مشکوک دکتر «اردشير حسن‌پور»، دانشمند برجسته هسته‌اي کشورمان در نيروگاه اصفهان که سه سال پيش در اثر خفگي با گاز فوت کرد نيز در راستاي اين پروژه بوده است.

همچنين به نوشته اين روزنامه مشهور انگليسي، ديگر مرگ‌هاي اخير اشخاص مهم ايراني در امور هسته‌اي يا ايراني‌هايي که در خارج و يا داخل ايران در امور هسته‌اي تحصيل کرده‌اند با دخالت موساد بوده است؛ تا بدين وسيله تهران از فنون و تجارب فني در امور هسته‌اي محروم شود. اين روزنامه همچنين در گزارش خود که سال گذشته چاپ شد به نقل از منابع اطلاعاتي در امريكا گزارش داد که اسرائيل تلاش مي‌کند با استفاده از خرابکاري، شرکت‌هاي مهم و جاسوسان دوجانبه در برنامه هسته‌اي ايران اختلال به وجود آورد.

در اين راستا بود که «جيمز رايزن»، روزنامه‌نگار مشهور امريكايي هم سال گذشته اعلام کرد که سازمان سيا و موساد با همکاري يکديگر يکسري عمليات‌هاي خرابکارانه را عليه برنامه هسته‌اي ايران طرح ريزي کرده اند که از آن جمله مي‌توان به تلاش براي صدمه زدن به سيستم‌ها و تجهيزات کامپيوتري مناطق هسته‌اي ايران اشاره کرد.

علاوه بر صهيونيست‌ها که به موازات خرابکاري، تلاش براي ترور دانشمندان هسته‌اي کشورمان را دنبال مي‌کردند، موضوع «حذف دانشمندان هسته‌اي» کشورمان از همان زمان با پيشنهاد کارشناسان اطلاعاتي امريكا در دستور کار مقامات امريكايي هم که با شعار «تغيير» به کاخ سفيد راه پيدا کرده بودند، قرارگرفت. در اين راستا بود که «روا بالا» يک تحليلگر برجسته شرکت استراتفورد (شرکت خصوصي امور اطلاعاتي در امريكا که روابط نزديکي با کاخ سفيد دارد) نيز اعلام کرد که استراتژي ما اين است که افراد مهم برنامه هسته‌اي ايران «از ميان برداشته شوند».

ربايش دانشمند هسته‌اي کشورمان با نام «شهرام اميري» که بنابر اطلاعات متقن وزارت خارجه، هنگام سفر زيارتي به عربستان، از سوي دستگاه‌هاي جاسوسي غربي و باآگاهي نهادهاي اطلاعاتي عربستان ربوده شد و تا امروز از سرنوشت او اطلاعات دقيقي در دست نيست؛ تهديد‌هاي پرحجم تبليغاتي مبني بر ادعاي بمباران و يا موشک باران تأسيسات هسته‌اي از سوي مقامات رسمي رژيم صهيونيستي و منابع غير رسمي امريكايي؛ تلاش براي تعطيلي کليه مراکز هسته‌اي کشورمان و تعليق فعاليت‌هاي صلح آميز هسته‌اي در کشور از جمله غني سازي اورانيوم؛ بيان صريح مقصود ديپلماتيک از اعمال فشارهاي سياسي بر کشورمان در جريان مذاکرات هسته‌اي تيم اسبق هسته‌اي و اعلام اينکه براي تأمين رضايت غرب لازم است تا تمامي مراکز آزمايشگاهي-پژوهشي ايراني در زمينه هسته‌اي تعطيل شوند و يا حتي آنچنان كه دكتر احمدي‌نژاد از آن خبر داد،‌ بيان صريح و خجالت‌آور اين نکته که لازم است تا جمهوري اسلامي ايران از تدريس «فيزيک» در مقاطع آموزشي هم منصرف شود؛ و ...همه و همه بخش‌هايي از استراتژي کلي امريكا و رژيم اسرائيل براي متوقف کردن ملت ايران در دستيابي به پيشرفت‌هاي هسته‌اي است. استراتژي‌اي که کشورهاي غربي تا پيش از روي کارآمدن دولت نهم، بر مبناي آن تاکتيک «تهديد نرم» رادر پيش گرفتند و توانستند به واسطه انفعال برخي مسئولين وقت کشور، فعاليت‌هاي هسته‌اي کشورمان را تعطيل کنند.

از بدو حاکميت دولت نهم اما با درايت مقام معظم رهبري، شجاعت و ايستادگي‌هاي شخص رئيس جمهور و ساير مسئولين در برابر تهديدهاي نرم و از جمله تهديد به ارسال پرونده هسته‌اي کشورمان به شوراي امنيت، تحريم ايران در شوراي امنيت و ...، اين تاکتيک شکست خورد و آغازي شد بر هسته‌اي شدن کشورمان.

با شکست تاکتيک تهديد نرم، مشخص است که غربي‌ها در راستاي به تعويق انداختن پيشرفت‌هاي هسته‌اي ايران قصد دارند (همانگونه که به صراحت در رسانه‌هاي خود گفته‌اند) همزمان با اعمال تاکتيک تهديد سخت (تهديد حمله به مراکز هسته‌اي)، بدنه کارشناسي هسته‌اي کشورمان را هم به قول خود «حذف» کنند. تدارک چنين رفتارهاي تروريستي، البته در بطن خود يک پيام شفاف دارد و آن نکته‌اي است که بارها مورد تأكيد مسئولين کشور قرار گرفته است: «غرب نه با توليد سلاح هسته‌اي که اساساً با فعاليت‌هاي صلح‌آميز هسته‌اي کشورمان سر خصومت دارد.» به راستي اگر غير از اين بود، چرا بايد اساتيد دانشگاهي کشورمان که جرمشان تدريس و آموزش علم به دانشجويان اين مرز و بوم است مورد اين رفتارهاي زشت ضدبشري قرار بگيرند؟

مي‌ماند يک سؤال و آن اين‌که نتيجه اين رفتار تروريستي چيست؟ آيا اساتيد و دانشجويان نخبه کشورمان در دانش هسته‌اي که در ساليان اخير بار اصلي پيشرفت‌هاي خيره‌کننده کشور را به دوش کشيده‌اند با حذف يک يا دو نفر تمام مي شوند و آيا کشور با اين رفتارهاي خرابکارانه از پيشرفت علمي منصرف مي‌شود؟

جواب اين سؤالات را بسادگي مي‌توان در آئينه تاريخ انقلاب اسلامي جست؛ اگر ترور مردم بي‌گناه و مقامات ارشد کشور در سال‌هاي ابتدايي انقلاب اسلامي از سوي منافقين توانست حرکت ملت ايران در دستيابي به استقلال سياسي را متوقف کند، عوامل سرويس‌هاي جاسوسي غرب و سران اين کشورها مي‌توانند به ثمردهي اين پروژه ضدانساني اميدوار باشند و اگر نه که «الحمدلله الذي جعل اعدائنا من الحمقا»

آفرينش: ما و اينترنت

«ما و اينترنت»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛
اينترنت به عنوان پديده جهان پسامدرن امروزه چنان در زندگي و حيات بشر نقش موثر و اصلي برعهده گرفته است که عملا جز» جدانشدني از تمام جوامع بشري و دولت ها شده است و اين گستره نفوذ فرامرزي در خدمت جهاني سازي و افزايش رشد و توسعه ملت ها و دولت ها قرار گرفته است، به گونه اي که امروزه شاخص اينترنت به عنوان يکي از نشانگان توسعه يافتگي يا عقب ماندگي کشورها تلقي مي گردد. اينترنت که گام هاي آغازين خود را در دهم 1370 در ايران برداشت همانند هر کشور ديگري جزئي اساسي از زندگي ايرانيان و در تاروپود و لايه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي جامعه نفوذ کرده با اين حال در پرتو سياست هاي اشتباه اينک ايران در رتبه هاي آخر سرعت اينترنت در جهان قرار گرفته است.

سرعت اينترنت امروزه از شاخصه هاي مهم پيشرفت است اما به راستي چرا ما در رتبه هاي آخر دنيا قرار گرفته ايم؟ کافي است نگاهي مقايسه اي به کشورها داشته باشيم، کره جنوبي که فرايند توسعه يافتگي خود را با ايران شروع کرده است امروزه سرعت اينترنت رايگان آن چندصد برابر اينترنت لاک پشتي و پولي ايران است.

 به علاوه کشوري مانند فرانسه نيز داراي سرعت اينترنتي 44 مگابايت در ثانيه است، در منطقه خاورميانه نيز اگر از امارات و ترکيه بگذريم مصر داراي سرعت 2 مگابايت در ثانيه است، در اين ميان سرعت اينترنت در ايران در حدود 500 کيلوبايت است که عملا ما را در رديف بسياري از کشورهاي عقب افتاده آفريقا قرار داده است.اينترنت همانند جاده اي چند طرفه، بزرگ و با باندهاي متعدد در خدمت ملت و شهروندان هر جامعه اي است در اين ميان مباحثي همانند دولت الکترونيک، تجارت الکترونيک، دانشگاه مجازي و دهها و صدها مقوله ديگر از حوزه دانش و زندگي بشر و ما ايرانيان بدان وابسته شده ايم، اين امر بر حساسيت موضوع اينترنت افزوده است حساسيتي که بسياري از کشورها از آن به عنوان «فرصت بالقوه» و اهرم کارآمد در فرايند افزايش رشد و توسعه اقتصادي و اجتماعي خويش از آن بهره مي گيرند.با اين حال کمي پهناي باند و سرعت نامناسب اينترنت در کنار ارائه خدمات نامناسب و محروميت ايرانيان از بسياري از خدمات دنياي وب موجب شده است تا برخي وضعيت ايران راعصر يخبندان اينترنت نام نهند، عصري که هنوز نيز ادامه دارد.

امروزه نزديک به بيست و چند ميليون کاربر اينترنت در ايران وجود دارد اين کاربران از سيستم ها و سامانه هاي قديمي و در راه دستيابي به اينترنت استفاده مي کنند به علاوه اينترنت پرسرعت هم که بارها وعده ها و شعارهايي مبني بر افزايش شمارگان آن از سوي مسئولان داده شده بود، همچنان در برزخ است به گونه اي که ميزان نفوذ ADSL هم اينک نزديک به يک نهم پيش بيني برنامه چهارم توسعه است برنامه اي که قرار بود تعداد مشترکان سيستم ADSL را هم اينک به 1/5 ميليون مشترک برساند.

بي گمان اينترنت ترابايتي (در کشورهاي پيشرو) با اينترنت کيلوبايتي (در کشور ما) تفاوت هاي بسياري دارد که به همان ميزان نيز موجب عقب افتادگي و در جا زدن تمام حوزه هاي زندگي ما ايرانيان شده و مي شود، افزون بر اين امري که يک سال اخير افزايش يافته است قطعي هاي مکرر و پايين آوردن سرعت اينترنت چه به صورت عمدي و چه به دلايل فني است امري که علاوه بر آسيب هاي فراوان بر ساختارهاي الکترونيک و IT نهادهاي دولتي موجب خسارت و حتي ورشکستگي شرکت ها و موسسات خصوصي شده است.               

تهران امروز:تهديد عظيم از كدام سو؟

«تهديد عظيم از كدام سو؟»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي تهران امروز به قلم دكتر امير دبيري‌مهر است كه در آن مي‌خوانيد؛وقتي فضاي كشور فتنه‌آلود مي‌شود، تهديدها و شبه‌تهديدها جابه‌جا مي‌شوند و دشمن و دشمن‌نما جاي يكديگر را مي‌گيرند. يكي از نگراني‌هاي جدي آگاهان و خبرگان مسائل اجتماعي و سياسي از تحولات ماه‌هاي اخير اين بود و هست كه در پشت سروصداهاي سياسي و امنيتي برخي از تهديدهاي بزرگ و اساسي در حوزه‌هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جان گرفته و امنيت جامعه را مورد هدف قرار ‌دهند؛ تهديدهايي مانند مواد مخدر، تخلفات اقتصادي،‌ركود اقتصادي،‌ بي‌بندوباري اخلاقي و ولنگاري فرهنگي.

ظاهرا اين نگراني‌ها بي‌جا نبوده و نيست و آمارهايي كه هر از گاهي منتشر مي‌شود زنگ خطر را به صدا در مي‌آورد. براي مثال سردار عليرضا اكبرشاهي فرمانده انتظامي استان تهران اعلام كرده در 9 ماه گذشته 77 باند توزيع مواد مخدر با 18 هزار و 200 كيلوگرم مواد مخدر كشف و منهدم شده است. اين در حالي است كه مي‌دانيم اين مقدار كشفيات حكايت از وجود مقادير بسيار بيشتري در جامعه دارد.

از سوي ديگر منابع خبري از كاهش قيمت شيشه به گرمي 25 هزار تومان خبر داده‌اند يعني سهل‌الوصول شدن آن براي دختران و پسران ايراني به‌ويژه در برخي آرايشگاه‌هاي زنانه. سردار حيدري رئيس پليس فرودگاه‌هاي كشور مي‌گويد در 9 ماهه گذشته 662 كيلو و 759 گرم انواع مواد مخدر در فرودگاه‌هاي كشور كشف شده كه از اين مقدار 418 كيلو و 194 گرم آن شيشه بوده است كه از رشد 250 درصد خبر مي‌دهد و از ميان 4320 فرد دستگير شده در اين ارتباط نام 504 زن مشاهده مي‌شود و آمارهاي نگران‌كننده ديگري كه از ذكر آنها خودداري مي‌شود.

اما از همه مهم‌تر افزايش مصرف مواد مخدر خطرناك يعني هروئين، شيشه و كراك است كه در سال‌هاي 84 تا 88 رشد 42 درصدي داشته است در حالي كه در 10 سال قبل از آن يعني بين سال‌هاي 74 تا 84 حداكثر رشد مصرف مواد مخدر 20 درصد بوده است. حال سوال اينجاست در حالي كه سه سال پيش سياست‌هاي كلي مبارزه با مواد مخدر از سوي رهبر معظم انقلاب به روساي سه قوه ابلاغ شده است چه توجيهي براي اهمال در اين خصوص وجود دارد.

رهبر معظم انقلاب در ابلاغيه مذكور مورخ 10/ 7/ 85 ضمن ابراز نگراني از عدم برآورد درست دست‌‌اندركاران از وضعيت مواد مخدر، آن را «بلاي بزرگ» و «تهديد عظيم» متوجه كشور دانسته‌اند و از متراكم شدن مشكلات بر روي هم ابراز نگراني كردند.

ايشان همچنين خواستار سرعت و قاطعيت در اجراي سياست‌هاي كلي در باب مواد مخدر بدون فوت وقت شده‌اند. امروز پس از سه سال لازم است دستگاه‌هاي ذي‌ربط در اين خصوص توضيح دهند.

دنياي اقتصاد:تحريم و منطق اقتصادي

«تحريم و منطق اقتصادي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن مي‌خوانيد؛اعضاي شوراي امنيت سازمان ملل و آلمان اوايل هفته آينده بحث درباره وضع تحريم‌هاي تازه عليه ايران را آغاز مي‌كنند.

به همين علت مقام‌هاي آمريكايي‌ در روزهاي اخير بر دامنه رايزني‌ها با ديگر اعضاي گروه 1+5 افزوده‌اند.

اين‌گونه مذاكرات، رايزني‌ها، بيانيه‌ها و قطعنامه‌هاي تالي آن تازگي ندارد؛ اما همزمان شدن بحث‌ تحريم‌ها در شوراي امنيت با تحريم‌هاي تازه‌اي كه قرار است آمريكا راسا عليه ايران وضع كند، موضوع را قدري پيچيده‌تر از گذشته كرده است. هدف اقدام‌هاي داخلي و خارجي موازي كه آمريكا دنبال مي‌كند اين است كه دامنه شمول تحريم را از كالاهاي مورد نياز دولت، به كالاهاي مورد نياز مصرف‌كنندگان ايراني از جمله بنزين تعميم دهد.

درباره وجه سياسي اين تحريم‌ها و آثار احتمالي آن تاكنون بسيار گفته و نوشته شده است. موافقان و مخالفان تحريم در آمريكا و ديگر كشورهاي موثر در وضع تحريم عليه ايران هم در اين باره بسيار سخن گفته‌اند؛ اما درباره نسبت تحريم‌هاي آمريكا و شوراي امنيت با فلسفه اقتصاد آزاد و نظام بازار كمتر گفته و نوشته شده است. كم كاري در اين حوزه باعث شده كه سياستمداران آمريكايي و ديگر كشورهاي شريك تحريم، نمايندگان اقتصاد آزاد و نظام بازار شمرده شوند و از اين ناحيه گناه ستمي كه سياستمداران روا مي‌دارند به گردن اقتصاد و اقتصاددانان حامي اقتصاد آزاد و نظام بازار بيفتد.

حال آنكه تئوري‌هاي اقتصاد، ذاتا تحريم را از اشكال مداخله در بازار و سوءاستفاده سياستمداران از اقتصاد به شمار مي‌آورند و آن را نكوهش مي‌كنند.تحريم اقتصادي هر كشوري از جمله ايران به منظور وادار كردن آن به تغيير رفتار سياسي ماهيتاً كاري است مانند تعيين دستوري نرخ بهره و پرداخت وام‌هاي كم‌بهره كه سياستمداران برخلاف قواعد اقتصاد آزاد به دلايل غيراقتصادي در دستور كار قرار مي‌دهند.

همچنين تحريم اقتصادي، عملي است مانند كمك به بنگاه‌هاي زيان‌ده كه موجب مي‌شود قواعد و سازوكارهاي رقابت آزاد مختل شود و مديران بي‌كفايت بنگاه‌ها به مدد حمايت دولت‌ها خود را به مديران باكفايت بنگاه‌هاي سودده برسانند.دولت آمريكا و هر دولت ديگري، وقتي نمي‌تواند مشكلات سياسي خود را به طرق ديپلماتيك يا هر روش متعارف ديگري حل كند و به اهرم تحريم اقتصادي روي مي‌آورد، در واقع به همان كاري دست يازيده كه دولت‌هاي مداخله‌گر در امور اقتصادي انجام مي‌دهند.

صورت اين قضايا متفاوت است؛ اما ذات آنها يكي است. بنابراين، بر حاميان اقتصاد آزاد فرض است كه براي دفاع از اقتصاد آزاد و نظم بازار و پاس داشتن رقابت آزاد، اين واقعيت را مدام تكرار كنند كه بسط اقتصاد آزاد در جهان غرب محصول تحولات تاريخي و كوشش اقتصاددانان و فيلسوفان اقتصادي است كه بايد از آن دفاع كرد؛ اين را هم بايد توضيح داد كه سياستمداران نوعا دشمنان رقابت و اقتصاد آزاد هستند و مصالح سياسي آنان لزوما بر آزادي اقتصادي منطبق نيست و در نتيجه، دولت تحريم‌كننده، نماينده اقتصاد آزاد نيست.

جهان صنعت:صنعتي که با همه شوخي دارد!

«صنعتي که با همه شوخي دارد!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت است كه در آن مي‌خوانيد؛توجه به موضوع سلامت عمومي در مولفه‌هاي مختلفي تجميع مي‌شود اما بارزترين آن سلامت محيط زندگي و هواي تنفسي مردم در شهرهاي بزرگ و کوچک کشور است که به آن توجهي نمي‌شود. انکار زيان پارازيت‌هاي ماهواره‌اي، آلودگي هوا، عدم ايمني خودرو‌هاي توليد داخل و... موضوع ديگر، تنها گوشه‌هايي از بي‌توجهي به سلامت عمومي و شعار بودن وعده‌هاي مقطعي است.

آمار تامل‌برانگيز مرکز کنترل کيفيت هواي تهران نشان مي‌دهد که مردم بيچاره تهران از270 روز ابتدايي سال، تنها 21 روز در هواي پاک تنفس کرده‌اند. بررسي تکميلي کيفيت هوا در 9 ماهه 88، 239 روز سالم، 35 روزناسالم، يک روز بسيار ناسالم و يک روز خطرناک را نشان مي‌دهد تا دريابيم که وعده‌هاي داده شده تحقق لازم را به همراه‌ نداشته است.تکليف دولت در ماده 62 قانون برنامه چهارم توسعه که کاهش آلودگي هوا در شهرهاي بزرگ به حد استاندارد مصوب شوراي عالي حفاظت محيط‌زيست را تاکيد مي‌کرد، محقق نمي‌شود تا ضعف و غفلت تاسف‌برانگيز در اين بخش جدي‌تر از گذشته هويدا شود.

اگر زيان‌هاي اين بخش را بررسي کنيم به شهادت گزارش بانک جهاني درمي‌يابيم که خسارت سالانه آلودگي هواي کشور در سال 2009، 3/10 ميليارد دلار و پيش‌بيني مي‌شود تا سال 2016 ميلادي به حدود 16ميليارد دلار برسد.جاي تاسف است که خودرو‌هاي پرمصرف و بي‌کيفيت
(با استاندارد‌هاي ضعيف زيست‌محيطي) سال‌هاست که توليد مي‌شوند و با روندي صعودي هر سال حدود 6/1 ميليون خودرو آلاينده به عرصه حمل‌ونقل کشور اضافه مي‌شوند و هيچ مرجعي توان مقابله با بي‌کيفيتي اين خودروها را ندارد.

در چنين شرايطي مقام مسوولي در سازمان حفاظت محيط‌زيست در ايام نزديک به هفته هواي پاک براي نشان دادن جديت سازمان محيط‌زيست با ژستي رسانه‌اي اعلام مي‌کند که سازمان حفاظت محيط‌‌زيست با هيچ‌کس شوخي ندارد و در صورتي که استاندارد يورو 3 در کارخانه‌هاي خودروساز رعايت نشود،‌ توليد خودروها را متوقف مي‌کنيم!

اين در حالي است که چندي پيش هم رييس پليس نيروي انتظامي در مصاحبه‌اي مشابه از نداشتن شوخي با خودروسازان ياد کرد اما در نهايت مقابل جو ايجاد شده از سوي خودروسازان کوتاه آمد. ضعف ترمز خودروهاي توليد داخل، کمبود ايمني آنها و در نهايت کشته شدن 23 هزار نفر در حوادث رانندگي فراموش شد و پليس با قدرت نظامي خود، مقابل خودرو‌سازان کوتاه آمد تا پروندهABS    به پايان سال 89 موکول شود!

ادعاي شوخي نداشتن پليس با خودروسازان به همين سادگي شوخي‌گونه تمام شد، حال يک مقام مسوول در محيط‌زيست همان جمله را مقابل خودروسازان تکرار کرده است.

جالب است که موضوع آشکاري چون ترمز خودروها و تاثير آن در جان انسان‌ها توسط پليس به نتيجه‌اي نرسيد حال چگونه مي‌توان انتظار داشت حفاظت محيط‌زيست بتواند خودروسازان را موظف به اجراي سر موعد موضوع آلايندگي خودروها که مرگ تدريجي انسان‌ها را در پي دارد، بکند.غم‌انگيز است که بگوييم ارزشي براي مرگ تدريجي و مرگ آني انسان‌ها قايل نيستيم و نمادهايي از قدرت پشت پرده خودروسازان را به وضوح مي‌بينيم که هيچ مرجعي را توان رويارويي با آن نيست.

به بهانه حمايت از اشتغال و توليد داخلي تيشه به ريشه سلامت و حيات انسان‌هاي بي‌گناهي زده‌ايم که خود هم نمي‌دانند چرا هر روز در هواي ناپاک سردرد دارند و هزار بيماري ناشناخته و شناخته به سراغشان آمده است.اي کاش قدرت بلامنازع خودروسازان  در انحصار  و  به کرسي نشاندن خواسته هايشان ، در نوع توليدات و خدمات ويژه آنها بود تا به آنها افتخار مي‌کرديم و از شرم سر به جيب فرو نمي‌برديم که مرگ آني و تدريجي انسان ها را مي بينيم و کاري درخور نمي کنيم.

گسترش:بسيار تلخ، اما عبرت‌آموز

«بسيار تلخ، اما عبرت‌آموز»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي گسترش است كه در آن مي‌خوانيد؛آقاي مسعود علي‌محمدي، استاد فيزيک دانشکده فني دانشگاه تهران، صبح ديروز در مقابل درب منزلش بر اثر انفجار بمب به شهادت رسيد.

 پس پرده اين اقدام تروريستي به طور قطع و يقين مي‌توان عوامل آمريکا و صهيونيسم را ديد که از ديدن رشد جوانه‌هاي برومند علمي و فناوري پيشرفته در کشور ما به واهمه افتاده‌اند و درحقيقت، شهادت اين استاد پنجاه‌ساله، تاواني است که مردم کشور ما تا کنون بسيار بابت خلاص شدن از چنبره عقب‌ماندگي و وابستگي تحقيرآميز به منابع سرتاپا دروغين غربي پرداخته و همچنان خواهند پرداخت. بنابراين نبايد از کنار اين حادثه به سادگي عبور کنيم.

رصد کردن ريشه‌هاي اين اقدام ضدانساني و تحليل انديشه‌هاي شومي که در پشت سر اين اقدام نهفته است ضرورتي مي‌باشد که يک لحظه هم نبايد از آن غفلت کرد. زيرا تبديل شدن به قدرت اول منطقه که در سند چشم‌انداز بيست ساله تصريح گرديده و به عزم ملي و اراده همگاني کشور ما تبديل شده است، پيش و بيش از هر چيز نيازمند حفظ و گسترش سرمايه‌هاي انساني است که صعود علمي خود را تا بلندترين قله‌هاي علم و فناوري نشان داده‌اند. تضمين و تداوم رشد اين سرمايه‌هاي  دانش‌بنيان، ايجاد و حضور بالنده يک اجتماع علمي توانا و بالغ را نويد مي‌دهد که ضامن برنامه‌ريزي منطقي و نيز اجراي موفق برنامه‌هاي توسعه پايدار در کشور ماست.

يگانه راه دسترسي به اقتصاد شکوفا و تنها راهبرد اساسي ما در توسعه و حتي تضمين اقتدار ملي، توجه به اصل اساسي حفظ و گسترش و پشتيباني موزون و همه‌جانبه سرمايه علمي و حمايت از جوانه‌هاي رشدپذير براي جزيره‌هاي کيفيت است. لذا آنچه بايد دغدغه ما براي توسعه پايدار و تقويت اقتدار ملي باشد، ايجاد چتر فراگير حمايتي و پشتيباني براي يکايک انديشمندان و دانشمندان فرهيخته کشور ما است. به نحوي که ديگر شاهد اقدام‌هايي از سنخ شهادت استاد علوم هسته‌اي ايران نباشيم. اکنون فرصت بسيار مهمي در اختيار ماست، اين فرصت را به خاري در چشم دشمنان قسم‌خورده پيشرفت و تعالي ايران بدل کنيم.

ارسال به دوستان
فوتبال سری آ ایتالیا؛ برتری رم در یک دیدار عجیب دستگیری بیش از ۱۰۰ دانشجوی دانشگاه امرسون؛ حذف تصاویر حمله پلیس آمریکا به دانشجویان منابع عبری: اسرائیل با آتش بس چند هفته ای موافقت خواهد کرد ۶ مرزبان ایرانی دقایقی قبل آزاد شدند «پوتین» ماه می به چین سفر می کند کاخ سفید و سازمان ملل خواستار تحقیقات درباره گورهای دسته جمعی در غزه شدند آتش سوزی حوالی بیمارستان هفت تیر مربوط به انبار کارتن بود سازمان ملل: نگران چرخه خطرناک و در حال افزایش خشونت در خاورمیانه هستیم دانشمندان تنها در ۱۵۰ دقیقه الماس ساختند به بهانه کاهش نرخ زاد و ولد در ایران/ چرا زنان ایرانی میلی به فرزندآوری ندارند؟ آتش سوزی در انبار کالا در جنوب تهران حمله پهپادی به خودروی تروریست ها اطراف زاهدان/ ۲ تروریست کشته شدند پاکبان زنجانی با کیف پر از دلار و مدارک چه کرد؟ تصادف مرگبار در محور دره شهر-بدره استان ایلام با ۴ فوتی شناسایی و دستگیری داوطلبان متخلف آزمون های روز اول کنکور ۱۴۰۳
وبگردی