عصرایران - خاطرات روزانه اکبر هاشمی رفسنجانی
منبع: کانال هاشمی در تلگرام
خاطره روز 17 آذر سال 1370
خاطرات امروز را در تراس طبقه دوم رزيدانس [= اقامتگاه] سفارت ايران در شهر داكار، پايتخت سنگال، در ساعت هفت و نيم صبح به وقت اينجا و يازده شب به وقت تهران مى نويسم. ساختمان رزيدانس را به تازگى از يك شيعه لبنانى به مبلغ يك ميليون دلار خريده ايم. يكهزار و دويست متر زمين و يكهزارو دويست متر ساختمان سه طبقه دارد و در ساحل اقيانوس اطلس، رو به مغرب است. نماز مغرب را در تراس خواندم. ماه نسبتاً بلند است؛ به نظر مىرسد شب سوم باشد، با اينكه در تقويم، شب دوم جمادى است.
امواج خروشان اقيانوس، مرتباً برساحل مىزند و صداى بلندى دارد. هوا معتدل است؛ حدود 22 درجه بالاى صفر. اميدخدا، پاسدار حفاظت، تلاش مىكند تلويزيون را راه بيندازد و نمىتواند. مراسم ورود ميهمانان و استقبال در فرودگاه را پخش مىكنند و متأسفانه نمىتوانيم ببينيم.
ساعت هفت و ربع صبح، همراه عفت و ياسر و فاطى و على و سيدعلى مرعشى و خانم عباسى به سوى فرودگاه حركت كرديم. مصاحبه كوتاهى انجام شد و با بدرقه رسمى، ساعت هشت و نيم صبح به سوى داكار پرواز كرديم. جمعى از وزرا و نمايندگان مجلس و همچنين سفيران كشورهاى اسلامى و آفريقايى، براي بدرقه آمده بودند.
آقايان دكتر [حسن]روحانى، [مسعود روغني]زنجانى، دكتر [محمدعلي] هادى، محسن رضايى، [علي]فلاحيان، [سيدمحمود]دعايى، [محمد]اصغرى، [مسيح]مهاجرى، [عليرضا]معيرى، پاسداران و افرادي از دفترمان همراه هستند. با هواپيماى شاهين مي رويم. دكتر ميلانيان پزشك همراه است. در مسير از تركيه، قبرس، ايتاليا، الجزاير، تونس و موريتانى عبور كرديم. هواپيماى رييسجمهور تركيه پشت سرما بود. برفراز هر كشور، براى رييس آنجا پيام مخابره مىكرديم.
حدود ده ساعت در راه بوديم و نيم ساعتى هم روى شهر داكار، براى رسيدن نوبت فرود، دور زديم؛ به خاطر اينكه مهمانان پشت سرهم مىرسند و فرودگاه بيش از يك باند ندارد و رييسجمهور سنگال بايد از يكايك آنها استقبال كنند و مراسم مختصرى انجام شود و پس از فراغ از هر يك به استقبال ديگرى برود.
در بين راه با بحثهاى مفصل دربارة آينده شوروى، جمهورىهاى مسلماننشين، خليج فارس، علت نيامدن بعضى از سران عمده، مسايل فرهنگى جامعه، عوام زدگى مسئولان و ترويج افراطى زُهد و مسايل ديگر مذاكره كرديم. دكتر ميلانيان به همراهان قرص ضد مالاريا خوراند. ناهار مفصلى دادند. ظهر در اتاق استراحت هواپيما كمى خوابيدم؛ گرچه على، فرزند فاطى، نگذاشت درست بخوابم.
ساعت سه و نيم به وقت داكار و هفت به وقت تهران رسيديم. در پاى پله هواپيما، توسط آقاى عبدوديوف رييسجمهور استقبال انجام شد؛ قد بسيار بلندى دارد و باريك است. همسرش هم همراه بود و براى استقبال عفت آمده بود. عفت با فاصله پياده شد و جداگانه مورد استقبال قرار گرفت.
توپهاى تشريفات مرتباً شليك مىكردند. از جلوى گارد تشريفاتى عبور كرديم و سان ديديم و سرود دو كشور نواخته شد. با مستقبلان كه از شخصيتهاى سنگال بودند، دست دادم و جلوى خبرنگاران مكثى كردم تا عكس بگيرند و فيلمبردارند.
وزير انرژى و صنايع، وزير همراه و مهماندار من بود. با هم در اتومبيل نشستيم. مترجم به ماشين راه ندادند، چون غير از راننده و يك محافظ از خودشان، ديگر جايى در ماشين نبود. براى مذاكره در راه مشكل داشتيم. با زبان انگليسى صحبت مىكرديم، ولى من مسلط نبودم. او هم زبان انگليسى و هم فرانسه صحبت مىكرد.
از جمعيت، وضع شهر، باران و صنعت فسفات و كنسروسازى كه گويا مهمترين بخش صنعتشان است سئوال و جواب شد. هليكوپترهايي كه به خواست دولت سنگال، براي كمك به آنها در زمان برگزاري اجلاس فرستاده بوديم، بالاي سرمان پرواز مىكردند.
شهر تعطيل و خيابانها خلوت بود. به مقرمان در رزيدانس [= اقامتگاه] رسيديم. جمعى از علما و طلاب سنگالى، دم درب مقر، از ما استقبال كردند. مقدارى با آنها صحبت كردم. گفتند حدود دو هزار نفر روحانى، براى استقبال من، از اطراف به داكار آمده بودند كه به ملاحظات امنيتى، دولت مانع حضور آنها در فرودگاه شد. در ميان آنها طلبهاى بود كه در قم تحصيل كرده است. در جواب سئوالات، معلوم شد سواد سطحى دارند. نماز ظهر و عصر را خوانديم و كمى استراحت كردم.
شام را با اعضاي خانواده خورديم. فاطى در هواپيما حالش به هم خورده بود. دكتر براى معاينه آمد. دكتر ولايتى آمد و گزارش كار مقدمات را داد. او قبلاً با جمع زيادى، براى شركت در جمع وزيران امورخارجه، جهت تعيين دستور مذاكرات به اينجا آمده است.
متأسفانه تصويب كرده اند كه در قطعنامه، تأييد كنفرانس [صلح] مادريد گنجانده شود و فقط ايران مخالفت كرده است؛ حتى ليبى و سودان كه قرار بود مخالفت كنند، مخالفت نكردهاند. بقيه موارد مطابق ميل ما است. عضويت آذربايجان شوروى در سازمان پذيرفته شده و قزاقستان هم كه نماينده داشته، تقاضاى عضويت نكرده است؛ لابد ملاحظه دولت شوروى را كرده است. قرار شد براى حذف تاييد مادريد از دستور تلاشى بكنيم، ولى بعيد است موفق شويم؛ چون تقريباً اجماعى است.
آقاى عبدالحليم خدام، معاون رييسجمهور سوريه براى ملاقات آمد. بيشتر مذاكرات، در اطراف مساله مذاكره با اسراييل بود. تلاش داشت كه عمل سوريه را توجيه و مواضع سوريه را مثل گذشته، مقاوم و انعطافناپذير و هدف سوريه را گذران وضع بد فعلى و گرفتن زمان معرفى كند؛ ولى مرا قانع نكرد.
من گفتم معلوم نيست زمان مناسبت ترى بدست آيد. او بالاخره گفت كه اميد به بيدارى نيروهاى مبارز اسلامى دارد. گفتم با مذاكرات، همانها را هم از دست خواهند داد؛ جوابى نداشت. گفت ما اكنون در جهت تقويت آنها در دنياى غرب عمل مىكنيم. قرار شد براى توضيح بيشتر به تهران بيايد و به نوعى گله كرد كه مىخواستند در چند ماه گذشته بيايند، وقت ندادهايم.
چون هيأت بحرينى به محل رسيدند، ملاقات با سورىها را تمام كرديم. در حين بدرقه خدام، [شيخ عيسي بن سلمان آل خليفه]، امير بحرين و همراهان رسيدند؛ گرم گرفتم. به نظرم فردى ساده آمد. شمشيرى بر كمر داشت و همراهان زيادى در كنارش بودند. از نتيجه سفرش به آمريكا پرسيدم؛ خيلى راضى بود. گفت براى معالجه رفته است.
دربارة مذاكرات صلح خاورميانه پرسيدم. اظهار رضايت و اميد به موفقيت كرد و گفت آقاى جرج بوش، رييسجمهور آمريكا، خيلى خوشصحبت است و واقعاً مى خواهد صلح برقرار كند و بنا دارد اسراييل را وادار نمايد كه بيت المقدس و اراضى اشغالى را به اعراب پس بدهد.
من نظر مخالف دادم و گفتم حُسن نيت ندارند. بحثى در نگرفت. ساده و صريح از نيامدن بعضى از سران عرب به كنفرانس انتقاد كرد. دربارة توسعه روابط صحبت شد. اصرار داشت كه من به بحرين بروم. ساعت ده و نيم شب خوابيديم.