جام جم:صياد، سرباز فداكار دين و قرآن
«صياد، سرباز فداكار دين و قرآن»عنوان يادداشت روز روزنامهي جام جم به قلم امير دكتر سيدعبدالرحيم موسوي جانشين فرمانده كل ارتش جمهوري اسلامي ايران است كه در آن ميخوانيد؛طلوع خورشيد انقلاب اسلامي در ايران و برچيده شدن بساط طاغوتيان، موجب به خطر افتادن منافع نامشروع استكبار جهاني شد و به تبع آن مقابله با حركت الهي مردم ايران را در پي داشت.
جنگي ناخواسته كه با هدف تامين منافع مستكبران توسط ايادي خود فروخته آنان به ايران اسلامي تحميل شد و موقعيتي را فراهم آورد تا غيورمردان كفرستيز ارتش اسلام دوشادوش نيروهاي مردمي، جهادگران و سپاه پاسداران، تواناييهاي خود را در عرصههاي جهاد، دفاع و فناوري نظامي به نمايش بگذارند. آنان با همتي والا و با انجام 22 عمليات پدافندي و آفندي تا پايان سال 1359، راه را بر دشمن طغيانگر بستند و پس از آن نيز با اجرا و شركت در بيش از 90 عمليات تا پايان جنگ مردانه ايستادند و تاكنون نيز حافظ اين مرز و بوم بودهاند. آنان مردان مردي بودهاند كه در اطاعت از فرمان رهبري و با بصيرت كامل و بدون هيچ درنگي به ميدان مبارزه و جهاد شتافتند و با وجود همه سختيها و مشكلات سينههايشان را در مقابل انواع سلاحهاي شيطاني سپر ساختند و توطئه دشمن را در نطفه خفه كردند.
سپهبد شهيد صياد شيرازي از جمله دلاورمرداني بود كه نداي رهبر خويش را به جان و دل لبيك گفت و در همه عرصهها با شور و شوق جانفشاني كرد و جز به رضاي خالق هستي راضي نبود.
و امروز، روزي است كه سپهبد شهيد علي صياد شيرازي، يكي از بزرگمردان عرصه ايثار و جهاد و شهادت قدم از عرصه خاكي بر ميدارد و پاي در اعلي عليين ميگذارد. او با رفتنش نداي مظلوميت ايران و اسلام را ديگر بار در گوش جهانيان طنينانداز ميكند و آنان را شرمنده خويش ميسازد.
امير شجاع و دلاور ارتش اسلام، اين عارف عاشق و مجاهد فيسبيلالله نمونه بارز شرف و غيرت بود كه با دلاوري و از خود گذشتگي و رزم بيامان با دشمنان دين و ميهن جان خود را فداي عزت و سربلندي اسلام و ولايت نمود؛ شهيد سرافرازي كه براي لذت وصل به معبود خويش هرگز دل به زيورهاي دنيوي نبست و عارفانه و عاشقانه مسير وصل را طي نمود تا آنگاه كه جام شيرين شهادت را سركشيد.
در باب بيان ويژگيهاي شخصيتي اين بزرگمرد بايد بگويم بعضيها هستند كه موج تاريخ آنها را همراه خود ميبرد، اما شهيد صياد شيرازي مسير تاريخ را رقم زد. او با ارتقاي حاكميت فضاي معنوي در جبهه و نزد رزمندگان دفاع مقدس تاكيد داشت تا آنجا كه خون پاك اين شهيد هم فضاي ارزشي كشور را احيا كرد.او نمونهاي از يك افسر منضبط، جدي و سختگير و البته مورد علاقه زيردستان بود. او خود را خدمتگزار مردم ميدانست و با وجود مشغله زياد هرگز از پاسخگويي به درخواستهاي مردمي و رسيدگي به مشكلات آنها دريغ نميكرد.
شهيد صياد ابعاد شخصيتي زيادي دارد كه در اين نوشتار مجال بازگويي همه آنها نيست ولي در اين رابطه ميتوانم به فرمايش گهربار فرماندهي معظم كل قوا اشاره كنم كه او را سرباز صادق و فداكار دين و قرآن، نظامي مومن و پارسا و پرهيزكار خواندند كه هدف تير خشم و عناد و عصبيت جنايتكاران فاسد و خود فروخته قرار گرفت.
آن شهيد عزيز مانند بسياري از مردان خدا و حقطلب از روزي كه قدم در راه انقلاب گذاشت، همواره سروجان خود را براي فدا كردن بر روي دست داشت و با رشادتهاي بينظيرش در سرزمينهاي خوزستان و گردنههاي صعبالعبور كردستان و همه مناطق دفاع مقدس با تدبير و فداكاري مسيرهاي پيروزي رزمندگان اسلام را ترسيم نمود و هيچ گاه از خطر نهراسيد و مرگ را به سخره گرفت.
او هميشه با قلبي مالامال از عشق به اسلام و ولايت از خدا ميخواست كه جانش را در راه او نثار كند و بر ادامه اين راه اهتمام داشت. سرانجام نيز به آرزوي ديرينهاش رسيد و شهد شهادت را نوشيد.
يادش گرامي و راهش پررهرو باد
كيهان:فاز سوم جنگ 33 روزه
«فاز سوم جنگ 33 روزه»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛4 ماه پس از اولين جرقه انقلاب در ميدان «بوزيد» تونس، نقشه سلسله انقلاب ها در خاورميانه به چه شكلي درآمده است؟ تحولاتي كه به ويژه پس از سقوط 2 ديكتاتور تونس و مصر پديد آمد و گاردي كه آمريكا و غرب در 2 ماه اخير گرفتند، به هيچ وجه دور از انتظار نبود. اتفاقات 4 ماه اخير تصوير كاملا روشن از «اهداف سبعانه» و «مقدورات كاهنده» غرب در قبال خاورميانه جديد بود. حاصل جمع اين تحولات نشان داد آمريكا و متحدانش تا هر جا كه چاقويشان ببرد، از خون ريزي و نسل كشي و سركوب دريغ نمي كنند و از سوي ديگر آشكار كرد چاقوي آنها- با همه قساوتي كه دارند- چه قدر كند شده است.
مقامات آمريكايي تا بجنبند رشته كار از دستشان در مصر در رفت. هنوز 2 هفته تا سقوط برق آساي مبارك مانده بود كه خبرنگار شبكه PBS از معاون رئيس جمهور آمريكا پرسيد: «آيا زمان آن فرارسيده كه مبارك از قدرت كنار برود؟ آيا شما مبارك را ديكتاتور مي دانيد؟» اما جو بايدن با خونسردي تمام پاسخ داد: «خير زمان آن فرارسيده كه پرزيدنت مبارك حركت در مسير جديدي را آغاز كند.
او در بسياري از مسائل و از جمله صلح خاورميانه هم پيمان ماست و بسيار مسئولانه عمل كرده است. خير ما از او به عنوان ديكتاتور ياد نمي كنيم.» اين سخنان 7 بهمن 89 ايراد شد اما 2 هفته بعد مبارك به شرم الشيخ گريخته و از قدرت كناره گيري كرد تا معلوم شود مقدورات آمريكا چه قدر رو به نقصان است.
ضربه بزرگ را آمريكا همان اول دريافت كرد و سپس
اوضاع يمن و بحرين و ليبي طوفاني شد. در واقع آمريكا با حيرت و انفعال آغاز
كرد، 2 ضربه مهم را در تونس و به ويژه مصر خورد و اجبارا از موضع راهبردي
خود عقب نشست، سپس به فكر افتاد كه با تحريف هويت انقلاب ها، آن را از مسير
خود منحرف و سرقت كند. كابوس تكرار انقلاب اسلامي 1979 ايران دوباره زنده
شده بود. بنابراين در كنار شيوه هاي جنگ نرم، از فرمان سركوب ملت ها دريغ
نشد.
در اين ميان ماجراي انتفاضه در جنوب خليج فارس و شبه جزيره عربستان، اهميت ويژه اي پيدا كرد.
زمامداران سعودي كه باور نمي كردند روزي مصر بدون مبارك را ببينند، به وحشت افتادند. انقلاب از سه جبهه- داخل عربستان، يمن در جنوب و بحرين در شمال- مي جوشيد. نمايندگان رژيم سعودي و بحرين به آمريكا يا نزد سفير آمريكا در رياض و منامه گسيل شدند كه بپرسند اين بود پاداش همه خوش خدمتي ها و آيا ما هم بايد در انتظار سرنوشت مبارك باشيم؟ رابرت گيتس رئيس پنتاگون با سوابق اطلاعاتي به منطقه آمد. او به حاكمان بحرين گفت اصلاحات انجام دهيد وگرنه ايران با موفقيت از اين انقلاب ها بهره برداري خواهد كرد هر چند كه ما مدركي حاكي از نقش ايران در اين انقلاب ها نمي بينيم. 24 ساعت بعد، تيغ اصلاحات! حنجر و سينه انقلابيون را در منامه پاره كرد، همان كاري را كه در خيابان هاي صنعا كرد. اما كافي نبود.
نيروهاي سعودي به عنوان ژاندارم آمريكا شروع به قتل عام در منامه كردند. اواخر هفته گذشته وزير دفاع آمريكا مجددا به رياض آمد و از آنجا به عراق رفت، 3 سفر در كمتر از يك ماه. او پيشاني ديپلماسي و اصلاحات! آمريكايي در جنوب خليج فارس شد تا همزمان «سبعيت» و «ناتواني فزاينده»كاخ سفيد را به رخ بكشد.
4 ماه پس از آغاز سلسله انقلاب ها در خاورميانه، صورت مسئله اصلي تغييري نكرده است. آيا توقع اين بود كه آمريكا به اراده جوشان ملت ها تمكين كند و مردم سالاري در كشورهاي اسلامي نفت خيز را بپذيرد؟ آنها تنها گزينه و پر هزينه ترين گزينه را انتخاب كردند؛ خشونت عريان و قتل عام انقلابيون به قيمت بي آبرويي بيشتر و منفورتر شدن نزد ملت ها.
تسليحاتي كه رژيم هاي سعودي و بحرين و امارات و اردن و كويت با دادن صدها ميليارد دلار خريده بودند، لااقل يكبار به كار آمد. رگ «عربي» خشكيده «ملك» ها ناگهان جنبيد. آنها اكنون هم داستان با آمريكا و انگليس و اسرائيل نگران «هويت عربي» شده اند و مي گويند همه تقابل، «عربي-ايراني» است. پيش از آن هم خط منازعه «شيعي- سني» را پررنگ كرده بودند.
با وقاحت ملت ها را در كشور خود يا در ديگر كشورهاي اشغال شده (نظير بحرين) مي كشند و خط قرمز مضحكي تحت عنوان منع مداخله ايران در امور كشورهاي عربي و سني و... را پررنگ مي كنند. اسلام هراسان، ايران هراسي و شيعه هراسي را دوباره علم كرده اند تا كسي از آنها نپرسد مسلمان كشي و نسل كشي و مردم كشي چرا؟ به خيال خود بايد ايران را منفعل و ملت هاي انقلابي را متهم كنند تا آسان تر بتوانند به ذبح انقلاب ها و انقلابيون بپردازند.
اما كمترين قدرتي در چنته آمريكا نمانده تا بتواند آن را ارزاني رژيم هاي بي ريشه و فاسد منطقه كند. درست است كه آقاي گيتس براي سومين بار به منطقه آمد تا در مديريت ميداني تحولات حاضر باشد اما همين آمد و شد نيز عيار قدرت آمريكا را به رخ كشيد. مقارن با حضور او در شمال عراق و درحالي كه ضمن سخنراني در يكي از پايگاه هاي آمريكا در بغداد گفته بود «ممكن است ايران و بنياد گراياني نظير القاعده از شرايط منطقه سوءاستفاده كنند يا نفوذ خود را گسترش دهند»، ارتش عراق به پادگان نظامي گروهك تروريستي منافقين كه تحت قيمومت و حمايت آمريكا قرار دارد حمله كرد و جناب گيتس نتوانست جز ابراز نگراني و دعوت به خويشتنداري چيزي بگويد.
اين هنوز عراق اشغال شده است و آقاي گيتس صرفاً ابراز اميدواري مي كند با سررسيد پايان سال ميلادي جاري (موعد توافق شده براي خروج اشغالگران) دولت عراق خواستار ماندن اشغالگران باشد. اين اتفاق، تصوير ديگري از همه قدرت رو به تحليل آمريكاست كه از 6ماه پيش با تشكيل دولت جديد عراق و اسقاط دولت حريري در لبنان و سلسله رويدادهاي بعدي پديدار شده است.
نقشه چالش در خاورميانه به ويژه پس از انقلاب هاي اخير نقشه كاملاً روشني است. 18روز پس از سرنگوني حسني مبارك، اوباما در ملاقات با سران سازمان هاي يهودي آمريكا گفت: «ما به پشتيباني تزلزل ناپذير خود از اسرائيل ادامه مي دهيم. ارزشهاي والاي يهوديت [بخوانيد صهيونيسم] نه تنها در مورد خاورميانه صدق مي كند بلكه بايد مشعل راه مردمان در آمريكا باشد»! و 4 روز بعد (14اسفند) در جمع حاميان مالي حزب دموكرات در ميامي اظهار داشت «تعهد آمريكا به امنيت اسرائيل با وجود تغييرات درحال انجام در خاورميانه خلل ناپذير است. گروه هايي كه باعث سرنگوني مبارك شدند بايد با ما و اسرائيل همكاري كنند»! آمريكا همان ايام حتي ابايي نداشت از اينكه قطعنامه ضد اسرائيلي شوراي امنيت در محكوميت شهرك سازي صهيونيست ها را كه رأي 14 عضو شورا را با خود داشت، وتو كند.
آمريكايي ها در 4ماه گذشته هيچ ابا نكردند از اينكه
بارها بگويند نگران منافع اشغالگران صهيونيست هستند و در كنار آنها مي
ايستند، همچنان كه رژيم هاي مرتجع به ويژه در چند سال اخير از پيمودن همين
مسير دريغ نكرده اند.
رژيم هايي چون سعودي و بحرين و ديگران همچنان كه
در جنگ تحميلي عليه ملت ايران كنار صدام ايستادند، در جنگ هاي 33روزه سال
2006 و 22 روزه 2008 عليه ملت هاي مظلوم لبنان و فلسطين هم كنار اسرائيل
ايستادند درحالي كه نه ذره اي غيرت «عربي» داشتند و نه كمترين تأسفي در
جانشان دويد از اينكه مسلمانان «سنّي» را در غزه يا شيعيان را در لبنان قتل
عام كنند. هويت «عبري» سران سعودي و ديگر هم قطاران آنها را همه در آن
فجايع ديدند و امروز كسي باور نمي كند كه آنها داراي حميّت عربي و نگران
هويت سنّي باشند.
همين جناب حمدبن عيسي بن آل خليفه شاه بحرين بود كه چند سال پيش در ديدار با «موندو» سفير آمريكا در منامه گفت «ما اكنون روابط اطلاعاتي و امنيتي با اسرائيل داريم و آماده توسعه روابط در ديگر حوزه ها هستيم. من دستور داده ام مقامات بحرين ديگر از لفظ دشمن و رژيم صهيونيستي براي اسرائيل استفاده نكنند». اكنون اگرچه موقعيت و مكان عوض شده، همان اتفاق لبنان 2006 و غزه 2008 درحال تكرار است، اين بار در بحرين و يمن و رياض. و اين بار به جاي پاتك حزب الله و حماس، اين ملت ها هستند كه به خيابان آمده اند و با دست خالي در برابر تانك هاي جبهه عبري - مستظهر به سران مرتجع- سينه سپر كرده اند. ميدان همان ميدان و جنگ همان جنگ است.
جمهوري اسلامي ايران همان طور كه در آن نبردها پيشاهنگ جبهه حمايت از مقاومت اسلامي و جبهه ضدصهيونيستي- ضد آمريكايي بود امروز هم پيشاهنگ انقلاب ضدآمريكايي-ضد صهيونيستي است.به اعتبار همين پيشاهنگي دولت جمهوري اسلامي و رئيس جمهور محترم بود كه در نظر سنجي ها نام احمدي نژاد در كنار نام سيدحسن نصر الله در جايگاه محبوب ترين شخصيت هاي سياسي منطقه نزد ملت ها قرار گرفت. اين سرمايه ارزان به دست نيامده است و امروز حياتي ترين زمان براي هزينه كردن آن است.
دشمن البته مي كوشد ميان ملت هاي مظلوم انقلابي و
جمهوري اسلامي فاصله بيندازد. آنها از يك سو با تبليغات ايران هراسانه و
شيعه هراسانه مي كوشند تا ايران را به انفعال وادارند و از سوي ديگر پروژه
هاي گوناگوني در پيش گرفته اند كه دولت جمهوري اسلامي را از چشم ملت ها
بيندازند و انقلابيون منطقه را از ناحيه ايران نااميد كنند. آنها به درستي
معتقدند كه كانون الهام بخش و پمپاژكننده انرژي انقلاب ها ايران است و اگر
ميان اين كانون و انقلاب ها فاصله بيفتد، مي توان نهضت طوفاني امت اسلامي
را مهار كرد.
اگر بيروت در مهرماه سال گذشته به دكتر احمدي نژاد آغوش گشود، قدرشناسي ملت لبنان از الگوي مقاومت بود.
اين الگو و اعتبار را نبايد با اتفاقات مشكوكي نظير دعوت از پادشاه بدنام و خائن اردن- كه اتفاقاً سناريوي ايران هراسي و جنجال هلال شيعي را كليد زد- مخدوش كرد همچنان كه شعار تفرقه افكنانه مكتب ايراني (اسلام ايراني!) آن هم از سوي چهره اي كه بعداً با دورزدن وزارت خارجه به ملاقات ملك عبداله در امّان رفت، بوي بازي در زمين و منطبق با نقشه دشمن مي داد. ملت ما حق دارد بپرسد كه ثمره حسن ظن و اعتمادسازي يكطرفه دولت ها در طول 20-15 سال گذشته با آل ابوسفيان - و به قول بعضي ها «سفياني»ها- چه بوده است؛ عبارت «سر مار را بايد در ايران كوبيد» كه ملك عبداله سعودي به ديپلمات هاي آمريكايي گفت و تكذيب هم نكرد؟ يا پول هاي گزافي كه خرج تر و خشك كردن سران فتنه سبز، شبكه هاي ضدايراني و سازمان هاي تروريستي شد؟! آيا از قساوت آنها عليه مقاومت اسلامي لبنان و فلسطين يا عليه ملت هاي خود كاست؟ اين ديپلماسي كجا كمترين خبري داشته است؟ رژيم سعودي در ماجراي عراق و فلسطين و لبنان و افغانستان و مصر، غير از خيانت كدام نقش را داشته است؟ در ماجراي تونس جز دعوت ديكتاتور فراري به رياض خدمت ديگري هم كرده است؟ در يمن و بحرين چطور؟! آنها جز دشمني با جمهوري اسلامي ايران و ملت هاي مسلمان هنر ديگري نداشتند و جز به مثابه «مزدور» و «شرطه اجاره اي» براي آمريكا و اسرائيل(شاه- شرطه هاي اسرائيلي) عمل نكرده اند، و بنابراين طرف شرمنده، متهم و بدهكار حوادث چند سال گذشته و چند ماه اخير هستند.
منطق و موضع جمهوري اسلامي ايران در اين ميان منطق روشن و افتخارآميزي است. دفاع از بديهي ترين حقوق انساني ملت ها در برابر آرايش سركوبگرانه آمريكايي-صهيونيستي، منطق عامه فهمي است همچنان كه مخالفت با تعرض نظامي به كشورهايي نظير بحرين و ليبي (و يمن در گذشته). اين موضع علني ما براساس استانداردهاي جهاني و حقوق بشر است. جمهوري اسلامي برخلاف غرب كه از كودتاهاي مافيايي عليه ملت ها و انقلاب ها حمايت مي كند، از حق رأي و حاكميت ملت ها پشتيباني مي كند بي آن كه در امور آنان دخالت كند.
جمهوري اسلامي به شهادت تاريخ معاصر، خود را در طول ملت ها تعريف كرده و بنابراين از هر گلي كه ملت ها- از عراق و تركيه و فلسطين و لبنان گرفته تا مصر و تونس- به دروازه مستكبران و ديكتاتورهاي همسوي آنان زده اند، خشنود است. بعد از اين هم شريك غم و شادي ملت هاست و منافع راهبردي خود را در اين همراهي تراز اعتقادات اسلامي مي بيند.
ملت ها يك به يك قطعات نقشه و پازل «خاورميانه بزرگ اسلامي» را برمي گردانند و سرجاي خود مي گذارند. سرهم شدن اين جورچين بزرگ، اگر دير و زود داشته باشد قطعاً سوخت و سوز نخواهد داشت. در اين ميان ديپلماسي دولت جمهوري اسلامي مي تواند بر سرعت عمل در تكميل نقشه خاورميانه جديد بيفزايد همچنان كه تاكنون چنين بوده است. غرب نمي تواند با ترسيم خط قرمزهاي تصنعي، به راه اندازي حمام خون در منطقه ادامه دهد. اين كار را بايد هزينه دار كرد ولو از طريق افشاي جنايات آنان.
خراسان:صياد شيرازي و يک دنيا کاري که انجام نداده ايم
«صياد شيرازي و يک دنيا کاري که انجام نداده ايم»عنوان سرمقاله روزنامهي خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن ميخوانيد؛عمري به پاکي و نيکي زندگي کردن و در اوج عزت و شرف زيستن، افتخار لباس سربازي اسلام و قرآن و وطن به تن داشتن، رشادت ها و حماسه ها آفريدن و سرانجام با وضوي عشق به ديدار معبود شتافتن، «نيک آغاز» و «نيک فرجامي» چنين بشکوه و بايسته پاکجانان و بزرگمرداني را تقدير و سزاست که قدم در مسير نور گذارده اند و تن و جان خود را از بستر خاک برکشيده و به افلاک سر کشيده اند، خانه يار را جسته اند و بر در جانان دق الباب کرده اند.
امير سرافراز ارتش ايران سپهبدشهيد صيادشيرازي يکي از ستارگان پرفروغ و بي غروب سپهر سراسر نور عزت، شرف، سرافرازي و خداباوري است که خدايش در لباس سربازي دين و ميهن عزيزش داشت و با همين «لباس افتخار» در اوج عزت به جوار خود «بارش» داد.
و چه غبطه ها که مي توان و بايد خورد به آغاز و انجام نيک و پر خير و برکت و زندگي سراسر سعادت چنين بزرگمرداني که طلوعشان از کرانه غيرت و عزت و شرف غروب ندارد، چرا که سرمايه وجود و هستي خود را صرف کسب معرفت و تحکيم حق باوري و پاکجاني کردند و پس آن گاه «لباس غيرت» به تن، جانانه در مقابل خصم دين و ميهن چون سرو قد بر افراشتند و سينه سپر کردند و مردانه بر تجاوز دشمن ناجوانمرد راه بستند و چنان دلاورانه بر لشکر عظيم و مجهز تجاوزکاران تاختند که نه تنها ديگر حتي يک وجب از خاک وطن در چنگ دشمن متجاوز باقي نماند و پرچم سه رنگ ايران ديگر بار بر فراز مسجد جامع خرمشهر عزيز به اهتزاز درآمد بلکه ديگر بار پرچم عزت و غيرت و دلاورمردي ايرانيان چنان بلند بالا و بر افراشته شد و قد کشيد که پس از اين ديگر هيچ خصمي با هر پشتوانه اي هرگز سوداي تجاوز به ايران زمين را در سر نپروراند چه رسد به اين که خيال جداسازي و تسلط بر بخشي از ايران بلکه حتي وجبي از خاک ايران زمين را در مخيله خود بپروراند.
مي توان و بايد غبطه خورد به دلاورمردان باورمندي همچون صيادشيرازي، چمران، همت و باکري و جهان آرا، فلاحي و فکوري و برونسي، کاوه و بابانظر و چراغچي و فرودي و شوشتري و ... و هزاران شهيد غيرتمند و سرافراز و سعادتمندي که جان به کف گرفتند و خالصانه به محضر يار تقديم کردند تا ايران بماند، تا اسلام بماند، تا دين و ميهن تا قيام مهدي موعود(عج) بماند، تا ايران و ايراني سرافراز بماند، تا شرف و حيثيت و عزت و سرافرازي ايران و ايراني پاينده و جاودان بماند.
مي توان و بايد غبطه خورد به صيادشيرازي و ??? هزار شهيد ديگر اين خاک مردپرور و دلاورخيز که با خداباوري و حق مداري، غيرتمندي و شرافتمداري، عزت مداري و شجاعت خود به برکت اسلام و خون شهيدان براي هميشه نه تنها بر ننگ عهدنامه هايي چون «گلستان» و «ترکمانچاي» و جدا شدن بخش هايي از وطن چون قره باغ، گنجه، باکو، داغستان، گرجستان و مغان در عصر قاجار و واگذاري بحرين در دوره پهلوي و ... و قطعه قطعه شدن ايران، مهر پايان زدند بلکه روشن ترين نماد و جلوه خداباوري، عزت طلبي، آزادگي، استقلال خواهي، وطن دوستي، شجاعت و دلاوري يک ملت را در مقابل ديدگان جهانيان عصر حاضر و اعصار آينده قرار دادند.
مي توان چنان زيست، چنان عمل کرد، چنان بزرگ و بزرگوار شد و چنان عزيز و سرافراز شد و در هر لباسي چنان در راه اعتلاي دين و ميهن سربازي کرد که به بار خاص درگاه ربوبي راه يافت و مقيم حريم يار شد.
هر که در محضر حق عزيز شد و عزت يافت در نزد مردمان نيز عزيز و بلند مرتبه و گرانقدر مي شود آري مي توان و بايد به سربازان سرافرازي چون شهيد صياد شيرازي غبطه خورد که رهبر و مرادش او را چنان عزيز مي شمارد و احترام مي کند که دو زانو در کنار تابوت او که مزين به پرچم سه رنگ ايران اسلامي بود مي نشيند و بر آن بوسه مي زند تا همگان ببينند و بدانند که احترام به سرباز دين و ميهن، احترام و ارج نهادن به نماد عزت و سرافرازي و شرف و آزادگي و غيرتمندي و حق مداري است.
و اما مي توان و بايد به اميران و سرداران و سربازان و پاسداران و بسيجيان و غيرتمندان سرافرازي همچون صياد شيرازي غبطه خورد که مي توانند و بايد الگوي همه حق باوران و آزادگان و خصوصا جوانان عزيز ايران زمين باشند، الگوي خداباوري، غيرتمندي، شرافتمندي، عزت مداري، شجاعت، دلاوري و تدبير، الگوي ميهن دوستي و جانبازي و سربازي، الگوي وطن خواهي و سربلندي و سرافرازي، الگوي ادب و نظم و دانش اندوزي، الگوي حرکت و پيشرفت و تعالي و سعادت.
اما آيا به راستي همه ما از اهل رسانه خصوصا رسانه ملي، گرفته تا آموزش و پرورش و دانشگاه ها و نهادهاي فرهنگي تا اهل هنر از شاعران و نقاشان و نويسندگان تا فيلم سازان اولا خود به چه ميزان از سرداران و اميران سرافرازي همچون صياد شيرازي ها اين نمادهاي حماسه و ايثار و حافظان دين و ميهن شناخت داريم و ثانيا تاکنون چه کارهاي قابل و ارزشمندي براي شناساندن جايگاه اين بزرگمردان عرصه تاريخ ايران انجام داده ايم و از همه مهم تر اين که براي الگوسازي از اين قهرمانان و دلاورمردان عرصه حماسه و ايثار و شهادت و جانبازان حريم دين و ميهن براي جوانان امروزي و فرداي ايران چه اقدام قابل توجهي انجام داده ايم آيا مي توانيم به خود اجازه دهيم ادعا کنيم که توانسته ايم لااقل بخشي از دين خود را در معرفي بزرگواران و بزرگمرداني چون صياد شيرازي و الگو سازي از آنان براي نسل هاي کنوني و آيندگان ادا کرده ايم آن هم در عصري که ديگران با استفاده از برترين فناوري ها و به کارگيري بهترين هنرمندان و نويسندگان و برنامه ريزان و برنامه سازان با ساخت نمادهاي دروغين از نداشته هاي خود حتي براي جهان الگوسازي مي کنند.
آيا هنوز وقت اقدامي جدي، اساسي، اصولي و مبنايي براي الگوسازي از سرافرازان و بزرگمرداني همچون شهيد صياد شيرازي فرا نرسيده؟ آيا واقعا قبول نداريم که در اين زمينه يک «دنيا کار انجام نشده» پيش رو داريم؟ آيا بر همه مسئولان و برنامه ريزان و بر همه ما و خانواده ها واجب نيست که در اين زمينه کاري در خور و قابل انجام دهيم تا در مقابل نسل هاي آينده به «قدرناشناسي» و «ناسپاسي» و «ندانم کاري» متهم نباشيم؟
جمهوري اسلامي:ما و اين امتحان الهي
«ما و اين امتحان الهي»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ساده لوحانه است اگر تصور شود قيامهاي مردمي در كشورهاي عربي و شمال آفريقا با مديريت آمريكا و همدستان اروپائي سران كاخ سفيد به راه افتاده و در پي تحقق اهداف مورد نظر آنهاست. اين نظريه انحرافي را خود آمريكائيها القاء ميكنند تا اعتبار خود را، كه در اثر تحولات منطقه بشدت آسيب ديده، تا حدودي ترميم و حفظ كنند. علاوه بر اين، آمريكائيها تلاش وسيعي را براي سوار شدن بر موجي كه در اثر قيامهاي مردمي در منطقه به راه افتاده آغاز كرده و اقدامات زيادي براي مصادره انقلابها در كشورهاي مصر، تونس، يمن و ليبي بعمل آوردهاند و در بعضي كشورها نيز از طريق صدور دستورالعمل سركوب مردم، موقتاً جلوي به نتيجه رسيدن انقلابها را گرفتهاند. اين تلاشها، انحرافي بودن اين تحليل را به اثبات ميرسانند.
تحليل درست تحولات منطقه اينست كه در كشورهاي عربي و شمال آفريقا قيامهاي خودجوشي توسط ملتها صورت گرفته و درحال رشد و توسعه است. ريشه اين قيامها بيداري مردم است و اين بيداري از دو عامل مهم ناشي شده است؛ نهضت جهاني اسلام به رهبري امام خميني و گسترش امكانات اطلاع رساني در سطح جهان.
تجاوزات بيحد و حصر آمريكا و همدستان اروپائيش در گوشه و كنار جهان به حقوق ملتها، اشغال نظامي افغانستان و عراق، جنايات كم نظير صهيونيستها در فلسطين و در مقابل اين ظلمها و جنايات، مقاومت پيروز مردم فلسطين و لبنان و عراق و افغانستان نيز از عوامل مهم بيداري ساير ملتها بودند. فساد حاكمان كشورهاي عربي و شمال آفريقا به ويژه مصر، تونس، ليبي، يمن، مراكش، الجزاير، اردن، عربستان و شيخ نشينهاي جنوب خليج فارس و وابستگي آنها به قدرتهاي استعماري، كه از يكطرف به استبداد و غارت ثروتهاي ملي منجر شد و از طرف ديگر، تحقير ملتها را در پي داشت، نيز زمينه را براي قيام ملتها فراهم ساخت و انفجار خشم مردم در سراسر خاورميانه عربي و شمال آفريقا، اين منطقهي حساس از دو قاره آسيا و آفريقا را به انبار باروت و منطقه مينگذاري شدهاي تبديل كرد كه اولين قربانيان آن، ديكتاتورهاي وابسته به آمريكا و ساير قدرتهاي استعماري غربي هستند و در نهايت، لطمه بزرگي به خود استعمارگران و در رأس آنها آمريكا وارد شده و در ادامه ضربات بيشتري بر اين پيكر نحيف وارد خواهد شد.
در اين ميان، موجوديت رژيم نامشروع و غاصب صهيونيستي، كه با تكيه بر حمايتهاي مستمر قدرتهاي استعماري و استفاده ابزاري از مهرههاي منطقهاي آنها يعني ديكتاتورهاي حاكم بر كشورهاي منطقه توانسته است تاكنون به حيات ظالمانه و ننگين خود ادامه دهد، بيش از هر زمان ديگري در معرض خطر زوال قرار گرفته و بيشترين آسيب اكنون متوجه اين رژيم پوشالي است. اين واقعه، از ساير رويدادها و عوارض تحولات منطقه مهمتر است و ميتواند سرنوشت منطقه را بطور كلي تغيير دهد.
با چنين نگاه واقع بينانهاي به تحولات منطقه، ميتوان گستره تغييرات بنيادي اين مقطع از تاريخ را فراتر از يك بخش محدود از جهان ديد و طبعاً بايد آنرا به بخشهاي وسيعتري تعميم داد. در اين نگاه، حتي ميتوان خود آمريكا و اروپا را كه عوامل اصلي فساد و ظلم و بيعدالتي در جهان هستند نيز مشمول تحولاتي دانست كه با قيامهاي خودجوش مردمي شكل ميگيرند و اهداف بلندي همچون استقرار عدالت اجتماعي را در برنامه كار خود دارند.
آمريكا و اروپا حتي در همين مقطع نيز درك صحيحي از موقعيت ندارند و به جاي آنكه از فرصت پيش آمده براي ترميم چهره ظالمانه خود استفاده كنند در مقابل ملتها قرار گرفتهاند و نفرت ملتها را نسبت به خود افزايش دادهاند.
كشتار مردم ليبي در بمبارانهاي هواپيماهاي ناتو كه طي روزهاي گذشته صورت گرفته هر چند با توجيهات مضحكي از قبيل "اشتباه" همراه شد، لكن به روشني ثابت كرد كه قدرتهاي غربي مثل هميشه در برابر ملتها قرار دارند و براي منافع خودشان مرتكب هر جنايتي ميشوند. اصل حضور جنگندههاي ناتو در حمله به ليبي نيز با هدف تسلط بر نفت اين كشور صورت گرفت و تحركات سياسي روزهاي اخير كه تباني ميان آمريكا و عربستان و حكام بحرين و خاندان قذافي را آشكار ساخت نيز طشت رسوائي دولتمردان واشنگتن را به زمين انداخت.
تفاوت ميان اين تحليل صحيح و آن تحليل انحرافي كه ميگويد همه اتفاقات منطقه زير سر آمريكاست، اينست كه پذيرش آمريكائي بودن اين تحركات ايجاب ميكند آمريكا را قدرتمندتر از هميشه فرض كنيم و منتظر رقم خوردن سرنوشت منطقه توسط آمريكا بمانيم. اما تحليل واقع بينانهاي كه تحولات منطقه را نتيجه بيداري و حركتهاي خودجوش و ارادي ملتها ميداند ايجاب ميكند از فرصت پديد آمده توسط ملتها حداكثر تلاش براي تقويت اين اراده و گسترش اين بيداري بعمل آيد و آخرين ضربههاي كاري به ريشههاي استعمار و استبداد، زده شود تا همه ملتها آزاد شوند و زمينهاي براي ظلم و بيعدالتي باقي نماند.
واقعيت اينست كه اكنون آمريكا و ساير قدرتهاي
زورگو در برابر تحولات منطقه خاورميانه عربي و شمال آفريقا درحالت انفعالي و
تدافعي قرار دارند. هوشمندي و زيركي سران كشورهاي اسلامي مستقل در اين
مقطع و استفاده به موقع آنها از فرصت پيش آمده ميتواند اين قدرتهاي فاسد
را تا خلع سلاح كامل به عقب نشيني وادار نمايد و در مقابل، بيعملي سران
كشورهاي اسلامي مستقل و مشغول شدن آنها به مسائل بيهوده يا درگيريهاي
داخلي، زمينه را براي خارج شدن قدرتهاي فاسد جهاني از حالت انفعالي فراهم
خواهد ساخت و آنها با تجديد قواي مجدد كنترل اوضاع را دردست خواهند گرفت.
اين، يك فرصت استثنائي است. خدا چنين فرصتهائي را گاهي در اختيار قرار
ميدهد تا بندگان خود را امتحان نمايد. ما از اين امتحان الهي آيا سربلند
خارج خواهيم شد؟
رسالت:بازنده حتمي تحولات منطقه
«بازنده حتمي تحولات منطقه»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد مهدي انصاري است كه در آن ميخوانيد؛پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به عنوان مهمترين و تعيينكنندهترين رويدادي كه بيرون از چارچوبهاي مدنظر ابرقدرتها در قرن بيستم به پيروزي رسيد، منجر به ايجاد يك "هژموني غالب فرهنگي و سياسي" در سراسر دنيا و بويژه در جهان اسلام گرديد كه سه مشخصه اصلي و راهبردي داشت: اول، "تمسك به آموزههاي حقيقي اسلامي"؛ دوم، "دكترين مقاومت" و سوم "استقلال خواهي". اين هژموني، البته از همان روز اول عصبانيت غرب و شرق را در پي داشت و منظومهاي از سناريوها و نقشههاي پيچيده براي درهم شكستن اين منبع قدرت كليد خورد؛ تلاش براي ساقط كردن انقلاب و رژيم سياسي برآمده از آن، منزوي سازي، تحريم، تحميل جنگ نظامي، جنگ نرم، ايران هراسي، شيعه هراسي و در يك كلام "مهار" قدرت فزاينده جمهوري اسلامي.
بعد از سه دهه تلاش كانونهاي فكر و استراتژيستهاي برجسته جبهه غرب، مبني بر اينكه شرايطي بر ايران تحميل شود تا فضاي تنگتري براي تنفس داشته باشد، "كابوس غرب" به هم ريخت و "سياست مهار ايران" در وضعيت آچمز قرار گرفت. كسي فكر نميكرد خودسوزي يك سبزيفروش دورهگرد تونسي در اعتراض به اوضاع اسفبار اقتصادي و فرهنگي و سياسي كشورش، "دومينوي سقوط نظامهاي ديكتاتوري وابسته به غرب" را رقم بزند. از ژانويه 2011، ورق برگشت و باز هم تمام محاسبات و معادلات مشاوران ارشد دولت واشنگتن و موسسات تحقيقاتي وابسته به كاخ سفيد، نقش برآب شد و جهان با "برش جديدي" از تحولات و مناسبات سياسي مواجه شد. قطعا در تاريخ قرن 21، "سال 2011" به عنوان مقطع حائز اهميتي در شكلگيري روابط بينالمللي جديد و علني شدن حقايق دنياي اسلام ثبت خواهد شد.
براي كارشناسان و تدوينكنندگان برنامههاي استراتژيك و محافل قدرت غرب بسيار دشوار است كه باور كنند قدرت و نفوذ ايران در ميان ملتهاي منطقه عليرغم سه دهه تبليغات منفي و نيز روابط حداقلي اين كشورها (مصر، تونس، ليبي و ...) با تهران "الگوي انقلاب اسلامي" به طور عيني و حتي مو به مو (شعارها، پيشتازي علماي ديني، شهادت، نمازهاي جماعت و جمعه و...) دنبال ميشود. شايد در روزهاي ابتدايي حضور "باراك اوباما" در كاخ سفيد براي كارشناسان سياسي معلوم نبود كه رئيس جمهور جديد آمريكا قرار است از چه رهيافتي براي پيگيري سياست خارجي و امنيت دولت خود در قبال "حكومت ايران" استفاده كند و اين ابهام امروز صد چندان شده است. هرچند وقوع ناآراميها و حوادث تلخ پس از انتخابات سال 1388، اميدهاي كاذبي را در دل آنها ايجاد كرد و به تعبير مشاوران امنيت ملي برنامههايي به اصطلاح عملي براي مهار ايران تدوين شد! گزارش "مايكل آيزنشتات" (2010)، مدير موسسه مطالعات نظامي و امنيتي واشنگتن نمونهاي از اين برنامهها بود كه بر مبناي روانشناسي سياسي و با هدف قرار دادن ذهن مردم جامعه ايران طراحي شد و علاوه برداشتن راهبردهايي براي جنگ نرم علني با جمهوري اسلامي، راهاندازي يك برنامه ارتباطات استراتژيك را در قبال جبهه اپوزيسيون داخلي و خارجي توصيه ميكرد.
همانطور كه 25 سال پيش "اريك رولو" مشاور ارشد "فرانسوا ميتران" رئيس جمهور اسبق فرانسه گفته بود كه علت حمايت ما از صدام حسين، خطر اسلام است كه از ايران سربرآورده و اگر اسلام در ايران سركوب نشود به سرعت جهان اسلام را فرا ميگيرد، هفته گذشته هم "دانيلون" مشاور امنيت ملي اوباما گفته است روحانيون تهران اقدامات ما را در منطقه زير نظر دارند و درست از آب در آمدن پيشبيني آنها، كار دولت اوباما و دولتهاي بعدي آمريكا را "در كل جهان اسلام" با مشكل مواجه خواهد كرد.
انقلاب اسلامي كه بنا به تبليغات رسانهاي و جنگ رواني غرب، در يك كشور منزوي شده پس از 30 سال با انبوهي از مشكلات داخلي، بحران اقتصادي و... دست و پنجه نرم ميكند پس چطور قادر است الهام بخش بيداري اسلامي در كشورهاي منطقه و حتي جهان باشد؟! اين يك سئوال اساسي و كاملا منطقي است كه اين روزها در ذهن بسياري از انديشمندان آزادانديش و متفكرين آزاديخواه دنيا ايجاد شده كه به راستي همان جمهوري اسلامياي كه ميگفتيد روبه زوال و دچار بحرانهاي متعدد است چگونه به قدرت برتر واستراتژيكي تبديل شده كه در هر تصميمگيري و برنامهاي بايد هدف محوري، مهار ايران باشد؟! و چطور است كه هژموني اسلامي - ايراني، در مناسبات منطقهاي و در ميان ملتها و نخبگان و علماي ديني مسلمان حرف اول را ميزند؟!
به هر روي موج بيداري اسلامي باتحولات جديدي پيش
خواهد رفت و اصول سه گانه هژموني سياسي و فرهنگي جمهوري اسلامي، به نحوي
پررنگتر در مقاومت و انقلاب ملتهاي مسلمان و مظلوم عربي و شمال آفريقا
ظاهر خواهد شد. اوباماي دموكرات، كه عليالقاعده بايد از دموكراسي خواهي در
كشورهاي عربي حمايت كند در يك مخمصه استراتژيك گير افتاده است. اگر همان
طور كه او و مشاورانش و دستاندركاران كانونهاي قدرت غرب نتوانستند براي
بنعلي و مبارك كاري كنند، براي حفظ قذافي و ملك عبدالله و علي
عبداللهصالح و آل خليفه نيزاقدامي عملي به انجام نرسانند و در ايام بحراني
اين ديكتاتورها را تنها بگذارند چگونه ميتوانند حامي خوبي براي چنين
نظامهايي باشند؟!
آنها چگونه ميتوانند از پنجمين ناوگان دريايي خود
كه در مجاورت ايران و در جزيره كوچك بحرين مستقر شده صيانت به عمل آورند؟
از آن طرف، آرمان دموكراسي و آزادي كه آمريكاييها سيصدسال افتخار ترويج
اصول آن را داشتهاند چه سرنوشتي و چه تجربهاي را خواهد داشت؟ از اينها
گذشته در هر حالت، قدرت غيرقابل مهار الهام بخشي انقلاب اسلامي و عكسالعمل
بيداري اسلامي ملت ها چه خواهد بود؟
آيا واقعا اوباما و اساسا سياستمداران غرب بازنده حتمي اين معادلات خواهند بود؟
در
آينده نزديك امواج بيداري ملتهاي مسلمان، متلاطمتر ميشود و قراين و
نشانهها حكايت از آن دارند كه نخبگان و ملتهاي مسلمان به اين حقيقت وقوف
يافتهاند كه دنياي غرب هيچ جذبه و جذابيتي ندارد. دنياي غرب، ابهتي
پوشالين و ماهيتي شيطاني داشته و دارد. شعارهاي غرب، سياستها و آرمانهاي
آن، وعدهها و وعيدهايش، تبليغات و ابزارهاي قدرتش همه و همه دروغ است و
غرب، جز به تحقير مسلمانان و منافع نظام سرمايهداري به چيزي ديگر
نميانديشد. غرب "اسلام هراسي" را براي ستيز با انديشه ديني مسلمانان به
راه انداخته و از افراط گرايي و راديكاليسم براي ضربه به هويت اسلامي بهره
جسته است.
در واقع دست غرب و عواملش براي مسلمانان رو شده است و پشتپرده بده بستانهاي صهيونيستها و غرب افشا گرديده و به مدد توسعه رسانههاي جديد و تسهيل ارتباطات بين نخبگاني در كشورهاي اسلامي، قطعا نمودها و نمادهاي آگاهي، بصيرت، مقاومت و گرايش به آموزههاي حقيقي اسلامي در جهان اسلام گسترش خواهد يافت. غرب بايد بپذيرد كه بازنده قطعي و حتمي هموست و با تحولات چندان پيچيدهاي هم روبهرو نيست! جهان اسلام، "اسلام حقيقي" را ميخواهد و برآن شده تا استثمار و فريبكاري و توطئه جبهه كفر را ريشه كن كند.
البته و صد البته، الگوي حيات بخش و بيدارگر انقلاب
اسلامي ملت ايران و شيريني و افتخار حق طلبي و مجاهدت سه دههاي آنان در
تمام عرصهها به مذاق ملتهاي مسلمان خوش آمده است. ارادهها و تصميمها و
بصيرتهايي كه در طول زمان انباشت شدهاند و امروز بايد يكي پس از ديگري
بروز كنند و به مدد الهي كسي را ياراي مقابله با خواست ملتها نيست.
انشاءالله.
قدس:نگراني اسرائيل از تحولات جهان عرب
«نگراني اسرائيل از تحولات جهان عرب»عنوان يادداشت روز روزنامهي قدس به قلم دکتر سعدا... زارعي است كه در آن ميخوانيد؛حملات اخير ارتش رژيم صهيونيستي به نوار غزه که از يک هفته پيش تا کنون ادامه داشته و به شهادت بيش از 20 نفر از ساکنان اين باريکه منجر شده، با اين انگيزه صورت مي گيرد که از طريق اين عمليات نظامي، ضريب واکنش و توانمندي نيروهاي فلسطيني و بويژه نيروهاي جنبش حماس و حجم و کيفيت سلاحهاي جديد اين نيروها، مورد سنجش و ارزيابي قرار گيرد.
شکي نيست که مقامهاي رژيم صهيونيستي به شدت از تغيير و تحولات اخير منطقه و بويژه فروپاشي حکومت وابسته و همپيمان خود در مصر نگران هستند، زيرا با تحولات و رخدادهاي مصر در چند ماه اخير، عملاً محاصره غزه شکسته شده و با گشوده شدن گذرگاه رفح و تردد آزاد از اين معبر، رژيم صهيونيستي سخت نگران آن است که نيروهاي مقاومت فلسطيني توانسته باشند با انتقال تسليحات نظامي دفاعي، توان خود را ارتقا دهند.
اسرائيليها به شدت نگران بي ثباتي راهبرد امنيتي خود هستند و سفرهاي پي درپي مقامهاي ارشد اين رژيم به ايالات متحده آمريکا، از سرگرداني و احساس خطر آنان نسبت به تغييرات سياسي و نظامهاي کشورهاي عربي و همپيمانشان در منطقه و تأثير آن بر موقعيت نيروهاي فلسطيني حکايت دارد.
اما اين نگراني و بحراني که اطراف آنها را فراگرفته، با حمله نظامي به غزه نمي تواند پوشش داده شود و آنها نسبت به روند تحولات لجستيکي در غزه و کرانه باختري نگران هستند و احساس مي کنند دچار يک خلا اطلاعاتي مرگ آور شده اند.
از اين رو، دستگاه هاي اطلاعاتي رژيم صهيونيستي، از برآورد دقيق توان دفاعي و نظامي نيروهاي مقاومت و جنبش حماس ناتوان شده اند، ضمن اينکه عمليات نظامي و موشکي نيروهاي مقاومت در پاسخ به تجاوزها و حملات مختلف اين رژيم نيز در ماه هاي اخير بر نگراني و هراس رژيم صهيونيستي و ساکنان شهرکهاي صهيونيستي اطراف نوار غزه افزوده است.
گفتني است، ارتش اسرائيل با انجام دور جديدي از حملات پراکنده و هوايي و اعمال فشار، در صدد ارزيابي توان نظامي مقاومت با هدف کشف نوع و ميزان تجهيزات دفاعي در اختيار اين نيروها و اطمينان از ثبات امنيتي در اين ناحيه هستند.
از سوي ديگر، به نظر مي رسد رژيم صهيونيستي از مسير حملات نظامي و تشديد فشار بر نوار غزه مي کوشد اميد فلسطينيها به بهبود شرايط امنيتي و سياسي آنها را به يأس تبديل کند، زيرا پس از سقوط حکومت حسني مبارک و تغييرات سياسي گسترده در مصر و ساير کشورها و دولتهاي عربي همسو با اسرائيل، مردم فلسطين و گروه هاي مقاومت اعتماد به نفسي مضاعف پيدا کرده اند.
بويژه نوع موضعگيريها و ديدگاه هاي مقامهاي مصري از جمله «نبيل العربي» وزير خارجه و «عصام شريف» نخست وزير دولت موقت مصر و موضعگيريهايي که شخصيتهاي برجسته مصري همچون «محمد البرادعي» درباره مسأله فلسطين و هشدارهايي که به رژيم صهيونيستي داده اند، موقعيت نيروهاي فلسطيني را در مناسبات سياسي جاري، ارتقا داده است.
اسرائيليها براي مهار و کنترل اين روند، دست به يکسري عمليات سياسي، تبليغاتي و نظامي همزمان زده اند تا با استفاده از انحراف توجه جهاني به تحولات و انقلابها در کشورهاي عربي و جنگهاي داخلي و کشتار در اين کشورها، به برخي هدفهاي خود در بحث نوار غزه دست يابند.
با اين حال، بايد گفت، با وجود تهديد مقامهاي رژيم
صهيونيستي به امکان آغاز يک حمله نظامي فراگير و همه جانبه ديگر عليه نوار
غزه، با توجه به شناختي که از رژيم صهيونيستي و شرايط سياسي و نظامي اين
رژيم و اختلافهاي سياسي شديد در داخل دولت اين رژيم وجود دارد و با نگاه به
تجربه جنگ 22 روزه غزه و ارزيابي بسيار منفي ژنرالهاي ارتش اسرائيل از جنگ
غزه، بسيار بعيد خواهد بود که اسرائيل در شرايط کنوني بتواند تهديد خود را
عملي و يک عمليات نظامي گسترده را عليه نوار غزه آغاز کند.
با اين وصف،
نمي توان اين تهديدها را ناديده گرفت و از آنجا که رفتار رژيم صهيونيستي
پيش بيني ناپذير است، بايد جايي را براي اين مسأله در نظر گرفت. کشورهاي
اسلامي نيز بايد با هشدار جدي، مانع تجاوز بيشتر و دوباره اسرائيل عليه
مردم بي دفاع غزه شوند.
در يک ارزيابي کلي، بايد يادآور شد، در صورت اقدام رژيم صهيونيستي براي شروع جنگي ديگر عليه غزه، مسلماً شرايط آنها دشوارتر از دي ماه سال 1387 و جنگ اول غزه خواهد بود و در نقطه مقابل، شرايط براي فلسطينيها در دفاع از خود، هم از لحاظ رواني و سياسي و هم از بعد توان دفاعي و نيروي رزمي، بسيار هموارتر است.
با توجه به تظاهراتي که طي ماه هاي گذشته در کرانه باختري عليه دولت نتانياهو و تشکيلات خودگردان و شخص محمود عباس شکل گرفت و آثار افشاگري شبکه الجزيره از روابط پنهان سران تشکيلات خودگردان با رژيم صهيونيستي، قطعاً اقدام رژيم صهيونيستي عليه غزه، باعث انقلاب و شورش در کرانه باختري و برخي ديگر از نواحي فلسطيني نشين ديگر و البته واکنش متفاوت در کشورهاي منطقه خواهد شد.تحولات جهان عرب، وضعيت بسيار بي ثبات و مبهمي را پيرامون رژيم صهيونيستي به وجود آورده و اين مسأله، راهبرد امنيتي دراز مدت اسرائيل را به شدت تحت تأثير قرار داده است.
سياست روز:اين صفرهاي مزاحم
«اين صفرهاي مزاحم»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم بيژن كيامنش است كه در آن ميخوانيد؛موضوع حذف سه صفر از پول ملي در هفته هاي اخير از سطح رسانه ها فراتر رفت. به طوري كه رييس كل بانك مركزي در تازه ترين گفت و گوي رسانه اي خود اعلام كرد كه نه سه صفر بلكه چهار صفر از پول ملي برداشته خواهد شد. البته اين مقام رسمي همچنان گفته است كه اين برنامه براي بررسي و تحقيق بيشتر روي ميز كانون هاي علمي و كارشناسي بانك مركزي قرار خواهد گرفت .
اين گفته احتمالا نشان دهنده آن است كه اجرايي شدن اين برنامه، همچنان وابسته به نتايج بررسي هاي پژوهشي بانك مركزي است. كه البته اعلام اين خبر چشم اندازهاي اميدوار كننده تري را به روي اين موضوع مي گشايد .
زيرا آن چنان كه از گفته هاي مطرح كنندگان اين برنامه بر مي آيد ،ظاهرا حذف سه يا چهار صفر به معني برنامه اي براي ارتقا و تقويت توان اقتصادي كشور نيست . بلكه به معني تغيير برخي قراردادهاست . به عبارت ديگر بدون توجه به ماهيت و توان اقتصادي كشور ، فقط مناسبات پولي بر مبناي قراردادهاي تازه تري تعريف مي شوند . به عبارت ديگر اگر كارمندي تاكنون يك صد هزار تومان دستمزد براي هر ماه كاري دريافت مي كرده است ، براساس قرارداد تازه ، همان كارمند اين بار صدتومان ، اگر سه صفر حذف شود و ده تومان، اگر چهار صفر حذف شود ، دريافت خواهد كرد . كه البته در اين شرايط اگر قيمت هر كيلو گوشت قرمز ، مثلا ده هزار تومان باشد، براساس قرارداد جديد ، يك تومان محاسبه خواهد شد . البته نرخ همه كالاها اين چنين گرد و رند نيست و از آنجا كه گرد كردن قيمتها، براساس منطق مصطلح بازار ، همواره به سوي قيمتهاي بالاتر گرايش داشته است، بنا براين برنامه حذف سه يا چهار صفر ، اساسا با افزايش غير منطقي نرخ كالاها و خدمات در بازار همراه خواهد بود .
البته ماجراي حذف سه يا چهار صفر فقط به اين نتيجه منتهي نخواهد شد. زيرا از آنجا كه حذف صفر از پول ملي ، فقط از سوي كشورهايي انجام گرفته است كه ابتدا اقدام به تقويت ساختارهاي اقتصادي خود كرده اند ، ممكن است حذف سه صفر از پول كشور به توليد نشانه هاي غير واقعي از بخش هاي مختلف اقتصادي كشور بينجامد . اتفاقي كه مي تواند زمينه ها و بستر هاي سرمايه گذاري را براي دست اندركاران و نيز فعالان اقتصادي با اطلاعات نادرست همراه سازد .
مهمتر آنكه پول هر كشوري ، توان و موقعيت خود را از ساختارهاي توليدي و تجاري دريافت مي كند . درواقع پول ملي هر كشوري صرفا در جايگاهي مي ايستد كه ظرفيت هاي پيدا و پنهان اقتصاد آن جامعه ، فرا روي آن قرار داده است . در اين صورت ارزش پول ملي هر كشوري به تعداد صفرهاي آن كاستي و يا فزوني نميگيرد . بلكه پول ملي ، هويت و توانمندي خود را از توليد ناخالص داخلي ، رشد اقتصادي و ثبات و رشد شاخص ها وام مي گيرد .
هر اندازه كه ميزان توليد ناخالص ملي بيشتر باشد و تراز بازرگاني آن جامعه ، مثبت و متوازن باشد ، پول ملي اعتبار مي يابد و قدرت دروني و بين المللي آن در جايگاهي در خور مي ايستد . زيرا به دليل جهاني شدن اقتصاد ، محدود شدن بخشي از مرزهاي بين المللي فراروي تجارت هاي جهاني ورشد مداوم تبادلات منطقه اي و جهاني ، شاخصهايي هستند كه به ارزش اقتصادي و مبادلاتي پول ها در شبكه تجارت هاي منطقه اي و جهاني منتهي مي شود . اين ويژگي بسيار مهم نشان دهنده آن است پول ملي هر كشوري، بخش عمده اي از توان و اعتبار خود را از تجارت هاي منطقه اي و بين المللي دريافت مي كند . از اين رو كشورهايي كه خواهان افزايش توان و تقويت پول ملي خود هستند ، نبايد اين رويداد را فقط در حوزه مناسبات دروني اقتصاد خود جست و جو كنند .
تجربه كشور هايي همچون تركيه گواه درستي اين گفته هاست . اقتصاد تركيه در سالهاي طولاني همواره در گير تورم هاي فزاينده بوده است . اما هنگامي كه اردوغان مديريت كشور را در دست گرفت، توانست با توسعه گسترده ساختارهاي اقتصادي ، ايجاد بستر هاي واقعي براي حضور و مشاركت بخش خصوصي و نيز پيوند اقتصادي و تجاري با اقتصاد بين المللي ، فضاي اقتصادي و صنعتي كشور را به سوي رشد مداوم توليد ناخالص ملي به حركت درآورد. اين رويداد اقتصادي ، همزمان با تقويت پيوسته لير تركيه ، به افزايش توان صادرات كالاهاي صنعتي اين كشور نيز منتهي شد. به گونه اي كه هم اكنون اين كشور ساليانه بيش از 120 ميليارد دلار كالاي صنعتي به بازار هاي بزرگ جهان صادر مي كند .
اما اقتصاد ايران هنوز نتوانسته است به چنين چشم اندازي دست يابد . هر چند كه دولت دهم با اجراي قانون هدفمند شدن يارانه ها ، گام بسيار بلندي براي تحول و پويايي اقتصادي كشور برداشته است. از سوي ديگر دولت دهم با درك اين نكته كه گسترش واقعي خصوصي سازي و نيز اجراي جدي تر اصل 44 قانون اساسي ، در واقع مسيرهاي موثرتري هستند كه اگر همزمان با هدفمند شدن يارانهها به اجرا درآيند ، موتور صنعت و اقتصاد كشور ، از توانمندي هاي منحصر به فردي برخوردار خواهند شد. به طوري كه صنعت و اقتصاد ملي، در زماني بسيار كوتاه تر به بالندگي و تقويت قابل لمس پول كشور مي انجامد . البته اين سياست ها همچنان در دست اجرا هستند و دولت دهم نيز ، اجراي پيوسته آنها را همچون راهبردي جدي و خدشه ناپذير اعلام كرده است.
اما در كنار اين سياست هاي كارآمد كه به تقويت واقعي پول ملي مي انجامد مي بايد به كماثر شدن بخشي از سرمايه هاي ملي نيز توجه شود. زيرا هم اكنون حدود 43 ميليارد دلار از سرمايه هاي بانكها باز پرداخت نشده است.
از سوي ديگر برخي از بانك هاي كشور نيازمند افزايش سرمايه هستند و با پرداخت وام هاي گوناگون فراتر از توان خود، در موقعيت ويژه اي قرار گرفته اند . اگر به اين مقوله تنگناي كوچك بودن بخش خصوصي را هم اضافه كنيم ، در اين صورت تصويري از اقتصاد جامعه ترسيم كرده ايم كه تمامي توان و ارزش خود را در پول ملي و صفر هاي متعدد آن نمايان كرده است .
بر اين باوريم كه كانون هاي پژ.هشي و علمي بانك
مركزي ، احاطه اي هوشمندانه بر هرآنچه گفته شده است دارد و همين نكته بسيار
خرسند كننده است.
مردم سالاري:خداحافظي با صفرهاي پول ملي
«خداحافظي با صفرهاي پول ملي»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم عباس محتشمي است كه در آن ميخوانيد؛به گفته رئيس جمهور در سال جاري که به نام سال جهاد اقتصادي نام گذاري شده، موضوعاتي همچون ارزش پول ملي در دستور کار دولت قرار خواهد گرفت. در قالب طرح تحول در نظام بانکي نيز تقويت ارزش پول ملي يکي از برنامه هاي اساسي بانک مرکزي بوده که يکي از محورهاي آن بررسي کاهش چند صفر از واحد پول ملي است. لذا حذف صفر از واحد پول ملي مدتي است که مدنظر مسئولان و کارشناسان مربوطه قرار گرفته; به طوري که رئيس بانک مرکزي چندي پيش اعلام نموده که بررسي هاي بانک مرکزي نشانگر نتايج مثبت حذف چهار صفر از پول ملي بوده و پيشنهاد اجراي اين طرح طي 6 ماه آينده به هيات دولت ارائه خواهد شد.
البته وزير امور اقتصادي و دارايي نيز پيشتر اعلام کرده بود در صورت فراهم شدن تمهيدات مورد نياز، در سال 90 سه صفر از پول ملي حذف مي شود. با اين حال به نظر نمي رسد چنين تصميمي بدون هزينه و پيامد نيز باشد و قطعا آثار هزينه اي و اقتصادي و حتي اجتماعي هم به دنبال خواهد داشت.
چه عوامل و انگيزه هايي باعث مي شود تا دولت ها دست به حذف صفر و اصلاح نظام پولي خود بزنند؟ آيا حذف صفرها باعث تقويت ارزش پول ملي مي شود؟ آيا رونق اقتصادي و افزايش توليد و جذب سرمايه گذاري (داخلي و خارجي) را در سال جهاد اقتصادي به دنبال خواهد داشت؟ اين طرح تا چه حد در کاهش تورم جامعه موثر خواهد بود؟ آيا به راه حل هاي جايگزين (همچون چاپ اسکناس هاي درشت و يا بانکداري الکترونيکي، اينترنتي و مجازي و کارت هاي اعتباري) با هزينه و تبعات مربوطه در اين زمينه دقت شده است؟ چراکه به نظر مي رسد حذف صفرها از پول ملي راه حلي است که فقط در بيان ساده به نظر مي رسد و در عمل و واقعيت موانع بسيار زيادي در سر راه دارد. بايستي به نقش و ارتباط رشد و توسعه اقتصادي (قدرت توليد ناخالص داخلي) و پشتوانه هاي اقتصادي نظير ذخاير طلا،ارز،انرژي و... به عنوان عوامل اساسي در قدرت و ارزش پول ملي به طور ويژه اي در نظر گرفته شود.
حذف صفر از پول ملي از ديدگاه موافقان داراي مزيت هايي همچون کاهش هزينه ها و اتلاف وقت و تسريع در فعاليتهاي اقتصادي، ايجاد تناسب بين قدرت خريد پول ملي و حجم پول در گردش، جلوگيري از نفوذ ارزهاي خارجي در اقتصاد کشور، ايجاد زمينه هايي براي مهار تورم، سادگي در مبادلات، نگهداري ساده تر حساب ها، ارقام و ترازنامه ها، اشغال فضاي کمتر آمار و اطلاعات مالي در حافظه و هارد رايانه ها، نقل و انتقال سهل تر پول، کاهش آثار رواني تورم و نيز صرفه جويي در وقت براي شمارش حجم زياد اسکناس ها، روان سازي سيستم حسابداري، لزوم افزايش راندمان نقش اجتماعي و اقتصادي پول خواهد بود. اما به عقيده مخالفان حذف صفر از اسکناس هيچ گونه تاثيري بر شاخص هاي اقتصادي و طرف عرضه و طرف تقاضا نخواهد داشت و بيشتر اثر رواني بر جامعه مي گذارد. کاستن از تعداد صفر هاي پول، فقط ضريب تبديل کالا به واحد پول را ساده تر مي کند.
از سوي ديگر براي اجراي طرح حذف صفرها بايد کليه سيستم هاي حسابداري و مالي تغيير يابد، همچنين کليه چک ها، مسکوکات و اسناد، نيازمند تغييرات بوده که چالش هاي زيادي را به وجود خواهد آورد. ضمنا هزينه چاپ و توزيع اسکناس جديد، تغيير سکه ها را نيز بايد در نظر داشت.
برخي نقاط ضعف ديگر طرح عبارتند از: صف و معطلي مردم در بانکها براي تعويض پولها، هزينه جمع آوري و امحاي پولهاي قديمي و چاپ و توزيع اسکناس هاي جديد، حذف صفرها ممکن است در ابتدا موجب تاثيرات تورمي بر بخشي از فعاليت هاي اقتصادي شود که داراي آثار رواني نيز بر مردم جامعه خواهد بود (انتظارات تورمي)، احتمال وقوع بي نظمي بين اطلاعات قبلي و جديد در دفاتر و پايگاه هاي اطلاعاتي و صورت هاي مالي، عدم امکان تعويض همه پولها در بازه زماني اعلام شده، سردرگمي مردم در فاصله زماني دوگانگي پول، چاپ پولهاي تقلبي به خاطر عدم اطلاع مردم در فاصله زماني جابجايي واحد پول، کاهش قدرت خريد مردم (هر کسي که تا به امروز از طريق سپرده گذاري در نظام بانکي، سرمايه مورد نياز براي اقتصاد کشور را تامين کرده، متضرر خواهد شد; چرا که با انجام اين کار هرکس تلاش مي کند تا سپرده بانکي خود را به کالا تبديل کرده تا به روش کالا در مقابل کالا قدرت خريد خود را حفظ کند) به هر حال به نظر مي رسد افزايش يا کاهش تعداد صفرهاي واحد پول خنثي بوده و هيچ گونه اثر اقتصادي بر متغيرهاي اقتصاد نخواهد گذاشت; بلکه آثار سوئي بر اقتصاد نيز دارد.
شايد در گذشته اين احتمال وجود داشت که با حذف صفرها از پول ملي، انجام عمليات حسابرسي تسهيل شود; اما امروزه باتوجه به تغيير شيوه مبادلات بانکي و ماشين هاي پيشرفته حسابرسي اين مزيت نيز کمرنگ شده است. در مقابل بايد دوراني سپري شود تا اسکناس هاي جديد جايگزين اسکناس هاي قبلي شده و در اين دوره زماني ممکن است برخي افراد که اسکناس هايي را داشته و با گذشت زمان تعويض، فراموش کرده اند تا اين اسکناس ها را جايگزين کنند با سردرگمي مواجه شوند. بايد توجه کرد در اقتصاد هايي که طي سال هاي گذشته انجام چنين اقداماتي را مدنظر قرار داده اند، مانند امروزه پول الکترونيکي و مبادلات غيراسکناس رواج نداشت.
از سوي ديگر در آن زمان تعداد صفرهاي اسکناس ها واقعا زياد بود و در برخي موارد به 6 تا 7 صفر مي رسيد اما اکنون بزرگ ترين اسکناس موجود در کشورمان اسکناس هاي 10هزار توماني با 5 صفر است (100/000 ريال) و تعداد صفرهاي اين اسکناس چندان زياد نيست تا وادار به انجام چنين کاري شويم.
هنوز ارزش پول ملي ما آنقدر کم نشده که بخواهيم صفرها را از آن حذف کنيم. استهلاک اسکناس در کشور ما به علل گوناگوني مربوط است که هنوز نتوانسته ايم آنطور که بايد و شايد بانکداري الکترونيکي و بهره گيري از کارت هاي اعتباري را ترويج دهيم. يعني نبايد کم کاري در زمينه توسعه بانکداري الکترونيک را به طريق ديگر و آنهم بسيار خطرناک از نظر اقتصادي و اجتماعي حل نمود. چراکه اين طرح زماني توجيه داشت که پرداخت الکترونيک وجود نداشت، اما الان با روش پرداخت الکترونيک نيازي به حمل اسکناس نبوده; لذا بايد در اقتصاد کشور بيشتر به سمت انجام مبادلات الکترونيکي و انتقال از طريق سيستم بانکي، خود پرداز ها، چک و... حرکت کنيم، جابه جايي پول به روش بانکداري الکترونيک سوق يابد و مردم نيز به جابه جايي کمتر اسکناس ترغيب شوند.
بايد توجه داشت که حذف صفرها از پول ملي به شرطي مي تواند موثر باشد که همزمان با آن سياست هاي ضد تورمي، استقلال بانک مرکزي، کنترل نقدينگي و يک سلسله اصلاحات مهم اقتصادي نيز اتخاذ شود. با اين شرايط حذف تدريجي صفر از پول ملي به معناي برابرکردن تدريجي قدرت خريد است. در اين حالت هر کسي که پول نقد دارد، متضرر مي شود و افرادي که دارايي غيرنقدي دارند، اين کاهش ارزش پول تاثير چنداني در ثروت آنها نخواهد داشت.
در نتيجه بايد گفت اينکه حذف صفرها به تقويت پول ملي کمک مي کند يا نه به اين موضوع ارتباط دارد که آيا زيرساخت هاي اقتصادي و توسعه اي لازم در اين خصوص فراهم شده يا خير؟ چراکه واحد پول هرچه که باشد، اگر با شدت افزايش يابد، در تورم انعکاس پيدا مي کند و در اين مورد فرق ندارد، پول را با چه واحدي مورد شمارش قرار دهيم. بايد دانست آنچه که بر تورم اثرگذار است، سياست هاي اقتصادي دولت و سياست هاي بانکي و پولي بوده که بايد مديريت شود نه حذف صفر از واحد پولي. يعني حذف صفر از پول ملي اثر مستقيم چنداني بر روي تورم نخواهد داشت.
در پايان بايد گفت کاهش صفرهاي پولي، هزينه سنگين جايگزيني اسکناس هاي جديد، ناسازگاري دفاتر و صورت هاي مالي و پايگاه هاي اطلاعاتي جديد و قديم و تحميل هزينه به فعالان اقتصاد را به دنبال خواهد داشت. ضمنا بايد به اثرات اجتماعي و فرهنگي و قابل قبول ندانستن اين تغييرات (به خصوص توسط افراد مسن تر) نيز توجه گردد. دولت به جاي حذف صفرها بهتر است علاوه برگسترش بانکداري الکترونيک، به چاپ اسکناس درشت اقدام کند که در اين صورت آثار رواني تورمي منفي آن نيز کمتر مي شود. درنتيجه به نظر مي رسد پيش شرط اصلي اجراي اين طرح به عهده دولت بوده و دولت نيز بايستي با انجام سياست هاي پولي و مالي مناسب شرايط ثبات اقتصادي را فراهم کند که متاسفانه هنوز اين شرايط مهيا نيست.
معمولا توصيه مي شود که حذف صفر در پايان يک برنامه اصلاحات اقتصادي به کار برده شود. لذا اکنون ضرورتي براي انجام اين کار در اقتصاد کشورمان احساس نمي شود. يعني ضروريست خداحافظي با صفرهاي پول ملي در بستر بانکداري نوين بايد به آينده موکول گردد.
تهران امروز:افكار عمومي در انتظار گام بعدي
«افكار عمومي در انتظار گام بعدي»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهرانم امروز به قلم اكبر هاشمي است كه در آن ميخوانيد؛آنهايي كه خانم دستجردي وزير بهداشت را ميشناسند در توصيف او از واژه «مرد انه» سخن به ميان ميآورند چه مردهايي كه معتقدند افشاگريهايش مردانه است و چه زنهايي كه بهواسطه عدم ورودش به مباحث حوزه زنان، درست يا غلط او را ضد زن ميدانند كه در نهايت همه توصيفها به وجهي مردانه ميانجامد.
اين يك واقعيت است كه در دولت نهم و دهم كه نه، در همه دولتهاي جمهوري اسلامي وزيري به اين مرام كمتر ديدهايم. وزيري كه براي اولين بار رسما تاييد كرد آب شرب پايتخت آلوده به نيترات است و با اينكه احتمال ميداد متهم شود به تباني با كارخانهدارها، زنان باردار و كودكان را توصيه كرد به مصرف آب معدني كه به دليل رجوع مردم قيمت آن 50توماني هم افزايش يافت. ايضا در ماجراي ايدز با اعلام اينكه آتشفشان ايدز در راه است، آن هم نه به واسطه تزريق سرنگ آلوده كه بهخاطر روابط نامشروع افراد. چه به گفته خانم وزير بيش از 90 درصد موارد جديد ابتلا به ايدز در ايران از طريق تماس جنسي و بخصوص در شهرهاي بزرگ ودرگروه سني 25 تا30 سال است و اينکه از 80 هزار بيمار مبتلا به ايدز در کشور تنها 25 درصد آنها شناسايي شدهاند.
همچنين گذر دستجردي اصولگرا از واژههاي زنان آسيبديده، زنان پر خطر و زنان ويژه و عريان گفتن واژه تابو «زنان روسپي» كه50 درصد ناقل ايدز هستند و در شرايط سخت سياسي كشور اعلام اينكه بنزن موجود در بنزين بيش از حد مجاز بوده و براي سلامتي شهروندان خطرناك است و در فقره آلودگي هوا تاييد مرگ چهار هزار نفر در سال 88 بر اثر آلودگي هواي پايتخت و...
حالا هم خانم وزير كه خواسته در هفته سلامت سنگ تمام بگذارد چند افشاگري يا بگوييم آمار مهم را به افكار عمومي اعلام كرده است.
اينكه در 49 درصد نسخههاي پزشكان حتما يك قلم داروي آنتي بيوتيك وجود دارد. اين در حالي است كه طبق استاندارد جهاني ميزان مصرف آنتيبيوتيك بايد 11 درصد باشد اما متأسفانه اين ميزان در كشور ما 49 درصد داروهاست و علاوه بر نسخه دارها 40 درصد مردم بدون نسخه، آنتيبيوتيك را از داروخانهها تهيه ميكنند و از همين روست كه چشممان روشن كه در آسيا مقام دوم و در جهان جزو 20 كشور از نظر مصرف بيرويه آنتيبيوتيك شدهايم و ديگر اينكه دستجردي خبر داده 46 درصد زنان و 44 درصد مردان در ايران دچار اضافه وزن و 59 درصد زنان و 36 درصد مردان مبتلا به فشارخون بالا هستند و به نظروزير بهداشت وضعيت نسل آينده نگران كننده است چرا كه بررسيهاي انجام شده نشان ميدهد 5/ 19 درصد پسران و 16 درصد دختران در كشور اضافه وزن دارند.
و بازهم براساس آمارهاي خانم وزير بيش از 45 درصد دانشآموزان كشور روزانه چهار ساعت تلويزيون تماشا ميكنند و 40 درصد از دانشآموزان نيز به مدت طولاني از كامپيوتر استفاده ميكنند كه اين موارد از عواملي است كه به كمتحركي و چاقي دانشآموزان كمك ميكند.
و آخر اينكه، بعد از بحران شيوع آنفلوانزا در مرغداريهاي چند شهر مهم كشور و معدوم كردن ميليونها مرغ در سكوت خبري، حالا خانم وزير خبر ميدهد آنقدر به خورد مرغهاي نگون بخت آنتيبيوتيك خوراندهاند كه سلامت شهروندان به مخاطره افتاده است و حالا اين شهروندان هستند كه در مقابل آنتي بيوتيكهاي قوي، بدنشان مقاومت ميكند. «متأسفانه ديده ميشود در صنعت توليد گوشت مرغ، ميزان بيرويهاي آنتيبيوتيك به مرغ ميخورانند و وقتي اين گوشت وارد بدن انسان ميشود موجب مقاومتهاي ميكروبي در برابر آنتيبيوتيكها ميشود.»
اين همه افشاگري در كارنامه خانم وزير آن هم در دولت احمدينژاد اگرچه دست مريزاد دارد اما افكار عمومي با پرسشي جدي روبهرو است،حالا كه مردم ميدانند خوردن مرغ سلامتي آنها را به خطر مياندازد و اينكه آقايان اطبا در 49 درصد نسخههايشان آنتيبيوتيك تجويز ميكنند و 4هزار نفر براثر آلودگي هوا فقط در تهران جان باختهاند والخ. شهروندان با دانستن اين حقايق براي جلوگيري از بروز فجايع چه بايد بكنند؟ ما نيز معتقديم دانستن حق مردم است و كار خانم وزير قابل تقدير. اما چه كسي مسئول سلامتي مردم كشور است.
اگرچه به باور خانم دستجردي 25 درصد سلامت مردم مربوط به مسائل پزشكي، 50 درصد عوامل اجتماعي و 25 درصد بقيه مربوط به مسائل درماني است پس وزارت بهداشت فقط ميتواند 25 درصد مسائل مربوط به سلامت مردم را پوشش دهد و 75 درصد ديگر اين مسير بايد با همكاريهاي بين بخشي محقق شود. اما بدون تعارف متولي سلامت مردم در درجه اول دولت و در مرحله اجرايي وزير بهداشت است. انتظار افكار عمومي از وزير پاسخگو و دولت اين است كه در كنار روشنگري و آگاهيبخشي به مردم از وضعيت بهداشت و سلامت آنان و گوشزد كردن خطرات، نسبت به بروز چنين فجايعي جلوگيري كرده و حافظ سلامت جسم و روح و روان مردم باشد.
ابتكار: دوگانگي در رفتار، گزافهگويي در گفتار!
«دوگانگي در رفتار، گزافهگويي در گفتار!»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم جاماسب محمدي بختياري است كه در ان ميخوانيد؛به دنبال متراکمشدن اعتراضات مردمي و قيامهاي برابريطلبانه و آزاديخواهانهاي که از تونس آغاز شد و به سرنگوني حکومت حسني مبارک در مصر انجاميد، قيام در ليبي و يمن و بحرين تداوم يافت؛ اما بحرين وضعيتي متفاوت با ساير کشورهاي منطقه پيدا کرد.
اين کشور محل استقرار ناوگان پنجم دريايي ايالات متحده است که به لحاظ بافت جمعيتي بهعنوان چهارمين کشور شيعي جهان است. اين کشور همچون ساير کشورهاي منطقه، از فقدان دموکراسي و توسعهنيافتگي سياسي رنج ميبرد. پس از جدايي از ايران، تبعيض و تحقيري که نقطهي عزيمت آن مذهب است، بر تمام ارکان آن سايه افکنده و از آن جامعه تني رنجور و بيمار ساخته که انگيزهي اعتراضات مردمي را مضاعف کرد. عميقترين و فعالترين شکاف سياسي و اجتماعي در وضعيت فعلي، شکاف بين شيعه و سني در ميان مسلمانان است.
قيام مردم بحرين آزمون بزرگي براي جامعهي بينالمللي و نهادهاي مدافع حقوق بشري است که تا کنون از محک اين آزمون سربلند بيرون نيامدهاند؛ چراکه با چراغ سبز قدرتهاي بزرگ و دولت ايالات متحده بهعنوان بازيگر نقش اول سياست در خاورميانه بود که دولت عربستان سعودي با اعزام نيرو به اين کشور قيام آنها را به خاک و خون ميکشد و جنايات و فجايع انساني هر روز ابعاد تازهاي به خود ميگيرد.
جامعهي جهاني و غرب با نظارهي سرکوب خيزش مردم بحرين، علاوه بر آنکه شکست خود را در اين آزمون حقوق بشري در معرض ديد همگان ميگذارد، باعث به وجودآمدن حوزهي گفتماني براي مخالفان دموکراسي در کشورهايي شد که از ابزاريبودن مفاهيم و ارزشهاي انساني مدنظر غرب و از عبور ارابهي نظامهاي ليبرال دموکراسي بر روي جنازهي آزادي، بهعنوان دستمايهي سرکوب و مجوزي براي تحديد و تهديد آزادي و پايمالکردن حقوق اساسي شهروندان خود استفاده ميکنند.
کشور بحرين سالهاست که با شکاف عميق سياسي و مذهبي دستوپنجه نرم ميکند. برخلاف خواست و ارادهي همگاني، اقليتي سني بر اکثريتي شيعه حاکم است و خاندان حاکم مرتجع آن، با پشتگرمي به حمايت خارجي، گستاخانه و با بيپروايي، تبعيضي آشکار و فاحش را بر آن اعمال ميکنند. لذا ميتوان گفت اعتراض عليه تحقير خارجي و تبعيض داخلي عامل اصلي اين حرکت و قيام است. قيامهاي شکلگرفته در کشورهاي مختلف، بنا بر مقتضيات سياسي و وضعيت اجتماعي متفاوت است؛ ولي ماهيت همهي آنها يکي است؛ يعني «نهگفتن» به وضعيت موجود و ايجاد موقعيتي مناسب با تندردادن به خواست و ارادهي همگاني.
پس از خيزش مردم ليبي و سرکوب بيرحمانهي آن، غرب به بهانهي جلوگيري از جنگ داخلي و کشتار انساني، با انگيزهي ايجاد امنيت براي انتقال انرژي در آن کشور مداخلهي نظامي ميکند؛ ولي در مقابل «تغيير» در بحرين، راه مقابله و سرکوب پيشه ميکند؛ زيرا ممکن است اين حرکت در جهت تضاد با منافع آنها و بيتمايلي مخالفان به غرب باشد.
نگاه ابزارگونه به مسئلهي حقوق بشر توأم با سياست خارجي عاري از وجدان، وقتي انگيزههاي منفعتطلبانه و ماديگرايانهي غرب را آشکار ميکند که در مقابل حرکت ملتهاي تحولگرا، سياست دوگانهاي در پيش ميگيرد.
سياست دوگانهي دول غربي در مقابل کشورهاي منطقه نشان ميدهد که مشکل و مسئلهي اساسي آنها گروههاي «بنيادگرا» نيست که خود در صدر و علتهاي موجدهي آن بودند؛ بلکه اسلامگرايي است. آنها به مدد ابزار تبليغاتي و به کمک فضاي رسانهاي در مقابل تودههاي مسلمان، اسلامهراسي پيشه کردند و خود به آن معتقد شدند.
دوگانگي در رفتار و کردار و در پيشگرفتن چنين سياست کجدارو مريزي در برابر تودههاي مردم، در حافظهي تاريخي ملتها باقي خواهد ماند و همچون سرنگوني دولت مصدق، در ايران و پاتريس لومومبا در کنگو، محوشدني نيست و روزي خواهد رسيد که دولتمردان نسلهاي بعدي درصدد تطهير نسل گذشتهي خود برآيند. سرکوب بحرين از مصاديق نسلکشي در دنياي معاصر است. آنها در حالي تاوان عقايد شيعهگري خود را ميپردازند که مردم آن، نسلها و بلکه قرنهاست که حامل اين عقيده و باور هستند.
شکستهاي پياپي نظامهاي ليبرالدموکراسي در آزمونهاي حقوق بشري مؤيد نظريه منتقديني است که با رويکردهاي مختلف به جهتگيري و برآيند آنها از دريچهي ماديات، زبان به انتقاد ميگشايند و به ارزشهاي انساني وراي اقتصاد نمينگرند. نتيجهي عملکرد سياستپيشگان غرب، باعث به هدررفتن ثمرهي زحمات انديشمندان و مصلحاني است که سالها در آن ديار، نيکخواهانه و از سر صدق و صميميت در حوزههاي مختلف اعم از حوزهي جامعهي مدني و محافل علمي و آکادميک رنجها و مشقات بسياري کشيدند و خدمات شايسته و ارزندهاي به بشريت عرضه کردند. چنين مباد!
آفرينش:مصر و سراغازي براي ازسرگيري روابط با ايران
«مصر و سراغازي براي ازسرگيري روابط با ايران»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛در چند روز اخير نشانه هايي مهم از آغاز از سرگيري روابط دو کشور مهم منطقه يعني ايران و مصر آشکار شد نشانه هايي که مي توان آن را شروع دوره اي جديد از روابط نام نهاد و هم چنين سرفصلي براي پايان روابط تيره سه دههاي بين دو کشور با تمدن و تاريخي منطقه .
در اين راستا بنبيل العربي وزير امور خارجه مصر در روزهاي اخير اعلام کرد قاهره آماده ازسرگيري روابط ديپلماتيک با ايران پس از سي سال وقفه در اين روابط است و هم چنين صالحي وزير خارجه ايران نيز در پيام کتبي خود از وزير خارجه مصر براي سفر به تهران دعوت کرده است .
سخنان و نمودهاي رفتاري اي که در واقع مي تواند يخ سه دهه اي روابط تيره دو کشور را آب کرده و عملا فرصتها و زمينه هايي مهم را براي همکاري دو جانبه بين دو کشور استراتژيک منطقه خاورميانه بگشايد .
در اين ميان اگر نگاهي به اهميت مصر در جهان عرب و آفريقا داشته باشيم در مي يابيم که اين کشور داراي جايگاه مهم فکري وانديشهاي مهمي در جهان عرب، کانون شماره يک مذهبي در سراسر جهان اهل سنت ؛ بازيگر مهم و تأثيرگذار منطقهاي و يکي از سه ضلع مثلث قدرت همه جانبه خاورميانه در کنار ترکيه و ايران است. در اين بين همين اهميت استراتژيکي و منطقه اي است که منافع ملي کشور اقتضا ميکند که هر چه بيشتر و زودتر به عادي سازي روابط با اين کشور بوِيژه پس از پايان دوران مبارک در اين کشور دست زد .
در اين بين هر چند بي شک هم چنان اختلافاتي بين دو کشور مهم منطقه از جمله نام خيابان خالد اسلامبولي در تهران؛ وجود پرچم زمان شاه بر روي مقبره شاه در قاهره و... وجود داشته ودارد اما بدون گمان هم چنان که در سالهاي گذشته نيز دو کشور نشان داده اند مي توان با اتخاذ رويکردهاي ديپلماتيک بر اين مشکلات و موانع در روابط بين دو کشور فائق آيند.
در اين حال بايد در نظر گرفت که در واقع مشخصا هر کشوري از سياست و روابط خارجي خود با کشورهاي ديگر در جستجوي منافع ملي است در اين حال به نگاه بسياري بي شک برقراري روابط سياسي با مصر مي تواند منافع سياسي و اقتصادي مهمي براي کشور در پي داشته باشد و همچنين با توجه به نقش محوري مصر در جهان عرب و حتي آفريقا گسترش روابط و عادي سازي ان در سايه بهبود روابط اقتصادي با اين کشور عملا جايگاه و نفوذ سياسي و اقتصادي ايران را در خاور ميانه و شمال آفريقا بهبود خواهد بخشيد و پيامدها و نتايج مهم اقتصادي سياسي و حتي گردشگري نيز براي دو کشور بويژه براي کشور ما در پي خواهد داشت چه اينکه پس از پايان دوران مبارک از يک سو بسياري از موانع در عادي سازي روابط دو کشور برداشته شده و از سويي نيز وزن و پتانسيل مصر در خاورميانه با تغييرات محسوسي مواجه شده است
جهان صنعت:واقعگرايي در معاش مردم
«واقعگرايي در معاش مردم»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم طهماسب طلايي است كه در آن ميخوانيد؛ با وجود آنکه سال گذشته مسوولان درخواست انصراف از يارانهگيري را از مردم داشتند طي دو مرحله 61 ميليون نفر يارانه نقدي گرفتند و بر اساس آخرين اخبار با افزايش خانوارهاي جديد در اين طرح هماکنون70 ميليون نفر در سال جديد براي واريز يارانه نقدي در نظر گرفتهشدهاند و خانوارهايي که از دو مرحله قبلي يارانهها محروم شدهاند، قرار است اگر مشکلي در اطلاعاتشان نباشد، مرحله سوم يارانه را بگيرند.
حال آنکه هدف اين قانون توزيع عادلانه درآمد نفت ميان تمام مردم بوده و با احتساب خبرهاي انتشار يافته از سوي دولت، دست کم بخشي از جامعه از حق مسلم خود براي اخذ يارانه نقدي در دو مرحله قبل محروم شدهاند. به هر حال در قانون هدفمندسازي يارانهها براي سالجاري 56 هزارميليارد تومان در نظر گرفته شده تا رقم يارانه نقدي حدودا مانند سال گذشته ثابت بماند و با تقسيم رقم يادشده به جمعيت در نظر گرفته، رقم 80 هزار تومان به دست آيد. بر اين پايه و با توجه به جمعيت حدود 75 ميليون نفري، تنها پنج ميليون نفر از هموطنان يارانه نقدي نميگيرند تا دريابيم که قبوض گران گاز و برق کار خود را کرده و بسياري که تصور گراني تا اين حد را نداشتند به سمت يارانهگيري کشانده تا بتوانند بخشي از افزايش هزينهها را جبران کنند.
اين موضوع از آن جهت مهم است که اين روزها بسياري از بخشها به دنبال پايان يافتن توافقهاي اوليهشان براي ثابت نگاه داشتن قيمتها از افزايش احتمالي قيمتهايشان خبر ميدهند و مردم را نگران ميکنند.
به صورت نمونه بخش نان از افزايش قيمتها خبر ميدهد، حال آنکه صعود قيمت در اين بخش در اختيار ايشان نيست و قيمت گاز بهانهاي است براي گرانتر کردن هزينههاي مردم.
از سوي ديگر هم عدم بهبود مکفي حقوق کارگران و کارمندان از سوي دولت و تصميمسازان بخشهاي مرتبط (به بهانه يارانهگيري مردم و بهبود معيشت آنان) خود دليلي شده تا مردم از آينده خود دلنگران شوند و تاثيرات مثبت اين قانون را به سختتر شدن زندگي خود تعبير کنند چراکه حتي بانک مرکزي نيز در گزارش تازه خود از گران شدن کالاهاي مصرفي مردم در هفته اول سال خبر داده و بر اساس گزارش اين مرجع رسمي، فاصله اندکي ميان درآمد و هزينه خانوار ايراني به وجود آمده و قدرت مالي خانوارها با استناد به گزارش هفته پيش بانک مرکزي، حداقل ممکن است زيرا هر خانوار ايراني در هر ماه حدودا يک ميليون و60 هزار تومان هزينه دارد و بر اساس آمارهاي بانک مرکزي متوسط درآمد ماهانه يک خانوار شهري برابر با يک ميليون و 33 هزار تومان است از اين رو خانوار ايراني هر ماه 30 هزار تومان کمدارد.
حال اين دوگانگي کلامي و آماري مسوولان خود گوياي اين حکايت است که بايد عزمي جديتر براي رفع مشکلات اقتصادي مردم داشت و با رفع زيرساختي مشکلات بخشهاي مرتبط با مردم، مانع ايجاد نگراني و مشکل براي مردم شد، نه آنکه با خوشحالي تورم 12 درصدي را مناسب دانست و وضعيت را در مصاحبهها خوب بيان کرد و به گلايههاي بخشي که حرفي براي گفتن دارند بيتوجهي نشان داد يا خداي ناکرده مانع اظهار نظر کساني شد که از افزايش قيمت حاملهاي انرژي، هزينههاي توليد و خدماتشان بالا رفته است.
بايد واقعگرا بود و به معاش عمومي توجهي جدي داشت و به مردم دلگرمي حقيقي و قابل تحقق داد و از ارايه وعدههاي دوردست پرهيز کرد تا ياري و مداراي مردم را در عمل ديد.
دنياي اقتصاد:عوامل صعود تورم
«عوامل صعود تورم»عنوان سرمقاالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم حميد زمانزاده است كه در آن ميخوانيد؛اگرچه نرخ تورم رسمي در پايان سال 89 به 4/12 درصد رسيده است كه بيانگر افزايش شايد غيرقابل توجه است،اما نرخ تورم نقطه به نقطه که واقعيات افزايش قيمتها را بهتر منعکس ميكند، بيانگر افزايش قابل تامل نرخ تورم تا مرز 20 درصد (9/19 درصد) در سال گذشته است. اين در حالي است که نرخ تورم رسمي و نقطه به نقطه در زمستان 88 به ترتيب برابر 8/10 و 4/10 درصد و در پاييز 89 به ترتيب برابر 1/10 و 8/12 درصد بوده است. افزايش نرخ تورم نقطه به نقطه از حدود 10 درصد در سال 88 به مرز 20 درصد در سال 89، به وضوح بيانگر بازگشت نرخهاي بالاي تورم به اقتصاد ايران است که البته بخش اصلي اين افزايش تورم در فصل زمستان گذشته محقق شده است.
در اين ميان، يکي از سوالات اساسي در مورد بازگشت نرخهاي تورم بالا، اين است که عامل اين بازگشت چه بوده است؟ احتمالا از منظر عموم مردم و سياستگذاران اقتصادي، عامل اصلي بازگشت تورم به خصوص از زمستان گذشته، افزايش قيمت حاملهاي انرژي در اثر اجراي طرح هدفمندکردن يارانهها در زمستان است.
آيا اين نگرش عمومي مردم در مورد عامل اصلي بازگشت تورم صحت دارد؟ در پاسخ بايد گفت که البته بخشي از واقعيت افزايش تورم در فصل زمستان گذشته، مربوط به اجراي طرح هدفمندکردن يارانهها بوده است؛ اما اگر دقيقتر بررسي نماييم، روشن ميشود که افزايش نرخ تورم متاثر از دو عامل اصلي بوده است که يکي از آنها افزايش قيمت حاملهاي انرژي و عامل اصليتر، افزايش نرخ رشد حجم پول و نقدينگي بوده است.
بايد توجه داشت که تورم حاصل از افزايش قيمت حاملهاي انرژي در دو افق زماني حادث ميشود. يکي تورم مستقيم حاصل از افزايش قيمت حاملهاي انرژي به عنوان کالاي مصرفي خانوار است که در افق زماني کوتاهمدت آشکار ميشود و ديگري تورم غيرمستقيم ناشي از افزايش قيمت ساير کالاها در اثر افزايش قيمت انرژي به عنوان نهاده توليد است که به صورت زنجيرهوار و در يک افق زماني طولانيتر (سال 90) بروز ميكند. تاکنون با توجه به تمهيدات دولت، ميتوان اذعان نمود که در زمستان گذشته تقريبا تنها اثرات تورم مستقيم ناشي از افزايش قيمت حاملهاي انرژي بروز نموده است.
با توجه به وزن حاملهاي انرژي در سبد مصرفي خانوار و ميزان افزايش قيمت آن، برآورد ميشود که اثر مستقيم تورمي ناشي از طرح هدفمندکردن يارانهها، حدود 5/4 درصد بوده است. بنابراين با توجه به اينکه تورم نقطه به نقطه در سال 88 برابر 4/10 بوده است، نرخ تورم صرفا بر اثر افزايش قيمت حاملهاي انرژي به حدود 15 درصد در پايان سال 89 افزايش مييافت.
بنابراين اجراي قانون هدفمندکردن يارانهها، تنها حدود نيمي از افزايش 10 درصدي نرخ تورم در سال گذشته را توضيح ميدهد. بار نيم ديگر از افزايش 10 درصدي نرخ تورم سال 89 نسبت به سال 88، بر دوش افزايش نرخ رشد حجم پول و نقدينگي در سال 88 است. از ابتداي سال 88، نرخ رشد نقدينگي روند صعودي خود را آغاز و با افزايش بيش از 10 درصدي از حدود 15 درصد به فراتر از 25 درصد در پايان سال رسيده است. افزايش نرخ رشد حجم پول از نرخ رشد نقدينگي نيز شديدتر بوده است.
در همين دوره، نرخ رشد حجم پول طي يک روند صعودي با افزايش 15 درصدي از حدود صفر در ابتداي سال 88، به فراتر از 15 درصد در پايان سال 88 رسيده است.
با توجه به اينکه در اقتصاد ايران اثرات تورمي تزريق پول و نقدينگي به اقتصاد با يک تاخير حدود 4 تا 5 فصل همراه است، طبيعي است که افزايش 10 درصدي نرخ رشد نقدينگي و افزايش 15 درصدي نرخ رشد حجم پول از ابتدا تا انتهاي سال 88، موجب آغاز روند صعودي در نرخ تورم از بهار و تابستان سال 89 شود.
ميتوان برآورد نمود که حدود نيمي از افزايش 10 درصدي نرخ تورم در سال 89، به دليل افزايش نرخ رشد حجم پول و نقدينگي بوده است که از ابتداي سال 88 آغاز شده است. در واقع اگر طرح هدفمندکردن يارانهها در زمستان 89 اجرا نميشد، نرخ تورم (نقطه به نقطه) صرفا از ناحيه افزايش نرخ رشد حجم پول و نقدينگي به حدود 15 تا 5/15 درصد در پايان سال 89 ميرسيد.
بنابراين در مجموع بازگشت نرخ تورم از 10 درصد به 20 درصد در سال 89، عمدتا تحت تاثير دو عامل اجراي قانون هدفمندکردن يارانهها و افزايش نرخ رشد حجم پول و نقدينگي بوده است که هر يک تقريبا بار نيمي از افزايش 10 درصدي نرخ تورم را به دوش کشيدهاند. بر اين اساس نبايد تمامي بار افزايش نرخ تورم در سال 89 را بر دوش اجراي طرح هدفمندکردن يارانهها گذاشت.