۰۵ بهمن ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۱:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۲۰۳۵
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۶ - ۰۶-۱۲-۱۳۸۸
کد ۱۰۲۰۳۵
انتشار: ۱۰:۰۶ - ۰۶-۱۲-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه در زير مي‌آيد.

كيهان: از آقاي كلينتون بپرسيد

«از آقاي كلينتون بپرسيد» يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي خوانيد:
از يك منظر راهبردي و با توجه به تحولاتي كه در حال شكل گيري است- نه تحولاتي كه شكل گرفته است- مقطع فعلي، مهم ترين مقطع بعد از انتخابات است. اكنون دو مسير استراتژيك ايجاد شده است كه تا حدود زيادي روند تحولات آينده را تعيين مي كند.

مسير اول مربوط به امريكايي هاست و آنچه «يك تغيير استراتژي» در قبال ايران ناميده اند. منابع امريكايي در هفته هاي گذشته اين موضوع را به روشن ترين وجه ممكن بيان كرده اند كه دولت اوباما راهبرد جديدي را درباره ايران در پيش گرفته و در برخي از مباني رفتار خود تجديد نظر كرده است.

اين بسيار مهم است كه دريابيم اولا آيا به راستي يك تغيير استراتژي در كار است و ثانيا چرا امريكايي ها مقطع فعلي را براي عملي كردن آن انتخاب كرده اند.

مسير دوم در داخل ايران در حال طي شدن است اما سرنخ آن را هم خارجي ها به دست دارند. جريان فتنه پس از حوادث 9 دي و 22 بهمن آشكارا دريافته است كه بايد حتما در مسير آينده خود -البته اگر آينده اي در كار باشد- تجديد نظر كند و مسير فعلي قابل تداوم نيست.

اين تجديد نظر كه برخي از عناصر دون پايه داخلي فتنه خيلي علاقمند هستند نام آن را «تدوين استراتژي جديد» بگذارند، البته بسيار فراتر از تاب و طاقت و ظرفيت سران فعلي فتنه است.

در بين چند نفري كه اكنون به طور نمادين بالاي سر اين جريان قرار گرفته اند، در واقع هيچ كسي كه داراي يك فهم روشن نسبت به آينده و قدرت فكري لازم براي گذاشتن يك راه درست پيش پاي آن باشد، وجود ندارد.

در چنين شرايطي است كه گردانندگان اصلي فتنه در خارج از ايران در حال آشكار كردن نقش خود هستند و تقريبا به صراحت مي گويند كه چه سناريوهايي را در ذهن دارند و عوامل داخلي از كدام راه بايد بروند.

شايد كليدي ترين نكته براي جامعه سياسي اصولگرا اكنون اين باشد كه هم بتواند محتواي اين دو نوع دگرگوني استراتژيك را دريابد (تا مبادا جاده بپيچد و ما نپيچيم) و هم ارتباط ميان آنها را كشف كند.

داشتن يك تصوير روشن از اينكه امريكايي ها هرگونه تغيير در رفتار خود درباره ايران را چگونه با سناريوهاي جريان داخلي فتنه هماهنگ كرده اند عنصر ضروري همه برنامه ريزي ها و واكنش هاي آينده است.

بدون شك اگر بتوان اين تئوري را ثابت كرد كه اكنون استرات ژي امريكا در قبال ايران، مكملي براي طرح ريزي هاي داخلي دوستان امريكاست و دو مسير استراتژيكي كه از آنها سخن گفتيم در جنبه هاي كليدي مشترك هستند و در موارد مهمي برهم منطبق مي شوند، آن وقت اجراء يك پازل كلان كه سازنده بسياري از تحولات آينده است، خود را نشان خواهد داد.

مقدمه كتاب استراتژي امنيت ملي امريكا در قرن 21 با اين جمله آغاز مي شود كه بهترين راه براي پيش بيني آينده ساختن آن است. ما اكنون در موقعيتي قرار داريم كه مي توان فهميد امريكايي ها چگونه قصد دارند آينده سياست خود درباره ايران را بسازند.

اول از همه، روشن است كه امريكايي ها اصرار دارند به هر قيمت ممكن جريان فتنه داخلي ولو در حدي كه فقط بتوان بر مبناي آن نمايش هاي تلويزيوني ترتيب داد و نطق هاي حقوق بشري ايراد كرد، زنده بماند.

آمريكايي ها بيش از چند ماه است كه فهميده اند ناآرامي هاي پس از انتخابات در ايران ديگر نه مي تواند كاركرد امنيتي داشته باشد و نه كاركرد سياسي يا به تعبير دقيق تر با اين كارها نه مي توان نظام جمهوري اسلامي را برانداخت و نه حتي امكان گرفتن يك باج ولو كوچك از نظام كه بتواند لااقل چند ماهي از آن تغذيه كند، وجود دارد.

تنها كاركرد اين جريان آن است كه به گفته يك منبع اسراييلي هر از گاهي «آبروريزي» درست كند، مثل ديوانه اي كه كاري از او ساخته نيست و آزاري ندارد الا اينكه چند وقت يك بار -آن هم نه هميشه- دادي بزند و نگاه ها را در يك مجلس محترم متوجه خود كند.

غربي ها به اين آبروريزي البته دل بسته اند چرا كه مي توانند با استفاده از آن به عنوان ورودي ماشين تبليغاتي خود، خروجي آن را طوري تنظيم كنند كه گويي در ايران به واقع خبري است.

روشي كه اكنون غربي ها در پيش گرفته اند اين است كه بحران هاي افتاده به جان اين جماعت را به روشي علاج كنند. بحران اول فتنه -كه پيش از اين زماني از آن سخن گفته ايم- چيزي است كه مي توان آن را بحران تكيه گاه ناميد.

در ماه هاي گذشته مهم ترين عواملي كه فتنه در ايران به آن تكيه داشت دو چيز بوده است: 1- سرمايه اجتماعي كف خيابان و 2- اختلاف درون حاكميت.

در مورد سرمايه اجتماعي اكنون كار به ماليخوليا كشيده است. كساني كه تا ديروز تصور مي كردند مردم تهران فدايي آنها هستند چند ماهي است در هيچ تجمع مردمي شركت نمي كنند الا اينكه مردم آنها را وادار به فرار -در انواع مختلف آن- مي كنند.

غربي ها اكنون تلاش مي كنند اجازه ندهند جريان داخلي فتنه به هيچ وجه با اين حقيقت كه سرمايه اجتماعي آن دچار فروپاشي شده مواجه شود و به اين ترتيب به آنها اطمينان بدهند كه تكيه گاه مزبور سر جاي خودش است ولو اينكه همه ظواهر و قرائن خلاف آن باشد.

خوشمزه بازي هايي نظير اينكه تهران در روز 22 بهمن يك پادگان بزرگ شده بود، همه آنها كه آمدند سبز بودند ولي لباس بسيجي پوشيده بودند، راهپيمايان 22 بهمن دلشان سبز بود و از اين قبيل -كه شايد خواننده تصور كند شوخي است ولي عين تحليل هاي شگرفي است كه جريان فتنه در مورد حادثه 22 بهمن ارائه داده و در رسانه هاي غربي تا حد غير قابل توصيفي تكرار شده- همه در راستاي همين استراتژي است كه جريان فتنه همچنان بتواند به چيزي تكيه كند كه وجود ندارد.

در مورد تكيه گاه دوم هم اكنون طرف غربي مراقب است كه جريان داخلي فتنه دچار هيچ مسئله اي نشود. در اين تقريبا ترديدي نيست كه شكاف هاي درون حاكميت اكنون تا حدود قابل توجهي ترميم شده و حاميان حكومتي فتنه يا تغيير موضع داده يا آنقدر ضعيف شده اند كه مي دانند مثل تمام سال هاي پس از انقلاب بهتر است گوشه اي امن پيدا كنند و بيهوده خود را به مهلكه نيفكنند.

با كم شدن حجم اين اختلافات و روشن شدن اين نكته كه توان رهبري براي بازآرايي فضاي سياسي و تغيير آرايش نخبگان بسيار بيشتر از آن است كه روزهاي اول برخي تصور كرده بودند، غربي ها دريافته اند كه بهتر است يك تكيه گاه جديد براي دوستان داخلي خود دست و پا كنند و آن تكيه گاه هم دو كلمه بيشتر نيست: خود امريكا.

اگر به ياد بياوريد مقام هاي غربي در ماه هاي اول آغاز فتنه در حمايت صريح و علني از ناآرامي ها در ايران اندكي احتياط مي كردند. علت هم اين بود كه تصور مي كردند حمايت علني به ضرر دوستانشان تمام خواهد شد هم به اين دليل كه آنها اصرار دارند بگويند مهره امريكا نيستند و هم از اين رو كه اين حمايت ها مي تواند توجيه كافي براي برخورد با آنها به نظام بدهد.

اكنون روشن شده است كه اولا نه سران فتنه آنقدرها كه امريكايي ها روزهاي اول تصور مي كردند ضد آمريكايي و مصر به مرزبندي با آن هستند و نه ابايي از اين دارند كه به عنوان بخشي از پروژه امريكا شناخته شوند.

به عبارت ديگر، طرف غربي اگر مايل به زنده ماندن فتنه است، اكنون چاره اي ندارد جز اينكه دست خود را علنا بالاي سر آن بگيرد و فتنه گران را دلداري بدهد كه اگر درون حكومت اجماعي عليه آنها شكل گرفته، نبايد بيمناك باشند چرا كه امريكا با آنهاست!

اين وضعيت، هيچ تفاوتي با وضعيتي كه در همه سال هاي پس از انقلاب وجود داشته ندارد. در واقع پس از 7 ماه خواب و خيال اكنون امريكايي ها به همان جايي بازگشته اند كه همواره در آن قرار داشتند يعني متوسل شدن به ابزارهايي مانند حقوق بشر و امثال آن و درگير شدن با نهادهايي مانند سپاه كه حافظ و ضامن هويت و ارزش هاي انقلابي هستند.

در واقع اگر تغيير استراتژي هم در كار باشد بيشتر چيزي شبيه پس گرفتن حرف هاي دهان پركن چند ماه اخير و بازگشت به استراتژي خزنده اي است كه با سرعت لاك پشت - و گاهي هم با حركت در مسير برعكس- قصد براندازي روشنفكرانه نظام جمهوري اسلامي را دارد.

آقاي اوباما اگر مايل است چيزهاي بيشتري در مورد ميزان كارايي اين سياست در مقابل ايران بداند مي تواند به همسر وزير خارجه خود مراجعه كند. آقاي كلينتون به او خواهد گفت همه ديوانه بازي هايي كه بوش درآورد از جمله به اين دليل بود كه روش هاي به اصطلاح نرم در مقابل ايران كارگر نيفتاد و اينكه نام حركت سينوسي بين استراتژي هاي مقابله و مهار تغيير استراتژي نيست.

رسالت: رکن چهارم يا ستون پنجم؟

«رکن چهارم يا ستون پنجم؟» عنوان سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم محمدكاظم انبارلويي است كه در آن مي خوانيد:
 مي گويند مطبوعات رکن چهارم مشروطيت است اما همانها که چنين ادعايي داشتند از آن به عنوان ستون پنجم دشمنان مشروطيت استفاده کرده و تمام رهبران واقعي مشروطه را قتل عام کردند و از دل مشروطه استبداد سياه رضاخاني را با تکيه به همين ستون پنجم دشمن پديد آوردند.

از آن زمان به بعد همواره مطبوعات کشور تحت سلطه دو صدا و دو فکر،  يکي سوسياليستها و ديگر ليبرالها بوده است. همين روند تا پيروزي انقلاب ادامه داشت. سوسياليستها و ليبراليست ها شروع کردند به تکثير خود و يک صدا را در چند بلندگو پخش مي کردند.

آنها به اسم آزادي مطبوعات و تکثر انديشه و به نام رکن چهارم دموکراسي، نقش ستون پنجم دشمن را بازي مي کردند.آنها اساس کار نشر انديشه خود را برمبناي دروغ ، تهمت ، اهانت به مقدسات مردم و فريب افکار عمومي به نفع سلطه خارجي و بازگشت استبداد در داخل گذاشتند.

همين چهار مقوله در قانون مطبوعات جرم تلقي شد اما آنها خطوط قرمز را شکستند و ابايي از توقيف و توقف نشريه نداشتند چون هميشه چند بلندگو اين صدا را به نفع دشمن پخش مي کرد. يک بلندگو که قطع مي شد دو بلندگو نصب مي کردند.دوبلندگو که قطع مي شد چهار بلندگو نصب مي کردند.

متاسفانه مسئولين اجرايي و حقوقي کشور متوجه اين ترفند نشدند که آنها خود عمدا خلاف قانون عمل مي کردند که نشريه آنها توقيف شود تا ثابت کنند آزادي بيان نيست. آنها از مزاياي اين تعطيلي براي اثبات نقض حقوق بشردر ايران بهره مي بردند اما در همان حال مجوز چندين نشريه را در جيب خود داشتند.

اوج کار اين  جماعت ستون پنجمي اوايل انقلاب و دهه70  به هنگام سلطه دوم خردادي ها بر مقدرات کشور بود. بخش عظيمي از کساني که در تحريريه روزنامه هاي دوم خردادي کار مي کردند اکنون در لندن و واشنگتن عهده دار رسانه هاي ديداري ، شنيداري و ديجيتال آمريکا و انگليس برعليه ملت ايران هستند و بي آنکه  زحمتي براي اثبات اينکه آنها ستون پنجم دشمن بودند به ما بدهند هر شب دارند از رسانه هاي دشمن با مردم حرف مي زنند و به نوکري اجانب افتخار مي کنند و بدون رودربايستي مي گويند ما زمينه بازگشت استبداد و استعمار خارجي را داريم فراهم مي کنيم.

همواره در تاريخ مطبوعات يک حق ناديده گرفته شده و برحق ديگر بي مهابا اصرار شده است. آن هم حق برخورداري مردم و مخاطبان از فرآورده هاي صحيح و سالم رسانه اي است . مخاطب حق دارد که غذاي مسموم رسانه اي را نخورد.

مخاطب حق دارد از نظام بخواهد با کساني که نقش ستون پنجم دشمن در رسانه را بازي مي کنند و مي خواهند به رکن چهارم دموکراسي آسيب بزنند برخورد نمايد بنابراين حق آزادي بيان نبايد ملعبه عده اي براي بازگشت ديکتاتوري و سلطه بيگانگان باشد. متاسفانه فهم برخي از آزادي مطبوعات و آزادي بيان فقط معطوف به دارنده مطبوعه اي يا بيان کننده حرفي است.

براي مردمي که بايد پيام مطبوعه اي يا بياني را مصرف کنند اصلا ارزش قائل نيستند و حتي ماموريت هيئت منصفه را فقط دفاع از توليد کنندگان پيام، نه مصرف کنندگان پيام مي دانند با آنکه طي30  سال گذشته دهها روزنامه و نشريه با حکم قانوني تعطيل شده  وجهه ، نظام را در قاب آزادي بيان مخدوش کرده است اما به دليل زرنگي توليد کنندگان پيام مسموم که در اندازه ستون پنجم دشمن ظاهر مي شدند هيچ گاه خط توليد و توزيع پيام آنها نه در داخل و نه در خارج متوقف نشده است متجاوزان به حقوق و آزادي ملت خيلي راحت پس از تعطيلي نشريه اي بلافاصله حرفهاي خود را در نشريه اي ديگر حتي بدون يک روز وقفه انجام مي دهند و بي پرواتر از گذشته هم پيام توليد مي کنند.

لذا اگر بخواهيم دقيق تر سخن بگوييم ما با «صدا» طرف هستيم نه «بلندگو» ؛ «صدا» بايد مجازات شود نه «بلندگو» ؛ صداي دروغ ، فريب و موهن نبايد در عرصه رسانه اي کشور جايي داشته باشد اگر قضا و قانون نتواند اين صدا را تنبيه کند مردم بايد به فکر چاره اي براي تنبيه آن باشند . اين رويکرد درستي نيست حتي اين رويکرد به نفع صاحبان آن صدا هم نيست.

مردم در نگاه به رسانه ها دنبال رکن چهارم دموکراسي هستند اگر ببينند کارکرد رسانه به صورت ستون پنجم دشمن رخ مي نمايد به کارآمدي نهادهاي حقوقي و امنيتي کشور شک مي کنند.

مردم اگر بخواهند بدانند دشمن چه مي گويد خيلي راحت به رسانه هاي دشمن دسترسي دارند نيازي نيست برخي رسانه ها پيامهاي دشمن را زير چتر آزادي بيان و آزادي مطبوعات واگويه نمايند.

متاسفانه اخيرا سيدمحمد خاتمي رئيس دولت اصلاحات در جمعي متشکل از خانواده ها و برخي از همين اصحاب مطبوعات که به دليل تخلفات حقوقي در زندان هستند مطالبي در خصوص دفاع از آزادي مطبوعات و آزادي بيان مطرح کردند و به رکن چهارم مشروطه و نيز قانون اساسي در خصوص حرمت قلم و مطبوعات اشارت داشتند اما هيچ اشاره اي به حق ملت در خصوص آزادي دريافت سالم پيام نکردند.

حتي ايشان به شرارت ستون پنجم دشمن در مطبوعات در آشوبهاي چند ماهه اخير که عده اي از هموطنانمان بويژه بسيجيان را قرباني کرد نکردند.

آيا واقعا وظيفه و رسالت برخي اکنون دفاع از امتداد صداي بيگانگان در رسانه هاي داخلي است؟

مردمسالاري: افول عبدالمالک ريگي

«افول عبدالمالک ريگي»  يادداشت روز امروز روزنامه مردمسالاري به قلم کوروش شرفشاهي است كه در آن مي خوانيد:

خبر هولناک بود. در 24 اسفند 84 عده اي در جاده زابل به زاهدان 21 تن از مسوولا ن منطقه سيستان و بلوچستان را قتل عام کردند. در 23 ارديبهشت 85 باز هم همين عده در محور بم به کرمان با بستن راه  خودروهاي عبوري، 34 نفر را کشته وعده اي را زخمي و اسير کردند.

در 13 بهمن 85 باز هم همين عده 2 افسر انتظامي و يک سرباز وظيفه را به رگبار مي بندند. در 25 بهمن 85 يک دستگاه اتوبوس حامل پاسداران منفجر مي شود که 11 سپاهي کشته و 18 نفر نيز زخمي مي شوند و چندين جنايت ديگر که هر کدام تعريف خاص خودش را دارد اما در پيشاني همه اين جنايت ها نام يک گروه به نام جندالله و در راس اين گروه تروريستي، نام يک شخص به نام عبدالمالک ريگي به چشم مي خورد.

از آنجا که هر انساني براي هر اقدامي توجيه و تعريف خاصي دارد اين اقدامات گسترده تروريستي نيز بايد تابع توجيهاتي باشد و تروريست ها بايد به اين سوال پاسخ دهند که چرا چنين بي رحمانه کشتار کرده اند؟ چرا در بين کشته هايشان زن و کودک، پيرو جوان فرقي نکرده است؟ چرا بين نظامي و  غير نظامي تفاوتي قايل نشده اند و از همه مهمتر اين  همه جنايت با کدامين هدف صورت گرفته است؟

اگر بپذيريم که هر اقدام تروريستي يک چهره پنهاني دارد که ترورها راهدايت مي کند بنابراين مي توان به اهداف تروريست ها پي برد. اما هر نقطه اوجي يک نقطه افول دارد و امروز عبدالمالک ريگي در پايين ترين رده هاي اين افول قرار گرفته است و جالبتر اين که با وجود همه حمايت ها و هدايت هايي که از سوي چهره هاي پنهان در مورد اين شخص اعمال شده به همت نيروهاي مخلص و جان برکف ايران شناسايي مي شود و طي برنامه اي مشخص و هدفمند در حالي که هواپيماي حامل وي بر فراز آسمان ايران پرواز مي کرده با اسکورت جنگنده هاي ايراني در خاک ايران فرود مي آيد و دستگير مي شود.

اگر نگاهي به روال اين دستگيري داشته باشيم شرايطي که براي ادامه فعاليت هاي تروريستي وي فراهم آمده بود چنين تصوري را  در  ذهن ريگي متبادر مي کرد که موجوي دست نيافتني  است  و اين تصور وي را از عرصه زمين جدا کرده  و او در آسمان ها سير مي کرد تا اينکه جنگنده هاي ايراني هواپيماي حامل ريگي را  وادار به فرود کردند تا براي ريگي عينيت حاصل شود که پرواز در آسمانها رويايي بيش نيست و اگر چه چهره هاي نه چندان پنهان، او را به پرواز در آورده اند اما ايران و ايراني وي را به پايين مي کشد.

رسانه هاي بيگانه براي بي ارزش جلوه دادن اين حرکت بزرگ نيروهاي اطلاعاتي، امنيتي، نظامي ايران; حاشيه سازي کرده و سعي دارند. اين کار بزرگ نظامي امنيتي را بي ارزش جلوه دهند در حالي که  بهتر بود به جاي طرح چنين مسايلي، واقع بينانه رفتارکرده و مي پذيرفتند که اين عمليات در نوع خود بي نظير بوده است.

در اين  شرايط به جاي آنکه از عمليات شجاعانه و دقيق نيروهاي ايراني بگوييم از رسانه هاي جهان مي پرسيم که چرا و با چه هدفي عبدالمالک ريگي را بزرگ کرديد و اکنون که اين شخص دستگير شده تا بدين حد حقيرش مي کنيد؟

به هر حال همه کساني که يک عضو خانواده خود را با اقدامات تروريستي عبدالمالک ريگي از دست داده اند از دستگيري او خرسند  شده اند و کساني که هيچ يک از اعضاي خانواده هايشان نيز به دست ريگي کشته نشده آنها هم خرسندند، اما سوال همه اين عده که از دستگيري عبدالمالک ريگي خرسند شده اند اين است افرادي که از دستگيري ريگي خرسند نشده و به دنبال حاشيه سازي هستند چگونه تعريف مي شوند؟

ابتكار: پايان اختاپوسي به نام ريگي

«پايان اختاپوسي به نام ريگي» عنوان نگاه ويژه روزنامه ابتكار به قلم اسماعيل سلطنت پور است كه در آن مي خوانيد:

خبري بود تنها يک سطر کوتاه، با صدها روز بک گراند که از بامداد امروز سه شنبه ابتدا شايعه اش مطرح شد و بعد خبرش،و البته از دسته خبرهايي که هرچه جزئياتش بيشتر گفته شود عظمت کار هم بيشتر نمايان مي شود.

شرور عبدالمالک ريگي بعد از سالها شرارت و آدم کشي بالاخره به دام نفرين مادران داغداري افتاد که جوانانشان به دست آغشته به خون اين جلاد کشته شده بودند.

جوانکي که با توهم رهبري بخشي از جامعه، با سو» استفاده از فقر و محروميت مردم زجر کشيده بلوچ برخي از جوانان ساده لوح خطه سيستان و بلوچستان را فريفت تا آنان را به عضويت جرياني مخوف با هدف قتل و آدم کشي درآورد، کساني که شايد به خاطر مشتي دلار تن به کشتار سنگ دلانه مردم بيگناه زدند، کساني که با تاثير پذيري از اعتقادات غير واقعي و جعلي مذهبي از شيعيان دشمني خيالي براي خودآفريده بودند و به جنگ مسلحانه با آنان برخواستند.

حالا آن جوانک با قيافه اي مبهوت بايد براي مرگش لحظه هارا بشمارد، کسي که در عين جواني تشکيلاتي مخوف و امنيتي براي خود تدارک ديده بود، کسي که سال ها در دور ترين و صعب العبور ترين نقاط مخفي بود و تحت شديدترين تدابير امنيتي تردد مي کرد و با کابوس دستگيري شب ها را به صبح مي رساند... اينک آن کابوس به واقعيت رسيده و ماموران ايران که در زمين دنبال او مي گشتند در فرصتي ايده ال او را در آسمان به چنگ آوردند.

او همواره با نيروهايي تا دندان مسلح تردد مي کرد اما در شرايطي دستگير شد که به عنوان مسافر هواپيما،خلع سلاح مطلق بود. او راحت تر از آني که فکرش را مي کرد گرفتار شد و به اصطلاح در تله امنيتي و تور اطلاعاتي ايران گرفتار شد تا پايان اختاپوس شرق ايران بسيار شيرين رقم بخورد بدون تيراندازي، بدون درگيري و بدون ريختن قطره اي خون از بيني حتي يک نفر.

ريگي لابد پيش از دستگيري در زماني که از دوبي به سمت قرقيزستان در حال حرکت بود و وارد آب ها ايران شده باز هم روياهايي را در سر پرورانده واحتمالا نقشه هايي براي آدم کشي مي کشيده است و چهره او زماني که از پنجره هواپيما دو جنگنده ايراني را ديده بسيار ديدني بوده است.

بي شک ماموران امنيتي ايران سال ها ريگي را تحت نظر داشته و طراحي هاي بي شماري براي خلاص کردن مردم شرق ايران از شر اين جرثومه فساد داشته اند اما نوع اجراي عمليات دستگيري ريگي قطعا سبک نويني در عمليات هاي اطلاعاتي و امنيتي بين المللي بوده به نحوي که در نوع خود کم نظير و حتي بي نظير بوده است.

حال بايد منتظر افشاگري هاي جوانک خوش خيال بود و نيزمنتظر موضع گيري هاي کشورهاي مدعي مبارزه با تروريسم! اينک ريگي به عنوان منبعي با ارزش مي تواند پته خيلي قدرت ها را روي آب بريزد و بگويد از چه کساني سفارش ترور مي گرفته و براي هر ترور چه فاکتور هايي ارسال مي کرده و نيز بگويد با کدام سرويس هاي جاسوسي همکاري داشته است.

بايد منتظر شنيدن اعترافات او نيز بود و نيز منتظر ديدن او هنگامي که در مقابل صندلي دادگاه عدل مي نشيند. اما آنچه که ريگي بايد بداند اين است که مطمئنا امن ترين جا براي او در ايران همان سلولش است چرا که اگر به جاي ماموران مردم عادي او را به چنگ مي آورند سرنوشت دردآوري در انتظار او بوده است.

دنياي اقتصاد: رسالت مجلس در بررسي بودجه

«رسالت مجلس در بررسي بودجه» سرمقاله امروز روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دكتراحمد يزدان‌پناه است كه در آن مي خوانيد:

بررسي بودجه دولت‌ در يك اقتصاد نفتي فرصت خوبي در اختيار نمايندگان مردم مي‌گذارد تا هدف اصلي آن يعني سهم بودجه در رفاه اكنونيان و آيندگان را بررسي كنند.

اهميت بودجه در اين كشورها علاوه بر كشورهاي در حال توسعه غيرنفتي، در اين است كه نوسانات قيمت نفت از طريق بودجه به پيكره اقتصاد ملي سرايت مي‌كند. توجه به نيازهاي آيندگان و سهم آنان از اين ثروت ملي ايجاب مي‌كند كه نمايندگان مجلس، توسعه‌ پايدار موردنظر برنامه‌هاي پنج‌ساله را در برنامه‌هاي يك ساله بودجه‌اي دولت دور از ملاحظات سياسي و بده بستان‌هاي متداول لحاظ نمايند.

برخي كشورهاي نفتي با تزريق حداقلي ارز نفت به تقاضاي امروز جامعه و انتقال درست ثروت ملي به آيندگان به اين هدف دست يافته‌اند.در يك كلمه، مديريت سيكل‌هاي درآمد نفت و هموارسازي تامين مالي پروژه‌هاي عمراني و ساير مصارف از منبع يك بار مصرف پول نفت از ابعاد مهم رسالت بودجه‌نويسي در يك كشور نفتي است.

برپايي صندوق ذخيره ارزي و توسعه ملي تنها يك راه‌حل است، ولي كافي نيست.

مديريت مالي آينده‌نگر و عقلايي مي‌تواند شامل:

1 - هموارسازي مخارج عمومي در راستاي معالجه پديده كم رشدي اقتصاد.

2 - تعبيه سازوكاري كه به‌طور خودكار درآمد نفت را وقتي از آستانه يك حد معيني بيشتر شود به پس‌انداز تبديل نمايد و آنها را براي سرمايه‌گذاري تجهيز نمايد.

3 - خرج خودكار از پس‌اندازهاي انباشت شده وقتي قيمت نفت افت مي‌نمايد. هدف اعمال سياست مالي پويا بر پايه عنايت خاص بر تزريق بهنگام و به مقدار درآمد نفت و پايداري بلندمدت نقش آن در فرآيند توسعه است. در اينجا است كه مشكلات ساختاري بخش غيرنفتي از جمله واردات بي‌رويه بايد از ابعاد گوناگون در زمان بررسي بودجه مدنظر قرار گيرد و سرانجام، نياز به بالا بردن كارآيي مخارج دولت در آموزش و پرورش و بهداشت و غيره نيز در اين راستا حياتي است.

چرا مصون‌سازي بودجه دولت از نوسانات سيكلي نفت مهم است؟ زيرا در يك اقتصاد نفتي، نرخ ارز واقعي كه شكل دهنده قدرت رقابتي آن كشور و محوري براي متنوع‌سازي اقتصاد تك‌محصولي است با جهت سيكل‌هاي قيمت نفت همسويي دارد. تحقيق سه ماه پيش مجامع بين‌المللي براي 33 كشور نفتي مبين آن است كه اين هم‌سويي وقتي مديريت مي‌شود كه به عواملي چون: بوروكراسي شديد، كارآيي و عدالت سيستم قضايي، دموكراتيك بودن سيستم حكومتي و برابرگرايي توزيع درآمد، توجه كافي شود.

اعتماد: مردم، محور و اساس تحولات

«مردم، محور و اساس تحولات» يادداشت امروز روزنامه اعتماد به قلم جعفر گلابي است كه در آن مي خوانيد:
آن فيلسوف که گفته بود چند قهرمان به من بدهيد تا تاريخ را براي شما بنويسم، شايد بهتر بود بگويد چند جامعه را به من بدهيد تا سير تاريخ را مشخص کنم.

قهرمانان و ابرمردها و ابرزن ها در شکل گيري حوادث نقش بيشتري دارند و حضور آنها در تاريخ چشمگير است ولي خوب که بنگريم مردم تعيين کننده تر هستند و در تاثير و تاثر ميان نخبگان و جامعه، اين مردم هستند که دست بالا را دارند و خواص و رهبران و قهرمانان هم از دل جامعه بيرون مي آيند و معمولاً تابعي از معدل روحيات و اخلاق ملت ها هستند.

حالا در عصر انفجار ارتباطات و اطلاعات نقش مردم در سير حوادث بيشتر از هر زمان ديگري مشخص شده است و ديگر آن گونه نيست که بگويند تقدير و جبر روزگار جامعه يي را به فلاح يا به فساد کشاند.حکومت ها از ديرباز چه خوب شان و چه بدشان برآيندي از اخلاقيات جامعه اند، چه آنکه مردم تنبل حکومتي تنبل پيدا مي کنند و جامعه خلاق زمامداري متکبر مي يابند، آنجا هم که حاکميت دچار تباين ميان خود و جامعه شده به سرعت راه اضمحلال را خواهد پيمود.

به معناي ديگر حکومت متمايز از معدل جامعه تنها زمان کوتاهي مي تواند خود را تحميل کند، مگر اينکه نبض مردمان را بشناسد و در جهت همراهي با بطن اجتماع کوشش کند، بالاتر از آن تاثيرگذاري يک حکومت بر مردم کمتر از سلطه نامرئي مردم بر حکومت است و کمتر ديده شده است که حکومتي مردم را به راهي غير از معمول و معهود آنها فرا بخواند و در درازمدت موفق شود.

در قرآن کريم هم آنجا که به اين مهم اشارت دقيق و ظريفي رفته است حکومت تابعي از نفس قوم و تغيير آن موکول به تغيير انفاس مردم شده است.

در جاي ديگري در همين قرآن اشاره صريح تري وجود دارد و سرزنش آسا به مردم گوشزد مي کند که اگر پيامبر(ص) از ميان شما برود به اعقاب خود بازخواهيد گشت و ديديم که بعد از فقدان محمد(ص) جامعه حجاز آن زمان تا چه حد به جاهليت ها و عصبيت هاي گذشته خود رو آوردند و تا آنجا پيش رفتند که عرب را بر عجم امتياز دادند و معيار مهم و قرآني تقوا را از اصليت و محوريت فروانداختند.

با اين احوال چرا در طول تاريخ حاکمان اغلب سلطه جو بوده اند و مردمان اغلب سلطه پذير؟ آيا اين معنا خلاف مدعاي پيش گفته را نمي رساند و توده هاي مردم را نه در موضع «فعال» که در موضع انفعال نمي نشاند؟در پاسخ به اين سوال مهم باز هم بايد به تاريخ مراجعه کرد و به عيان انبوه طلوع و افول قدرت ها و حکومت ها را در نهاد ناآرام مردم جست وجو کرد و آزمون و خطاي مستمر آنها را دليلي بر تعيين کنندگي شان دانست.

مردم فعال مرتباً به ياري سرداري، حکومتي را به زير کشانده اند و در پايين و بالا بردن سلاطين خود از پي دادگري بوده اند که برايشان امنيت بياورد و بر محور عدالت دعاوي شان را به سرانجام برساند.

آنجا هم که جامعه يي از جوش و خروش بازمانده است، سکوت و سکوني سياسي پديدار شده است و باز هم ثابت شده که فضاي سياسي تابعي از احوالات مردم است.در واقع کثيري از مردم دائماً، دانسته يا نادانسته، آشکار و نهان در حال مبارزه اند؛ مبارزه در دفاع از حکومت يا عليه حکومت و چون قاطبه مردم به يکي از اين دو تمايل کند، همانا اراده جمعي بر همه چيز مستولي مي شود و هيچ مانعي را برنمي تابد.

حکومت هاي آگاه نبض جامعه را مرتباً مي سنجند و از ظواهر عبور مي کنند و به بطن تحولات و حوادث دست مي يابند، آنها خوب مي دانند در بهترين شرايط تنها به ميزان کمي قادر به جهت دهي و مديريت اذهان عمومي هستند و در نهايت فقط توانايي تسريع يا تاخير تحولات را به دست مي آورند.

فرض کنيم در ژاپن يک دولت تنبل روي کار بيايد، اين دولت شايد فقط چند ماهي بتواند سير کار و تلاش مردم را کند کند.

خلايق پرتلاش آن سامان چنان به کار و فعاليت مي پردازند که دولت شان عقب مي ماند و چون به خود آيد، مي بيند هيچ کس اطرافش نيست و مردم فرسنگ ها از او فاصله گرفته به جلو رفته اند.

در آلمان اين نظم مردم است که سلطه اصلي را دارا است و حداقل در اين جهت دولت ها را هماهنگ با خود مي کند. در انگليس شکل ديگري از فرهنگ و اخلاق مردم دولت ها را جهت مي دهد و در روسيه کاملاً پيدا است که اخلاق روسي تا چه حد از سر و روي دولتمردان شان مي بارد و همين طور براي هر جامعه يي مي توان ملاک و معياري را شناسايي کرد و براساس آن به تبيين رابطه ميان دولت ها و ملت هايشان پرداخت.

بهترين و باثبات ترين حالت ها آن است که ميان معدل خواسته ها، تمايلات، اخلاقيات و باورهاي مردم و دولت ها هماهنگي و هم جهتي قابل ملاحظه يي وجود داشته باشد، در چنين حالتي جامعه رو به شکوفايي مي رود و خلاقيت و توليد و ابتکار و تلاش و کار از هر کوي و برزني و در هر شکل و شمايلي خود را نشان مي دهد، اين معنا آنچنان ثابت و بديهي است که خود مي تواند معياري و نشانه محکمي از چگونگي رابطه ميان دولت ها و ملت ها باشد.

اگر جامعه يي مرزهاي توسعه را درنورديده است و هر روز آمارهاي خيره کننده و واقعي از پيشرفت ها و دستاوردهاي همه جانبه را بروز مي دهد، قطعاً هماهنگي و هم جهتي ميان دولت و ملت برقرار است. در جامعه ديگري که ذهن دولت و ملت دو تا باشد با شوک هاي شديد هم نمي توان مردم را به کار و تلاش واداشت و آمارهاي رشد دورقمي را تجربه کرد.

ميزان توليد، ميزان سرمايه گذاري، کميت و کيفيت آموزش، ميزان ناهنجاري هاي گوناگون اجتماعي، خبري دقيق از رابطه دولت ها و ملت ها مي دهد، چنان که هيچ تظاهر له يا عليه يي قادر به ارائه خبر و گزارشي تا به اين حد موثق و غيرقابل انکار و گوياي نوع رابطه دولت و ملت نيست.

براي رشد و اعتلاي کشور هيچ راهي جز رصد کردن دقيق احوال مردم و هماهنگي با معدل احوالات جامعه وجود ندارد بايد بطن اجتماع را در وراي جار و جنجال ها شناخت و اصل را بر تعامل با مردم گذاشت و چنانچه کلمه يي مي گوييم، سخني از آنها را بشنويم و اگر تمناي پذيرفتني داريم، امتياز و حقي را تقديم کنيم.

به نظر مي رسد درک و شناخت نسبت به ميزان تاثيرگذاري همه جانبه مردم در احوال جامعه، نوع مواجهه با ملت را دستخوش تحول مي کند، کوچک انگاران مردم، راه بي اعتنايي به آنها را مي پيمايند و قدرت خويش را در جاي ديگري جست وجو مي کنند، در صورتي که آگاهان با تکيه بر قدرت اساسي يک جامعه يعني «مردم» به ثباتي درازمدت و بقايي واقعي و آسان و بي اضطراب مي رسند.

ارسال به دوستان
سقز چیست ؟ خواص سقز و کاربردهای درمانی آن در طب سنتی ضربه اطلاعات سپاه به یک شبکه سازمان یافته در کرمانشاه عراقچی در تماس تلفنی با همتای ترکیه‌ای : از حقوق اقلیت‌ها در سوریه صیانت شود هشدار محسن رضایی : قدرت ایران را نیازمایند ؛ صبر راهبردی ایران براساس منطق و عاقلانه است وزیر خارجه فرانسه : جایگزین مذاکرات با ایران، استفاده از قدرت سخت است که گزینه‌ای خطرناک برای منطقه، اروپا و آمریکا خواهد بود پزشکیان : همه وزرای دولت برای حل مشکلات به خوزستان می‌آیند رئیس جمهور عراق : روابط ما و آمریکا خوب است هشدار کارشناس حوزه جمعیت : ۱۲ میلیون مجرد در کشور داریم / حدود ۱۲ هزار سقط جنین مجوزدار و ۱۲ هزار سقط غیرارادی در سال ترامپ : می‌خواهم سرمایه‌گذاری عربستان در آمریکا به یک تریلیون دلار برسد نماینده ولی فقیه در سپاه : نیازمند تحول در حوزه های علمیه هستیم / باید مراقب خطر نفوذ فکر و جریان‌ها باشیم علم الهدی : جدایی ورزش از حوزه های علمیه یک اشتباه بزرگ است حزب الله لبنان : باید مفاد توافق آتش بس به صورت کامل اجرایی شود دبیر شورای امر به معروف تهران : ظریف را بازداشت و بازجویی کنید! ترامپ: ۱۱ هزار تروریست در آمریکا مستقر شده‌اند فایننشال تایمز : ترامپ، نماینده ویژه خود در خاورمیانه را مسئول پرونده ایران می‌کند