۱۹ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۹ آذر ۱۴۰۴ - ۲۰:۵۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۵۱۳۷
تاریخ انتشار: ۱۷:۰۷ - ۲۴-۰۱-۱۳۸۶
کد ۱۵۱۳۷
انتشار: ۱۷:۰۷ - ۲۴-۰۱-۱۳۸۶

آسمان فرصت خوبي است ...

تو ديگر ساکت نبودي. صدايم کردي نشنيدم. نگاهم کردي نديدم. دست تکان دادي و وقتي ديدي من هنوز دارم مي دوم، دستم را گرفتي و من ندانستم ديگر چه شد. وقتي به خود آمدم ديدم منم و تو. انگار مرا از رويا بيرون آوردي و دوباره در رويا فرو بردي. رويايي که انگار از جنسي ديگر بود و لطافتي ديگر داشت. در رويا پيش مي‌رفتم و اين بار بيدار بيدار بودم.

نگاه کردم. من بودم و تو و ديگر هيچ. تو مرا خواندي و من گويي بيدار نبودم. نه که بيدار نباشم؛ هوشيار نبودم. تو مرا صدا کردي. من انگار نشنيدم. نگاهم کردي انگار نديدم. دست تکان دادي و من راه خود را گرفتم و رفتم. در رويا مي‌رفتم تا به پايان برسم و ديگر نه چيزي از من ماند و نه از روياها. از بيم بيدار شدن، گوش‌هايم را گرفته بودم و چشمانم را بسته بودم و تو ...

در وبلاگ "به رنگ انتظار" به نشاني http://azarshtafarsh.blogfa.com در ادامه مي‌خوانيد: اين بار فقط نگاه مي‌کردي. رفتم و رفتم. بيابان روياهايم پر از سراب بود. با ديدن هر سراب، گويي جاني دوباره درون تن خسته‌ام مي نشست و با سرعت مي دويدم. اما وقتي مي‌فهميدم که ديگر دير بود. دوباره من بودم و روحي خسته... خسته از فريب سراب... و باز قصه تکراري شد.

ديگر نزديک پرتگاه بودم. و هنوز نمي‌ديدم. شايد هم مي ديدم اما براي من که فريب سراب‌هاي زيادي را خورده بودم، انگار پرتگاه هم سراب بود. فکر مي‌کردم اين هم جزئي از بيابان است و ديگر هيچ. من با هر گام به پرتگاه نزديکتر مي‌شوم و تو ...

تو ديگر ساکت نبودي. صدايم کردي نشنيدم. نگاهم کردي نديدم. دست تکان دادي و وقتي ديدي من هنوز دارم مي دوم، دستم را گرفتي و من ندانستم ديگر چه شد. وقتي به خود آمدم ديدم منم و تو. انگار مرا از رويا بيرون آوردي و دوباره در رويا فرو بردي. رويايي که انگار از جنسي ديگر بود و لطافتي ديگر داشت. در رويا پيش مي‌رفتم و اين بار بيدار بيدار بودم.

تو بودي و ستاره و مهتاب. تو را در مهتاب ديدم و ستاره. ديگر روياها سراب نداشتند و در جاي جاي آنها پروانه‌هاي سفيد پرواز مي کردند. تازه داشتم به بودنت عادت مي کردم. دستانم را محکم گرفته بودي. چشمانم مي‌ديد و گوشهايم باز بود براي شنيدن.

روياها را با هم يکي پشت سر مي‌گذاشتيم که ديدم دستانت آرام آرام رها مي‌شود. ترسيدم. گفتم چرا و توهيچ نگفتي. احساس کردم که آمدي و درون قلبم نشستي. ديگر کنارم نبودي؛ درونم بودي و من انگار خواب مي‌ديدم. تو را در قلبم حس کردم و آسوده شدم. ديگر نياز به واژه‌ها نبود تا با تو سخن بگويم. خود مي‌شنيدي. نيازي به دستها نبود. از پرتگاه هراسي نداشتم؛ زيرا درون قلبم بودي.... و امروز من مي روم. آرام آرام در روياها پيش مي‌روم. از نيرنگ سراب‌ها نمي‌ترسم ... کسي با من است که جز تو نيست ... نزائيده و زائيده نشده. هيچ کس همتاي او نيست.... "لم يلد و لم يولد و لم يکن له کفواً احد."

http://azarshtafarsh.blogfa.com

 

ارسال به دوستان
مازیار زارع: فوتبال بسته بازی نکردیم؛ استقلال در نیمه دوم موقعیت خاصی نداشت مشرق: آیا بنیاد سینمایی فارابی به شعبه دوم «خانه فیلم» سعیدخانی و شرکا تبدیل شده است؟ پرونده پزشکی طالبی دارستانی منتشر شد/ دارستانی سکته نکرده (+عکس) دو اشتباه محاسباتی ژاپن و آمریکا: از پرل هاربر تا جنگی که همه جا را به آتش کشید آملی لاریجانی: بانک آینده دست بانک مرکزی بوده، چرا باید یقه شخص دیگری را بگیریم؟! سومین مرحله انتقال زندانیان ایرانی در گرجستان به کشور زلزله ۶.۵ ریشتر در ژاپن حمله ثابتی به تسنیم: از این خبرگزاری که معلوم است بودجه اش از کجا می آید انتظار حقیقت گویی نمی رود/ این ها رسانه زیاد دارند و پول پاشی می کنند تیگو 5 پرو جدید رونمایی شد (+عکس) نقش زنان در ساخت سامانه‌های دفاعی، به بیان وزیر دفاع سی ان ان: کاخ سفید در حال تدوین گزینه‌های «روز پس از سقوط» مادورو است بهترین تمرینات برای ریکاوری سریع و موثر پس از جراحی تعویض مفصل زانو (+عکس) کارگروه اضطرار آلودگی هوای تهران: تاکسی‌های اینترنتی هم باید طرح زوج و فرد را رعایت کنند بحران ادامه دارد؛ مس رفسنجان با هدایت مجتبی جباری هم از قعر جدول جدا نشد/ تساوی بدون گل مقابل فولاد ۱۰ نفره شرط آمریکا برای فروش اف-۳۵ به ترکیه