۳۱ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۲:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۵۹۴۸۶
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۴ - ۲۳-۱۲-۱۳۸۹
کد ۱۵۹۴۸۶
انتشار: ۰۹:۱۴ - ۲۳-۱۲-۱۳۸۹

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان:سر و كار ايران با جنبش هاي منطقه

«سر و كار ايران با جنبش هاي منطقه» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛ شطرنج با گوريل. اين نامي است كه مي توان بر تحولات يك سال اخير خاورميانه و شمال آفريقا گذاشت. اصطلاح «شطرنج با گوريل» پيش از اين، تمثيلي از امر محال به شمار مي رفت اما مي توان گفت كه اين اتفاق اكنون امكان پذير شده است. در روزگاري كه منطقه به مدت يك دهه بوي جنگ و خون مي داد و آمريكا و ناتو و اسرائيل، جنگ جهاني چهارم را پيش مي بردند، جمهوري اسلامي ايران و سپس ملت هاي مسلمان منطقه، همين قدرت هاي ياغي را مجبور كردند دست و پا بسته بنشينند و تن به جنگ نرم بسپارند، نوعي از شطرنج سياست كه در آن، تدبير و درايت و شناخت امواج حقيقي قدرت (مردم) حرف اول را مي زند نه زور بازو و تعداد كلاهك هاي اتمي و رزمناوهاي پيشرفته و جنگنده هاي رادار گريز و بمب هاي هيدروژني و اورانيومي. تسليحات اتمي بلوك محافظه كار غرب و حتي سرويس ها و امكانات پيشرفته جاسوسي آنها نه از پس ايران برآمد و نه توانست دومينوي انقلاب اسلامي در مصر و تونس و ليبي و بحرين و عربستان و يمن را مهار كند.

7 سال پيش مدتي پس از آن كه آمريكا افغانستان را فتح كرد، دانيل پايپز مشاور ارشد بوش و استاد موسسه هوور وابسته به دانشگاه استنفورد سخني گفت كه بسياري ديگر مانند رئول مارك گركت (از متخصصان سابق سازمان سيا در امور خاورميانه) با الفاظي مشابه تكرار مي كردند؛ «اگر در عراق انتخابات برگزار كنم، طرفداران ايران و فرزندان معنوي آيت الله خميني روي كار خواهند آمد.» پايپز البته يك جمله اضافه تر گفت و آن اينكه «صدام با همه عيب ها يك حسن داشت و آن ديكتاتوري و سركوب او بود. ما بايد دست كم به مدت 10 سال مدل حكومت نظاميان در تركيه را به اجرا بگذاريم.»

 كسي كه 7 سال پيش علنا از حكومت نظامي دفاع مي كرد، اكنون فهميده كه آنچه در خاورميانه پيش آمده، جنگي نرم از جنس شطرنج است و زور بازوي محض كارآمدي خود را از دست داده است. پايپز 10 روز پيش در روزنامه صهيونيستي جروزالم پست نوشت: «طغيان ها از مراكش تا جنوب خاورميانه، در متن يك شطرنج منطقه اي و جنگ سرد تعريف مي شوند.

در يك سوي اين جنگ، بلوك مقاومت به رهبري ايران (با حضور تركيه و لبنان و سوريه و غزه) قرار دارد كه در جست وجوي به لرزه درآوردن و تغيير نظم فعلي به نظم مبتني بر دينداري قوي تر اسلامي و خصومت بيشتر با غرب است. جبهه ديگر طرفداران حفظ وضع موجود و از جمله عربستان و اسرائيل هستند. اينها ترجيح مي دهند همه چيز به شكل فعلي خود حفظ شود.»

به اين مفهوم، جنبشي كه در منطقه در جريان است اسلامي- ايراني و ضدآمريكايي- ضدصهيونيستي است. يعني محتوا و جوهره آن اسلامي است و از انقلاب اسلامي ايران تأثير مي پذيرد بي آن كه كسي بتواند كوچك ترين اثري از مداخله ايران پيدا كند. چگونه مي توان هويت اين جنبش ها را انكار كرد درحالي كه به عنوان مثال، طبق نظرسنجي 8 ماه پيش مركز تحقيقاتي آمريكايي موسوم به PEW «83 درصد مردم مصر از آمريكا متنفرند و 84 درصد آنان خواستار تطبيق قوانين با شريعت اسلامي هستند.»

از ديگر سو چگونه مي توان نقش الهام بخش انقلاب اسلامي و رهبري حكيمانه امام خميني و امام خامنه اي را در اين جنبش هاي به هم پيوسته انكار كرد حال آن كه روزنامه واشنگتن تايمز اول اسفند امسال با صريح ترين بيان نوشت: «تحولات و ناآرامي هاي جديد خاورميانه همان هدفي را دنبال مي كند كه انقلاب اسلامي از سال 1979 به دنبال آن بوده و آن، تضعيف قدرت آمريكاست.

ايراني ها از همان ابتدا در پي گسترش الگوي انقلاب خود و كمرنگ كردن نفوذ آمريكا بودند و به نظر مي رسد اكنون اين اتفاق آشكار شده است. اتفاقات جديد خاورميانه و شمال آفريقا ادامه همان راهي است كه آيت الله خميني آغاز كرد. اينك به رغم ارزيابي غلط تحليل گران غربي، نفوذ ايران رو به افزايش است و شايد در آينده حتي شاهد پايان حيات اسرائيل باشيم.»

اين تحليل را نتانياهو نخست وزير اسرائيل اواخر مهرماه گذشته در جمع سركرده هاي يهودي عنوان كرد كه «ايران به مرزهاي اسرائيل رسيده است. ما از جنوب لبنان خارج شديم و ببينيد كه چگونه حكومت اسلامي به جدار مرزي ما رسيده است. و از غزه خارج شديم و ببينيد كه چگونه ايران خود را به جدار اسرائيل رسانده است. نبايد اجازه داد چنين وضعي براي بار سوم تكرار شود [اتفاق سوم، كمتر از 3 ماه بعد در جنوب غزه و در مصر شكل گرفت].

امروز نفوذ ايران را از غزه تا لبنان و از افغانستان تا آمريكاي جنوبي و آفريقا مي بينيم.» همان ايام كه هنوز طوفان از مصر برنخاسته بود، هفته نامه آمريكايي ويكلي استاندارد گزارش داد: «مركز ثقل امنيتي خاورميانه در روزگار جنگ سرد، مصر بود اما اكنون اين مركز ثقل به ايران منتقل شده است. ايران قدرت خود را هم عرض آمريكا مي بيند». دو ماه و نيم بعد «ايلينا راس لتينن» رئيس كميته روابط خارجي مجلس نمايندگان آمريكا درحالي كه مانند ديگر سياستمداران اين كشور بي خبر از سونامي انقلاب هاي جديد در شمال آفريقا و خاورميانه بود، گفت «ايران چالش شماره 1 و 2 و 3 سياست خارجي آمريكا در سال 2011 خواهد بود». اين سخنان مربوط به اوايل دي ماه امسال است.

اما اكنون اگر كسي بخواهد چالش هاي پيش روي آمريكا را بشمارد، حكايت كسي خواهد بود كه خواست آمار گل هاي يك بازي فوتبال را با ريختن سنگ در جيب خود داشته باشد و بازي كه تمام شد، هر دو جيب او پر از سنگ بود چون حريف قدرتمندتر، بازي فوتبال را تبديل به بسكتبال كرده بود! بشماريد: ايران، تركيه، لبنان، فلسطين، عراق، افغانستان، مصر، تونس، ليبي، مراكش، بحرين، يمن، عربستان، اردن و... احتمالاً شمارش مناطقي كه هنوز دچار چالش و خيزش عليه آمريكا نشده اند، آسانتر باشد.

مقامات آمريكايي پاي اين ميز بزرگ شطرنج- جنگ نرم جديد معطوف به انقلاب ملت هاي مسلمان- زياد حرف مي زنند و مي كوشند خود را از تك و تاب نيندازند اما صحنه آن قدر پيچيده نيست كه نتوان فهميد كدام حرف، زيادي است و كدام سخن درست.

پريروز بود كه خانم كلينتون به كنگره رفت تا به پرسش هاي استيو راسمن نماينده جمهوريخواه پاسخ دهد. وزير خارجه آمريكا درباره حوادث بحرين گفت: «من از حساسيت شما درمورد ايران تشكر مي كنم. ما به دقت رويدادهاي شمال آفريقا و خاورميانه را رصد مي كنيم و حواسمان به ايران هست.

 اگر شما مي پرسيد كه آيا ما حواسمان به تلاش هاي ايران براي نفوذ در منطقه هست من مي گويم بله حواسمان هست. ما به دقت مراقب حركات ايران هستيم و معتقديم ايران هركسي را كه بتواند عليه آمريكا تحريك مي كند. اما اعتراضات بحرين به خواست 70درصد مردم اين كشور شكل گرفته است... حق با شماست ما بايد نگران عراق باشيم تا در آنجا نيز مانند لبنان، نفوذ خود را از دست ندهيم. شبي نيست كه من به عراق و اوضاع آن در اين سالها فكر نكنم. برنامه هاي ما بايد به گونه اي باشد كه اين كشور بتواند استقلال خود را حفظ كند و نيازمند كمك گرفتن از ايران نباشد.»
اين وسط اتفاقي افتاده كه نه راه پس براي آمريكايي ها گذاشته و نه راه پيش.

 آنها يقين دارند كه آواي جنبش ها در منطقه اي به وسعت ده ها ميليون كيلومترمربع از شمال غرب آفريقا تا جنوب خاورميانه، «اسلامي» و هم آهنگ با انقلاب اسلامي ايران است. حال با اين درد چه كنند. نگويند، مي تركند ضمن اينكه بايد هشدار بدهند. بگويند، وضع را بدتر مي كنند و خود، پژواك صداي انقلاب اسلامي خواهند شد.

به همين دليل وقتي آقاي رابرت گيتس پس از ديدار با سران رژيم بحرين، به گفت وگو با خبرنگاران در هواپيما مي نشيند، آشفته سخن مي گويد: «نشانه اي ديده نمي شود كه ايران پشت سر ناآرامي هاي كشور پادشاهي بحرين يا نقاط ديگر منطقه باشد.

من به پادشاه و وليعهد بحرين گفتم ما شواهدي نداريم كه حاكي از اقدام ايران در به راه انداختن انقلاب ها و تظاهرات مردم در منطقه باشد اما شواهد روشني وجود دارد كه در صورت طولاني شدن وضعيت فعلي و عدم اصلاحات به خصوص در بحرين، ايران به دنبال بهره برداري از ناآرامي هاي خاورميانه مي رود. زمان به سود ما كار نمي كند.» اين مشابه همان تحليلي است كه واشنگتن پست از قول جان مك لافلين (معاون سيا در دولت بوش) نوشت: «ايران با اعتماد به نفس همه چيز را در انقلاب هاي خاورميانه وفق مراد خود مي بيند درحالي كه در امور ديگر كشورها مداخله نمي كند.»

گر بگويم كه مرا با تو سر و كاري نيست، در و ديوار شهادت بدهند آري هست. اين همان حكايت انقلاب اسلامي ما و عطرافشاني قيام ملت هاي مسلمان در جاي جاي منطقه است و هرچه نام ايران را بيشتر بياورند، شمع تازه اي از اين نام و ياد در دل ملت ها برخواهند افروخت. پس همان بهتر كه اين حقيقت را كتمان كنند و 2ماه پس از ضربات گيج كننده اوليه، در مطبوعات غربي لاف بزنند جنبش هاي منطقه به ضرر ايران و به نفع آمريكاست چراكه دموكراسي ها روي كار مي آيند! قمارباز همه چيز باخته اگر نگويد به جهنم كه باختم، مي تركد.

اين همان آمريكايي است كه سران آن از آغاز امسال مدام اعلام كردند با تحريم هاي گزنده اقتصادي و سياسي، ايران را ايزوله و فلج مي كنند. بعد هم با لطايف الحيل، قطعنامه 1929 را از شوراي امنيت گرفتند كه اگر امروز مفت آن گران است، اما در خردادماه قيمتي مي نمود. يك سال پس از آن همه غوغاي مقامات آمريكا، اگر كسي بگويد تحريم و قطعنامه كيلو چند، سخني كاملاً ارزيابي شده در قواره هاي ديپلماتيك گفته است.

سالي كه به نام همت مضاعف و كار مضاعف سپري شد، شاهدي بر آيات الهي بود كه «انّ مع العسر يسراً» و «ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم». ديگربار يقين كرديم كه «ولينصرنّ الله من ينصره». ديديم كه تصاوير امام خميني و امام خامنه اي در بحرين و لبنان و بوليوي دست به دست گشت. اگر زمامداران آمريكا دزدكي به عراق و افغانستان و لبنان و مصر مي روند، همين مهرماه امسال دنيا ديد كه مردم لبنان از طوايف و مذاهب گوناگون و درحالي كه تصاوير امام خميني و آيت الله خامنه اي و سيدحسن نصرالله بر دستشان بود به استقبال پرشكوه نماينده و رئيس جمهور ايران رفتند. دنيا مقارن همان هفته ها بود كه شكست پروژه آمريكا و تشكيل دوباره دولت اسلامي در عراق را ديد همچنان كه اندكي بعد، سقوط دولت غربگراي لبنان و نخست وزيري نامزد پيشنهادي حزب الله را نظاره كرد. آن روزها هنوز، طوفان از مصر عليه حسني مبارك بر نخاسته بود.

اين صحنه واقعي است. ملت ها گوريل آمريكا و صهيونيسم بين الملل را دست و پا بسته نشانده اند تا از موضع پايين تمرين شطرنج كند. اگر تعبير ديگري مي پسنديد، ورزش رزمي جوجيتسو را به خاطر آوريد كه نظريه پردازان كودتاي مخملي در سازمان«سيا» بسيار به كار بستند. آنها مي گفتند براي كودتاي مخملي- از جمله در ايران- بايد از نيروي حريف و نقطه ضعف هاي خود وي براي ضربه زدن به او استفاده كرد. اگر جوجيتسو اين است، پرچمداران انقلاب اسلامي در منطقه، در واقع مشغول مشت و مال دادن آمريكا در عراق و لبنان و مصر و بحرين و يمن و عربستان هستند.

يك قلمش كاري كه اسلامگرايان در عراق با پروژه هفت ماهه آمريكا پس از انتخابات پارلمان كردند و قلم دوم ضربه بزرگي كه حزب الله به گيجگاه آمريكا در لبنان زد و سومي اش مطالباتي است كه ملت مسلمان مصر همين هفته ها يكي پس از ديگري به آمريكا و حكومت انتقالي ديكته كرده اند. چهارمي اش بازي ويكي ليكس براي منزوي نشان دادن ايران كه كمانه كرد و به پاي آمريكا و متحدان مرتجعش پيچيد.

راست مي گويد آقاي گيتس كه زمان به ضرر آمريكا پيش مي رود و اين هنوز اول راه است. باشند تا شجره طيبه «محمدرسول الله والذين معه» تناور و ستبر شود. اين بشارت آنان در انجيل است «و مثلهم في الانجيل كزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار...»(آيه 29 سوره فتح). اكنون هنگام بشارت دوباره «انا فتحنا لك فتحاً مبينا» است. مكه هم بدون كمترين جنگي فتح شد چرا كه سپاه اسلام پيش از آن هزينه ها را پرداخته بود.

جمهوري اسلامي:ضديت با مقاومت، اشتباه تاريخي حريري

«ضديت با مقاومت، اشتباه تاريخي حريري»عنوان سرمقاله‌ روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛گروه معروف به "14 مارس" كه رهبري آن با سعد حريري است، روز گذشته، در اقدامي كه كاملاً مشخص بود توسط آمريكا ديكته شده است، هوادارانش را به خيابانهاي بيروت كشاند تا پس از شكست سنگين اين گروه در جريان سقوط دولت حريري، به نيروهاي خود روحيه بدهد و به زعم خود، قدرتش را به رخ رقبايش به ويژه جنبش حزب الله لبنان بكشد. وابستگي اين گردهمائي بقدري آشكار بود كه پرچم عربستان سعودي نيز در دست بعضي از حضار مشاهده مي‌شد و شبكه العربيه كه متعلق به سعودي است نيز آنرا پوشش ميداد.

14مارسي ها، محور گردهمايي روز گذشته خود را "مخالفت با سلاح در لبنان به جز سلاح ارتش" قرار داده بودند كه اشاره مستقيم به سلاح مقاومت لبنان است. سعد حريري در اين گردهمايي گفت سلاح مقاومت غيرقانوني است و اين سلاح‌ها بايد در اختيار ارتش لبنان قرار بگيرند.

جريان "14 مارس" پس از ضربه‌اي كه دو ماه قبل از جناح مقابل، يعني گروه "8 مارس" با رهبري حزب الله لبنان دريافت كرد دچار شكست فاحشي در صحنه سياسي لبنان گرديد و اكنون تلاش مي‌كند خود را از شوك اين ضربه غيرمنتظره خارج سازد.

دو ماه قبل، زماني كه سعد حريري، نخست‌وزير سابق، بي‌اعتنا به توصيه‌هاي مشفقانه مسئولان مقاومت اسلامي و سياستمداران مستقل لبنان، درصدد بود با پشتيباني آمريكا و عربستان و تحت پوشش دادگاه رفيق حريري، لبنان را بار ديگر به ورطه تفرقه و حتي جنگ داخلي بكشاند، با واكنش قاطع جنبش حزب الله و حاميانش مواجه شد.

حزب الله لبنان خواستار خروج وزراي وابسته به گروه 8 مارس از دولت ائتلافي سعد حريري شد و متحدان حزب الله نيز اين درخواست را پذيرفتند و درست زماني كه حريري در كاخ سفيد در ديدار با اوباما، مشغول اجرايي ساختن توطئه خود بودند، دولت حريري را سرنگون كردند. اين واقعه از يكسو قدرت و ابتكار عمل حزب الله لبنان در صحنه سياسي اين كشور را مورد تاكيد قرار داد و از سوي ديگر، نقشه‌هاي آمريكا و رژيم صهيونيستي را كه به ايجاد بلوا در لبنان در سايه به اصطلاح دادگاه ترور رفيق حريري دل بسته‌اند خنثي كرد.

جريان "14 مارس" در سال 1383 و به دنبال ترور مشكوك رفيق حريري نخست‌وزير اسبق لبنان شكل گرفت. اين جريان با استفاده از فضاي ويژه احساسي و عاطفي كه پس از كشته شدن حريري در لبنان پديد آمد توانست با همدستي گروههاي مسئله‌داري همچون حزب كتائب و غيره تشكيلات بانفوذي ايجاد نمايد و اين تحولات متعاقباً منجر به كسب اكثر كرسي‌ها توسط اين گروه در انتخابات مجلس شد. اين گروه در عين حال با نشانه رفتن انگشت اتهام به سوي سوريه موجبات خروج نيروهاي سوري از لبنان را فراهم كرد.

جريان 14 مارس درحالي سوريه را به دخالت در ترور حريري متهم ساخت كه پس از گذشت 6 سال از ترور حريري نه تنها هيچ مدركي در تثبيت ادعايش ارائه نداد بلكه تابستان گذشته سعد حريري، در مصاحبه با يك نشريه عربي، صراحتاً حرف خود را پس گرفت و اعتراف كرد كه اتهام عليه سوريه بي مورد و غيرواقعي بوده است. از همان ابتداي ترور رفيق حريري ناظران مستقل اشتراك نظر داشتند كه اتهام زني عليه سوريه و ساير طرف ها، عاري از حقيقت و اقدامي سياسي است و متهم اصلي اين جنايت، رژيم صهيونيستي و عوامل آن مي‌باشند چرا كه اين رژيم بيشترين سود و بهره را از اين ترور مي‌برد.

پس از خروج نيروهاي سوري از لبنان كه در واقع خواسته طولاني مدت صهيونيستها بود، ضربه به جنبش حزب الله، به عنوان هدف مرحله دوم دادگاه حريري، در دستور كار قرار گرفت. از اوايل سال جاري، از سوي محافل رسانه‌اي غرب، دخالت چند عضو حزب الله در ترور حريري مطرح شد كه مشخص بود توطئه‌اي حساب شده عليه مقاومت اسلامي لبنان به ويژه جنبش حزب الله در جريان است. اگرچه 14 مارس حامي دادگاه حريري و مدافع آن مي‌باشد ولي پشت اين نقشه، كشورهاي غربي آمريكا، فرانسه و رژيم صهيونيستي و همچنين عربستان قراردارند. جبهه مقابل حزب الله لبنان پس از آنكه نتوانست حتي با تحميل جنگ به هدف خود در شكست دادن مقاومت اسلامي و يا حتي تضعيف آن دست يابد، به پيگيري اهدافش از طريق پرونده ترور رفيق حريري پرداخت.

مسئولان حزب الله لبنان به ويژه رهبري اين جنبش بارها اعلام كرده‌اند با دادگاه تحقيق ترور حريري مخالفتي ندارند به شرط آنكه اين دادگاه بي طرف باشد و نخستين شرط بي طرفي، بومي بودن دادگاه و عدم دخالت قدرتهاي خارجي در آن است. حزب الله بارها تأكيد كرده است شواهد و مداركي دردست دارد كه اين دادگاه سياسي است و از سوي قدرت‌هاي بين‌المللي به ويژه آمريكا هدايت و جهت دهي مي‌شود. افشاي ماجراي شاهدان دروغين اين دادگاه، رسوايي براي گردانندگان آن را به همراه داشت و بر ادعاي مخالفان آن صحه گذاشت. اكنون كاملاً روشن شده است كه دادگاه ترور حريري مستمسكي است تا گروه غربگراي 14 مارس با سوار بر موج آن، درصدد تحقق اهداف جناحش برآيد و قدرتهاي غربي نيز پيگير اهداف استعماريشان در لبنان باشند. در چنين وضعيتي قطعاً پيروزي با مقاومت اسلامي لبنان و كساني است كه تسليم اين نقشه و توطئه نگشته و بر مواضع بحق خود ايستادگي مي‌كنند چرا كه اين موضع مورد تاييد قاطبه ملت لبنان است.

جريان 14 مارس با حركت در مسيري كه غربي‌ها و برخي كشورهاي عرب منطقه ايجاد كرده‌اند روز به روز اعتبار خود را از دست مي‌دهد و قطعاً تحركاتي از قبيل گردهمايي روز گذشته آنها، نمي‌تواند اين جريان را از شكست و بي‌اعتباري نجات دهد. اين رويكرد نادرست گروه حريري حتي موجب شد متحدان اين جريان از جمله گروه وابسته به وليد جنبلاط، كه از ستونهاي اصلي اين جريان بود، نيز از آن جدا شده و به مخالفين بپيوندند.

برخلاف جوسازي‌ها و تبليغات دروغين كه جريان 14 مارس و حاميان بين‌المللي آن به راه انداخته اند، مردم لبنان نظر ديگري دارند و مقاومت اسلامي و سلاح آنرا در خدمت دفاع از استقلال و تماميت ارضي لبنان و صيانت از منافع ملي خود مي‌دانند. اين، واقعيتي انكارناپذير است كه چشم انداز آتي كشورهاي منطقه در مسير خواست ملت‌هاي منطقه و طرد قدرت‌هاي سلطه طلب، رژيم صهيونيستي و عوامل داخلي آنها مي‌باشد.

تحولات شگرف اخير در منطقه گواه روشني بر اين ادعا مي‌باشد و قطعاً لبنان نيز از اين قاعده مستثني نيست. تحركات جريان 14 مارس و ادامه دشمني با جناح ضد صهيونيستي لبنان حاصلي نخواهد داشت و تنها بر بي اعتباري بيشتر آن جريان خواهد افزود: ضديت با مقاومت، اشتباه تاريخي بزرگي است كه اكنون سعد حريري درحال ارتكاب آنست و اين مسير انحرافي هر قدر ادامه يابد زاويه او با منافع و مصالح ملت لبنان همانقدر بيشتر مي‌شود.

رسالت:مهارت در سياست‌ورزي

«مهارت در سياست‌ورزي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛دستاوردهاي مدرنيته در غرب حسناتي دارد و سيئاتي!حسنات آن همين كه ما در حوزه اقتصاد، سياست و فرهنگ شاهديم كه ممد غلبه كفار در بلاد اسلامي است!!

سيئات مدرنيته را هم در جوامع آنها به وضوح مي‌بينيم كه حتي حال علماي مدرن را به هم زده و مي‌خواهند با آسيب‌شناسي آن را مرتفع كنند. غرب از آزادي فقط بي‌بندوباري و فساد و فحشاء و اهانت به مقدسات ديني را به جوامع اسلامي صادر كرد تا شكاف سنت و مدرنيته را براي رسيدن به اهداف خود فعال نگه دارد.

غرب از دموكراسي نه احترام به راي مردم بلكه باز توليد هرج و مرج و آشوب و استبداد را به جوامع اسلامي صادر كرد. مردم از ساخت دولت‌هاي مدرن در جوامع اسلامي در يكصد سال اخير فقط شاهد ظهور ديكتاتوري‌هايي بدتر از دوران ماقبل مدرن بودند.

طراحان اتاق فكر در غرب اخيرا با باب كردن انقلاب‌هاي رنگي تيرخلاص به داوري مردم، راي مردم و جايگاه صندوق راي در حل و فصل اختلافات و فصل خصومات زدند.

آنها به طرفين رقابت آموختند در هر شكلي از تركيب آراء مي‌شود بازي را به هم زد و مردم را به خيابان‌ها ريخت و به جاي نگاه به صندوق‌هاي راي براي تعيين تكليف نتايج انتخابات با اردوكشي خياباني و ترقه‌بازي و آتش سوزي نتيجه انتخابات را عوض كرد.

اين بازي خطرناكي بود. در غرب طي دو قرن حيات مدرنيته اصلا موردي را ياد نداريم كه آنان نتيجه انتخابات را در جوامع خود فارغ از آراي مردم در صندوق‌هاي راي پيگيري كرده باشند. احترام به راي مردم و منتخب مردم امري مقدس بود اما آنها اخيرا القاء مي‌كنند اين امر مقدس خيلي هم مقدس نيست، مي‌شود راي مردم را به هيچ گرفت و با شامورتي بازي ولات بازي نتايج انتخابات را تغيير داد. چرا غربي‌ها به اين روز افتاده‌اند كه حتي به آموزه‌ها و دستاوردهاي مثبت مدرنيته كفر مي‌ورزند.

دليل اين امر آن است كه به اين نتيجه رسيده‌اند كه در جوامع اسلامي اگر انتخابات آزاد و سالم برگزار شود جايي براي نفوذ غرب و ادامه سلطه آنان باقي نمي‌ماند.

آنچه ما در دو سال گذشته گرفتار آن بوديم آن است كه كساني كه مدرنيته را در ايران نمايندگي مي‌كردند با فرماني از غرب (بخوانيد بي‌بي‌سي و وي او اي) مامور شدند نتايج انتخابات را در هر صورت - ولو اينكه منتخب مردم دو سوم آراء را داشته باشد- انكار كنند آنها مامور شدند به هيچ وجه از طريق نهادهاي فيصله بخش و نهادهاي حقوقي نظام دنبال ختم ماجرا نروند، حتي باز شماري صندوق‌ها را كه راحت‌ترين و آسان‌ترين راه كشف حقيقت ماجرا است نپذيرند.

به آنها گفتند فقط با تكيه بر اصل آزادي اجتماعات كه اصل 27 قانون اساسي است بريزيد توي خيابان‌ها و از همه جالب‌تر از نظام بخواهيد امنيت اين اجتماعات را تا حصول نتيجه يعني ناديده گرفتن راي مردم تضمين كند. اگر از شما پرسيدند ديگر اصول قانون اساسي كه ناظر بر اسلاميت و جمهوريت نظام است چه مي‌شود، پاسخي ندهيد فقط در كف خيابان بگوييد ما براي تغيير همين‌ها آمده‌ايم لذا در كف خيابان كاري به نتايج انتخابات نداشتند، اصل نظام را هدف قرار دادند و به نواميس فكري و اعتقادي مردم اهانت كردند.

آنان مثل كودكان لجوج بر طبل بي‌مهري و اهانت و تهمت و افترا به مردم و نظام و انقلاب كوبيدند. اقتدار و حيثيت استثنايي انقلاب را در نگاه جهانيان نشانه رفتند و هر چه توانستند لجن پراكني كردند. جالب اينجاست شرح اهانت‌ها و هتاكي‌ها و فحاشي‌هاي خود و اقدام براندازانه را فيلم و عكس و گزارش كردند و مثل سريال‌هاي تلويزيوني از بي‌بي‌سي فارسي و صداي آمريكا به نمايش گذاشتند. طبيعي بود كه يك نفرت و انزجار عمومي از اين همين پليدي و پلشتي پديد آيد. مردم در 9 دي و 22 بهمن پارسال پاسخ اين دشمني‌ها را  دادند و بعد به تناسب شرارت آنها در سال 89 نيز بيزاري و تبري خود را از اين جماعتي كه به شكل فرقه‌اي عمل مي‌كرد ابراز داشتند. نظام و مردم در برخورد با اين پديده صبوري كردند از جاده عدالت و انصاف خارج نشدند اما عده‌اي دامن از كف داده و زبان به فحاشي و هتاكي آلودند. اين بيراهه‌اي است كه هيچ عقل و منطقي آن را بر نمي‌تابد.

سخنان صريح مقام معظم رهبري در چند ديدار اخير بويژه در ديدار با خبرگان خطاب به كساني كه چنين بيراهه‌اي رفتند آموزنده است. معظم له تاكيد فرمودند؛ "بعضي از جوان‌ها فكر مي‌كنند هتك حرمت وظيفه است اما اين خلاف وظيفه است" و فرمودند؛ "انتقاد، مخالفت و بيان عقايد با جرات هيچ اشكالي ندارد اما هر گونه هتك حرمت و رفتار غير اخلاقي ضربه به نظام است. نگذاريد فضاي غيبت، تهمت و هتاكي ادامه پيدا كند."

از اين پديده نمي‌شود نتيجه گرفت يك جريان اصرار بر اين بيراهه دارد عموم مردم و اصولگرايان با بصيرت كامل تاكنون عمل كرده‌اند و در آينده هم عمل خواهند كرد. حساب كساني را كه از روي غفلت يا سهو و عمد به اين بيراهه كشيدند بايد از جريان اصيل ملت جدا دانست. اما اين عمل زشت ولو از تعداد كمي صادر شده باشد بايد مورد تقبيح قرار گيرد چرا كه مشي مردم و اصولگرايان در برخورد با جريان فتنه يك مشي روشنگري مبتني بر عقلانيت سياسي و بصيرت ديني است. ما نيازي به هتاكي و فحاشي نداريم. دليل غلبه مردم به جريان فتنه هم همين مشي روشنگري بوده است.

اكنون هم بر اين اعتقاد هستيم. بايد بپذيريم كه علايق و سلايق گوناگون داريم و تا موقعي كه اين علايق در حوزه تفكر و انديشه است بايد به آن احترام بگذاريم.

بايد بپذيريم جدال و مراء و اردوكشي خياباني راه حل درستي براي حل مناقشات نيست. احترام به شرع و قانون و عقلانيت سياسي راه خروج از فضاهاي غبارآلود است.

بايد بپذيريم كه سياست‌ورزي و سياستمداري يعني هنر كار با مخالف و منتقد؛ و كساني كه اين هنر را ندارند بايد با سياست خداحافظي كنند و مردم را به زحمت نيندازند.

بايد بپذيريم مصالح و منافع نظام ومردم بالاتر از منافع و مصالح شخصي ماست و بايد وقتي در اين دو راهي گير كرديم حتما منافع نظام و مردم را ترجيح دهيم.

بايد بپذيريم كه نقد درست و مشفقانه در حوزه سياست كارساز و مبتني بر كارآمدي است. ادب و آداب نقد و حتي مخالفت را ياد بگيريم تا به كارآمدي نظام بيفزاييم. هنر ما در حوزه سياست بلند كردن صداي بي‌مهري نيست. نشان دادن عمق شكاف واختلافات نيست. هنر ما مهارت در اجماع سازي است. هنر سياست‌ورزي را در كنترل خشم و كينه و بغض نشان دهيم تا به سر چشمه اتحاد و همبستگي برسيم.

تهران امروز:چرا اختلاف در آمار؟

«چرا اختلاف در آمار ؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم رسول رضايي است كه در آن مي‌خوانيد؛يکي از انتقاداتي که به دولت وارد مي شود آمارهاي بعضا متفاوت و گاه متناقضي است که نتيجه گيري و امکان داوري درباره عملکرد دولت و داوري درباره خروجي کار دولت را با مشکل مواجه مي کند.

براي روشن شدن به اين دو خبر توجه فرماييد.

1 - عبدالرضا شيخ الاسلامي وزير کارصبح ديروز در ديدار با نمايندگان ايرانيان مقيم قطر در دوحه پايتخت اين کشور گفت : در سال 1389 توانسته‌ايم 8/ 1 ميليون شغل شغل ايجاد کنيم – خبرگزاري ايسنا

2 - محمود احمدي‌نژاد ديروز بعد از ظهر در نشست هيأت دولت با استانداران سراسر كشور گفت : در سال 89 توانسته ايم 6/ 1 ميليون ميليون شغل ايجاد کنيم – خبرگزاري فارس

نگاهي به گفته‌هاي مقامات ارشد دولتي درباره ميزان اشتغالزايي سال 89 که به فاصله يک صبح تا بعد از ظهر يکي از زبان وزير کار و ديگري از زبان رييس جمهور بيان شده است چه پيامي به ما مي‌دهد؟ کدام يک از اين آمار درست است و چرا درخصوص اعلام آمار اشتغالزايي در کشور بين سخنان وزير کار و رئيس‌جمهور يک اختلاف حدودا 20 درصدي وجود دارد ؟ پاسخ به اين سوال از آنروي اهميت دارد که تک تک آمار و ارقام هايي که از سوي مقامات رسمي درباره شاخص‌هاي مهم اقتصادي اعلام مي شود مورد توجه فعالان و سرمايه گذاران و توليد کنندگان قرار مي گيرد و آنان با رجوع به چنين آمار و ارقامي جهت گيري حرکت اقتصادي خود را در آينده تعيين مي کنند.

گذشته از اينکه در حال حاضر برخي شاخص‌هاي مهم اقتصادي نظير نرخ رشد ، نرخ بيکاري و خط فقر از سوي دولت اعلام نمي شود و بسياري از فعلان اقتصادي واقعا نمي دانند سمت و سوي قعاليت‌هاي خود در کشور را بر اساس چه شاخصي تنظيم کنند ، اما واقعيت اين است که بيان آمار و ارقام متفاوت آن هم تنها به فاصله چند ساعت از زبان دو مقام ارشد دولتي تعجب بر انگيز است.

در اينجا بحث مچ گيري يا زير سوال بردن تلاش دولت براي ايجاد اشتغال در کشور مطرح نيست بلکه منظور نشان دادن ناهمانگي ها در اعلام آمار و ارقام صحيح است که هميشه هم بحث انگيز بوده است. به خصوص اينکه دولت هميشه معترض است که برخي رسانه‌ها و برخي جريانات بدخواه منتظر بهانه جويي و فرصت طلبي براي سياه نمايي عليه دولت هستند تا خدمات دولت را زير سوال ببرند. البته نفي نمي کنيم که واقعا برخي جريانات چنين هدفي را دنبال مي کنند ولي ناديده گرفتن اين نکته که بعضا دولت خود زمينه ساز چنين شائبه هايي مي شود نيز قابل انکار نيست.

نمونه آن هم به اختلاف 20 درصدي برمي‌گردد که ديروز از سوي رئيس‌جمهور و وزير کار درباره آمار اشتغالزايي بيان شد. به خصوص اينکه آخرين آمار رسمي مربوط به نرخ بيکاري هم به بهار 89 بر مي‌گردد و پس از آن آمار بيکاري فصلي تابستان و پاييز اعلان نشده است. فقط در اين ميان رئيس‌جمهور لابلاي برخي صحبتهايش از کاهش بيکاري به حدود 10 تا 11 درصد سخن مي گويد و مرکز آمار هم اعلام کرده که آمار بيکاري را اعلام نمي‌کند .

در چنين حال و هوايي است که بعضا نمايندگان مجلس هم اظهارات مقامات دولت درباره ايجاد اشتغال بالاي 5/ 1 ميليون را به چالش مي کشند و خواستار ارئه سند مي‌شوند. جالب اينجاست که وزير کار در پاسخ به اين شبهات مي‌گويد براي تک تک شغل‌هايي که ايجاد کرده‌ايم، سند وجود دارد اما در همان حال بين سخنان وزير با رييس اختلافي در حد 200 هزار شغل ديده مي‌شود که رقم کمي نيست.

گذشته از اينکه سخنان وزير يا رئيس درباره اشتغال صحيح است ، اما يک موضوع مسلم است که اختلاف در بيان آمار باعث مي شود تا کليت موضوع با سئوال روبرو شود. به نظر مي رسد سيستم ارائه دهنده آمارهاي دولتي به خوبي کار نمي کند و شايد بخشي از شبهاتي که درباره آمارهاي دولتي وجود دارد ناشي از همين اختلاف در سخنان مقامات دولتي باشد.

مردم سالاري:تفرقه، منشا عذاب جامعه

«تفرقه، منشا عذاب جامعه»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم  دکتر سيد علي ميرباقري است كه در آن مي‌خوانيد؛اعتقاد به توحيد، اصل نخست از اصول دين اسلا م، بلکه اولين اصل تمام اديان است. اين عقيده فطري، و ريشه اي در ذات و وجود آدمي است، حتي به باور ما، توحيد برکل عالم وجود حاکم است. اگر اعتقاد به توحيد نباشد، اتم ها، مولکول ها، سلول ها، جمادات و گياهان و حيوانات و ستاره ها و منظومه ها و کهکشان ها و آسمان ها و جهان شکل نمي گرفت.

در جهان بيني توحيدي، حيات و تکامل و نظم، معني و مفهوم مي يابد، و کمال انسان در هيچ حد معيني متوقف نمي شود و جامعه انساني با وحدت و نشاط و دلگرمي و اميد، تا رسيدن به درجات متعالي کمال اجتماعي، به پيش مي رود.

در جهان بيني توحيدي، کل جهان که آفريده خدا است، با عنايت و مشيت او نگهداري مي شود و اگر لحظه اي عنايت الهي از موجودي برداشته شود يا موجودي از اين نظام خود را جدا کند يا راه خود را از اين مجموعه تحت مشيت الهي جدا بداند، نيست و نابود مي گردد. روشن است که پيامد اعتقاد توحيدي، وحدت است و انسان، تنها موجودي است که از آغاز خلقتش، اجتماعي زندگي کرده است و اين ويژگي او به صورت تدريجي، روي به سوي تکامل دارد و هر چه جامعه انساني، در مسير تکامل جلوتر رود، اعتقاد به توحيد و ميل به وحدت و اجتماعي بودن نيز در او، رتبه بالا تري مي يابد.

مثلا  به قول امام خميني(ره)، اگر پيامبران در يک جا جمع شوند، هيچ اختلا في با هم نخواهند داشت و به قول قرآن«لا نفرق بين احد منهم= اختلا في بين پيامبران وجود ندارد» (قرآن- سوره بقره، آيه 136) وحدت در تمام عناصر عالم به وضوح مشاهده مي شود و همه عالم با هماهنگي کامل، تحت يک نظام واحد و يک عقل و يک تدبير به سوي يک هدف واحد، پيش مي رود. اين نظم و تدبير و اين وحدت، در بدن آدمي نيز حاکم است.

در شريفترين و پيچيده ترين سلولها، مانند سلول هاي مغز تا يک پرز از ناخن يا مو، نه تنها خصومت و تضادي هرگز وجود ندارد، بلکه با حفظ سلسله مراتب خود، از يک روح واحد که برتمام سلول هاي بدن حاکم است، پيروي مي کنند و هر سلول يا عضو، براي زنده ماندن خود، مي کوشد در تمام لحظات به اين روح و حيات مشترک متصل باشد، زيرا معتقد است و برايش روشن است که اگر رابطه اش را با کل، حفظ نکند، بي درنگ به پاره اي چرک و عفونت يا به گرده اي برباد رفته، تبديل و نابود مي شود. در بينش توحيدي، اين رويه برجامعه هم بايد حاکم باشد.

در اين جهان بيني، مرزها و سقف ها و تمام تقسيم بندي هاي غير توحيدي، فرو مي ريزد و جامعه تحت يک فرمان و يک اراده به حرکت ميآيد. با اعتقاد به اين نظريه، اين جهان و جهان ديگر، و به زبان بهتر، دنيا و آخرت يکي است و دنيا، اسم جغرافيايي مکاني، و آخرت مکان جغرافيايي ديگر نيست و هرکس که نزديک بين، خودبين، پست بين و دني و حريص و خودخواه باشد، بينش دنيايي دارد و کسي که هدفي بزرگتر از منافع شخصي و بالا تر از منيت ها و خودخواهي ها را نظاره مي کند، بينشش آخرتي است و اين است که در هر قسمت از جامعه و به هر کاري که مشغول باشد، کارش عبادت محسوب مي شود و حتي خوابش هم عبادت است.

در بينش توحيدي، جامعه، امت واحدي است که همه اعضاي آن از يک منبع هدايت مي گردد.«ان هذه امتکم امه واحده و ان ربکم فاعبدون»(قرآن- سوره مومنون-آيه52) اين جهان بيني، تخم صداقت، راست گرايي و اتحاد و وحدت را در قلب و عقل انسان مي کارد و خودخواهي و خودمحوري و منيت و انحراف و تفرقه را از آنها پاک مي کند. در نظام توحيدي، اصل بر وحدت است و قرآن که منادي و مروج اين نظام است، با تفرقه و جدايي در جامعه به شدت مخالف است و به اعتقاد قرآن، تمام انبياي الهي مهمترين کارشان اين بود که بين مردم يکپارچگي و اتحاد به وجود آورند، زيرا اين خواست خدا و اساس خلقت عالم است.«واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا= و همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراکنده نباشيد»(قرآن- سوره آل عمران- آيه 103) قرآن، علت تفرقه و نفاق و اختلا ف را، انحراف از صراط مستقيم الهي مي داند.«و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لا تتبع السبل فتفرق بکم عن سبيله- اين راه مستقيم من است،از آن پيروي کنيد و راه هاي مختلف را نرويد که تفرقه و انحراف از حق به دنبال دارد»(قرآن- سوره انعام- آيه153) در تمام قرآن سعي براين است که در جامعه اختلا ف و تفرقه پديد نيايد و به شدت و اصرار و دلا يل محکم و مستدل، دعوت به وحدت و اتحاد انجام مي پذيرد. قرآن در موارد متعدد، مسلمانان را به مطالعه سرنوشت اقوامي که راه تفرقه و اختلا ف پيش گرفتند و به شديدترين عذاب ها، گرفتار شدند، دعوت مي کند و نتيجه تفرقه و اختلا ف و چند دستگي را ذلت و خواري مي شناسد.پيامبر(ص) در اواخر عمر مبارک خودبارها، خطر اختلا ف و چنددستگي را گوشزد کرده و بزرگترين خطر را  اختلا ف و تفرقه بين امت عنوان مي فرمود و به شدت از بروز آن نگران بود و اين خطر را از خطر کفار و غوغاي جنگ هاي خارجي شديدتر مي دانست.

 نتيجه فوري اختلا ف و نفاق، ذلت و خواري است و ما، در تمام تاريخ زندگي بشر، ذلت ملت ها را در اختلا ف و نفاق آنان مشاهده مي کنيم، و مي بينيم جامعه هايي که اساس قدرت و ارکان همبستگي خود را با تيشه تفرقه درهم کوبيده اند سرزمينشان جولا نگاه و قلمرو حکومت مستبدان و مستکبران و استعمارگران شده و اين عذاب بزرگي است! تفرقه و اختلا ف بين امت، آنقدر خطر آفرين و کشنده است که حضرت علي(ع) را با آن همه قدرت و عظمت و پشتوانه هاي منطقي و عقلي و نقلي که براي احقاق حق خود در اختيار داشت(حقي که از طرف خدا و به واسطه پيامبر(ص) با تاکيد، به آن حضرت واگذار شده بود) را، 25  سال به سکوت و امام حسن مجتبي(ع) را به صلح با معاويه مجبور کرد.به طور قطع آنجا که افرادي برطبل تفرقه و اختلا ف مي کوبند، خدا حاکم نيست، توحيد حاکم نيست و هواي نفس و غرور و شيطان حاکم است. در هنگامه اختلاف، وظيفه موحدان، مومنان و دوستان قرآن بسيار سنگين است.

«يا ايها الذين امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون» (آخرين آيه سوره آل عمران) حضرت علامه طباطبايي (ره) در تفسير اين آيه به شرح مفصل از موضوعات مهمي مي پردازد، از جمله مي نويسد: «امرهاي اين آيه اطلا ق دارد; و صبر در اين آيه شامل همه صبرهاي فردي مي گردد و صابروا (که مصدرش مصابره است) عبارت است از صبر و تحمل اجتماعي، و بديهي است که صبر عمومي از نظر قدرت و نيرو و اثر، بالاتر از صبر فردي است و در ظرف اجتماعي و همکاري هاي اجتماعي است که قدرت هاي فردي به يکديگر پيوند شده و نيروي عظيمي به وجود مي آورد، و معناي «رابطوا» اين است که انسان در همه حال لازم است قدرت هاي معنوي خود را روي هم ريخته و کليه شوون حياتي خويش را در پرتو تعاون و همکاري هاي اجتماعي به سامان برساند و بديهي است که يک سعادت کامل جز در پرتو همکاري هاي اجتماعي ميسر نيست».

با اين تفسير، وظيفه در اجتماع مسلمانان، همکاري، همراهي، اتحاد و اتفاق است و با همراه بودن همه نيروهاست که پيروزي و فلاح به دست مي آيد. به روايت ديگر دينداران موظفند همواره ساز وحدت و دوستي و همدلي بنوازند نه بر طبل دشمني و کوس تفرقه و جدايي بکوبند. در تمام آيات قرآن مجيد که در آن امر به وحدت و اتحاد و از تفرقه و اختلاف مذمت شده است نکته ظريفي نهفته است که بايد مورد توجه واقع شود و شايد علت العلل تمام اختلافات اجتماعي و سياسي در جامعه اسلامي همين مورد است.

انحراف و اختلاف بزرگي که در صدر اسلام و بعد از رحلت پيامبر(ص) پديد آمد نشات گرفته از چه موضوعي بود؟ منشا جنگ هاي خونين جمل، صفين، نهروان و کربلا چه نقطه اي بود؟ سستي و عقب ماندگي مسلمانان در طول تاريخ پرفراز و نشيب آن ناشي از کدام ضعف است؟ تفسيري که ائمه معصومين(ع) از آيات دعوت به اتحاد در قرآن مجيد مي دهند، جالب و شنيدني است.

آيت الله طباطبايي در تفسير روايتي خود از آيه آخر سوره آل عمران در مورد کلمه رابطوا از قول امام صادق(ع) مي نويسد: رابطوا يعني با پيشوايان خود رابطه داشته باشيد و در حديث ديگري نقل مي کنند که يعني با امام خود مربوط و همراه باشيد. در تفسير نمونه ذيل آيه «واعتصموا بحبل الله ...» از قول امام محمدباقر(ع) ذکر مي کند که حبل الله ما هستيم.

اتحاد و يکپارچگي جامعه مسلمانان در زمان حيات رسول خدا(ص)، مرهون دو موضوع است اول عطوفت و مهرباني رسول خدا(ص) با مردم که: «... ولو کنت فظا غليظ القلب لاانفضوا من حولک... و اگر نامهربان و خشن و سنگدل بودي از اطرافت پراکنده مي شوند...» (س آل عمران - آيه 159) دوم اطاعت بي قيد و شرط مسلمانان از دستورات آن حضرت اما در  شرايط امروز انتظار آن است که همه کساني که خود را پيرو ولي فقيه مي دانند، اعمال و رفتار و گفتار و موضع گيري هاي خود را بر همين اساس تدوين و تنظيم نمايند.

آيا کساني که در موضع گيري  هاي خود در حوادث و اختلافات و تنازعات اجتماعي جلوتر از مقام معظم رهبري حرکت مي کنند و فرياد خود را بلندتر از صداي آن حضرت طنين انداز مي نمايند، در خط رهبري قرار دارند؟! و آيا به وظيفه «رابطوا» درست عمل کرده اند؟! و آيا به «حبل الله» چنگ زده اند؟ راستي اين تاکيد قرآن مجيد خطاب به چه کساني است؟ «... لاتقدموا بين يدي الله و رسوله...= از خدا و رسولش پيشي نگيريد. ... لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبي... = صداي خود را بالاتر از صداي پيامبر نکنيد» (س حجرات) ما معتقديم که «ولايت فقيه، همان ولايت رسول الله(ص) است».

آيا کساني که امروز به اين درخواست قرآن مجيد عمل نمي کنند، پيرو ولي فقيه هستند؟! در تفسير نمونه، ذيل اين آيه مي نويسد «اگر کساني که تحت پوشش مديريت و رهبري قرار دارند، به طور خودسرانه عمل کنند، هر قدر هم رهبر و فرمانده لايق باشد، شيرازه کارها به هم مي ريزد، بسياري از شکست ها که دامنگير مسلمانان شده است، از همين رهگذر بوده است، وسعت مفهوم آيه به قدري زياد است که هرگونه تقدم و تاخر و رفتار خودسرانه و خارج از دستور رهبري را شامل مي شود».

آيا اين دستور قرآن مجيد در زمان ما هم مصداق دارد؟! خدا در آيه دهم سوره حجرات مي فرمايد «انما المومنون اخوه فاصلحوا بين  اخويکم و اتقوا الله لعلکم ترحمون = به يقين مومنان با هم برادرند، پس بين برادران اصلاح برقرار کنيد و تقواي الهي پيشه کنيد تا مشمول رحمتش قرار گيريد» آيا امروز به اين وظيفه عمل مي کنيم؟  با توجه به شرايط اجتماعي و اوضاع و احوال جهان و به ويژه خاورميانه، ضرورت حتمي است که به دستور قرآن عمل نماييم «و اطيعوا الله و رسوله ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحکم و اصبروا ان الله مع الصابرين» (س انفال آيه 46) در غير اين صورت، اگر بنا بر سنت الهي، به عزت و شکوه و عظمتي که امام خميني(ره) و شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي، در بين ما به امانت سپرده اند، لطمه اي وارد شود همه مسوول و مديون خواهيم بود.

ابتكار:هرکس شليک کند، خودش کشته خواهد شد!*

«هرکس شليک کند، خودش کشته خواهد شد!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي‌خوانيد؛سونامي و زلزله‌اي که در روزهاي گذشته، ژاپن را به تيتر يک رسانه‌ها تبديل کرده بود؛ اگرچه خود شوک‌آور بوده است، شمار قربانيان آن (که در روزهاي اول با به رخ‌کشيدن تکنولوژي صنعتي و ساختماني ژاپن انگشت‌شمار اعلام مي‌شد) هم‌اکنون به گفته برخي از مسئولان پليس اين کشور از مرز ده‌هزار نفر تجاوز کرده است. اين موضوع نشان مي‌دهد که انسان آنچنان‌که فکر مي‌کند، در برابر طبيعت قدرتمند نيست و ايمني بشر را حتي تکنولوژي‌هاي پيشرفته نيزتضمين نمي‌کند.

اين موضوع اگرچه جاي سخن فراوان دارد، اما مي‌توان از آن به‌عنوان تمثيلي استفاده کرد و در فضاي کنوني کشور به ‌کار برد تا آنان که اين روزها بر طبل هتاکي و فحاشي و بي‌قانوني مي‌کوبند، فکر نکنند که هميشه پشت سر جماعت هتاک ايستاده‌اند؛ بلکه گردش روزگار ممکن است آنان را روزي مقابل هم قرار دهد و مشت‌هايي که هم‌اکنون براي حريفان گره مي‌شود و دهان‌هايي که براي فحاشي و دريده‌گويي به رقيبان و خانواده‌هايشان گشوده مي‌شود، روزي حاميان را نيز نشانه رود و اين البته تنها خصلت گردش ايام نيست؛ بلکه از همان جا نيز سرچشمه مي‌گيرد که حاميان هتاکي و فحاشي با حمايت از اين رفتارها به آن مشروعيت مي‌بخشند و به هتاکان و فحاشان مي‌فهمانند که اين سلاحي است که در هر زمان مي‌توان انگشت بر ماشه آن فشرد و هرکه را خواست نشانه رفت.

نگاهي به چهره‌هاي اين هتاکان (چه به‌صورت زنده و چه به‌واسطه تصاوير ) نشان مي‌دهد اين افراد منطق را بسته‌اند و نطق را گشوده‌اند و چنان سخن مي‌گويند که گويي حق مطلق نزد آنان است و به اين نمي‌انديشند که حق هيچ‌گاه به باطل فحاشي و هتاکي آلوده نمي‌شود. حق حتي بر زبان نيامده، خود گوياست. بدون ترديد اعتماد بر اين جماعت، تکيه بر باد است و بلکه اعتماد به طوفان.

در ناکارآمدي اين جماعت همين بس‌که تنها زماني به کار مي‌آيند که حرمت‌ها بشکنند و مرزهاي اخلاق و قانون و مذهب را زير پا بگذارند. وگرنه هرگاه پاي حرمت و اخلاق و قانون و مذهب باشد، اين گروه‌ها چنان مي‌گريزند که جن از بسم الله.

در اين وادي هيچ‌کس ايمن نيست. هرکس هيزمي بر اين آتش بيفزايد، کنترلي بر شعله‌ها ندارد و دامن خود را نيز در معرض سوختن قرار مي‌دهد. گلوله‌ها چشم و گوش ندارند که حريف را بشناسند. تنها از انگشتي فرمان مي‌برند که ماشه را مي‌فشارد. اينجا هرکس شليک کند، خودش کشته خواهد شد.
* عنوان مطلب برگرفته از شعري از شاعر معاصر«رسول يونان» است.

آفرينش: زلزله ژاپن هشداري براي ما و شما

«زلزله ژاپن هشداري براي ما و شما»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد؛زلزله ژاپن را شايد بتوان به عنوان يكي از بزرگترين زلزله هاي قرن دانست . زلزله اي كه نزديك به 9 ريشتر قدرت داشت و با خود سونامي بزرگي را نيز به همراه آورد.

اين زلزله به حدي بزرگ بود كه پس لرزه هاي آن 6 ريشتر گزارش شده ، يعني پس لرزه هايي به اندازه زلزله بم (1382) . اما مشاهده مي كنيم كه آمار تلفات به هيچ عنوان قابل قياس نيست. آمار غير رسمي تلفات در ژاپن را در حدود 21هزار تن اعلام كرده اند كه بيشترين عامل اين تلفات سونامي و غرق شدن مردم بوده است. ژاپن روي چند گسل زلزله قراردارد كه همه آنها فعال هستند لذا آنها هميشه خود را براي مواجه شدن با يك حادثه اين چنيني آماده كرده اند.

 توجه در رعايت نكات ايمني و استفاده از بهترين شيوه هاي ساخت و ساز در ژاپن امروز به كمك آنها آمد و جلوي يك فاجعه انساني عظيم را گرفت .با توجه به مركزيت دو شهر تهران وتوكيو حضور جمعيت و سازمان ها و ادارات دولتي و اقتصادي در اين شهرها امري مشابه مي باشد. و از طرفي هم اين دوشهر بر روي چند گسل زلزله قرار دارند . با اين تفاوت كه گسل هاي توكيو همگي فعالند و گسل هاي تهران در خواب بسرمي برند و احتمال بيدار شدن آنها مي رود.

حال بايد واقع بين بود و از خودمان بپرسيم آيا تهران همچون توكيو طاقت مواجه شدن با چنين زلزله اي را دارد.واقع بيني در اين زمينه نه تنها عامل ايجاد ياس در جامعه نمي شود بلكه زمينه ساز هوشياري مردم و مسئولين مي گردد.

اينكه در تهران زلزله به وقوع خواهد پيوست امري اجتناب ناپذير است چون ما قدرت تغيير حوادث طبيعي را كه نداريم. اما قدرت رويارويي با اين حوادث را داريم و بايد خودمان را براي رويارويي با اين حوادث آماده كنيم.اين که تهران به لحاظ بافت شهري و ساخت و ساز در چند سال اخير با توجه با استانداردهاي ايمني مورد توجه قرار گرفته جاي بسي خرسندي است .

اما هنوز با توجه به ميزان بافت هاي فرسوده در تهران اقدامات کافي که بتواند از جان بيش از 10 ميليون نفر حفاظت کند صورت نگرفته است . البته اين مشکل را تنها بردوش مسئولين شهري کشور قرار نمي دهيم زيرا بستر کار بسيار گسترده و نياز به همکاري و توجه ويژه دولت دارد. چندي پيش كميته اضطراري بلاياي طبيعي (DEC) درباره خطر زلزله دستکم سه شهر بزرگ جهان در 10 سال آينده هشدار داد.

بر اساس هشدار اين نهاد شهرهاي تهران ، استانبول و كاتماندو ( پايتخت نپال) در 10 سال آينده در معرض يك فاجعه انساني در اثر وقوع زلزله قرار دارند.شايد آمارهاي اين نهادها به طور کامل مورد استناد نباشد اما حاکي از آن است که خطر در کمين است لذا بايد خود را براي چنين حوادثي آماده کنيم. آن هم در چنين وضعيتي که شهرتهران با توجه به معابر، حجم بالاي خودروها و عدم امکان دسترسي به اکثر محلات و مناطق مسکوني دارد کار در زمينه امداد رساني و نجات بسيار مشکل خواهد بود.


تهران روي چند گسل زلزله خيز قرار دارد و آخرين زلزله شديد روي اين گسل ها قريب به 200 سال پيش به وقوع پيوسته و اين در حالي است كه طبق برآورد كارشناسان گسل هاي تهران به طور متوسط هر 170 سال يكبار فعال شده و زلزله اي قوي در آنها به وقوع پيوسته است. هم اكنون بيش از 30 سال از اين زمان گذشته است و ناظران بر اين باورند كه هر آن احتمال وقوع زلزله اي بيش از 6 ريشتر با مركزيت يكي از گسل هاي تهران وجود دارد.

لذا نبايد خطر را از خود دور ديد و بايد نسبت به تبعات فاجعه بار آن تدبيري انديشيد. برگزاري مانورهاي آموزشي در سطح مدارس و اردوهاي امداد رساني کاري لازم و شايسته است . اما واقعا در هنگام وقوع زلزله تا چه حد مي تواند تاثير گذار باشد.

مشكل اصلي تهران با اين فشردگي جمعيت و ساختمان ها، همان بحث ايمن سازي در ساخت و سازها مي باشد. کلان شهري در سطح تهران با مرکزيت سياسي و اقتصادي کشور در صورت مواجه شدن با چنين حوادثي تاثيرات بسيار منفي در تمام کشور خواهد گذاشت . لذا بسيار لازم و ضروري است تا مسئولان محترم جهت پيشگيري از تبعات منفي اين حوادث اقدامات لازم را با جديت بيشتري پيگيري نمايند. اميد واريم تا ديدن حوادثي همچون زلزله ژاپن هوش و وجدان كساني كه در امر ايمن سازي شهري نقش دارند بلرزد و بيدار شود .

آرمان:سه موضوع بنيادين جامعه ايران

«سه موضوع بنيادين جامعه ايران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آرمان به قلم دکترسيد‌علي‌محمودي است كه در آن مي‌خوانيد؛ با مطالعه در كنش‌‌ها و واكنش‌هاي جامعه ايران در چند سال اخير، به باور من سه موضوع بنيادين قابل امعان‌نظر و موشكافي است. اين موضوع‌‌ها عبارتند از:«رشد آگاهي‌ها»، «تراكم مطالبات» و «آسيب‌ديدن طبقه متوسط». به ترتيب به اين سه موضوع و چگونگي ارتباط آن‌ها با يكديگر مي‌پردازم.

‏1.رشد آگاهي‌ها: جامعه ايران - چه در سطح نخبگان و چه در گستره توده- در حال بالا بردن دامنه و ژرفاي آگاهي‌هاي مختلف خويش است؛ از اطلاعات عمومي گرفته تا آگاهي‌هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي. هر سال كه مي‌گذرد به حجم كيفي و كمي اين آگاهي‌‌ها افزوده مي‌شود.

رسانه‌هاي گروهي و امكانات نوين گردش اطلاعات از قبيل اينترنت، شبكه‌هاي ماهواره‌اي و امكانات تلفن‌هاي همراه، افزون بر رسانه‌هاي مكتوب، علي‌الدوام در كار دادوستد اخبار و اطلاعات هستند. شبكه‌هاي نوين ارتباطي، مرزهاي دولتي و جغرافيايي را به سادگي در مي‌نوردد.

رشد و توسعه آگاهي‌‌ها در دانشگاه‌ها، حوزه‌هاي ديني، كارخانه‌ها، اداره‌ها، بازارها، كوچه‌‌ها و خيابان‌هاي كشور، به نحو روشن و ملموس به چشم مي‌خورد. اعمال پاره‌اي محدوديت‌ها، عزم مردم به ويژه جوانان - يعني اكثريت ملت ايران را- در راه به دست آوردن آگاهي‌‌ها از منابع گوناگون و متنوع اطلاع‌رساني در داخل و خارج كشور، راسخ‌تر كرده است. هرچه محدوديت‌‌ها بيشتر، انگيختگي براي دستيابي به اطلاعات و آگاهي‌‌ها افزون‌تر.

بنگريد به حجم غيرقابل تصور سايت‌‌ها و وبلاگ‌هاي فارسي‌زبان و شمار بي‌حدوحصر پيام‌هاي كوتاه كه گردش پرشتاب و خيره‌كننده آن‌ها به سرعت نور لبخند مي‌زند!. وقتي شما به رسانه من بي‌اعتماد شديد، عطاي آن را به لقايش خواهيد بخشيد. بنابراين، جامعه  تشنه آگاهي، از پاي نمي‌نشيند و براي آن كه راه خويش را درست انتخاب كند، نيازمند اطلاعات دقيق و موثق است.

اين جامعه در مي‌يابد كه دسترسي به اطلاعات، يك «حق» است كه بايد از آن برخوردار شود و نه يك «امتياز». اين خبري اميدبخش وشورانگيز است كه جامعه جوان 70وچند ميليوني ايران، با برخورداري از هوش سرشار و كسب مهارت، هر روز به گستره و ارتفاع آگاهي‌هاي خويش در عرصه‌هاي گوناگون مي‌افزايد.

‏2. تراكم مطالبات: تنوع و گسترش اطلاعات از يكسو و آگاهي‌هاي عرضه شده توسط مراكز علمي و پژوهشي از سوي ديگر، به شكل‌گيري منطقي درخواست‌‌ها و مطالبات مدد مي‌رساند.

اين رفتار اجتماعي مردم واجد دو معناي مهم است. نخست اين كه مردم در هرحال «خواسته‌‌‌ها و مطالباتي» دارند كه عريضه مي‌نويسند و در صف مي‌ايستند تا آن را تسليم دولتيان كنند. اين واقعيت به روشني مبين تراكم درخواست‌‌ها و مطالبات مردم است.البته مردم در اينجا غالبا طبقات سه وچهار جامعه هستند و نه طبقه متوسط. طبقه متوسط علي‌الاصول رفتاري ديگر دارد.

طبقه متوسط با 8‌ساعت كار مفيد، از اوقات فراغت برخوردار است. او در چنين اوقاتي مي‌تواند ببيند، بخواند، بشنود، گفت‌وگو كند، بينديشد، موافقت و مخالفت كند و در عرصه عمومي در چارچوب نهادهاي داوطلبانه مدني به كنشگري اجتماعي بپردازد. طبقه متوسط، از پس آگاهي و شعور، به خود بنيادي رسيده و مي‌تواند خواسته‌هاي خويش را به گونه‌اي منطقي مطرح كند.‏

‏3. آسيب ديدن طبقه متوسط: طبقه متوسط در جهان امروز سنگ بناي جامعه توسعه‌گرا و روبه‌پيشرفت است. طبقه متوسط گرانيگاه سرمايه اجتماعي و اصلي‌ترين نيروي تامين‌كننده نيازهاي فكري و علمي جامعه  رو‌به‌توسعه است.آنكه در تقويت و گسترش كيفي و كمي طبقه متوسط مي‌كوشد، به قدرت و شوكت ملك و ملت مي‌افزايد.اندكي مداقه در جامعه ايران نشان مي‌دهد كه طبقه متوسط در جنبه‌هاي مختلف با دشواري‌هايي مواجه است.

رشد روزافزون اقتصاد دولتي در عرصه‌هاي توليد، تجارت و خدمات، متورم شدن بيش از پيش ديوانسالاري دولتي و کندي فعاليت‌هاي بخش خصوصي در زمينه‌هاي اجتماعي و فرهنگي  به تضعيف طبقه متوسط مي‌انجامد. مهاجرت مداوم طبقات پايين از روستا‌ها و شهرهاي كوچك به كلان‌شهرها، پيكره هماهنگ و متوازن طبقه متوسط شهري را دستخوش شكاف‌‌ها و آشفتگي‌هايي كرده است.

‏به باور من، براي سامان دادن به وضعيت، بايد به موارد سه‌گانه‌اي كه مورد بحث قرار گرفت به دقت بينديشيم و با بهره‌گيري از دانش و تجربه  كارشناسان برجسته، سياستي نوين را طراحي و اجرا كنيم يعني: ‏الف. گردش آزاد اطلاعات را  تسهيل‌تر كنيم. ب. چرخه «مطالبات، برنامه‌ريزي، اجرا» را با بهره‌گيري از تجربه‌هاي موفق در رابطه ميان مردم و دولت راه بيندازيم.

با در پيش گرفتن سياست آزاد سازي بر مدار قانون، كوچك كردن دستگاه اجرايي دولت و حمايت از فعاليت‌هاي مردم در عرصه عمومي، در بازسازي، انسجام و بارآوري طبقه متوسط اهتمام ورزيم و اين واقعيت را بپذيريم كه طبقه متوسط كليد اصلي برون رفت از مرحله سخت است.  
 
حمايت:خشم خداوند

«خشم خداوند»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حمايت به قلم ابراهيم صفري است كه در آن مي‌خوانيد؛خداي متعال‌، در آيه 108 سوره انعام تاکيد مي‌کند که هيچگاه بت‌ها و معبودهاي مشرکان را دشنام ندهيد؛ زيرا اين عمل سبب مي‌شود که آنان نيز، نسبت به ساحت قدس خداوند همين عمل را از روي ظلم‌، ستم و جهل و ناداني انجام دهند.لذا فحش و دشنام دادن براي مومن در هيچ صورتي حتي به كفار و مشركان نيز روا و شايسته نيست و اگر مومني مورد فحش و دشنام شخصي قرار گيرد، حق ندارد در مقابل به آن فرد اهانت کند.‏

در همين رابطه روايتي از حضرت رسول (ص) نقل شد كه فرمودند:‌"هرگاه کسي از تو چيزي مي داند و آن را به تو نسبت داد، تو آنچه را از او مي داني به وي نسبت مده (و اظهار مکن) تا ثواب اين کار از آنِ تو باشد و گناهش از آنِ او" و اميرمومنان (ع) مي فرمايند:"دشنام دادن و بددهني (يا دشنام شنيدن) از اسلام به دور است".
 ‏
از منظر قوانين نيز توهين و فحاشي از جمله جرايم عمدي است و منظور از آن علم و آگاهي مرتكب، به وهن آور بودن كردار يا گفتار يا نوشتاري است كه به حيثيت و شرافت طرف لطمه وارد مي‌ کند. بنابراين کسي که به فحاشي و يا قذف مي پردازد با شرايطي که قانون گذار براي آن پيش بيني کرده عمل مذکور جرم بوده و مسايلي مثل عصبانيت و ... دليل بر مبرا بودن فرد نخواهد شد.

طبق ماده 608 قانون مجازات اسلامي اهانت و استفاده از الفاظ ركيك و فحاشي جرم تلقي شده و قابل كيفر است. ماده 609 قانون مجازات نيز به اهانت مشدد پرداخته و براي حمايت از مسوولان و مديران و دولتمردان كشور كه در حين انجام وظيفه يا به سبب آن با توهين مواجه شوند براي توهين‌كننده مجازات مقرر شده است.‏

عنوان توهين مفهوم كلي است و شامل افترا نيز مي‌شود. وجه مشترك عمل مجرمانه توهين و افترا هتك حيثيت طرف جرم است. با اين وجود بين اين دو، وجوه افتراقي وجود دارد.

الف- توهين غالبا به وسيله الفاظ و گفتار و حركات ركيك واقع مي‌شود در صورتي كه افترا با استفاده از وسايل خاصي نظير اوراق چاپي يا خطي، نشريات و امثال آن صورت مي‌گيرد؛
ب- توهين به ويژه فحاشي از جرايم صرفا مادي است و تحقق آن موكول به اثبات قصد مجرمانه نيست ولي در افترا تحقق قصد مجرمانه شرط است؛
ج- توهين غالبا ‌به صورت حضوري است و موارد غيابي آن خيلي اندك است ولي افترا غالبا بدون حضور طرف صورت مي‌گيرد.‏

سخنان صريح مقام معظم رهبري در جمع اعضاي مجلس خبرگان، در انذار سياسيون به ترك فحاشي و اتهام زني، نگاهداشت جامعه اسلامي از فروافتادن در انحرافات اخلاقي و بازگشت به اسلام واقعي و قانون است.‏

ايشان فضاي اهانت و هتك حرمت ها را خلاف شرع و خلاف عقل سياسي و موجب "خشم خداوند" دانستند كه با اين رهنمود روشن، همه كساني كه در حوزه سياست فعاليت مي كنند مكلف به تبعيت كامل از فرمان قرآني رهبري بوده و بايد ضمن توبه از همه رفتارهاي غيراخلاقي گذشته، براي اجرايي كردن اين سخنان در برنامه هاي آتي خود چاره انديشي و برنامه ريزي كنند.

اين سخنان اما در آستانه عيد نوروز، فرصتي طلايي است تا فعالان سياسي، "وحدت و همدلي" را كفاره گناهان ناثواب خود قرار دهند تا به جاي هدر رفت ظرفيتهاي مومنان در تخريب و توهين و ... با هم افزايي همه جانبه، پيشرفت كشور و اعتلاي نظام اسلامي را سرعت بخشند. انشاءا...‏

دنياي اقتصاد:تكليف تصميم‌سازان پولي

«تكليف تصميم‌سازان پولي»عنوان سرمقاله‌‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم
مهران دبيرسپهري است كه در آن مي‌خوانيد؛توقع رييس‌جمهور از سيستم بانكي براي كاهش سود بانكي، توقعي كاملا منطقي و بجا است.

زيرا توليد رقابت‌پذير در صحنه جهاني با نرخ‌هاي بالاي سود بانكي امكان‌پذير نيست. لذا بانك مركزي موظف است تمام توان كارشناسي خود را براي نيل به اين هدف به كار گيرد. اما براي رسيدن به هدف فوق، تمهيد مقدماتي لازم است. براي روشن شدن موضوع، مثالي را مطرح مي‌كنيم.

فرض كنيد فردي در اثر يك مرض عفوني دچار تب شده است و براي درمان به پزشك مراجعه مي‌كند و از پزشك توقع دارد كه او را درمان كرده و نيز تبش را هم پايين آورد. در اينجا هيچ كس بيمار مزبور را به دليل اين توقع بجا از آن پزشك مورد ملامت قرار نمي‌دهد. اما اگر پزشك فوق براي درمان او به روش‌هاي غيرمنطقي روي آورد مستحق سرزنش يا حتي مجازات خواهد بود.

 براي درمان بيماري عفوني و قطع تب، طبيعي است كه پزشك با ميكروب پديدآورنده بيماري مقابله مي‌كند و همين‌طور در كنار اقدام فوق، ممكن است از داروهاي تب بر نيز استفاده نمايد. حال اگر پزشكي در اين حالت بخواهد براي قطع تب، بيمار را در يك فريزر منجمد كند يا براي مقابله با ميكروب‌هاي درون بدنش او را در يك كوره بسوزاند در اين صورت پزشك مزبور نمي‌تواند ادعا كند كه چون بيمار از من خواست تا با تب يا با عوامل بيماري‌زاي بدن او مقابله كنم بنابراين مسوول عواقب اين اقدامات نسنجيده هم من نيستم، بلكه آن بيمار بخت برگشته مسوول است.

اين مثال كه در نگاه اول بسيار مضحك مي‌نمايد درست مثل آن است كه رييس‌جمهور از بانك مركزي بخواهد سود بانكي را كاهش دهد و اين بانك بدون آنكه مقدمات آن را فراهم آورد اقدام به اين كار با صدور يك دستور‌العمل كند. در اين صورت مسوول عواقب آن هم بانك مركزي و سيستم بانكي خواهد بود نه هيچ كس ديگر.

اقتصاد كشور ما هم اكنون در وضعيت يك روند افزايشي تورم قرار گرفته كه اين روند، از مرداد ماه امسال آغاز شد و برآوردها نشان مي‌دهد در صورت عدم افزايش رشد نقدينگي تا دي ماه 1390 ادامه خواهد داشت و سپس كاهش يافته و روي نرخ تورم 13 درصد در اواخر سال 1391 تثبيت مي‌شود. حال چنانچه در يك روند افزايش تورمي، سود بانكي، افزايش نيابد مضراتي به شرح ذيل به همراه خواهد داشت: 1- عدم رغبت دريافت‌كنندگان تسهيلات بانكي به بازپرداخت ديون خود؛ زيرا درآمد ناشي از عدم بازپرداخت ديون، بيش از سود بانكي پرداختي خواهد شد؛ بنابراين افزايش مطالبات معوق بانكي نتيجه محتوم اين اقدام خواهد بود.

2- عدم تخصيص بهينه تسهيلات، زيرا قرار بر اين است كه فقط توليد سودآورتر به تسهيلات بانكي دسترسي داشته باشد. 3- به دليل ايجاد صف تقاضا، فساد در سيستم بانكي امكان وقوع پيدا خواهد كرد يا ممكن است ضوابط جاي خود را به روابط بدهند. 4- ايجاد شتاب در افزايش نرخ تورم به دليل افزايش تقاضا براي پول 5- كاهش نرخ سود بانكي
در شرايط تورمي باعث افزايش رانت‌جويي از اين محل شده و به دنبال آن، توليدكنندگان واقعي از تسهيلات، بي‌بهره مي‌مانند.

اما دليل اصلي ميل بازار به افزايش سود بانكي، كمبود نقدينگي در بازار است. براي رفع اين كمبود هم ابتدا بانك مركزي بايد از عرضه بيش از حد پايه پولي بكاهد (توضيح بيشتر در سرمقاله همين روزنامه مورخ 8/10/88‌) و در مرحله بعد هم دولت، تمام سعي خود را به كار گيرد تا تقاضا براي پول در سيستم بانكي به حداقل خود كاهش يابد. چنانچه اقدامات فوق به انجام رسد، اواخر سال آينده مي‌توان سود بانكي را كاهش داد يا اصولا در حالت شناوري، سود بانكي كاهش خواهد يافت.

جهان صنعت:نتيجه ضعيف يک قانون

«نتيجه ضعيف يک قانون‌»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت به قلم الهه بيگي‌ است كه در آن مي‌خوانيد؛ مرکز پژوهش‌هاي مجلس شوراي اسلامي نتايج نظرسنجي از 17508 نفر شهروندان 30 مرکز استان در مورد وضعيت عمومي جامعه و عملکرد نهادهاي حکومتي را اعلام کرد که در آن آمده است تنها 11 درصد مردم از نحوه واگذاري سهام شرکت‌هاي دولتي مطلع هستند.

اين نظرسنجي نشان مي‌دهد که اطلاع‌رساني دولت روي اين موضوع موفق نبوده چراکه اگر دولت تمايل داشت اطلاعات مربوط به خصوصي‌سازي را به اطلاع عموم برساند در گزارش‌هاي اقتصادي و گزارش عملکرد برنامه اعلام مي‌کرد در حالي که تمام تلاش دولت اطلاع‌رساني بر طرح تحول اقتصادي و هدفمندکردن يارانه‌ها بوده و به نظر مي‌رسد در اين رابطه تبعيض‌آميز عمل کرده است.

دليل ديگري که دولت اطلاع‌رساني نکرده اين است که نحوه واگذاري‌ها اغلب با مشکلات عمده در مسير واگذاري روبه‌رو بوده و در اين راه موفق عمل نکرده است. حتي با وجود عدم اطلاع‌رساني دولت اگر واقعا واگذاري‌ها به درستي انجام مي‌گرفت و دولت به سمت خصوصي‌سازي مي‌رفت، مردم وجود آن را حس مي‌کردند و عينا شاهد خصوصي‌سازي بودند.

از سوي ديگر تحليلگران اقتصادي معتقدند در مدت سه سال از زمان اجراي قانون خصوصي‌سازي عملا حجم دولت کوچک نشده همچنين بودجه امسال نشان مي‌دهد دولت فربه‌تر از سال‌هاي گذشته شده است. به هر سو سوال اصلي اين است که اگر دولت در مسير خصوصي‌سازي موفق است پس چرا اطلاع‌رساني نمي‌کند که مردم هم بدانند نه اينکه تنها 11 درصد از مردم از برنامه‌هاي دولت باخبر باشند؟


ارسال به دوستان
وبگردی