صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۰۴۰۲۰۲
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۷:۱۷ - ۱۳ اسفند ۱۴۰۳ - 03 March 2025
باب دوم حکایت هفتم

با سعدی در گلستان : نبیند مدّعی جز خویشتن را / که دارد پردهٔ پندار در پیش

پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه‌ای بگزارد. چنان خوابِ غفلت برده‌اند که گویی نخفته‌اند که مرده‌اند. گفت: جانِ پدر! تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستینِ خلق افتی.

این حکایت را با خوانش مهراد خدیر اینجا بشنوید

عصر ایران ــ یاد دارم که در ایام طُفولیّت مُتَعَبِّد بودمی و شب‌خیز و مُوْلَعِ زهد و پرهیز. شبی در خدمتِ پدر، رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْهِ، نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مُصْحَفِ عزیز بر کنار گرفته و طایفه‌ای گردِ ما خفته. پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه‌ای بگزارد. چنان خوابِ غفلت برده‌اند که گویی نخفته‌اند که مرده‌اند. گفت: جانِ پدر! تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستینِ خلق افتی.

نبیند مدّعی جز خویشتن را
که دارد پردهٔ پندار در پیش

گرت چشمِ خدا بینی ببخشند
نبینی هیچ‌کس عاجزتر از خویش

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۳
غیر قابل انتشار: ۰
ابوالفضل بختیاری
۱۸:۵۵ - ۱۴۰۳/۱۲/۱۳
سلام ، هرچه بیشتر از سعدی بنویسید باز کم است
محمد
۱۷:۳۵ - ۱۴۰۳/۱۲/۱۳
به به عالی بود.ممنون از شما
تعداد کاراکترهای مجاز:1200