عصر ایران ؛ حسن ظهوری ــ سال ۱۷۸۷ میلادی، صادقخان زند در شیراز منتظر شنیدن خبرهای خوب از نبرد در خلیج فارس بود. او که هشت سال جنگ داخلی در ایران را پیش برده بود، اکنون گمان میکرد با پیروزی در جنگ بحرین و بازگرداندن این استان جداشده از ایران، میتواند درس مهمی به عموها و عموزادههایش بدهد و دوباره قدرت زندیه را به رخ بکشد. آخرین خبرها میگفت ناوهای جنگیاش در نزدیکی جزیره حَوار لنگر انداخته است، اما ناگهان خبر شوکهکنندهای رسید: آقامحمدخان در راه شیراز بود. در حالی که صادقخان نیمی از سپاهش را به سوی بحرین فرستاده بود.
۸ سال به عقب برگردیم، به سال ۱۷۷۹ میلادی، زمانی که کریمخان زند درگذشت. با مرگ او، خویشاوندانش برای بهدستگرفتن سلطنت ایران جنگ بزرگی به راه انداختند. از یکسو صادقخان و از سوی دیگر لطفعلیخان و در جبهههایی دیگر فرماندهان، سرداران، عموها و عموزادههای کریمخان، بر سر حکومت ایران به جان هم افتادند. در شهرهایی چون تهران، شیراز، اصفهان، کرمان، تبریز و بوشهر، صدها هزار نفر کشته شدند.
اما آنچه در این میان در حال وقوع بود و ماجراجویان جنگ داخلی از آن غافل مانده بودند، بحرین بود. درست ۴ سال پس از مرگ کریمخان، در قطر، عدهای از قبایل عرب به سرکردگی شیخ محمد بن آلخلیفه، رؤیای فتح بحرین را در سر میپروراندند.
بحرین جنوبیترین خاک ایران در خلیج فارس بود و در طول تاریخ همواره به ایران تعلق داشت. هرچند بارها از ایران جدا شده بود، اما به دفعات و آخرینبار توسط نادرشاه افشار فتح شده و دوباره به تقسیمات کشوری ایران بازگردانده شده بود.
رؤیای شیخ محمد بن آلخلیفه اگر محقق میشد، میتوانست برای سالها بحرین را از ایران جدا کند. او نقشه حمله را که از سالها پیش طراحی کرده بود، سرانجام در سال ۱۷۸۳ میلادی عملی کرد. او ۲۵۰۰ مرد جنگی را سوار بر ۷۰ کشتی بادبانی بزرگِ مجهز به توپ، به سوی بحرین روانه کرد؛ جایی که شیخ نصر آل مذکور، آخرین حاکم منصوب از سوی ایران، در آنجا حکومت میکرد.
شیخ نصر از شیوخ شیعه ایرانی بود که توسط کریمخان زند منصوب شده بود. او خراج خوب به دولت زندیه میپرداخت و حتی گفته میشود تا ۱۰ هزار تومان، یا معادل آن مروارید، به دربار زندیه ارسال میکرد. از آنجا که تجارت مروارید در میان اعراب سواحل جنوبی خلیج فارس پیشینهای کهن داشت، او برای تأمین خراج، گاهی به کشتیهای تجاری مروارید که عمدتاً متعلق به آلخلیفه بودند حمله و آنها را غارت میکرد. همین حملهها و غارتها سبب شد آلخلیفه در اندیشه تصرف بحرین بیفتند؛ فکری که سرانجام عملی شد و بحرین در سال هزار و هفتصد هشتاد و سه میلادی به دست آلخلیفه اشغال شد.
نبرد فتح بحرین چندان به طول نینجامید. شیخ نصر نمیتوانست در برابر ناوگان عظیم آلخلیفه که بریتانیاییها و هلندیها هم حمایتش میکردند مقاومت کند. او پس از مقاومتی کوتاه، بهشدت زخمی شد و پس از شکستی که چندان دور از انتظار هم نبود، به بوشهر گریخت.
خبر به گوش صادقخان زند، لطفعلیخان و دیگر طرفهای درگیر در جنگ داخلی ایران رسید، اما شرایط میان آنان چنان وخیم بود که نمیتوانستند به ماجرای بحرین رسیدگی کنند. شاید هر یک از آنان میاندیشید که پس از پیروزی و بهدستگرفتن ایران، روزی بحرین را هم بازپس خواهند گرفت.
با این حال، شیخ نصر چندان به این رؤیاها دلخوش نبود. او چند حمله کوچک برای بازپسگیری بحرین ترتیب داد، اما همه آنها با شکستهای سنگین روبهرو شدند. بحرین در دست آلخلیفه باقی ماند تا روزی که صادقخان دوباره موفق شد شیراز را به کنترل خود درآورد.
او با خود میاندیشید که اکنون میتواند درسی عبرتآموز به دیگر مدعیان سلطنت در ایران بدهد و گمان میکرد با بازپسگیری بحرین، پیام روشنی به آنان خواهد فرستاد. اما یک مشکل بزرگ وجود داشت؛ پس از مرگ نادرشاه در سال ۱۷۴۷ و فروپاشی ناوگان دریایی ایران، در زمان کریمخان هم این ناوگان احیا نشد.
صادقخان تصمیم گرفت هر مقدار کشتی در اختیار دارد به نبرد بازپسگیری بحرین بفرستد. او ۱۲ کشتی بزرگ آماده کرد، ۱۵۰۰ سرباز را سوار آنها و فرماندهی را به میرزا مهدیبیگ، حاکم بندرعباس، سپرد.
ناوگان ابتدا در قشم توقف آذوقه جمعآوری کرد و برای نبرد آماده شد. سپس به جزیره حَوار رفت و در نزدیکی بحرین لنگر انداخت. در همین زمان خبر حمله آقامحمدخان به گوششان رسید. همهچیز در شیراز در حال دگرگونی بود.
این خبر به گوش ملوانانی که چند ماه حقوق نگرفته بودند هم رسید و شورشی درگرفت. فرماندهان کشتیها از میرزا مهدیبیگ خواستند که به بندرعباس بازگردند. آنان میترسیدند اگر صادقخان سقوط کند و شیراز به دست آقامحمدخان بیفتد، دیگر پشتیبانی نداشته باشند. سرانجام عقبنشینی کردند. اما با خشم صادقخان روبهرو شدند. برخی از آنان را کور و برخی دیگر را اعدام کرد.
خبر به گوش آلخلیفه رسید که کشتیهای ایرانی بدون شلیک حتی یک گلوله توپ، مجبور به بازگشت شدهاند. آنها جشن مفصلی برپا کردند و آن روز را با عنوان «فرار ناوگان ایرانی بدون جنگ» نامگذاری کردند. این عقبنشینی پیامدهای سنگینی داشت. آلخلیفه که تا آن زمان برای جلوگیری از حمله ایران، کموبیش خراجی به حاکمان زند میداد، پس از این واقعه تصمیم گرفت دیگر هیچ خراجی به ایران نپردازد.
سرانجام آقامحمدخان با فتح شیراز، به حکومت زندیه پایان داد و در سال ۱۷۹۶ میلادی تاجگذاری کرد. در همان زمان تصمیم گرفت نامهای تهدیدآمیز به شیخ احمد آلخلیفه بنویسد و او را تهدید کرد که اگر به ایران خراج ندهد، به بحرین حمله خواهد کرد. شیخ احمد چندباری به او خراج داد، اما پس از ماجرایی تصمیم گرفت دیگر خراجی به ایران ندهد.
در این زمان، نزدیک به ۱۵ سال از حکومت آلخلیفه بر بحرین میگذشت. آنان سکه ضرب کرده بودند و تجارت دریایی منطقه را بدون مشارکت ایران رونق داده بودند. این مسئله برای ایرانیان خوشایند نبود، اما کار چندانی از دستشان برنمیآمد.
پس از تثبیت قدرت آلخلیفه، آن هم با حمایت بریتانیا، بازگرداندن شرایط به دوران پیش از مرگ کریمخان بسیار دشوار شده بود. در سال ۱۷۹۸، کمپانی هند شرقی بریتانیا تصمیم گرفت بحرین را به پایگاه راهبردی خود برای مقابله با دزدان دریایی در خلیج فارس تبدیل کند. این اقدام، عملاً آلخلیفه را از پرداخت خراج به ایران منصرف کرد.
آقامحمدخان چندین بار تلاش کرد نیروهای دریایی را به سوی بحرین روانه کند، اما هر بار ناگهان ناوگان قدرتمند بریتانیا در منطقه ظاهر میشد. حتی یک بار که قرار بود از بوشهر حملهای به سمت بحرین آغاز شود، ناوگان بریتانیا در بوشهر لنگر انداخت و ایرانیان مجبور شدند از این حمله صرفنظر کنند. با این حال، ایران هرگز از ادعای خود دست نکشید و همواره اعلام میکرد که بحرین بخشی از خاک ایران است که در اشغال آلخلیفه قرار دارد.
ماجرا در سال ۱۸۲۰ پیچیدهتر شد؛ زمانی که بریتانیا با شیوخ بحرین معاهدات دریایی امضا کرد و بحرین عملاً تحتالحمایه این کشور قرار گرفت. بعدها در سال ۱۸۶۱، با امضای معاهدات تکمیلی، بحرین به مستعمرهای غیررسمی از بریتانیا تبدیل شد. با این حال، ایران همچنان از ادعای خود عقبنشینی نکرد.
با به قدرت رسیدن رضاشاه پهلوی، ایران بارها از بریتانیا خواست بحرین را به ایران بازگرداند؛ درخواستهایی که چندان مورد توجه قرار نگرفت. این روند تا سال هزار و نهصد و شصت ادامه یافت، زمانی که بریتانیا اعلام کرد قصد دارد تا سال هزار و نهصد و هفتاد و یک از خلیج فارس و شرق سوئز خارج شود.
در آن زمان، ایران تحت سلطنت محمدرضاشاه بود. او بیم آن داشت که بریتانیا با تشکیل اتحادیههای عربی، بحرین را بهطور کامل از ایران جدا کرده و به سمت استقلال دائمی سوق دهد. از همین رو، بارها تأکید میکرد که بحرین بخشی از خاک ایران است و از ایران جدا نخواهد شد.
اما تنها بحرین نبود که برای شاه ایران نگرانی ایجاد کرده بود. زمزمههای جداسازی جزایر سهگانه، تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی هم بحران را تشدید میکرد. آن هم در دورانی که محمدرضا شاه روابط خوبی با غرب پیدا کرده و در آستانه خرید تجهیزات نظامی پیشرفته قرار داشت.
به همین دلیل، در سال ۱۹۶۸، در سفر به هند مصاحبهای انجام داد که همان مصاحبه، مبنای اقداماتی از سوی بریتانیا و سازمان ملل شد که در جداسازی بحرین از ایران بیتأثیر نبود. او در آن مصاحبه گفت: «بحرین جزئی از خاک ایران است، مگر آنکه خود بحرینیها نخواهند متعلق به ایران باشند.»
او بر این باور بود که بحرین بیش از ۱۸۰ سال است که از ایران تبعیت نمیکند و سرمایهگذاری برای بازگرداندن آن سودمند نیست؛ شاید به همین دلیل آن سخنان را در هند بیان کرد.
بریتانیا پیش از خروج از خلیج فارس، حلوفصل ماجرای بحرین را به سازمان ملل سپرد. در سال ۱۹۷۱، هیئتی حقیقتیاب از سازمان ملل وارد بحرین شد و با گروههای مختلف بحرینی، از جمله شیوخ، تجار، روحانیان شیعه و سنی، مردم محلی و بهویژه زنان، مصاحبه کرد. این هیئت پس از پایان کار، گزارشی به دبیرکل سازمان ملل ارائه داد و در آن اعلام کرد که مردم بحرین تمایلی به پیوستن به ایران ندارند؛ گزارشی که ایران آن را یک «نظرخواهی غیررسمی» دانست، نه همهپرسی.
در نهایت، همهچیز به مذاکره انجامید. در سال ۱۹۷۱، بریتانیا، ایران و شیوخ عربِ آلخلیفه ـ که در آن زمان امیرشان شیخ عیسی بن سلمان آلخلیفه بود ـ بر سر میز مذاکره نشستند و درباره بحرین تصمیمگیری کردند.
قرار شد در ازای تثبیت حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه، بحرین استقلال خود را به دست آورد. شاه همچنین نگران افزایش جمعیت عرب در ایران بود و میگفت سه میلیون عرب در ایران زندگی میکنند و نمیخواهد چهارصد هزار عرب دیگر نیز به آن افزوده شود. به همین دلیل جزایر سهگانه را نگه داشت و از بحرین صرفنظر کرد.
در ۱۴ اوت سال ۱۹۷۱، بحرین رسماً استقلال خود را اعلام کرد. یک روز بعد، ۱۵ اوت، ایران این استقلال را به رسمیت شناخت. چند روز بعد هم بحرین به عضویت سازمان ملل متحد و اتحادیه عرب درآمد.
با این حال، جزایر سهگانه هم به این سادگی در اختیار ایران قرار نگرفت. در همان زمان که بریتانیا در حال ترک منطقه بود، ایران از بیم اقدامات شیوخنشینهای اماراتی، ناوگان خود را به سوی جزایر سهگانه گسیل کرد و پرچم ایران را بر فراز این جزایر برافراشت.