۱۳ خرداد ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۲

غزل شماره 361 حافظ

آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک می‌بوسم و عذر قدمش می‌خواهم

من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم

بسته‌ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد
و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم

صوفی صومعه عالم قدسم لیکن
حالیا دیر مغان است حوالتگاهم

با من راه نشین خیز و سوی میکده آی
تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم

مست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبود
آه اگر دامن حسن تو بگیرد آهم

خوشم آمد که سحر خسرو خاور می‌گفت
با همه پادشهی بنده تورانشاهم

تفسیر :

انسان فداکاری هستید و در زندگی در حق بسیاری از خودگذشتگی نشان داده اید، با این که خوبی ها را با بدی جواب داده اند اما شما به راهی که در پیش گرفته اید اعتقاد دارید.

خصلت های نیکویی دارید که باعث شده میان مردم محبوب و زبانزد شوید. انسان با ایمانی هستید که با وجود دستیابی به ثروت فراوان همچنان شکرگزار پروردگار بوده و او را فراموش نمی کنید.

وبگردی