۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۲:۱۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۶۵۸۷۴
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۳ - ۲۷-۰۲-۱۳۹۰
کد ۱۶۵۸۷۴
انتشار: ۰۹:۰۳ - ۲۷-۰۲-۱۳۹۰

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي مروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان:جي پي اس خاموش

«جي پي اس خاموش»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛دو نام و دو مرام. يكي سيد ابوالحسن بني صدر و ديگري محمدعلي رجايي. با هم آمدند، چند ماه دير و زودتر. فاصله پايان رياست جمهوري آن دو 3 ماه نشد. از اواخر خرداد 1360 كه بني صدر خلع شد تا 8 شهريور همان سال كه شهادت، نقطه پايان بر رياست جمهوري رجايي گذاشت، 70 روز هم نمي شود. خداوند آن دو را با هم آزمود. رجايي با وجود اختلاف سليقه، بني صدر را برادر مي خواند و بني صدر در مقابل، رجايي نخست وزير را كوچك مي شمرد. «سيد ابوالحسن» پر از باد نخوت بود و خود را با هوش و فراست مي يافت و به حدود 11 ميليون رأي كه مردم به نام وي در صندوق ها ريخته بودند، فخر مي فروخت. اما «محمدعلي» كه بر قلب قريب 13 ميليون ايراني نشسته بود، مي گفت مدام به يادم بياوريد من همان دستفروش و معلم هستم. يكي مجسمه غرور متراكم و ديگري تمثال درخشان فروتني. اولي تير توهم در شقيقه خويش نواخت و سقوط كرد. و دومي چون از توهم ابا داشت و صاحب نگاه تيزبين شده بود، مغضوب اشقيا شد.

امام خميني دو تعبير را درباره بني صدر و رجايي به كار برد. درباره بني صدر فرمود «به اين آقا گفتم بعضي از افراد كه دور تو جمع شده اند، گرگ هايي هستند كه تو را به فنا مي دهند، گوش نكرد». اما درباره رئيس جمهور مكتبي كلامي به غايت حكميانه و ژرف فرمود «بعضي ها عقلشان بيشتر از علمشان است. آقاي رجايي از شخصيت هايي است كه عقلش بيشتر از علمش است». بني صدر تقابل و تضاد و تاختن در بن بست را برگزيد و با مغز به ديوار ملت و نظام كوبيد چون دچار سوءتفاهم و بد ديدن و خيال و وهم شده بود. و اندرز خيرخواهان را نشنيد، چون گوشش پر بود. اتفاقي در او رخ داده بود كه اندرزها را بي قدر مي شمرد. كدام اتفاق؟ همان كه طبيب جان ها و مولاي متقيان، اميرمؤمنان(ع) فرمود «بينكم و بين الموعظه حجاب من الغرّه . ميان شما و اندرز، پرده اي از غرور است.» (نهج البلاغه، حكمت 282)

پنج ارزش والاست كه در آيين ما با يك مفهوم مشترك معنا و به گرد يك مدار، منظم و استوار شده اند. 1-حق 2-عدل 3-عقل 4-تقوا 5-مروت. كدام مؤمن است كه شيفته اين پنج گوهر تابناك نباشد. اين 5 آدرس طلايي، اسباب دلالت و نجات مؤمنان و به عبارتي، اركان ايمان است. اما آنچه در اين ميان شگفت مي نمايد، يكي بودن سرچشمه معنا و محتواي پنج ارزش است. «حق»، از استواري و سر جاي خود بودن هر چيز حكايت مي كند و در مقابل آن، باطل دلالت بر بي بنيادي، وهم آلودگي و نابجايي و زوال پذيري دارد. عدل نيز همين گونه است. اميرمؤمنان فرمود «العدل يضع الامور مواضعها... و العدل سائس عام. عدالت كارها را سر جاي خود قرار مي دهد و مديريت عامه است» (حكمت 734 نهج البلاغه).ارزش هاي بعدي تقوا و مروت است. حديثي است از امام صادق(ع) در پاسخ به دو سؤال؛ يكي درباره معناي مروت و ديگري درباره مفهوم تقوا. امام هر دو بار فرمودند «الّا يراك الله حيث نهاك و لايفقدك من حيث امرك. [معناي تقوا يا مروت] اين است كه خداوند تو را آن جا كه از آن نهي فرموده، نيابد و از آن جا كه فرمان داده، مفقود نباشي». اما درباره عقل و عاقل. به علي بن ابي طالب عليه السلام عرض شد كه «عاقل را براي ما توصيف كن»، فرمود «هو الذي يضع الشيئ مواضعه. عاقل كسي است كه هر چيز را در جاي خود قرار دهد». دوباره گفتند جاهل را توصيف كن، فرمود «گفتم»! (حكمت 532 نهج البلاغه)

ويژگي انسان عادل عاقل متقي و حق طلب جوانمرد، قبل از هر چيز داشتن بينش درست است. چپ و كج و معوج نمي بيند. در محاسبه نسبت ها و فاصله ها و موقعيت ها به خطا نمي رود. و اگر به خطا رفت، داراي سيستم خودكنترلي و هشدار است. موقعيت ياب دايمي دارد. «جي پي اس» خرد او مدام بر نمايشگر قلب وي آشكار مي كند كه كجاي جهان ايستاده و پيرامونش چه خبر است. آينه اي كه پشت سر را به او مي نماياند، محدب نيست كه فاصله ها را غيرواقعي نشان دهد و به خطا اندازد. خرد را اسير خيال و خواسته يا خشم نساخته تا او را به قتلگاه بكشاند. «هر كس خودرأيي كرد و به انديشه خويش استغنا جست، خويشتن را در خطر انداخت... و كم من عقل اسير تحت هوي امير. و چه بسيار عقل كه اسير است زير دست هوايي كه امارت يافته است» (حكمت 112 نهج البلاغه). چشم تا جايي مي بيند كه اسير توهم نباشد. خرد آزاد به بينايي انسان معنا مي بخشد وگرنه ممكن است چشم بينا هم به انسان دروغ بگويد! به تعبير علي عليه السلام «تدبير و تعقل مانند ديدن با چشم نيست چرا كه گاه چشم - به مقتضاي موضع بيننده- به صاحبش دروغ مي گويد اما عقل با كسي كه از او راهنمايي و نصيحت بخواهد، فريبكاري و دغلبازي نمي كند.» (حكمت 182 نهج البلاغه)

مسئله غامض اينجاست كه طيف هايي از مدعيان حق و عدل و عقل و تقوا و مروت در طول تاريخ سر از بيغوله درآوردند. برخي اناالحق گفتند در حالي كه شيطان پرستي مي كردند. ادعاي عدالت و تقوا داشتند اما به جمل و نهروان ختم شدند و مقابل امام عدالت ايستادند. از مردي و مردانگي مي گفتند و سر بزنگاه ناجوانمردي كردند. اين پنج ارزش را به كدام رشته و بر كدام مدار بايد انتظام بخشيد كه از هم پراكنده نشوند و سرجاي خود باشند؟ انسان و جامعه اي كه دمادم در معرض دوراهي ها قرار مي گيرد از كجا يقين كند «به جا» عمل كرده است؟ از كجا مطمئن شود ذهن و خيال او با واقع و حق منطبق است؟ فقرات شريف زيارت جامعه كبيره بنياد اعتقاد ماست از جمله آنجا كه خطاب به اولياي دين- عليهم السلام- عرض مي كنيم «رويگردان از شما، از دين خارج است و آن كه با شما همراهي كند، به شما مي پيوندد و هر كس در حق شما كوتاهي بورزد، نابود مي شود. و حق با شما و در شما و از شما و به سوي شماست... من احبّكم فقد احبّ الله. هر كس شما را دوست بدارد، خداوند را دوست داشته و هرآن كه شما را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است... شما صراط استوار هستيد ... و الباب المبتلي به الناس. و شماييد آن در كه مردم با آن مبتلا و آزمايش مي شوند. و قلبم تسليم شماست و رأيم پيرو شما و ياري ام مهيا براي شما.»

همان ضمانت هاي ايمان فرمودند «هركس از فقيهان، نگاه دارنده نفس و حافظ دين و مخالف هوا و مطيع امر مولاي خويش بود، پس بر عموم واجب است كه از او تبعيت كنند» و « درحوادث پيش آمده به راويان حديث ما مراجعه كنيد». فرمان به «تقليد» و «رجوع»، جز امر بر تبعيت و اطاعت و پذيرش ولايت فقيه نيست. و خود را مي فريبد هر كس كه ادعاي محبت اهل بيت كند اما به ولايت فقيه برنگردد. «فاما الحوادث الواقعه فارجعوا الي رواه احاديثنا» يعني هركس هر كجا- دور يا نزديك، پيش يا پس- ايستاده، رو به قبله ولايت فقيه كند و بازگردد تا همگي هم افق شوند.

اين است معناي كلام اميرمؤمنان و حضرت فاطمه زهرا (عليهما السلام) كه فرمودند خداوند امامت ما را امان از تفرقه و جدايي قرارداد. تقوا و عدالت منهاي ولايت، تقوا و عدالت معوج خوارجي و طالباني و سلفي مي شود. و خرد منهاي ولايت، از سياست بازي هاي عرفي امويان و عباسيان و... مجاهدين خلق و نهضت آزادي و حزب خلق مسلمان و باند مهدي هاشمي و برخي احزاب دولت ساخته دهه هاي اخير سردر مي آورد. هر مقرّي غير از قرارگاه ولايت، مقرّ شيطاني خواهد شد ولو تابلوي عقلانيت و عدالت و حقانيت و مهدويت(!) و تقوا و تهجد و خدمت و جمهوريت و مردم داري داشته باشد.

بي ولايتي، لوچي عقل و تقوا و عدالت خواهي و مردم سالاري مي آورد. در اين صورت به اعتبار 11 ميليون يا 18 ميليون يا 20 ميليون رأي اعتباري، خيال مي كني «خاتميت» نقض شده و پيامبري تازه مبعوث گشته كه آن هم تويي! و بهتر از همه مي فهمي، نشانه اش هم صندوق هاي انباشته از رأي به نام تو. روزگاري معناي «پيام دوم خرداد را نگرفته اي»، اين بود كه خونت هدر است. اما حالا كجاست آن غوغا؟ و كجاست آن چماقداري چماقداران براي بني صدر؟! بپرسيد، اگر بني صدر يك كلمه خوبي درباره رجوي- كه روزي رفيق گرمابه و گلستان هم بودند- گفت؟ از دختر بني صدر بپرسيد كه به عقد مسعودخان درآمد، تا رجوي داماد او باشد. نه، بپرسيد از همين ميرحسين و شيخ مهدي خودمان كه خيال مي كردند، اگر گردي بر قبايشان بنشيند، لاف زنان يقه چاك مي زنند و قيامت مي كنند. امان از توهم و امان از ديدگاني كه مغشوش مي بينند يا به خيانت گزارش مي دهند! امان از رفيق و مشاور بد! و امان از جان در تمنا و خيال تنيده كه چون خود مهياست، اطرافيان نيز بر قطر تارهاي تنيده او مي افزايند!

اگر به دستاويز ايمان بايد چنگ انداخت و رستگار شد، شرط آن زمام داري دوستي ها و دشمني هاست. به بيان شريف امام صادق عليه السلام «از محكم ترين دستگيره هاي ايمان اين است كه دوست بداري در راه خدا و دشمن بداري در راه خدا و ببخشي در راه خدا و دريغ كني در راه خدا.» يعني كه در دوستي و دشمني و رقابت و رفاقت و عداوت، اندازه را با تراز ولايت نگه داري. اين عين مصلحت و منتهاي عقلانيت است. و اين، همان خطي است كه فاصله انداخت ميان دو صاحب منصب، كه فاصله پايان رياستشان 3 ماه نشد. يكي اسوه مشتاقان و مردمان شد و ديگري آينه عبرت آيندگان. مشكل از شماره «عينك عقل» سيد ابوالحسن بني صدر بود. حلقه اولي كه در خيال او دميده بودند و به همين دليل توانستند اطرافش را بگيرند، جز كبودي و تيرگي و بدگماني به او ننماياندند. كاري كه خودشيفتگي با رجال پرآوازه كرد، ده ها قرص اكستازي با جوانان خام و خيال پرور نكرده است. چيزي شبيه از هواپيماپريدن و روي ابرها راه رفتن.

متشكريم، نه از خود. از محمدعلي رجايي الگوي سياستمدار مكتبي مقلد امام كه يادش نرفت روزي دستفروش بود و بعد معلم. و به واسطه عملش، عقل را با ما هجّي كرد و آموخت.

جمهوري اسلامي:كاپيتولاسيون نانوشته

«كاپيتولاسيون نانوشته»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛اظهارات چند روز اخير مقامات پاكستاني عليه آمريكا، از وجود بحران در روابط واشنگتن - اسلام آباد خبر مي‌دهد. حوادثي مانند حملات هواپيماهاي بدون سرنشين به مناطقي از پاكستان به بهانه مبارزه با تروريست‌ها و به ويژه عمليات كوماندوهاي آمريكايي در حمله به محل سكونت بن لادن در نزديكي اسلام آباد، روابط اسلام آباد - واشنگتن را به شدت دچار تنش كرده است. پاكستان، از اصلي‌ترين متحدان آمريكا در منطقه محسوب مي‌شود و مناسبات دو كشور در سالهاي اخير، به خصوص پس از انفجار برج‌هاي دوقلوي نيويورك، تحت پوشش مبارزه با تروريسم، گسترش فراواني يافته است هر چند در اين سال‌ها همواره افكار عمومي پاكستان، همواره عليه اين گونه مناسبات بوده است.

اكنون با حمله آمريكا به محل اقامت بن لادن در منطقه "ابيت آباد" اسلام آباد، كه بدون اعتنا به نظرات دولت پاكستان صورت گرفت و حتي آمريكايي‌ها، اطلاعي به مقامات پاكستان درباره عمليات خود ندادند، به نظر مي‌رسد ماه عسل روابط دو كشور درحال پايان يافتن است. اكنون مردم پاكستان احساس مي‌كنند شديداً از سوي آمريكائيها تحقير شده و مورد اهانت قرار گرفته‌اند و حاكميت ملي آنها آشكارا نقض شده است.

دولتمردان پاكستان هم اينك به شدت از سوي مردم، گروههاي سياسي و مجلس اين كشور تحت فشار هستند تا به اين روابط ناسالم و نابرابر و مناسبات ارباب رعيتي و مطيعانه خود در برابر آمريكائيها خاتمه دهند.

مجلس پاكستان در حركتي كم سابقه خواستار تجديدنظر دولت در روابط اين كشور با آمريكا شد و حتي تهديد كرد اگر آمريكائيها به رفتار و اقدامات گستاخانه خود ادامه دهند اسلام آباد خطوط تداركاتي نظاميان آمريكايي مستقر در افغانستان را قطع خواهد كرد.

در همين ارتباط، دولت پاكستان سفر رئيس ستاد ارتش اين كشور به آمريكا را لغو كرد و همچنين هفته قبل سفير اين كشور در واشنگتن را فرا خواند.

آمريكا از دو دهه قبل، يعني از زمان فروپاشي شوروي سابق، پاكستان را به دليل برخورداري از موقعيت جغرافيايي و استراتژيك در منطقه به پايگاه ديپلماسي و نظامي خود تبديل ساخته و در ازاي كمك مالي سعي كرده است سياستها و خواسته‌هاي خود را گستاخانه به دولتمردان پاكستاني ديكته كند. كمك آمريكا به پاكستان سالانه 3/2 ميليارد دلار است كه در اقتصاد كم بنيه پاكستان مبلغ نسبتاً قابل توجهي به حساب مي‌آيد.

از سوي ديگر حمايت‌هاي سياسي آمريكا از دولتمردان پاكستان به عنوان ضامن بقاي اين دولتمردان، عامل ديگري بوده است تا مقامات اين كشور نتوانند از استقلال لازم براي تصميم گيري‌ها در مقابل مداخلات آمريكا برخوردار باشند.

به همين دليل، اين دولتمردان در عمده موارد فرمانبردار محض دستورات آمريكا بوده‌اند كه اين موارد با اعتراض و خشم مردم پاكستان همراه بوده است.

اكنون دامنه گستاخي‌هاي بي‌حد و مرز آمريكا و تجاوزات ارتش آمريكا در خاك پاكستان تا آنجا گسترش يافته كه براي دولتمردان پاكستان، جاي مسامحه و چشم پوشي باقي نگذاشته و موقعيت سياسي آنها را در داخل به طور جدي مورد تهديد قرار داده است. آمريكائيها كه در اشغال افغانستان دچار شكست شده و همه روزه تلفات سنگيني را متحمل مي‌شوند مدعي هستند مقر فرماندهي شبه نظاميان در خاك پاكستان مي‌باشد و دولت پاكستان را متهم به بي‌عملي در سركوب آنها مي‌كنند.

ارتش آمريكا به اين بهانه، از سه سال قبل حملات بي‌وقفه‌اي را به خاك پاكستان صورت مي‌دهد كه اين حملات تاكنون منجر به كشته شدن صدها غيرنظامي پاكستاني شده است.

كشتار روزمره شهروندان پاكستاني توسط هواپيماهاي بدون سرنشين آمريكا در مناطق شمالي، خشم عمومي از سكوت دولت پاكستان را در قبال اين جنايات روز به روز افزايش داده ولي واشنگتن به اعتراضات دولت كمترين اعتنايي نكرده است.

آمريكائي‌ها در گستاخي تا آنجا پيش رفته‌اند كه حتي به صورت يكطرفه و به نفع خود به اجراي كاپيتولاسيون مي‌پردازند، اقدامي كه نمونه آن در تبرئه و فراري دادن مأمور "سيا" كه بهمن سال گذشته دو شهروند پاكستاني را به قتل رسانده بود انجام شد. دولت آمريكا اين تخلف قانوني را بي‌شرمانه چنين توجيه مي‌كند كه وي داراي مصونيت ديپلماتيك بوده و اقدام وي مشمول مقوله "دفاع از خود" مي‌باشد!
اكنون به نظر مي‌رسد دولتمردان پاكستان به اين واقعيت پي برده‌اند كه سياست ارباب رعيتي در برابر آمريكا تا چه حد براي منافع دراز مدت، حاكميت، ثبات و وحدت ملي اين كشور مضر است و تبعات جبران ناپذيري ايجاد مي‌كند. اين يك واقعيت انكارناپذير است كه حضور و مداخلات آمريكا در پاكستان، برخلاف ادعاي واشنگتن، نه تنها به نابودي و تضعيف تروريسم منجر نشده بلكه خود عاملي براي رشد و گسترش تروريسم بوده است. بسياري از گروه‌هائي كه هم اكنون آمريكا از آنها به عنوان تروريست ياد مي‌كند از جمله گروه القاعده به سركردگي بن لادن، ساخته و پرداخته سازمان‌هاي جاسوسي آمريكا مي‌باشند. از سوي ديگر حضور آمريكا و رفتارهاي تحكم آميزش همزمان با گسترش جنايات نظاميان آمريكا در پاكستان، تفكرات ضد آمريكايي در پاكستان را تشديد كرده و همين مسئله، عامل ديگري براي رشد افراطي گري در پاكستان و همراه ساختن زمينه براي جولان جريان‌هاي افراطي، از جمله سپاه صحابه شده است.

به عبارت ديگر، تا زماني كه آمريكائيها در پاكستان حضور بي‌مهار نظامي و سياسي دارند، اين كشور روي ثبات و آرامش را به خود نخواهد ديد.

اكنون كه زمينه افكار عمومي آماده است، دولتمردان پاكستان مي‌توانند براي هميشه به مناسبات نابرابر و خفت‌بار با واشنگتن خاتمه دهند و بيش از اين، خود را ملعبه سياست‌هاي سلطه جويانه و استعماري آمريكا در منطقه قرار ندهند و زمينه تركتازي آمريكائيها در خاك اين كشور اسلامي را از ميان ببرند. اين، نه تنها خواسته مردم مسلمان پاكستان، بلكه نظر تمامي ملت‌هاي منطقه است. اكنون سؤال مهم اينست كه آيا مقامات اسلام آباد از اراده لازم براي برداشتن چنين گامي برخوردار هستند و مي‌توانند كشور و ملت خود را از كاپيتولاسيون نانوشته‌اي كه آمريكا به آنها تحميل كرده نجات دهند؟

رسالت:گفتمان آزادي قدس

«‌گفتمان آزادي قدس»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت است كه در آن مي‌خوانيد؛امسال بنيامين نتانياهو و آويگدور ليبرمن و ساير مقامات رژيم صهيونيستي نکبتي ترين "روز نکبت"طول دوران عمر خود را سپري کردند.امسال سرزمينهاي اشغالي از هر سو محاصره شد و مسلمانان ،آگاه و يکصدا نواي آزادي قدس شريف را در يک قدمي گوش صهيونيستها فرياد زدند.تظاهرات امسال ملتهاي مسلمان و ساير ملتهاي دنيا عليه جنايات رژيم صهيونيستي حال و هوايي ديگر داشت .در يورش رژيم صهيونيستي به تظاهركنندگان خشمگين كه به مناسبت 63 سال اشغال فلسطين در مرزهاي لبنان، سوريه، اردن و داخل سرزمين‌هاي اشغالي تجمع كرده بودند، در مجموع 21 نفر به شهادت رسيده و صدها تن ديگر نيز زخمي شدند. اکثر شهداي اين حمله ددمنشانه صهيونيستها را نوجوانان و جواناني تشکيل مي دادند که نسل چهارم مقاومت اسلامي در منطقه محسوب مي شوند .در حالي که ديکتاتورهاي وابسته به رژيم اشغالگر قدس و ايالات متحده يک به يک به زمين افتاده و فرياد عجز و استيصال  آل سعود و آل خليفه به گوش فلک رسيده است،گفتمان مقاومت در مقياسي وسيع تر از فلسطين و حتي خاورميانه مرزهاي بشري را در مي نوردد.

امسال صداي آزادي قدس از خيابانهاي آمريکا و اروپا تا نزديک ترين محل ممکن به سرزمينهاي اشغالي به گوش رسيد.در شرايطي که اوباما و نتانياهو با چشماني گريان و ظاهري پريشان  در حال دفن کردن نوزاد ناقص الخلقه دموکراسي خواهي خونين خود   در خاک  صحراي سينا هستند،فرياد آزادي قدس و حمايت از حقوق فلسطينيان روز به روز و بلکه لحظه به لحظه بيشتر به گوش مي رسد.

برگزاري تظاهرات روز نکبت در کشورهاي مسلمان پرده برداري مستقيم از بدن نيمه جان صهيونيسم بود.بدون شک اين حرکت وسيع تنها به يک روز از سال اختصاص نيافته و تا زماني که رژيم اشغالگر قدس خاک فلسطين را به صورت کامل ترک کند ادامه خواهد داشت .جريان مقاومت در منطقه شور و حال ديگري يافته است .گويا خون شهداي جنگ 33 روزه لبنان و مقاومت 22 روزه غزه بار ديگر به ثمر نشسته و روح فتحي شقاقي ، سيد عباس موسوي و عماد مغنيه  در آسمان منطقه به پرواز در آمده است .امروز نه تنها مسلمانان،بلکه همه دنيا چشمان خود را به سوي بيت المقدسي دوخته است که همچنان در بند صهيونيستهاست و بايد هر چه سريع تر  از اين بند رها شود.

تاثيرگذاري قيامهاي مردمي خاورميانه در حرکت اعتراضي گسترده اخير ملتهاي مسلمان در روز نکبت به وضوح قابل مشاهده است .اين تظاهرات عظيم و تاريخي نمادي برجسته از بيداري اسلامي در منطقه و  مهر بطلاني بر فرضيه هاي ساختگي و انحرافي نظير آمريکايي بودن قيامهاي منطقه است.درست دو هفته پس از اعلام نتايج تحقيقات موسسه "پيو"مبني بر تمايل اکثريت مصري ها بر قطع رابطه اين کشور  با رژيم صهيونيستي و طنين انداز شدن فرياد "مرگ بر اسرائيل "در خيابانهاي مملوء از خون و قيام در کشورهاي منطقه،رژيم صهيونيستي خود را در محاصره ملتهايي ديد که يکپارچه نداي هم نوايي باملت فلسطين سر مي دادند.

امروز ديگر کسي تنها براي همدردي با ملت فلسطين به ميدان نيامده است،بلکه خونخواهي از قاتلان ملتهاي فلسطين و لبنان و استيفاي حقوق حقه اين ملتهاست که همه را  در سرتاسر جهان  به ميدان مبارزه با صهيونيسم فراخوانده است .گفتمان آزادي قدس به اندازه اي وسعت يافته است که غرب و رژيم صهيوينستي نمي توانند با ترفندهاي رسانه هاي مشهور اما نخ نماي خود در مقابل آن ايستادگي کنند.نتانياهو ،اولمرت،ليوني،شيمون پرز،ايهود باراک،شائول موفاز و همه مقامات رژيم صهيونيستي از اين به بعد بايد عادت کنند تا  شعار مرگ بر اسرائيل  را در همه نقاط عالم بشوند و متعاقب آن به خاک ذلت بيافتند.

نسل چهارم مقاومت اسلامي فلسطين مانند پدرانشان و بلکه پرطنين تر از آنها فرياد آزادي فلسطين و قدس شريف را سر مي دهند و از اينکه وارث امروز آرمانهاي مقاومت هستند به خود مي بالند.امروز ملت فلسطين به خوبي دريافته است که در مبارزه با رژيم صهيونيستي تنها نيست و دست ياري ملتهاي مسلمان و حتي غير مسلمان دنيا ،تازمان در هم شکستن کالبد نيمه جان صهيونيسم همراه  آنهاست .

قدس:اشتغالزايي در بودجه 90

«اشتغالزايي در بودجه 90 »عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي قدس به قلم جعفر قادري است كه در آن مي‌خوانيد؛چنانچه به واقعيتهاي اقتصادي بنگريم، برنامه دولت براي ايجاد دو ميليون و پانصد هزار فرصت شغلي و تحقق اين هدف در دو سال متوالي براي حل مشکل بيکاري -که رئيس جمهور بار ديگر بر آن تأکيد کردند- نشان دهنده آن است که نرخ بيکاري در کشور ما رقم بالايي است و حداقل در دو سال آينده براي عبور از اين مشکل، به پنج ميليون شغل جديد در کشور نياز است.

اين در حالي است که دولت در دو سال گذشته نرخ رسمي بيکاري را ارائه نکرده که از پديده هاي نادر و سؤال برانگيز است و موجب اختلاف نظرهاي بسيار و علامت سؤالهاي متعدد در برابر توفيق دولت در ايجاد فرصتهاي شغلي و برنامه هاي اشتغالزايي آن شده است. لذا، تأييد نظر دولت و ارزيابي امکان توفيق برنامه هاي دولت براي ايجاد اين حجم از موقعيتهاي شغلي جديد در مرتبه نخست نيازمند ارائه آمارهاي رسمي مراجع قانوني کشور درباره بسياري از مؤلفه ها و متغيرهاي اقتصادي است.

مرکز آمار ايران نهاد رسمي اعلام نرخ بيکاري است که در دو سال گذشته از ارائه اين اطلاعات امتناع کرده است. بانک مرکزي نيز بايد اطلاعات و نرخهاي مختلف را از جمله بيکاري، نرخ رشد اقتصادي، توليد ناخالص داخلي و... را جهت تکميل اطلاعات پايه اقتصادي لازم به منظور ارزيابي برنامه هاي اقتصادي معطوف به کارآفريني و اشتغالزايي و تعيين جهت و سرعت حرکت اقتصاد کشوردر پرتو بودجه ارائه دهد.

در خلا اطلاعاتي موجود و با مراجعه به نتايج سالهاي قبل، تنها مي توان گفت، واقعيتها نشان مي دهد در طول برنامه چهارم و در سالهايي که نرخ رشد اقتصادي کشور بين 6 تا 7 درصد بوده، مجموع اشتغال جديد ايجاد شده در کشور بر اساس گزارش مرکز پژوهشهاي مجلس، بين 580 تا 765 هزار مورد بوده است، لذا اين سؤال مطرح مي شود که چگونه دولت خواهد توانست در شرايطي که نرخ رشد اقتصادي کشور در خوشبينانه ترين وضعيت، بين سه تا چهار درصد برآورد مي شود، چهار برابر نرخ برنامه چهارم فرصت شغلي ايجاد کند.

حال اگر تعريفهاي دولت از بيکاري و اشتغال تغيير کرده، لازم است آن را تشريح و مجلس را قانع کند، زيرا اگر زبان و فهم مشترکي بين مجلس و دولت و کارشناسان اقتصادي وجود نداشته باشد، شکي نيست که ادعاهاي دولت مورد قبول مجلس و متخصصان اقتصادي کشور قرار نگيرد.البته، نبايد اين موضوع را هم ناديده گرفت که اگر دولت بخواهد در زمينه کارآفريني يک کار ويژه و برجسته انجام دهد، ظرفيتهاي خوبي در بودجه سال 90 فراهم شده که با اتکاي به آن در تعامل با مجلس مي توان يک حرکت مؤثر را انجام داد.

بالغ بر 30 ميليارد دلار اندوخته صندوق توسعه ملي، به علاوه منابع مازاد بر قيمت 81/5 دلاري نفت در بودجه امسال که به اين صندوق واريز مي شود، در کنار ظرفيتهايي همچون گردش نقدينگي 280 هزار ميليارد توماني کشور، امکان خوبي را فراهم مي کند تا با ارائه طرحها و برنامه هايي منظم در بخش کارآفريني و حمايت از صنايع و توليد، فرصتهاي شغلي جديدي ايجاد شود.

علاوه بر اين، به دولت اجازه داده شده در سال 90 افزون بر 30 هزار ميليارد تومان اوراق مشارکت ريالي براي طرحهاي عمراني، پروژه هاي دولتي و نهادهاي عمومي غيردولتي به فروش برساند که اين منابع مالي مي تواند با هدايت به سمت بازار کار و تقويت بنيه پيمانکاران، امکانات مناسبي را براي توسعه فرصتهاي شغلي در سال جاري فراهم کند.

همچنين، به دولت در بودجه 90 اجازه 30 ميليارد دلار فاينانس خارجي داده شده و دست دولت باز است تا از هر منبعي براي انجام تعهدهاي خود برداشت کند. اين به دولت امکان مي دهد تا منابع لازم را براي تقويت بنيه شرکتهاي داخلي، ايجاد موقعيت رقابت براي انجام طرحها توسط بخشهاي عمومي و خصوصي داخلي، فراهم کند.علاوه بر اين، به دولت اجازه داده شده تا شماري از پروژه هاي ملي را از طريق فاينانس داخلي و انتشار اوراق مشارکت ارزي تأمين مالي کند که همه اينها امکانات وسيعي را براي ايجاد فرصتهاي شغلي جديد به دولت مي دهد.

در مجموع مي توان گفت، آمارها و ارقامي که دولت براي ايجاد فرصتهاي شغلي ارائه مي دهد و بر آن تأکيد مي کند، ممکن است در خلا اطلاعاتي موجود نسبت به آمارهاي پايه اقتصادي چندان مورد قبول و تأييد مجلس و کارشناسان قرار نگيرد، ولي اين امکان که دولت بتواند از بسترهاي مناسب بودجه سال 90 و ظرفيتهاي برنامه پنجم براي ايجاد و توسعه حداکثري کارآفريني و اشتغالزايي استفاده کند، وجود دارد و اگر دولت در همين مسير حرکت کند و برنامه هاي روشني را ارائه دهد، مي تواند به توفيق نسبي و مورد قبولي در اين زمينه دست يابد که رضايت مجلس را هم تأمين کند.

بنابر اين، ارائه يک برآورد کمي از ميزان توفيق دولت يا امکان تحقق ادعاي ايجاد دو ميليون و پانصد هزار شغل، نه ممکن است و نه چندان ضروري، زيرا برآوردهاي کمي بايد در قالب مدلهاي مختلف اقتصادي مشخص شوند و اين مدلها متفاوت و تطبيق آنها دشوار است و بسته به نحوه هدايت منابع به بخشهاي مختلف، ارزيابيها دگرگون مي شوند.

دولت با توجه به برنامه تحول اقتصادي، ممکن است بخش عمده اي از منابع را صرف توسعه زيرساختهاي اقتصادي کشور کند که به خودي خود اشتغالزايي نمي کند، اما بسترها را براي توسعه فرصتهاي شغلي جديد و ماندگاري اشتغالهاي قبلي فراهم مي کند و انعطاف موجود در بودجه 90 براي هدايت منابع بر اساس نگرش و مصلحت دولت در بخشهاي مختلف عمراني، صنعتي، زيربنايي، يارانه توليد و تجهيز بخش مولد خصوصي امکان تعيين نرخ و ميزان معيني از اشتغالزايي را براي سال 90 نمي دهد.

ايران:درس پندآموز

«درس پندآموز»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ايران به قلم علي‌اكبر جوانفكر است كه در ان مي‌خوانيد؛نزديك به يك ماه است كه جمعي محدود اما برخوردار از ابزار و يراق بسيار، با قيل و قال‌هاي بي‌وقفه و پرطمطراق، اهتمام مضاعف به كار بسته‌اند تا به اثبات داعيه‌هايي بپردازند كه حتي ساده‌دل‌ترين شهروندان اين مرز و بوم نيز آنها را باور ندارند.

درس پندآموز مباحث اخير جز اين نبوده است كه هرگونه تلاشي بر پايه بي‌تقوايي و بي‌اخلاقي، نتيجه‌اي جز خسران و گناه براي مدعيان غفلت‌زده و زحمت براي خادمان مخلص و بي‌ادعا به همراه ندارد.

بدون ترديد همكاران اصلي رئيس جمهور در به انجام رساندن خدمات بزرگ و بي‌نظير در كشور، كساني جز قاطبه مردم عزيز ايران به عنوان پشتيبانان و حاميان اصلي دولت خدمتگزار، نبوده و نيستند و اگر اين همت والا و قدرشناسي خيل عظيم ملت ايران از خادمان خود، بروز و ظهور بيروني پيدا نمي‌كرد، مجموعه مديران و تصميم گيران در دستگاه اجرايي كشور قادر به انجام برنامه‌ريزي، تصميم‌گيري و پيشبرد امور كشور به نحو مطلوب نمي‌شدند، بنابراين رفتار و اقدامات دولت‌هاي نهم و دهم در همه زمينه‌ها، محصول حكومت مردم بر مردم به عنوان يك حقيقت درخشان و افتخار‌آميز بوده است.

علاوه بر اين، قابل انكار نيست كه مجموعه‌اي از عناصر متدين، انقلابي، دلسوز، پرتلاش، فرهيخته، انديشمند، پاكدست و پاكدامن، در كنار رئيس‌جمهور قرار گرفتند و او را در اين راه سخت و دشوار همراهي كردند و كوشيدند سهم خويش را در تحقق اهداف مهم و بزرگ از جمله اجراي عدالت ايفا كنند.

بداخلاقي‌ها و بدكرداري‌هايي كه طي يك ماه اخير در برابر دولت و همكاران رئيس جمهور محترم به نمايش گذاشته شد، نه تنها از حسن اعتبار و قدر و قيمت آنان چيزي نكاست، بلكه سعه صدر و بزرگ منشي رئيس جمهور و همكارانش را نشان داد، قيل و قال‌هاي بي‌اساس را بي‌ثمر كرد، همراهي و همصدايي ياران و همراهان راستين ولايت را برانگيخت و شأن و منزلت دولتمردان را در چشم مردم فزوني بخشيد.

با عيان شدن بي‌حاصلي اينگونه رفتارها و رويكردها، اينك انتظار مي‌رود كه اين گروه از داعيه‌داران عرصه سياست و قدرت، روش و منش خود را مورد بازنگري قرار دهند، اخلاق و انصاف پيشه كنند، از ورود به بيراهه‌هاي زيانبار اجتناب ورزند، بزرگان را كه سرمايه ملي و گاه ديني ملت بزرگ ايران محسوب مي‌شوند براي به زير كشيدن حريف از قدرت، بازيچه اميال و خواسته‌هاي خويش قرار ندهند و در يك كلام، بلوغ سياسي را در مواضع خود و تعهد و وفاداري به اصول و ارزش‌هاي انقلاب اسلامي در مرامشان به اثبات برسانند.

آقاي احمدي‌نژاد در سخنان يكشنبه شب خود، نشان داد كه راه خدمتگزاري را به خوبي مي‌شناسد و از ادامه اين راه باز نمي‌ايستد، تلاش‌هاي بدخواهانه عليه دولتش را به هيچ مي‌انگارد و وارد بازي‌هاي كودكانه آنان نمي‌شود، به قدر و قيمت ولايت مطلقه فقيه و جايگاه رفيع آن در كشور به‌خوبي واقف است و هيچ اعتنايي به تهمت‌هاي ناروا و توهين‌هاي نابخردانه مدعيان تماميت‌خواه ندارد.

مردم سالاري:ميان فرصت و تهديد

«ميان فرصت و تهديد»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در ان مي‌خوانيد؛در روزهاي بهار دموکراسي خواهي و خيزش خاورميانه که ايران اسلا مي فرصت طلا يي براي گسترش روابط و نفوذ خود را در مشت دارد; رويکرد تهران آنچنان که انتظار مي رفت نبوده است، شايد ريشه هاي اين رويکرد را بايد در عزل ناگهاني ديپلمات ارشد ايران در حال سفر به يک کشور خارجي يا سهل انگاري در برخي پرونده هاي مهم جست وجو کرد.

دستگاه  ديپلماسي گاه در پرونده اي همچون مصر آنچنان شتاب  زده عمل کرد که ديپلمات ها نسبت به اين رويکرد لب به هشدار مي گشايند و گاه آنچنان رکود و بي تفاوتي ديده مي شود که گروهي ديگر انتقاد مي کنند.وضعيت خاورميانه به گونه اي است که کشورهاي مختلف با کمترين هزينه بيشترين برداشت را مي کنند; به عنوان نمونه ايتاليا و فرانسه که تا ديروز از دوستان صميمي ديکتاتورهاي اين منطقه همچون قذافي، بن علي يا حسني مبارک بودند، امروز تمام قد در کنار مردم ايستاده اند.

تهران نسبت به فجايح ليبي سکوت اختيار کرده است تا انقلا بيون اين کشور اميد خود را در دامان غرب جست وجو کنند، اين رخداد در سوريه نيز آرام بروز مي کند. بايد پذيرفت که در اين کشور نيز ناآرامي هايي رخ داده و برخورد نادرست در اين باره با همراهي بزرگ نمايي برخي رسانه هاي غربي عرصه را بر بشاراسد تنگ مي کند. آيا ايران در سوريه نمي توانست نقش بهتري را ايفا کند؟ چرا در آشتي ملي فلسطين ميان فتح وحماس بايد مصر نقش ميانجي را ايفا کند؟

فرصت، موقعيتي است که اگر از دست برود مي تواند به يک تهديد تبديل شود; امروز موقعيت ايران اسلا مي بين اين دوحالت سرگردان است.

رياست ايران بر اوپک نيز موقعيت استراتژيکي است که بعد از 36  سال به دست آمده بود که با برکناري وزير نفت مي تواند از دست برود!عربستان و برخي شرکاي اين کشور در کمين نشسته اند تا به هر طريقي قانون اوپک را دور زده و فرصت نفتي ايران را از چنگ تهران خارج کنند.در شرايط فعلي که عراق قائم مقام ايران در اوپک است با توجه به جهش اقتصاد نفت و لا بي هاي پشت پرده مي تواند کرسي ايران  را تصاحب کند.

اين که مقام رياست جمهوري شخصا در اجلا س 18 خرداد اوپک  حضور پيدا کند به منزله نزول يک مقام عالي رتبه ايراني تا سطح وزير است، موضوعي که در عرف ديپلماتيک جهان قابل نقد است.

پس وزير يا نماينده ويژه رئيس جمهور رهسپار وين خواهد شد.
با توجه به سابقه پاستور در معرفي وزير به بهارستان تا 23 روز آينده انتصاب و تائيد وزير نفت در هاله ابهام و ترديد قرار مي گيرد بنابراين محتمل ترين گزينه معرفي نماينده ويژه براي اجلا س وزراي نفت اوپک است در اين بين زمزمه هايي از معرفي آقاي خاص شنيده مي شود که حساسيت هاي حول اين شخصيت مي تواند کنش هايي را ايجاد  کند. در صورت بروز تنش در راه وين اين اتفاق به وجهه ايران در کرسي رياست اوپک در روزهايي که چشم هايي پرکينه به ايران اسلا مي دوخته شده است فرصت را به تهديد بدل مي کند.

ابتكار:درياي آرام يا متلاطم، کدام تماشايي‌تر است؟

«درياي آرام يا متلاطم، کدام تماشايي‌تر است؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم غلامرضا كمالي پناه است كه در آن مي‌خوانيد؛از ابتداي هفته در اين فکر بودم که براي سرمقاله‌ي روز سه‌شنبه چه بنويسم. ديدم که در رسانه‌ها و دهان‌ها مي‌چرخد که رئيس‌جمهور يکشنبه‌شب در سيما، به‌صورت زنده با مردم سخن مي‌گويد. براي اولين‌بار بود که طيف‌هاي فکري گوناگون را اين‌گونه مشتاق شنيدن سخنان رئيس‌جمهور ديده‌ام. همه‌ي ما تا اندازه‌اي به دليل اين اشتياق ويژه آشنايي داريم؛ لذا با اين وضعيت، قند تو دلم آب شد که حتماً سوژه‌ي مناسب و آب‌داري را از دل سخنان آقاي احمدي‌نژاد بيرون خواهم آورد و با پردازش آن به مخاطب تحويل مي‌دهم؛ اما افسوس که سرم به سنگ خورد و از در مصاحبه‌ي رئيس‌جمهور دست خالي برگشتم. نه من که خيلي‌ها همين حال را پيدا کردند.

البته تصور نکنيد که ما روزنامه‌چي‌ها آدم‌هاي بدجنسي هستيم، بلکه اين هم شغلي است که سوژه‌اي پيدا کني و به آن لباس الفاظ بپوشاني، پوسته‌هايش را بشکافي و درونش را تحليل کني تا عطش مخاطب رفع و مشکلي حل شود. هرچندکه خوش‌بيني است و ما به دل خود وعده مي‌دهيم؛ اما مي‌دانيم که مخاطبان حوصله‌ي خواندن ندارند و مسئولان هم گوش شنوايي براي اين حرف‌ها.

اصولاً اين روزها به‌نظر مي‌رسد هيچ خريداري براي هيچ سخني پيدا نمي‌شود. انگار همه کور و کر شده‌اند. پدرها حوصله‌ي گوش‌دادن به حرف فرزندان را ندارند و فرزندان هم انگيزه‌ي پذيرش نصايح پدران را! شوهر از صحبت‌هاي همسرش مي‌گريزد؛ زيرا مي‌داند از تأمين خواسته‌هايش عاجز است و همسر دلايل شوهر را از اين گوش مي‌شنود و از گوش ديگر بيرون مي‌ريزد. در عالم سياست هم همين حال و هوا حاکم شده است: مجلسيان مدام به دولت انتقاد مي‌کنند و براي دولتمردان خط و نشان مي‌کشند و دولتيان هم اين حرف‌ها را اختلافات شيرين قلمداد مي‌کنند که پوست پيازي نمي‌ارزد. خلاصه اينکه هرکسي کار خود را مي‌کند و حرف خود را مي‌زند.

في‌المثل درباره‌ي ادغام چقدر حرف زده شد، تهديد و نصيحت و چه و چه صورت گرفت؛ اما نتيجه‌اي نداد و دولت کار خود را کرد. هرچه مخالفان دلايل ارائه دادند که ادغام‌ها نامتناسب و شتاب‌زده و مصلحت‌گريز است، باز از آن طرف ندا آمد که برابر با ماده‌ي 53 قانون برنامه‌ي پنجم توسعه، اين کار درست و به نفع کشور است.

راستش اين نگارنده در اين زمينه تخصص چنداني ندارد و قضاوت راجع به درستي و نادرستي عمل دولت در‌اين‌باره کار سختي است. اما کنش و واکنش‌هاي طرفين را مي‌توان از ديد سياسي بررسي کرد. بسياري اعتقاد دارند که اين عمل رئيس دولت واکنشي به سرخوردگي مربوط به هفته‌هاي اخير است. اين حرکت را در راستاي انتقام‌گيري و ترميم هيبت و شخصيت آسيب‌ديده‌ي رئيس‌جمهور به‌حساب مي‌آورند.

 آقاي احمدي‌نژاد تاکنون هرچه خواسته عملي کرده، بسياري از سنت‌ها را شکسته، تابع هيچ مصلحتي هم نبوده و ثابت کرده که هرچه را نپسنديده يا درست ندانسته يا خلاف روش و آرمان خويش تلقي کرده، بي‌محابا به چالش کشيده است. نه‌تنها مصلحت را مبناي عمل قرار نداده است، که نهاد اساسي مجمع تشخيص مصلحت را هم به تشخيص خود از اعتبار انداخته. همه دولت‌ها و کارگزاران نظام را در ماقبل خود، فاسد و ناکارآمد معرفي کرده است و از مرجعيت هم پشتوانه‌اي براي خود نساخته و بعضي‌ها هم ادعا مي‌کنند که به آن پشت کرده است، به هيچ حزب يا گروهي هم باج نداده است.

اينکه اين ويژگي‌ها مثبت است يا منفي، تاريخ قضاوت خواهد کرد؛ اما براي اولين‌بار است که ظاهراً رئيس‌جمهور به بن‌بستي خورده که او را سرخورده کرده است و همين موضوع باعث شده که براي احياي دوباره‌ي هيبت گذشته‌اش، تاختن‌هاي پيروزمندانه و باشکوهش، کسب دوباره‌ي اعتمادبه‌نفس کم‌نظيرش و نشان‌دادن همه‌کاره‌بودنش در انظار عمومي و هم در محدوده‌ي همکاران خويش در دولت، حرکت جديد و پرقوتي را نشان بدهد، آن‌هم برکناري سه وزير در يک زمان با چند خط.

خب از دست مجلس چه برمي‌آيد؟ هيچ. رئيس‌مجلس در نخستين واکنش بيان کرد که اهميتي به برکناري وزرا نمي‌دهد. اهميت بدهد يا ندهد مهم نيست؛ مهم اين است که ديگر کاري از دستش برنمي‌آيد و ضرب‌المثل تهديدآميز امثال آقاي توکلي که «آن سبو بشکست و آن پيمانه ريخت» بيشتر شبيه به يک بلوف سياسي است.
احمدي‌نژاد ضرب شستش را نشان داده، مهره‌ي خويش را به پيش برده، مجلس و مخالفان خود را مات کرده و در پس اين حرکت، به تلويزيون آمده.

مجموعه‌ي اتفاقات هفته‌هاي اخير، ازجمله بست‌نشيني براي بن‌بست‌شکني و ناديده‌گرفتن تهديدات مجلس و تفسيرهاي شوراي نگهبان، عطش تماشاي درياي متلاطم و خروشاني را در ميان کثيري از مردم و نخبگان به‌وجود آورده بود و همين امر بسياري را به پاي مصاحبه ايشان کشاند. اما دريا آرام بود و انتظارات خيلي‌ها را برآورده نکرد و ما روزنامه‌نگاران را نيز هم.

آفرينش:گزارش اقتصادي بدون رشد و چند پرسش

«گزارش اقتصادي بدون رشد و چند پرسش»عنوان سرمقالهِ روزنامه‌ي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛چندي پيش بانک مرکزي کشور گزارش گزيده آمارهاي اقتصادي سه ماهه سوم سال 89 را منتشر کرد. در اين گزارش نيز مانند گزارشات منتشر شده طي دو سال اخير خبري از رشد اقتصادي در کشور مان نيست .

يعني عملا مساله اعلام رشد اقتصادي تبديل به يکي از موضوعاتي شده است که براي بسياري از کارشناسان نگران کننده شده است و حتي در کنار آن نيز چندي پيش وزير امور اقتصادي و دارايي هم از عدم انتشار نرخ رشد اقتصادي توسط بانک مرکزي ابراز تعجب کرده بود . در مقابل اين رويکرد و عدم انتشار نرخ رشد اقتصادي کشور چند مساله به نظر قابل طرح مي باشد .

نخست آنکه در واقع اگر به اهميت بنيادين و اساسي نرخ رشد در هر کشوري توجه کنيم بايد گفت که اعلام آن نيز در هر کشوري به گونه اي معياري اساسي براي سنجش موفقيت ها و شناخت کمي ها و کاستي هاي هر اقتصادي به همراه نقد عملکرد ها و آسيب شناسي روند برنامه ها ي دولتي و..از سوي کارشناسان و شهروندان است. دراين بين در واقع عدم اعلام نرخ رشد اقتصادي در کشور توسط بانک مرکزي اين شائبه را در ذهن به و جود مي آورد که برخي مقامات اقتصادي با عدم اعلام نرخ رشد اقتصادي در کشور از پذيرش هر گونه نقد مسئولانه و آسيب شناسي برنامه هاي اقتصادي طفره مي روند و يا آن را امري غير ضروري مي دانند.

دوم آنکه امروزه مشخص است که با توجه به عدم اعلام اخبار و اطلاعاتي درمورد رشد اقتصاد کشور توسط نهاد هاي رسمي، عملا مردم و کارشناسان داخلي و خارجي به سوي رسانه ها و منابع خارجي سوق مي يابند.

در اين بين بايد گفت در حالي که برخي مسئولان اقتصادي صرفا عنوان مي کنند نرخ رشد اقتصادي کشوردر سال 89 بالا بوده است صندوق بين‌المللي پول در جديدترين گزارش خود موسوم به چشم انداز اقتصادي جهان با نگاهي به اقتصاد ايران اشاره کرده است که اقتصاد ايران در سال 2010 رشد 1 درصدي را تجربه كرده است در اين ميان امري که مورد پرسش است چرايي عدم اعلام نرخ رشد اقتصادي در داخل کشور در مقابل نگاه هاي منفي به اقتصاد ايران در خارج از کشور و از طرف منابع و کارشناسان خارجي است .

سوم آنکه هر چند گفته ميشود که دلايلي همچون ناهماهنگي بين دستگاههاي اجرايي ،محرمانه دانستن نرخ رشد اقتصادي و... نيز در عدم انتشار نرخ رشد اقتصادي در کشور موثر بوده است اما بايد توجه داشت در واقع عدم اعلام نرخ رشد اقتصادي پيامدهاي منفي فراواني همچون نامشخص بودن ميزان پيشرفت در برنامه ها و.. براي کشور داشته و خواهد داشت که مي بايد مورد توجه بيشتري از سوي مسئولان اقتصادي کشور قرار گيرد.

حمايت:ائتلاف جهاني عليه تروريسم براي صلح؛ زمينه ها و اقتضائات ‏

«ائتلاف جهاني عليه تروريسم براي صلح؛ زمينه ها و اقتضائات»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حمايت است كه در ان مي‌خوانيد؛طي روزهاي اخير در کشور ما اجلاس بين المللي با عنوان ائتلاف جهاني عليه تروريسم براي صلح برگزار شد که از کشورهاي مختلف، فعالان يا شخصيت‌هاي شناخته شده اي حضور يافتند و در حاشيه آن نيز ديدارهايي با برخي مسوولان ايران انجام دادند.

 نظر به اهميت موضوع اين همايش و تقارن آن با برخي تحولات جهاني ازجمله مقوله بن لادن و نمايش هاي بعدي آمريکا مبني بر پيگيري روند مبارزه با تروريسم، مناسب است تأملي در اين خصوص انجام پذيرد که به طورگزرا بشرح زير چند نکته تقديم مي‌شود با اين اميد که اهل فن ورود جدي‌تري به ابعاد اين مقوله داشته و با همفکري جمعي، زمينه اقدام هاي شايسته تر در آينده فراهم شود. ‏

‏1- مقوله تروريسم سالهاست که جامعه بشري را رنج مي دهد و سالهاست که در مجامع بين المللي در اين زمينه هنجارسازي هاي حقوقي انجام پذيرد و هم چنان تدوين اسناد تخصصي در اين حيطه در جريان است. در نتيجه همين روند، درحال حاضر 13 معاهده شناخته شده بين المللي در مقوله مبارزه با تروريسم در دسترس همگان است که بسياري از کشورهاي دنيا بدان ملحق شده اند و خود را ملتزم به اجراي آن مي دانند.

کنوانسيون جامع مبارزه با تروريسم نيز در دست بررسي است. اسناد متعدد منطقه اي در زمينه مبارزه با تروريسم تدوين شده اند. کشورهاي اسلامي کنوانسيوني در اين خصوص سالهاست که تهيه کرده اند و دهها قطعنامه و گزارش از سوي ارگان هاي متعدد بين المللي در اين زمينه منتشر شده است . با اين حال هر ساله شاهد اقدامات تروريستي مختلفي در سراسر جهان هستيم.

چرايي استمرار اين وضعيت بطورجدي نيازمند بررسي و تأمل است. برخي از صاحبنظران بر اين باورند که سواي مباحث حقوقي، اقدامات خشونت آميز رعب آوري که در سراسر جهان انجام مي پذيرد و در مواردي به حسب انگيزه مرتکب يا هدف مورد اقدام، عنوان تروريسم به آن اطلاق مي شود، بهر حال ريشه هايي دارد که تا آن ريشه ها بدرستي شناخته نشود و در جهت رفع آنها اقدام مناسب صورت نگيرد اين روند هم چنان ادامه خواهد داشت اگرچه دهها سند حقوقي ديگر نيز در اين مقوله تهيه شود.

در همين راستا گفته شده که تا عده اي از مردم سراسر جهان احساس ظلم و ستم سياسي داشته باشند و به رغم تمسک به همه روش هاي مسالمت آميز نتوانند حق خود را بستانند ممکن است به خشونت متوسل شوند و در اين خشونت ورزي گاه اقداماتي را مرتکب شوند که با هيچ معيار انساندوستي قابل قبول نباشد ولي آرام کننده خشم و تعصب دروني اقدام کنندگان باشد، همچنين گفته شده تا برخي از مردم در فقر و عدم بهره مندي معيشتي غوطه ور باشند ممکن است براي رفع وضعيت غيرقابل تحمل خود به خشونت متوسل شوند و بزعم خود بدين طريق صداي مظلوميت خود را به گوش ديگر انسان‌ها برسانند، هم چنين برخي گفته اند تا برخي از انسان‌ها درگير جزم انديشي و باورها و اعتقادات خشک و متحجرانه هستند ممکن است گاه مبتني بر همين باورهاي نادرست به خشونت متوسل شوند و اقدام خود را نيز درست و اعتقادي جلوه دهند و در نهايت اينکه ممکن است در دعواهاي سياسي بين دولت‌ها برخي دولت ها عناصري را اجير کنند که جهت تضعيف دولت ديگر اقدام هاي خشونت آميز و رعب آور به اجرا در آورند.

هريک از اين وجوه و موارد ديگري که جداگانه قابل بررسي هستند، در واقع ما را به سمت علل و عوامل کلاني مي کشانند که اگر درصدد رفع اساسي علت‌هاي مزبور نباشيم و فقط با يکسري قواعد خود را مشغول کنيم ثمره چنداني نخواهيم گرفت و باز شاهد بروز اقدام هاي خشونت بار جديدي خواهيم بود و ممکن است برخي از اين اقدام ها را کشوري تروريستي نام گذارد و کشوري ديگر يا مردمي ديگر آنرا با عنوان تروريستي توصيف نکنند.

اگر قرار باشد براي شکل گيري ائتلاف جهاني عليه تروريسم براي صلح، اقدام اساسي صورت گيرد بايد اين ريشه ها را درست واکاوي کرد و از مردم جهان و دولت ها خواست که در حيطه هر يک از اين ريشه ها اقدام اساسي انجام دهند که البته ليست اقدام های قابل انجام در هر حوزه، ليست مفصلي است.
 ‏
‏2- چندين سال است که جامعه بشري برغم درد و رنجي که از بروز اقدام هاي تروريستي مي برد و خواهان محدودسازي و مرتفع ساختن اين پديده غير انساني است، متوجه مشکل ديگري شده و آن اينکه بسياري از دولت‌ها بنام مبارزه با تروريسم (يعني امر مطلوبي که همه خواهان آن هستند) انواع نقض حقوق انساني را مرتکب مي شوند و بسياري از اهداف سياسي خود را ذيل اين عنوان پيگيري مي کنند. اين امر يعني مصداق برخي ضرب المثل هاي ساده همانند "خواست ابرو را درست کند چشم طرف را نيز کور کرد کرد" يا "از چاله به چاه افتادن".

درک همين واقعيت باعث شد که طي سالهاي اخير مخصوصا پس از 11سپتامبربسياري از فعالان مدني در سراسر جهان بر نهادهاي بين المللي فشار وارد ساختند تا مبارزه با تروريسم در عين رعايت حقوق انساني انجام پذيرد و در همين راستا بود که اسنادي به تصويب مجامع بين المللي رسيد، گزارشگري با عنوان مبارزه تروريسم در عين رعايت حقوق بشر در سال 2005 در بخش حقوق بشر سازمان ملل تعيين شد و دهها گزارش تخصصي در نقد عملکرد برخي دولت ها ازجمله آمريکا تاکنون از اين منظر در سطح جهاني منتشر شده و حتي در کشورهاي مختلف ازجمله کشور خودمان برخي رساله هاي کارشناسي ارشد يا دکتراي حقوق به اين موضوع اختصاص يافته است.

کساني که مي خواهند در ائتلاف جهاني عليه تروريسم براي صلح قدمي بر دارند و اقدامي انجام دهند به طور طبيعي به اين بُعد مسأله نيز بايد توجه داشته باشند و از تلاش و تکاپو در اين عرصه و نقد هرگونه سوء عملکرد دولت ها اعم از اينکه آن دولت آمريکا و اسرائيل و انگليس و امثالهم باشد يا کشورهاي اسلامي و غير اسلامي ديگر درحال توسعه، نبايدغافل شوند. ‏

‏3- يکي از آفت هاي تلاش هاي فعالان عليه مبارزه با تروريسم آن است که بجاي تمرکز دقيق بر فعاليت هاي مطالعاتي شايسته، اقدامات کاربردي مناسب، شبکه سازي فني و دقيق، مشارکت دهي نخبگان و افراد تأثير گذار، فعاليت هاي رسانه اي، آموزشي قابل قبول و... خود را مشغول يکسري کارهاي سطحي و بيشتر تبليغاتي آنهم در حد تبليغات کليشه اي کنند. بايد براي اثر گذار بودن در سطح جهاني، زحمت کشيد و کارهاي دقيق و پر محتوا انجام داد.

همچنين تأثيرگذاران دنيا را شناسايي و شبکه جهاني مؤثري براي تحقق صلح سامان داد. بر اين اساس طبيعي است که وقت خود را سرگرم کارهاي پر هزينه ولي فاقد خاصيت و اثر گذاري لازم کردن و يا افرادي را به کمک گرفتن که چندان دانشي در اين زمينه ندارند و يا اثرگذاري مناسبي در عرصه جهاني نمي توانند داشته باشند، نوعي بي تدبيري آشکار است. ‏

‏سخن آخر: ‏
ملت ايران به دلايل اعتقادي وديني، تحمل وتجربه آثار زيان بار عملکرد تروريست ها، انتخاب رويکرد راهبردي مقابله با ظلم و ستم قدرت ها در سطح جهاني خصوصاً نفي اقدام هاي تروريستي رژيم صهيونيستي و حاميان آن انگيزه جدي و ظرفيت اساسي براي پيشبرد صلح در سطح جهاني و نفي تروريسم دارد. بر اين اساس منطقي است که چنين ملتي در اين حيطه صلاحيت ايفاي نقش فعال دارد و منطقي است که اجازه ندهد جنبش هاي آزادي بخش اسلامي با برچسب هاي ظالمانه قدرت ها ضعيف شوند.

کساني که به نمايندگي از چنين ملتي چه در قالب مسوولان رسمي و چه در قالب نهاد هاي غير دولتي، قرار است فعاليتي انجام دهند و گستره جهاني مخاطب آنهاست بايد بسيار سنجيده، عالمانه و تأثيرگذار عمل کنند و از کليشه ها و اقدام هاي دم دستي و اتلاف منابع بيت المال قوياً بپرهيزند. اميد است در آينده شاهد تقويت چنين فرآيندهايي در قالب شبکه ها يا ائتلاف هاي جهاني عليه تروريسم براي صلح جهاني باشيم ودر اين شبکه مسلمان ومسيحي ويهودي وزرتشتي وديگر اعتقادات مي توانند مشارکت يابند. ‏

دنياي اقتصاد:«ذخیره‌ارزی» یا «ذخایر ارزی»

«ذخیره‌ارزی يا ذخایر ارزی»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم حسین درودیان است كه در آن مي‌خوانيد؛اخيرا مجادلات پیرامون وضعیت حساب ذخیره ‌ارزی درمحافل رسمی کشور بالا گرفت که مرور آنها به وضوح، حاکی از وجود ابهام در خصوص وضعیت این حساب و ماهیت آن است. طی سال‌های اخیر همواره درحالی که برخی سخن از موجودی اندک یا فقدان موجودی حساب ذخیره‌ارزی به میان می‌آورند؛ در مقابل، برخی به ویژه مقامات کشور از وجود ذخایر ارزی وافر و قابل اطمینان (با ذکر ارقامی مانند «بیش از صد میلیارد دلار») خبر می‌دهند. البته در این مجال کوتاه در پی بررسی وضعیت موجودی حساب ذخیره‌ارزی و بحث‌های مربوط به آن نیستیم، بلکه صرفا در پی جلب توجهات به نکته مهمی هستیم که می‌تواند راز این تناقض را بگشاید. کلید فهم مساله مورد بحث، در تفکیک بین دو مفهوم متفاوت «حساب ذخیره‌ارزی» و «ذخایر ارزی بانک مرکزی» (که به اختصار از آن با عنوان «ذخایر ارزی» یاد می‌شود) نهفته است.

مفهوم «حساب ذخیره‌ارزی» برای مخاطبان و عموم مردم، شناخته شده بوده و تصور عمومی از آن منطبق با واقعیت است. این حساب، در ابتدای برنامه سوم جهت واریز مازاد درآمد نفتی از میزان پیش‌بینی شده آن طراحی شد تا با واریز مازاد درآمد نفت به این حساب علاوه بر اینکه اقتصاد کشور از نوسانات سوءناشی از تزریق بی‌ضابطه درآمدهای نفتی مصون بماند، موجودی این حساب نیز ذخیره و پشتوانه‌ای باشد برای دوره رکود و کاهش احتمالی درآمدهای نفت. بنابراین موجودی حساب ذخیره‌ارزی بخشی از درآمد نفت است که هنوز وارد چرخه اقتصادی نشده که البته در صورت طی مراحل قانونی، قابل برداشت و خرج کردن است.

اما به نظر می‌رسد عنوان «ذخایر ارزی» (یا همان ذخایر ارزی بانک مرکزی) حتی برای برخی قانونگذاران و مسوولان اجرایی نیز مفهومی ناشناخته و مبهم است که موجب شده به اشتباه با حساب «ذخیره‌ارزی» یکسان پنداشته شود؛ اما واقعا منظور از «ذخایر ارزی» چیست؟ به طور کوتاه باید گفت که «ذخایر ارزی بانک مرکزی»، پشتوانه پول است. بر اساس قوانین پولی تمامی کشورها، بانک‌های مرکزی موظفند در صورت انتشار پول، یک دارایی ارزشمند و مقبول در سطح بین‌المللی (نظیر طلا یا ارز) را به عنوان پشتوانه پول در ذخایر خود مسدود کنند. «ذخایر ارزی بانک مرکزی» آن بخش از پشتوانه پول است که به شکل ارز نگهداری می‌شود.

اما در اینجا یک سوال مهم می‌تواند مطرح ‌شود: آیا «ذخایر ارزی بانک مرکزی» (یا همان «ذخایر ارزی») به مانند «حساب ذخیره‌ارزی» قابل خرج کردن هستند؟ آیا می‌توان روی موجودی این حساب به عنوان پشتوانه‌ای برای شرایط سخت اقتصادی یا منبعی برای تامین مالی طرح‌های اقتصادی کشور حساب کرد؟ اگرچه پاسخ این سوال به وضوح منفی است، اما فهم علت منفی بودن آن بسیار مفیدتر از دانستن این پاسخ است. در شکل زیر به طور مشخص نشان داده شده است که اساسا افزایش «ذخایر ارزی» ریشه در افزایش سطح تزریق دلارهای نفتی به اقتصاد و رشد خرج کردن درآمدهای نفتی دارد.

وقتی درآمد نفت افزایش می‌یابد، ممکن است دولت بخشی از این درآمد را پس‌انداز کرده و اساسا آن را وارد جریان اقتصادی کشور نکند. این دلارهای نفتی پس‌انداز شده به «حساب ذخیره‌ارزی» واریز شده و در واقع موجودی این حساب، میزان درآمدهای نفتی نگه‌داشته شده و قابل استفاده را نشان می‌دهد؛ اما ممکن است دولت مبادرت به هزینه کردن درآمدهای نفت به شکل عدم واریز به «حساب ذخیره‌ارزی» یا برداشت از موجودی این حساب کند. در اینجا دولت به پشتوانه افزایش درآمدهای نفت، سطح مخارج خود را بالا برده و درآمدهای ارزی حاصله را جهت تامین مالی مخارج (جاری و عمرانی) خود هزینه می‌کند. اما از آنجا که درآمدهای نفتی، «ارزی» است و دولت برای تامین مخارج خود نیازمند «ریال» است، باید ارز حاصل شده از فروش نفت تبدیل به ریال شود. دقیقا همین فرآیند تبدیل ارز به ریال است که زمینه افزایش «ذخایر ارزی» را فراهم می‌کند.

بانک مرکزي به عنوان مجری تبدیل ارز به ریال، اقدام به فروش ارز در بازار کرده و ریال به دست آمده را به خزانه دولت واریز می‌کند؛ اما ممکن است بخشی از ارز عرضه شده، در قیمت‌های مورد نظر (نرخ مصوب ارز در بودجه) قابل فروش نباشد و اصطلاحا بازار ارز اشباع شود. این وضعیت به آن علت به وجود می‌آید که دولت تمایل دارد حجمی از درآمد نفتی را خرج کند که جذب آن در توان اقتصاد کشور نیست. از این رو، بخشی از ارز تبدیل به ریال نمی‌شود. در اینجا بانک مرکزی ناچارا خود اقدام به خرید ارز می‌کند که به معنای انتشار پول و واریز آن به خزانه دولت است (این پول با ضریب فزاینده‌ای نقدینگی را افزایش می‌دهد). از آنجا که بانک مرکزی باید به ازای پول منتشر شده، پشتوانه‌ای نگه دارد، همان ارز خریداری شده از دولت را در «ذخایر ارزی» خود به عنوان پشتوانه پول قرار می‌دهد.

شاید هم اکنون مشخص شده باشد که افزایش در «ذخایر ارزی» اصولا چه مفهومی دارد. در حقیقت افزایش در ذخایر ارزی، ناشی از افزایش در خرج کردن درآمدهای ارزی و پس‌انداز نکردن آن است. به نظر می‌رسد آنچه در اینجا منشا بروز ابهام بوده، معنای برآمده از واژه «ذخایر» (Reserves) است؛ به این علت که کلمه «ذخیره» عموما مفهومی را به ذهن متبادر می‌کند که اشاره به وجود یک موجودی دست‌نخورده و قابل بهره‌برداری دارد؛ در حالی که «ذخایر ارزی» که بانک مرکزی به عنوان پشتوانه پول نگه می‌دارد، همان درآمدهای نفتی خرج‌شده‌ای است که توسط دولت به بانک مرکزی فروخته شده و معادل آن ریال دریافت شده است.

مشخص است که افزایش در موجودی «ذخایرارزی» کشور نه‌تنها به منزله پس‌انداز درآمد نفت نیست، بلکه به عکس حاکی از بدترین نوع خرج کردن دلارهای نفتی است؛ یعنی فروش ارز به بانک مرکزی و انتشار پول توسط بانک مرکزی جهت خرید ارز از دولت که به افزایش پایه پولی و تشدید فشارهای تورمی می‌انجامد.

آنچه باعث شد در فضای سیاسی- اقتصادی کشور ما چنین ابهامی بین این دو عنوان که لفظا مشابه و مفهوما متضاد هستند، به وجود آید، احساس ضرورت مقامات کشور جهت پاسخگویی به انتقاد منتقدان در خصوص خرج شدن درآمدهای نفتی و خالی شدن «حساب ذخیره‌ارزی» بود که آنها را واداشت برای رفع و رجوع مساله، پای «ذخایر ارزی» را به میان بکشند که آشنایی عمومی کمتری با ماهیت آن وجود دارد؛ لذا با روشن شدن تمایز این دو مفهوم، بدیهی است که بالا بودن میزان «ذخایر ارزی» کشور در شرایط فقدان موجودی در «حساب ذخیره‌ارزی»، به هیچ عنوان افتخارآمیز نيست.

جهان صنعت:پرداخت پول به ایرانی‌های خارج‌نشین‌

«پرداخت پول به ایرانی‌های خارج‌نشین‌»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت به قلم مریم باستانی‌ است كه در آن مي‌خوانيد؛ خبر پرداخت یارانه نقدی به ایرانیان خارج از کشور موضوعی است که ابتدا به صورت شایعه و اینک به صورت رسمی از سوی سخنگوی اقتصادی دولت مطرح شده است.

اگرچه در ابتدا به نظر می‌رسید که حتی اگر شایعه هم باشد، دولت مخالف این پرداخت است اما شمس‌الدین حسینی می‌گوید قانون اتباع ایران(نه فقط ساکنان ایران) را متعلق به ایران می‌داند و فردی که دارای تبعیت ایرانی باشد به لحاظ قانونی امکان بهره‌مندی از یارانه‌های نقدی را دارد.

این به آن معناست که باید برای بیش از 74 میلیون نفر منابع در بودجه در نظر گرفته می‌شد. با منابع یارانه‌ها در بودجه امسال که با احتساب سهم صنعت و حذف سهم دولت 54 هزار میلیارد تومان را شامل می‌شود، بی‌تردید نمی‌توان برای ایرانی‌های ساکن خارج از کشور منابعی در نظر گرفت.

 اما نکته اینجاست اگرچه سخن آقای حسینی درست است و یارانه نقدی حق تمام ایرانی‌هاست اما هزینه این پرداخت را نمی‌توان از جیب ایرانی‌های داخل کشور پرداخت چه آنکه این هزینه با افزایش قیمت حامل‌های انرژی و مالیات تبدیل به منابع اصلی یارانه نقدی شده و بازتوزیع می‌شود حال آنکه ایرانیان محترم خارج از کشور از پرداخت چنین هزینه‌هایی معاف هستند.

حال اگر دولت تمایل دارد به آنها یارانه بپردازد باید از منابع دیگری چون منابع حاصل از فروش نفت بپردازد که متعلق به همه ایرانی‌هاست و نه آنچه از آزادسازی قیمت‌ها به دست آمده است.


ارسال به دوستان
وبگردی