۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۸:۱۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۸۵۰۹
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۹ - ۰۶-۱۱-۱۳۸۸
کد ۹۸۵۰۹
انتشار: ۰۸:۴۹ - ۰۶-۱۱-۱۳۸۸

بريتانيا در شوک جنايت دو کودک

آنها قربانيان خود را چند بار از نقطه يي به نقطه ديگر جابه جا کردند. يک بار وقتي تکه طنابي پيدا کردند آن را به دور گلوي يکي از برادرها انداخته و وقتي او به نفس نفس افتاده بود از او پرسيدند «داري مي ميري؟»

در پي صدور احکام زندان براي دو پسربچه 10 و 11ساله در بريتانيا به دليل اعمال خشونت عليه دو پسربچه هم سن و سال خود، گروه هاي مدافع حقوق کودکان، خواهان افزايش مدت حبس آنها شده اند. پليس نيز گفته ممکن است والدين دو پسربچه مهاجم تحت تعقيب قرار گيرند. همچنين مقامات شهرداري منطقه يي که اين حملات در آن رخ داده، به دليل کوتاهي هايي که باعث شد اين دو پسربچه تحت شکنجه قرار گيرند، از آنها عذرخواهي کرده است.

به گزارش بي بي سي صدور احکام زندان در پرونده حملاتي که دو پسربچه 10 و 11ساله اهل ادلينگتون عليه دو پسربچه هم سن و سال خود مرتکب شدند، بار ديگر جامعه بريتانيا را با اين پرسش مواجه کرده است که «به کجا مي رويم؟»

نخستين مساله يي که همگان را در خصوص اين ماجرا به شدت حساس کرده بود ميزان خشونتي بود که اين دو مهاجم خردسال عليه دو دوست خردسال خود اعمال کردند. ميزان خشونتي که اين دو برادر عليه قربانيان هم سن و سال خود روا داشتند در تاريخ جنايي بريتانيا بي سابقه بوده است. ميک ميسون از افسران ارشد پليس در يورکشاير گفت؛ «اين تکان دهنده ترين پرونده يي است که من در عمر خدمت خود در نيروي پليس با آن مواجه شده ام.» اما ريچارد ورنون يک افسر پليس محلي در منطقه يي که جنايت صورت گرفته معتقد است اين اتفاق نادري بوده است.

دو پسربچه جنايتکار که نام شان به دلايل قضايي قابل انتشار نيست، يک هفته قبل از حمله به اين دو پسربچه در محله يي به نام ادلينگتون در ساوت يورکشاير، پسربچه 11ساله ديگري را به عنوان هدف خود انتخاب کردند و او را به جاي پرتي بردند. اما از حملات آنها به اين پسربچه 20 دقيقه گذشته بود که مردي عابر سر دو برادر جنايتکار فرياد کشيد که داريد چه کار مي کنيد و اين مداخله جان پسربچه قرباني را نجات داد. آنها به قرباني خود گفتند 20 ثانيه وقت داري فرار کني. او هم با تمام سرعت و تواني که پاهاي کوچکش داشت شروع به دويدن کرد و مدام به خود مي گفت دارم مي ميرم، الان مي ميرم.

اما دفعه بعد محلي که براي بردن قربانيان انتخاب شد، دورتر و پرت تر از محل قبلي بود. پليس و ديگر ناظران، ميزان شکنجه اعمال شده عليه قربانيان خردسال در اين پرونده را «جنون آميز» توصيف کرده اند. حملات آنها عليه قربانيان چنان شديد بود که اتهام اوليه پرونده، اتهام قتل بود. اما اين اتهام کنار گذاشته شد چون قربانيان بايد در يک رسيدگي دو يا سه هفته يي بار ديگر همه ماجرا را دوباره مرور مي کردند و اين بار رواني شديدي به آنها تحميل کرد. اتهام قتل به اتهام ايراد ضرب و جرح شديد عمدي تقليل يافت هرچند مدت مجازات هر دو اتهام مي تواند يکي باشد.

دو پسربچه 9 و 11ساله که به بهانه ديدن يک روباه مرده فريب دو کودک هم سن و سال خود را خورده بودند خبر از نيت شوم مهاجمان نداشتند. در جريان 90 دقيقه ضرب و جرحي که در ماه آوريل 2009 اتفاق افتاد، يک سينک دستشويي روي سر برادر بزرگ تر انداخته شد، با آتش سيگار مژه ها و گوش برادر بزرگ تر سوزانده شد، در بازوي برادر کوچک تر تکه چوبي فرو رفته و بعد مهاجمان سيگاري روشن درون زخم بازويش قرار دادند.

مهاجمان به برادر کوچک تر گفتند «برو خودت را بکش»، او هم تکه چوبي را درون دهان خود گذاشته و در گلويش فرو کرد تا شايد بميرد. آنها دو قرباني خود را هم مورد آزار قرار دادند. بارها با لگد به سرشان کوبيدند. آنها قربانيان خود را چند بار از نقطه يي به نقطه ديگر جابه جا کردند. يک بار وقتي تکه طنابي پيدا کردند آن را به دور گلوي يکي از برادرها انداخته و وقتي او به نفس نفس افتاده بود از او پرسيدند «داري مي ميري؟» اين دو پسربچه سنگ و آجر به سمت قربانيان خود پرتاب کردند يا سنگ هاي بزرگي که نمي توانستند آنها را پرت کنند روي سر و بدن آنها انداختند. اين سنگ ها با آثار خوني که رويشان بود يکي يکي در دادگاه به عنوان مدرک ارائه شد. عاقبت سنگ و آجر پرت کردن متوقف شد. بعداً وقتي در بازجويي از آنها پرسيده شد «چرا دست از ادامه کار کشيديد؟» در پاسخ گفتند «دست هايمان خيلي درد گرفته بود.»

وقتي پليس از برادر بزرگ تر پرسيد چند درصد به کشتن دو قرباني هم سن و سال خود نزديک شده بوديد، او در پاسخ گفت «80 يا 90 درصد». در جريان رسيدگي ها در اداره پليس يا در دادگاه کوچک ترين علامتي از پشيماني در آنها ديده نشد. قاضي هم وقتي راي به بازداشت نامحدود آنها داد، خاطرنشان کرد «مطمئنم که شما خطري جدي براي ديگران هستيد.»

تحقيقات بي بي سي نشان داد ادارات مختلف مددکاري اجتماعي و ارگان هاي مسوول محلي با خانواده اين پسربچه ها درگير بودند. بسياري معتقدند ناکارآمدي اين ارگان ها باعث شد کار به اينجا کشيده شود و سرعت و دقت عمل آنها مي توانست از وقوع چنين فاجعه يي جلوگيري کند.

دو پسربچه قرباني زنده اند و به گفته پليس در حال بهبودي هستند. پس از آنکه مهاجمان دو پسربچه به شدت مجروح را به حال خود رها کردند، يکي از آنها خود را با سختي تمام به خانه يي رساند و جست وجو براي يافتن برادر ديگر آغاز شد. در همان لحظات، پدر پسربچه هاي مهاجم به همراه آنان نزد پليس رفته و پيشاپيش اعلام کرد فرزندانش به کسي حمله نکرده اند. وقتي هم پليس به شدت در جست وجوي يافتن برادر ديگر بود، مهاجمان هيچ اطلاعاتي به پليس ندادند. عاقبت پسربچه ديگر در حالي که بيهوش افتاده بود، پيدا و معالجات فوري روي او آغاز شد. مهاجمان هنگام شکنجه قربانيان خود با استفاده از موبايل متعلق به يکي از قربانيان از ماجرا فيلم کوتاه چندثانيه يي گرفته بودند که پخش آن در دادگاه خود يک مدرک مهم براي اثبات ميزان خشونت ورزي مهاجمان شد. بالاخره حکم دادگاه اعلام شد و بازداشت نامحدود با حداقل پنج سال زندان براي مهاجمان مقرر شد. نکته بازداشت نامحدود آن است که پس از گذراندن پنج سال، اين بزهکاران بايد ثابت کنند که براي جامعه خطري محسوب نمي شوند، در غير اين صورت آنها در زندان باقي خواهند ماند.

اما اين مساله بار ديگر بحث هاي عمقي تر مانند جايگاه خانواده در جامعه بريتانيا و مقولات اينچنيني را پيش کشيده است. چند سال پيش حزب مخالف محافظه کار اعلام کرد جامعه بريتانيا در سايه حکومت حزب کارگر به «بريتانيايي خرد و شکسته شده» تبديل شده است. البته حزب کارگر همواره با استناد به آمار مي گويد ميزان جرم و جنايت در اين کشور رو به کاهش گذاشته است اما هر از گاه با مطرح شدن پرونده هاي پرسروصدايي مانند پرونده اين پسربچه ها، کشته شدن مسلحانه يک پسربچه زير 10 سال در منچستر به نام ريس، ماجراي قتل کودکي دوساله به نام بالجر به دست دو کودک 10 ساله و ماجراي شکنجه طفلي که با نام «Baby P» معروف شد و بسياري موارد ديگر، سياستمداران بريتانيايي به اين تکاپو مي افتند که راه چاره چيست.

برخي شهرهاي انگلستان از نظر ميزان ارتکاب جرائم مختلف شهرت خاص خود را دارند. به عنوان مثال در شهر منچستر، در هر روز هفت جرم مرتبط با اسلحه گرم ثبت مي شود. در کل بريتانيا آمار از افزايش جدي جرائم مسلحانه حکايت مي کند. جواني با نام جان که البته اين نام واقعي اش نيست، به بي بي سي گفت تهيه اسلحه گرم به اصطلاح به راحتي خوردن آب خنک است. در سال 1995 ميلادي تعداد جرائم مسلحانه ثبت شده در پليس 2743 مورد بود. اين رقم براي سال هاي 1995 و 1996 به 7298 مورد افزايش يافت.

چاقوکشي هم در جامعه بريتانيا يک معضل اساسي است و شهروندان را به شدت نگران کرده است. اين پديده بيشتر در بين نوجوانان و جوانان رايج است. برخي منابع آماري مي گويند اين فضا باعث شده به رغم سير نزولي آمارها در اين رابطه، دوسوم مردم احساس خطر و ناامني مي کنند. بسياري از مفسران و ناظران جامعه بريتانيا خانواده افراد را يکي از عوامل مهم در ادامه يا توقف بزهکاري کوچک ترها و جوان ترها مي دانند.
جايزه صلح به زني مسلمان
ايالت هسن در آلمان جايزه صلح خود را به زني مسلمان از کنيا اعطا کرد. دخا ابراهيم عبدي الگوي جديدي را براي حل مسالمت آميز اختلافات قومي و مذهبي بنا گذاشته که در سطح بين المللي با استقبال روبه رو شده است. دستاوردهاي مسلماناني که با موفقيت در جهت صلح مي کوشند، معمولاً مورد توجه افکار عمومي قرار نمي گيرد. ايالت هسن در آلمان جايزه صلح 2009 خود را به دخا ابراهيم عبدي زني مسلمان از کنيا اعطا کرده است.

اين جايزه در پارلمان ايالتي هسن به او تقديم خواهد شد. نشريه فرانکفورتر روندشاو به شرح فعاليت هاي عمده عبدي پرداخته است. دخا ابراهيم عبدي 45ساله و از سومالي تباران کنياست. او حجاب اسلامي دارد و به اسلام معتقد است و از سوي ديگر از سنين کودکي با مسيحيان رابطه خوبي داشته است. عبدي در شمال شرقي کنيا که هم مرز با سومالي است، بزرگ شده و همواره شاهد جنگ و درگيري هاي خونين بين شورشيان و دولت مرکزي بوده است. اوايل دهه 90 خشونت در منطقه محل زندگي او شدت مي گيرد. حمله طوايف مختلف به يکديگر و جنگ بر سر منابع آب 1500 کشته بر جا مي گذارد. عبدي که در آن زمان معلم بود، نمي خواهد در برابر قتل شاگردانش ساکت و منفعل بماند.

او به همراه سه زن ديگر يک گروه گفت وگو به راه مي اندازند. به مرور زمان طوايفي که با يکديگر دشمني دارند نيز به شرکت در جلسات اين گروه دعوت مي شوند. او تعريف مي کند که در آن جلسات همه داد و فرياد مي کردند و مي گويد؛ «براي رسيدن به تفاهم، انسان ها بايد اول عصبانيت خود را خالي کنند.» عبدي بر اين عقيده است که براي حل مشکلات بايد اول حرف مردم «عادي» را شنيد. براي همين از روساي طوايف، اداره ها و سياستمداران پس از مردم عادي، دعوت به گفت وگو مي کند.

بعد از مدتي يک کميته صلح متشکل از نمايندگان همه نيروها ايجاد مي شود که وظيفه اش نظارت بر توافقات به دست آمده است. عبدي الگويي را اختراع کرده است که گفت وگو، پرهيز از خشونت و دخالت دادن مردم، در سرلوحه آن قرار دارد.

عبدي در حال حاضر با همسر و چهار فرزندش در مومباسا، دومين شهر پرجمعيت کنيا، زندگي مي کند و فعاليت اصلي اش در زمينه ايجاد گفت وگو بين اديان مختلف و حل اختلافات است. کار عبدي در سطح بين المللي تبديل به يک الگو شده است و در اوگاندا، اتيوپي، سودان و آفريقاي جنوبي به کار گرفته مي شود. عبدي به عنوان مشاور سازمان ملل نيز فعال است. در بريتانيا او در پروژه يک سازمان غيردولتي کار مي کند که هدفش تحقيق درباره مشکلات مسلمانان بريتانيايي بعد از اقدامات تروريستي افراطي ها در لندن است. در سال 2007 عبدي جايزه نوبل آلترناتيو را دريافت کرد. او در سال 2008 به سفر حج رفت تا آن طور که خودش مي گويد «باتري اش را پر کند».

يکي از آخرين موفقيت هاي عبدي نجات پنج معلمي است که ربوده شده بودند. بعد از ربودن اين پنج معلم کميته صلح وارد جريان شد و توانست قبل از اينکه ارتش در اين ماجرا دخالت کند، با گفت وگو بين روساي طوايف و مراجع مذهبي، آزادي گروگان ها را ممکن سازد.

ارسال به دوستان
وبگردی