۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۳:۰۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۵۷۸۲۷
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۹ - ۰۹-۱۲-۱۳۸۹
کد ۱۵۷۸۲۷
انتشار: ۰۹:۱۹ - ۰۹-۱۲-۱۳۸۹

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان:واقعيت ساده

«واقعيت ساده»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛پرونده هسته اي ايران به عنوان بخشي از موزاييك امنيتي و استراتژيك منطقه اكنون دوران مهمي را تجربه مي كند. اگرچه بحث ها درباره اين موضوع عموما خاموش و تحت تاثير تحولات منطقه است اما روند امور مقطع بسيار حساسي را تجربه مي كند. تحولات منطقه باعث شده آمريكايي ها به اين نتيجه برسند كه بايد راهبرد منطقه اي خود را از اساس بازنويسي كنند. اين كار آغاز شده اما به سرانجام نرسيده است. بخش مهمي از اين بازنگري هم بدون شك مربوط خواهد بود به اينكه آمريكايي ها نوع برخورد خود با ايران بويژه در مسئله هسته اي را چگونه به روز كنند و البته -مثل هميشه- مي دانيم تضميني وجود ندارد كه قادر به گرفتن تصميم درست در زمان درست باشند.

فضاي فعلي درباره پرونده هسته اي ايران را دو پديده ساخته است: يكي گزارش آژانس بين المللي انرژي اتمي كه روز شنبه منتشر شد و ديگري برآورد اطلاعات ملي 2011 آمريكا كه احتمالا ماه آينده منتشر خواهد شد (و بناست ارزيابي هاي برآورد سال 2007 را به روز كند). براي تحليل دقيق اين دو پديده ناچار بايد كمي به گذشته برگشت. مذاكرات اسلامبول كه روزهاي اول و دوم بهمن 1389 برگزار شد نقطه شروع مناسبي است. اين مذاكرات به دليل همزماني با خيزش عظيم اسلامي در منطقه عموما تحليل ناشده باقي ماند و درباره عمق اتفاقي كه در اسلامبول رخ داد بحث چنداني صورت نگرفت. از يك منظر بسيار اجمالي و بدون ورود به جزئيات، مذاكرات اسلامبول دو ويژگي راهبردي بسيار مهم داشته است. ويژگي اول اين است كه نحوه رفتار ايران در اين مذاكرات براي اولين بار نشان داد ايران هم با تكيه بر توانايي هاي خود يك راهبرد دو مسيره در مقابل غرب در پيش گرفته است. تا قبل از اين مذاكرات اين غربي ها بودند كه مي گفتند ايران يا بايد مسير اعتمادسازي در مورد برنامه اش را در پيش بگيرد كه از جمله مستلزم عمل به همه درخواست هاي شوراي امنيت به اضافه يك سلسله درخواست هاي اضافي و من درآوردي از جانب آمريكايي ها است يا اينكه با فشار و انزواي فزاينده روبرو خواهد شد.

در مذاكرات اسلامبول براي نخستين بار غربي ها با بديل ايراني - و البته گيج كننده- اين راهبرد روبرو شدند. ايران در اين مذاكرات تاكيد كرد غرب هم دو مسير در پيش دارد. مسير اول مسير همكاري است كه الزاماتي دارد و از جمله الزامات آن اين است كه همه انواع فشارها بر ايران متوقف شود و غرب به صراحت و به طور رسمي حقوقي را كه معاهده عدم اشاعه براي ايران در نظر گرفته به رسميت بشناسد. و مسير دوم هم مسير تقابل است كه اگر غرب پيمودن اين راه را انتخاب كند آن وقت همه امكاناتي كه ايران به عنوان «موضوع همكاري» روي ميز گذاشته كاركرد معكوس پيدا خواهد كرد و بدل به ابزارهايي براي «پاسخ منطقه اي» به فشارهاي غرب خواهد شد.

طرف غربي در آن مقطع به اين دليل كه تصور -يا بهتر بگوييم وانمود- مي كرد تحريم ها را يك «گزينه موثر» عليه ايران مي داند اين منطق را نپذيرفت و مذاكرات را به شكست كشاند. شايد يك علت هم اين بود كه غربي ها نمي توانستند در ذهن خود راهبرد مذاكراتي ايران را درست تحليل كنند و مثلا دريابند كه وقتي ايران از «موضوعات همكاري منطقه اي» حرف مي زند منظورش دقيقا چيست. اكنون و با تحولات اخير در منطقه كه به تعبير عاموس گيلعاد مدير كل امور سياسي وزارت دفاع رژيم صهيونيستي، ايران خاورميانه را براي اسراييل تبديل به جهنم كرده احتمالا بايد معناي آنچه ايران در اسلامبول مي گفت براي آمريكايي ها روشن تر شده باشد ولو اينكه ديگر دير شده است و مذاكرات هرگز نمي تواند از آنجايي آغاز شود كه در اسلامبول پايان يافته بود. ايران در اسلامبول توقف فشارها و تثبيت حقوق خود را مطالبه كرد اما در هرگونه مذاكره آتي خاكريزهاي خود را كيلومترها جلوتر قرار خواهد داد و به عنوان تنها قدرتي كه توان مديريت موثر تحولات منطقه را دارد با غرب سخن خواهد گفت.

ويژگي راهبردي دوم مذاكرات اسلامبول هم اين بود كه ايران با مقاومت در مقابل هرگونه درخواست انجام اقدامات اعتمادساز از جانب غرب (كه اين بار در قالب يك نسخه بازنگري شده از مكانيسم مبادله ارائه شد) فلسفه وجودي و كارايي راهبردي استراتژي تحريم را عميقا زير سوال برد. تصور غربي ها هم در مذكرات ژنو3 و هم در اسلامبول اين بود كه اولا ايران به دليل فشار تحريم ها ورود به مذاكرات را پذيرفته و ثانيا اگر به اندازه كافي به استراتژي تحريم زمان داده شود، اجماع جهاني حول اين استراتژي حفظ شود، تحريم ها با مشوق هاي - به زعم آمريكا- قابل توجه همراه شود و نهايتا آثار تحريم ها با مسائل سياسي و اقتصادي داخل ايران تلفيق شود آن وقت حتما محاسبات ايران تغيير خواهد كرد و ايران نه فقط مبادله كه به گفته آقاي گري سيمور مشاور كاخ سفيد در امور خلع سلاح و عدم اشاعه تعليق را هم خواهد پذيرفت! اين تحليل آمريكايي ها كه اطلاعات موجود نشان مي دهد آن را به عنوان يك تحليل «قطعي» به اعضاي گروه 1+5 ارائه كرده بودند در استانبول به طور كامل و بنيادين فرو ريخت. ايران در اين مذاكرات نه فقط كوچكترين انعطافي در مورد اهداف اساسي خود نشان نداد بلكه دستور كار مذاكراتي خود را به گونه اي قرار داد كه نشان مي داد هيچ زماني در آينده هم در اثر فشار ناشي از تحريم ها محاسبات راهبردي خود را تغيير نخواهد داد. اين موضع، ضربه ويران كننده به راهبرد دو مسيره غرب وارد كرد. آمريكايي ها تصور مي كردند اگر مذاكرات شكست بخورد بلافاصله خواهند توانست گروه 1+5 را به اعمال تحريم هاي بيشتر عليه ايران متقاعد كنند اما آنچه عملا اتفاق افتاد كاملا برعكس بود. وقتي مذاكرات شكست خورد سوالي كه از جانب بقيه اعضاي گروه 1+5 مطرح مي شد اين بود كه تاكي بايد با راهبردي كه كاملا روشن شده تاثيري بر ايران نخواهد گذاشت همراهي كنند و اساسا آيا نصابي از تحريم ها و فشارهاي بين المللي وجود دارد كه بتوان ادعا كرد «حتما» بر ايران تاثير خواهد گذاشت؟ مذاكرات اسلامبول يك پاسخ «نه» صريح براي اين سوال ها روي ميز گذاشت كه بلافاصله هم اثرات خود رانشان داد. به فاصله كمتر از يك هفته از اين مذاكرات استوارت لوي مسئول پروژه تحريم ايران در دولت آمريكا از مقام خود استعفا كرد و چند روز بعد از آن هم سرگئي لاوروف در اظهار نظري كم سابقه ضمن مخالفت با اعمال تحريم هاي جديد عليه ايران گفت روسيه مي خواهد بداند وعده آمريكا مبني بر اثرپذيري ايران از تحريم ها بالاخره كي محقق خواهد شد؟! با اين وصف واضح بود كه آمريكايي ها ديگر نمي توانند به مسير اعمال تحريم هاي چند جانبه عليه ايران ادامه بدهند چون نه استدلالي در دفاع از كارايي اين استراتژي در چنته داشتند و نه كوچكترين نشانه يا حتي دورنمايي از معامله پذيري ايران قابل مشاهده بود. تنها راهي كه باقي ماند بسنده كردن به دل خوش كنكي به نام تحريم هاي يك جانبه بود كه استراتژيست هاي دولت اوباما خود بهتر از هر كسي مي دانند چيزي بيش از يك شوخي تبليغاتي نيست.

با كنار هم قرار دادن اين مجموعه تحولات كاملا مي توان دريافت كه آمريكايي ها حتي قبل از تحولات اخير منطقه هم در موقعيت بسيار دشوار و شكننده اي در مقابل ايران قرار داشته اند و اين تحولات صرفا دست بالاي ايران در هماوردي استراتژيك با غرب را بالاتر برده است. بعيد به نظر مي رسد آمريكايي ها در موقعيتي باشند كه بتوانند حتي يك تصميم تاكتيكي درست در اين مقطع بگيرند ولي روشن است كه براي جبران عقب ماندگي بي سابقه خود از ايران در منطقه به هر ابزاري متوسل خواهند شد. نشانه هاي اين امر نيز، هم در گزارش اخير آمانو و هم در برآورد اطلاعاتي كه ظاهرا شوراي اطلاعات ملي آمريكا نهايي كرده ديده مي شود.

گزارش اخير آمانو به صراحت نشان مي دهد كه ايران هرجا پاي تعهدات پادماني اش در ميان بوده به طور كامل به آن عمل كرده و هر جا در مقابل درخواست هاي شوراي امنيت قرار گرفته بي درنگ آن را رد كرده است چرا كه عقيده دارد هيچ مبناي حقوقي براي ورود شوراي امنيت به اين پرونده وجود نداشته است. مهم تر از اين، اين گزارش ذخيره مواد كم غني شده ايران را چيزي حدود 4000 كيلوگرم اعلام مي كند كه اگر فقط يك پيام داشته باشد اين است كه هيچ توقفي در عمليات غني سازي در ايران وجود نداشته و داستان هايي مانند استاكس نت فقط به درد پر كردن ستون روزنامه هاي غربي مي خورده است. آمانو كه مطابق برخي اسناد منتشر شده ويكي ليكس به آمريكايي ها قول داده بود حتي انتصاب معاونان خود را هم با آنها چك كند، در اين گزارش همه سعي خود را كرده است تا همكاري هاي ايران را كمرنگ جلوه داده و براي ادعاهاي آمريكايي ها در مورد وجود يك جنبه تسليحاتي در برنامه ايران، يك مبناي فني فراهم كند. گزارش فوريه به وضوح در برآوردن اين هدف كه دولت اوباما پيش از انتشار برآورد اطلاعات ملي سال 2011 به شدت به آن نياز دارد ناكام مانده است چرا كه هيچ چيزي كه بتوان نام آن را «اطلاعات» گذاشت و مويد چنين داستان پردازي هايي باشد اساسا وجود خارجي ندارد. نتيجه اين فقر مطلق اطلاعات آن شده كه آمانو مجموعه اي از حرف هاي تكراري را كه بيش از 4 سال است در گزارش هاي آژانس copy و pase مي شود يك بار ديگر پشت سر هم رديف كرده و تنها خلاقيتي كه به خرج داده اين بوده كه پاسخ هاي رسمي و مفصل ايران به اين ادعا را بالكل از قلم بيندازد تا شايد «پاراگراف هاي سفارشي آمريكا» اندكي باور پذير جلوه كند!

در ايران كسي تعجب نمي كند كه گزارش ها يا برآوردهاي اطلاعاتي آمريكايي ها درباره تحولات منطقه شبيه ارزيابي هايشان از توان هسته اي ايران باشد اما يك واقعيت ساده و غير قابل چشم پوشي وجود دارد و آن هم اين است كه نه تحولات منطقه و نه برنامه هسته اي ايران موقع انتخاب مسير خود به تنها چيزي كه توجه ندارند اين برآوردها و گزارش هاست.

جمهوري اسلامي:رمزگشائي از ماجراي امام موسي صدر

«رمزگشائي از ماجراي امام موسي صدر»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛افول قذافي و پشت كردن بسياري از مسئولان ليبي به وي، زمينه مناسبي را براي رمزگشائي از ماجراي ربوده شدن امام موسي صدر فراهم ساخته است.

در ميان همكاران قذافي، سعد مصطفي مجبر، سفير كنوني ليبي در تهران، از افرادي است كه از آغاز حاكم شدن قذافي بر ليبي از ياران نزديك وي بوده و از اسرار او آگاه است. سعد مجبر، زماني مشاور قذافي بود و مدتي نيز معاونت وزارت امور خارجه ليبي را برعهده داشت. اينها پست‌هاي كليدي مهمي بودند كه به سعد مجبر امكان به دست آوردن اطلاعات لازم درباره امام موسي صدر را مي‌دادند. علاوه بر اين، او يكي از عناصر كليدي حكومت قذافي بود كه در حلقه محدود حاكمان ليبي از 42 سال قبل تاكنون با زواياي عملكرد اين حكومت آشناست و اطلاعات زيادي در اختيار دارد.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، سعد مجبر به عنوان يكي از ياران نزديك قذافي به تهران آمد و نمايندگي وي در سفارت كشورش در تهران را مديريت مي‌كرد. وي در آن دوره از پاسخ دادن به سئوالات زيادي كه درباره وضعيت امام موسي صدر از او مي‌شد طفره مي‌رفت و چون در شرايط جنگ تحميلي عراق بر ايران، قذافي تلاش مي‌كرد همراهي‌هائي با ايران نمايد، سعد مجبر توانست به همين بهانه خود را از پاسخ دادن به اين سؤالها برهاند. در دوره جديد مأموريت سعد مجبر در تهران، هر چند باز هم مراجعات زيادي به سفارت ليبي در تهران براي يافتن پاسخ سؤال‌هاي مربوط به امام موسي صدر صورت گرفت، ولي پاسخ روشني به دست نيامد و اين راز همچنان سر به مهر باقي ماند.

اكنون، سعد مجبر در تهران است و قذافي در محاصره انقلابيون ليبي روزهاي آخر عمر حكومت خود را ميگذراند. اين روزها اخبار گوناگوني درباره امام موسي صدر منتشر مي‌شود كه بعضي از آنها حكايت از زنده بودن وي و همراهانش دارند. هر چند هنوز سند قابل اعتمادي براي اثبات اين اخبار ارائه نشده است، اما با توجه به اينكه براي اثبات ادعاي زنده نبودن ايشان نيز سندي وجود ندارد، به نظر مي‌رسد پيگيري جدي اين ماجرا ضرورت دارد.

امام موسي صدر، روز سوم شهريور 1357 يعني كمتر از 6 ماه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران به دعوت سرهنگ قذافي، كه آن زمان به عنوان يك زمامدار جوان انقلابي در جهان عرب مطرح بود، به ليبي سفر كرد و قرار بود از ليبي به ايتاليا برود ولي هواپيمائي كه بنا بود او و همراهانش براي سفر به ايتاليا با آن پرواز كنند هنگامي كه به مقصد رسيد معلوم شد حامل اين افراد نبوده و امام موسي صدر و همراهانش از ليبي خارج نشده‌اند. پيگيري‌هاي مقامات لبناني و دوستان و خانواده امام موسي صدر براي روشن شدن وضعيت وي و همراهانش در آن زمان به جائي نرسيد و همانگونه كه اشاره كرديم پيگيري‌هاي مقامات نظام جمهوري اسلامي در سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز بي نتيجه ماند. بسياري از مسئولان نظام جمهوري اسلامي از دوستان نزديك امام موسي صدر بودند وبه روشن شدن سرنوشت وي علاقمندي نشان مي‌دادند و براي اين كار انگيزه داشتند. شخص امام خميني نيز به امام موسي صدر عنايت داشتند و رمزگشائي از ماجراي امام موسي صدر مورد اهتمام ايشان نيز بود. با اينحال در طول 32 سال گذشته مقامات ليبي پاسخي غير از اينكه امام موسي صدر مهمان ليبي بود و در پايان مهلت مقرر از ليبي خارج شده ندادند.

در لبنان نيز تلاش‌هاي زيادي براي روشن شدن سرنوشت امام موسي صدر بعمل آمد. در سالهاي اخير فعاليت لبناني‌ها در اين زمينه گسترش يافت تا جائي كه حتي ماجرا به دادگاه كشانده شد و قاضي پرونده، عليه مسئولان ليبي و شخص قذافي حكم تعقيب صادر كرد. نكته جالب اينكه در تمام اين مدت، مجلس اعلاي شيعيان لبنان، كه امام موسي صدر رياست آنرا برعهده داشت، با اين باور كه وي زنده است عنوان رياست را براي او حفظ كرد و افرادي كه در سه دهه گذشته در رأس اين مجلس قرار گرفتند با عنوان "نايب رئيس" به انجام وظيفه پرداختند.

قيام مردم ليبي در هفته‌هاي اخير، روزنه اميدي به روي همه‌ي مشتاقان امام موسي صدر گشود و اين اميد را پديد آورد كه ممكن است با سرنگوني ديكتاتور ليبي اين ماجرا نيز به پايان خود برسد و امام موسي صدر رهائي يابد و يا اطلاعات دقيقي درباره وضعيت وي و همراهانش به دست آيد.

يكي از كساني كه مي‌تواند به رمزگشائي از ماجراي امام موسي صدر كمك شاياني نمايد، سعد مجبر سفير ليبي در تهران و دولت نزديك قذافي است. او اكنون درباره قذافي به سخن آمده و مطالبي گفته است. درست است كه هنوز مانند بسياري از مقامات ليبي كه اين روزها از مسئوليت‌هاي خود كنار رفته و آشكارا به قذافي حمله مي‌كنند، سعد مجبر چنين نكرده است، لكن با توجه به قطعي شدن سقوط قذافي، قطعاً او نيز آمادگي دارد ناگفته‌هاي دهه‌هاي گذشته از جمله ماجراي امام موسي صدر را به زبان بياورد.

آنچه مهم است اينست كه نبايد براي دست يافتن به اطلاعات مورد نظر، رده‌هاي غيرمتعارف را برگزيد. در شرايط كنوني اصولاً نيازي هم به پيمودن راه‌هاي غيرمتعارف و توسل به ابزارهاي غيرعادي وجود ندارد. سعد مجبر مي‌تواند با در اختيار گذاشتن اين اطلاعات، خدمت بزرگي به علاقمندان امام موسي صدر نمايد كه جنبه اخلاقي دارد و براي خود او نيز نوعي جبران قصورها و تقصيرات خواهد بود. اين نكته را شخصي مثل سعد مجبر با تجربياتي كه دارد به خوبي درك مي‌كند و قطعاً در شرايط خاص و حساس كنوني آمادگي اين اقدام شجاعانه را دارد.
 
رسالت:دست و پا زدن بي نتيجه آمريكا در انقلاب ‌هاي خاورميانه

«دست و پا زدن بي نتيجه آمريكا در انقلاب ‌هاي خاورميانه‏»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي‌خوانيد؛تب هيچ انقلابي با نيشتر فرو نمي خوابد بلکه جراحت حاصله، سوز آن را دامن گير مي کند. همان اتفاقي که امروز دامن آمريکا را در خاورميانه و شمال آفريقا گرفته است. اخيرا جرج سوروس عامل کودتاهاي مخملي در جهان و يکي از معروفترين سرمايه داران و فعالان سياسي صهيونيست در آمريکا در برنامه "‏جي پي اس" شبکه تلويزيوني "سي ان ان " و در گفتگو با "فريد زکريا " باد در گلو انداخت و مدعي شد: " شرط مي بندم که رژيم ايران تا يک سال ديگر سقوط مي کند. "‏

تب هيچ انقلابي با نيشتر فرو نمي خوابد بلکه جراحت حاصله، سوز آن را دامن گير مي کند. همان اتفاقي که امروز دامن آمريکا را در خاورميانه و شمال آفريقا گرفته است.

 اخيرا جرج سوروس عامل کودتاهاي مخملي در جهان و يکي از معروفترين سرمايه داران و فعالان سياسي صهيونيست در آمريکا در برنامه "‏جي پي اس" شبکه تلويزيوني "سي ان ان " و در گفتگو با "فريد زکريا " باد در گلو انداخت و مدعي شد: " شرط مي بندم که رژيم ايران تا يک سال ديگر سقوط مي کند. "‏

او که چند سال قبل از اين، گفته بود من بيست ميليون دلار خرج كردم، در گرجستان انقلاب مخملى راه انداختم؛ حكومتى را بردم، حكومتى را آوردم؛ تصور نمي کرد اين روياي خام و خواب آشفته درباره نظام جمهوري اسلامي و ملت ايران اين طور تعبير شود که پس از گذشت يک سال نه تنها به نظام ايران خللي وارد نشود بلکه موجي از بيداري اسلامي منطقه خاورميانه را فرا بگيرد و تمام منافع استراتژيک غرب به خطر بيفتد.‏

امروز هرم و زبانه هاي آتش انقلاب اسلامي خاورميانه و شمال آفريقا در مرکز اروپا هم احساس مي شود و روز به روز بر عمق و دامنه نفوذ جمهوري اسلامي ايران در ابعاد منطقه اي افزوده مي گردد و به موازات آن از نفوذ و قدرت ايالات متحده در منطقه (هارت لند)کاسته مي شود.‏

پيشبرد اهداف ديپلماسي عمومي ايران در سال هاي اخير و به خصوص پس از فتنه 88 آن‌چنان از سرعت فزاينده اي برخوردار است که ضرورت تحليل مجدد و بازتعريف  از روابط جمهوري اسلامي با دولت ها و ملت هاي منطقه و باز تنظيم روابط غرب با اين قطب قدرت منطقه اي را مي طلبد.‏

نزديک به يک دهه پيش غرب تمام توان خود را براي محدود کردن خط مقاومت در منطقه خاورميانه و پر رنگ کردن نقش برخي کشورها مثل مصر، عربستان، امارات متحده، اردن و ...به کار گرفت اما امروز در سالهاي آغازين دومين دهه از قرن بيست و يکم معادلات به گونه اي ديگر رقم خورده است و در نظرسنجي‌هايي که در برخي کشورهاي خاورميانه صورت گرفته رهبراني همچون محمود احمدي نژاد، بشار اسد، رجب طيب اردوغان، سيد حسن نصرالله، شيخ حامد بن خليفه آل ثاني امير قطر و خالد مشعل از محبوبيت بيشتري در مقايسه با ديگر رهبران هم پيمان آمريكا در خاورميانه برخوردارند.‏

به طور طبيعي با توجه به تحولات پيش رو دور جديدي از روابط ايران با دولت ها و ملت ها بر پايه ديپلماسي عمومي شکل خواهد گرفت که در نهايت منجر به تقويت بيش از پيش خط مقاومت در منطقه و احترام به استقلال، عزت و حقوق طبيعي ملت ها خواهد شد. در متن سند چشم انداز بيست ساله جمهوري اسلامي ابلاغي از جانب رهبر معظم انقلاب در حوزه سياست خارجي ايران اسلامي در افق 1404 کشوري الهام بخش، فعال و موثر در جهان اسلام با تحكيم الگوي مردم سالاري ديني،‌توسعه كارآمد، جامعه اخلاقي، نوانديشي و پويايي فكر و اجتماعي، تاثيرگذار بر همگرايي اسلامي و منطقه‌اي بر اساس تعاليم اسلامي و انديشه‌هاي امام خميني (ره) و داراي تعامل سازنده و موثر با جهان براساس اصول عزت، حكمت و مصحلت معرفي شده است.

تحولات اخير در خاورميانه نشان داد که جمهوري اسلامي طي سالهاي اخير به برکت ايمان به نفس گرم حضرت امام خميني(ره) و اعتماد به قدرت تغيير اسلام توانسته بخش معظمي از مسير راهبردي خود را در سياست خارجي و الهام بخشي به خوبي بپيمايد و اهداف و آرمان هاي چشم انداز را برآورده سازد.‏

اغلب تحليلگران بين الملل بر اين باورند غرب از امروز بهتر است به فکر باز تنظيم روابط خود با "ابرقدرت منطقه اي ايران" باشد. جايگاه رو به زوال آمريکا در معادلات استراتژيک خاورميانه تعادل قدرت در منطقه را به هم زده است و غرب در شکننده ترين وضعيت سياسي و اجتماعي ممکن نسبت به گذشته قرار دارد. ايده "مقاومت" و  مقابله با غده سرطاني رژيم صهيونيستي و در نهايت برگزاري يک رفراندوم آزاد در فلسطين به مطالبه ملي در کليه کشورهاي خاورميانه تبديل شده است. دولت هاي نوظهور و مستقل در منطقه با هر مهندسي و سوزن باني ديگر نمي توانند زير بار تعهدات سابق نسبت به اسرائيل و منافع استراتژيک غرب بروند. موج انقلاب نمي گذارد هيچ دولت ديگري گذرگاه رفح را ببندد. دوران نفت و گاز ارزان براي غرب و عصر يخبندان استبداد در خاورميانه به پايان رسيده است. دولت هاي  بحرين و يمن تحت فشار شيعيان ديگر نمي تواند پايگاه هاي نظامي خود را عليه ايران در اختيار ايالات متحده بگذارد، کانال سوئز ديگر آبراه امني براي
زياده خواهي هاي آمريکا و همپيمانانش نيست، روزنامه "لس آنجلس تايمز" طي گزارشي تاكيد کرده است اگر ناآرامي هاي مصر به عربستان كشيده شود و يا در ترانزيت نفت در جهان خللي ايجاد شود، بهاي نفت در هر بشكه مي تواند حتي به 150 دلار برسدو ... کارت هاي برنده آمريکا در خاورميانه در اوج بهت و ناباوري يکي پس از ديگري رو مي شوند و به تعبير "فلينت لِوِرِت" در  فارين پاليسي" دست و پا زدن بي نتيجه آمريكا در خيزش‌هاي اخير خاورميانه،‌ بازي كردن در راستاي اهدافي است كه ايران مي‌خواهد."‏

امروز وقت آن است که غربي ها شماره تلفن هاي مقامات ايراني را که در نشست استانبول رد و بدل شد در دفتر تلفن خود پيدا کنند و هشدارهاي جمهوري اسلامي را جدي بگيرند. آنها نمي توانند گوشها و چشمان خود را بر روي فرياد بلند ملت هاي مسلمان ببندند. دوران يک جانبه گرايي به پايان رسيده است و امروز عصر بيداري اسلامي، احترام به حقوق ملت ها، عدالت، استقلال واقعي و آزادي است.‏

قدس: تزلزل ديپلماتيک واشنگتن در قبال ايران

«تزلزل ديپلماتيک واشنگتن در قبال ايران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي‌خوانيد؛خبرگزاري آمريکايي CNN در گزارشي نسبت به ناکامي تلاشهاي براندازانه در ايران پس از سرمايه گذاريهاي کلان بر سازماندهي پياده نظام، تنها راه مقابله با نظام را گزينه «جنگ» دانست . پس از شکست پروژه آمريکايي - اسرائيلي 25 بهمن و ناکامي ضد انقلاب و ايادي داخلي آنها در ايجاد اغتشاش و آشوب در ايران، بار ديگر رسانه هاي اتاق فکر واشنگتن با يک ترفند نخ نما اعلام نمودند تنها راه شکست ايران از طريق گزينه قهري است.

سران غربي و همپيمانان آنها به درستي به اين موضوع واقف هستند که در گذشته مسير نظامي را عليه جمهوري اسلامي طي کردند و با همه هجمه جهاني و حمايت گسترده از صدام و همراه نمودن حاميان منطقه اي و عرب رژيم بعث عراق، نتوانستند به اهدافشان دست پيدا کنند و لاجرم برتري اراده هاي شهادت طلب را در مقابل قابليتهاي مدرن تسليحاتي پذيرفتند . لذا اذعان به اين نکته که تنها راه باقي مانده برخورد با ايران گزينه قهري است، سخني گزافه و برگرفته از ايده اتاقهاي فکر لندن و واشنگتن است که در شرايط کنوني براي غلبه بر جو رواني سنگين عليه آمريکا و همپيمانانش در جهان، طراحي گرديده است.

اتخاذ مشي برخورد نرم افزارانه با جمهوري اسلامي ناشي از استيصال دشمن در شيوه سخت افزاري بود که آنها را ناگزير براي طي يک پروسه سعي و خطا به اين وادي کشاند . دشمن با شبيه سازي شرايط ايران با برخي دولتهاي پيراموني و جهاني، به اين تصور غلط در مورد جمهوري اسلامي رسيد که مي توان ايران را نيز بر اساس آموزه هاي ساموئل هانتينگتن با شيوه نرم دموکراسي خواهي از پاي در آورد، لذا سوژه دموکراسي را به عنوان راهبردي براي براندازي در دستور کار قرار دادند که از اين رهگذر نيز ناکامي جديدي را در مورد جمهوري اسلامي تجربه کردند . پر واضح است، در جنگ نرم افزارانه، کشور مهاجم و کشور هدف هر دو بايد براي حمله و دفاع، از قدرت نرم افزاري برخوردار باشند .

در اين وضعيت، واشنگتن از قدرت مورد اشاره ايران غفلت نمود و يا نتوانست به حقيقت اين موضوع پي ببرد و اين امر سبب شکست استراتژي دولتمردان کاخ سفيد در مورد ايران گرديد . آنچه که اکنون در تحولات سياسي - اجتماعي کشورهاي اسلامي قابل ارزيابي است، شکست سياستهاي 30 يا 40 در برخي کشورها نيز 50 ساله استکبار در جوامع اسلامي است . به عبارت ديگر، آمريکا از قدرت نرم در پايگاه هايش برخوردار نبود، بلکه اين قدرت نرم جمهوري اسلامي بود که توانست پايگاه هاي بعضاً استراتژيک کاخ سفيد را مقهور خشم ملتهاي اسلامي بکند . بدون ترديد، جمهوري اسلامي توانسته است با بهره گيري از آموزه هاي اسلامي و انساني، مناسبات جهاني در منطقه و جهان را بر اساس محور ملتها در مقابل سيستم دولت محوري با رويکرد استبدادي و وابستگي تقويت نمايد .

به گونه اي که زمان سفر رئيس جمهور ايران به لبنان روزنامه «هافينگتون پست» در اظهاراتي اذعان نمود که آقاي احمدي نژاد با سفر به لبنان قدرت نرم ايران را به اين کشور برد . اکنون اين قدرت نرم جمهوري اسلامي - که همان عنصر الهام بخش جمهوري اسلامي مي باشد - توانسته است ژئوپلتيک منطقه را دستخوش دگرگوني به نفع ايران نمايد .

خيزشهاي عربي جهان اسلام و سقوط زمامداران وابسته به نظام سلطه، دولتمردان اين کشورها را سراسيمه به سوي اتخاذ راهکارهاي متقاعد سازي سوق داده و برخي با اين تصور که مطالبات مردم معيشتي است، با وعده دادن پول در تلاش هستند نهضت گسترده مردمي را در کشورهايشان کنترل کنند . آنچه در گستره جغرافياي اسلامي رخ داده است و يا در حال وقوع مي باشد، به منزله موفقيت و برتري جمهوري اسلامي است که اين موضوع بارها در روزهاي اخير در اظهارات بنگاه هاي خبري و انديشمندان غربي آمده است .

نگراني از سقوط همپيمانان سبب گرديد، اتاق فکر خارج نشينان فتنه با طراحي فراخواني در 25 بهمن، افکار عمومي را از کشورهاي شمال آفريقا و خليج فارس به ايران معطوف نمايند . پر واضح است، واشنگتن پس از ناکامي با وجود تلاشهاي گسترده در سال 1388 به بهره گيري از ظرفيت کامل اپوزيسيون داخلي و خارجي، ضمن به کار بستن توصيه هاي جين شارپ نتوانستند خواسته هاي نامشروعشان را در ايران عملي کنند؛ اکنون که اين پايگاه دچار ريزش گسترده گرديده است، يقيناً نمي توانند ناکاميهايشان را جبران کنند.

خروجي دشمني استکبار با جمهوري اسلامي، با بکارگيري دو راهبرد سخت افزاري و نرم افزاري و شکست هر دو مکانيسم سبب گرديده تا تحليلگران عرصه سياست، به اين واقعيت رهنمون گردند که آمريکا به عنوان يک بلوک قدرت نتوانسته است با جمهوري اسلامي مقابله کند و همه سناريوهاي طراحي شده در آکادميهاي سياسي و نظامي غرب که با بهره گيري از استراتژيستهاي مطرح جهاني براي مناسبات بين المللي نسخه تجويز مي کنند، منجر به بن بست گرديده و ايران اسلامي روز به روز با وجود ايجاد محدوديتهاي گسترده سياسي، نظامي و اقتصادي، نه تنها منزوي نگرديده، بلکه با رشد شتابان در عرصه هاي گوناگون توانسته است به عنوان يک قدرت تأثيرگذار بر مناسبات منطقه اي ارزيابي گردد.

آمريکا بايد بپذيرد، اردوکشي نظامي به منطقه با بهانه هاي مختلف، تلاش براي به قدرت رساندن چهره هاي وابسته در کشورهاي هدف، جوسازيهاي فراوان عليه ايران در کشورهاي همسايه و مسلمان با هدف ايران هراسي، راه اندازي پروژه شيعه هراسي، اتهامهاي متعدد مانند نقض حقوق بشر، دستيابي به سلاحهاي کشتار جمعي، حمايت از تروريسم و ... هيچ کدام نتوانست برتري واشنگتن و انزواي جمهوري اسلامي را در حوزه تعاملات اسلامي و عربي تثبيت کند . بدون شک، هر تحليل منطقي و برخوردار از خمير مايه عقلي و علمي قطعاً به اين واقعيت اذعان خواهد نمود که کاخ سفيد در مقابل تهران چاره اي جز پذيرفتن جمهوري اسلامي به عنوان يک بازيگر مستقل در حوزه مناسبات جهاني ندارد، اگر چه تاکنون برخي عقلاي عرصه استراتژيک توصيه هاي مشابهي به دولتمردان واشنگتن کرده اند . بازگشت به راهبرد سخت با وجود اعتراف به شکست، ناشي از استيصال در اتخاذ مواضع صاحب نظران آمريکايي و تثبيت جمهوري اسلامي مي باشد . سردر گمي در انتخاب ساز و کار برخورد با ايران به مثابه عجز و ناتواني الگوهاي واشنگتن از يک سو و وجود ايراني مقتدر از سوي ديگر است.

بنابراين، جمهوري اسلامي با همه تضييعهاي حقوق از سوي جبهه غرب و تنگناهاي شديد همپيمانان آنها، توانسته بر خلاف جايگاه رو به افول قدرتهاي جهاني از محبوبيت و جايگاه مورد اهتمامي در ميان دولتهاي منطقه و جهان برخوردار گردد و يقيناً اين توفيق مديون معنويت و ادبيات متافيزيک انقلاب اسلامي است که کسينجر در اظهاراتي اعتراف به ضعف ادبيات در غرب در مواجهه با سخنان حضرت امام ) ره ( نمود و گفت : «قرابتي بين ادبيات بنيانگذار انقلاب اسلامي با ادبيات مصطلح در علوم سياسي و روابط بين الملل وجود نداشت، به همين دليل ما قادر به درک اهداف رهبر ايران نبوديم.»

ايران:جنبش‌هاي جهان اسلام و صف‌بندي‌هاي تازه

«جنبش‌هاي جهان اسلام و صف‌بندي‌هاي تازه»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ايران به قلم دكتر حسين كچويان است كه در آن مي‌خوانيد؛جنبش‌هاي منطقه عربي اسلام تا هم اکنون چهره جهان اسلام را به نحو غير قابل باوري نسبت به چند ماه قبل آن تغيير داده است؛ اما پيامدهاي اين جنبش‌ها فراتر از حدود قابل تصور، در تکميل آثار انقلاب اسلامي ايران، کليت نبرد با استکبار و صف‌بندي نيروها را نيزمتحول ساخته است. يک زمينه درک اين تحول ابهاماتي است که در مورد هويت اين جنبش‌ها بدان دامن زده مي‌شود.

اين ابهامات از نقطه کوري بر مي‌خيزد که بدون ايضاح، تشخيص نقطه پاياني و مسير تحولات آتي اين خيزش‌هاي مردمي ناممکن مي‌باشد. اين نقطه کور بستر و زمينه ابهام آفريني‌هايي شده است که از آغاز توسط طرف‌هاي مشخصي در سطح جهان، منطقه و محدوده ملي با تمام امکانات و توانايي‌هاي موجود بويژه از سوي رسانه‌هاي استکباري در مورد ماهيت اين جنبش‌ها بدان دامن زده مي‌شود. هدف از اين تلاش‌هاي برنامه‌ريزي شده و نظام‌مند در برپايي جنگ هويتي که سازماندهي و رهبري آن به‌دست محافل امپرياليستي و صهيونيستي است، برهيچ کس پوشيده نيست.

آنچه در اين موج تبليغاتي گسترده و بي‌وقفه در نبرد هويتي بر سر ماهيت جنبش‌هاي منطقه‌اي جهان اسلام عجيب و نامنتظر به نظر مي‌آيد، همراهي فعال بعضي طرف‌هاي خاص در درون جوامع اسلامي از جمله جامعه ايران با اين جريان رسانه‌اي و سياسي-تبليغي است که آشکارا با هدف انحراف بيداري اسلامي و شکست خيزش مردمي جهان اسلام برپا شده است.

درک اينکه چرا رژيم‌هاي غيرمردمي سرسپرده و رسانه‌هاي وابسته به آنها، چون شبكه العربيه، به صورت کارگزاران اصلي اين تهاجم تبليغاتي در نبرد هويتي براي غلبه بر ذهن و دل مردم مسلمان عمل مي‌کنند، به هيچ رو دشوار نيست؛ آنچه در ديد بعضي از مردم بدواً نامفهوم و از وجهي نامعقول به نظر مي‌آيد، نقش آفريني فعال در اين توطئه سياسي-تبليغي امپرياليزم رسانه‌اي توسط جريان‌ها و نيروهايي است که تحرکات خود را تحت لواي دفاع از مردم و خواست آنها توجيه مي‌کنند. بااين‌حال، اين واقعيت که اين نيروها در صف طيف ظاهراً ناهمگوني قرار گرفته‌اند که از امريكا و متحدين غربي تا عمال منطقه‌اي آنها يا همان رژيم‌هاي مورد اعتراض خيزش‌هاي مردمي را دربر مي‌گيرد، از حقايق بسياري در باب نبرد هويتي جاري حکايت مي‌کند؛ خصوصاً اينکه اين نيروها در اين جنگ تبليغاتي با چنان شور و جديتي فعالانه و با تمام قوا مي‌کوشند تا ماهيت اسلامي اين جنبش‌ها را پوشانده و انکار کنند که فراتر از عملگي و کارگزاري براي محافل استکباري، از وجود علقه و منافع خاص خويش نيز پرده برمي دارند.

صف‌بندي ميان نيروها در نبردي که بر سر هويت جنبش‌هاي مردمي منطقه عربي اسلام ميان جريان و نيروهاي اجتماعي-سياسي در جريان است، بر خلاف ابهامي که در مورد آن دامن زده مي‌شود، کاملاً مشخص و روشن است. در حقيقت اين صف‌بندي از چنان وضوحي برخوردار است که فراتر از هر ابهامي از يک تحول تاريخي تعيين‌کننده‌اي در نبرد حق و باطل، و نبرد ميان مردم با سلطه جهاني و نيروهاي آن حکايت مي‌کند.   

آنچه چنين خصوصيتي به نبرد موجود در متن جنبش‌هاي اسلامي مي‌دهد، نفس نبرد امت اسلامي نيست که به غير از کشورهاي سلطه‌گر حتي امريكا نيز که حامي اصلي رژيم‌هاي کنوني است در آن به صورت مدافع ملت‌هاي منطقه و بلکه اصلي‌ترين مدافع آنها ظاهر شده است؛ اين نبرد هويتي بر سر ماهيت اسلامي اين جنبش‌هاست که چنين خصوصيتي به آنها مي‌دهد. اما در اين نبرد هويتي عامل تعيين‌کننده ماهيت جهاني صف‌بندي نيروهايي است که در اين نبرد هويتي به نقش آفريني مشغولند. اين نبردي است که جبهه آن کل جهان است.

اين صف‌بندي محلي و خاص يک کشور و يا يک منطقه از جهان نيست. اين صف‌بندي‌اي است که حتي نيروهاي چپ و معارض با سلطه امپرياليزم جهاني در متن کشورهاي سلطه‌گر غرب (نگاه کنيد به مقاله بديو فيلسوف چپ فرانسوي) نيز به‌دنبال جايي براي خود در آن هستند. اين صف‌بندي‌اي است که از درون کشورها و نيروهاي معارض با سلطه يا تحت سلطه، از کانون نبرد با سلطه جهاني، ايران و از کانون خيزش‌هاي امت اسلامي، از قاهره، صنعاء، منامه، طرابلس، الجزيره، رباط تا مراکز کشورهايي که رژيم‌هاي موجود را بر پا کرده‌اند، واشنگتن، لندن، پاريس و... متحدين آنها در جهان اسلام و بيرون از جهان اسلام کشيده شده است. در يک سوي اين جبهه اي که خطوط آن کل جهان را در برگرفته است، امريكا، متحدين غربي و غير غربي آن و متحدين منطقه اي يا در واقع عمال محلي آن قرار دارند.

اما همانطوري‌که گفته شد، در اين سوي جبهه تنها طرف‌هايي قرار ندارند که موجد نظم موجود جهاني‌اند يا اينکه به نيابت از حاکمان اين نظم در سطح منطقه‌اي و محلي براي حفظ اين نظم به قدرت رسانده شده‌اند و تحت حمايت قدرت‌هاي اصلي به سرکوب هر نيرو و جرياني در ميان مردم خود مشغولند که عليه اين نظم عمل مي‌کنند. به شکل غيرقابل فهمي در خط نبرد جبهه کنوني طرف‌ها و جريان‌هايي در کنار استکبار جهاني و عمال منطقه‌اي-محلي آن قرار گرفته‌اند که ظاهراً مدعي مصالح مردم بوده و موجوديت خود را در تقابل با سلطه مي‌دانند.

اما چه عاملي منتهي به چنين صف‌بندي عجيبي که از وجهي به معناي درهم‌ريزي صف‌بندي معمول ميان نيروها در نبرد با ظلم و سلطه مي‌باشد، گرديده است؟ آيا ما با شکل‌گيري صف‌بندي تازه‌‌اي در جهان روبه‌رو هستيم که از اين پس خطوط نبرد ميان نيروهاي مردمي و غيرمردمي را مشخص مي‌سازد؟ اين صف‌بندي جديد را چه عامل و چه شرايطي موجب گرديده و به‌وجود آورده است؟

پاسخ به اين سؤالات با عطف توجه به خط نبردي مشخص مي‌گردد که نيروهاي مختلف در دو سوي آن نبرد کنوني را به پيش برده و صف‌بندي کنوني در نبرد هويتي بر سر ماهيت جنبش‌هاي منطقه عربي اسلام را به‌وجود آورده‌اند. تاآنجايي‌که صف بندي موجود يا خط نبرد هويتي به نيروهاي مقاومت در برابر سلطه جهاني از تهران تا جنوب لبنان، غزه و يا بحرين....مرتبط مي‌شود، موضوع نبرد بي‌هيچ ابهامي هويت اسلامي جنبش‌هاي موجود است که اين جنبش‌ها به هزار زبان آن را اظهار مي‌کنند. اما اين خط نبرد هويتي را چگونه بايد ترسيم کرد که بتوان در پشت آن نيروهايي چنين ناهمگون را جمع کرد؟ يک راه حل مشکل اين است که خط نبرد را براي اين طيف ظاهراً ناهمگون به شکل سلبي مشخص کنيم.

به اين ترتيب ضديت با هويت اسلامي اين جنبش‌ها عنصر وحدت بخش اين نيروهاي ظاهراً متضاد و ناهمگون مي‌شود؛ نيروهايي شامل امريكا، متحدين امريكا و کلاً تمامي طرف‌هايي که نظم مسلط استکباري عالم حول منافع آنها شکل گرفته، عمال آنها که به نيابت از سلطه جهاني عليه مردم خود در منطقه اعمال سلطه مي‌کنند و همچنين تمام نيروهاي ليبرال، ملي گرا، چپ اعم از مارکسيست و يا سوسياليست، به‌علاوه نيروهاي به‌اصطلاح سکولار مدعي اسلام که طيفي مشابه طيف قبل را مي‌سازند.

اينکه به اين ترتيب روشن مي‌شود که ضديت با احياي هويت اسلامي امت اسلامي تهديدي براي امريكا و به‌‌طور کلي استکبار جهاني، عمال منطقه‌اي آن و نيروهاي معارض با دين است، نکته جديدي دربر ندارد؛ اما اينکه ضديت با اسلام عنصر جمع شدن معارضين به‌ اصطلاح مسلمان سکولار با اين مجموعه مي‌باشد، ظاهراً عجيب و افشاگر مي‌باشد. اما مسئله اين است که اعجاب ما از شکل‌گيري اين صف‌بندي تازه به همين جا ختم نمي‌شود. اگر تلاش کنيم وجه ايجابي معناي اين صف‌بندي را دريابيم، احتمالاً دلايل تازه‌اي براي تعجب خواهيم داشت.

اما آنچه در کنار وجه سلبي اين نيروهاي ظاهراً متضاد را در جبهه واحدي پشت سنگر واحدي با امريكا و غرب هم صف و واجد دشمن واحدي، به‌نام اسلام، کرده است چيست؟ پاسخ به اين سؤال نيز از توجه به هويتي که اين جبهه امريكايي - مردمي!!! مي‌کوشد براي جنبش‌هاي کنوني خلق کند، به روشني آشکار مي‌شود. اين به هيچ رو عجيب نيست که اين هويت هماني است که امريكا ظرف 20 سال گذشته کوشيده است با خلق آن از طريق کودتاها يا شبه انقلاب‌هاي رنگيني در منطقه و بيرون از آن مبارزات ضد استکباري را منحرف ساخته و در جهت سلطه نوين جهاني به‌کار گيرد.

درهرحال مطابق ادعايي که از آغاز جنبش‌هاي کنوني مشترکاً توسط اين جبهه از درون امريكا و کشورهاي متحد وي توسط رسانه‌هاي امپرياليستي و محافل سياسي آنها به قوت بيان شده و از سوي محافل رسانه‌اي و سياسي وابسته آنها در جهان و منطقه تکرار شده اين بوده است که اين جنبش‌ها خواهان آزادي و دموکراسي سکولار مي‌باشند. به اين معنا اين جنبش‌ها نظير شبه انقلاب‌هاي رنگي به بيان بديو فيلسوف چپ فرانسوي خواهان ادغام در نظم جهاني سلطه مي‌باشند.

اينکه تا به‌حال ديده نشده و معقول نيز نيست که مردمي خواهان سلطه باشند و يا در تلاش براي درآمدن از چاله براي انداختن خود در چاه باشند، شايد براي عقول طالبان دموکراسي سکولار و آزادي ليبراليستي معقول بوده و تعجبي نداشته باشد! اينکه چنين هويتي از سوي استکبار جهاني براي اين جنبش‌ها ادعا و خلق شود نيز هيچ تعجبي ندارد. هر چه باشد اينکه امريكا و غرب بکوشد از اين طريق به مصادره اين جنبش‌ها دست بزند، نظير تلاش‌هايي که براي ايجاد شبه انقلاب‌هاي رنگي 20 سال پيش انجام داد، تلاشي کاملاً قابل فهم است.

اما قطعاً عجيب اين است که مدعيان به اصطلاح دفاع از حقوق مردم و مبارزه با ظلم ادعاهايي مشابه را با شور و شوق بيشتري مطرح کرده و تمام توان رسانه‌اي و تبليغاتي خود را مصروف آن کنند؛ اين مسئله‌اي است که بي‌هيچ شک و شبه‌اي بايد ما را به درنگ و تأمل برانگيزد تا توضيحي براي آن بيابيم.

توضيح اين دسته از عجايب به‌سادگي آن وضعيتي است که قرآن براي رخدادهايي خاص با تعبير تبلي السرائر بيان مي‌کند. بعضي از رخدادها اين خصوصيت را دارند که از طريق اظهار و انکشاف شرايط و موقعيت‌هاي تازه حقايقي را ظاهر مي‌سازند که پيش از آن در حالت خفا و پوشيدگي قرار داشته‌اند. رخدادهايي که اکنون در منطقه جريان دارد نيز از اينگونه شرايط و موقعيت‌هاست.

اين جنبش‌ها نه تنها منطقه يا جهان اسلام بلکه جهان را وارد شرايط کاملاً تازه‌اي ساخته است که به تمامه با شرايط گذشته متفاوت مي‌باشد. البته اين موقعيت تازه پيش از اين با وقوع انقلاب اسلامي در ايران که متعاقب پيروزي آن تمامي نيروهاي به‌اصطلاح مبارز سکولار اعم از چپ، ليبرال، ملي‌گرا را در صف مبارزه با جريان اسلامي در ايران، منطقه و جهان اسلام با غرب متحد ساخت، به‌وجود آمد.

هيچکس نمي‌تواند اين واقعيت را انکار يا فراموش کند که پس از انقلاب اسلامي ايران، نه فقط در ايران بلکه در کل جهان اسلام، اين نيروها بخش کانوني از طرح امريكا براي مهار جريان اسلامي را تشکيل مي‌داده‌اند که امريكا از طريق توصيه به رژيم‌هاي وابسته براي به‌کارگيري آنها به‌طور غير مستقيم، يا مستقيماً از طريق سازماندهي شبه انقلاب‌هاي رنگي درصدد به قدرت رساندن آنها براي تخليه ظرفيت مبارزاتي مردم اين جوامع بوده است.

تلاش بيست سال قبل امريكا در به‌راه انداختن موج سوم دموکراسي در جهان اسلام که به دليل ظرفيت بالاي مقاومت اسلامي به شکست و روي کار آوردن حاکمان سکولاري چون بن‌علي منجر شد آخرين اين تلاش‌ها بود. اما در هر حال از آنجايي‌که تا برپايي موج جنبش‌هاي اخير در منطقه، ظاهراً انقلاب اسلامي به ايران محدود گشته بود، تحول در شرايط جهاني نبرد و صف بندي نيروها به‌وضوح نمايان نشده بود. با برپايي جنبش‌هاي کنوني منطقه بيش از پيش روشن گرديده است که با انقلاب اسلامي ايران شرايط به نحوي تغيير کرده است که اکنون شاخص هر مبارزه‌اي اسلام و انقلاب اسلامي ايران است.

از اين منظر با توجه به صف‌بندي تازه از نبرد و جبهه نيروها در جهان، انتخابي جز اين وجود ندارد: يا درکنار مقاومت اسلامي آخرين و تنها سنگر نبرد با ظلم و استکبار خواهيد بود، يا آنچنان‌که جنبش‌هاي افشاگر منطقه نشان داده‌اند در صف استکبار و ظلمه منطقه‌اي و از عمال آن، چنانکه اکنون تمامي نيروهاي سکولار در جهان و از جمله ايران هستند.  

مردم سالاري:ايران و خيزش جهان اسلا م

«ايران و خيزش جهان اسلام»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم سيدرضا اکرمي است كه در آن مي‌خوانيد؛

1- در آستانه ماه بهمن و پس از آن حوادثي در قاره آفريقا و برخي کشورهاي عربي رخ داد که جهان و جهانيان را دچار زلزله فکري و فرهنگي و سياسي و اعتقادي ساخته  و شگفت  اين که از نقطه  ساده و جزئي «جوان 26 ساله فوق ليسانس بيکار  در تونس و سبزي فروش» شروع شد و به سرعت به مصر و اردن و يمن و مغرب و الجزائر، عمان و بحرين و کويت  و جييوتي و ليبي  رسيد برخي چون تونس و مصر را دگرگون کرد و در برخي ديگر، زلزله ادامه دارد  و در حال سونامي شدن است اين زلزله دولتمردان حاکم و سلطه گران  جهان را دچار وحشت کرده است.

2- در اين زلزله مرحله «تبييني» وجود دارد  و مرحله «تحليلي» که بايد کالبد شکافي  کرد و چند  و چون آن را يافت و در يک مثلث  «نقل و نقد و نتيجه» ارزيابي کرد. اين  حوادث  در يازده کشور تا حال، نشان داد که اين کشورها «انبار باروت» بودند و فقط کبريت انفجار و جرقه آتش  مي خواست که جوان تحصيل کرده  به جان آمده تونسي آن را به وجود آورد.
اين انبار باروت  عبارت بود از «استبداد داخلي و تحقير ملت ها، دين زدائي، وابستگي به  استعمار، فقر و تهيدستي، فاصله طبقاتي، غارت گري دولت مردان، بومي زدائي و بيکاري، فساد اداري» که اين جور و جفا و جنايت، زمان 42 ساله در ليبي و 30 ساله  در مصر و 23 ساله در تونس و مشابه اين ها در يمن و بحرين و الجزائر دارد. تداوم اين مصائب و مسائل و مفاسد  «و کان في المدينه تسعه رهط يفسدون في الا رض و الا  يصلحون، نمل آيه 48» جان مردم  اين کشورها را به لب رسانده و روز به روز عاصي تر ساخته است. البته  برخي مي خواهند  با برخي اقدامات همچون توزيع پول و خريدن مردم در کويت و عربستان و اردن مشکل را برطرف سازند و مردم را ساکت کرده و به خانه برگردانند، ولي امکان ندارد چون چرخ زمان به عقب بر نمي گردد.

3- ريش ه  اين قيام و انقلا ب و پرخاشگري در مسائل فرو کوفته بر وجدان و اعتقاد  و آزادي و استقلال آنان  دارد که حالت «فنر آزاد شده» دارد. وقتي  اذان در رسانه و ماذنه «تونس» پخش نمي شود و حجاب در مراکز  تحصيلي  عالي براي دختران مسلمان ممنوع مي شود، وقتي در مصر کمک به مردم غزه ممنوع مي گردد و با اسرائيل  که  تابلو «ولا  تزال  تطلع علي خائنه» است و لحظه اي و دقيقه اي از جنايت در سرزمين اشغالي، مضايقه ندارد، صلح برقرار مي گردد، وقتي در بحرين  اکثريت شيعه کمترين جايگاه مديريتي  ندارند و مديريت سطح  عالي موروثي شده است، وقتي اردن متحد رژيم صهيونيست  غاصب مي گردد و حاشيه امن  براي اسرائيل به وجود مي آورد تا به لبنان و غزه حمله 33 روزه و 22 روزه بشود، وقتي در ليبي  يک انسان دچار جنون «ادواري» که روزگاري پايگاه آمريکا و اسرائيل و انگليس را جمع مي کند و روزگاري ابزار و مسائل انرژي هسته اي را جمع کرده و به آمريکا مي فرستد  و ده ها نمونه  ديگر، براساس قانون «لکل شي حد» هر چيزي حد و قواره و اندازه اي دارد، زمان نيشتر  زدن بر ماده فساد فرا مي رسد و قيام انقلا ب و زلزله  و آتش فشان و سونامي پديدار مي گردد.

 4- جهان امروز، جهان ارتباطات است و عصر اطلا عات و به سرعت و ظرف 2 دقيقه  مي توان خبر و حادثه  را به اطلا ع جهانيان رساند و به تحليل و کالبد شکافي پرداخت، آگاهي مردم بالا  رفته و آمادگي قبلي نيز وجود دارد، اينجا است که مردم را به صحنه مي آورد و براي فاسدان و مفسدان  و مبذران و مستکبران و ملحدان و مزدوران  در کشورهاي اسلا مي که آيات قرآني شکوهمند را «ولن يجعل الله  للکافرين علي المومنين سبيلا ، ولا ترکنوا الي الذين ظلموا فتمسکم النار، رب بما انعمت علي فلن اکون  ظهيرا للمجرمين و لا  تعا و نوا علي الا ثم و العدوان و انتم الا علون ان کنتم مومنين» در برابر ديدگان خود مي بينند مشکل ساز مي شود و در مواجهه با مردم، دست و پاي خود را گم مي کنند، دولتمرداني که با استبداد، به حاکميت ادامه داده و با وابستگي به استعمارگران، سلطه خود را تداوم بخشيده اند، دچار دردسر مي شوند. اربابان آنها از جمله اوباما هم مي پرسند: در خاورميانه و آفريقا چه خبر است.زيرا سلطه خود را پايان يافته (همانند ايران و عراق و لبنان) مي يابند و منافع آتي خود را صدمه ديده ملا حظه مي کنند.

5- امروز ايران و جمهوري اسلا مي آن و مردم، شورانگيزترين دوران را مشاهده مي کنند و در بهمن ماه 89 و پس از آن مي بينند که حوادث مشابه 32 سال قبل ايران در مصر و تونس و ليبي و بحرين، در حال تکرار است و استکبار جهاني و ايادي اش را آشفته کرده است. عربستان سلا ح خريد و نفت داد و با اسرائيل کنار آمد و قطار صلح به وجود آمد، که حال قطار قيام و انقلا ب را در همسايگي خود مي بينند روزي در کشورهاي اسلا مي سني مذهب آيه «يا ايها الذين آمنو اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الا مر منکم، نسا» 59» را مي خواندند و اطاعت از «اولوالا مر» را واجب قرآني مي دانستند و حال مي بينيد، مردم اين کشورها عليه آنان به پا خاسته و شعار «ارحل يا مبارک» و «اسقاط النظام» را برپارچه و مقوا مي نويسند و شعار «الله اکبر، لا اله الا اله» مي دهند و عکس مبارک را از اداره برداشته و تابلو «الله» به جاي آن قرار مي دهند و در بيمارستان «بحرين» شعار «الموت لا ل خليفه» مي دهند و عکس امير را بر زمين مي اندازند. نماز جمعه ميليوني در «ميدان التحرير» برپا مي نمايند و آن را به نام «ميدان شهدا» تغيير مي دهند. شهيد مي دهند و جلو مي روند و به ناوگان دريايي ايران اجازه  عبور از کانال سوئز براي اولين بار مي دهند، وزير کشور مصر که اخوان المسلمين را به زندان مي فرستاد، خود زنداني مي شود، مقامات اماراتي به ديدن مناطق محروم مي روند و دولت کويت کمک هاي مالي فراوان به مردم مي کند و نيز امير عبدالله عربستان در هنگام ورود به کشور خود، دستور انعام و احسان مي دهد. بالا خره عده اي از «ملک عبدالله» با نامه مي خواهند که مردم را در امور کشوردخالت دهد و حقوق زنان را به رسميت بشناسد.

 6 - در چنين حال و روزگار، بايد ايران اسلا مي کانون آرامش باشد، کانون حمايت از مردم بپا خاسته جهان باشد، مرکز تغذيه انديشه و تجربه و استقامت به قيام کنندگان باشد، کانون پيام رساني به هر نقطه مناسب از جمله فارسي زبانان باشد، ثبات سياسي و اعتقادي و اخلا قي و نظامي داشته باشد، کانون جذب حداکثري و دفع حداقلي باشد، قانون و رهبري مورد احترام و اعتماد و پذيرش عمومي قرار گيرد و از هر آن چيزي که وحدت و آرامش و آسايش جامعه را خدشه دار سازد پرهيز شود، تا ان شا»الله اين خيزشها به پيروزي برسد و ياران بسياري در کشورهاي اسلا مي و عربي داشته باشيم. 

ابتكار: زير 18 سال

«زير 18 سال»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي‌خوانيد؛هشدارهاي متوليان امور اجتماعي و بهداشتي و آموزشي در روزهاي گذشته، به مقطع سني زير 18 سال رسيده است. اگر به ‌عناوين برخي رسانه‌ها و مطبوعات کشور در ماه‌هاي گذشته نگاه کنيم، همه از يک موضوع خبر مي‌دهند: «کاهش سن...». اين دو کلمه با عبارتي نظير روسپي‌گري، استعمال دخانيات، بزهکاري، موادمخدر، استفاده از لوازم آرايشي، اعتياد و... ادامه مي‌يابد. ترکيب همان دوکلمه‌ي اول با هرکدام از اين واژه‌ها، خبر از وضعيتي مي‌دهد که زير پوست هرکدام از شهرهاي ما مي‌گذرد.

خبرهايي که البته بارها از سوي متوليان دستگاه‌هايي که کم کاري آنان را برملا مي‌کند، به طرفه العيني تکذيب مي‌شود و دراين‌بين، محققان و صاحب‌نظراني که دراين‌باره اظهارنظر مي‌کنند نيز به «سياه‌نمايي» متهم مي‌شوند.
مثلاً براي خبر «کاهش سن استفاده از موادمخدر» ده‌ها دستگاه دولتي در اقدامي هماهنگ دست‌به‌کار انتشار بيانيه و تکذيبيه مي‌شوند که اگر اين هماهنگي را در امور ديگري داشتند، مي‌توانستند پروژه‌هاي عظيم ملي، همچون سلامت رواني در داخل کشور را به نتيجه برسانند.

آمارهايي از اين دست، در کشور ما، گاه به خبرهايي محرمانه تبديل مي‌شوند که گويي، انتشار آن‌ها امنيت ملي را هدف گرفته است. به‌همين‌جهت، دستگاه‌هاي کم کار يا سعي در پنهان‌کردن آن دارند يا درصورت انتشار از سوي مراجع مستقل، با تکذيبيه شديدالحني با آن‌ها برخورد مي‌کنند و سرانجام، «حق شکايت» براي دستگاه مربوطه را نيز «محفوظ» مي‌دانند تا آمارها ازاين‌پس، با هماهنگي دستگاه‌هاي مربوطه اعلام شود.

به‌نظر مي‌رسد در هريک از اين دستگاه‌ها، اداره‌اي براي مقابله‌ي احتمالي با آمارهاي منتشرشده يا منتشرشونده، در حال انجام وظيفه است.

عنوان‌هاي زير، در برخي رسانه‌هاي داخلي کشور ديده شده است:
- کاهش سن روسپيان، زنگ خطر براي مسئولين
- کاهش سن ترک تحصيل
- کاهش سن استفاده از لوازم آرايش به دبستان
- نگراني‌ها از كاهش سن فحشا در ايران
- کاهش سن مصرف دخانيات
- کاهش سن ترک تحصيل به دوره راهنمايي
- کاهش سن کودکان کار
- و....

اين موارد فقط تيتر يک خبر براي اطلاع‌رساني نيست تا خواننده‌اي آن‌را بخواند و از موضوعي آگاهي حاصل کند؛ بلکه هشداري است که بايد از مردم عادي تا رئيس، مديرکل، وزير، وکيل و سران سه قوه را به تأمل وادارد. آنان بايد بيش از آنکه نگران اطلاع خارجي‌ها از اين موضوع باشند، به فکر رفع معضلاتي باشند که اين آمارها نه علت آنها که، تنها شاخص وضعيت‌هايي است که برخي از حوزه‌ها را مبتلا کرده است.

جالب است که بدانيد، اين عناوين، تنها درصورتي مي‌توانند در رسانه‌هاي ملي نمود داشته باشند که منتسب به يکي از کشورهاي اروپايي و امريکايي باشند. (موضوعي که نه‌تنها در آن کشورها جزو اسرار طبقه‌بندي شده نيست و با اداره و تکذيبيه وزارت‌خانه‌هاي دولتي سروکار ندارد، بلکه معمولاً از سوي مراکز تحقيقاتي وابسته به همان دستگاه‌ها نيز اعلام مي‌شوند.)

بدون ترديد، اعلام اين آمارها از سوي هر فرد و مرجعي، حتي اگر نشان‌دهنده‌ي اغراض سياسي و جناحي هم باشد، بايد در اولين قدم، به تشکيل ستاد بحران در دستگاه‌هاي مربوطه منجر شود. دراين‌‌صورت، اگر آمار، دروغين و غير قابل استناد باشد، يک پيشگيري انجام شده است و اگرهم، واقعي باشد، دستگاهي آماده و مجهز در کمين آن نشسته است.

اين‌همه خبر از «کاهش سن...» در حالي در مطبوعات و رسانه‌ها و مجامع اجتماعي و آموزشي، منتشر شده و درباره‌ي آن بحث مي‌شود که تنها باموضوعي که تاکنون با اين عنوان در مجلس شوراي اسلامي بررسي شده«کاهش سن رأي‌دهندگان» بوده است.

تهران امروز:آزمون سخت قوه قضائيه

«آزمون سخت قوه قضائيه»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم رضا رستگار است كه در آن مي‌خوانيد؛بالاخره پس از کش‌وقوس‌هاي فراوان پرونده مشهور به بيمه در دادگاه بازگشايي شد و براي 54 متهم دخيل در اين پرونده کيفر خواست صادر و نماينده دادستان خواستار اشد مجازات متهمان شد. پرونده يادشده که به واسطه ذکر برخي نام‌ها و نشانها در آن به يکي از جنجالي‌ترين پرونده‌هاي فساد مالي با ارقام درشت تبديل شده بود و حتي برخي نمايندگان مجلس هم به صراحت خواستار احضار تمام متهمان پرونده بدون توجه به موقعيت متهمان آن شده بودند ، سايه سنگيني را روي استقلال دستگاه قضايي افکنده بود و همگان منتظر بودند که سر انجام دستگاه قضايي با اين پرونده چگونه برخورد مي‌کند و آيا رئيس قوه‌قضائيه همانگونه که وعده داده بود ، قاطعانه و بدون توجه به عنوان متهمان ، اين پرونده را به سرانجام خواهد رساند يا خير ؟

برگزاري نخستين جلسه دادگاه متهمان بيمه خيابان فاطمي نشان داد که قوه‌قضائيه گام‌نخست را محکم برداشته و در رسيدگي به اين پرونده جدي است هر چند به صورت دقيق معلوم نشده است که آيا تمام کساني که به نوعي نام‌شان با اين پرونده گره خورده است به دادگاه احضار شده اند يا خير ؟

با اين وجود اعلام نام اختصاري 54 متهم نشان مي‌دهد که قوه‌قضائيه در مرحله اول پرونده قرار دارد و ايستادگي قضات در رسيدگي مستقلانه و قانوني به اتهام متهمان پرونده نقش به‌سزايي را در تنوير افکار عمومي نسبت به عملکرد دستگاه قضا در مواجهه با فساد مالي ايفا خواهد کرد. البته در اين ميان حمايت‌ها از قوه‌قضائيه براي رسيدگي به پرونده هاي فساد و احضار متهمان به دادگاه در هر مقامي که باشند از جمله وظايف رسانه ها به شمار مي‌آيد تا قوه قضائيه بداند در ادامه مقابله قانوني و به دور از هياهوهاي سياسي با فساد در هر رده اي که باشد ، تنها نيست و رسانه ها نيز به نوبت خود از رسيدگي به پرونده هاي فساد در دادگاه حمايت مي کنند.

از همه اينها مهم‌تر اين است که قوه قضائيه مطمئن باشد در اين راه از حمايت افکار عمومي و نخبگان جامعه برخوردار است و در يک کلام مي توان گفت مقابله با فساد يک مطالبه عمومي است که تا کنون چندان که شايد و بايد است نتيجه مطلوب و مورد انتظار مردم را نداشته است و تمام اميد افکار عمومي به وعده هايي است که آيت الله لاريجاني از زماني‌که به رياست قوه قضائيه رسيده است ، براي مقابله با فساد داده است. اکنون قوه قضائيه در معرض داوري جديد مردم قرار گرفته است و همگان در انتظار نتيجه عزم جديد قوه‌قضائيه براي مقابله با فساد در لايه هاي گوناگون نشسته اند.

آفرينش:معادله نرخ تورم و دستمزد در سال 90

«معادله نرخ تورم و دستمزد در سال 90»عنوان سرمقاله‌ِ وزنامه‌ي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛در واقع هر ساله و با نزديك شدن به روزهاي پاياني سال بار ديگر گفتگو و بحث بر سر تثبيت و يا افزايش ميزان دستمزدها در سال جديد و به تناسب افزايش تورم موجود مطرح مي‌شود و اينک نيز بحث بر سر افزايش و يا تثبيت دستمزد کارگران و کارمندان در سال آينده وجود دارد و موافقان و مخالفان با توجه به استدلالهايي مي‌کوشند تا چگونگي وضعيت دستمزدها را در سال اينده مشخص کنند. در اين حال جدا از سالهاي گذشته معادله جديدي که اينک به مساله اضافه شده است پرداخت يارانه اي نقدي و تاثير گذاري ان بر افزايش و يا تثبيت قيمت دستمزدها درسال آينده است که اکنون مورد توجه مي باشد .در اين بين مخالفان افزايش قيمت دستمزدها در سال آينده با توجه به شرايط كنوني اشتغال و كار در كشور خود ثبات دستمزد را مد نظر دارند و بر اين نظرند که مي توان از كاهش يا ثبات دستمزد براي كاهش تورم و تبعات آزادسازي قيمت‌ها در هدفمندي يارانه‌ها استفاده كرد جدا از ان نيز با توجه به سهم پرداختي يارانه ديگر نيازي به افزايش دستمزد ها نيست .در مقابل موافقان افزايش حقوق و دستمزدها در سال آينده بر اين نظرند که با توجه به اعلام رئيس بانك مركزي تورم پاياني سال در حدود 13 درصد خواهد بود و متوسط تورم سال آينده هم همين حدود 13 درصد خواهد بود در اين حال به موجب ماده 41 قانون كار دستمزد كارگران هر ساله متناسب با تورم رسمي كه از سوي بانك مركزي اعلام مي‌شود و با توجه به اينکه به نگاه بسياري از کارشناسان سير افزايشي تورم ادامه خواهد داشت وهر گونه تثبيت دستمزدها عملا ضربه اي بزرگ به اقتصاد ميليون ها خانوار ايراني خواهد زد .در اين بين انان بر اين نظرند که افزايش دستمزد اصولا ارتباطي به پرداخت يارانه‌ها ندارد و علاوه بر ان نيز در هر شرايط اقتصادي، ثبات و حتي کاهش سطح دستمزد پذيرفته شده نيست و اگر کساني بر اين نظرندکه براي كاهش تورم دستمزدها را کاهش و يا تثبيت کنند مي توانند از سياست هايي ديگر در کنترل نرخ تورم استفاده کنند چه اينکه حتي در كشورهاي توسعه يافته هم متناسب با نرخ تورم حقوق و مزايا افزايش مي‌يابد و عملا از سياست ثبات دستمزد براي كنترل تورم استفاده نمي‌كنند.

آنچه مشخص است حال با توجه به شرايط ويژه اقتصادي سال 90 و گمانه‌زني‌هايي كه براي افزايش نيافتن يا افزايش حداقلي كف دستمزد و در کنار ان توجه به بحث پرداخت يارانه اي نقدي در مجموع به نظر مي‌رسد به آساني نمي‌توان از مسئله كاهش يا ثبات دستمزد براي كاهش تورم و تبعات آزادسازي قيمت‌ها در هدفمندي يارانه‌ها استفاده کرد در اين حال نيز بايد در نظر گرفت که هر گونه افزايش، تثبيت و حتي کاهش ميزان دستمزدها بويژه براي کارگران در سال آينده بي شک پيامد هاي مهمي به همرا ه خواهد داشت در اين ميان به نظر ميرسد بايد جدا از تداوم وضعيت توليد و حمايت از توليد کنند گان و وضعيت اقتصادي بنگاه‌ها و قدرت خريد وسطح رفاه و معيشت كارگران را نيز در نظر گرفت تا موجب پيامد هايي منفي نظير كاهش انگيزه و كارايي نيروي كار نشود.

آرمان:کسي براي قذافي دست به سلاح نمي‌شود

«کسي براي قذافي دست به سلاح نمي‌شود»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آرمان به قلم دکتر حسين سليمي است كه در آن مي‌خوانيد؛آيا نفس رهبر ليبي با اين محکوميت‌ها به شماره افتاده است؟ اين موضوع را مي‌توان در دو بعد مورد بررسي قرار داد: در مورد کشورهايي که در آنها تحولات اجتماعي رخ مي‌دهد و موضع ضد امپرياليستي دارند، مداخله قدرت‌هاي بزرگ و موضع‌گيري آنها هميشه حالت مثبت نمي‌تواند داشته باشد. چرا که موضع‌گيري‌هاي غربي مي‌تواند حرکت‌هاي مردمي را متهم به وابستگي به آنها کند. اتفاقي که در ليبي هم افتاده است، اگر در اين کشور هم از همان ابتدا آمريکا

از مردم حمايت خود را اعلام مي‌کرد، قذافي مخالفان را به مزدوري آمريکا متهم مي‌کرد. طبيعي ‌است که اين حمايت عملا حمايتي تلقي نشده و به ضرر مردم ليبي تمام مي‌شد. آمريکايي‌ها در مورد اکثر انقلاب‌ها و جنبش‌هايي که در کشورهاي عربي شکل گرفته، موضع بينابيني داشته‌اند. چرا که از يک سو مستقيما نمي‌خواهند باني تحولات اجتماعي شوند و از طرف ديگر قصد آن دارند که سياست‌هاي خود را با اتفاقاتي که در منطقه مي‌افتد، هماهنگ کنند.

بنابراين به طور کلي مي‌توان نتيجه گرفت اين امر طبيعي بوده است که آمريکايي‌ها موضع ديرهنگام بگيرند. اگرچه محافظه‌کاران، جمهوري خواهان آنها را متهم مي‌کنند که درسياست خارجي خود متزلزل بوده و نمي‌توانند به موقع و صحيح تصميم‌گيري کنند.

درباره قطعنامه اخير شوراي امنيت نيز بايد خاطرنشان کرد، قطعنامه نمي‌تواند براي ليبي تعيين تکليف کند، چرا که قدرت‌هاي بزرگ و مجموعه شوراي امنيت و سازمان ملل داراي نفوذ و قدرت لازم براي تاثيرگذاري بر تحولات داخلي کشوري همچون ليبي نيستند. ولي به هر حال اين موضع جديد نشانه تحول چشمگيري در عرصه بين‌المللي محسوب مي‌شود. به ويژه که قذافي در چند سال گذشته هم در مساله لاکربي و هم در مسائل هسته‌اي خود نرمش بسياري نشان داد و به دنبال تنش‌زدايي از روابط خودش با غرب بوده است.

بنابراين اين قطعنامه شوراي امنيت نشان مي‌دهد که شرايط بين‌المللي و نظام بين‌المللي کاملا برضد قذافي است و اگر قذافي اميدي به حمايت‌هاي جامعه جهاني داشت، قطعنامه‌هايي از اين قبيل اميد او را از بين خواهد برد. در مورد مسائل انساني، با هماهنگي سازمان ملل و اروپا تصميم گرفتند مرزهاي خود را براي کمک‌هاي مردمي به ليبي باز کنند يا انسداد دارايي‌هاي خانواده قذافي در سوئيس که اين عمل اميد آنها را براي استفاده از منابع بين‌المللي از بين مي‌برد. و همچنين کمک‌هايي که از طريق کشورهاي همسايه مي‌تواند به مهاجرين صورت ‌گيرد.

کمک‌هايي در اين حد وجود دارد اما طبيعتا نهاد‌هاي بين‌المللي آنقدر نفوذ ندارند که بتوانند جلوي فاجعه انساني را در اين کشور بگيرند. به اضافه اينکه ابعاد اين فاجعه روشن نيست به دليل اينکه حکومت قذافي اجازه همکاري رسانه‌‌هاي بين المللي را در اين کشور نمي‌دهد، بنابراين پوشش اخبار واقعي که در آنجاست به حداقل رسيده و تنها برخي از فراري‌ها و منابع داخلي هستند که با تجهيزات ابتدايي اخبار داخل ليبي را پوشش مي‌دهند. به همين دليل ابعاد فاجعه‌اي که در حال رخ دادن است، اصلا مشخص نيست.

حتي زماني ‌که بيان مي‌شود اين فاجعه انساني بسيار بزرگ است باز هم تعداد دقيق کشته‌ها و آواره‌ها به دليل عدم حضور رسانه‌هاي غيروابسته و بين‌المللي قابل بررسي نيست. پرسشي که هم‌اکنون در جامعه جهاني مطرح شده اين است که آيا مداخله نظامي از سوي آمريکا يا شوراي امنيت صورت خواهد گرفت يا خير؟ همانند آنچه که بيش از يک دهه پيش در سومالي يا اوگاندا اتفاق افتاد و ابعاد فاجعه انساني به انداز‌ه‌اي بود که آمريکا مجبورشد به عنوان مداخله بشردوستانه، مداخله نظامي کنند.

اما در شرايط فعلي پيش‌بيني کردن اين وقايع بسيار سخت و دشوراست. به نظر مي‌رسد با توجه به ناکام بودن قدرت‌هاي بزرگ در شرايط مشابه گذشته و همچنين با توجه به شرايط خاصي که ليبي دارد از يک طرف واز طرف ديگر آمريکا و قدرت‌هاي بزرگ درچند منطقه ديگر دنيا درگيرند، بنابراين مداخله نظامي در بحران کشور ليبي چندان متصور نيست.

بايد ديد که چه نوع حکومتي روي کار خواهد آمد.تفاوتي که ليبي با کشورهاي همجوار خودش دارد، اين است که هيچگونه نهادهاي مدني و قانوني در اين کشور شکل نگرفته. به عنوان مثال ممکن است که اگر در کشورهاي همسايه ليبي ديکتاتوري بود، اما قانون اساسي و تفکيک قوايي وجود داشت. اما قذافي عمدا به جامعه ليبي اجازه نداده که نهادهاي قانوني شکل بگيرد و کشور کاملا به صورت سنتي با ائتلافي از قبايل و با يک رهبري فردي اداره مي‌شده و نه نهادهاي قانون‌گذار و مدني و نه مطبوعاتي وجود داشته است. اين امر که بخواهيم پيش‌بيني کنيم پس از قذافي حکومت ليبي به چه شکل خواهد شد، بسيار دشوار است.

همانطور که خانواده قذافي پيش‌بيني کرده‌اند، حذف او علي‌رغم تمامي مشکلاتي که دارد ممکن است منجر به يک سري جنگ‌هاي متداول داخلي شود. برخي ديگر معتقدند که ممکن است دوباره ديکتاتور مشابهي جاي معمر قذافي را در ليبي بگيرد.

به نظر مي‌رسد جامعه ليبي پيش از آنکه بخواهد نظام سياسي را تشکيل دهد نياز به مظهر و نماد يا نهادي براي ايجاد هماهنگي و وحدت بين قبايل مختلف و مردم دارد. اگر چنين اتفاقي بيفتد شايد نظام سياسي جديدي که در ليبي بوجود آيد بتواند متعادل‌کننده براي منطقه شمال آفريقا باشد. اما اگر اين اتفاق نيفتد و جنگ داخلي يا اسباب بي‌ثباتي در ليبي بوجود بيايد، وسعت کشور ليبي به دليل منابع نفتي و توانايي مالي که دارد، تبديل به يک منبع بي‌ثباتي در کشورهاي شمال آفريقا خواهد شد.

در نتيجه مي‌توان گفت در شرايط فعلي هر اتفاقي احتمال وقوع دارد. به عبارت ديگر ممکن است که قذافي چه در کشور خودش و چه در کشورهاي ديگر به منابع انرژي حمله کند و يا اگر جنگ داخلي دائمي در ليبي بوجود بيايد صادرات نفت اين کشور دچار مشکل خواهد شد و تمامي اين اتفاق‌ها مي‌تواند منبع بي‌ثباتي باشد.

دنياي اقتصاد:طرحي براي نرخ دلار

«طرحي براي نرخ دلار»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم ميثم هاشم‌خاني است كه در آن مي‌خوانيد؛

الف) لزوم اطلاع‌رساني شفاف در مورد قيمت فعلي دلار: در شرايطي که قيمت فروش دلارهاي نفتي در قانون بودجه مصوب مجلس براي سال 89، معادل 985 تومان در نظر گرفته شده، اما قيمت فعلي دلار در بازار آزاد از مرز 1100 تومان گذشته است.

همين مساله باعث شده که بعضا شاهد طرح شايعاتي در ميان شهروندان باشيم؛ از شايعات مربوط به تامين بخشي از بودجه يارانه نقدي از طريق افزايش قيمت فروش دلارهاي نفتي گرفته تا شايعات مربوط به کسب ثروت‌هاي بادآورده انبوه در اثر وجود اختلاف چند درصدي بين قيمت رسمي دلار و قيمت آن در بازار آزاد. به اين ترتيب، صرف‌نظر از تاثيرات تغيير نرخ ارز روي وضعيت صادرکنندگان و واردکنندگان، لازم است که دست‌کم به منظور افزايش شفافيت مالي در بودجه دولت و جلوگيري از طرح شايعات مذکور، قيمت دلار در بودجه سال آينده به قيمت بازار آزاد آن نزديک شود. در اين چارچوب، خبرهاي مربوط به افزايش قيمت فروش دلارهاي نفتي در بودجه سال 90 به حدود 1050 تومان را در مجموع بايد مثبت ارزيابي نمود؛ هم از لحاظ تاثير مثبت بر افزايش قدرت رقابتي صادرکنندگان و هم از حيث افزايش شفافيت مالي بودجه دولت و هم از حيث جلوگيري از سوءاستفاده مالي و کسب درآمدهاي بادآورده از طريق خريد دلار به قيمت دولتي و فروش آن در بازار آزاد.

ب) افزايش قيمت دلار و فربه‌تر شدن بودجه دولت: با اين وجود، اگرچه ممکن است در نگاه اول بتوان افزايش قيمت دلار در بودجه سال آينده را باعث افزايش قيمت کالاهاي وارداتي و در نتيجه بهبود توانايي رقابتي توليدکنندگان داخلي ارزيابي نمود، اما واقعيت آن است که افزايش قيمت فروش دلارهاي نفتي، مي‌تواند به طور همزمان آثاري در زمينه محدودسازي حوزه فعاليت توليدکنندگان و کارآفرينان بخش خصوصي نيز بر جاي گذارد.

براي توضيح بيشتر، بايد به اين نکته توجه کنيم که در ايران، برعکس بسياري از کشورهاي ديگر، بخش قابل توجهي از درآمدهاي دولت از طريق فروش دلارهاي نفتي تامين مي‌شود و با توجه به فروش سالانه حدودا 70 ميليارد دلار در چارچوب بودجه عمومي کشور، افزايش 10 درصدي قيمت فروش دلارهاي نفتي به معناي کسب 7 هزار ميليارد تومان درآمد جديد براي دولت خواهد بود؛ درآمدي که صرف نظر از شيوه هزينه آن، متناظر با بزرگ شدن حجم فعاليت دولت و در نتيجه تنگ‌تر شدن عرصه فعاليت براي بخش خصوصي خواهد بود.

لازم به ذکر است که شرايط مشابهي در مورد طرح هدفمندي و افزايش قيمت انرژي برقرار بوده است؛ به اين معنا که افزايش قيمت برق و بنزين و گاز و امثالهم از يک طرف در بلندمدت به سود رونق اقتصادي کشور خواهد بود؛ اما از طرف ديگر با توجه به عرضه انواع انرژي توسط شرکت‌هاي دولتي، افزايش چند برابري قيمت انرژي به معناي افزايش شديد درآمدهاي دولت بوده و مي‌تواند به فربه‌تر شدن حجم فعاليت اقتصادي دولت و در نتيجه نحيف‌تر شدن دامنه فعاليت توليدکنندگان بخش خصوصي بينجامد.

با اين وجود، تقسيم بخش قابل توجهي از درآمد حاصل از افزايش قيمت انرژي به صورت کاملا شفاف و در چارچوب يارانه نقدي، قطعا از افزايش شديد حجم بودجه دولت جلوگيري نموده و همراهي و حمايت بيشتر شهروندان از طرح هدفمندي را نيز به دنبال خواهد داشت.

ج) افزايش قيمت دلار و استفاده از تجربه موفق طرح هدفمندي:
با توجه به توضيحات فوق و با توجه به آنکه در کشور ما براي سال‌هاي طولاني يکي از موانع مهم افزايش قيمت رسمي دلار، وجود احتمال نارضايتي‌هاي بخشي از شهروندان بوده است، شايد بتوان براي افزايش رسمي قيمت دلار نيز راهکاري مشابه راهکار اجراشده براي طرح هدفمندي پيشنهاد نمود. به اين معنا که دولت مي‌تواند قيمت دلار را در بودجه سال آينده در حدود 20 درصد افزايش دهد و در مقابل نيمي از درآمد جديد حاصل از افزايش قيمت فروش دلارهاي نفتي را به يارانه نقدي پرداختي به شهروندان بيفزايد.

به اين ترتيب از يک سو به دليل افزايش قيمت کالاهاي وارداتي، توانايي رقابت توليدکنندگان و کارآفرينان ايراني ارتقا مي‌يابد؛ از سوي ديگر با به کارگيري مکانيزم آزمايش‌شده در چارچوب سيستم يارانه نقدي، همراهي حداکثري مردم با اين طرح جلب خواهد شد و از سوي ديگر با جلوگيري از تزريق درآمد قابل توجه حاصل از افزايش قيمت دلار به بودجه دولت، از فربه شدن دولت و در نتيجه نحيف‌تر شدن بخش خصوصي جلوگيري خواهد شد.

علاوه بر همه اين جنبه‌هاي مثبت، قطعا افزايش 20 درصدي قيمت فروش رسمي دلارهاي نفتي، مي‌تواند اختلاف چند درصدي موجود بين قيمت رسمي دلار در سيستم بانکي و قيمت دلار در بازار آزاد را از بين ببرد؛ اختلاف قيمتي که باعث مي‌شود برخي افراد بتوانند با خريد دلار از سيستم بانکي و فروش آن در بازار آزاد، ظرف کمتر از يک ساعت به درآمد بادآورده قابل توجهي دست يابند.

در پايان لازم به ذکر است که ارائه پيشنهاد مذکور (افزايش 20 درصدي قيمت فروش دلارهاي نفتي توسط دولت و اختصاص نيمي از درآمد حاصله براي افزايش ميزان يارانه نقدي پرداختي به شهروندان)، صرفا بر مبناي توجه به موفقيت سيستم پرداخت يارانه نقدي در جلب همراهي شهروندان با طرح هدفمندي مطرح شده است و در صورتي که تصميم بر اجراي آن گرفته شود، قطعا لازم است کليه تاثيرات جانبي آن به دقت مورد سنجش قرار گيرد.

جهان صنعت:احتمال نقض حريم خصوصي در پوشش قانون‌

«احتمال نقض حريم خصوصي در پوشش قانون‌»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت به قلم مژگان فرجي‌ است كه در آن مي‌خوانيد؛ ديروز 39 نفر از نمايندگان مجلس طرحي را به هيات‌رييسه تقديم کردند که براساس آن و در صورت کسب راي مورد نيازدر صحن علني يک ماده به قانون مجازات اسلامي الحاق خواهد شد.

اين ماده در خصوص ممنوع شدن، گرداندن حيوانات خطرناک يا حيواناتي که مضر براي سلامت عمومي بوده يا نجس‌العين از قبيل سگ هستند در اماکن و معابر عمومي و وسايل نقليه است.

اما نکته ماده فوق در اينجاست که نگهداري حيوانات يادشده در آپارتمان‌ها و در منازل مسکوني نيز چنانچه موجب نارضايتي هر يک از ساکنان شود، ممنوع است.

اين طرح در حالي عنوان مي‌شود که سال‌هاست درباره حريم خصوصي افراد در جامعه بحث مي‌شود و نکات فراواني از سوي قوه قضاييه در اين باره به گوش مي‌رسد بنابراين با توجه به تمام حرف و حديث‌هاي چند ساله در اين رابطه آيا مي‌توان تا اين اندازه وارد حريم خصوصي مردم شد و درباره داخل منازل آنان نيز نظر داد؟

قدر مسلم هيچ‌کس اجازه ندارد مزاحمتي براي همسايه خود به وجود آورد و اگر چنين کرد بايد در برابر قانون پاسخگو باشد اما اين احتمال هم وجود دارد که فردي براي جلوگيري از خطرات مالي و جاني مجبور به نگهداري بعضي از حيوانات خانگي شود يا اگر همسايه‌اي از همسايه خود به هر دليل ناراحت باشد اين امر ممکن است در شکايتش در همين زمينه تاثيرگذار باشد، پس نمايندگان بجاست در زمان بررسي طرح فوق به اين سوال‌ها هم پاسخ دهند.


ارسال به دوستان
رضا نصری: احتمال صدور حکم بازداشت نتانیاهو از طرف دادگاه کیفری بین المللی / برای مبارزه با اسرائیل هم که شده از جنجال‌آفرینی بپرهیزید! خرافات عجیب ایرانیان دوران قاجار؛ از ناخن هدهد تا آش مخصوص شاه برای جلوگیری از وبا (+عکس) گنج داریوش سوم هخامنشی؛ گنجینه ای عظیم که هنوز پیدا نشده است نگاهی به شادترین کشورهای جهان از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۴ (+ اینفوگرافی) هوش اجتماعی مدیران چیست؟! لاغری در یک هفته ؛ نکات مهم برای کاهش وزن در یک هفته خودروهای مشهور با فروش غافلگیرکننده، از بیتل تا ماتیز و پژو 206 (+عکس) رگبار شدید باران از فردا شروع می شود اطلاعیه مرزبانی درباره مشکل پیش آمده برای ۶ مرزبان در مرز افغانستان کاخ سفید: هنوز در خصوص دیدار بایدن و اردوغان برنامه‌ریزی نشده است انگلیس درصدد راه اندازی گنبد آهنین روسیه: هر سلاح اتمی‌ای وارد لهستان شود، آن را هدف مشروع تلقی می کنیم تسلیت سید محمد خاتمی به سید حسین خمینی در پی درگذشت همسر شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی دیدار مردم جنوب غرب تهران با رییسی (عکس) استعفای دیپلمات آمریکایی در اعتراض به جنگ غزه
وبگردی