عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر- در برهه ای که مدیریت در فوتبال ایران اغلب با بودجههای نجومی، لابیهای پنهان، نقلوانتقالات پر سر و صدا و خرید ستارههای کماثر تعریف میشود، تماشای فیلم مانیبالِ بنت میلر نه یک پیشنهاد فرهنگی، بلکه یک ضرورت مدیریتی است.
مدیران باشگاههای ورزشی ایران؛ از لیگ برتر تا دستههای پایین باید این فیلم را ببینند تا درک کنند که تیمداری حرفهای صرفاً با پول خرج کردن کامل نمیشود. مانیبال یادآوری میکند که مدیریت ورزشی امروز، ترکیبی از هوشمندی دادهمحور، شجاعت ساختارشکنانه و بازتعریف نگاه سنتی به استعداد است.
مانیبال تنها یک فیلم ورزشی نیست؛ یک کلاس مدیریت است. درس میدهد که در دنیایی ناعادلانه، آنکه هوشمندانهتر فکر میکند، نه آنکه بیشتر پول دارد، پیروز میشود. برای مدیران ورزشی ، دیدن این فیلم میتواند آغاز تغییری باشد که سالهاست ورزش ما به آن احتیاج دارد؛ تغییر از تیمداری با پول، به تیمداری با فکر.
داستان مانیبال با بحران شروع میشود؛ بحران بودجه، بحران نتایج، بحران روحی و بحران ساختاری. بیلی بین، مدیر تیم اوکلند اتلتیک، دو ستاره بزرگ تیمش را از دست داده و باشگاه با حداقل منابع در برابر رقبای میلیاردر ایستاده است. اینجا نقطهای است که بسیاری از مدیران ایرانی یا استعفا میدهند، یا پشت خریدهای پرهزینه پنهان میشوند. اما بیلی بین کاری میکند که در ساختار سنتی ورزش، غیرممکن به نظر میرسد: او بحران را نقطه شروع یک انقلاب فکری قرار میدهد. بحران برای او نشانه شکست نیست، بلکه فرصتی است برای آزمودن روشهایی که سیستم از آن میترسد.
یکی از مهمترین ایدههای فیلم، تضاد بین دو نوع استعداد است؛ استعدادی یا با تکیه بر احساس و ظاهر و اسم بازیکن تصمیم و دیگری بر اساس آمار، کارنامه و عملکرد واقعی او.
در نگاه رایج، استعداد چیزی ذاتی و غیرقابل اندازهگیری است؛ یک کشف غریزی توسط مربیان قدیمی. اما مانیبال روایت تیمی است که موفقیتش را نه بر مبنای ستارهسازی، بلکه بر پایه تحلیل آماری بنا میکند.
اینجا فیلم یک پیام روشن برای مدیران ایرانی دارد: اگر تیمداری شما فقط بر پایه اسم بازیکن است، نه کارآیی واقعی او، شما در حال خرج کردن بینتیجه هستید.
بیلی بین با کمک پیتر براند، تحلیلگر جوان و بیتجربه، سیستمی را وارد باشگاه میکند که تمرکزش نه بر ظاهر، بلکه بر کارکرد است. بازیکنانی که هیچ تیمی سراغشان نمیرفت، با معیارهای دادهمحور انتخاب میشوند و نتیجه؟ یک رکورد تاریخی ۲۰ برد پیاپی. این ترکیب بینظیر از عقلانیت و جسارت، درس مستقیم برای فوتبال ایران است؛ فوتبالی که در آن هنوز بسیاری از تصمیمها سلیقهای، هیجانی و مبتنی بر اسم است نه نقش.
مانیبال فقط درباره عدد و آمار نیست؛ داستان شجاعت ایستادن در برابر ساختار سنتی ورزش است. بیلی بین نه تنها با مربیان و کارشناسان قدیمی درگیر میشود، بلکه رسانهها را هم مقابل خود میبیند. اما او مسیرش را رها نمیکند، چون میداند که سیستم قدیمی، امنیتِ توخالی دارد.
برای مدیران فوتبالی ایران، این بخش بیش از همه اهمیت دارد: نوآوری همیشه با مقاومت روبهرو میشود. اگر مدیر باشگاهی بخواهد شیوههای علمی در خرید، تمرین، استعدادیابی یا مدیریت بودجه پیاده کند، طبیعی است که با مخالفت ساختارها و حتی طرفداران روبهرو شود. اما مانیبال نشان میدهد که تحول بدون مقاومت ممکن نیست.
این شاید مهمترین پیام فیلم برای فوتبال ایران باشد. اوکلند اتلتیک تیمی فقیر است اما بیلی بین نشان میدهد که اگر منابع محدود بهدرستی مدیریت شوند، میتوان با غولها رقابت کرد. این پیام بهویژه برای باشگاههایی که همیشه از کمبود بودجه شکایت میکنند حیاتی است: پول کم الزاماً مانع نیست. خرج بیهدف همیشه مانع است. تیمداری هنر است، نه خریدن نامها.
در فوتبال ایران، بودجههای کلان هم گاهی نتیجهای جز بدهی و ناکامی ندارد. اما رویکرد مانیبال نشان میدهد که منابع محدود اگر با تفکر و تحلیل همراه شوند، میتوانند معجزه بسازند.
پیام این فیلم را میتوان در یک توصیه خلاصه کرد؛ به جای خرید ستارههای تکراری، تیم بسازید. مدیریت علمی یعنی؛ استفاده از تحلیل داده در خرید بازیکن، توجه به نقش، نه نام، هدفمند کردن بودجه، انتخاب بازیکنان براساس کارکرد واقعی و آمار و تصمیمگیری بلندمدت به جای واکنشهای هیجانی.
باشگاههای ایرانی اگر میخواهند وارد عصر حرفهایگری شوند، باید از سنتهای قدیمی عبور کنند. عصر تصمیمگیری غریزی تمام شده؛ امروز، فوتبال دنیا با داده و مدلهای تحلیلی اداره میشود.