صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۲۰۹۱۴۰
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۷ - ۲۴ فروردين ۱۳۹۱ - 12 April 2012

رهایی ...

مرثیه ای برای ماهی قرمز
حیوانات جاندارهای مورد علاقه ی من نیستند برایم ترسناک و چندش آورند . فرقی نمی کند با یک سگ عظیم الجثه طرف باشم یا یک پرنده ی زشت سخنگو ... در هر دو گزینه جیغ بنفشی سرخواهم داد و با صدای بلند اعلام خواهم کرد : هی بی ریخت , من از تو می ترسم !

ماهی های قرمز هفت سین , تنها گونه ای از حیوانات هستند که ترس و نفرت من شامل حالشان نمی شود . شاید چون  زیاد عمر نمی کنند , جیغ نمی زنند , توی دست و پای آدم نمی پلکند و گاز نمی گیرند ... فقط ساعتها کرال سینه می روند و صدایشان هم در نمی آید ! موجودات مظلوم و بی دفاعی هستند که مخل آسایش نمی شوند ! در واقع بود و نبودشان فرقی چندانی با هم نمی کند فقط می توان هر روز صبح نیم نگاهی بهشان انداخت و گفت : هورا تو هنوز زنده ای ... تحمل کن ... چند روز دیگر برایت نقش یک سوپرمن واقعی را بازی خواهم کرد و نجاتت خواهم داد ...

گاهی زیادی سرگرم زندگی و بازی هایش می شوم , وعده وعیدهایی که می دهم یادم می رود , یادم می رود این ماهی های قرمز بی نوا تقویم کوچکی دارند که هر روز صبح ضربدر بزرگی را برای خلاصی تجربه می کند ... یادم می رود این ماهی ها نمی دانند عمرشان تا همان لحظه ی آغاز سال نمی دانم فلان هجری شمسی ست یا تا روز سیزدهم دوام می آوردند ... یادم می رود که سین ندارند اما آمده اند که سیزده روز کنار سین های هفت سین من باشند , دلبری کنند و بروند پی کارشان ! 

هشت روز به ماهی هایم بدقولی کردم ... سوپرمنی که بدقولی کند آن هم به دو تا ماهی قرمز کوچولو که سیزده روز تمام نقش خود را قبراق و سرحال بازی کرده اند و ادای ماهی های مردنی و فکستنی دیگر را در نیاورده اند و مدام خود را غش و ضعف نزده اند , قابل بخشش نیست که نیست !

خداحافظی سوزناکی با ماهی هایم انجام ندادم ... از اشک و آه خبری نبود ... سرازیرشان کردم توی استخری پر از لجن که قبلا آدم های دیگر هم ماهی هایشان را سرازیر کرده بودند ...  شاید آدم های خوش قول تری که کمتر ادای آدم های بیزی و گرفتار را برای ماهی هایشان بازی کرده بودند و کمتر وعده سر خرمن داده بودند , از آن آدمهایی  که کمتر نوشابه انرژی زا می خورند اما برای زندگی پر انرژی ترند و مثل بت من در یک چشم برهم زدن , دنیای یک ماهی بیچاره را که جز دُم تکان دادن کاری دیگری ازش بر نمی آید دگرگون می کنند .

ماهی هایم روزی آمده بودند و حالا باید می رفتند ... همه ی ماهی های قرمز سرنوشتی دارند مثل همه ی آدمها ! 

منبع: وبلاگ نقش و نگار
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200