۲۸ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۶:۴۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۲۸۷۵۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۲ - ۱۰-۰۵-۱۳۸۹
کد ۱۲۸۷۵۳
انتشار: ۰۹:۳۲ - ۱۰-۰۵-۱۳۸۹

ضرب و شتم و بازداشت جانباز نابینای دماوندی!

حسین معتمدنیا این حادثه را دردناک توصیف کرد و افزود: شاید برای مهار جانبازی 50 ساله که به لحاظ بینایی دچار مشکل شده چندان نیازی به استفاده از دستبند نبوده است.

مهر: ضرب و شتم، دستبند و بازداشت الفاظی است که معمولا در اخبار پلیسی و پیرامون افراد شرور و قوی بنیه جامعه بکار می رود اما این بار با کمال تاسف اعمال مذکور در قبال یک جانباز نابینای 50 ساله دماوندی و به جهت عدم وظیفه شناسی مسئولان بیمارستان صورت می گیرد.

هنوز چند روزی از ولادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) و گرامیداشت روز جانباز نمی گذرد که یکی از جانبازان سرافراز جنگ تحمیلی توسط مسئولان "بیمارستان سوم شعبان" دماوند مورد بی توجهی و از سوی مأمورین نیروی انتظامی این شهرستان مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.

محمود کلهر، 50 ساله و اهل دماوند در سال 64 و طی عملیات والفجر هشت از ناحیه دو چشم آسیب دید و از همان زمان بینایی خود را برای همیشه فدای اسلام و پاسداری از این خاک و بوم نمود.
 
عدم وظیفه شناسی پرستار بیمارستان سوم شعبان
 
این جانباز دماوندی در گفتگو با مهر پیرامون حادثه فوق اظهار داشت: روز شنبه پس از شرکت در مراسم ختم دایی زاده ام به دلیل وجود ترکشی از دوران جنگ در جمجمه، کمی دچار سرگیجه شده و با عذر خواهی از دیگران به خانه بازگشتم.
 
وی ادامه داد: با استراحت حال عمومی من بهتر نشد و معمولا در این مواقع و به تجویز پزشک می بایست دارویی را به شکل تزریق استفاده کنم که در غیر این صورت وضعیت جسمانی یاد شده می تواند منجر به مرگ شود.
 
محمود کلهر با گلایه از بی مسئولیتی پرستار بیمارستان سوم شعبان خاطرنشان کرد: به همین جهت به وسیله تاکسی تلفنی به محل بیمارستان سوم شعبان مراجعه کردم اما پرستار مسئول تزریق با بی تفاوتی و با بیان جمله "اگر رگ را پیدا کردم می زنم و الا کاری انجام نمی دهم" کار خود را رها کرد و رفت.
 
وی بیان داشت: من از حیاتی بودن تزریق دارو و ضرورت تسریع در انجام این عمل با خبر بودم و به محض مشاهده رفتار سرد و بی اهمیت پرستار با گرفتن آستین پیراهن او در خواست انجام وظیفه اش را نمودم، درگیری بالا گرفت و مسئولین بیمارستان با مرکز فوریت پلیسی 110 تماس گرفتند.
 
رفتار زشت نیروی انتظامی در قبال جانباز دماوندی
 
این جانباز دماوندی از رفتار زشت نیروی انتظامی در قبال خود خبر داد و افزود: مأموران نیروی انتظامی بدون توجه به وضعیت جسمانی من و تنها با پرسش این سؤال که "کلهر کجاست" مرا از تخت به روی پایین آوردند و پس از بستن دستبند تا درب خروجی روی زمین کشیده و در آسفالت خیابان به صورت درازکش نگه داشتند تا اتومبیل پلیس برای انتقال من به محل بیمارستان برسد.
 
کلهر ادامه داد: به رغم اسرار مسئولان بیمارستان به جهت عدم انجام این رفتار، مأمورین نیروی انتظامی بر بازداشت من تأکید داشتند و به صحبتهای سایرین توجه نمی کردند. من نیز به جهت نابینایی متوجه حرکات دست خود نبودم و شاید در این درگیری چنگی نیز به صورت کسی انداخته باشم.
 
وی با اشاره به تهیه صورت جلسه ای صوری در محل درگیری عنوان کرد: پس از انتقال و در حالیکه یکی از ماموران با ضربات زانو به کمر، من را رو به جلو هدایت می کرد صورت جلسه ای صوری با امضای چند نفر در محل درگیری تهیه شد و بر هم زدن نظم بیمارستان را به عنوان جرم برای من در نظر گرفتند در صورتی که این عدم وظیفه شناسی پرستار بیمارستان بود که به غائله دامن زد.
 
آیا عذر خواهی کافیست؟
 
فرمانده نیروی انتظامی شهرستان دماوند ظهر جمعه در نشست شورای اداری این شهرستان که در مسجد جامع دماوند برگزار شد طی سخنانی خاطرنشان کرد: من در اولین تماس خانواده این جانباز در خصوص حادثه مذکور عذر خواهی کردم.
 
سرهنگ فرهاد قدسی با رد هرگونه اعمال ضرب و شتم در این حادثه اظهار داشت: ضرب و شتمی در خصوص این جانباز عزیز صورت نگرفته اما در آن شب دستبند به دستان وی زده شد.
 
این مسئول از بررسی وقایع رخ داده خبر داد و افزود: حادثه ناخوشایند مذکور نیازمند بررسی و کارشناسی بیشتری است تا واقعیت امر مشخص و ابهامات موجود مرتفع گردد.
 
فرماندار شهرستان دماوند نیز در این نشست پیرامون حاثه یاد شده عنوان کرد: می بایست با تکیه به قانون، بررسی موشکافانه واقعه و حفظ عدالت با متخلفان برخورد جدی صورت گیرد.
 
حسین معتمدنیا این حادثه را دردناک توصیف کرد و افزود: شاید برای مهار جانبازی 50 ساله که به لحاظ بینایی دچار مشکل شده چندان نیازی به استفاده از دستبند نبوده است.
 
به هر روی این جانباز دماوندی جای رد دستبند و محل زخم کمر خود را که بر اثر کشاندن بر روی زمین به وجود آمده بود به امام جمعه شهرستان دماوند نشان داد و حجت الاسلام محمد علاء الدینی نیز از وی دلجویی کرد.
 
همان دستانی که روزگاری تفنگ بر دست از این کشور پاسداری می کرد و همان کمری که شاید ساعاتی متمادی بر روی خاکریزهای جبهه جنگ دوخته شده بود و چشمانی که دیگر نمی بینند تا ما امروز با بهتر دیدن تزریق دارو را انجام داده و یا بدون دستبند فردی نابینا را بازداشت کنیم.

ارسال به دوستان
وبگردی