۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۴
کد خبر ۱۴۷۸۳۲
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۷ - ۱۳-۰۹-۱۳۸۹
کد ۱۴۷۸۳۲
انتشار: ۱۴:۰۷ - ۱۳-۰۹-۱۳۸۹

ضرورت و موانع نقد

دکتر عماد افروغ

جنبش اتفاقی است که در عرصه غیررسمی و عمومی رخ می‎‎دهد و درخواستی برای یک تحول جدید یا مقاومت در برابر تغییر وضع موجود، به بهانه بدتر نشدن وضع جاری است. به‎طور قطع اگر همه‎چیز بر وفق مراد باشد، جنبش اجتماعی از نظر مدافعان آن معنا نخواهد داشت. یک جنبش اجتماعی در عرصه غیررسمی رخ می‎‎دهد و دارای فلسفه سیاسی و ایدئولوژی تعریف شده و یا حداقل برخوردار از کلیاتی از آن به‎طور روشن و شفاف است. به‎علاوه رهبری مشخص و عضوگیری تعریف شده دارد که تحولات مورد انتظار و به‎طور خاص در عرصه رسمی را هدف قرار می‎‎دهد.

در مجموع وجه بارز جنبش‎‎های دانشجویی استقلال‎طلبی، عدالت‎خواهی، استکبار‎ستیزی، مبارزه با استبداد و گریز از مصلحت‎اندیشی‎های رایج، قطع نظر از زمینه‎‎های متفاوت تاریخی و جریان‎‎های مختلف فکری - سیاسی بوده است.

واقعیت آن است که بخشی از خلاء مربوط به جایگاه جامعه مدنی و نقادی و نظارت در کشور همواره توسط دانشجویان مبارز و در صحنه ما پر شده است و تداوم حضور سیاسی پر رنگ دانشجویان، استمرار خواست‎‎ها و ارزش‎‎های انقلابی و تاریخی مردم و تحقق نسبی آن را رقم زده است. لکن در همین‎جا باید به این نکته توجه کرد که به‎رغم پیامد‎‎های مثبت و ضرورت این حضور، جنبش‎‎های دانشجویی کشور به‎دلیل فقدان تئوری شناخت، مبارزه، فقدان تئوری نقد، عدم شناخت ضرورت‎‎های نقد و درک ناصحیح از شرایط تاریخی، ساختاری و بعضا قدرت‎زدگی و ورود در بدنه قدرت دولتی، همواره با رکود و انفعال و توجیه و تطهیر اصحاب قدرت مورد نظر مواجه بوده‎اند. به‎گونه‎ای که پس از به‎قدرت رسیدن افراد مورد دلخواه، تبدیل به ابزار هژمونیک یا استیلای فرهنگی اصحاب قدرت و طبعا موضوع نقد شده‎اند.

به‎هرحال، جدا از جنبش اول دانشجویی که در دوران حاکمیت رژیم پهلوی دوم رخ داد و در مقطعی توسط این رژیم سرکوب شد تا ظهور و بروز جنبش‎‎های اجتماعی اعم از دانشجویی و غیردانشجویی منتج به انقلاب اسلامی، دو جنبش دانشجویی اخیر یعنی 13 آبان و جنبش دانشجویی نوظهور(عدالت‎خواه)، پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی رخ داده است.

آسیب‎شناسی فی‎الجمله جنبش دانشجویی 13 آبان می‎‎تواند به استمرار و پایایی اهداف و شیوه‎‎های رفتاری جنبش اخیر کمک کند. این جنبش توانست در آن مقطع خارج از عرصه رسمی قدرت و در ادامه تفکر و ایدئولوژی انقلاب اسلامی تعریف شود و توانست با اقدام انقلابی خود جلوی انحراف دولتمردان را بگیرد و بار دیگر قطار نظام جمهوری اسلامی را بر ریل انقلاب اسلامی قرار دهد.

بزرگ‎ترین آسیبی که متوجه جنبش دانشجویی اول شد، وصلت با گروه‎‎های سیاسی و جذب در بدنه قدرت دولتی و مبدل شدن به ابزار هژمونی دولت مستقر، قطع نظر از آرمان‎خواهی‎‎های انقلابی بود. ورود در دایره تنگ و مصلحت‎اندیشانه هژمونی دولتی عملا تشکل‎‎های مرتبط با جنبش دانشجویی 13 آبان را تبدیل به ابزار استیلا و مخالفت با آزاداندیشی و آرمان‎خواهی‎‎های طبیعی دانشجویی کرد که به نوبه خود با واکنش و شکل‎گیری سایر تشکل‎‎های دانشجویی روبه‎رو شد.

متأسفانه این آسیب پس از پیروزی‎‎های سیاسی به‎دست آمده در قالب انتخابات شوراهای‎شهر و روستا، مجلس هفتم و ریاست‎جمهوری سراغ جنبش اخیر دانشجویی نیز آمده است و فعالیت‎‎های این جنبش تا حدی دچار ابهام شده است.

بنده نگرانم که مبادا همان اتفاقی که برای جنبش اول پس از انقلاب اسلامی افتاد، برای این جنبش نوظهور اجتماعی نیز رخ دهد؛ به‎گونه‎ای یا در قدرت دولتی هضم شوند و یا به سکوت، توجیه و تطهیر سیاست‎‎ها بپردازند. اتفاقی که باعث شود تنها از دستاورد‎های سیاسی آن‎‎ها در مقطعی خاص به نیکی یاد شود و به‎لحاظ انتقال جریانی به‎عنوان یک آسیب از آن یاد می‎‎شود.

یک جنبش دانشجویی به‎مثابه یک جریان فکری-رفتاری و یک تشکل آرمان‎خواه همواره کماکان باید استقلال خود را از گروه‎‎های رسمی و از بدنه دولت حفظ کند و بیشتر نقش روشنفکری را برای خود تعریف کند. یعنی کسی که خیز برای قدرت رسمی و ماندن به هر قیمتی در قدرت رسمی بر نمی‎‎دارد، بیشتر به‎دنبال حقیقت‎جویی و فاصله‎گیری از مصلحت‎اندیشی‎‎های کاذب و متداول است.

اگر دانشجویان و فعالان سیاسی دانشجویی، جنبش دانشجویی را جنبش سیاسی پویا و پایا می‎‎خواهند و آن را با روشنفکری پیوند می‎‎زنند، خواه ناخواه باید همواره به استمرار آن توجه داشته باشند و به محض جابه‎جایی قدرت، جنبش دانشجویی را پایان یافته تلقی نکنند و آن را ابزار هژمونی قدرت مستقر نسازند.

یکی از آسیب‎‎های طبیعی جنبش‎‎های دانشجویی بعد از به قدرت رسیدن دولت مطلوب، آسیب انحصارطلبی است. این خطر می‎‎تواند جنبش نوظهور و تشکل‎‎های ذیربط جنبش را تهدید کند و سرانجام منجر به فروپاشی محتوایی جنبش شود. بهترین ابزار آرمان‎گرایی و بسط و اعتلای این آرمان‎‎ها به‎ویژه در محیط دانشجویی ایجاد زمینه برای گفت‎وگوی عالمانه و روشمند است. در واقع خطری که جنبش دانشجویی را تهدید می‎‎کند، فراموشی دوران پر شور و نشاط نقد و انحصارگرایی است.

در شرایط کنونی، جنبش دانشجویی در شرایط تاریخی حساسی قرار دارد. از یک طرف، دولت و مجلس و سایر نهاد‎هاي سیاسی دم از عدالت می‎‎زنند که در واقع یکی از آرمان‎‎های جنبش دانشجویی است و از طرف دیگر هماهنگی مزبور در صورتی‎که از طریق نقادی مراقبت نشود می‎‎تواند باعث سکوت و رخوت جنبش دانشجویی شود. بر این اساس، جریان دانشجویی باید متناسب با شرایط جدید، آرمان و اهداف تازه‎ای برای خود تعریف کند تا از سکوت و رخوت بیرون بیاید. چون هماهنگی فوق، تحت شرایطی می‎‎تواند تهدیدکننده عدالت‎خواهی باشد و این جنبش دانشجویی است که می‎‎تواند با درک این تهدید ادای وظیفه کرده و رسالت خود را باز تعریف کند.

درخصوص وظیفه دولت نیز در قبال فعالیت دانشجویی باید به یک پارادوکس اشاره کرد. از سویی دولتمردان می‎‎خواهند به‎گونه‎ای در فعالیت‎‎های جنبش دانشجویی رخنه کنند تا از یک پشتوانه اجتماعی برخوردار شوند و از سویی دیگر ما نگاه و تعریف ویژه از دولتمردان خود داریم و آن این است که باید وراي منافع سیاسی خود به مصالح بلندمدت توجه کنند.

به‎طور قطع دولت می‎‎تواند زمینه را برای فعالیت هدفمند‎تر و جهت‎دار‎تر جنبش دانشجویی با حفظ استقلال آن‎‎ها فراهم کند و این امر البته منوط به سعه صدر دولتمردان و فهم دقیق آن‎‎ها از شرایط است. جنبش دانشجویی باید زمان و مکان را خوب درک کند، با نگاهي حکیمانه و فلسفی‎اندیشی شرایط حساس را خوب تحلیل کند، دچار افراط و تفریط نشود و گرایش به گروه خاصی پیدا نكرده تا بتواند استقلال خود را حفظ کند.

در مجموع می‎توان وظایف زیر را فهرست‎وار برای جنبش دانشجویی برشمرد:

1. داشتن یک نظریه مبارزاتی روشن با توجه به گفتمان انقلاب اسلامی و پرهیز از برخورد‎های انفعالی،
2. تفکیک ذهنی انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی برای پاس‎داشت آرمان‎‎های انقلاب اسلامی؛
3. درک و تبیین صحیح انقلاب اسلامی؛
4. داشتن یک تئوری روشن در مورد شناخت و نقد؛
5. درک صحیحی از ضرورت نقد، موانع نقد و شرایط ساختاری جامعه؛
6. عدم خلط روشن فکری با فعالیت‎‎های سیاسی مربوط به گروه‎‎های سیاسی؛
7. عدم ورود در بدنه قدرت دولتی و تبدیل شدن به اُبژه[موضوع] نقد؛
8. پرهیز از اعتماد مطلق به اصحاب جدید قدرت و تبدیل شدن به ابزار هژمونی[تسلط و استیلا] آن؛
9. پرهیز از ابزارگرایی و ماکیاولیسم، به‌عنوان مثال استفاده از اخلاق و آموزه‌هاي ديني برای حفظ قدرت و دستیابی به آن؛
10. توجه به گفتمان خودانتقادی یا نقد درون گفتمانی 
برچسب ها: دکتر عماد افروغ
ارسال به دوستان
وبگردی