جام جم: ثقلين امام خميني (ره)«ثقلين امام خميني (ره)» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن ميخوانيد؛ گفتهاند هر پيامبري براي امت خود، ميراثي برجاي گذاشته است. نبي مكرم اسلام(ص) نيز در حجهالوداع فرمود: اني تاركم فيكم الثقلين كتابالله و عترتي وتأكيد فرمود كه اگر اين دو را نگاه داريد و بدان عمل كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد.
امام خميني (ره) در مقدمه وصيتنامه سياسي ـ الهي خويش با ذكر اين حديث متواتر بين جميع مسلمين، توضيحات مختصر اما پرمغزي درباره آن ميفرمايند و از مهجوريت اين دو ثقل ميگويند و اينكه اين حديث شريف حجت قاطع است بر جميع بشر بويژه مسلمانان مذاهب مختلف؛ و بايد همه مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است، جوابگوي آن باشند؛ و اگر عذري براي جاهلان بيخبر باشد، براي علماي مذاهب نيست.
روشن است كه امام روحالله فرزندي از سلاله نبي مكرم اسلام بود كه خود را مفتخر به قرآن و اهل بيت و نهجالبلاغه و ادعيه حياتبخش كه «قرآن صاعد» خوانده ميشوند، ميدانست و قطعا وصيت اصلي او چيزي جز تمسك به قرآن كريم و عترت پيامبر عليهمالسلام نبوده و نيست. در عين حال ميتوان اين پرسش را مطرح كرد كه اگر قرار بود بنيانگذار جمهوري اسلامي در طول وصيت پيامبر، دو گوهر گرانبها را به امت خود معرفي كند و به آنان تأكيد ورزد چه ميفرمود؟
به اعتقاد نويسنده، اين دو گوهر يا به عبارت ديگر «ثقلين امام خميني» و يادگاران اصلي او «ولايت فقيه» و «وصيتنامه سياسي ـ الهي» ايشان است. ولايت فقيه در حقيقت دكترين امام خميني است كه نظام اسلامي بر اساس آن استقرار يافت و امام بارها و بارها در حفظ و حراست از آن تأكيد و تصريح فرمودند و آنگاه كه به عنوان اصلي در قانون اساسي جمهوري اسلامي آمد، امام آن را «مترقيترين اصول قانون اساسي» خواندند و در جاي ديگر تأكيد كردند «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد». ولايت فقيه در نظر امام، ولايت رسولالله است و اطاعت همه مردم از ولي فقيه، لازم. (البته روشن است كه منظور امام، مقام معنوي ولي فقيه نيست و در مواردي نيز اين موضوع را تبيين فرمودهاند.)
ايشان ولايت فقيه را مانع ديكتاتوري ميدانستند و صراحتا فرمودند: «اگر ولايت فقيه نباشد، ديكتاتوري ميشود». بنيانگذار جمهوري اسلامي پس از تصويب قانون اساسي نيز فرمودند: «اينكه در قانون اساسي آمده است، بعضي شؤون ولايت فقيه است». نكته بسيار مهم ديگر در اينجا اينكه امام، 70 روز قبل از رحلت خود، آقاي منتظري را از قائممقامي عزل كردند و به صورتهاي مختلف نظر خود را مبني بر صلاحيت و شايستگي حضرت آيتالله خامنهاي براي اين مسووليت خطير اعلام فرمودند. از اين منظر ميتوان گفت رهبري معظمله نيز ميراث ارزشمند امام راحل (ره) است؛ ميراثي كه خبرگان منتخب مردم نيز آن را درك كردند و بيست و يك سال پس از رحلت امام ميتوان هم تيزبيني امام را دريافت و هم حسن انتخاب خبرگان را. دومين ميراث گرانبهاي امام خميني (ره) وصيتنامه سياسي ـ الهي ايشان است. عنواني كه خود امام براي وصيتنامه خود انتخاب فرمودهاند. امام درباره وصيتنامه خود ميفرمايند: «آنچه لازم است تذكر دهم، آن است كه وصيت سياسي ـ الهي اينجانب اختصاص به ملت عظيمالشأن ايران ندارد، بلكه توصيه به جميع ملل اسلامي و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب ميباشد».
امام همچنين در ابتداي وصيتنامه خويش متواضعانه مينويسند: «اينجانب روحالله موسوي خميني كه از كرم عظيم خداوند متعال با همه خطايا مأيوس نيستم و زادراه پرخطرم همان دلبستگي به كرم كريم مطلق است، به عنوان وصيت به نسل حاضر و نسلهاي عزيز آينده مطالبي هر چند تكراري عرض مينمايم. و از خداوند بخشاينده ميخواهم كه خلوص نيت در اين تذكرات عنايت فرمايد.»
وصيتنامه امام خميني (ره) كه در 26 بهمن سال 1361 نگارش شده است؛ متضمن نكات متنوع، متعدد و بسيار مهمي است كه توجه و به كار بستن آنها قطعا تداوم انقلاب اسلامي و پيشرفت و تعالي كشور را تضمين ميكند. برخورداري انقلاب اسلامي از تأييدات غيبي الهي، تأمين دين و آخرت مردم در صورت به كار بستن اسلام و حكومت اسلامي، رمز بقاي انقلاب اسلامي كه انگيزه الهي و وحدت كلمه است، اسلام سياسي، خدمات انقلاب براي مردم، توصيه به نمايندگان مجلس، تذكر به دولتمردان، قوه قضاييه، نيروهاي مسلح، وزراي امور خارجه، كشور، علوم و فرهنگ و ارشاد اسلامي، اهميت مراكز آموزشي از كودكستان تا دانشگاه، شوراي نگهبان، حوزههاي علميه، ملتهاي كشورهاي اسلامي، راديو و تلويزيون، مطبوعات و سينما و تئاتر، گروهكها و مخالفين نظام جمهوري اسلامي، احزاب، نويسندگان و گويندگان و روشنفكران، ديدگاه اقتصادي اسلام و روحانيون و روحانينماها از جمله نكات و موضوعاتي هستند كه در اين وصيتنامه مورد توجه بنيانگذار جمهوري اسلامي قرار گرفتهاند.
در زير وصيتنامه 29 صفحهاي امام (ره)، 4 نكته نيز تذكر داده شده كه چهارمين آن اين است: «من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسي و اسلامنمايي بعضي افراد، ذكري از آنان كرده و تمجيدي نمودهام، كه بعد فهميدم از دغلبازي آنان اغفال شدهام. آن تمجيدها در حالي بود كه خود را به جمهوري اسلامي متعهد و وفادار مينماياندند و نبايد از آن مسائل سوءاستفاده شود. و ميزان در هر كس حال فعلي اوست.»
آري در ذيل توجه و به كار بستن قرآن و عترت كه دو ثقل رسول اعظم (ص) هستند، توجه و تمسك به اين دو يادگار ارزشمند امام خميني (ره) و جلوگيري از مهجور شدن آنها ميتواند امت اسلام را به اهداف عاليهاش برساند. انشاءالله.
تهران امروز:ديروز بنگاههاي زودبازده و اكنون تسهيلات اشتغالزا«ديروز بنگاههاي زودبازده و اكنون تسهيلات اشتغالزا»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم حسن احمدي است كه در آن ميخوانيد؛كمبود اشتغال و افزايش بيكاري از متغيرهاي آزار دهنده در اقتصاد كلان كشور است. آسيبهاي مترتب بر اين عارضه كه از آن به عنوان بيماري لاعلاج در ادبيات اقتصادي كشور ياد ميشود، چنان است كه موجب ميشود گاه دولتهايي مانند دولت نهم در تدوين برنامههاي بودجه ساليانه، اشتغالزايي هر چند همراه با افزايش تورم را بر برنامهريزيهاي كلان اقتصادي ترجيح دهند.
افزايش بيكاري در جامعه كه معمولا قشر جوان را بيش از ساير اقشار تهديد ميكند در واقع به معناي تقديم سفره خالي به خانوارهاي جوان كشور است. از اين رو بود كه طرح ارائه تسهيلات به بنگاههاي زودبازده با استراتژي توليد شغل و تاكتيك سرعتافزايي در اشتغال جامعه بيكار و جوان در دستور كار دولت نهم قرار گرفت.
اين طرح در سه سال اخير از دو جنبه نقد و بررسي شد. اول اينكه آيا اين طرح نسخه مناسبي براي درمان بيكاري است؟ و دوم اينكه چه تضميني براي اجراي درست آن وجود دارد؟ پاسخ اين بود كه طرح ياد شده، به عنوان يك طرح مكمل در كنار ساير برنامهريزيها موجب كاهش نرخ بيكاري خواهد شد. اين پاسخ البته يكسال پس از اجراي طرح با چالشي اساسي مواجه شد و گزارشهاي غيررسمي از انحراف بنگاههاي زودبازده حكايت داشت.
گرچه ميزان اين انحراف هميشه محل جدل ماند اما هيچگاه جز در مستندات دولت از رقم 25 درصد پايينتر نيامد، تا اينكه سازمان بازرسي كل كشور اخيرا و قريب به 15 ماه پس از وعده مصطفي پورمحمدي مبني بر تهيه گزارش از ميزان انحراف بنگاههاي زودبازده بر انحراف 30درصدي اين طرح صحه بگذارد.
به اين ترتيب اكنون اين گمانه قوي وجود دارد كه قريب به هفت تا هشت ميليارد دلار از اعتبارات 22 ميليارد دلاري اين طرح به سرنوشتي خلاف اهداف طرح دچار شده و چه بسا به دليل تحميل عوارض ديگر بر جامعه موجب نقض غرض شده است. پيش از اين نيز در دولت هشتم طرح اشتغالزايي ضربتي از سوي دولت به اجرا گذاشته شد كه نتايج آن چندان اميدواركننده نبود و گاه گزارشهاي غيررسمي حكايت از انحراف طرح اشتغالزايي ضربتي از اهداف پيشبيني شده، داشت.
اكنون و درست زماني كه بررسيهاي كارشناسي سازمان بازرسي حكايت از واقعي بودن ديدگاههاي منتقداني چون طهماسب مظاهري، رئيس سابق بانك مركزي و ساير منتقدان اقتصادي درباره بنگاههاي زودبازده دارد، اجراي طرح ديگري آغاز ميشود كه همان نگرانيها و سوالها و احتمالا همان نتايج را به همراه دارد. ارائه تسهيلات اشتغالزايي كه ثبتنام آن از ديروز آغاز شده مانند ساير طرحهاي پيشين به طعم دلسوزي و نگراني مسئولان آميخته اما پاسخي براي منتقدان در چنته ندارد. چرا كه ارائه تسهيلات مالي براي خود اشتغالي و ديگر اشتغالي ماهيتي مشابه و ساز و كاري مشترك با طرحهاي پيشين دارد.
البته اين به معناي آن نيست كه باب «طرح»ها را بايد بست اما به نظر ميرسد انگيزه فراوان ثبتنام در اين طرح بهگونهاي بوده كه در ساعات اوليه شمار متقاضيان به 120 هزار نفر رسيده و بيانگر اين واقعيت است كه اشتياق و حتي عطش براي دريافت تسهيلات چنان است كه بازار عرضه تسهيلات و تقاضاي بيكاران جوياي اشتغال، از تناسب معناداري برخوردار نيست.
اين در حالي است كه همواره طرحهاي توليد اشتغال به همين سياق يعني ارائه تسهيلات بانكي اجرا شده و ميشوند. در وضعيت كنوني پاسخ مناسب براي پايان بخشيدن به عطش تقاضاي شديد جامعه براي دريافت تسهيلات اشتغالزايي امري مطلوب است كه در كنار عبرتآموزي از نتايج تلخ و شيرين طرحهاي مشابه ميتواند دسترسي به اهداف برنامههاي از پيش تعيين شده و نيازهاي ضروري جامعه را محقق كند.
امري كه احتمالا به دليل انتظار بيش از واقع از ظرفيت طرحهاي خوداشتغالي و تسهيلات اشتغالزا يا بنگاههاي زودبازده و... به نتيجه نميرسد. واقعيت آن است كه اگر فضاي كسب و كار رونق نگيرد، سازوكارهاي معطوف به توليد تسهيل نشود، از سرمايهگذاري حمايت معنوي، قانوني و فراگير نشود، رقابت واقعي تقويت نشود، سياستها در حوزه تجارت – بهخصوص واردات – با تغييرات و فراز و نشيب پيشبيني ناپذير همراه نشود، اشتغالآفرينان و كارآفرينان به اطلاعات و آمارهاي اقتصادي شفاف و با ثبات دسترسي نداشته باشند و... اميد كمتري به نتيجهبخش بودن سياستهاي مقطعي وجود دارد.
بدتر آن است كه اينگونه طرحها كه بايد مكمل برنامهريزيهاي كلان قرار گيرند و فرصتي براي برنامهريزيهاي بلند مدت و پرهزينه ايجاد كنند، اصولا به عنوان برنامه محوري مورد توجه قرار گرفته و اصول كلي در حاشيه قرار ميگيرند. در پايان بايد پرسيد اگر مهمترين طرح اشتغالزايي دولت نهم بنگاههاي زودبازده بوده است آيا تسهيلات اشتغالزايي جايگزين آن در دولت دهم ميشود؟
اگر چنين است پس در بر همان پاشنه ميچرخد.
وطن امروز: گستاخي به بهانه احمدينژاد«گستاخي به بهانه احمدينژاد» عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سيدعابدين نورالديني است كه در آن ميخوانيد؛ اگر تا پيش از اين گمان ميرفت اظهاراتي از سنخ باورهاي علي مطهري درباره حوادث پس از انتخابات، صرفا به دليل کينه و دشمني وي با محمود احمدينژاد بيان ميشود، اما نوشته توهينآميز و به دور از ادب وي درباره موضوع اعتراضات به سيدحسن خميني، پرده از يک واقعيت تلخ برداشت: «احمدينژاد بهانه است».اين واقعيت نا خوشايند، صرفا اشارتي است براي اهالي سياست تا از اين گوشه به ارزيابي رفتار اين عنصر بپردازند.
ادامه اين نوشته سخني است مختصر درباره نوشته توهينآميز وي عليه رئيس جمهور:
1- اگر عهد اين باشد که به سياق علي مطهري اين وجيزه نگارش شود، توصيفات بسيار جالب و شايستهاي از رفتار و مشي او وجود دارد که قطعا اگر بيان شود تا مدتها همراه هميشگي نام علي مطهري خواهد ماند. توصيفات و واژگاني که نهايت ايجاز را در بيان ويژگيها و نحوه تفکر اين عنصر سياسي در خود دارد و ميتواند تا هميشه پسوند يا پيشوندي ثابت براي نام علي مطهري باشد. اما مراد، بيان حقايق و واقعيات قريب به حقيقت است نه رقابت بر سر توهين و فحاشي. اگر علي مطهري همه آنچه را که در ذهن دارد بر سفره زبان جاري ميسازد، قرار نيست ديگران نيز چنين رفتاري را دنبال کنند. با اين حال يک نکته را بايد گفت «کودک آن کسي است که بيش از يک سال است به بهانه احمدينژاد چاک دهانش را باز ميکند و البته به خاطر خصيصه کودکياش اعتنايي نميبيند».
2- با عرض پوزش از برادر محترم علي مطهري، بايد گفت طريق استدلال وي در يادداشت مزبور، فاقد کمينه منطق است و بسيار شگفت که فرزند شهيد مطهري چنين ادلهاي اقامه ميکند.
البته باز هم اين نکته مورد تاکيد قرار ميگيرد که محروميت از منطق خوشبينانهترين سويه تفسير اين نامه است و اما دلايل اين مدعا:
الف ـ آقاي مطهري در ابتداي يادداشت خود ماجراي اعتراض ملت پيرو امام به سيد حسن خميني را «حادثه ممانعت از سخنراني سيدحسن خميني» تفسير کرده و اين موضوع را مخالف آرمانهاي انقلاب اسلامي دانسته است! آقاي مطهري! اعتراض پيروان امام به سيدحسن خميني با کدام آرمان انقلاب در تضاد است؟ اعتراض به همنشيني با مخالفان جمهوري اسلامي و مخالفان انديشه امام خميني، آيا مخالف آرمانهاي انقلاب است؟ قطعا اين سخن بيشتر به جوک شبيه است تا ادعا. از سوي ديگر اعتراضات ابتدا فقط در صحن اصلي صورت گرفت اما آنچه سبب خشم اکثريت قريب به اتفاق ملت شد، رفتار توهينآميز وي نسبت به شيفتگان خميني کبير بود. به عبارت ديگر ميهمانان امام که از روزها قبل مشقت سفر را به جان خريدند و به عشق خميني (ره) عزم حرم کردند، به شيوهاي بسيار زشت و زننده از سوي سيدحسن خميني مورد استقبال قرار گرفتند.
آيا اگر حسن خميني پس از مشاهده اعتراضات پيروان امام رويهاي معقولانه در پيش ميگرفت و به گونهاي سخن ميگفت که حاکي از پايبندي به خط امام باشد، خشم صدها هزار نفري مردم پديد ميآمد؟ چرا حسن خميني اينگونه با عاشقان جدش رفتار نکرد و اصطلاحا به «کلکل» با آنان پرداخت؟ به هر حال در کنار اين موضوع، عدم توانايي در به پايان رساندن خوشآمدگويي نيز معضلي است که ناشي از نوباوگي سياسي است. همانطور که زدن سيلي به يکي از اعضاي ستاد مراسم سالگرد امام اين را نشان داد. آقاي مطهري لطف فرموده و ضعفهاي سيدحسن خميني را با چنين توجيهاتي سرپوش نگذارد. از سوي ديگر علي مطهري لطف کرده درس انقلاب اسلامي خود را ابتدا نزد سيدحسن خميني برپا کند و نخستين محور تدريس را «نسبت مردم و انقلاب» انتخاب کرده و آنگاه پس از تدريس بديهيات «مردم و جمهوري اسلامي» و نقد نظريه «حکومت موروثي» به موضوعات ديگري چون «آزادي بيان» بپردازد.
ب-در ادامه نوشته دکتر علي مطهري، ادعايي عجيب مطرح شده است: «البته يک حادثه از پيش طراحي شده بود که شخص رئيسجمهور در آن نقش اساسي داشت و ميتوان گفت از سنخ مناظره انتخاباتي ايشان بود که زمينه فتنه را فراهم کرده!» مطهري در ادامه مدعي شده سخنان رئيسجمهور در حرم مطهر امام «تفرقهافکن» بوده است! و اما پاسخ به اين ادعاها؛ به اعتقاد نگارنده اعتراض به سيدحسن خميني«قابل پيشبيني» بود. دليل اين موضوع نيز در جاي خود خواهد آمد. اما جناب آقاي مطهري براساس کدامين براهين و اسناد و شواهد مدعي ميشود که اعتراض به سيدحسن خميني «از پيش طراحي شده» بوده و نقش اساسي اين طراحي را رئيسجمهور ايفا کرده است. به هرحال بسيار ناصواب است که ادعايي آن هم در اين مختصات مطرح کرد و نيازي هم به اقامه دلايل اين ادعا نديد. اين رفتار همانند آن است که نگارنده نيز ادعا کند «همه رفتار علي مطهري در تخريب دولت، سفارشهاي حجتالاسلام هاشميرفسنجاني است که از کانال لاريجاني ديکته ميشود.» يا به گونهاي ديگر ميتوان مدعي شد «علي مطهري جزو پياده نظامي است که در درون حاکميت، فرمان تقويت فتنه و تبرئه سران فتنه را دنبال ميکند». اگر آقاي مطهري اندکي بر سبيل انصاف گام برميداشت، لجاجت غيرمنطقي برخي عناصر در تغيير برنامه معمول و متداول نمازجمعه و گنجاندن نام سيدحسن خميني ميان سخنران پيش از خطبهها و امام جمعه را مورد توجه قرار ميداد! رفتار به دور از شأن محمدعلي انصاري در حضور چند باره در کنار رئيسجمهور ـ سخنران پيش از خطبههاي نمازجمعه ـ و ايجاد يک فضاي غيراخلاقي در جهت تضعيف رئيسجمهور هم آيا توطئهاي از پيش تعيين شده توسط رئيسجمهور بود؟ دعوت رئيسجمهور از مردم براي استماع فرمايشات رهبر انقلاب آيا يک طراحي از پيش تعيين شده براي اعتراض به سيدحسن خميني بود؟ آقاي علي مطهري البته يک ادعاي عجيب ديگر را نيز بيان کرد و آن اينکه سخنان رئيسجمهور در حرم امام خميني(ره)«تفرقهانگيز» بود!!
به جرات ميتوان گفت اکثريت قريب به اتفاق اظهارات دکتر احمدينژاد در حرم حضرت امام(ره) يا بياني صريح از بنيانگذار انقلاب بود يا مضموني منطبق بر انديشه امام خميني(ره) را داشت. شرح اظهارات احمدينژاد مجالي پردامنه ميطلبد اما جناب آقاي مطهري لطف کنند يک مورد؛ تنها يک مورد از «تفرقهافکني» اظهارات رئيسجمهوري اسلامي ايران را بيان کنند. طرح ادعا بسيار سهل و البته نيازمند عدم اعتقاد به تقواست. جناب آقاي مطهري متاسفانه در اثبات ادعاهاي عجيب و هزينهساز خود هيچگاه نکوشيدهاند.
ج-علي مطهري در ادامه يادداشت خود با اشاره به مواضع سيدحسن خميني ميگويد: «آيا اگر کسي به نحوه مديريت بحران اخير انتقاد داشت بايد از صحنه انقلاب حذف شود و نبايد حق اظهارنظر داشته باشد؟» به نظر ميرسد اوج «خلاقيت انحرافگر» جناب آقاي مطهري در اين اظهارنظر نهفته باشد. براي پاسخگويي به اين اظهارنظر، نخست بايد چند پرسش را طرح کرد. جناب آقاي علي مطهري! آيا شما منکر ميشويد که جريان فکري برآمده از حماسه دوم خرداد در پي سکولاريزه كردن جامعه مذهبي ايران بود؟ اشاره به اين موضوع مصاديق رفتاري فراواني را به ذهن متبادر ميسازد که ضرورتي براي بيان ايجاد نميکند. ماجراهايي نظير تخطئه انديشه امام، متحجر دانستن امام خميني(ره)، تخريب و واپسگرا معرفي کردن روحيه جهادي و شهادتطلبي، جسارت به ساحت ائمه اطهار(ع) و همرديف معرفي کردن متشرعان به ميمون و... تنها اشارهاي براي فهم بهتر اين واقعيت است. اين جريان فکري آيا همان جرياني نبود که سرپرستي موسوي را در انتخابات اخير رياستجمهوري بر عهده گرفت؟ علي مطهري آيا منکر ميشود جريان سبز، ماحصل آخرين زايمان جريان دوم خرداد بود؟ آيا نميپذيريد جريان سبز به دنبال برقراري حکومت سکولار يا به قول موسوي، انحلال حکومت اسلامي و تشکيل حکومت دينداران ـ همان که حبيبالله پيمان ميگفت ـ است؟ آيا رفتار اين جريان در فتنه پس از انتخابات را بر مسير حقطلبي ميدانيد؟ آيا همه مناسبات اسلامي مورد هتک اين جريان قرار نگرفت؟ آيا ايدئولوژي حکومت اسلامي مورد تخريب قرار نگرفت؟ دغدغه هميشگي امام(ره) از سال 42 تا هنگامه وفات يعني بسط و تقويت «تمدن اسلامي» آيا در حوادث روز قدس و 13 آبان مورد تقابل قرار نگرفت؟ آيا شعار عليه«اصل ولايت فقيه» که انکار مستقيم سيرتعالي«نبوت، امامت و ولايت فقيه» است، روز عاشورا توسط حاميان موسوي سرداده نشد؟ آيا هتک حرمت بسيار مشکوک عاشورا توسط اين فرقه سکولار با اعلام رضايت موسوي همراه نشد؟ آيا به آنها دستمريزاد نگفت؟ آيا همه تنديسهاي استکبار و استعمار در اعلام حمايت از اين فرقه، متفقالقول نشدند؟ آيا منافقين و سلطنتطلبان و صهيونيستها براي اين جماعت هورا نکشيدند؟ آيا سران فتنه که هدف اصلي آنان برقراري نظام سکولار بود، هرگز نسبت به اين حمايتها اعلام برائت کردند؟ آقاي مطهري! اين جريان بر کدام محور معرفت اسلامي گام برميدارد؟ آنان از پاسخ به اين پرسش عاجزند، حداقل شما اقامه توجيه کنيد! اما نسبت سيدحسن خميني با اين جريان؛ حسن خميني در مقابل اين جريان«ضدامامي» چه واکنشي نشان داد؟آيا به سياق جد خود مشي انقلابي پيشه کرد و بر فتنهگران سکولار تاخت؟ يا به سياق برخي افراد ـ که آقاي علي مطهري آنان را خوب ميشناسد- ميخ و نعل را با هم برگزيد؟ به اعتقاد نگارنده، سيدحسن خميني بدترين و غيرمنتظرهترين رويکرد را برگزيد؛ عوامل فتنه که اسناد فراواني مبني بر توطئه براندازي توسط آنان ارائه ميشود را مورد نوازش و محبت قرار داد، پس از مرخصي هر کدام از عوامل فتنه بلافاصله عزم ملاقات ميکرد، هيچگاه در قبال اهانتهاي پس از انتخابات لب به انتقاد نگشود و سرانجام شام با موسويخوئينيها، موسوي، کروبي و ديگر عوامل فتنه را نيز چشيد! حال اين وضعيت چه ارتباطي با نقد مديريت بحران دارد؟ آيا آقاي علي مطهري معتقد است حسن خميني به مديريت فتنه نقد دارد پس ميتواند از فتنه حمايت کند؟ آقاي مطهري! مردمي که عاشق امام(ره) هستند آيا بايد نسبت به اين انحراف سکوت پيشه کنند؟ مغالطه کردهايد و مدعي شديد احمدينژاد در اعتراض «ملت» به سيدحسن خميني نقش اساسي ايفا کرد. آقاي مطهري! ماجرا احمدينژاد نيست، ماجرا دفاع از نظام اسلامي است. دفاع از حيثيت انقلاب است. ماجراي اعتراض به سيدحسن خميني دغدغه صيانت از جمهوريت نظام در قبال تفکر «قدرت موروثي» است. سيدحسن خميني با مخالفان جمهوريت نظام گعده شبانه داشته است! اعتراض ملت به اين وقايع تلخ چه ارتباطي با شخص احمدينژاد دارد؟ بنابراين ادعاي شما درباره انتقاد و مرادف بودن آن با حذف، گزافه است چه اگر اينگونه بود، خود شما مجال بيان ادعاهاي بيپشتوانه نمييافتيد.
د- علي مطهري دانسته يا ندانسته، سران فتنه را به نام «سران معترضين» تعبير کرد. با اين اقدام عملا تلاش ميشود بزه صورت گرفته اين افراد به مرتبهاي نازل تقليل يابد يعني فتنه تفسير به اعتراض ميشود. اما آقاي مطهري! کدام رفتار فتنهگران واجد مختصات اعتراض بود. لجاجت بر سر کاربرد اصطلاح «معترضين» به جاي «فتنهگران» چيست؟ چه اشتراکات عقيدتي ميان شما و جريان سبز وجود دارد که اصطلاح فتنه، شما را خوشايند نميآيد؟ چگونه است که آشوب فتنهگران – اعم از آتش زدن بانک، مغازه، اتوبوس، ماشين، تخريب و... – تفسير به اعتراض ميشود اما ابراز دغدغه کلامي عاشقان امام (ره) نسبت به سيدحسن خميني مشمول اعتراض نميشود؟ ملاک شما چيست آقاي مطهري؟
3- براي صاحب اين قلم بسيار ناگوار است که علت اصلي شرح ماجراهاي عبرتآموز صدر اسلام را به فرزند شهيد مطهري يادآور شود! جناب آقاي دکتر علي مطهري در پاراگراف آخر يادداشت خود – يعني همان بخشي که به اعتقاد حقير پرده از واقعيت رفتار عجيب علي مطهري کنار ميرود- تلويحا از بيان برخي ماجراهاي صدر اسلام مانند راهاندازي جنگ جمل توسط طلحه و زبير و تطابق آن با شرايط روز گلايه کرده است. جناب آقاي مطهري! اگر ماجراهايي نظير بريدن صحابهاي چون طلحه و زبير از حضرت علي (ع) تشريح ميشود، هدف تنها يافتن مصاديق شخصي طلحهها و زبيرها در شرايط فعلي نيست، بلکه مراد اوليَْ تشخيص روند و نوعي جريان فکري است که به مرور مسير حقيقتخواهي را ذبيحه اولويتهاي جديد ميکند. هدف از واکاوي ماجراي جنگ جمل، بررسي سير تحول عقيدتي صحابهاي است که بر علي(ع) شمشير ميکشند و نهايتا اين واکاوي علتالعلل همه اين انحرافات را به دست ميدهد: «قدرتطلبي» و «دنيازدگي». بنابراين هدف آن است که با دقت و تامل در اين رخدادهاي عبرتانگيز، طريق حق از مسير باطل شناسايي شده و براي تقويت اين مسير اهتمام شود. حال در چنين شرايطي اگر تامل در واقعيات صدراسلام منجر به تضعيف نزديکان شما شود، آيا نقصان از ديگران است؟ اگر قرار بر تطابق صوري و بدون عمق حوادث تاريخي باشد، انطباق ماجراي نواده پيغمبر قابل اعتناست اما زماني که درصدد تعميق اين تطابق مصاديق برآييم، اين سوال مطرح ميشود که مگر نواده پيامبر (ص) هم از مسير حق عدول کرده بود؟ اگر جناب آقاي مطهري در پيروي سيدحسن خميني از خط امام(ره) يک مورد مثال بياورند حقير چندين مورد از عدول سيدحسنخميني از مسير و خط امام(ره) را براي ايشان برميشمرم. از سوي ديگر اگر بر مدار معرفتي آقاي علي مطهري حرکت کنيم نيز ابهامات فراواني ايجاد ميشود. بهعنوان مثال آقاي مطهري در تطابق مصداقي طلحه و زبير زمان علي(ع) با انبوه طلحهها و زبيرهاي کنوني يک مثال نقض بياورند. قطعا نميتوانند.4- به اعتقاد صاحب اين نوشتار بهترين تعبير و تفسير از اعتراض شيفتگان امام خميني(ره) به انحراف سيدحسن خميني، دغدغه اين ملت در پيگيري مطالبه «بازگشت» وي به خط امام (ره) است و سيدحسن خميني نهتنها نبايد از اين اتفاق دلخور باشد و خداي نکرده درصدد انتقام برآيد، بلکه بايد اين واقعيت را به مثابه تلنگري از سوي خط امام براي خود تلقي کند. نگارنده معتقد است امثال عليمطهري هيچگاه دلسوز واقعي سيدحسن خميني نبوده و نخواهند بود چرا که به نظر ميرسد نگاه آنان به حسن خميني نگرشي ابزاري در برهه فعلي است. دلسوز حقيقي سيدحسن خميني همان فردي است که در مقابل خيل فداييان خود، نوه امام(ره) را مورد تفقد قرار ميدهند و در فرمايشاتشان توصيههايي را به مدعيان خط امام مطرح ميکنند. البته در اين حوزه دم خروس حضرتعالي نيز آشکار شده است. از يکسو سخن از تحليل مضحک همرديفبودن احمدينژاد با موسوي و کروبي در ايجاد «فتنه» -در بخشي از يادداشت آقاي مطهري آمده است: اگر قوه قضائيه عوامل فتنه انتخاباتي 88 يعني آقايان موسوي، کروبي و احمدينژاد را به طور همزمان...- به ميان ميآوريد و در واقع موسوي و کروبي را از عوامل فتنه ميدانيد و از ديگر سو اين 2 نفر را «رهبران معترض» تعبير ميکنيد! به هر حال موسوي و کروبي يا فتنهگر هستند يا به اعتقاد شما سران معترض! اين چه منطق و تفکري است که عملکرد 2 نفر را مصداق بارز فتنهگري ميداند و همزمان اين رفتار را واجد مختصات اعتراض ميداند؟ البته وقتي سخن از علي مطهري باشد هر «مانعهًْ الجمعي» «ممکنالجمع»ميشود.
5-بررسي تحولات مهم اوايل انقلاب نشان ميدهد اقبال حداکثري مردم به امام خميني(ره) برخي طيفها و تمايلات را نگران و نهايتا مجبور به انتخاب مسير ديگري کرد؛ مسيري که سرانجام بيثمري براي آنان به همراه داشت.
اگر اين واقعيت شيرين در اين برهه و با مختصاتي جديد در حال شکلگيري است، بهتر آن است که علي مطهري در مقياس پايين و عاليجنابان نزديک به وي در مقياس بالا از سرنوشت اين طيفها و افراد عبرت گيرند. به هر حال تقابل با تمايلات راهبردي ملت، سرانجام ناخوشايندي به همراه خواهد داشت. حال اگر اين جماعت برگماني ديگر هستند نيکوتر آن است در بيان نظراتشان به بهانه احمدينژاد صريح و گستاخانه بيحرمتي نکنند.
ابتكار: روسيه مقابل ايران، همدوش غرب؟«روسيه مقابل ايران، همدوش غرب؟» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار است كه در آن ميخوانيد؛ درست در روزهايي که ترکيه و برزيل به برون برد پرونده هستهاي ايران از بحران اميدوار هستند، روسيه اندک اندک از جامه رفيقي شفيق براي ايرانيها خارج ميشود و بازي هستهاي در ايران هر روز وارد مرحله تازه تري ميشود و البته بازيگران اين صحنه نيز تغيير ميکنند.
درست در روزهايي که ترکيه و برزيل به برون برد پرونده هستهاي ايران از بحران اميدوار هستند، روسيه اندک اندک از جامه رفيقي شفيق براي ايران خارج ميشود و شايد براي نخستين بار پس از پايان جنگ سرد به ساکنان قاره سبز نزديک ميشود. دميتري مدودف روزهاست که حرکات مارپيچ بسياري را در عرصه ديپلماتيک از خود نشان ميدهد.
از يک سو به سوريه ميرود و با خالد مشعل رهبر سياسي حماس ديدار ميکند و از سوي ديگر راهي آلمان ميشود و در ديدار با خانم آنگلا مرکل صدراعظم آلمان از تحريم ايران سخن ميگويد. روز گذشته مدودف مهمان آنگلا مرکل آلماني بود که اين روزها کم در داخل کشورش با دردسرهاي داخلي روبه رو نشده است.
با اين همه گويا خانم صدر اعظم همچنان براي تشديد تحريمها عليه ايران اصرار دارد و البته در اين مسير توانسته است حمايت روسهاي سرسخت را نيز به دست آورد. پيش از وارد شدن ترکيه و برزيل به بازي هستهاي ايران، روسيه و چين از اصلي ترين مدافعان تهران در اين مسير بودند. اما پس از ورود اين دو کشور بود که گويا روسها نيز از دست ايرانيها براي امضا توافقنامه هستهاي با ترکيه دلخور شدند و اکنون در آغوش غربيها مامن گزيده اند. روسيه نشان داد که درسياست به هيچ اصل اخلا قي پايبند نيست حال که مشتش براي ايران بازشده به دنيال انتقام است موضع کنوني اين کشورنشانگراينکه روسيه هيچگاه خواهان حل مسئله هستهاي ايران نبود وهمواره به دنبال جادادن تخم مرغهاي خوددرسبداختلاف ايران وغرب بود.
مدودف پيش از حضور در آلمان حتي تريبون را در دست گرفته و از ايرانيها خواسته بود که به رفتارهاي غيرمتعارف و عاري از مسئوليت پذيري خود نيز پايان دهند. در مصاحبه مطبوعاتي پس از اين ديدار دوستانه هم يک جمله از زبان دو طرف شنيده شد: شوراي امنيت خود را براي تشديد تحريمها عليه ايران مهيا ميکند. شرايط به گونهاي است که نشان ميدهد ما به اعمال تحريمهاي جدي عليه ايران نزديک شده ايم. مدودف در اين مصاحبه مطبوعاتي باز هم بازي را در دو صحنه ادامه ميدهد و تاکيد ميکند که هيچ کس تمايلي به تشديد تحريمها عليه ايران ندارد اما در حال حاضر گزينهاي ديگر بر روي ميز قرار ندارد: اميدواريم که ايران صداي جامعه جهاني را بشنود و به نگرانيهاي بين الملل در اين خصوص پايان دهد.
مدودف در ادامه تاکيد کرد که به اعتقاد او تحريم بهترين گزينه براي مواجهه با ايران نيست و روسيه اميدوار است که تهران هر چه سريع تر مسير براي توسل به گزينهاي ديگر را هموار کند. غرب از مدتها پيش به دنبال اجماع جهاني عليه ايران است و اين در حالي ست که مدودف نيز بر لزوم اتحاد جامعه جهاني در برابر تهران تاکيد دارد. رئيس جمهوري روسيه در اين خصوص گفت: يا بايد کنار هم بايستيم و يکصدا تحريم را آغاز کنيم و يا بايد هر کدام در مسيري جداگانه گام برداريم که در نهايت ره به جايي نخواهد برد.
آنگلا مرکل نيز در سخناني تند و تيز گفت: ما همواره در مواجهه با بحرانهاي بين المللي در دو دو مسير حرکت ميکنيم. در يک مسير ابتدايي پيشنهاد ميدهيم اما از آنجايي که تهران در اين مسير با ما همراه نشده است، زمان توسل به راهکار دوم و تشديد تحريمها فرا رسيده است. مرکل در ادامه سخنانش تاکيد کرد که پنج عضو دائم شوراي امنيت و اتحاديه اروپا براي تشديد تحريمها عليه ايران به اجماع رسيده اند. مرکل در اين خصوص افزود: احتمال اين وجود دارد که شوراي امنيت به زودي تشديد تحريمها عليه راي مثبت دهد.
همراهي امروزروسها باغرب عليه ايران درخاطرملت ايران خواهد ماندوبدون ترديدبراي ان کشور هزينههاي جبران ناپذيرخواهدداشت.
كيهان: ماليخولياي استدلالي!«ماليخولياي استدلالي!»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛فتنه 88 بركت زياد داشته است از جمله آن كه در آن روزهاي اول، اين سوال در ذهن بسياري وجود داشت-و در مواردي هنوز هم وجود دارد- كه چرا سران فتنه دستگير نمي شوند؟ بويژه پس از حماسه هاي 9 دي و 22 بهمن اين پرسش به طور جدي تري مطرح شد كه تا كي بايد منتظر ماند تا خيانتكاراني كه ديگر شبهه اي در ماهيت و غايت قول و فعل آنها باقي نمانده، مجازات شوند.
امروز اما به نظر مي رسد اين پرسش پاسخي واضح دارد. به راستي كدام مجازات مي توانست چنين پرده از نقاب منافقين جديد بركشد و آنچه در نهانخانه دل آنها مي گذرد را براي مردم - مردمي كه برخي از آنها به حساب سابقه اين افراد بنا را بر نيك انديشي درباره آنها گذاشته بودند- آشكار كند؟ زماني انتظار بود كه دستگاه قضايي براي اين افراد كيفرخواست بنويسد، امروز اين مردم هستند كه براي آنها كيفرخواست مي نويسند.
همان كه يك نمونه اش را در واقعه روز جمعه و حضور ميليوني مردم در اعلام پيروي از حضرت امام(ره) و رهبرمعظم انقلاب و محكوميت فتنه گران شاهد بوديم. ماجراي استحاله و دگرگوني كسي مانند ميرحسين موسوي از ديدار با نهضت آزادي، فمينيست ها و تجزيه طلبان بروز كرد، با شعار عليه فلسطين در روز قدس، شعار به نفع آمريكا در 13 آبان و جسارت به امام در 16آذر ادامه يافت، با هتك حرمت حضرت سيدالشهدا و خداجو خواندن هتاكان به اوج رسيد و اكنون با حمايت از تروريست ها و دست نهادن در دست آمريكا و اسرائيل در حال اتمام است.
اگر مردم و مسئولان مومن شكيبايي نمي ورزيدند و صبر پيشه نمي كردند، به راستي معلوم نبود مدعيان در زماني كوتاه چنين بي محابا آبروي خود را نزد مردم بريزند و كار به جايي برسد كه سر و صداي ضدانقلاب را هم براي خود فرصتي بدانند و بگويند كه نبايد از آن گذشت. آيا مجازاتي از اين بزرگتر وجود دارد؟ آيا حال و روز بدتري از هم پياله شدن با دشمنان خدا و افتخار كردن به آن هم مي توان يافت؟ جالب است كه جماعت فتنه جو اين را كه هنوز باقي مانده و نفس مي كشند، به نشانه زنده بودن جنبش تفسير مي كنند و هيچ نمي پرسند كه بر سر آن سرمايه اي كه در سبد خود انباشته بودند چه آمده است. ياد حكايتي مي افتم كه بزرگي در مجلسي محترم نقل مي كرد. حكايت اين است كه روزي حضرت موسي(ع) به عبادتگاه خويش مي رفت. رندي او را ديد و گفت به خدايت بگو فلاني گفت تا كي تو را نافرماني كنم و مجازاتم نكني؟! موسي(ع) پيام را رساند. ندا آمد به آن مرد پاسخ بده تا كي تو را مجازات كنيم و تو درنيابي؟!
گذشته از اين، فتنه 88 محصولات و بركات جانبي هم كم نداشته است. يك مورد جالب اين است كه فتنه مفاهيم و گزاره هاي جديدي به دانش روان شناسي اجتماعي افزوده است كه جا دارد هرچه بيشتر درباره آنها تامل شود. يكي از اركان فتنه 88 بي گمان اين بوده است كه ميرحسين موسوي در مقطعي خاص تحت تاثير يك بمباران رواني هدفمند دچار توهم خود پيروز پنداري شد و البته ديگر هم هرگز مجال خروج از آن نيافت. اساساً يكي از دلايلي كه فردي مانند خاتمي كنار گذاشته شد و ميرحسين موسوي را به جاي او كانديدا كردند همين بود كه خاتمي ظرفيت لازم براي مقابله براندازانه و ستيزه جويانه با نظام را نداشت.
به همين دليل خاتمي براي كودتاي مخملي گزينه مناسبي نبود چرا كه طراحان اين نوع از عمليات براندازي همواره عقيده داشته اند تنها كسي را مي توان وارد اين بازي كرد و درون بازي نگهداشت كه اولا سخت متوهم و ثانياً لجوج باشد. در غير اين صورت با گزينه حاضر در صحنه نمي توان پروژه كودتاي مخملي را كليد زد چه رسد به اينكه به فرجام هم برسد.
نكته مدنظر اين نوشته اكنون اين است كه سندروم توهم نزد سران فتنه ظاهراً به مراحل حادي رسيده است. حاد شدن توهمات ريشه دوانده در ذهن اين عده را بهتر از هر جاي ديگر در گزاره هاي كلاسيكي مي توان ديد كه اين جماعت صبح تا شام در حال تكرار آنها هستند. اجازه بدهيد يك نمونه را بررسي كنيم.
گزاره اين است: مردم با ما هستند ولي بروز نمي دهند! جريان فتنه در جريان حوادث سال 88 و خصوصاً در نيمه دوم آن دچار يك ريزش اساسي در سرمايه اجتماعي خود شده اما همچنان مايل نيست حتي به اين قضيه نگاهي بيندازد(درست مثل قبل از انتخابات كه نظرسنجي هاي داراي نتيجه منفي را «دور مي ريختند!») استدلال كلاسيك در اين مورد اين است كه مردم با ما هستند اما چون خطر برخورد و سركوب هست ما في الضمير خود را آشكار نمي كنند. به روش هاي مختلفي مي توان ثابت كرد كه اين نگاه تا چه حد ساده لوحانه و وارداتي است. واقعيت اين است كه اگر مردم به راستي به حقيقتي برسند و به آن گرايش پيدا كنند، اولا از سركوب نمي ترسند و ثانياً اساساً هيچ حكومتي توانايي سركوب اكثريت مردم خود را ندارد.
پس مسئله ترس از سركوب نيست، مسئله اين است كه آيا واقعاً سرمايه اجتماعي ته سبد آقايان باقي مانده است؟ كساني كه تحولات سياسي داخل ايران را پي گيري كرده اند خوب مي دانند كه در سال گذشته جريان فتنه دائماً تاكيد مي كرد هرگونه تجمع مردمي در مناسبت هاي ملي و مذهبي را فرصتي براي حضور خود مي داند. مشخصاً در روزهاي 13 آبان و روز قدس اين اتفاق رخ داد و جماعتي كه تعداد آنها از چند صد نفر فراتر نمي رفت كف خيابان هاي تهران چهره حقيقي خود را نشان دادند.
اندكي بعد، يا به طور دقيق تر از 16 آذر به اين سو اين استراتژي يك باره كنار گذاشته شد و فتنه گران اعلام كردند براي تجمعات خود به دنبال مجوز خواهند رفت.سوال اين است: اگر واقعا جريان فتنه همچنان توان بسيج داشت، آيا باز هم به فكر درخواست مجوز - كه مي دانند داده نخواهد شد و نبايد هم بشود - مي افتاد؟ نكته دقيقا اينجاست كه بازي بي مزه درخواست مجوز فقط يك تاكتيك براي پوشاندن ناتواني فتنه گران در جلب توجه مردم است وگرنه آقايان نشان داده اند اگر توان و قوتي داشته باشند، بي ارزش ترين چيز براي آنها قانون است. واقعيتي كه فتنه گران دائما از آن مي گريزند اين است كه جريان فتنه هرگز نتوانست با طبقات محروم پيوند بگيرد و طبقه متوسط را هم به دو دليل از دست داد. دليل اول آن است كه طبقه متوسط همانطور كه روزي كه تصور مي كرد رأيش را نخوانده اند به تحرك افتاد، روزي هم كه فهميد موسوي و دوستانش درباره تقلب دروغ گفته اند در جدا شدن از آنها ترديد نكرد. اساس ويژگي طبقه متوسط اين است كه بر مبناي محصولات آگاهي خود تصميم مي گيرد.
آقاي موسوي و ياران پس پرده اش بهتر است بالاخره يك بار هم شده اين سوال را از خود بپرسند: آيا طبقه متوسط در تهران همچنان به تقلب باور دارد؟ (يا مي توانند به دوستان آن طرف آبشان بگويند نتيجه نظرسنجي هايي را كه دائما به طور مخفيانه در تهران مي كنند در اختيار آنها قرار بدهند.) علت دوم هم اين است كه بخشي از طبقه متوسط رو به بالا در تهران كه تا مقطعي پاي كار فتنه بود دريافت كه تحركات خياباني نه فقط بي نتيجه است بلكه منافع اقتصادي اش را هم كه همواره در گرو آرامش و ثبات است به خطر مي اندازد. به اين ترتيب بود كه خيزش طبقه متوسط تبديل به افسانه شد و آنها كه ماندند فقط كينه توزان از امام و انقلاب بودند كه هيچ وقت اهميتي نداشته اند اكنون هم ندارند.
دقيقا به همين دلايل است كه تجمعات مردمي - مانند آنچه روز جمعه ديديم - نه فقط ديگر براي فتنه گران يك فرصت نيست بلكه بدل به تهديدي خوفناك شده است. از اين به بعد فتنه گران بايد از هر تجمعي كه در آن تعداد زيادي از مردم گرد آمده باشند بترسند چرا كه محتملا مهم ترين هدف آنها انتقام گرفتن از كساني است كه از جسارت به هيچ يك از ارزش هاي اين مردم فروگذار نكردند. آقاي موسوي خوب است يك بار به نمازجمعه بيايد.يا نه، يك بار شب هنگام اتفاقي براي نماز به مسجدي در تهران برود. خواهد ديد كه مردم متدين چگونه مي انديشند. نمازگزاران مساجد تهران را كه ديگر سازماندهي نكرده اند!
البته بايد به بانيان فتنه حق داد كه از واقعيت بگريزند. همه آنچه اكنون براي اين جماعت مانده همين توهمات است. با همين ها زندگي مي كنند، با همين ها براي اين و آن نطق مي كنند، با همين ها خود را پيش خارجي ها بزك مي كنند و با همين ها رسانه هاي نااميدشان را سرپا نگه مي دارند. با اين حال حسرت دستگير شدن همچنان به دل فتنه گران مانده است. براي نظام بهترين كار اين است كه به فتنه گران مجال ادامه دادن مسيري را كه در پيش گرفته اند و انتهاي آن از همين حالا پيداست، بدهد.
در واقع چون برگشتي وجود ندارد عجله اي هم نيست. براي يك انسان غني بارترين لحظات وقتي است كه يك راه بيشتر پيش پا نداشته باشد و همان يك راه هم به فاجعه ختم شود.
مردم سالاري: همت مضاعف ميراث داران انقلا ب براي وحدت«همت مضاعف ميراث داران انقلا ب براي وحدت»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم دکتر رضا جلا لي است كه در آن ميخوانيد؛آن روز اندوهناک وقتي صداي لرزان حياتي، مجري خبر 14 روز 14 خرداد 68 خبر جان سوز رحلت بنيان گذار انقلاب اسلامي ايران را به ملت حقگو و عدالتخواه ايران مخابره کرد، گويي غم و اندوه مرگبار بر تارو پود وجود ايرانيان خيمه افکنده بود، خبر کوتاه ولي بسيار شکننده بود «روح بلند امام خميني(ره) به ملکوت اعلي پيوست» اگر بخواهيم تاريخچه مبارزات سياسي اين مرد نستوه و مجاهد خستگي ناپذير را براي امروزيان بازگو کنيم در اين مجمل کوتاه و مختصر نمي گنجد.
امام خميني(ره) پس از طرح انجمن هاي ايالتي و ولا يتي رژيم، مبارزه خود را در منزل فرزند حضرت آيت الله حائري يزدي-بنيان گذار حوزه علميه قم- با رژيم پهلوي علني کرد و از بندهاي سه گانه لا يحه دولت اسدالله علم به مجلس شوراي ملي وقت مبني برحذف نام قرآن کريم و جايگزيني کتاب آسماني در متن قانون مذکور و حق راي براي زنان و شرايط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برآشفت و از طريق اطلا عيه و سخنراني اعتراضات شديدي را به شاه وارد کرد و پس از آن شاهد کشتار وسيع مردم تهران و کشاورزان پيشواي ورامين در 15 خرداد و دستگيري ايشان بوديم و آنگاه زمينه تبعيد امام خميني(ره) از ايران به ترکيه و سپس به عراق مهيا گرديد. بالا خره در روز 22 بهمن 57 پيروزي مردم بر رژيم تماميت خواه و انحصار طلب شاه به رهبري پيامبر گونه امام خميني(ره) فرارسيد.
آن روز که امام راحلمان با دستاني پراز شکوفه آزادي به ميهنمان بازآمد و نور روشنايي را به دنياي تاريکمان هديه داد،به ما گفت که اينک وقت همت است و برخاستن و نه جاي درنگ بايد رفت،بايد جهاد کرد و در مصاف با اهريمنان حلا ج وار وضوي عشق و شهادت ساخت و ما متابعان و ميراث داران انقلاب خواستيم بر سنگفرش هاي خيابان ها بنويسيم که «ننگ با رنگ پاک نمي شود» «از خون جوانان وطن لا له دميده» و... خواستيم بر لوح آرزوهاي سبزمان بنويسيم که حق گرفتني است!
و اما آن روز خونين فرارسيد، روزي که صدام خون آشام چون غلا مي حلقه به گوش تن به اوامراربابان خويش گردن نهاد و با سيل سلاح هاي مدرن و تسليحات پيشرفته، سوار بر اسب جنون و جهان گشا بر خاک ميهن عزيزمان يورش آورد، آن روز که طنين گام هاي بيگانه در کوچه پس کوچه هاي خرمشهر پيچيد و کوه هاي سترگ غرب و نخل هاي سرسبز جنوب از پستي آن همه شقاوت قابيليان زمان ناباورانه سربه زير افکندند و اما امروز که امام راحل عظيم الشان انقلا ب از جمع ما سفر کرد،برماست که برخانواده پاک و وفادار ايشان بيش ازپيش حرمت قائل شويم. هنوز 21 سال از رحلت جانگداز امام راحلمان سپري نشده است که متاسفانه به نوه آن امام عظيم الشان در مرقد مطهر و ملکوتي وي هتک حرمت رواداشته شد و موجبات خوشنودي دشمنان مشترک جريان هاي سياسي و اجتماعي در داخل کشور در مقياس جهاني فراهم شد و شاهد سو» استفاده کساني بوديم که با اساس انقلاب در آغاز دهه چهارم ضديت دارند.
بي شک بايد کدورت ها را کنار گذاشت و براي تثبيت و تضمين عمر انقلا ب با مدارا و تعامل بيشتري با خانواده انقلا ب برخورد کنيم و عقل جمعي و خرد گروهي را بر احساسات و عواطف گروه هاي تندمزاج افراطي مسلط سازيم و نبايد حاشيه مراسم 14 خرداد را بر متن شکوه حضور مردم ترجيح داد و نبايستي شرايط سو»استفاده دشمنان مشترک انقلا ب را عليه خودمان فراهم سازيم. آري تنها چاره تداوم خط امام(ره) همراه با نشاط و شادابي همان وحدت است که ميراث داران انقلا ب نبايد آن را فراموش کنند و در اين سال همت مضاعف داشته باشند تا همچون گذشته وحدت همه نيروهاي وفادار به امام خميني(ره) برقرار بماند.
رسالت: پسر نوح! با بدان منشين«پسر نوح! با بدان منشين»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به ثقلم امير عاملي است كه در آن ميخوانيد؛بزرگي در باب محبت مي فرمايد: “دلي کز محبت نشاني ندارد بود خار سنگي که جاني ندارد دل مهر ورزان بود خانه حق جز اين کعبه يزدان مکاني ندارد” جناب سيد حسن آقا! شما مي دانيد حتي يک لنگه نعلين امام که گردي و غباري بر آن نشسته باشد سرمه چشم عاشقان آن پير و مقتداي دلباختگان جهان است. هنوز طنين صداي امام و فرزند امام، ابوي شما در آسمان ايران جاري است که: “پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به مملکت شما نرسد” و آن سخن تابناک که فرمود: “ميزان راي ملت است” رهبري و مردم قول امام را روي چشم گذاشتند و8 سال آقاي خاتمي تحمل شد. حالا وقت آن نيست که به راي مردم مبني بر انتخاب دکتر احمدي نژاد تن بدهيم و اين قدر بي محبتي نکنيم؟
بزرگي در باب محبت مي فرمايد:
“دلي کز محبت نشاني ندارد
بود خار سنگي که جاني ندارد
دل مهر ورزان بود خانه حق
جز اين کعبه يزدان مکاني ندارد”
جناب سيد حسن آقا! شما مي دانيد حتي يک لنگه نعلين امام که گردي و غباري بر آن نشسته باشد سرمه چشم عاشقان آن پير و مقتداي دلباختگان جهان است. هنوز طنين صداي امام و فرزند امام، ابوي شما در آسمان ايران جاري است که
“پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به مملکت شما نرسد” و آن سخن تابناک که فرمود: “ميزان راي ملت است” رهبري و مردم قول امام را روي چشم گذاشتند و8 سال آقاي خاتمي تحمل شد. حالا وقت آن نيست که به راي مردم مبني بر انتخاب دکتر احمدي نژاد تن بدهيم و اين قدر بي محبتي نکنيم؟
حافظ گويد:
“خلل پذير بود هر بنا که مي بيني
به جز بناي محبت که خالي از خلل است”
شما يادگار يادگار امام و نور چشم همه ايد طبق معرفتي که داريد و وصيت پدر و رهنمود پدربزرگ پيروي از ولايت اين چنين است؟
ما مي گوييم:
“ديوانه محبت جانانه ام هنوز
دست از دلم بدار که ديوانه ام هنوز”
سيد حسن آقاجان! “معني توفيق غير از همت مردانه چيست؟”
همتي مردانه به کار بنديد و خداي نکرده ابزار سياست بازان نشويد. صريح و روشن ولايت را مدد کنيد که شيوه مرحوم زنده ياد سيد احمدآقا بود. پدر که چراغدار رهبر و يار دلبر بود در برابر امام خامنه اي زانوي ادب زد بزرگوارانه خود را هيچ نديد او در ولايت ذوب شده بود.
عده اي ورشکسته سياسي گرد شما جمع شده اند و بي رحمانه مي خواهند نوه و نور چشم امام را ابزار عقده گشايي هاي خود کنند.
“جميله اي است عروس جهان ولي هشدار
که اين مخدره در عقد کس نمي ماند”
(حافظ)
شما بهتر از ما مي دانيد که متصل شدن به درياي ولايت، قطره را دريا مي کند و تفرقه، دل را مي ميراند8 سال کليد کشور به دست خاتمي ها بود ديديد اطرافيان ايشان به دامن غرب گريختند و به راه امام رحم نکردند.
“وحشت نکنيد آدميزاده است
از چهره فقط نقابش افتاده است”
اي يادگار يادگاران امام به پايت بوسه مي زنم و عاجزانه مي خواهم وجود نازکت را آزرده گزند نکني. دست بردار از اينها، اينها مي خواهند راه شما را بزنند اينان راهزنانند.
به قول پروين: “گهر وقت بدين خيرگي از دست مده” و به فرمايش حافظ
“هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نيست که انجام کار چيست؟”
از ناصر خسرو قبادياني مدد مي گيرم و عرض مي کنم:
“اي آن که بود منزل و ماواي تو چشمم
بازآ که نباشد به جز از جاي تو چشمم”
شما نور چشم ما هستيد ما شما را همراه “ولي” دوست داريم دل رهبر را به دست آوريد که دل شکستن هنر نمي باشد.
“در نظر ما تو عزيزي ولي
شرط بود پيروي رهبري”
جامي مي گويد:
“دلا منشين در اين ويرانه چون جغد
سوي مرغان قدسي آشيان، پر
بود گيتي درختي سر به سر شاخ
ولي جمله سوي يک اصل رهبر
نباشد شيوه مرغان زيرک
نشستن هر زمان بر شاخ ديگر”
شما زيرک هستيد و مي دانيد تاکيد امام و ابوي بر اصل ولايت بيهوده نبود و تنها ولايت است که مي تواند آدمي را از گرداب تفرقه برهاند.
من پدر شما را به هزار دليل دوست داشتم که از همه مهمتر ارادت ايشان بعد از امام به رهبري بود. سيد احمد آقا عارفي بود که از مقام و جاه، گذشته و به توحيد پيوسته بود.
آن محرم رازهاي امام در نيمه شب هاي شب زنده داري از امام چه شنيد که در مقابل ولي زانوي ادب زد؟ امام آن نادره مرد روزگار، از امام زمان(عج) چه شنيده بود که اسلام را به آمريکايي و اسلام ناب محمدي(ص) تقسيم کرد و فرمود پشتيبان ولايت باشيد. چرا تمام جبهه استکبار به ولايت فقيه چنگ ود ندان نشان مي دهد و چگونه است که ولايت خار چشم آنها شده آيا با يک حساب سرانگشتي نمي شود فهميد گوهر ولايت يعني چه؟
چرا دشمنان براي سران فتنه سوت و کف مي زنند و شما آن را نمي شنويد؟!
“همنشين تو از تو به بايد
تا تو را عقل و دين بيفزايد”
بوعلي سينا مي فرمايد:
“دو کس را اگر در جهان ديدمي
به دور سر هر دو گرديدمي
يکي آن که گويد بد من به من
يکي آن که بيند بد خويشتن”
غرض از مزاحمت براي شما اين بود که آيينه اي از امام و ابوي را در مقابلتان بگيرم و گرنه شما درياي معرفتيد و ما هيچ ما نگاه؛
“بيزارم از مرام دروغين از اين همه سلام دروغين”
ليبرال ها و سران فتنه به امام رحم نکردند، به شما و ما رحم مي کنند؟! بياييد دور رهبر حلقه مهر بزنيم و از نااهلان و نامحرمان به خط امام(ره) فاصله بگيريم. مردم فقط همين را از ما و شما مي خواهند.
جمهوري اسلامي:سكوت بدون مرز غرب در برابر جنايات صهيونيستها«سكوت بدون مرز غرب در برابر جنايات صهيونيستها»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛جنايات و ماجراجوئيهاي رژيم صهيونيستي براي غرب، پرهزينهتر شده و فشار افكار عمومي جهان حتي در غرب نيز ترديدهائي را درخصوص ادامه حمايت بي قيد و شرط از اين رژيم به وجود آورده است.
فيليپ ويلكاكس، سركنسول سابق آمريكا در قدس اشغالي طي مصاحبهاي تلويزيوني با شبكه الجزيره از يكطرف اعتراف كرد حمايتهاي آمريكا سبب جسورتر شدن اسرائيل شده و از سوي ديگر از واقعيت جديدي پرده برداشت كه اعتراف به آن به كلي تازگي دارد و آن اينكه آمريكا تاكنون حمايت از اسرائيل را بمنزله يك "فرصت" ارزيابي ميكرد ولي در ماههاي اخير شاهديم كه مقامات و مردم آمريكا به اسرائيل و اقداماتش بعنوان "تهديد" مينگرند و اين اقدامات را برخلاف منافع ملي آمريكا ميدانند كه قويا با خط مشي سياسي واشنگتن در تضاد و تعارض است و آمريكا را به دنبال خود ميكشاند.
ويلكاكس، در اين زمينه به 3 محور اصلي اشاره ميكند:
1 - "محاصره غزه" هيچ ربطي به محافظت از اسرائيل ندارد و فقط باعث تقويت حماس ميشود.
2 - عملكرد اسرائيل تلاشهاي واشنگتن را نقش بر آب ميكند و كار "جرج ميچل" فرستاده ويژه رئيسجمهور آمريكا به منطقه را پيچيدهتر و دشوارتر كرده است.
3 - مقامات اسرائيل باور كردهاند كه مصون از انتقادند. اين ذهنيت از آنجا شكل گرفته كه آمريكا در اغلب موارد از اسرائيل انتقاد نكرده كه نتايج اين كار بر ضد منافع آمريكا بوده است.
تقريبا به طور همزمان "مئيرداگان" رئيس موساد در كميسيون امور خارجي و امنيت "كنيست" (مجلس رژيم صهيونيستي) با ابراز نگراني از تغيير در ديدگاه و مواضع آمريكا در قبال رژيم صهيونيستي اعلام داشت: ارزش اسرائيل واقعا اساسي بود ولي امروزه اين جايگاه به شدت آسيب ديده و روابط دو كشور مندرس و پوسيده شده است. به طوريكه در چارچوب سياست نرمش و ا نعطاف اوباما، جايگاه چنداني براي تأثيرگذاري اسرائيل به چشم نميخورد.
با اينحال، شاهد حمايت آشكار و نهان مقامات واشنگتن از اسرائيل هستيم ولي سئوال مهمي كه اخيرا نزد افكار عمومي و حتي در مراكز تصميم گيرنده آمريكا مطرح شده اينست كه آمريكا تا كجا ميخواهد به حمايت بي قيد و شرط از رژيم صهيونيستي و جناياتش ادامه دهد؟ اگر فهرست مواردي كه صهيونيستها به زيان منافع آمريكا عمل كردهاند و آمريكا و حتي غرب را به دنبال خود كشانده است را مرور كنيم روشن خواهد شد كه اين سئوال كليدي در مقطع كنوني تا چه حدي است.
الف - سوءاستفاده "موساد" از اطلاعات آمريكا و نفوذ در شبكههاي اطلاعاتي آمريكا كه مشخصا به دستگيري و محاكمه "جاناتان پولارد" منجر شد و ثابت گرديد كه وي اطلاعات طبقه بندي شده فراواني را در اختيار رژيم صهيونيستي گذاشته است.
ب - جنگ 33 روزه عليه حزب الله لبنان كه به بهانه تلاش براي نجات 2 نظامي اسير اسرائيلي آغاز شد و به يك شكست خفت بار براي رژيم صهيونيستي و حاميانش از جمله آمريكا و انگليس منجر شد. در آن ماجرا اگرچه واشنگتن از طريق ايجاد پل هوائي جهت تأمين نيازهاي ماشين جنگي رژيم صهيونيستي و رايزنيهاي "كاندوليزا رايس" وزير خارجه وقت آمريكا سعي داشت با اعمال فشار بر شو.راي امنيت مانع برقراري آتش بس شود ولي سرانجام اين همكاريها به اقتدار روزافزون حزب الله و ناكامي مشترك آمريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي منجر شد.
ج - جنگ 22 روزه عليه غزه به بهانه تلاش براي آزادي "گيلعاد شاليط" نظامي اسرائيلي آغاز شد ولي نه تنها شاليط هنوز هم دربند است بلكه آمريكا و دولتهاي اروپائي حامي صهيونيستها در پيشگاه ملتها همدست اشغالگران و شريك جرم جنايتكاران جنگي شناخته شدند. گزارش گلدستون در مورد عمليات "سرب گداخته" در غزه، انجام "جنايات جنگي" توسط رژيم صهيونيستي را با صراحت اعلام كرد. اين گزارش عليرغم كارشكنيهاي آمريكا و انگليس به تأييد مجمع عمومي رسيد و رژيم صهيونيستي و حاميانش بعنوان جنايتكار جنگي معرفي شدند.
د - منفعل و بي آبرو نشان دادن مقامات واشنگتن توسط اسرائيل كه در جريان سفر بنيامين نتانياهو به واشنگتن و درگيريهاي لفظي وي با اوباما به اوج خود رسيد، سپس صهيونيستها "هيلاري كلينتون" را وادار كردند ظرف يك روز وعدهاش براي توقف شهرك سازيها را پس بگيرد و در عمل نيز همزمان با سفر "جوزف بايدن" معاون رئيسجمهور آمريكا عمليات احداث 1630 واحد مسكوني در قدس و كرانه باختري را از سر گرفتند. در همان حال، "بايدن" در يك ژست ابلهانه، خود را يك "صهيونيست دو آتشه" ناميده بود ولي بعدا از شرمساري بخاطر بي آبرو شدنش از شيمون پرز و نتانياهو گلايه كرد كه چرا وي را به اين سرعت و شدت، بي اعتبار كردهاند؟
ه - عمليات سازمان يافتهاي كه موساد با كمك 26 تن از اعضاي خود و با استفاده از گذرنامههاي واقعي انگليس، استراليا، ايرلند و چند كشور ديگر براي قتل "محمد المبحوح" فرمانده ارشد حماس در دوبي انجام داد، روي حاميان صهيونيستها را از هميشه سياهتر كرد. مقامات پليس دوبي فاش كردند كه هيچ يك از اين گذرنامهها جعلي نبوده و نشانگر همكاري آگاهانه اين كشورها با موساد بوده است. در واقع صهيونيستها با اين اقدام جنايتكارانه خود يك "ضربه امنيتي" به حاميان خود زدند و به دنيا نشان دادند كه آنان نيز در جنايات صهيونيستها شريك هستند. هر چند انگليس براي سرپوش گذاشتن بر همكاريهاي خود، نماينده موساد را اخراج كرد و ادعا نمود كه از اين قضايا بي اطلاع بوده است ولي اگر نقش انگليس در اين مسائل فاش و بازگو نگرديده بود، قطعا لندن به همكاريهاي آشكار و نهان با موساد همچنان ادامه ميداد و نيازي به دروغ پردازي براي كتمان نقش خود احساس نميكرد.
حاميان صهيونيستها وقيحتر از آن هستند كه بخاطر افشاي نقش خود، در مناسبات با آنها براي هميشه تجديدنظر كنند. چرا كه اخيرا از اسرائيل در اتحاديه اروپا براي همكاريهاي بيشتر در بسياري زمينهها استقبال شده است. اما آثار و تبعات ناشي از جنايات صهيونيستها به "ناوگان آزادي" كه در برابر چشمان حدود يكهزار شهروند از 40 كشور جهان رخ داد، فضاي سياسي - اجتماعي دنياي معاصر در قبال پديده صهيونيسم را دگرگون كرده است. اينكه رسانههاي اروپائي و آمريكائي به تدريج زبان به اعتراض گشوده اند، امري بي سابقه است.
اينكه "رابرت فيسك" در روزنامه انگليسي "گاردين" به شماتت عليه سياستمداران غربي پرداخته، حتي اگر "موج سواري"هم باشد، پديدهاي تازه است كه نشانگر شكاف برداشتن ديوارهاي ايجاد شده براي تضمين مصونيت رژيم صهيونيستي است. به راستي اگر شهروندان غربي توسط صهيونيستها به قتل برسند آيا غرب باز هم شاهد ساكت اين صحنهها باقي خواهد ماند؟ پاسخ اين سئوال هرچه باشد، براي افكار عمومي جهان اهميت دارد.
قدس:ضرورت ديپلماسي فعال تهران در قبال روسيه«ضرورت ديپلماسي فعال تهران در قبال روسيه»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در ان ميخوانيد؛«ديميتري مدودف» رئيس جمهور روسيه و «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان روز گذشته اعلام کردند قدرتهاي جهان در آستانه تصويب کردن دور جديدي از تحريمها عليه ايران و برنامه هسته اي اين کشور قرار دارند.
هرچند شنيدن سخنان مذکور از زبان مقامهاي آلمان و ديگر اعضاي گروه 1 + 5 دور از انتظار نيست، اما مواضع متزلزل مسکو ابهامها و ترديدهاي جدي را در ارتباط با مواضع دولتمردان روس در اذهان ايجاد مي کند. فراز و فرود رابطه ايران و روسيه در موضوع هسته اي از قبيل تعلل در راه اندازي نيروگاه بوشهر، عدم تحويل سامانه اس- 300 و همراهي با کشورهاي غربي در پرونده هسته اي از جمله مواردي است که در ماه هاي اخير مخالفت رسانه ها و برخي دولتمردان ايراني را عليه مسکو سبب گرديده است، به نحوي که مسؤولان جمهوري اسلامي ايران را بر آن داشت تا با لحني تندتر نسبت به گذشته مقامهاي کرملين را نسبت به عواقب سياستهاي ضد ايراني آگاه نمايند.
نگاه روسيه به موضوع هسته اي ايران از دو منظر اقتصادي و سياسي قابل ارزيابي است. آنها بر اين باورند که اگر مسکو در شرايط کنوني بخواهد تعامل خود را با ديگر بازيگران بين المللي از منظر قدرت مطرح نمايد، ناگزير بايد بر اساس مؤلفه هاي قاعده بازيها عمل کند. در مقطع کنوني حمايت مطلق روسيه از ايران مي تواند به مثابه پاشنه آشيل آمريکا در منطقه ارزيابي گردد و واشنگتن در مقابل برخي خواسته هاي روسي بر خلاف ميل و اراده خود تمکين نمايد.
از سوي ديگر، دولتمردان مسکو اين موضوع را به خوبي تحليل کرده اند که جمهوري اسلامي ايران در سالهاي آتي نيازمند توسعه و گسترش پروژه هاي هسته اي خود مي باشد، لذا اين بازار نيز بايد با فناوري روسي مديريت گردد تا از منافع اقتصادي آن برخوردار گردند.
«الکساندر روميانتسف» رئيس آژانس فدرال انرژي اتمي روسيه در مسکو، در تاريخ 21 دسامبر 2004 اعلام داشت: فدراسيون روسيه مي تواند هفت نيروگاه اتمي ديگر به ارزش 10 ميليارد دلار در جمهوري اسلامي ايران احداث نمايد. اظهارات فوق مؤيد آن است که تداوم حضور در بازار هسته اي ايران که نقش مهمي در کسب درآمدهاي ارزي روسيه دارد، براي اين کشور بسيار حايز اهميت بوده و مقامهاي روسي با جدا کردن اين مقوله از برنامه هاي هسته اي ايران، به سختي حاضر به رها کردن آن در مقابل فشارهاي سياسي و مشوقهاي اقتصادي آمريکا و اروپا خواهند بود.
بدون ترديد، حمايت محدود از ايران بر اساس مدل سياست خارجي مدودف نمي تواند با هزينه ايجاد چالش بين مسکو و بلوک غرب پيگيري گردد.
طرف روسي همواره تلاش کرده است در مقابل انتقادهاي ايران نسبت به حمايت از تحريمها و رأي دادن به 3 قطعنامه در شوراي امنيت بر اين موضوع تأکيد نمايد که کشورهاي غربي پيش نويس قطعنامه تندي را تهيه کرده بودند، ولي با اصرار ما تعديل گرديد، اما در نهايت به قطعنامه رأي دادند.
به نظر مي رسد، همسايه شمالي در امتيازگيري از غرب گامهاي اساسي را برداشته و اينک نقش ايران براي اين کشور به يک شريک فرودست تبديل گرديده است، به گونه اي که حتي در کنفرانس اخير هسته اي که رئيس جمهوري اسلامي ايران در آن خواستار تعليق عضويت قدرتهاي هسته اي از آژانس شده بود، اين روسها بودند که عليه کشورمان موضع گرفتند. مدودف رئيس جمهور، پوتين نخست وزير و لاوروف وزير امور خارجه تا کنون بارها ايران را تهديد کرده اند. همزماني اين مواضع با توافقهاي آمريکا و روسيه در مورد طرح سپر دفاع ضد موشکي و پيمان هسته اي سالت 2 ، بي توجهي کاخ سفيد به گرجستان و حمايت نکردن از پيوستن اعضاي جديد به ناتو، اين موضوع را آشکار مي کند که ايالات متحده آمريکا براي جذب روسها در بازي ديپلماتيک خود با ايران سرمايه گذاري وسيعي کرده است. بر همين مبنا، برخي از تحليلگران اعتقاد دارند با توجه به عدم موفقيت کاخ سفيد در خاورميانه و صلح فلسطين- اسرائيل، اوباما اميدوار است زمينه همکاري راهبردي مؤثر با مسکو در مسائل مختلف جهاني از جمله موضوع هسته اي ايران، فراهم شود.
بنابراين، دستگاه ديپلماسي ايران بايد با نگاه واقع بينانه و باتوجه به فرو غلتيدن روسها به دامن غربيها، بيش از اين در تعامل با مسکو تعلل نورزد، بلکه بايد با مواضعي قاطعانه نقش روسها را در ديپلماسي هسته اي کم رنگ نموده و با جايگزيني دو بازيگر يعني برزيل و ترکيه و همين طور چين، بر کاهش مراودات با روسها تأکيد نمايد تا آنها تصور نکنند فعاليتهاي هسته اي ايران گروگان مسکو بوده و مي توانند با هر واکنشي ايران را به دنبال خود بکشند.
روسها بايد بدانند ادامه رويه جاري، آينده اي مبهم را پيش روي روابط دو جانبه با ايران قرار مي دهد. يادآوري اين حقيقت تاريخي براي روسها ضروري است که اهميت استراتژيک ايران نزد جهانيان به مراتب فراتر از سرزمينهاي يخ بسته روسي است و اگر چرخشي در تحولات سياسي جهان حادث شود، جايگاه جمهوري اسلامي ايران در معادلات جهاني به طور اساسي متفاوت خواهد بود.
آفرينش:برنامه پنجم توسعه و آينده کشور«برنامه پنجم توسعه و آينده کشور»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش است كه در ان ميخوانيد؛نگاه و بررسي به برنامه پنج ساله توسعه کشور هم اينک در مجلس شوراي اسلامي آغاز شده است .برنامه اي که هر چند با تاخير از سوي دولت به مجلس روانه شد و عملا باعث شد تا روند اجراي برنامه توسعه 5 ساله با تاخير روبرو شود اما هم اينک با بررسي برنامه ارائه شده توسط مجلس نقاط ضعف و قوت اين برنامه آشکارتر خواهد شد و نقاطي که با بررسي و بازخواني يا به قولي با جراحي آن مي توان آن را در دستور کار 5 ساله کشور قرار داد. برنامه اي که در واقع مي بايد کشور را به سند چشم انداز 1404 کشور نزديک کند و جايگاه نخست اقتصادي و علمي و سياسي منطقه خاورميانه و شمال آفريقا را از آن کشورمان سازد.
بي گمان برنامه پنج ساله توسعه کشور موسوم به پيشرفت و عدالت همانند هر سند و برنامه ديگري حاوي نقاط قوت و ضعفي است. نقاطي که در پرتو انتقادات و نگاه هاي آسيب شناسانه به متن موجود باعث بر طرف شدن و قدرتمند تر شدن برنامه 5 ساله آينده کشور خواهد شد.
درواقع از آنجا که براي برنامه ريزي و رسيدن به اهداف برنامه 5 ساله توسعه نيازمند آسيب شناسي و بررسي ضعف ها و قوت ها و نتايج برنامه چهارم توسعه هستيم بيش از هر زماني بايد دولت با تشريح نتايج و دستاوردهاي کمي و کيفي برنامه چهارم ،کارشناسان، منتقدان و نمايندگان مجلس را از وضعيت موجود آگاه تر ساخته تا آنان با شناخت بهتري دست به اصلاح و يا تاييد برنامه 5 ساله ارائه شده توسط دولت بزنند. اين در حالي است که هم اينک نيز در بسياري از حوزه هاي گوناگون آمار دقيقي (مثلا از رشد اقتصادي کشور)وجود ندارد.
اين چالش ها در کنار مشکلات موجود برنامه ارائه شده دولت مي تواند بر تداوم مشکلات همه جانبه کشور بيفزايد.گذشته از اين از آنجا که در چند ماهه گذشته بسياري از کارشناسان گوناگون با نگاهي نقادانه به برنامه پنجم توسعه نگريسته اند، بي شک اين برنامه نيازمند بررسي و بازبيني دوباره از سوي مجلس محترم شوراي اسلامي است.در اين راستا هرچند در بسياري از حوزه ها برنامه پنجم در راستاي اهداف سند چشم انداز حرکت کرده است اما مشکلاتي همانند عدم ارائه آمار و ارقام کمي در بخش هاي گوناگون آن و وجود اصطلاحاتي نظير "گسترش مي دهيم" يا "توسعه مي يابد"حکايت از نا مشخص بودن شاخص هايي است که بايد مورد توجه بيشتر قرار مي گرفت.
آنچه مشخص است از آنجا که در برنامه پنج ساله توسعه 1389 تا 1393 مي بايد عملا نيمي از سند چشم انداز کشور تحقق يابد; سندي که با توجه به رقابت رقباي منطقه اي نظيرمصر،عربستان،ترکيه و حتي امارات عملا کشور ما در صورت تداوم وضعيت موجود نه تنها به قدرت نخست منطقه اي دست نخواهد يافت بلکه در صورت عدم به کارگيري راهبردهاي توسعه اي کلان و توسعه محور خطر از دست دادن جايگاه کنوني نيز وجود دارد .
به طور مثال در حالي که عراق تنها مي کوشد توليد نفت خود را تا 11 ميليون بشکه در روز افزايش دهد آيا برنامه پنجم توسعه به افزايش کمي توليد نفت خام انديشيده و راهبردها و اهرم هاي مناسب عملي و شفاف انديشيده است؟در اين راستا آنچه بايد مورد توجه بيشتر قرار گيرد تدوين برنامه اي شفاف،مدون،کمي و با ارائه راهکارهاي عملي و پرهيز از کلي گويي،ابهام و شعار است.برنامه اي که مي تواند روند توسعه کشور را شتاب بخشد و تا رسيدن به سند چشم انداز گام هايي اساسي را بردارد.
آرمان:بداخلاقي نتيجه انحراف از خط امام(ره)«بداخلاقي نتيجه انحراف از خط امام(ره)»عنوان سرمقالهي روزنامهي آرمان به قلم محمدرضا خباز است كه در آن ميخوانيد؛ مهمترين الگو تبيين و مدون شده از حضرت امامخميني در وصيت نامه الهي سياسي ايشان وجود دارد و هر فردي ميتواند به اين الگو مراجعه کند و خود را با اين معيارها بسنجد که تا چه اندازه توانسته به اين معيارها نزديک شود و تا چه اندازه از معيارهاي مذکور فاصله گرفته است بنابراين نميتوان گفت در حال حاضر معياري وجود ندارد. در راه تحقق اين اهداف و نزديک شدن
به اين معيارها موانعي وجود دارد که زمينهاي را فراهم ميکند که اين اهداف به فراموشي سپرده شود؛ مهمترين اين موانع در وجود ما قرار دارد به ترتيبي که ميتوان تأکيد کرد که هشتاد درصد موانع در وجود ما است و تنها بيست درصد در محيط بيروني قراردارد.امام خميني در رفتار از شاخصههاي بارزي برخوردار بودند که هر فردي اين شاخصها را داشته باشد در خط امام حرکت ميکند در غير اينصورت اين فرد را نميتوان خط امامي ناميد. مهمترين اين شاخصها صداقت و راستي در گفتار بود به ترتيبي که هيچ کس از امام در دوران طلبگي نيز کلام دروغي نشنيد. دومين شاخص صداقت با مردم بود.
سومين شاخص عمل به وظيفه بدون در نظر گرفتن نتيجه بود زيرا ايشان بر اين باور بودند که نتيجه با خدا است و هر چه پيش آيد خوش آيد.وصيت نامه امام به عنوان يک الگو ميتواندمورد توجه قرار گيرد و به آن عمل کرد. اگر قرار است خط امامي باشيم بايد همه نظريات امام را عملياتي کنيم در غير اينصورت اين اقدام گزينشي تبعات دارد .
همچنانکه اگر فردي به پزشک مراجعه کرد اما شربت شيرين را خورد و حاضرنشد آمپول بزند اين فرد امکان ندارد بهبود پيدا کند زيرا بايد نسخه پزشک جامع و کامل اجرايي شود. اگر وصيت نامه امام و آرمانهاي ايشان کامل اجرايي نشود و ما با آرمانهاي امام فاصله بگيريم بداخلاقي گسترش مييابد که به هيچ وجه به سود کشور نيست زيرا به انقلاب آسيب ميرساند.
جهان صنعت:کدام نهاد در عدم اجراي قانون مقصر است«کدام نهاد در عدم اجراي قانون مقصر است»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم مژگان فرجي است كه در آن ميخوانيد؛ماجراي رسانهاي شدن جزييات ديدار محمود احمدينژاد با اعضاي کميسيون اصل 90 همچنان حاشيه ميسازد. اگر دفتر امور رسانههاي رياستجمهوري آن را تکذيب ميکند، نايب رييس کميسيون اصل 90 صحت اش را مورد تاييد قرار ميدهد.
مساله اينجاست که اين همه اصرار به تکذيب از اينجا آغاز شد که احمدينژاد چندي پيش درديدار با اعضاي کميسيون اصل 90 از مجلسيها گله کرد چرا بعضي مسايل درخصوص عدم اجراي قانون رسانهاي شده است.
وي حتي در توضيح عدم ابلاغ قانون دو ميليارد دلار تسهيلات براي قطار شهري و نيز قانون حمايت از توليد مسکن که چندي پيش تصويب شده بود، گفت که قانون تسهيلات دو ميلياردي قطار شهري داراي تبعات و خطرات بسيار بسيار نامناسبي بوده و قانون حمايت از توليد مسکن نيز در صورت ابلاغ مشکلات فراواني را به وجود ميآورده و در قيمت مسکن و زمين اثر ميگذاشته است.
اما به محض انعکاس اين خبر آن هم از سوي خبرگزاري فارس (خبرگزاري حامي دولت) دفتر امور رسانهها و پايگاههاي اينترنتي رياستجمهوري در واکنش به انتشار آن، تکذيبيهاي ارسال کرد که همين کار باعث شد تا مهمترين صحبتهاي ديروز رييس مجلس، علي لاريجاني به اين گفتوگو و تکذيب آن اختصاص يابد و حتي پاي ابراهيم نکونام، نايب رييس کميسيون اصل 90 هم به اين قضيه باز شود و وي بر صحت اين خبر مجدا تاکيد کند در نهايت ديروز مجلس براي اجرا ي قانون به تهديد دولت رو آورد و علنا لاريجاني گفت که اگر از اين پس قانون اجرا نشود اطلاعات بيشتري را در اين زمينه خواهد داد.
قابل ذکر است اين اولين بار نيست که مجلس از دولت ميخواهد تا قانون را رعايت کند و البته دولت هم براي عدم اجراي دلايل مختلفي ميآورد که از نظر خود کفايت ميکند اما ظاهرا تصور نمايندگان اينگونه نيست و احمدينژاد بايد بر فرض براي عدم اجراي قانون از جمله بلاتکليفي شش ساله قانون حمايت از معلولان، طرح اصلاح ساختار دولت که هنوز ابلاغ نشده، اجراي ناقص قانون بازنگري در رشتههاي دانشگاهي، عدم اجراي قانون کاهش آلودگي هواي شهرهاي بزرگ و همچنين بر زمين ماندن حدود يکصد قانون در حوزه بهداشت با شيوه ديگري اعضاي خانه ملت را مجاب سازد.
از سوي ديگر، همواره از نظارت ناکافي مجلس براجراي قانون گله شده و نمايندگان خود بارها اعلام کردهاند که اين کار به درستي صورت نميگيرد بنابراين در کنار انتقاداتي که به دولت در عدم اجراي بعضي قوانين گرفته ميشود بايد به مجلسيها هم گفت که بهتر است به جاي طرح صورت مساله به فکر حل آن باشند و از ابزارهاي نظارت به درستي استفاده کنند. علاوه بر اين به دليل عجله در تصويب بعضي قوانين مجال کافي براي بررسي تمام جوانب آن باقي نميماند و پيش ميآيد که قانوني پس از تصويب مجددا به تصحيحاتي نيازمند ميشود و نمايندگان قانوني را مورد راي ميگذارند که از تصويب قبلي آن زماني نگذشته است.بنابراين در عدم رعايت قانون نميتوان دولت صرف يا مجلس را به تنهايي مقصر دانست بايد اين دو نهاد با هم براي حل معضل فوق وارد معرکه شوند.زيرا مشکل بيش از افشا سازي مورد اشاره آقاي لاريجاني است .
دنياي اقتصاد:شرط ركودزدايي از بورس«شرط ركودزدايي از بورس»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم عليرضا كديور است كه در آن ميخوانيد؛بورس تهران پس از ثبت يك دوره موفق در فروردينماه و دستيابي به بازدهي 2/13 درصدي طي مدت مزبور، اين روزها وضعيت چندان مساعدي ندارد.
افت معنادار حجم و ارزش معاملات خرد و بلوك طي ارديبهشت و خردادماه نسبت به فروردينماه 89 و ثبت ميانگين بازدهي ناچيز منفي يكدهم درصدي طي 5/1 ماه پس از فروردين، حكايت از ركود نسبي معاملات سهام پس از يك ماه هيجاني دارد؛ اما اصليترين دليل افت شاخصها و ارزش معاملات طي هفتههاي گذشته به سقوط قيمت جهاني مواد خام بازميگردد. بحران اقتصادي اروپا، افت شديد ارزش برابري يورو در برابر دلار آمريكا و كاهش 20 درصدي قيمتهاي جهاني با توجه به وابستگي 60 درصدي بورس تهران به اين پارامتر، ميتواند بازگوكننده علت ركود بورس تهران باشد.
بورسي كه اكثر فعالان اعم از سرمايهگذاران، كارگزاران و حتي مسوولان آن به سان گذشته در پي يك دوره كوتاهمدت رشد هيجاني، با مصاحبههاي متعدد نويد تداوم صعود و دستيابي شاخص به مرزهاي جديدتر را دادند؛ فارغ از اينكه رشد شاخصهاي بورس به افزايش سودآوري شركتها و آن نيز با بهبود متغيرهاي كلان اقتصادي، ارتباط تنگاتنگي دارد. اتفاقي كه طي يك ماه فروردين 89 و طي سال 88 در سطح متغيرهاي اقتصادي مشاهده نشد و تنها عامل رونق موقت بورس طي سال گذشته و ابتداي سال، سياستگذاري پولي دولت و صعود موقت قيمت جهاني مواد خام بود. علاوه بر چرخش روند حركت قيمتهاي جهاني، بورس در انتظار دو اتفاق تاثيرگذار و تا حد زيادي وابسته به يكديگر طي ماههاي آينده است.
هدفمندسازي يارانهها و آثار هزينهاي آن بر اكثر شركتهاي بورسي (با توجه به اهتمام دولت به كاهش تبعات اجراي اين طرح از طريق تثبيت قيمت داخلي برخي كالاهاي اساسي نظير سيمان، فولاد و ...) به مرور در حال خودنمايي است. وضعيتي كه ميتواند در سطح كلان، سود شركتهاي بورسي را كاهش دهد؛ اما افزايش تورم ناشي از اجراي اين طرح در كنار افزايش جذابيت سرمايهگذاري در بخش مسكن نيز رقيبي خفته براي بورس است كه به مرور ميتواند با افزايش بازده انتظاري، سرمايهگذاران زيادي را از بورس به سمت خود بكشاند؛ فرآيندي كه بيش از پيش ميتواند سقوط شاخصهاي بورس را تشديد كند. اما شايد تنها گزينهاي كه بتواند تا حدي شرايط را در كوتاهمدت به نفع بورس تعديل كند، افزايش نرخ ارز است.
اتفاقي كه به نظر ميرسد با توجه به بالا بودن منابع درآمدي دولت از محل فروش نفت و امكان ثابت نگهداشتن نرخ ارز و نگراني دولت از آثار تورمي اجراي آن با توجه به هدفمندسازي يارانهها بعيد باشد.علاوه بر شاخصهاي بنيادي و اقتصادي اشاره شده در بالا، وضعيت شاخص بورس به لحاظ متغيرهاي تكنيكال نيز چندان مساعد نيست و شاخصهاي تكنيكال همگي كاهش عطش خريد در بورس و افت توان صعود شاخص را نشان ميدهند.بنابراين اگرچه به نظر ميرسد بورس تهران بخش زيادي از مسير صعود خود را در سال 89 در نخستين ماه طي كرده است، اما يك سياستگذاري هوشمندانه ارزي ميتواند علامتهاي مثبتي را به بورس ارسال كند. آيا آمادگي اجراي چنين سياستي وجود دارد؟
پول:صندوقهاي مقفل و صندوق وامده«صندوقهاي مقفل و صندوق وامده»عنوان سرمقالهي روزنامهي پول به قلم مهرداد خدير است كه در ان ميخوانيد؛سيل مراجعات متقاضيان دريافت تسهيلات اشتغال به پايگاه مجازي صندوق مهر رضا در روز گذشته سبب شد که اين سامانه تنها پس از يک ساعت، کند و مختل شود تا جايي که از ادامه ثبتنام بازماند و سرانجام بازايستد.
•برابر گزارش خبرگزاريها تنها در يک ساعت اول صبح ديروز 120هزار نفر ثبتنام کردند. مراجعان خواستار استفاده از وامهاي پنج تا يکصد ميليون توماني هستند که اولي مربوط است به وامهاي خانگي و دومي تعاونيها را در برميگيرد و در اين ميان تسهيلات 15ميليون توماني نيز براي خويشفرمايي و خوداشتغالي در نظر گرفته شده است. فارغ از ابعاد کمي شمار بيکاران در ايران،جاذبه اين تسهيلات را نزد ثبتنامکنندگان ميتوان در کارمزد 4درصدي و بازپرداخت پنج ساله آن جست. در اقتصادي با نرخ تورم بالاي 10درصد طبيعي است که کارمزد 4درصدي مورد استقبال قرار ميگيرد، اما آيا وام اشتغال، دارو و درمان درد بيکاري در وضعيت رکودي اقتصاد ايران است؟ چند سال پيش و با اينکه انتظار ميرفت تجربه ناموفق وام خوداشتغالي سه ميليون توماني در دولت آقاي خاتمي مدنظر قرار گيرد و تکرار نشود، اما در دولت آقاي احمدينژاد در ابعاد بزرگتر تشديد و در قالب کارگاههاي زودبازده ارقام بسيار بيشتري نسبت به طرح قبلي توزيع شد، ولي اين يک نيز به طريق اولي افاقه نکرد تا جايي که تازهترين آمارها از انحراف در بنگاههاي زودبازده تا ميزان 30درصد حکايت ميکند که به منزله سوق بخش قابل توجهي از اين پول به بازارهاي ديگر همچون مسکن است.
اکنون پرسش جدي اين است که اولويت دولت آيا کاهش نرخ تورم است يا نرخ بيکاري؟
اگر کاهش نرخ تورم مدنظر است، اين آرايش جديد براي پرداخت تسهيلات در حالي که معضل اصلي رکود اقتصادي و کاهش و فقدان سرمايهگذاري است از چه روست و اگر بحران بيکاري چنان جدي است که با هر روش و شيوهاي بايد بيکاران را به کار گماشت، چرا بانک مرکزي به آمار کاهش نرخ تورم ميبالد که اگر ناشي از نوع چينش اقلام در سبد کالاهاي قابل محاسبه نباشد، به خاطر رکود و سياستهاي انقباضي است که چرخهاي توليد را از چرخش بازداشته و در بهترين حالت، تنها خبر از التيام وجه تورمي قضيه ميدهد و رکود همچنان باقي است. به زبان سادهتر براي ايجاد کار و شغل چندان بايد در پي رونق بازار بود که بتوان چشم را اندکي به روي تورم بست و براي کاهش نرخ تورم تمام هم و غم را مصروف چربش عرضه بر تقاضا کرد ولو با واردات گسترده و به قيمت رکود و هر دو را نميتوان در آن واحد به مثابه هدف يگانه مدنظر داشت. وام دادن البته کار خوبي است، خاصه اينکه وام اشتغال باشد و با بهره کم. ميگويند بيگاري هم از بيکاري بهتر است اما بيکاري به اضافه بدهکاري معجون مطلوبي نيست و تنها هنگامي ميتوان تسهيلات اشتغال را تأييد کرد که به شغل و اشتغال واقعي بينجامد. وام دادن البته کار خوبي است اما اگر هدف ايجاد اشتغال باشد.
راه شناختهشده و مطمئن هم سرمايهگذاري است. تجار و بازرگانان ايران از ديرباز عادت داشتند وامهاي قرضالحسنه و بدون کارمزد و بهره ميدادند و اين بار شايد صندوق قرضالحسنه مهررضا ميخواهد همين سنت را ادامه دهد. سالها پيش اما حاجمحمدحسن امينالضرب به جاي وام دادنهاي معمول درصدد برآمد سرمايهگذاري کند و پولها را به گردش درآورد، اما يک خطاي محاسباتي و ضرب سريع سکههاي مسين که به قصد تامين نقدينگي لازم براي پروژههاي بزرگ سرمايهگذاري صورت گرفت، پول را از اعتبار انداخت و به احضار امينالضرب از سوي ناصرالدين شاه انجاميد و چنان متهم شد که اعتمادالسلطنه با پرخاش خطاب به او گفت:«آنچه طلا و نقره در جيب و بغل و صندوقهاي مقفل مردم بود، به ترويج اين پول دغل ربودي و به فروش زري بدل، اطلس مهمل و تقلبات ديگر ايرانيها را گدا کردي.»
تاريخ و بررسيهاي دکتر فريدون آدميت نشان ميدهد که امينالضرب خطر کرد و چون تجربه نخست بود خطا کرد و خيانتي در کار نبود، اما پس از آن چشم ديگران هم از سرمايهگذاري ترسيد و سرمايهگذاران همواره در مظان اتهام بودند و هستند و اين گونه است که همچنان مردمان «طلا و نقره در جيب و صندوقهاي مقفل» را بر سرمايهگذاري ترجيح ميدهند، اما نه صندوقهاي مقفل و نه صندوقي که وام ميدهد هيچ يک نميتواند درمان قطعي درد بيکاري باشد، در حالي که هم درد پيداست و هم درمان شناخته شده است و اين درمان بهجز سرمايهگذاري نيست.