عصر ايران ورزشي، هومان دورانديش- " امثال قطبي حق ندارند درباره من حرف بزنند و اظهارنظر كنند. "" زماني كه در ايران جنگ بود ايشان از كشور خودشان فرار و در محيطي آرام زندگي كردند …كساني در اين مملكت بودند كه جان خودشان را كف دستشان گذاشتند و برعكس امثال قطبي كه از ايران رفتند، به خاطر ناموس و كشورشان در جنگ شهيد شدند. "جملات فوق متعلق به علي دايي است؛ انساني كه درمجموع تاب تحمل هيچ انتقادي را ندارد و چنان شيفته خودش است و دغدغه دفاع از خود را دارد كه در برابر هر انتقادي سريع موضع مي گيرد و با لحني طلبكارانه، به ناقد خود حمله مي كند.
چندي پيش افشين قطبي نيز از منتقدانش خواسته بود كه نقدهايشان را در گوشي و در خلوت با او مطرح كنند. صاحب اين قلم نيز نقدي بر افشين قطبي نوشت و به او يادآور شد كه حضور در عرصه عمومي اقتضائاتي دارد و نقدپذيري، يكي از اين اقتضائات است.
ديروز افشين قطبي به خبرنگاران مي گفت او را نقد نكنند و امروز علي دايي مي گويد قطبي حق ندارد از من انتقاد كند.
به راستي چرا عموم ما ايرانيان اين گونه از نقد شدن پروا داريم و همه را در را رابطه با خودمان دهان بسته مي خواهيم مگر اينكه زبان به تعريف و تملق ما بگشايند؟
چرايي اين امر چندان نامعلوم نيست اما در اين يادداشت قصد نداريم نكاتي را ذكركنيم كه از فرط تكرار، ملال آور شده اند. هدف اين يادداشت پرداختن به فراز دوم استدلال دايي عليه قطبي است.
دايي براي اينكه قطبي را پاسخي دندان شكن دهد، در پس ارزشها سنگر مي زند و اين يعني چنگ زدن به هر دستاويزي براي گلاويز شدن شدن با رقيب و بر زمين افكندن او.
اينكه " كساني در اين مملكت بودند كه جان خودشان را كف دستشان گذاشتند و ... به خاطر ناموس و كشورشان در جنگ شهيد شدند "، سخني راست و درست است اما اين چه ربطي به دعواي دايي و قطبي دارد؟ مگر افشين قطبي سخني در نقد رزمندگان اسلام و طالبان شهادت در سالهاي خون و آتش گفته است؟
به علاوه چه كسي گفته است كه ايرانياني كه در دهه 60 در خارج از كشور بودند، از كشور خودشان فرار كرده بودند تا در محيطي آرام زندگي كنند؟ آيا دايي درمواجهه با ايرانيان مقيم خارج نيز جرات گفتن چنين سخني را دارد؟ يا اينكه چون مي داند اي حرف ها مصرف داخلي دارد، چنين آتشي بر افشين قطبي مي بارد؟
افشين قطبي يك كلام گفته است كه در زمان حضور دايي در تيم ملي، مهره سوزي شده و دايي به جاي اينكه توضيح دهد كه در زمان مربيگري من، به اين دليل و آن دليل، مهره سوزي نشده است، اين گونه زمين و آسمان را به هم مي دوزد و آسمان و ريسمان مي بافد تا مبادا در جواب ناقد خويش چهار جمله استدلالي در حوزه كاري اش بگويد.
اگر اين انتقاد را نه قطبي بلكه بيژن ذوالفقارنسب از دايي كرده بود، آيا دايي باز هم مي توانست در جواب او سخنان سياسي بي ربط بگويد؟ بديهي است كه نه. در آنجا دايي ناگزير بود سخن استدلالي فني بگويد.
حال چرا در جواب انتقاد قطبي چنين سخني نمي گويد؟ زيرا دايي اساساً طاقت نقد شدن را ندارد. او در برابر نقد بيش از آنكه به تامل و تفكر مشغول شود، تنها عصباني مي شود و بس. اگر ذوالفقارنسب هم چنين نقدي بر دايي وارد مي كرد، او باز هم عصباني مي شد و به شيوه غير استدلالي ديگري پاسخ او را مي داد.
اين سخن دايي را كه مي گويد " امثال افشين قطبي حق ندارند درباره من حرف بزنند و اظهار نظر كنند"، پيشاپيش مي توان به عنوان يكي از مضحك ترين جملات سال 89 انتخاب كرد؛ زيرا مفروض سخن دايي اين است كه ايرانياني كه دردهه 60 در خارج از كشور زندگي مي كردند، حق انتقاد از ايرانياني را كه در آن زمان در داخل كشوربودند، ندارند. مدلول سخن دايي هم چيزي جز اين نيست كه ايرانيان خارج نشين بايد خفقان بگيرند و درباره داخلي ها بخصوص خود جناب دايي، اظهار نظري نكنند.
به راستي كه آدمي نمي داند بر آموزه استبدادي و ديكتاتورمآبانه مربي خوش شانس پرسپوليس بخنند يا بگريد.
بر فرض كه افشين قطبي در زمان جنگ ايران و عراق، از سر عافيت طلبي و پرواپيشگي، از كشور خودش – به تعبير دايي – گريخته باشد و زندگي در محيطي آرام را برگزيده باشد، آيا باز هم با استناد به فرار فرضي قطبي از كشور، مي توان به او گفت كه مربي سابق تيم ملي را نقد نكن؟ بديهي است كه نه. زيرا قطبي از موضع يك سرباز فراري از جنگ، به نقد ژنرال فاتح جنگ ننشسته است بلكه به عنوان مربي كنوني تيم ملي از مربي سابق تيم ملي انتقاد كرده است.
آيا واقعاً ذهن دايي عاجز از تجزيه و تحليل چنين بديهياتي است يا اينكه منيت و نفسانيتش او را به ورطه طرح سخناني چنين عاميانه و مغرضانه درافكنده است؟
چه خوب است علي دايي كه اكنون بنا به مصالحي خاص مدعي دفاع از ارزشها شده است، مطابق توصيه حضرت علي ( ع )، به " ما قال " بنگرد نه به " من قال ".
مهم نيست چه كسي دايي يا هر كس ديگري را نقد مي كند. مهم اين است كه ناقد چه مي گويد. اگر نقد ناقد رواست، بايد آن را پذيرفت و اگر روا نيست، بايد به آن پاسخ استدلالي دارد.
پاسخ هاي پرت و بي ربط، شايد دل نقد شونده را خنك كند ولي نه به پرده برداري از حقيقت كمكي مي كنند و نه فضيلتي بر فضائل پاسخ دهنده مي افزايند.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ايشون فقط از ي كاه بلده كوه بسازه. همين
آيا علي دايي درجنگ هم شركت كرده؟ سابقه جنگي خود را علم كند تابدانيم كه سوء استفاده مي كند ياكسي ديگر جنگيده و حالا او سودش را مي خورد
ضمنا خارج رفتن و مطرح شدن چيزبدي نيست همانطور كه پيامبر اصحاب خود را به مهاجرت تشويق مي كرد
بابا بی خیال..آقای گودرزی رو چه به آقای شقاقی ..اگه راست میگی یه جمله فارسی روکامل بیان کن..
چرا تا کم میارین به زمین وزمان وائمه معصومین گیرمیدین..؟ اینش جالبه که این آقایون خودشونو دارای مدارک آکادمیک وفرنگ رفته هم میدونن ولی از هرچی سنتی ودگم وفناتیکه عقبترن...!
اون تیکه خوش شانسی رو خوب اومدی، مربی که تیم رو سوم میگیره چهارم میکنه یا از سر خوش شناسی جاییکه می تونه با تیم قهرمان لیگ روبرو شه می خوره به یه تیم ضعیف شده اونم تو زمین خودش یا حتی وقتی می تونه فینال حذفی رو با یکی از هشت تیم برتر لیگ آسیا بازی کنه باز می خوره به تیم دسته یکی خوب معلومه خوش شانسه.
بعد یکی هم میاد تو برنامش نظر سنجی میزنه بهترین مربی فصل کیه اونوقت ایشون به لطف احساسات و هیجانات همون روز نزدیک 50 درصد رای تو 6 تا مربی میاره ، این یعنی چی ؟ جز خوش شانسی !
فعلا که با شرایط موجود و قدرت تحلیل جامعه وضع فوتبالمون همین خواهد بود
نويسنده يادداشت: دوست عزيز در اين باره پيش از اين دو يادداشت با عناوين " قطبي رفتني است " و " مستبد دموكرات نما " نوشته ايم. يادداشت نخست در وصف قطبي ويادداشت دوم درنقد وي بود. نقد دايي به منزله حمايت از قطبي نيست.
خدایش اگر دایی نباشد فوتبال حرفی برای گفتن دارد؟
تازه ایشان که میگوید من چنین کردم و جنان مگر غیر از این است که هرچه شده از صدقه سر نام ایران و تیم ملی بوده است پس دیگر اصلا" منتی ندارد و نباید فراموش کند که یک بچه شهرستانی بوده که با حمایت برخی پیشرفت کرده است.