۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۸۳۸۶
تاریخ انتشار: ۱۹:۱۸ - ۱۱-۰۳-۱۳۸۹
کد ۱۱۸۳۸۶
انتشار: ۱۹:۱۸ - ۱۱-۰۳-۱۳۸۹

شخصيت ليلی مثل يک اسطوره بود

ستاره صفرآوه

از اين که مردم ايران از بازي اش در سريال «در چشم باد» استقبال کرده اند، خوشحال است و ايران را خيلي دوست دارد. «ستاره صفرآوه» ۲۷ ساله و متولد تاجيکستان است وي فارغ التحصيل رشته خبرنگاري صدا و سيما با گرايش کارگرداني،از دانشکده هنرهاي زيباي تاجيکستان مي باشد.

«صفرآوه» مي گويد که قبل از اين که بازيگر شود، در شبکه اول تاجيکستان خبر روسي، تاجيکي را مي خوانده است.

پس از اين که بازي اش در سريال «در چشم باد» به پايان رسيده است، به کشور خود بازگشته سپس استاد دانشکده هنرهاي زيباي تاجيکستان شده است.بازيگر نقش «ليلي» سريال «در چشم باد» مي گويد: هنگامي که براي بازي در سريال «در چشم باد» پذيرفته شدم، به همراه پدرم به ايران آمدم و بازي ام دو سال و نيم طول کشيد.«صفرآوه» از پوشش ايراني بسيار خوشش مي آيد و مي گويد: فرهنگ ايران و تاجيکستان يکي است. همه از يک مردم و يک پدر و مادر هستيم.گفت وگو با «ستاره صفرآوه» با همان لحن و بيان شيرين تاجيکي نوشته شده است، تا تداعي گر بازي ليلي «در چشم باد» باشد.

* چه شد که پيشنهاد بازي در مجموعه تلويزيوني «در چشم باد» را پذيرفتيد؟

يک سال پيش از آن که براي ايفاي نقش ليلي انتخاب شوم، يک شب در خانه، همراه فاميل به تماشاي تلويزيون نشسته بودم. يک باره ديدم خانم «لطافت يوسفي» که از هنرمندان کلان تاجيکستان است، در حال مصاحبه مي باشد. او مي گفت در يک فيلم بزرگ ايراني ايفاي نقش کرده است. همراه با مصاحبه «لطافت» پاره اي از پشت صحنه و يک پاره از فيلم «در چشم باد» را به نمايش گذاشتند. آن قسمتي که «آقا حسام» سوار بر اسب به ديدار همسرش آمده بود. نمي دانم چرا يک باره دلم تپيد، صحنه ها آن قدر نغز و زيبا بودند که آدمي باور نمي کرد. خب صد البته «حبيب ا... رزاق» و «لطافت يوسفي»، از بازيگران کلان تاجيکستان هستند و همه آن ها را مي شناسند. اما صحنه ها به قدري کلان و پررنگ بود که باور کردنش خيلي دشوار بود. نمي دانم چرا من با همه دلم آرزو کردم که اي کاش، جاي «لطافت» بودم. اما از آرزوي خودم خنده کردم. چرا که «لطافت يوسفي» يک هنرمند کلان است و من فقط بيست و سه سال داشتم و گوينده خبر بودم.

یک سال بعد شنيدم يک کارگردان کلان ايراني، به همراه فيلم بردارش به تاجيکستان آمده است، تا در کشورمان يک خانم بازيگر را، براي آفريدن نقش در تلويزيون انتخاب کنند، خيلي خوشحال شدم. به پدرم گفتم که مي شود من هم بروم و سرنوشتم را انتخاب کنم. پدرم گفت: «برو ايران کشور بسيار خوبي است. شايد تقدير تو همين باشد.» البته من از کودکي به سينما بسيار علاقه مند بودم. اما در تاجيکستان به سبب هاي زياد، سينماي وطني نداريم و من نمي توانستم آرزويم را برآورم. چرا که دلم مي خواست در دانشگاه سينما بخوانم و راه دلم را بروم. اين بود که از پيش آمد تازه خيلي شاداب شدم. با اين که خيلي نگران بودم و مي ترسيدم، براي دادن تست به ديدار آقاي جوزاني رفتم. وارد اتاق که شدم، سه مرد در کنار آقاي «محمد غايب» رئيس سينما و شاعر کلان فارسي گوي تاجيکستان نشسته بودند. آن قدر ترسيده بودم که پايم مي لرزيد.

فکر مي کنم آقاي جوزاني زود فهميد و به من گفت: «بفرماييد بنشينيد.» تا نشستم بي مقدمه چند شعر فارسي از سعدي خواندم. همه با تعجب به من نگاه کردند و من نگاهم را دزديدم. چند جمله آقاي «طاهري» از من سوال کردند. من حتي يادم نمي آيد چه جواب هايي دادم. آقاي کريمي از من فيلم گرفتند و بعد من رفتم. يک به هزار هم باور نمي کردم که قبول شوم. چرا که مي دانستم بهترين بازيگران تاجيکستان هم، به سان من تست گذرانده اند. خيلي افسرده بودم. شب در خانه پدرم از من سوال کرد. گفتم: «نمي دانم ولي به طور حتم قبول نشدم.» او گفت: «تو حتما قبول مي شوي.» آخر پدرم هميشه فکر مي کند من هنرمند هستم. اما خودم باور نمي داشتم. وقتي به من زنگ زدند که قبول شده ام از شادي به پا بند نبودم. چون تازه فهميده بودم که آقاي جوزاني همان کارگردان سريال «در چشم باد» هستند که خانم «لطافت يوسفي» و آقاي حبيب ا... رزاق»، در فيلم او ايفاي نقش کرده اند.

* چه شناختي از سينماي ايران و مسعود جعفري جوزاني داشتيد؟

من از سينماي ايران شناخت نداشتم. اما همان جور که گفتم با ديدن قسمتي از سريال «در چشم باد»، مي دانستم که آقاي جوزاني يک کارگردان جهاني هستند بعد از اين که در تست قبول شدم، در اينترنت درباره شخصيت آقاي جوزاني نگاه کردم از اين که براي بازي در فيلم ايشان دعوت شدم، بسيار خوشحال بودم.

* وقتي فيلم نامه را مطالعه کرديد چه موضوع آن برايتان جذابيت داشت؟

در آغاز، خواندن فيلم نامه برايم مشکل بود. چون فارسي را سخت مي خواندم. اما در پايان نوشتن فارسي و خواندن آن را آموختم. خانم «شهربانو بهراميه» و آقاي «احمد رمضان زاده» فيلم نامه را، برايم به فارسي مي خواندند من هم آن را با الفباي روسي مي نوشتم. اين فيلم نامه يک شاهکار بود. من را ياد «تولستوي» مي انداخت که «جنگ و صلح» را نوشته است. با هيجان لحظه  به لحظه آن را مي خواندم و ترس و نگراني ام، زياد و زيادتر مي شد. تازگي و جذابيت فيلم نامه مرا ترسانده بود. هر قسمت آن، مرا به سرزمين تازه اي مي برد که هم احساس آشنايي با آن داشتم و هم همه چيز آن جا، در نظرم تازه بود.

* «ليلي» را چگونه شخصيتي ديديد؟

شخصيت «ليلي» مثل يک اسطوره بود. من «ليلي و مجنون» نظامي را خواندم. فکر کردم شايد قصه آقاي جوزاني، يک ليلي اسطوره اي باشد که در قلب همه فارسي زبانان است. يک پاره هايي از شخصيت «ليلي» مرا ياد «گردآفرين» شاهنامه استاد بزرگ فردوسي مي انداخت. وقتي به آقاي جوزاني فکرم را گفتم، ايشان هم مرا راهنمايي کرد که اين ليلي يک زن به تمام معني کامل است. ليلي وسعت و معني عشق را به شکل کامل مي شناسد. محبت او به «بيژن» از حد زميني هم فراتر است. بالاتر از همه «ليلي» مثل وطن است که فرهنگ و زبان و عقيده، در او جاري است. من به آقاي جوزاني گفتم که مي ترسم نتوانم اين زن را درست بازي کنم. اما او با خونسردي و خوشرويي شانه هايش را بالا انداخت و گفت: « ترديد نکن تو مي تواني!» اما من هنوز هم حرف هاي او را باور نکرده ام.

* با کارگردان چقدر هم فکري داشتيد و چگونه در مقابل دوربين هدايتتان کرد؟

آقاي جوزاني مي دانست که «ليلي» چه کسي است و چه بايد بکند، او همواره مرا راهنمايي مي کرد و مي گفت: «زياد فکر نکن. تو بايد باور کني که ليلي هستي. فقط به احساس و قلبت باور داشته باش. اگر زياد فکر کني کار خراب مي شود.» او مي گفت: «مهم نيست اگر در جايي که فيلم بردار به تو گفته مکث نکني، اگر دلت خواست وديدي احساس مي کني بايد از آن نقطه هم عبور کني، از آن بگذر. فيلم بردار خودش کارش را مي داند.» او هميشه مي گفت: «خواهش مي کنم زياد فکر نکن، حرف و حرکت را احساس کن.» اول اين کار برايم خيلي مشکل بود. اما بالاخره حرف او را فهميدم.با خود فکر کردم اگر من «ليلي» بودم چه کار مي کردم؟ وقتي فکرم را به آقاي جوزاني گفتم خوشحال شد و راهنمايي ام کرد.

من هم از راهنمايي هاي او استفاده کردم. آزاد و رها اما با احساس ليلي، جلوي دوربين فيلم برداري رفتم.

* از هم بازي شدن با پارسا پيروزفر بگوييد

من اول آقاي «پارسا پيروزفر» را نمي شناختم. اما وقتي به ايران آمدم و آگاه شدم که او بازيگر کلاني است، خيلي نگران شدم. وقتي چند فيلم از او ديدم، بيشتر ترسيدم. اما آقاي پارسا پيروزفر انسان بسيار خوبي هستند. ايشان مرا در رسيدن به نقش ليلي بسيار کمک رساند. من هميشه به شخصيت بزرگ و باسواد و هنرمند او احترام بسيار مي گذارم. فکر نمي کردم يک بازيگر که در جواني ستاره سينما است، مي تواند صاحب فکر درخشان و مردم دوستانه باشد. او ديالوگ ها را با من تمرين مي کرد. هر وقت لازم بود، از راهنمايي دريغ نداشت. مي گفت: « وقتي «بيژن» مي تواند نقش خود را خوب بازي کند که «ليلي» درست بازي کرده باشد.» او برايم از داستان، بيژن در چاه گفت و تعجب کرد که من شاهنامه را خوانده ام و آن قصه را مي دانم. اما دانش آقاي پارسا پيروزفر، از من فراتر بود، چون معني آن قصه را هم مي دانست.

* نظر مردم تاجيکستان درباره سريال «درچشم باد» چيست؟

مردم تاجيکستان تا به امروز، از ديدن اين سريال محروم بوده اند. بعضي جوانان که در اينترنت و از طريق شبکه جام جم آن را ديده اند، خوشحالي خود را بسيار ابراز مي کنند. روزنامه ها و مجله ها بسيار درباره «درچشم باد» نوشته دارند. رئيس تلويزيون تاجيکستان و آقاي «محمد غائب» رئيس سينما که خودش هم در اين سريال ايفاي نقش کرده، از آقاي ضرغامي درخواست نمايش اين سريال را در تلويزيون تاجيکستان کرده است.

* اگر به شما پيشنهاد کاري ديگري در ايران بشود قبول مي کنيد؟

اگر فيلم نامه خوب داشته باشد، بسيار خوشحال مي شوم که بازي کنم، من در اصفهان که بودم، آقاي کريمي براي سريال يک کارگردان به نام آقاي ورزي، به من پيشنهاد کار داد و قرار است به ديدارشان بروم. تا چه پيش آيد.

* شيوه کار و بازيگري در سينماي ايران، با سينماي تاجيکستان چه تفاوت هايي دارد؟

متاسفانه ما سينماي وطني زيادي نداريم که بشود مقايسه کرد .اما هنرمندان تاجيکستان در زمان اتحاد جماهير شوروي، بسيار درخشان ايفاي نقش کرده اند. آقاي «سرگئي باندرچوک» که کارگردان تراز اول جهاني بود، مدت ها در تاجيکستان درس رسم هنر مي داد. او فيلم هاي کلان و بسيار خوبي مثل «سرنوشت يک انسان» و «جنگ و صلح» را ساخته است. نمي دانم شما او را مي شناسيد يا نه؟ آقاي «بوريس کيمياگراوف» هم فيلم سينمايي «رستم و سهراب» را ساخته که هنوز هم زيبا و ديدني است. سريال «درچشم باد» يک کار جهاني است که در سينماي هاليوود هم کمتر از انگشتان يک دست، مي شود هم تراز آن پيدا کرد. مثل «جنگ وصلح» ساخته «سرگئي باندرچوک» که هنوز هم مثل آن پيدا نمي شود. افتخار من و هنرمندان تاجيکستان که از حوزه فارسي زبان و مسلمان هستيم، ايفاي نقش در اين سريال تاريخي کلان است. آرزو دارم آقاي ضرغامي رئيس تلويزيون ايران، زودتر اجازه نمايش آن را در تلويزيون تاجيکستان بدهد چرا که اين اثر افتخارآميز تنها از آن ايران نيست، اين فيلم متعلق به همه کشورهاي فارسي زبان، مخصوصا تاجيکستان است.

منبع: خراسان

ارسال به دوستان
وبگردی