كيهان: سايه پر رنگ حزب الله بر نشست چهارجانبه بيروت«سايه پر رنگ حزب الله بر نشست چهارجانبه بيروت»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛«نشست چهار جانبه عربي در بيروت»، «بازسازي پرونده ترور رفيق حريري» و «تهديدات رژيم صهيونيستي عليه لبنان» سه موضوع مهم در تحليل شرايط جاري لبنان است. آيا اين سه موضوع با هم مرتبط هستند و از يك تحليل پيروي مي نمايند و يا براي هر كدام بايد تحليل جداگانه اي داشت. اكثر تحليلگران سياسي اين سه موضوع را مرتبط بهم دانسته اند. بعضي هم با رديف كردن اين سه، نتيجه گرفته اند كه لبنان در آستانه تحولات مهمي قرار دارد. براي بررسي اين موضوعات به زماني بيش از اين نياز است اما در عين حال موارد زير مي تواند، پرسشگر را به جواب نزديك نمايد.
1-اجلاس چهار جانبه ديروز بيروت- با حضور پادشاه عربستان، امير قطر و روساي جمهور سوريه و لبنان، اولين اجلاس عربي در نوع خود طي 10 سال گذشته به حساب مي آيد- گفتني است تا هنگام نوشتن اين يادداشت هنوز امير قطر وارد بيروت نشده است- اين اولين سفر بشاراسد در مقام رئيس جمهور سوريه به بيروت است و اولين سفر پادشاه سعودي به اين كشور پس از ماجراي ترور نخست وزير متحد عربستان-رفيق حريري- در 25 بهمن ماه 84 مي باشد از سوي ديگر سفر مقامات ارشد عربستان و سوريه سفر محافظه كارترين و پيشروترين شخصيت عربي به حساب مي آيد. محافظه كاري در مسايل خاورميانه، پادشاه سعودي را به همراهي با رژيم صهيونيستي كشاند و پيشروي، رئيس جمهور سوريه را متحد مقاومت قرار داد حالا اين دو در بيروت و در كنار ميشل سليمان و شيخ خليفه بن حمد قرار گرفته اند در حالي كه امير قطر و رئيس جمهور لبنان در جريان جنگ هاي 33 و 22 روزه از مقاومت لبناني و فلسطيني حمايت كرده و در دوره كشمكش هاي سياسي ميان جريان 14مارس و 8 مارس از 8مارس-مقاومت- حمايت كرده اند، معناي اين سفر اين است كه مقامات سعودي متقاعد شده اند كه نزاع داخلي و جنگ منطقه اي نمي تواند فضاي سوريه و لبنان را به سمت جبهه منطقه اي عربستان متمايل گرداند.
بعضي گفته اند اين سفر منشأ تصميمات مهمي خواهد بود و فضاي جديدي را در لبنان و منطقه به وجود مي آورد اما اين تعابير خوش باورانه به نظر مي رسد چرا كه نشست بيروت يكي از حلقه نشست هايي است كه طي دو سال گذشته از سوي پادشاه سعودي دنبال شده و نتيجه آن تنها آرام سازي فضاي رسانه اي ميان رياض و دمشق بوده است. بر همين اساس مي توان گفت نشست بيروت بيش از آنكه يك «گام عملي» باشد يك علامت از بهبودي مناسبات سوريه و عربستان- توام با پذيرفتن واقعيتي به نام مقاومت منطقه از سوي مقامات رياض- محسوب مي شود.
2- محافل اسرائيلي، آمريكايي و انگليسي طي روزهاي گذشته - و بخصوص ديروز- تلاش كردند تا نشست بيروت را ناشي از نگراني هاي منطقه اي از شروع دور تازه اي از درگيري ها در لبنان و فروپاشي دولت سعد حريري معرفي نمايند. روزنامه آمريكايي «وال استريت ژورنال» روز گذشته نوشت: «رأي دادگاه حريري ممكن است سبب خروج حزب الله از دولت و در نتيجه فروپاشي آن گردد.» راديو بي بي سي نيز روز گذشته از احتمال فروپاشي دولت لبنان خبر داد. شبكه يك تلويزيون رژيم صهيونيستي نيز روز گذشته در تفسير سياسي خود گفت:«با اعلام حكم دادگاه رفيق حريري اوضاع لبنان بهم خواهد ريخت و كار به درگيري داخلي مي انجامد.»
اما واقعيت اين نيست چرا كه موضوع دادگاه حريري يك بار در لبنان تجربه شده است مناقشه اي كه منجر به پيدايي دو جريان 8 و 14 مارس در لبنان شد و از بهمن 84 تا ارديبهشت 87- زمان تشكيل اجلاس دوحه- به درازا كشيد قابل تجديد نيست و اين ماجرا انرژي خود را از دست داده است از اين رو سعدالدين حريري چند روز پيش با صراحت اعلام كرد: «استقلال لبنان بيش از خون پدرش براي او اهميت دارد». از سوي ديگر سفر ملك عبدالله به بيروت و قرار گرفتن در كنار بشاراسد، ميشل سليمان و شيخ حمدبن خليفه نشانه روشني بر اين است كه سعودي ها اميدي به باز توليد فتنه ياد شده ندارند. البته اتهام بستن به حزب الله لبنان و پيش خواني حكمي كه قرار است سه ماه ديگر اعلام شود موضوعي قابل قبول نيست و از اين رو حتي شخصيت هاي مخالف حزب الله در لبنان هم دنباله اتهامات آمريكايي- اسرائيلي عليه حزب الله را نگرفته اند.
3- سياسي بودن ماجراي دادگاه رفيق حريري عيان تر از آن است كه در دور جديد چندان توجهي را برانگيزد اين دادگاه در دور اول و پس از حدود شش ماه و اعزام دو هيات قضايي، بعضي از مقامات ارشد سوريه را صراحتاً متهم كرد كه در ترور حريري و 22 نفر ديگر از همراهان او نقش اصلي داشته اند، در دور جديد رسانه هاي آلمان، انگليس و آمريكا با صراحت مي گويند در رأي دادگاه كه تا سه ماه ديگر اعلام خواهد شد از مقامات سوريه رفع اتهام شده و از بعضي از عناصر حزب الله بعنوان عاملان اصلي ترور حريري نام برده خواهد شد. جالب تر اينكه در اعلام اوليه و نيز در ادعاهاي جديد هيچ نامي از رژيم صهيونيستي در ميان نيست و حال آنكه اسرائيل از يك سو بيشترين منفعت را از ترورهاي زنجيره اي لبنان- از حريري نخست وزير اسبق تا پيرجميل وزير صنايع لبنان يعني بهمن 84 تا آبان 85- برده و از سوي ديگر برهم زدن شرايط امنيتي لبنان سياست ثابت و اعلام شده اين رژيم به حساب مي آيد. اين دادگاه حتي در حد احتمال هم هيچ تحقيقي را پيرامون «متهم اصلي» به عمل نياورده است. اما يك سوال كليدي در اين بين وجود دارد؛ «هدف از بازسازي دادگاه حريري چيست؟» كاملاً پيداست كه هدف ايجاد اغتشاش در لبنان نيست چرا كه چنين آمادگي در لبنان وجود ندارد و جريان 14 مارس از آن استقبال نمي كند.
4- به نظر مي آيد كه آمريكايي ها دنبال نوعي نمادسازي و «شبيه سازي موفقيت» باشند. آنان كاري به اين واقعيت ندارند كه طي 6 سال گذشته، حزب الله هم در صحنه جنگ سنگين و جامع و هم در صحنه مديريت تحولات سياسي لبنان كاملاً موفق عمل كرده و جبهه اي كه عربستان نمايندگي آن را بعهده دارد عليرغم تحميل جنگ و آشوب عليه حزب الله هيچ دستاوردي نداشته و جايگاهي هم در تحولات جاري لبنان ندارد. آمريكايي ها مي خواهند وانمود كنند كه ما و شركايمان در حال مديريت تحولات مربوط به سوريه و لبنان هستيم. از اين رو ديروز «فيليپ كراولي» سخنگوي وزارت خارجه آمريكا به برجسته سازي نقش ملك عبدالله و بازنگري سوريه در روابط با ايران پرداخت و گفت: «تلاش هاي ملك عبدالله و نشست بيروت براي صلح است و لذا ما از آن استقبال مي كنيم و خواستار كنار كشيدن سوريه از رابطه با ايران هستيم ما مي خواهيم كه سوريه به جامعه بين المللي بپيوندد»! همانطور كه توضيح داده شد، اساساً جنگي يا آشوبي در كار نيست تا صلحي نياز باشد. نيروهاي مرتبط با عربستان در لبنان هم جنگ را و هم تنش هاي داخلي را تجربه كرده و خود را در هر دو بازنده مي دانند بنابراين آمريكايي ها از چيزي حرف مي زنند كه وجود خارجي ندارد. آمريكايي ها به برجسته سازي نقش ملك عبدالله روي آورده اند كه هر كسي نداند خيال مي كند اين بشار و سليمان و شيخ حمد بوده اند كه به رياض رفته و در كنار متحدان آل سعود نشسته و امنيت و آرامش را گدايي كرده اند نه اينكه عبدالله به بيروت رفته و در كنار مخالفان منطقه اي خود نشسته است! البته عبدالله در بيروت از صلح و آرامش هم حرف زده ولي آرامش كنوني و آينده لبنان نه به دليل درخواست عبدالله بلكه به دليل اقتدار مقاومت است. در مورد سوريه نيز مقامات آمريكايي زياده گويي كرده اند اين اجلاس به خوبي نشان داد كه ايران اولين پيروز ميدان در نشست ديروز بيروت است چرا كه توانسته بزرگترين مخالف منطقه اي مقاومت را وادار به اعتراف به اقتدار مقاومت نمايد. يك مقام وزارت خارجه سوريه ديروز به محض آنكه «كراولي» سوريه را به كنار گذاشتن رابطه با ايران ترغيب كرد با صراحت گفت:« آمريكا حق ندارد براي سوريه سطح روابط با كشورهاي منطقه را تعيين كند و نيز نشست بيروت هيچ ربطي به آمريكا ندارد» .
5- تهديدات رژيم صهيونيستي عليه لبنان بيانگر علاقه اين رژيم به آغاز درگيري جديد نيست چرا كه جمعبندي اين رژيم از توانايي عملياتي حزب الله دگرگون نشده است اسرائيلي ها با صراحت گفته اند كه توانايي حزب الله نسبت به روزي كه جنگ 33 روزه را به پايان رساند، چندين برابر افزايش يافته و بر تعداد نيروهاي چريك آن نيز افزوده شده است با اين وصف تهديدات اسرائيل عليه لبنان يا ايران صرفاً نوعي اعلام وجود است. رژيم غاصب فلسطين در شرايط بحران داخلي به سر مي برد و براي اطمينان دادن به شهروندان غاصب خود وانمود مي كند كه اين بحران به نوعي ديگر دشمن نزديك آنان -حزب الله لبنان- را هم در برگرفته است. اسرائيلي ها با مجوز و بدون مجوز -حداقل طي سه سال آينده- قادر به آغاز هيچ جنگي- محدود يا نامحدود- عليه هيچ كشوري- بزرگ يا كوچك- نيستند. جالب اين است كه روزنامه آمريكايي بوستون گلوب يك روز پس از آنكه 45 نماينده عضو مجلس سناي ايالات متحده از دولت آمريكا خواستند مانع عمليات نظامي اسرائيل عليه تاسيسات هسته اي ايران نشود، نوشت: «اين مجوز نه اسرائيل را توانا مي كند و نه چيزي از قدرت ايران مي كاهد». در واقع اينك تهديد خارجي عليه حزب الله وجود ندارد كما اينكه تهديد داخلي هم وجود ندارد و اين بزرگترين مصيبت اسرائيل و آمريكا به حساب مي آيد چرا كه اين دو رژيم خود هم در محيط داخلي و هم در محيط خارجي با انواع چالش ها و تهديدات مواجه هستند.
6- لبنان در چشم انداز منطقه اي و داخلي اينك هم از شرايط درگيري هاي 25 ساله داخلي و هم از شرايط جنگ هاي خارجي عبور كرده است و لذا مي توان گفت اجلاس چهارجانبه ديروز بيروت يكي از اين نشانه هاي روشن است. كما اينكه سوريه نيز شرايط دشوار گذشته بخصوص در دوره سه سال اول به قدرت رسيدن بشار را پشت سر گذاشته است و مي تواند با امنيت خاطر مطالبات تاريخي و ملي خود را پيگيري كند از همين رو روز گذشته روزنامه نيويورك تايمز ورود بشار به بيروت را احياي دوباره نقش سوريه در لبنان دانست. البته احيايي كه توام با پذيرش نقش لبنان در تحولات است. اين مسايل به خوبي بيانگر آن است كه «بلوك مقاومت» به سمت شرايط بهتر پيش مي رود و اتهامات و فضاهاي عمليات رواني عليه مقاومت تنها واكنش خشم آلود آمريكا، اسرائيل و... به پيشروي مقاومت مي باشد.
رسالت: تجديدنظر در دولت«تجديدنظر در دولت»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم حامد دهخدا است كه در آن ميخوانيد؛دولت، زيادي بزرگ است.نفس حضور دولت بزرگ، و نيز، تصور وجود آن، هر دو انگيزه هاي ”امر به معروف و نهي از منکر“ را مي خشکانند. دولتي هست که امر به معروف و نهي از منکر کند، و تکليفي بر دوش ما نيست. اين، در حالي است که رکن اساسي سياست ”به رسميت شناسي“، ”کلکم راع و کلکم مسوول عن رعيته“ است.
دولت، در دنياي امروز، يک هيکل بزرگ است و در کشور ما نيز چنين شده است. کم فروغ شدن بخش سياسي زندگي روزمره مردم، به قدر زيادي، نتيجه اين فربگي دولت است. دولت به تنهايي توان پيشبرد سياست ”به رسميت شناسي“ را ندارد، زيرا پيچيدگي دولت، همواره از پيچيدگي جامعه کمتر است.
به حکم اميرالمومنين (ع) در ”کلکم راع و کلکم مسوول عن رعيته“، در سياست ”به رسميت شناسي“، همه مردم، در آن واحد، هم والي و راعي هستند، و هم رعيت. يکي از تکاليف همه، آن است که همه را و از جمله حاکم را امر به معروف و نهي از منکر کنند؛ بپرسند و پاسخ بخواهند. همه بايد فعال باشند. گوشه اي نشستن و فقط از مصرف لذت بردن (نسق زندگي طبقه متوسط شهري)، تلويزيون تماشا کردن، و آخر هفته به پارک رفتن، طريق مسلماني نيست. ادامه اين روش، ما را به زمين خواهد کوبيد. جامعه را بر اساس نمايش سريال هاي پربيننده و تخديرآميز پيش بردن، ما را نابود خواهد کرد. سياست دولتي در دنياي امروزي که اين بي مسئوليتي شهروندان را موهبتي براي خود مي شمرد، مشغله اي مخاطره آميز شده است، و مي تواند پيامدهاي مصيبت باري براي مردم ايجاد کند.
افزايش بي تناسب تعهدات دولت، يکي از مهمترين ويژگي هاي جهان جديد است. جامعه مدرن پيچيدگي هاي عظيمي يافته است که همگي محصول افزايش حجم قدرت سياسي است. بنابراين، يکي از مهمترين وظايف نقادان، مداخله در افزايش بيشتر و مهارگسيخته تعهدات دولت است. بايد مجددا تک تک افراد جامعه را براي ايفاي نقش خود در جامعه فعال کرد و خطرات آن را نيز پذيرفت. دل خوش کردن به فعاليت هاي شبکه سوم سيما و پخش بازي هاي جام جهاني و سريال هاي جذاب براي کنترل کشور، چيزي جز عافيت طلبي سياستمداران نيست. آنها که نمي خواهند مردم فعال شوند، و در جريان فعاليت، آموزش عقيدتي ببينند و آبديده شوند.
نوع خاص حکومت دموکراتيک، خيلي چيزها را خراب مي کند. تعهد به تعهدات دولت مي انبازد، و تعهد از تعهدات جامعه برمي دارد، بدون آنکه دولت بتواند سطح پيچيدگي خود را با سطح پيچيدگي جامعه متناسب سازد.
مهمترين جلوه اين تحول را بايد در پيدايش ”سرپرستي اجتماعي“ جست که در آن دولت مسئوليت تامين امنيت و رفاه کامل اتباع خود را بر عهده مي گيرد. عيب اين روند، تنها اين نيست که حجم تعهدات دولت بالا مي رود و حجم تعهدپذيري آحاد جامعه، روز به روز کمتر مي شود. اين عيب عظيمي است، ولي بدتر آن است که افراد آماده مي شوند که به سوژه دولت توتاليتر و ستمگر تبديل شوند. انقلاب اسلامي دنبال ايجاد مردم فعال و مسئوليت پذير بود. آنچه اين ملت را سي سال مقابل متکبران جهان، راست قامت، بر پا نگاه داشته، روحيه هيئتي و ”کلکم راع و کلکم مسوول عن رعيته“ بوده است. مردم انقلابي، آنها بودند که به دنبال نجات مستضعفان جهان بودند. چنين انقلابي در مقابل تهديدات بيروني، سازمان اجتماعي خود را حفظ نخواهد کرد، مگر آنکه مردم را فعال نگه دارد و آنها را با سريال هاي سرگرم کننده تخدير نکند.
اولويت يافتن امنيت ملي، مصرف، رفاه و مسائلي از اين دست، انقلاب را نابود خواهد کرد. دولت مردمسالار امروزي که دم انتخابات، با تمرکز بر انگيزه هاي عيني راي دهندگان، ابتذال خود را به نمايش مي گذارد، هسته هاي نابودي روحيه انقلاب اسلامي را در خود مي پرورد. مردمسالاري امروزي، عوارض خود را بر اخلاق طبقه متوسط شهري ما بر جاي گذاشته است. پس از انتخابات، رهبران گروه هاي سياسي از طريق اکثريت، قدرت بسياري به دست مي آورند. چنددستگي و تکثر قدرت ها که در ذات ساز و کارهاي مردمسالاري هاي جديد است، موجب افزايش رقابت هاي مبتذل، و نتيجتا فلج شدن ساز و کارهاي حياتي جامعه مي شود. مردمي که چنين ”لوس“ مي شوند، طبعا تمايلي به حضور پدرسالارها مي يابند، بويژه وقتي که از بازي هاي دموکراسي خسته شده باشند و هوس يک پدرخوانده بزرگ را در ذهن خود بپرورند. کار به جايي مي رسد که آن فيلسوف، ناباورانه از خود مي پرسد: ”نمي دانيم اين انديشه از کجا پيدا شده که مردم از خودکامگي هراس دارند؛ به نظر من، بر عکس، مردم به استبداد عشق مي ورزند“. آن فيلسوف، فکر مي کرد که وضع فعلي مردم مدرن، وضع ذاتي انسان است، اما چنين نيست. مردم دموکراسي زده، بيش از خودآييني، عاشق استبدادند. آنها پيام ”کلکم راع و کلکم مسوول عن رعيته“ را کابوسي به شما مي آورند.
از جانب ديگر، لازم است تا ميان آنچه بايد به عرصه تصميم گيري سياسي واگذار شود، و آنچه در حوزه صلاحيت افراد و گروه هاي اجتماعي باشد، تمييز قايل شد. حوزه جامعه عرصه ”ابتکارات“ گروه ها و افراد برجسته است. جامعه وقتي دچار خطر مي شود که دولت با موجوديت و عملکرد خود، جلوي ابتکارات اجتماعي را بگيرد. امت اسلامي واقعي، عرصه اي باز/آزاد و مسوول/متعهد است؛ جامعه مسلمان، تبلور ”کلکم راع و کلکم مسئول عن رعيته“ است. سلامت جامعه در ”جوشش مستمر ابتکارات پراکنده“ است. حکومت دموکراتيک، نمي تواند در اين ميان نقشي داشته باشد، چون واقعا در ظل منافع رهبران گروه هاي اقتصادي و سياسي به لختي و بي تحرکي مي گرايد. تکليف دولت ”امر به معروف و نهي از منکر“ اين است که ”اعتمادپذيري محيط عمل“ افراد را ارتقاء بخشد. خير و صلاح عمومي در چهارچوب ”کلکم راع و کلکم مسوول عن رعيته“، همين است.
يکي از تکاليف اصلي سياستمدار مسلمان تسهيل ”امر به معروف و نهي از منکر“ است؛ تشويق ابتکارها و پروژه هاي اجتماعي است. دولت بايد از گروه هاي بالنده در اين راستا حمايت کند. مآلا تکليف ديگر دولت، حل منصفانه کشمکش هايي است که از اين طريق پديد مي آيد. اين کار از طريق ترويج روحيه انصاف و ”امر به معروف و نهي از منکر“ صورت مي گيرد.
نکته آخر ماجرا اين است که يک دولت دموکراتيک، واقعا چگونه مي تواند در شرايط جامعه مدرن تصميمات سياسي درست بگيرد. روشنفکران اصلاحات بيشتر در مورد اينکه مردم حق دارند بدانند، حق دارند انتخاب کنند، حق دارند تصميم بگيرند، و... داد سخن مي دادند، اما در مورد اينکه چگونه مي توانند از هفت خوان کارگزاران و روشنفکران عبور کنند و به حق دانستن و انتخاب و تصميم خود برسند، چيزي نمي گفتند. اگر در اين مورد سخن مي گفتند، معلوم مي شد که دموکراسي کارگزار و روشنفکر، در واقع، نخبه سالاري کارگزار و روشنفکر است که جايي براي حاکميت مردم نمي گذارد.
بايد ميان مشروعيت و کاربرد قدرت تميز داد، و شايد عمدا روشنفکر اصلاحات، اين لنگه دوم را دست کم مي گرفت. اگر مردم مي دانستند که روشنفکر اصلاحات با ”سروشيسم“ خود، مطمئن نيست که مردم را به سوي وضع بهتر راه مي برد يا نه(چون خودش مي گويد ملاک مطلقي براي تشخيص وضع بهتر ندارد)، ابدا به او راي نمي داد. آنها آنچه دانستن آن حق راي دهندگان بود، به مردم نمي گفتند. به مردم نمي گفتند که ديگر به هيچ چيز در اين دنيا اطمينان ندارند. اثري از چنين گفتاري در تبليغات انتخاباتي نبود.
توضيحات بيشتري دارم که از اين پس خواهم گفت...
مردم سالاري:مشکلات اجتماعي راه حل سياسي ندارد«مشکلات اجتماعي راه حل سياسي ندارد»عنوان سرمقالهِ روزنامهي مردم سالاري است كه در آن ميخوانيد؛قطعا شما خواننده عزيز اين سطور بحث چند ماهه اخير در مورد سياست دولت در انتقال کارمندان و برخي از سازمان هاي تابعه به شهرستان ها را شنيده و خوانده ايد. دليل عنوان شده براي اين سياست بحث احتمال زلزله تهران و پيش بيني خسارت هاي انساني بالا و فاجعه آميز آن عنوان شده است. بديهي است اين آموزه ذهني سياسي است که براي مسائل سياسي راه حل اجتماعي جست وجو مي کنند. گويا سياستگذاران دولتي در سطوح مختلف از توقف در لايه سياسي منع شده باشند و اجازه نداشته باشند پوسته سياسي واقعيت هاي اجتماعي را بنمايانند.
اين واقعيت نشان مي دهد که سياستگذاران به جاي پاسخ به پرسش هاي سياسي، راه حل هاي اجتماعي احتمالا بدون مطالعه يا با مطالعه ناکافي را ارائه مي دهند. اگر جامعه به اين راه حل اقبال نشان مي دهد، ارزيابي اين سياست کاري دشوار است. اما به نظر نگارنده به دلايل زير جامعه به اين پرسش اجتماعي پاسخ سياسي داده و خواهد داد. چرا اين قضاوت را دارم؟
عليرغم ايجاد ترس و وحشت از زلزله- که واقعا ترس و وحشت هم دارد- و اعلام سياست هاي تشويقي و الزامات اداري اجباري مثل انتقال بخش اجرايي ميراث فرهنگي به اصفهان و مشابه آن هيچ چشم انداز اميدوارکننده اي در اجراي آن ديده نمي شود. نگاهي به واقعيت ها بعد از حدود 4 ماه از اعلام چه مي گويند؟ به نظر مي رسد استان هاي قزوين، قم و سمنان بهترين گزينه هاي کارمندان براي پاسخ مثبت به سياست هاي تشويقي مهاجرت از تهران باشد و در اين ميان استان سمنان گزينه مطلوب تري است، زيرا فاصله اولين شهر اين استان يعني ايوانکي از تهران حدود 50 کيلومتر با يک ساعت زماني و فاصله مرکز استان از تهران 2 تا 2/5 ساعت است و اين استان کمترين تراکم جمعيتي را در سطح کشور داراست. يکي از مسوولين استانداري اين استان اعلام کرده بود که 500 کارمند داوطلب انتقال به سمنان شده اند. اگر متوسط اعضاي يک خانوار 4 نفر باشد، جمعيت مهاجر به اين استان با اين روند 2 هزار نفر است. حتي اگر همه استان هاي کشور با چنين استقبالي مواجه شده باشند، کل جمعيت مهاجر از اين طريق به 60 هزار نفر مي رسد.
با اندکي اما و اگر فرض را بر اين مي گذاريم که سياست هاي تشويقي به خوبي اجرا شود و اين رقم به يکصد هزار نفر برسد، اما آيا بر مسائل اجتماعي تهران تاثيري خواهد گذاشت؟ هرگز! اگر با دقت به طرح نظري واقعيت ساخت يافته و واقعيت در حال ساخت بپردازيم و چهره هاي دوگانه واقعيت اجتماعي را متناظر با دو گفتمان غالب و مغلوب تصوير و پاسخ سياسي جامعه، مشکل اجتماعي طرح شده را به قضاوت بنشينيم و تبعات آتي اين نوع رويکرد را با کمک جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعي به تحقيق در آوريم، آيا جز به اين نتيجه خواهيم رسيد که مردم ايران اساسا نه به معناي سياسي بلکه از نظر معرفتي محافظه کارند و رفتار سياسي و پاسخ هاي سياسي دولت ها به مسائل اجتماعي شان آنها را شهودا به اين احساس رسانده است که جهات اجتماعي سياست هاي اتخاذ شده از سوي دولت، مجموعه ساختارهاي مستبدانه اي است که نهايت ندارد. اين ساختارها، پايدار مي مانند چرا که آنها را به پرسش نمي کشيم و در برابر زير سوال بردنشان مقاومت مي شود و اين نگرش مانعي بزرگ بر سر راه شکل گيري جهات اجتماعي واقعي است.
در پرتو اين توضيحات اکنون مي توان وجود واقعيتي سياسي را در پس سياست اجتماعي مهاجرت از تهران اقرار کرد که صرفنظر از مشکلات و موانع بسيار اجرايي آن با مطالب اشاره شده با پاسخ منفي اجتماعي مواجه شده است و تداوم اين نوع سياست ها آسيب جدي به اعتماد و مفروضات مردم وارد خواهد کرد.
سياستگذاران بايد مساله اجتماعي را بيان و دقيقا آن را توصيف و در مرحله بعد تحليل کنند و از منظر کنشگران مربوط به بحث بگذارند و نهايتا نحوه مواجهه مردم با موضوع را محور ارائه راه حل قرار دهند، که در اين پديده چنين فرآيندي را شاهد نبوديم و نيستيم. پس نبايد انتظاري جز اين داشته باشيم.
تهران امروز:اهداف مبهم نشست سهجانبه بيروت«اهداف مبهم نشست سهجانبه بيروت»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم حسامالدين كاوه است كه در آن ميخوانيد؛نشست سهجانبه بيروت در حالي برگزار ميشود كه منطقه آبستن تحولات ويژهاي است. ملك عبدالله پادشاه عربستان سعودي، پس از سفر به دمشق به همراه بشار اسد رئيسجمهور سوريه وارد بيروت شد تا به همراه ميشل سليمان رئيسجمهور لبنان، گفتوگوهاي خود را آغاز كنند.
صرفنظر از تعارفات ديپلماتيك و بيانيههاي رسمي، بايد ديد نشست سهجانبه بيروت چه اهدافي را پيگيري ميكند؟ در اينكه ملك عبدالله حامل پيام كاخسفيد براي بشار اسد نيز بوده است ترديدي نيست اما واشنگتن از سوريه و لبنان چه ميخواهد كه ملك عبدالله حاضر شده است تحت تدابير امنيتي شديد به سوي دمشق و بيروت بار سفر ببندد؟
به نظر ميرسد دستكم يكي از اهداف اين نشست، عربيزه كردن مسئله لبنان، فلسطين و نوار غزه باشد. اگر اين راهبرد با موفقيت اجرا شود، ميتواند به معني خارج ساختن سوريه از مدار اتحاديه ضدصهيونيستي ايران، سوريه و حزبالله لبنان باشد.
سوريه از گذشتههاي دور در لبنان منافعي داشته و احساس ميكند كه صرفنظر كردن از منافع پيشين به آساني امكانپذير نيست، واقعيت تاريخ نشان ميدهد كه روزگاري لبنان بخشي از سوريه بزرگ به شمار ميرفته است و اساسا مداخله نظامي سوريه در لبنان طي جنگ داخلي اين كشور به دستور رئيسجمهور فقيد سوريه حافظ اسد معطوف به همان منافع پيشيني بوده است.
هم واشنگتن و هم ملك عبدالله به خوبي ميدانند كه بيرون راندن سوريه از اتحاديه ضداسرائيلي، مستلزم حفظ منافع سوريه در لبنان، بازپسدادن بلنديهاي جولان به سوريه و كاهش فشارهاي ديپلماتيك و اقتصادي بر دمشق است.
هرگونه تصميمگيري درباره آينده حزبالله لبنان، منوط به كسب رضايت سوريه است. براساس يكي از سناريوهاي محتمل، بخشي از نيروهاي حزبالله لبنان، جذب ارتش اين كشور خواهند شد، ضمن آنكه استقلال عمل ضمني خود را نيز حفظ خواهند كرد و همچنان در جنوب لبنان فعال خواهند بود. بخشي از حزبالله لبنان نيز به عنوان يك حزب و نيروي سياسي جذب ساختار سياسي لبنان خواهد شد و شماري از رهبران آن بهعنوان نماينده به پارلمان و شماري از آنان نيز به دولت لبنان راه خواهند يافت.
اجراي اين سناريو مستلزم حذف يا كنار زدن نيروهاي به شدت ضداسرائيلي حزبالله لبنان بهرهبري سيدحسن نصرالله است. احتمال ميرود در يك سناريوي پنهان يك بسته تشويقي شامل كمكهاي اقتصادي بهويژه در زمينه نفت و انرژي به سوريه پيشنهاد شده باشد. كمكهايي كه ميتواند به جبران صرفنظر كردن دمشق از همكاريهاي سياسي و اقتصادي با تهران باشد. با اين حال دمشق بايد اطمينان خاطر يابد كه كمكهاي جبراني يا بسته تشويقي احتمالي، نه در يك دوره كوتاهمدت كه در يك دوره بلندمدت ارائه خواهد شد.
سوريه در عين حال خواستار بازپسگيري بلنديهاي جولان نيز هست و اين امر موضوع را دچار پيچيدگي خاصي خواهد كرد چرا كه واشنگتن بايد بهطور همزمان فشارهايش بر تلآويو را نيز افزايش بخشد. نبايد فراموش كرد كه صلح ناپايدار در لبنان و پايان جنگهاي داخلي در اين كشور مبتني بر فرمولهاي ارائه شده در كنفرانس طائف بوده است. با اين تفاوت كه نشست سهجانبه كنوني در بيروت تبديل و تحويل چالشهاي موجود از عربي – اسرائيلي را به عربي – ايراني پي ميگيرد. با اين حال بايد ديد چشماندازهايي كه سناريوهاي محتمل براي آينده منطقه بهويژه در سوريه و لبنان پيشبيني ميكنند تا چه حد منطبق بر منافع استراتژيك و درازمدت سوريه و نيروهاي معارض با اسرائيل در لبنان خواهد بود.
صرفنظر از دستاوردهايي كه نشست سهجانبه بيروت در پي خواهد داشت و نيز فارغ از ارزش دستاوردهاي احتمالي، پررنگتر شدن نقش رياض در تحولات منطقهاي، حائز اهميت است. جهان عرب با خلأ يك عنصر كارآمد كه بتواند با ايدئولوژي و ايجاد هژموني در جوامع عربي، نقش رهبري را برعهده بگيرد، روبهرو است. نقشي كه در دهههاي پيشين، جمال عبدالناصر و تا حدي حافظ اسد ايفا ميكردند. در فقدان يك رهبري كاريزماتيك، جوامع عربي بيش از آنكه امتي واحد به نظر رسند، تودههايي متفاوت و گاه با منافع متناقض به چشم ميآيند. تناقض نهفته در نظامهاي سياسي موجود در جوامع عرب با ويژگيهاي زيست جهاني كه در تمام سطوح به يكديگر وابسته است و بارها نظريه «اثر پروانهاي» در آن آزموده شده است، نيز بر پيچيدگيهاي مسائل منطقهاي ميافزايد. نظامهاي ناكارآمد و مبتني بر مناسبات قبيلهاي و شيخوخيت، چندان با واقعيتهاي جهان امروز، سازگاري ندارند.
با اين حال نشست سهجانبه بيروت، از اين جهت مهم به نظر ميرسد كه احتمالا ميتواند زمينه را براي ارائه گفتوگوهاي چندجانبه فراهم سازد. آيا ملك عبدالله موفق خواهد شد دست بشار اسد، ميشل سليمان و ديگر بازيگران بلندپايه را بگيرد و به سفري پرسود به طائف ببرد؟
براي يافتن پاسخ بايد منتظر تحولات آينده ماند، اما بر يك نكته تاكيد بايد كرد و آن اينكه بيش از 70 سال از اسرائيليزه كردن مسائل اعراب ميگذرد و نميتوان يك شبه و با توافقي نه چندان مورد اعتماد، آن را ايرانيزه كرد.
ايجاد شكاف در جبهه ضداسرائيلي به هيچ رو محتمل نيست چرا كه رخنههاي ايجاد شده را نيروهاي تازهنفستري پرخواهند كرد، همچنان كه وقتي ابوعمار (رئيس متوفاي سازمان آزاديبخش فلسطين) تن به سازش داد، نيروها و جنبشهاي پرتواني به ميدان آمدند و رخنهاي را كه او ايجاد كرده بود، به خوبي پر كردند.
سياست روز:توهم خاورميانه بزرگتر«توهم خاورميانه بزرگتر»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به ثقلم علي تتماج است كه در ظآن ميخوانيد؛باراک اوباما رئيسجمهور آمريکا هنگام اعلام راهبرد امنيت ملي آمريکا از طرح خاورميانه بزرگتر سخن به ميان آورد. براساس ادعاي اوباما، آمريکا تلاش خواهد کرد تا باهمکاري متحدان سنتي خود در منطقه ديدگاهي جديد را در خاورميانه ايجاد سازد که براساس معيارهاي آمريکا طراحي و اجرا شده باشد. براساس خاورميانه بزرگتر اوباما که پس از خاور بزرگ و خاورميانه جديد دوران بوش مطرح شده اجراي اهداف و سياستهاي صهيونيستها در اولويت قرار دارد و متحدان منطقهاي آمريکا ملزم به اجراي اين طرح ميباشند. پس از اعلام راهبرد امنيت ملي آمريکا، خاورميانه شاهدتحولات متعددي بوده است.
-بحران تشکيل دولت در عراق و دخالتهاي مستقيم آمريکا در اين روند که با حمايت مستقيم از برخي جريانهاي سياسي صورت گرفت.
-تشديد فشارها و اجراي سياستهاي نخنما شده تحريم و تهديد عليه جمهوري اسلامي ايران همراه با تشديد پروژه ايران هراسي در منطقه که حتي با برخي ادعاها مبني بر تحرک نظامي عليه ايران پيگيري ميشود.
- از سرگيري درگيريها در يمن و تحرکات ارتش اين کشور در مناطق شمالي که اکثريت آن را شيعيان تشکيل ميدهند.
-تشديد تحرکات نظامي و سياسي براي بحرانسازي در پاکستان و افغانستان که در رايزنيهاي ديپلماتيک و انتشار اسناد و مدارک درباره تحولات اين کشورها صورت گرفت.
–تشديد فتنهها و موضعگيريهاي عليه لبنان با محوريت دادگاه ترور حريري با محور قرار گرفتن اتهامزني به حزبا... که با فضا سازي تبليغاتي رسانههاي صهيونيستي و غربي صورت ميگيرد تا فتنه داخلي در لبنان از سر گرفته شود.
-گسترش تحرکات براي دور ساختن سوريه از مقاومت که با سفر مقامات عربي و غرب به اين کشور و استمرار سياست تهديد عليه امنيت ملي اين کشور صورت ميگيرد.
-حملات گسترده صهيونيستها به غزه، کرانه باختري و قدس و مقابله با هرگونه امدادرساني جهاني به غزه در حالي كه دولتمردان غربي نيز با سفر به فلسطين اين سياست را تشديد کردهاند.
- اعلام تصميم کشورهاي عربي مبني بر موافقت با آغاز مذاکرات مستقيم تشکيلات خودگردان و رژيم صهيونيستي در حالي که هيچ کدام از وعدههاي صهيونيستها و آمريکا در زمان مذاکرات غيرمستقيم محقق نشده است.
-تحرکات ديپلماتيک سران کشورهاي عربي به ويژه مصر، اردن و عربستان در منطقه در حالي که برخي از آنها با صهيونيستها و برخي با کشورهاي عربي مذاکره ميکنند تا سياست آمريكا در منطقه اجرا شود.
- تشديد شدن فضاسازيهاي رسانهاي و تبليغاتي صهيونيستها و آمريکا مبني بر آمادگي رژيم صهيونيستي براي آغاز جنگ جديد در منطقه با محوريت تهديد ايران، سوريه و لبنان.
-فعال شدن مقامات کشورهاي غربي در منطقه که با سفر اشتون وزير خارجه اروپا و تعدادي ديگر از مقامات اروپايي به خاورميانه صورت گرفته که بخشي از آن نيز شامل سفرهاي مکرر به ترکيه نيز شده است.
اين تحرکات در کنار دهها تحرک ديگر در منطقه در حالي صورت ميگيرد که تقارن آنها با اعلام طرح خاورميانه بزرگتر در راهبرد امنيت ملي آمريکا بيانگر تحرکات آمريکا و صهيونيستها براي بحراني ساختن فضاي امنيتي خاورميانه است. اين رويکرد در حالي صورت ميگيرد که در باب اهداف آن چند اصل قابل توجه است.
1ـ دولت اوباما در حالي در آستانه انتخابات ميان دورهاي قرار دارد که بحرانهاي شديد داخلي و ناکامي خارجي اوباما و حزب دموکرات را در برابر چالشهاي گستردهاي قرار داده است اوباما براي کاهش فشارهاي افکار عمومي و آمادهسازي زمينهها براي انتخابات از يک سو بايد کارنامهاي موفق از خود در عرصه جهاني به نمايش گذارد و از سوي ديگر زمينه را براي انحراف افکار عمومي از چالشهاي داخلي فراهم آورد. با توجه به جايگاه خاورميانه در افکار عمومي، بحرانسازي در اين منطقه در کنار برخي تحرکات به اصطلاح صلحطلبانه ميتواند در چارچوب سياستهاي انحرافي اوباما قرار داشته باشد. آنها براي اين هدف در کنار فتنهگري سياسي احتمال تحرکات نظامي به صورت مستقيم و يا از طريق ايادي خود در منطقه را نيز روي ميز دارند. البته وجود مقاومت در منطقه چالشي است که سناريوهاي آمريکا در منطقه را با ابهامات بسياري مواجه کرده است به گونهاي که آنها نيز در تحقق اهداف خود ابراز ترديد کردهاند.
2ـ آمريکا که با قطعنامه 1929 و تحريمهاي يکجانبه نيز نتوانسته سياستهاي خصمانه خود عليه ايران را اجرايي سازد رويکرد به پروژه ايرانهراسي و تهديد نظامي را در پيش گرفته است. آمريکا که ميداند توانايي تقابل نظامي با ايران را ندارد بار ديگر با فضاسازي منفي در منطقه و به زعم خود درگير ساختن ايران در تحولات منطقه در کنار فضاسازي تبليغاتي مبني بر دوري متحدان منطقهاي ايران نظير سوريه ،لبنان و ترکيه از تهران براي رسيدن به اهداف خود عليه تهران گام برميدارد. اين طرح در حالي پيگيري ميشود كه متحدان منطقهاي ايران بر ادامه روابط با تهران تاكيد و هرگونه تهديد ايران را برابر با تهديد کل منطقه عنوان کرده و به موضعگيري قاطع در برابر فتنههاي آمريکا پرداختهاند.
طرح نهايي آمريكا بازكردن جبهه هاي مختلف منطقهاي و جهاني در برابر ايران است تا به زغم خود مانع از ادامه گام برداشتن ايران در مسير توسعه و حضور فعال آن در معادلات جهاني و منطقهاي شود. برخي ناظران سياسي تاكيد دارند كه آمريكا براي سرپوش نهادن بر اين توطئه پس از مدتها موضع گيري خصمانه عليه فعاليتهاي هستهاي ايران ، اكنون از آغاز مذاكرات ايران و اروپا استقبال ميكند. اقدامي كه خود گامي ديگر براي مشغول شدن ايران به تحولات حاشيهاي به جاي تمركز بر توطئههاي آمريكا در منطقه است.
3ـ آمريکا در طرح کنوني خود تلاش دارد تا دو اصل همزمان را اجرايي سازد. اولا در حاشيه قرار دادن مقاومت که با طرح ادعاهاي واهي مبني بر نقش مقاومت در پروندههايي مانند ترور حريري و نيز مشغول ساختن مقاومت عراق، يمن، لبنان، فلسطين و سوريه به مسائل امنيتي و حاشيهاي صورت ميگيرد. ثانيا خارج ساختن رژيم صهيونيستي از انزواي جهاني با معطوف ساختن افکار عمومي به تحولات حاشيهاي. در اين پروژه تلاش ميشود تا مقاومت و برخي کشورهاي منطقه عامل بحرانهاي منطقه معرف و به زعم آمريکا ،صهيونيستها حامي صلح معرفي گردند. آمريكا در طرح خود ايجاد شكاف در جبهه مقاومت با برخي تحركات ديپلماتيك و تبليغاتي را نيز طراحي كرده است كه بخشي از آن در رايزنيهاي مقامات برخي كشورهاي منطقهاي و فرامنطقهاي با كشورهاي حامي مقاومت مشاهده ميشود. آمريكا سعي دارد تا به صورت غير مستقيم در برابر مقاومت قرار گيرد تا با واكنش افكار عمومي مواجه نشود.
در اين پروژه در حالي سعي ميشود که چهره مقاومت تخريب و شرايط براي خلع سلاح آن فراهم شود که در مقابل آمريکا با اعمال فشار به اعراب و تشکيلات خودگردان براي سازش مستقيم با رژيم صهيونيستي و استقبال اين رژيم از اين رويکرد پروژه مقاومت هراسي و به نمايش گذاشتن چهره صلح طلب از صهيونيستها پيگيري ميگردد.
نکته مهم در اين عرصه آنکه غرب با اين رويکرد تلاش دارد تا افکار عمومي را از مسئله غزه منحرف و به نوعي مانع از ارسال کمکهاي جديد به اين منطقه شود. لازم به ذکر است که آمريکا با بالا بردن فضاي امنيتي منطقه سعي دارد تا رويکرد اعراب به سازشکاري با رژيم صهيونيستي را براي افکار عمومي توجيه نمايد.
4ـ آمريکا که سياست دگرگوني سياسي در کشورهاي منطقه به ويژه عراق را در دستور کار دارد در سايه انحراف افکار عمومي به بحران منطقهاي به تشديد دخالتها و دگرگوني در ساختار اين کشورها مبادرت ميورزد. سرکوب خواستههاي مردمي براي دگرگوني سياسي در برخي کشورهاي عربي بخشي از اين طرح است.
در جمعبندي کلي از تحولات اخير خاورميانه ميتوان گفت که پروژههاي صهيونيستي آمريکا با حمايت برخي کشورهاي عربي منطقه براي بحرانسازي در سراسر منطقه در حال شکلگيري است پروژهاي که اساس آن را مقابله با افزايش جايگاه منطقهاي مقاومت و احياي جايگاه آمريکا و برخي نظامهاي عربي، خروج صهيونيستها از انزواي منطقهاي و جهاني کاهش فشارهاي افکار عمومي از ناکاميهاي دولتمردان کاخ سفيد در آستانه انتخابات و ... تشکيل ميدهد.
به عبارتي ديگر ميتوان گفت که آمريکا پس از شکستهاي متعدد در منطقه و عرصه بينالملل در حالي همچنان در توهم ايجاد خاورميانه بزرگتر با معيارهاي آمريكايي – صهيونيستي است كه بار ديگر پروژه بحرانسازي در خاورميانه و ايجاد فضاي سردرگمي براي تحليلگران و ناظران سياسي را کليد زده است در حالي که همچنان با يک چالش بزرگي به نام بيداري مقاومت مواجه است که تاکنون نيز تمام توطئهها و طرحهاي آمريکا و صهيونيستها را در منطقه با شکست مواجه ساخته است چنانکه اکنون نيز آمريکاييها به رغم تمام سياستهاي اجرا شده از به نتيجه رسيدن طرحهايشان ابراز ترديد کرده که سردرگمي آنها در قبال منطقه و اجراي سياستي چندگانه نمودي از اين ناکامي است.
ابتكار:چندپارگي در فرهنگ سياسي و گيجي در رفتار سياسي مردم؟«چندپارگي در فرهنگ سياسي و گيجي در رفتار سياسي مردم؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛فرهنگ سياسي به عنوان بخش مهم زمينه سياستهاي داخلي هر کشور به حساب مي آيد.
به تعبير ديگر ميان باورها و الگوهاي محيط اجتماعي و اقدامات سياسي دولتها رابطه وجود دارد اين رابطه آنچنان عميق است که اکثر جامعه شناسان و علماي سياسي معتقدند رفتارسياسي شهروندان، نخبگان و حکومت گران عمدتا خواستگاه فرهنگي دارد و بر اساس همين ملاک جوامع را به مشارکت جو، پيرو منش و کوچک انديش تقسيم کرده اند.
فرهنگ سياسي جامعه ما، ترکيب خاصي دارد که محصول تحولات تاريخي است، به قول يکي از صاحب نظران ويژگي کنوني جامعه ايران چند پارگي در فرهنگ سياسي است که حاصل همزيستي تاريخي فرهنگ ملي، فرهنگ ديني و فرهنگ غربي است.
اين چند پارگي تحولات بسياري را به دنبال داشته است وقتي مجموعهاي از تضادها در قالب رفتار گروهي ظاهر ميشود گيج کننده ميگردد اگر چه بعد از انقلاب تلاش بسياري صورت پذيرفته است تا فرهنگ سياسي ايرانيان به سوي منبع واحد که همان مذهب شيعه است سوق پيدا کند و البته توفيقات بسياري هم به همراه داشته است اما فرهنگ سياسي ما ايرانيان همچنان تحت تاثير منابع متضاد ميباشد در نتيجه رفتارهاي متعارض را به همراه دارد،بنا بر اين همچنان در لايههايي از فرهنگ سياسي شاهد فرهنگ آمريت / ارادت سالاري، ميباشيم و برغم اينکه انقلاب اسلامي خود حاصل فرهنگ مشارکت جويي بود و در طول سي سال گذشته ساختارهايي سياسي بگونهايي در پي نهادينه سازي فرهنگ سياسي مشارکت جو بودند اما همچنان اين فرهنگ با فرهنگ پيرو منشي و کوچک منشي که برآمده از ساختار سياسي گذشته ميباشند، در تعارض است.
بخشي از مردم همچنان ترجيح ميدهند شهروند منفعل باشند و حاضر نيستند ريسک شهروند فعال را پذيرا باشند و حتي حاضرند به يک عضو خنثي تبديل شوند ولي ذهن و محيط خود را درگير سياست نکنند به عبارت ديگر فرهنگ انزوا و دوري جستن از سياست را به عنوان شرايط مطلوب براي خود ارزش گذاري کرده اند و آسايش را مساوي با دور بودن از سياست تعريف ميکنند.
فرهنگ کوچک منشي و پيرو منشي،ريشه تاريخي دارد متاسفانه بعضي قرائتهاي خاص از دينداري نيز مدد رسان اين فرهنگ گرديده است و براي آن ادبيات سازي هم صورت ميگيرد مثل اينکه گفته ميشود سياست به جز پدر سوختگي معنايي ندارد.
فرهنگ آمريت وکوچک منشي و ارادت سالاري اگر چه ريشه تاريخي دارد و محصول دهها سال نظام عمودي سلطنت بر اين کشور بود اما بعد از انقلاب نيز که اين فرهنگ به فرهنگ مشارکت جو تغيير يافت ولي بسياري از سياست مداران بدشان نميآيد که همچنان مردم تابع فرهنگ پيرو و عضو غير فعال جامعه باشند. فرهنگ مشارکت جو، شهروندان حق گرا و پرسشگر پرورش ميدهد. فرهنگ مشارکت جو، افکار عمومي را شاخص اصلي بر درستي يا نادرستي عملکرد مسئولان قرار ميدهد.
فرهنگ سياسي مشارکت جو، حس مسئولست عمومي را افزايش ميدهد و افراد خود را در مقابل سرنوشت جامعه شريک و مسئول بار ميآورد.به تعبير يکي از دانشمندان، حکومت تنها بر پايه افکار و عقايد تشکيل مييابد افکار عمومي به مثابه يک قاعده اخلاقي، نيروي نهفته در جوامع انساني است که رهبران را وادار به تبعيت ميکند.
فرجام سخن اينکه هنوز هم منابع فرهنگ سياسي ما متنوع و گاهي متضاداست و به همين دليل شاهد بروز رفتارهاي متناقض ميباشيم .هنوز لايهاي از فرهنگ سياسي ايرانيان را تجدد و غرب گرايي تشکيل ميدهد و برغم اينکه فرهنگ رسمي به سمت تقويت منابع ديني و شيعي ميباشد اما فرهنگ تجدد در رفتار اجتماعي نمودهاي خود را دارد و هنوز رفتار اقتصادي بخشي از مردم و رفتار اجتماعي تابعي از منابع غير ديني ميباشد تضاد ايجاد شده در رفتار افراد،مصاديق بسيار دارد که در حوصله اين نوشتار نيست.
فرهنگ پوششي، فرهنگ مصرفي، فرهنگ تفريحي و فرهنگ اقتصادي بخش مهمي از مردم تحت تاثير لايه غربي منابع فرهنگ سياسي است.البته بخشي از رفتار مردم مثل دلبستگي به ادعيه و ائمه عليهم السلام همچنان تحت تاثير منابع ديني فرهنگ سياسي است به عبارتي اگرچه تاثير فرهنگ ديني و غربي در بين طبقات مختلف اجتماعي متفاوت است اما اين تفاوت تنها نمودهاي طبقاتي ندارد بلکه در بين طبقه واحد گاهي تضادهاي رفتاري بسياري به چشم ميخورد.
خلاصه در اينجا بناي تفسير جبري و ايجاد رابطهاي تک ساحتي بين فرهنگ سياسي و رفتار فردي و اجتماعي را ندارم چنانچه نميتوان منکر تاثير نحوه رفتار حاکمان بر فرهنگ عمومي مردم هم شدالناس علي دين ملوکهم ولي بخش مهمي از رفتار سياسي ما در زمين فرهنگ سياسي شکل، ظهور و بروز پيدا ميکند.
بي توجهي به فرهنگ سياسي،رفتارهاي ناموزون سياسي و کاريکاتوري را به همراه دارد .مردم در چنين جوامعي به “غير قابل پيش بيني بودن” تعبير و تفسير ميشوند .شکاف موجود در جامعه شامل شکاف طبقاتي،شکاف نخبگان و دولت،شکاف نسلها و شکاف نخبگان و تودهها همه در نتيجه چندپارگي است که در منابع فرهنگ سياسي وجود دارد.
اين در حاليستکه همواره رفتار سياسي مردم بدون فرهنگ سياسي آنان تحليل ميشود و در نتيجه نه هيچ گروهي از شکستهاي سياسي خود درس لازم را ميگيرد و نه گروههاي پيروز رمز پيروزي خود را براي تداوم در مييابند.
آفرينش:سرمايه پنهان در جامعه«سرمايه پنهان در جامعه»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم حميد رضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛امروزه در جهان ثروت و سرمايه معمولا قدرت وپيشرفت را براي صاحبان آنها به ارمغان مي آورد. اين ثروت مي تواند در قالب منابع طبيعي همچون نفت،گاز و معادن و.... باشد. لازمه تبديل شدن اين ثروت طبيعي به قدرت وتوسعه نيازمند يک جامعه مدرن ومردمي با سواد و مهارت بالا مي باشد. تا بتوانند با بهره گيري از مهارت و تخصص خود زمينه را براي توسعه و پيشرفت جامعه را فراهم نمايند.
ما مشاهده مي کنيم در کشورهايي همچون ژاپن، کره، چين و... نيروي انساني ماهر چه تحولي را در زمينه اقتصادي و علمي در سطح جهاني براي اين کشورها به ارمغان آورده است. اما مهمتر از اين دو منبع ثروت يعني منابع طبيعي ونيروي انساني ماهر، بحث انگيزه و فرهنگ کار است که از آن تحت عنوان «سرمايه پنهان جامعه» ياد مي شود.
با در نظر گرفتن واقعيات مي توان گفت که اگر کشوري از سرمايه و منابع طبيعي برخوردار نبود مي تواند با افزايش سرمايه پنهان در جامعه و آموزش نيروي کار ماهر اسباب توسعه و پيشرفت را براي خود فراهم کند. نمونه بارز اين مدعا کشور ژاپن است که بدون دسترسي داشتن به منابع طبيعي انرژي و با افزايش انگيزه و تلاش در نيروي انساني توانسته در سطح جهاني خود را به عنوان يک قدرت اقتصادي و علمي بزرگ مبدل نمايد.
اين در حالي است که بسياري از کشورهاي جهان از جمله کشور ما با داشتن 11 درصد از ذخاير نفت و 18 درصد از ذخاير گاز دومين دارنده ذخاير نفت وگاز در جهان و با در اختيار داشتن معادن فراوان و وسعت سرزميني مناسب نتوانسته ايم نسبت به دارايي و امکاناتمان به رشد و توسعه قابل قبولي برسيم. علت اين امر نداشتن نيروي انساني و يا نيروي کار ماهر نيست بلکه علت اصلي اين امر نبودن انگيزه انجام کار مفيد در بين مردم است.
آمارها نشان مي دهد که ميزان ساعات کار مفيد در کشورهاي پيشرفته عامل اصلي رشد آنها در زمينه اقتصاد و فناوري بوده است. به طور مثال سالانه سرانه کار مفيد در کره جنوبي 2400 ساعت، در ژاپن 1900 ساعت، در چين 1420 ساعت ودر ترکيه 1330 ساعت مي باشد.اما در ايران اين ميزان به 800 ساعت در سال مي رسد. بر اساس آماري که از سوي شوراي پژوهش پژوهشکده اقتصاد اعلام شده ميزان کار هفتگي در ايران6 تا 7 ساعت است در حالي که آمار نشان مي دهد ساعات کار هفتگي در کره جنوبي 54تا72 ساعت و در ژاپن 40تا60 ساعت در آمريکا42 ساعت در ايتاليا،فرانسه وآلمان به ترتيب38و39و40 ساعت در هفته کار مفيد مي باشد.
متاسفانه در کشور ما فرهنگ کار و مسوليت پذيري در بين مردم به خوبي جا نيافتاده است. و فرهنگ از زير کار در رفتن و پذيرفتن مسوليت هاي آسان در کشور ما بر فرهنگ و وجدان کاري غالب شده است. البته اين موضوع ريشه در گذشته دارد و موضوع جديدي نيست. اما متاسفانه تا کنون اقدام خاصي براي اصلاح آن انجام نگرفته است. در حال حاضر بيشتر افراد نسبت به شغل و مسوليتشان آن طور که شايسته است تلاش نمي کنند و تنها درصدي از افراد جامعه هستند که در هر پست و مسوليتي که دارند بيشتر از آنچه که از آنها خواسته شده کار مي کنند. البته مشغول بودن افراد بر سر کارهايي که با تخصص و علاقه آنها سازگار نيست و فقط با انگيزه هاي مادي به قبول اين شغل راضي شده اند نيز انگيزه آنها را براي تلاش و کار بيشتر به منظور ارتقاي سطح علمي و مهارتهايشان را کاهش مي دهد. و از طرفي نبودن نظارت کافي بر عملکرد کارکنان و نبودن تشويق هاي مادي و معنوي انگيزه افراد را براي کم کاري افزايش مي دهد.
مقام معظم رهبري امسال را سال «همت مضاعف و کار مضاعف» ناميدند چرا که يکي از ضروري ترين نيازهاي کشورمان در جهت رسيدن به توسعه و پيشرفت کار مضاعف است. و با نهادينه شدن فرهنگ همت و کار مضاعف رشد و تعالي کشور به شکوفايي خواهد رسيد. و اين امر با تدوين استراتژي ها و سياست هاي مناسب با در نظر گرفتن معيارهاي پيش بيني آينده و تدوين برنامه هاي متناسب با آن به منظور استفاده بهينه از ثروت و سرمايه هاي کشور و افزايش «سرمايه هاي پنهان» در جامعه فراهم خواهد شد.
وطن امروز:ماليات، موتور توسعه اقتصاد هر کشور«ماليات، موتور توسعه اقتصاد هر کشور»عنوان سرمقالهي روزنامهي وطن امروز به قلم ابوالفضل کودهاي است كه در آن ميخوانيد؛ماليات مهمترين منبع تامين مالي هزينههاي حاکميتي دولت در هر كشوري محسوب ميشود. با توجه به اينكه در ايران بودجه دولت متکي به درآمدهاي حاصل از فروش نفت و منابع طبيعي است، نقش ماليات در تامين منابع دولت و اداره آن تاکنون نتوانسته آنچنان که شايسته است پر رنگ باشد. ظرفيت مالياتي به عنوان حجم پرداخت مالياتي که جامعه بايد آن را بپردازد در کشور به نحوي بالاست و اين توان از يک سو به درآمدها، مصارف و سرمايهگذاريها متکي و از سوي ديگر براي اهداف بلند مدت و ميان مدت برنامهريزيهاي کوتاه مدت ارسال مرتبط است اما بايد گفت با وجود تلاشهاي اخير دولت در راستاي توسعه همه جانبه اشاعه فرهنگ پرداخت ماليات، وابستگي اقتصاد به نفت نقش پرداخت ماليات در ايران را نسبت به ديگر کشورهاي پيشرفته کمرنگ کرده است.
اين در حالي است كه برنامههاي رهايي تدريجي از اقتصاد نفتي و نيز برجسته کردن نقش ماليات در اداره امور کشور اکنون بيش از پيش مورد توجه دولتمردان و مردم قرار گرفته است. در واقع درآمدزايي دولت از محل اخذ ماليات بيشتر به توسعه همه جانبه اقتصادي چون رشد فضاي کسب و کار، افزايش سطح توليد کيفي، اشتغال و از همه مهمتر جذب سرمايهگذار خارجي در ايجاد پروژهها و طرحهاي سنگين و سبک زيرساختي بازميگردد وآنچنان که مشاهده ميشود مسؤولان نسبت به اين امر اقدامات وسيعي را در دستور کار قرار دادهاند.
اينکه امسال اظهارنامههاي مالياتي از سوي موديان و فعالان اقتصادي کشور نسبت به سالهاي قبل با رقم بالاتري (حدود 5/4 ميليون فقره اظهارنامه) به سازمان امور مالياتي و دفاتر آن ارائه شده، نشان از درک بالاي مردم از واقعيتها به جهت مشارکت عمومي آنها در اداره امور کشور دارد تا هرکسي در وسع تواني که در هر موقعيت شغلي دارد خود را در تامين بخشي از درآمدهاي مالي دولت سهيم کند. البته اطلاعرساني دقيق و شفاف از چگونگي تامين منابع مالي دولت و نحوه مصارف آن از محل دريافت ماليات عمومي تاثير بسزايي در آگاه کردن جامعه نسبت به اين موضوع مهم داشت. همچنين فرهنگسازي پرداخت ماليات به عنوان تکليف قانوني و فريضه خاص خود تاثير مطلوبي در مشارکت عمومي اداره کشور بر جاي ميگذارد تا موديان مالياتي برحسب وظيفه قانوني خود با پرداخت ماليات بتوانند دولت را در تامين منابع مالي همراهي کنند.
به هر حال معرفي انواع ماليات به مردم و کاربردهاي آن در نظام آموزشي کشور در سطوح مختلف همچنين اطلاعرساني به عامه مردم در اين باره با استفاده از ابزارهاي مختلف تبليغي به نحوي که به مرور زمان فرهنگ مردم درباره پرداخت ماليات مشابه کشورهاي پيشرفته جهان شود، امري اجتنابناپذير در راستاي کاهش وابستگي بودجه درآمدهاي نفتي در تامين منابع مالي دولت است. با وجود اينکه پرداخت ماليات به صورت جامع هنوز در کشور به آن جايگاه خود نرسيده است اما دولت دهم نظام مالياتي را اساسيترين محور طرح تحول اقتصادي برشمرده است.
در واقع وصول ماليات از موديان يک توافق دوجانبه از سوي مردم و دولت است، چرا که دولت در راستاي وظيفه حاکميتي خود در اخذ ماليات هميشه با تدابير علمي و درايت خاص وارد عمل ميشود اما اين نکته حائز اهميت است که فرهنگسازي پرداخت ماليات و هدايت جامعه به اين مسير به عنوان يک فرضيه بايد از طريق ديگر نهادها چون صدا و سيما و مراکز علمي و آموزشي از ابتدايي تا دانشگاه نهادينه و پررنگ شود، چرا که ماليات، موتور توسعه اقتصاد هر کشور است. به هر حال در نظام پرداخت مالياتي کشور جز حقوقبگيران (کارگران و کارمندان)، صنوف و بازاريان نقش بسزايي در پرداخت ماليات دارند که ارائه حدود 5/4 ميليون فقره اظهارنامه مالياتي خود نشان از مشارکت عمومي مردم در تامين امور مالي دولت دارد.
جمهوري اسلامي:واقعيتهائي درباره توطئه تحريم«واقعيتهائي درباره توطئه تحريم»عنوان سرمقالبهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛با تصويب نهائي تحريمهاي اتحاديه اروپا عليه ايران، توطئه تحريم به كامل شدن نزديك ميشود. دولت كانادا نيز خبر داده است كه تصميم دارد تحريمهائي را عليه ايران به تصويب برساند كه طبق اطلاعات موجود، حلقه پاياني و مكمل توطئه تحريم خواهد بود.
بعد از صدور قطعنامه 1929 شوراي امنيت سازمان ملل در 19 خرداد گذشته، دولت آمريكا نيز تحريمهائي را به تصويب مجلسين و امضاء رئيسجمهور اين كشور رساند. دوشنبه هفته گذشته، حلقه ديگر اين توطئه توسط دولت انگليس شكل گرفت و آنچه قرار است توسط دولت كانادا صورت بگيرد، ادامه همين روند است كه بطور طبيعي سردمداران "توطئه تحريم" را نشان ميدهد، آمريكا، انگليس، كشورهاي عمده اروپائي و كانادا.
اين اسامي، دو نكته را فاش ميكنند، اول آنكه در رأس اين توطئه، آمريكا قرار دارد و دوم آنكه آنچه توسط شوراي امنيت سازمان تصويب شده است نيز به همين چند كشور مربوط ميشود كه باز هم آمريكا در رأس آنها قرار دارد. به عبارت روشن تر، خط دهي اصلي و طراحي اين توطئه توسط آمريكا صورت گرفته و همراهي ساير كشورها با آمريكا نوعي پيروي از اين كشور است كه عنوان "ناخواسته" ميتواند براي آن عنواني مناسب باشد. واقعيت اينست كه اروپائيها مايل نيستند منافع اقتصادي خود را با خواست و ارا ده آمريكا گره بزنند و نوع تحريمهاي اتحاديه اروپا نيز همين واقعيت را نشان ميدهد. درباره كانادا نيز همين نكته صدق ميكند و اين مجموعه، چارچوب خاصي را براي تحريمها انتخاب كردهاند كه از يكطرف در ظاهر با آمريكا همراهي كرده باشند و از طرف ديگر، منافع اقتصادي خود را به خطر بياندازند.
از اين نكته، كه به ماهيت اقدام اروپا و كانادا مربوط ميشود، كه بگذريم، به چند واقعيت درباره تحريمها ميرسيم كه بايد به آنها توجه جدي شود.
اول آنكه برخلاف ادعاي دولتهاي آمريكا، كانادا و اتحاديه اروپا كه ميگويند تحريمها ملت ا يران را نشانه نميروند، اگر لطمهاي متوجه ايران باشد بدون ترديد ملت ايران در كانون اين لطمات قرار خواهد داشت. شوراي امنيت سازمان ملل هم مدعي است صدور قطعنامه 1929 نوعي برخورد با دولت و در عين حال حمايت از ملت ايران است. ولي واقعيت اينست كه اين ادعاها كاملاً انحرافي و نوعي مغالطه ميباشد. تفكيك دولت از ملت، كه در ادعاهاي تحريم كنندگان صورت ميگيرد، خود يك توطئه كثيفتر است. علاوه بر اين، امكان ندارد چيزي موجب وارد شدن لطمه به دولت شود ولي ضرر آن متوجه ملت نشود.
مهمتر آنكه براي غربيها اموري از قبيل انرژي هستهاي وحقوق بشر فقط بهانهايست كه درصدد هستند انتقام خود را از ملت ايران، كه با قيام و ا نقلاب خود نفوذ استعماري آنها در ايران را قطع كرد، بگيرند. ميبينيم كه تعدادي از كشورهاي منطقه حتي تا ساخت بمب اتمي هم پيش رفتهاند و تعدادي ديگر حتي اصول اوليه حقوق بشر را رعايت نميكنند و پروندههاي سياهي را در اين زمينه دارند ولي غربيها نه تنها با آنها روابط گرمي دارند بلكه از آنها در همهي زمينهها حتي از انرژي هستهاي و سركوب مردم و پايمال كردن حقوق بشر حمايت هم ميكنند، زيرا دولتهاي اين كشورها آلت دست غرب هستند و ملت هايشان هر چند از اين وضع ناراضي هستند ولي كاري كه منافع استعماري غرب را به خطر انداخته باشد نكردهاند. در ايران، شرايط متفاوت است. ملت ايران، كه صاحب اصلي انقلاب است و در دفاع مقدس ايستادگي كرد و در همهي صحنهها حاضر بوده و توطئههاي دشمنان را يكي پس از ديگري خنثي كرده و ملتهاي ديگر را نيز براي ايستادگي در برابر قدرتهاي استكباري تشويق نموده، براي غربيها يك خطر محسوب ميشود و طبيعي است كه آنها درصدد باشند به هر بهانهاي كه شده انتقام خود را از اين ملت بگيرند.
واقعيت دوم اينست كه تجربه 31 ساله ما نشان داده ما ميتوانيم در برابر تحريمها بايستيم و از اين عرصه كارزار نيز پيروز بيرون بيائيم. در جنگ تحميلي 8 ساله علاوه بر مشكلات خود جنگ، تحريمها هم هر روز بيشتر ميشدند و ملت ايران با مقاومت شجاعانه در صحنه دفاع و همبستگي هوشيارانه در عرصههاي ديگر به ويژه مقابله با تحريمها توانست كليه توطئهها را خنثي كند و راه را براي پيشرفت در زمينههاي مختلف هموار نمايد. قطعاً اينبار نيز چنين خواهد شد و ملت ايران يكبار ديگر دشمنان خود را مأيوس خواهد كرد. تحريمها را ناديده گرفتن يا كوچك شمردن درست نيست. ما اگر هنري داريم كه داريم، اينست كه در برابر تحريمهائي كه كوچك نيستند ميايستيم و موفق هم ميشويم.
واقعيت سوم اينست كه حفاظت از نظام جمهوري اسلامي، به عنوان يك وظيفه حتمي و همگاني، ايجاب ميكند مسئولان از دو اهرم كارآمد بطور همزمان استفاده كنند. مقاومت در برابر زياده خواهيها و تدبير براي خنثي كردن توطئهها.
مقاومت، همانست كه از دوران انقلاب تا پيروزي و بعد از پيروزي تا ا مروز صورت گرفته و موفقيتهاي بزرگي را براي ملت ايران در همهي زمينهها رقم زده است. اكنون نيز به اين عامل مهم نيازمنديم و خوشبختانه در تمام ردههاي مسئوليتي و در بدنه جامعه روح مقاومت در برابر توطئه كاملاً بارز است. اين روحيه بايد با بيان نقطه قوتها و تجربهها تقويت شود و همه با اين واقعيت آشنا شوند كه پيروزي نهائي با طرفي است كه بيشتر مقاومت كند.
اهرم دوم، يعني تدبير، عامل مهمي است كه مانع افزايش توطئهها عليه نظام جمهوري اسلامي و يا جلوگيري از شكلگيري توطئهها ميشود.
بكار گرفتن عقلانيت در عين هوشياري و مقاومت، موجب ميشود دشمن نتواند بهانه جوئي كند. اين هنر، مانع دشمنتراشي ميشود و نظام جمهوري اسلامي را از وجود دوستان قدرتمند بهرهمند ميسازد. فلسفه دستگاه سياست خارجي در هر كشور كه تحت عنوان وزارت امورخارجه فعاليت ميكند همين است. همه مشكلات را با شعار و طرد كردن اين و آن نميتوان حل كرد. نام اين كار، ايجاد تنش است و مأموريت اصلي و جوهري دستگاه سياست خارجي هر كشور و همهي مسئولان اجرائي، تنش زدائي است. هر كشوري كه اين مأموريت را بهتر به انجام برساند در حفاظت از كيان خود موفقتر خواهد بود.
در برابر قلدري ها، زياده خواهيها و سلطه طلبيها ما بايد بايستيم همانگونه كه تا امروز ايستادهايم و موفق هم بودهايم. اما ايستادگي در برابر قلدريها را با دشمن تراشي و ايجاد تنش نبايد اشتباه گرفت. حفاظت از نظام جمهوري اسلامي، به ايستادگي در برابر قلدريها نياز دارد ولي به ايجاد تنش نه تنها نياز ندارد بلكه با پرهيز از آنست كه ميتوان به اين هدف رسيد.
براي مقابله با "توطئه تحريم" بايد همه به اين واقعيتها توجه عميق داشته باشيم و با پاي بندي به وظايف خود كه در رأس آن حفاظت از نظام جمهوري اسلامي قرار دارد، اين مرحله را نيز پشت سر بگذاريم و مطمئن باشيم كه به فضل الهي پيروز اين صحنه نيز ملت ايران خواهد بود.
دنياي اقتصاد:پيرامون هديه نقدي به نوزادان«پيرامون هديه نقدي به نوزادان»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن ميخوانيد؛پس از طرح اين ديدگاه كه بايد به جمعيت ايران افزوده شود، نقدهاي متعددي بر اين ديدگاه مطرح و در رسانههاي مختلف منعكس شد.
بهرغم همهاين نقدها، ظاهرا اين ديدگاه به اجرا در آمده و مقرر شده است از نيمه شعبان پرداختهايي در اين راستا صورت گيرد تا انگيزهاي براي افزايش جمعيت فراهم شود.
برخلاف همه كساني كه نسبت به اين مساله شديدا ابراز نگراني ميكردند، به نظر ميرسد كه جاي چندان نگراني وجود ندارد؛ چرا كه پاداش در نظر گرفته شده آنچنان زياد نيست كه بتواند در تصميم مهمي چون بچهدار شدن، تاثير قابل توجهي داشته باشد. اصولا تصميم به داشتن فرزند، تصميم بسيار مهمي است و مسووليت بلندمدتي به دنبال دارد. از اين رو انسانها با حساسيت زياد نسبت به اين مساله تصميمگيري ميكنند.
ميتوان ادعا كرد كه گري بكر، استاد ممتاز دانشگاه شيكاگو و برنده جايزه نوبل اقتصاد، نخستين كسي بود كه تحليل اقتصادي بچهدار شدن را در كانون مباحث اقتصاد خانوار وارد نمود. وي در مقالهاي مهم به سال 1990 نشان داد كه اصولا دو حالت تعادلي پيش روي جوامع قرار دارد و جوامع ناگزير به اين نقاط تعادل سوق خواهند يافت. در تعادل بد، نرخ باروري بالا و ميزان انباشت سرمايه انساني پايين است.
اين وضعيت مشخصه اكثر كشورهاي فقير است كه از جمله آنها ميتوان به نيجريه، موزامبيك، مالي، اوگاندا، تانزانيا و امثالهم اشاره كرد. در اين حالت تعادل، هزينه بچهداري و بازدهي تحصيلات پايين است و از اين رو، داشتن بچه بيشتر به صرفه به نظر ميرسد؛ خصوصا اينكه در جوامع فقير بچه يك عامل نيروي كار به نظر ميرسد و بيش از آنكه هزينهزا باشد، منبع درآمد قلمداد ميشود.
در تعادل خوب، نرخ باروري پايين بوده و نرخ انباشت سرمايه بالا است؛ به اين معني كه افراد سالهاي تحصيل بالايي دارند. دليلاين وضع نيز روشن است. بازار كار براي زنان مساعد است و بچه دار شدن براي زنان و درآمد خانوار بسيار هزينهزا است. فرزند در اقتصاد جديد بيشتر هزينهزا است تا درآمدزا.
اقتصاد در وضعيتي قرار دارد كه مهارتها يا همان سرمايه انساني از اهميت بسزايي برخوردار است و به تعبير ديگر، نرخ بازدهي سرمايه انساني بالا است و صرف نيروي كار ساده اهميت چنداني ندارد. به همين دليل، اندازه خانوارها در اقتصادهاي مدرن غربي كوچك است و فاصله ميان فرزندان كم در نظر گرفته ميشود تا هزينه بزرگ كردن آنها براي والدين خصوصا مادران به حداقل تقليل يابد.
جواد صالحي اصفهاني و سرگئيگوريف (2003) براي آزمون اين پيشبيني تئوريك، مطالعهاي را سامان دادند به اين ترتيب كه نرخ باروري را در محور عمودي و متوسط سالهاي تحصيل را در محور افقي تعريف كردند و كشورهاي در حال توسعه را در چنين صفحه مختصاتي جايابي كردند. همانگونه كه پيشبيني ميشد، عمده كشورها در دو موقعيت تعادلي پايدار قرار گرفتند.
كشورهاي آفريقايي و آسياي جنوبي در تعادل بد و اكثر كشورهاي آسياي شرقي و تا حدي آمريكاي لاتين در تعادل خوب جايابي شدند. وضعيت خاورميانه چيزي بينابين بود؛ به اين معني كه نرخ تحصيلات بالا و در عين حال نرخ باروري نيز بالا بود. پيشبيني اين نويسندگان اين بود كه وضعيت كشورهاي خاورميانه بيثبات است؛ به اين معني كه يا نهايتا نرخ باروري را كاهش داده يا ناگزير ميشوند نرخ تحصيلات را بكاهند (امري كه بسيار بعيد به نظر ميرسد). اما خبر خوشحالكننده اين است كه وضعيت ايران در ميان كشورهاي خاورميانه به مراتب بهتر است و بيش از بقيه به حالت تعادل مطلوب نزديك ميباشد. بنابراين به نظر ميرسد به رغم انتقادهاي وارده بر چنين تصميمي، جاي نگراني نيست و منطق اقتصادي در زندگي روزمره، عموم انسانها را حداقل در ايران متقاعد كرده و ميكند كه تعداد فرزندان را كم نگه دارند.
جهان صنعت:شوراي رقابت در دور تسلسل«شوراي رقابت در دور تسلسل»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم مريم السادات خرمگاه است كه در آن ميخوانيد؛پرونده واگذاري دو غول خودروساز کشور در حالي بسته شد که با توجه به تجربه واگذاري جنجالبرانگيز مخابرات انتظار ميرفت پروسه خصوصيسازي کشور از کانال قانوني خود و در راستاي اجراي سياستهاي اصل 44 اجرايي شود اما نه تنها اين امر محقق نشده بلکه صحنه اقتصاد کشور شاهد نوع جديدي از ايجاد انحصار در بازار مالي کشور است که در نوع خود جالب توجه است . اينبار شبهدولتيها که يکهتاز واگذاريهاي بزرگند در دامي گرفتار شدهاند که به نظر ميرسد رهايي از آن به آساني امکانپذير نيست زيرا دو خودروساز بزرگ کشور در ميان جاروجنجالهاي تبليغاتي روي کاغذ به کارکنان اين دو مجموعه واگذار شدهاند.
هرچند که گفته ميشود، حق به حقدار رسيده اما عملا حقي روي کاغذ به حقدار نرسيده است و مديران دولتي هنور به نام کارگران، کرسي اقتدار خود در اين صنعت را ترک نکردهاند. به نظر ميرسد دولت با تجربهاي که از واگذاري مخابرات به دست آورده، خودروسازان را واگذار کرده و تنها برچسب خصوصي به آنها زده و در ميان حيرت شبهدولتيها در جيب ديگرش گذاشته است تا اينبار بخش خصوصي انگشت به دهان نماند!
اما همگان شاهد شناي برخلاف قوانين بازار سرمايه (در جريان اين واگذاريها به خصوص واگذاري سهام شرکت سايپا) بودند البته دولت براي رسيدن به مقصود خود راه سخت و پراسترسي را پشتسر گذاشته است. مدعاي اين گفته نيز زماني است که مسوولان سازمان خصوصيسازي متوجه شدند، ممکن است معامله سايپا آنگونه که ميخواهند پيش نرود.
از همين رو طي يک عمل انتحاري مصوبهاي را به تصويب رساندند که نشان ميدهد امتيازي براي دو گروه يعني شرکتهاي تابعه وزارت رفاه و ديگري بنياد شهيد در بين نهفته است. درحالي که ظاهرا فراموش شده که در اين مصوبه آنچه نبايد ميگفتند، را گفتنهاند و آن اينکه شرکتهاي تابعه وزارت رفاه که حق حضور در اين رقابت را يافتهاند، مشخصا دولتي هستند. اين مهمترين نشانهاي است که ثابت ميکند دولت اعتقادي به اجراي قانون اصل 44 ندارد.
اينک در ميان ناباوري همگان پرونده اين واگذاري بسته شده و در کارنامه عبور از قانون سازمان خصوصيسازي اشتباهي را هک کرده که امکان رفع آن وجود دارد. اگرچه در روزهاي اخير مدارک معامله سايپا و ايرانخودرو به شوراي رقابت رفته اما شورايي که از بدو تاسيس نشان داده که توانايي روبهرو شدن با عبور از قوانين را ندارد از امروز مشخص است که نميتواند تغييري در سرنوشت واگذاري خودروسازان ايجاد کند.
اين در حالي است که اين شورا با داشتن اختيارهاي قانوني قويا ميتواند از ايجاد انحصار جلوگيري کرده و معامله را فسخ کند. حال سوال اينجاست آيا اين بار شوراي رقابت ميتواند در ميان هياهوهايي که ايجاد کرده و با وجود افزايش دامنه اختيارات تنها به سخن گفتن اکتفا کند؟ هرچند که شوراي رقابت هم براي فرار از فسخ معامله راههاي جديدي برگزيده و آن اينکه ديگر معاملهاي فسخ نميشود بلکه تنها خريدار وادار ميشود سهمي را که خريده واگذار کند! با اين اوصاف ميتوان از امروز پيشبيني کرد که سرنوشت خودروسازان چه خواهد شد.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر