بامداد جمعه، در شهرک شهید چمران، جایی که باد بوی خاک و زندگی میداد، آسمان ترکید. صدای انفجار، قلب تهران را لرزاند و زیر آوار، امیرعلی امینی، نونهال ۱۲ سالهای با کمربند مشکی تکواندو، برای همیشه خاموش شد.
به گزارش عصر ایران، رژیم صهیونیستی، با حمله سرد و بیرحمش، نه فقط خانهای را که امیرعلی و خانوادهاش در آن نفس میکشیدند ویران کرد، که رویاهای یک ملت را زیر خاک مدفون ساخت.
به نوشته هفت صبح، مادرش، در تاریکی آوار، نام او و برادرش را فریاد میزد. نیم ساعت، شاید بیشتر، در آن سیاهی محض، صداها در هم تنیده بودند، اما پاسخ امیرعلی نیامد. امدادگران، مادر و برادرش را از زیر سنگها بیرون کشیدند، اما امیرعلی و پدرش، رضا، در آغوش سرد خاک ماندند. عموی امیرعلی، با چشمانی پر از اشک، پیکر او را شناخت، اما از رضا هنوز نشانی نیست، گویی زمین او را به امانت نگه داشته است.
امیرعلی، متولد اسفند ۹۲، پسری بود که در میدان تکواندو نه فقط با ضرباتش، که با قلب بزرگش میجنگید. مربیاش، محمدمهدی احمدپور، از او میگفت، از تسبیحی که از مشهد آورده بود، از لبخندش که حالا تنها در خاطرهها مانده. پدرش، سایهبان همیشگیاش، هر گام او را در مسیر موفقیت دنبال میکرد. قرار بود آن صبح، تمرین کنند، برای لیگی که حالا بدون امیرعلی بیمعناست.
تهران امروز ساکتتر از همیشه است. شهادت امیرعلی، زخمی است که نه زمان التیامش میدهد، نه کلمات. او که در میدان ورزش، امید بود و در سفر به مشهد، ایمان، حالا در جوار آسمان جاودانه شده. اما این خاک، این شهر، این ملت، چگونه نبودنش را تاب بیاورد؟ تسبیح او در دست مربیاش میچرخد، و هر دانهاش، روایتی است از کودکی که زودتر از سنش بزرگ شد، و زودتر از همه ما، رفت.