۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۷۰۴۴۲
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۵ - ۰۵-۰۴-۱۳۹۰
کد ۱۷۰۴۴۲
انتشار: ۰۸:۴۵ - ۰۵-۰۴-۱۳۹۰

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان: از «بني اميه» تا «بني فتنه»!

از «بني اميه» تا «بني فتنه» ! عنوان يادداشت روز كيهان به قلم  حسين شريعتمداري است كه در آن مي خوانيد:

1- بعد از جنگ جمل و شكست سخت پيمان شكنان، معاويه كه خود در برپايي فتنه جمل نقش برجسته و موثري داشت و اكنون آرزوي پيروزي بر حكومت عدل علي(ع) را بر باد رفته مي ديد، براي ترديدافكني در دل مومنان به سرزنش آنان روي آورد.

معاويه در شام و عوامل حكومت بني اميه در جاي جاي جهان آن روز اسلام، اين ساز بد صدا را كوك كرده بودند كه اگر طلحه و زبير، آنگونه كه علي(ع) مي گويد، از صراط مستقيم اسلام خارج شده بودند و پيكار با آنان ضرورت داشت، چرا پسر ابوطالب(ع) پيش از اين، نه فقط آن دو را بيرون از دايره حق نمي دانست، بلكه ايثار و فداكاري آنان در ركاب رسول خدا(ص) را نيز مي ستود و به زبان و قلم و قدم از آن دو حمايت مي كرد؟! پاسخ اين سؤال، روشن بود و كمترين ابهامي نداشت.

مادام كه طلحه و زبير در مسير اسلام گام مي زدند و از صراط مستقيم الهي بيرون نرفته بودند، به حكم اسلام و منطق عقل و ايمان، در حلقه ياران به حساب مي آمدند و اما، هنگامي كه به زياده خواهي روي آوردند و با تحريك دشمنان پاي از صراط مستقيم الهي بيرون كشيده و به مخاصمه با حاكميت عدل صف آراستند، مقابله با آنان ضرورتي غيرقابل اجتناب بود... «حق» همان بود كه از آغاز بود و تغييري نكرده بود.

اين طلحه و زبير بودند كه تغيير كرده بودند و ديگر طرفدار حق نبودند، بلكه به مقابله با آن نيز آمده بودند. از اين روي، مردمان مومن و خداجويي كه در ركاب امير مومنان(ع) به روي پيمان شكنان شمشير كشيدند و چشم فتنه را بيرون آوردند، نه فقط قابل ملامت نبودند كه ژرفاي بصيرت آنان در تميز به موقع سره از ناسره، شايسته بيشترين تقدير و تقديس و مثال زدني نيز بود.

اين روزها در پي افشاي چهره واقعي جريان انحرافي كه قبل از همه، اعتراض اصولگرايان و توده هاي عظيم مردم را در پي داشته و دارد، برخي از عوامل بيروني و داخلي فتنه 88 دقيقا مانند اسلاف فكري و كاخ سبزنشين خود در «شام»، زبان به ملامت مردم مومن و چهره هاي اصولگرا گشوده و حمايت آنان از دولت احمدي نژاد را با اين استدلال كودكانه زير سؤال مي برند كه چرا علي رغم حضور اين جريان انحرافي در كنار رئيس جمهور، از آقاي احمدي نژاد حمايت كرده بوديد؟! فلان نماينده مجلس رگ گردن به عصبانيت يا در تظاهر به عصبانيت سيخ مي كند و فرياد برمي آورد «كساني كه براي احمدي نژاد از سر و كول هم بالا مي رفتند، امروزه منتقد شده اند»! آن ديگري كه در حمايت از فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 همه حيثيت خود را يكجا به قمار آورده و باخته است به زعم خود، هشدار مي دهد كه «چرا به توصيه هاي ناقدان - بخوانيد سران فتنه- توجهي نكرديد و آن هشداردهندگان را از ميدان به در كرديد كه اكنون شاهد حضور و فعاليت جريان انحرافي باشيد»؟!و...

اكنون بايد از اين حاميان فتنه 88 و نان به نرخ روزخورهاي حرفه اي پرسيد؛ آيا كساني كه بلافاصله پس از مشاهده اولين نشانه هاي انحراف به مقابله با آن برخاسته اند قابل ملامت هستند يا شما كه از نوك پا تا فرق سر در فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 فرو رفته بوديد و با مشاهده صدها سند غيرقابل انكار از وابستگي سران و عوامل فتنه به مثلث آمريكا، انگليس و اسرائيل، نه فقط زبان به كام كشيده بلكه با همه توان در خدمت بيگانگان قرار گرفته بوديد؟! و اين كه، كلاه خودتان را قاضي كنيد و به اين پرسش پاسخ بدهيد كه آيا اين روزها زبان اسلاف كاخ سبزنشين خود در شام آن روزها را به كام نگرفته ايد؟ امروز ميان شما و عوامل آن روز معاويه ها و عمروعاص ها چه تفاوتي هست؟ لطفا فقط به يك نمونه از اين تفاوت ها - اگر هست كه نيست- اشاره بفرمائيد!

شما دقيقاً مانند عوامل بني اميه، هنگامي كه طلحه و زبير در ركاب رسول خدا(ص) شمشير مي زدند و در بيعت با علي عليه السلام بودند با آنان دشمني مي ورزيديد و بلافاصله پس از آن كه جبهه حق را ترك كردند و ساز مخالفت نواختند، سالوسانه آنان را به نقد كشيديد و در باطن با آنها احساس همراهي و همنوايي كرديد.

آيا مي توانيد ارتباط نه چندان پنهان خود با جريان انحرافي را انكار كنيد؟ مگر جريان انحرافي چه مي گويد و چه مي كند كه شما هزاران برابر زشت تر و پلشت تر از آن را نگفته و نكرده ايد؟ لطفاً خودتان را به آن راه نزنيد، مديريت جريان انحرافي و فتنه 88 يكي است. اينطور نيست؟! اگر جريان انحرافي اشغالگران قدس را «مردم اسرائيل»! ناميده است، شما كه روز قدس به دستور مستقيم اسرائيل- به توصيه سايت وزارت خارجه اسرائيل، دو روز قبل از روز قدس- به نفع اسرائيل شعار داديد. اگر جريان انحرافي درباره حضرت صاحب الزمان(عج)، نظرات سخيف و منحرفي مطرح مي كند، سخنگوي فتنه 88 كه آشكارا وجود مبارك حضرت بقيه الله -ارواحنا له الفداء- را نفي كرد و شما نه فقط دم برنياورديد بلكه به نمايندگي وي از جانب خود افتخار هم كرديد!!

نكرديد؟! اگر جريان انحرافي مشكوك به رابطه پنهان با عوامل آمريكاست، شما كه آشكارا و بي پرده از دستورالعمل آمريكايي ها و اسرائيلي ها پيروي كرديد و روز مبارزه با استكبار جهاني به نفع آمريكا شعار داديد. نداديد؟! جريان انحرافي آلوده به فساد اقتصادي است اما، آيا هيچ يك از مفسدان اقتصادي و غارتگران بيت المال را مي توانيد آدرس بدهيد كه در جبهه شما نبوده باشند؟! شما مسجد آتش نزديد؟ شما به ساحت مقدس امام حسين عليه السلام اهانت نكرديد؟ شما به دستور جرج سوروس صهيونيست عكس حضرت امام(ره) را پاره نكرديد؟ به دستور مايكل لدين، شعار «توپ تانك بسيجي ديگر اثر ندارد» سر نداديد؟ به پيروي از فرمول جين شارپ به روي مردم مستضعف و محروم صرفاً به دليل پايداري آنان در اسلام، قمه نكشيديد؟!

شما در جريان فتنه 88 با بهايي ها، منافقين، سلطنت طلب ها، ماركسيست ها، عبدالمالك ريگي ها، ائتلاف نكرده بوديد و آيا اين ائتلاف كماكان ادامه ندارد؟ آيا مي توانيد فقط يك نمونه -تأكيد مي شود فقط يك نمونه- از اقدامات و مواضع خود از آغاز فتنه 88 تاكنون را آدرس بدهيد كه با دستورالعمل از پيش ابلاغ شده سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا و انگليس و اسرائيل منطبق نبوده باشد؟! اگر فقط يك نمونه سراغ داريد، بفرمائيد. همه دستورالعمل ها با ذكر تاريخ ابلاغ به شما موجود است.

راستي! چقدر جالب و خواندني خواهد بود اگر فهرستي از ياران خود در فتنه 88 را كه به آمريكا و اروپا و بعضاً اسرائيل گريخته و اكنون با كسب پناهندگي نقاب دروغين از چهره فرو انداخته و به دشمني آشكار با اسلام و انقلاب و مردم ايران مشغولند، ارائه بدهيد. اين كه كار سختي نيست. اين فهرست را ارائه كنيد تا همه بدانند شما چه كاره ايد؟

2- معاويه بعد از آن كه از ترفند پيش گفته نتيجه اي نگرفت و در توهم آفريني ميان مومنان و پيروان حضرت اميرعليه السلام ناكام ماند، به ترفند ديگري روي آورد و آن، اين كه؛ اگر علي(ع) امام معصوم است و نگاه ملكوتي دارد، چرا، در آغاز از طلحه و زبير حمايت كرد كه امروز شاهد خروج و مخالفت آنها با خليفه مسلمين باشد؟! پاسخ اين سوال كودكانه نيز روشن و خالي از ابهام بود، چرا كه؛ اولا؛ مولاي ما حضرت اميرعليه السلام، تا آن هنگام كه طلحه و زبير در ركاب رسول خدا (ص) به دفاع جانانه از اسلام و مسلمين مشغول بودند و پس از آن، مادام كه پاي از صراط مستقيم الهي بيرون نكشيده و در مقابل حاكميت الهي امام(ع) به تخاصم صف آرايي نكرده بودند، به حكم عقل و شرع از آنان حمايت مي كرد و بر اين حمايت اصرار نيز مي فرمود ولي پس از آن كه انحراف و دشمني خويش با اسلام و مسلمين را آشكار و فتنه جمل را برپا كردند باز هم به حكم عقل و شرع به مقابله با آنان همت گماشتند چرا كه رهبران الهي و از جمله ائمه اطهار عليهم السلام قصاص قبل از جنايت نمي كنند و نيت ها را به محاكمه نمي كشند. و اما، درباره نگاه ملكوتي حضرت و اين كه آيا از ابتدا نسبت به هويت طلحه و زبير و يا عاقبت كار آنان آگاه بودند يا نه؟ بايد به بيان خود ايشان مراجعه كرد.

آنجا كه در بخشي از خطبه چهارم نهج البلاغه مي فرمايند:«پيوسته پيمان شكني شما را مي پائيدم، و نشان فريفتگي را در چهره تان مي ديدم. راه دينداران را مي پيموديد و آنگونه نبوديد كه مي نموديد. به صفاي باطن، درون شما را مي خواندم و بر شما حكم ظاهر مي راندم» دقيقا همان گونه كه حضرت آقا، به پيروي از مولا و مقتداي خويش امير مؤمنان عليه السلام عمل فرمودند.

از اين زاويه نيز، كنايه معني دار! عوامل بيروني و داخلي فتنه، حرف جديدي نيست. همان ايراد معاويه و يارانش به حضرت امير عليه السلام است!!

3- «بني قريظه» و «بني نضير» دو قبيله بزرگ از يهوديان بودند. آنها از طريق تورات و بشارت هاي حضرت موسي(ع) دريافته بودند كه پيامبر اكرم، حضرت محمدمصطفي(ص) بعد از بعثت به منطقه اي از حجاز و ميان دو كوه «عير» و «احد»- يثرب آن روز و مدينه امروز- هجرت مي كند بني قريظه و بني نضير در پي اين دريافت به اطراف مدينه كوچ كرده و در انتظار هجرت پيامبر اعظم(ص) نشسته بودند تا اولين كساني باشند كه به ايشان ايمان مي آورند.

اما، هنگامي كه رسول خدا(ص) به مدينه هجرت فرمود بني قريظه و بني نضير، با آن كه به تصريح قرآن- از جمله آيه 89 سوره مباركه بقره- اوصاف او را مي شناختند و در انتظارش بودند به او كفر ورزيدند، چرا كه از يكسو بزرگان آنها به چرب و شيرين دنيا آلوده شده بودند و از سوي ديگر اعتراض داشتند كه چرا پيامبر آخرالزمان(ص) از ميان قوم يهود برانگيخته نشده و مي گفتند؛ انتظار ما آن بود كه رسول خدا(ص) از ميان ما باشد!

اين «قبيله گرايي» به جاي «حق گرايي» اگرچه در قوم يهود بروز برجسته و تعيين كننده اي دارد ولي منحصر به آنان نبوده و نيست، بلكه در موارد فراواني شاهد بوده ايم كه قبيله گرايي ياد شده در قالب «گروه گرايي»، «حزب گرايي»، «ملي گرايي» و نظاير آن بروز كرده است.

اكنون روي سخن با جماعت اندك و فرو پاشيده فتنه گران 88 است و بايد خطاب به آنان گفت؛ آيا شما كه مانند يهود بني قريظه و بني نضير، چشم و گوش بسته و دست از تفكر و تعقل شسته از گروه و حزبي كه به آن وابسته ايد اطاعت مي كنيد و با وجود روشني و بديهي بودن حقايق، به خاطر وابستگي جبهه اي و حزبي دست از باطل نمي كشيد و عنان خود را به دست دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب و مردم كشورتان سپرده ايد، مصداق واقعي «تعصب جاهلي» و «ارتجاع كور» نيستيد؟ و آيا توده هاي عظيم مردم اصولگرا كه به پيروي از اميرمومنان(ع)، مواضع و عملكرد اشخاص را با معيار «حق» مي سنجند و نه حق را با اشخاص؟! و هر جا انحرافي ببينند به مقابله برمي خيزند شايسته تقدير نمي باشند؟!

رسالت: «پدافند نرم»

«پدافند نرم» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي خوانيد: 

عمليات هاي آفندي دشمنان انقلاب در جنگ نرم عليه جمهوري اسلامي ايران هر روزه از الگوهاي پيچيده تري پيروي مي کند وضروري به نظر مي رسد که رفتار پدافندي مجموعه نيروهاي معتقد به انقلاب از انعطاف و استحکام مطلوبي برخوردار باشد.

نبرد نرم در برابر جنگ سخت توسل به مجموعه منابع نرمي است که بدون هرگونه درگيري نظامي مقدمات تغلب بر جامعه و گروه هدف را فراهم مي کند و از نوعي قدرت اقناعي بالا برخوردار است. در نبرد نرم نيازي به کارخانه‌هاي اسلحه‌سازي، زرادخانه‌هاي اتمي و زاغه‌هاي مهمات نيست، بلکه در متمدن ترين نهادهاي بشري اعم از دانشگاهها، مراکز علمي و فرهنگي، انجمن هاي خيريه و... تفنگ هاي نرم سمبه مي خورند و فشنگ ها در خشاب عمليات هاي رواني پيشرفته جا مي گيرند.

اگرچه جنگ سخت با آتش بس قطعنامه 598 به ظاهر پايان يافت اما آتش توپخانه جنگ نرم عليه جمهوري اسلامي در 33 سال گذشته همواره روشن بوده و هر روزه از مهمات و سلاح هاي پيشرفته تري عليه نظام اسلامي ايران استفاده مي شود. چرا که در نبرد نرم هدف اوليه اشغال يک سرزمين جغرافيايي نيست بلکه اين افکار عمومي است که به اشغال در مي آيد. جنگ نرم يک درگيري سياسي براي تبديل شدن به قدرت و درک مديريت سياسي محسوب مي‌شود که در آن جنگ‌هاي سياسي به صورت عمليات رواني و با کمک سلاح اطلاعات به وقوع مي‌پيوندد. در اين مجال و مجلا شايسته ديديم در سلسله مقالاتي برخي از راهکارهاي مقابله با جنگ نرم از ديدگاه مقام معظم رهبري را مجددا مرور کنيم.

1)  اتحاد مردم و جريان‌هاي سياسي و دوري از اختلاف و ترديد و بدبيني
دشمنان نظام همواره سعي کرده اند با ايجاد اختلاف ، چند دستگي و تقابل و نهايتا درگيري بين اقوام و مذاهب گوناگون و همچنين تنش بين جريان‌هاي سياسي، هم در بعد ملي و هم در سطح جهان اسلام به اهدافشان  برسند. اتحاد بر مبناي اصول، اسم رمز همگرايي و وحدت جريانهاي سياسي در کليه مقاطع پس از انقلاب اسلامي بوده و هست که رهبر انقلاب اسلامي ضمن تبيين مکرر اين مهم همه اشخاص و جريانات سياسي را دعوت کردند به منظور تعميق وحدت دائره‌ خلّصين را توسعه بدهند.

در سياست توسعه دايره خودي‌ها هميشه بهتر  از تصفيه غير خودي‌ها است. اين رويکرد بر مبناي جذب حداکثري و دفع حداقلي صورت مي‌پذيرد. تصفيه نا خالصي‌ها هر چند ناگزير هم باشد هزينه بر است. مضاف براينکه درجه خلوص خوديها يکسان و مساوي نيست. از حواريون نظام تا آنهايي که کمي متوسط‌تر هستند  و حتي آنهايي که در برخي مقاطع مورد شماتت نظام قرار گفته اند جملگي خودي هستند. گسترش دائره‌ خلّصين، غير خودي‌ها را تحت الشعاع قرار مي‌دهد و موجب افزايش کيفيت و کميت خلوص درجامعه مي‌شود. البته اين به معناي غفلت از غير خودي‌ها نيست چرا که در بسياري از اوقات ورود آنها به جبهه خلصين لطمات خطرناکي را به نظام و مردم وارد کرده است.

مقام معظم رهبري در اين باره معتقد بودند: « دشمن در جنگ نرم تلاش دارد با استفاده از ابزارهاي فرهنگي و ارتباطاتي پيشرفته و با شايعه و دروغ پراکني و استفاده از برخي بهانه ها، ميان آحاد مردم ترديد، بدبيني، و اختلاف ايجاد کند ... در قضاياي پس از انتخابات، به بهانه انتخابات، ايجاد ترديد و اختلاف کردند تا دلهاي مردم نسبت به يکديگر و نسبت به مسئولان چرکين شود و در چنين فضاي مشوش و شلوغي، عناصر مغرض، خائن و دست آموز خود را براي کارهاي اخلال گرانه وارد صحنه کنند اما به دليل بصيرت مردم به نتيجه نرسيدند ...

هر اقدامي که موجب مغشوش و تهمت آلود شدن فضا شود و مردم را نسبت به يکديگر بدبين و مردد کند، به ضرر کشور است ... من اصرار دارم که آحاد مردم و جريانات مختلف سياسي، همه با يکديگر متحد، در مقابل آن افراد معدودي باشند که مخالف اصل انقلاب و استقلال کشور هستند و هدف آنها تقديم کشور به آمريکا و استکبار است ... به کساني که به‌دنبال مصالح کشور هستند، توصيه مي‌کنم، از اين اختلافهاي جزئي، و غيراصولي صرف‌نظر کنند.»(4 آذر 1388)

در ايام پس از انتخابات رسوبات انديشه مارکسيستي طبقات متخاصم در بين جريانات چپ ايران مولد رويکرد جديدي شده بود که در انضمام با انگاره‌هاي ليبراليستي مدرن در بستر جنگ نرم مي‌خواست تنش‌هاي اجتماعي طبيعي را به سمت و وسوي يک جنگ طبقاتي تمام عيار سوق دهد.

اين تصور واهي که بر مبناي پايش مبالغه آميز و ناصواب از طبقه متوسط جديد در ايران شکل گرفته بود موجي از توهمات را در بين چپي‌ها دامن زد که بي مهابا بر طبل پيكار طبقاتي مي‌کوبيدند و حتي نشان دادند که حاضرند در کوچه و خيابان لشكرکشي کنند و دست به خشونت بزنند.

 ايشان با تاکيد بر تحکيم وحدت و بروز نشانه‌هاي آن گفت: «امروز نشانه‌هاي وحدت عمومي و همدلي مردم قابل مشاهده است که مناظر بي نظير آن، حضور مردم در نمازهاي جمعه ماه مبارک رمضان، حضور گسترده در راهپيمايي روز قدس، و حضور با عظمت در نماز عيد فطر در سراسر کشور است ... همه بايد در مقابل اين وحدت سرتعظيم فرود آورند و در جهت تحکيم آن تلاش کنند ... بايد هرآنچه که امکان پذير است در جهت حفظ و تقويت وحدت مذهبي، و وحدت قومي، تلاش شود.»( ديدار رئيس و نمايندگان مجلس خبرگان رهبري، مهر ماه 1388)

امروز جرياناتي در کشور به طور سازمان يافته ماموريت دارند تا فضاي همدلي و همگرايي بين مسئولين با يکديگر و مقامات و مردم را به هم بزنند.گروه انحرافي با توسل به حربه نخ نماي نفوذ يکي از آفندهاي جديد دشمنان در جنگ نرم عليه انقلاب اسلامي ايران است. اين جريان با نفوذ به نزديک ترين دايره برخي مسئولان ارشد کشور از اين پايگاه در روابط قوا  و ارکان اصلي کشور اخلال مي کند. طي ماه هاي اخير اقدامات گسترده اي براي مهار اين گروه صورت گرفته اما هنوز ماهيت انحرافي آنها و وابستگي شان به جبهه نرم دشمن در افکار عمومي مشخص نشده است. از آنجا که اولين مرحله در پدافند نرم دشمن شناسي است لذا شايسته است نيمه آشکار و پنهان اين جريان نفوذي بيش از پيش در افکار عمومي افشا شود.

تهران امروز: انديشه «ترور» و قربانيان واقعي

انديشه «ترور» و قربانيان واقعي عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سجاد نوروزي است كه در آن مي خوانيد:

1ـ بر كسي پوشيده نيست كه ايران ازجمله قربانيان واقعي «ترور» است. قرباني‌اي كه بنيانگذار انديشه توحيدي‌اي بود كه «ترور» را در معناي ذاتي آن نفي كرد و از همين جهت بود كه قرباني ترور شد. در سده 19 و 20، قدرت‌هاي بزرگ جهاني خود انديشه و عمل ترور را به مثابه يك پراكسيس (نظريه ـ عمل) بنيان نهادند و خود نيز داعيه‌دار مبارزه با آن شدند، استعمار لجام‌گسيخته، قدرت‌طلبي بي‌حد و حصر و از همه مهم‌تر عرضه كردن «فاشيسم» به عرصه سياست، از مهم‌ترين مصداق‌هايي است كه مي‌توان با اشاره به آن تاكيد كرد كه امروز بنيانگذاران «ترور» داعيه‌داران مبارزه‌طلبي با آن هستند.

اين امر از آنجا نشأت مي‌گيرد كه در انديشه ليبرال تناقضات عمده‌اي در باب نسبت نظر و عمل وجود دارد كه در نهايت «عمل» را بر ضد «نظر» سامان مي‌دهد. در اين باب مي‌توان به مصاديق مشخص و عيني‌اي اشاره كرد كه راه را بر فهم دقيق اين امر مي‌گشايد. در روزگاري كه جمهوري اسلامي با تروريست‌هاي سازمان مجاهدين خلق در حال منازعه بود، غرب با تمام توان تبليغاتي و سياسي خود از اين گروه حمايت مي‌كرد.

در حالي كه مطابق با منطق ليبرالي اين امر حركتي مذموم بود اما چنانچه ذكر شد، غرب اين كنش سياسي را چه در آن زمان و چه در زمان فعلي، همواره به عنوان يكي از مهم‌ ترين اهرم‌هاي فشار بر ايران حفظ كرده و به گونه كاملا پراگماتيستي اين امر را توجيه مي‌كند.

در اين باب ليست اقدامات سمبل قدرت سياسي ليبرال، ايالات متحده آمريكا بسيار گوياست. ايالات متحده به عنوان دولتي كه ترور نه فقط در وجه يك «منازعه سياسي خشن» بلكه در وجه يك «هماوردطلبي بين‌المللي» ارتقا داد، امروز مهم‌ترين ابزار سياسي خود را در گزاره «مبارزه با تروريسم» جست‌وجو مي‌كند.

سابقه اين كشور در مواجهه با انديشه‌هاي آزاديخواهانه در كشورهاي مختلف و كاربست انديشه «ترور همگاني» در مواجهه با خيزش‌هاي ضد استعماري در واقع نشان مي‌دهد كه امروز داعيه‌داران مبارزه با تروريسم، خود بزرگ‌ترين ناقضان اصل «عدم كاربرد ترور» محسوب مي‌شوند. بيش از 17 هزار شهيدي كه ايران براي مبارزه با ترور تقديم كرده است، بيانگر التزام پراتيك و عملي آن، به مبارزه با ترور است.

در واقع شايد تاريخ جمهوري اسلامي را بتوان تاريخ مبارزه با ترور ناميد. چه آنكه از حيث عملي و ملموس اين امر را مي‌توان در رويكردهاي جمهوري اسلامي رصد كرد. در اين ميان بايد به نكته‌اي مهم اشاره كرد، خيزش‌هاي اخير خاورميانه جملگي در مواجهه با دولت هايي بوده است كه انديشه ترور را در قبال مخالفين خود به كار مي‌برده‌اند و جملگي نيز به حمايت‌هاي ايالات متحده واقف بوده‌اند، مهم‌ترين پايگاه‌هاي «ترور همگاني» در برخي از كشورهايي است كه امروز شاهد قيام‌هاي آزاديخواهانه و اسلامي هستند، بنابراين مي‌توان گفت كه مبارزه با «ترور همگاني» امروز در ابعاد گسترده‌اي در جريان است.

از بحرين تا يمن امروز صداي مبارزه با استبداد و ترور به گوش مي‌رسد. صدايي كه از لحاظ فلسفه سياسي ليبرال نيست و مولفه‌هايي را مي‌جويد كه توجيه‌گر «ترور همگاني» نباشد. قربانيان واقعي ترور به تأسي از انقلاب ايران به مقابله با حاميان واقعي ترور برخاسته‌اند بنابراين بايد بر اين امر تاكيد كرد كه «مبارزه با تروريسم» ديگر قابليت به‌كارگيري سياسي و قلب محتواي سياسي را ندارد.

جهد جمهوري اسلامي در مقابله با ترور و خيزش‌هايي كه عليه دولت‌هاي حامي «ترور همگاني» ايالات متحده به وقوع پيوسته است، نويد جهاني را مي‌دهد كه در آن نه از ترور خبري باشد و از نه ملعبه سياسي‌اي به نام «مبارزه با تروريسم». 

ابتكار: «مبارزه با تروريسم با کدام قرائت؟!»

«مبارزه با تروريسم با کدام قرائت؟!» سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم جاماسب محمدي بختياري است كه در آن مي خوانيد:

کنفرانس مبارزه با تروريسم با حضور چند کشور اسلامي در تهران آغاز به کار کرد. بديهي است بهره‌بردن از ترور و امحاي فيزيکي رقيب براي دستيابي به اهداف سياسي امري نکوهيده و ناپسند است. انديشه ترور در پيشينه فرهنگي ايرانيان و بن‌مايه‌هاي فکر ديني آن‌ها جايگاهي ندارد. دولت برآمده از انقلاب ايران از بزرگ‌ترين قربانيان ترور بوده است.

شروع اين کنفرانس به لحاظ تقارن زماني، مصادف است با سالگرد تروري که در اوايل انقلاب رخ داد و آن به شهادت‌رساندن شخصيت‌هايي همچون شهيد بهشتي است که از استوانه‌هاي اصلي سياسي و فکري نظام ايران بودند. قطعاً اگر قطار بي‌رحم ترور‌ها بسياري از برجستگان فکري و سياسي کشور، همچون مطهري‌ها و بهشتي‌ها را از ما نمي‌گرفت، حرکت و مسير انقلاب به‌سمتي نمي‌رفت که امروز شاهد آن هستيم.

تجارب فکري و سياسي شهداي قرباني ترور مي‌توانست در تلطيف فضاي سياسي براي تحقق آرمان‌هاي اوليه انقلاب کمک شاياني کند. قبح و ننگ تروريسم چنان آشکار خودنمايي مي‌کند که تمام نحله‌هاي فکري رايج بشري و ذات گوهر اديان الهي و حتي بازيگران عرصه سياست جهاني آن‌را محکوم مي‌کنند و مردود مي‌دانند.

امروز اصل مبارزه با تروريسم خود دچار پيچ‌وخم‌ها و قطب‌بندي‌هاي سياسي شده و هرکس فهمي متفاوت از ديگري از خود ارائه مي‌دهد و هيچ‌گونه هم‌آوايي و هم‌صدايي در مسير اين مبارزه وجود ندارد.

به‌همين‌دليل، يعني فقدان هم‌آوايي در عرصه مبارزه با تروريسم است که اين عمل غيرانساني و دهشتناک تاکنون نه ‌تنها از زندگي و حيات بشري رخت برنچيده، که به نوعي تشديد و بازتوليد مي‌شود. هرکس سعي مي‌کند منطبق با منافع مادي و براساس مصالح سياسي خود، فهمي متفاوت از مصاديق آن ارائه دهد.

دين مبين اسلام که خاستگاهي فکري دارد و نقطه عزيمت و شروع آن برپايه «اصلاح» در بهبود وضعيت بشر بنا شده، آييني تبليغي است که هيچ‌گاه ترور را تأييد نکرده است.

رحمانيت و انسانيت پايه‌هاي اصلي اين مکتب آسماني است. متأسفانه طي ساليان گذشته به دليل ظهور نحله‌هاي فکري متفاوت و مغاير با ذات اصيل اسلام، عده‌اي از پيروان اين دين براي پيشبرد اهداف سياسي خود، دست به اقدامات تروريستي زدند و دامن مکتب وحي را به اين زشت‌خويي آلودند.

بعضي از تبليغات رسانه‌اي جهان کشور ايران را به دليل تبعيت از احکام اسلام حامي تروريست مي‌دانند و پس از استعمال واژه «ترور» بلافاصه انگشت اتهام را به‌سوي جمهوري اسلامي مي‌برند.

اين در حالي است که با رواج تروريسم در ميان مسلمانان و ترورپيشگي بعضي از جوانان پيکارجوي مسلمان، ايران نيز در صدر قربانيان اين پديده زشت قرار گرفت.

ترورهاي گروه موسوم به جندالله و کشتار مردم غيرنظامي و بي‌دفاع، هر انسان منصف و عادلي را به تأمل وا مي‌دارد. مبارزه با تروريسم نبايد باعث غفلت يا تجاهل درباره شکل‌گيري ريشه‌هاي ترور و سوق‌پيداکردن گروه‌ها و جوانان به اين‌سمت‌ و ساير روش‌هاي ستيزه‌جويانه و قهرآميز شود.

بعضي از کشورهايي که در ديپلماسي خارجي خود گفتمان مبارزه با تروريسم را پيشه مي‌کنند، گاهاً در پراتيک سياسي خود به اين شيوه‌هاي غيرمتعارف متوسل مي‌شوند.

برخي کشورهاي پيراموني و گروه‌هاي سياسي خشن از عملکرد قدرت‌هاي بزرگ به‌عنوان دستاويزي براي توجيه شيوه‌هاي غيرعقلاني خود بهره مي‌برند. مبارزه با تروريسم و هرگونه عمل غيرانساني و وحشتناک، سنتي مقدس و نيکوست و عملکرد خاطيان هيچ مجوزي يا حقي براي ديگران ايجاد نمي‌کند.

آفرينش: «بررسي افزايش نرخ ارز و تحولات اقتصاد»

«بررسي افزايش نرخ ارز و تحولات اقتصاد» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد:

در سير تحولات نرخ ارز در چند وقت اخير تفسيرها و اظهارات فراواني در مورد مفيد و يا غيرمفيد بودن افزايش و کاهش قيمت ارز در بازار مطرح گرديده است که ماهم در نوشتار قبلي خود پيرامون سياست هاي ارزي کشوربه برخي از معضلات افزايش قيمت ارز پرداختيم. و اکنون قصد داريم در مورد برخي فوايد و محسنات افزايش نرخ ارز بر اقتصاد کشوراشاره داشته باشيم.

سياست ثابت نگه داشتن نرخ ارز از سال88 تا 80 به منظور ثبات قيمت ها مورد استفاده قرار گرفت اما اقتصاد کشور نتوانست با افزايش رشد خود موجب کاهش تورم شود و در اين سال ها به طور مستمر شاهد افزايش تورم در کشوربوديم.

به سبب افزايش تورم و بالا بودن هزينه توليدات داخلي راه کاري که براي تامين بازار و جلوگيري از افزايش بي رويه کالاها مورد استفاده قرار گرفت واردات کالا بود و از آنجا که قيمت کالاهاي خارجي نسبت به هزينه هاي توليد در داخل کمتر بود افزايش اين روند ضربات مهلکي بر پيکر اقتصاد توليدي کشور وارد کرد.

ثابت بودن قيمت ارز براي ثبات قيمت ها منجر به کاهش ميل توليدکنندگان به صادرات مي شود، البته درست است که توليدکنندگان براي خريد مواد اوليه به سبب ثابت بودن ارز مبلغ کمتري پرداخت مي کنند اما به سبب تورم موجود در هزينه هاي توليد ديگر ميلي براي افزايش توليد و صادرات نخواهد داشت چون در صورت فروش هم سود چنداني به سبب ثابت بودن قيمت ارز کسب نخواهد کرد.همچنين ثابت بودن قيمت ارز و واقعي نبودن قيمت آن باعث مي شود صنايع و کارخانجات توليدي کشور از وارد شدن به بازارهاي جهاني باز بمانند.

اين ثابت بودن ارز مي تواند در داخل کشور جهت ثبات قيمت ها مفيد واقع شود اما به علت افزايش تورم اقتصاد کشور را در عرصه صادرات و ورود به بازارهاي جهاني با معضل رو به رو مي‌کند.

افزايش نرخ ارز به ميزان تورم داخلي اگرچه مي‌تواند باعث افزايش قيمت‌ها باشد اما در هر حال براي حمايت از صادرات اجتناب‌ناپذير است و همچنين افزايش نرخ ارز انگيزه سرمايه داران را براي مشارکت در طرح هاي اقتصادي و بورس بسيار بالا مي برد و مانع خروج سرمايه از کشور مي گردد چون ديگر لازم نيست تا سرمايه گزار به علت واقعي نبودن قيمت ارز در داخل، به سرمايه گذاري در خارج ترغيب شود البته افزايش نرخ ارز علاوه بر مزاياي صادراتي، مزاياي ديگري هم دارد.

جلوگيري از واردات بي‌رويه به‌دليل ارزان‌نمايي كالاهاي وارداتي، جلوگيري بخشي از قاچاق كالا به كشور به‌دليل غير‌اقتصادي شدن آنها، سرمايه‌گذاري و استفاده از ظرفيت‌هاي خالي بخش توليد و حمايت از اشتغال و رشد آن بدون نياز به سرمايه‌گذاري‌هاي جديد ، كاهش هزينه‌هاي ايجاد فرصت‌هاي شغلي جديد براي دولت و كاهش تبعات منفي سياسي و اجتماعي بيكاري در كشور را از جمله فوايد اين اقدام مي‌توان برشمرد.

اما وجه مشترک اين نوشتار با سياهه قبلي در مورد ارز بحث «بيمار بودن اقتصاد» کشورمان مي باشد.در نوشتار قبلي گفتيم که شرايط فعلي اقتصاد کشور تاب و توان اين افزايش قيمت را ندارد اما بايد قبول کرد که مصرف دارو هرچند تلخ و درد آور باشد براي بهبود بيماري لازم است. نمي توان براي هميشه از برخي مُسکن هاي موضعي استفاده کرد. البته واضح است که مي توان با مديريت و برنامه ريزي هاي صحيح ميزان فشارهاي هاي دوره درمان را کاهش داد.

خراسان: «وقتي بانک ها دلالي هم مي کنند»

«وقتي بانک ها دلالي هم مي کنند» يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي حسن زاده است كه در آن مي خوانيد:
برخلاف تصور بسياري از افراد که فعاليت بانک ها و موسسات مالي در کشور را محدود به فعاليت هاي بانکي از جمله اخذ سپرده  به عنوان ورودي منابع و پرداخت تسهيلات به عنوان خروجي منابع مي دانند، بانک ها و موسسات مالي از يک سو به مدد منابع سرشار و سودآوري بالا و از سوي ديگر آزادي عمل براي حضور در ساير حيطه هاي اقتصادي امکان فعاليت در ساير بخش هاي اقتصادي را نيز دارند.

چنانکه بسياري از بانک ها داراي شرکت هاي بزرگ سرمايه گذاري در بورس مي باشند که در قالب يک مجموعه اقتصادي بزرگ با تملک و خريد و فروش سهام شرکت هاي مختلف به يکي از بازيگران اصلي بازار بورس کشور تبديل شده اند.

بانک ها به مدد املاک توقيفي بدهکاران بانکي، صرافي ها و شعب ارزي تحت پوشش و معدودي از بانک ها از طريق عرضه سکه و شمش طلا بازيگران تاثيرگذاري در بازارهاي مهم مسکن، ارز و طلا مي باشند.

هر چند در بازار ارز و طلا همچنان بازيگر اصلي بانک مرکزي است ولي بانک هاي عامل و موسسات مالي نيز از راه هايي که عنوان شد توانسته اند طي سال هاي اخير حيطه فعاليت خود را از عرصه بانکداري به ساير عرصه هاي اقتصاد گسترش دهند و اين گسترش تهديداتي را به دنبال داشته که در ادامه فهرست شده است.

۱ - اگرچه فعاليت بانک ها از طريق شرکت هاي سرمايه گذاري تحت پوشش آن ها در بورس در سال جاري بايد متوقف شود و به گفته رئيس کل بانک مرکزي بانک ها تا پايان شهريور براي واگذاري شرکت هاي سرمايه گذاري خود فرصت دارند ولي توجه به ابعاد مخرب فعاليت بورس بانک ها به عنوان يک فعاليت غيربانکي ضروري است.

بازارهاي بورس به دليل ويژگي سياليت و درهم تنيدگي که دارند اجازه شفاف شدن سهامداري و مالکيت مجموعه هاي بزرگ را نمي دهند. به عنوان نمونه در موضوع واگذاري بلوکي ۱۸ درصد سهام سايپا، شرکت سايپا توانست از طريق شرکت هايي که بخشي از سهام آن ها در مالکيت شرکت هاي زيرمجموعه سايپا بود طي يک فرآيند پيچيده سهام عرضه شده را خود تصاحب کند.

بسياري از شرکت هاي بزرگ بورس از خودروسازان گرفته تا بانک ها داراي شرکت هاي کوچک تر زيرمجموعه هستند که هر کدام از آن ها نيز در شرکت هاي کوچک تري سهام دارند و اين شبکه اقماري و پيچيده اجازه دور زدن قانون را نيز مي دهد و جاي اين نگراني وجود دارد که شرکت هاي سرمايه گذاري بانک ها از طريق شرکت هاي زيرمجموعه خود بتوانند از فرآيند واگذاري فرار کنند.

در اين صورت، تداوم حضور بانک ها در بورس به شکل غيررسمي مي تواند علاوه بر مشکلاتي که تاکنون ايجاد کرده است که عمده ترين آن تشديد جريان دلالي و نه سرمايه گذاري حقيقي در بازار بورس بوده است.

فعاليت نقدينگي عظيم بانک ها به عنوان سرمايه هاي اقتصادي کشور در شکل غيررسمي و بدون تابلو و آرم مشخص را رقم زند و سپرده هاي قرض الحسنه مردم که بايد در خدمت تسهيلات قرض الحسنه قرار گيرد از بورس بازي شرکت هاي سرمايه گذاري بانک ها در بورس سر در بياورد.

۲ - اگر به حجم گسترده بحث هايي که در زمان بحران تورم افسارگسيخته در سال هاي ۸۵ و ۸۶ مطرح شد، توجه کنيم، مي بينيم بانک ها به عنوان يکي از اصلي ترين مقصران دامن زدن به دلالي در بازار زمين و مسکن طي آن سال ها معرفي مي شدند.

هر چند پس از محدوديت در ارائه وام هاي خريد مسکن بخشي از توان اثرگذاري بانک ها بر بازار مسکن از بين رفت ولي بايد توجه کرد بانک ها و موسسات مالي به مدد املاکي که از ضبط وثيقه هاي بدهکاران بانکي به دست آورده اند، مي توانند بازيگر اثرگذاري در اين زمينه باشند.

در اين بين ضرب الاجل بانک مرکزي براي فروش املاک مازاد بانک ها تا شهريور مي تواند اثرگذاري مستقيم بانک ها در بازار زمين و مسکن را کاهش دهد ولي بايد توجه کرد هر گونه غفلت از فعاليت بانک ها و موسسات مالي در عرصه بانکداري و ورود مستقيم آن ها در قالب يک دلال بازار زمين و مسکن در شرايطي که رشد نقدينگي سرعت بيشتري به خود گرفته است و نشانه هايي از احتمال ورود نقدينگي سرگردان به اين بازار ديده مي شود، مي تواند بازار زمين و مسکن را با تجربه تلخ سوداگري عطش ناپذير سال هاي ۸۵ و ۸۶ مواجه کند.

۳ - اما خطرناک تر از همه زمينه ها حضور بانک ها و موسسات مالي در بازار ارز است. بانک مرکزي در آخرين نشست کميته ارزي خود ضمن تذکر به برخي بانک ها به دليل وجود ايرادها و نواقص در نحوه تامين و پرداخت ارز به مسافران همه واحدهاي بانک مرکزي را به اعمال اقدامات محدود کننده عليه موسسات مالي و اعتباري که رفتار آن ها مخل بازار ارز مي باشد موظف کرد.

در همين ارتباط، عباسعلي نورا، از گزارش هاي مردمي و غيررسمي مبني بر دخالت برخي بانک هاي خصوصي و موسسات مالي و اعتباري در بازار ارز خبر داد و گفت: «اين گزارش ها حاکي از آن است که برخي بانک هاي خصوصي و موسسات مالي و اعتباري عمدا از ۲ يا ۳ ماه قبل گشايش اعتبار ارزي نداشتند و از آن طرف با پول هاي مردم، دلارهاي بازار را جمع آوري کرده اند.»

در اين بين، به عنوان يک روزنامه نگار بي طرف نمي خواهم گفته هاي اين نماينده مجلس را تاييد يا رد کنم ولي به نظر مي رسد کميته ارزي بانک مرکزي تخلفات برخي بانک هاي خصوصي و موسسات مالي و اعتباري درباره ورود به بازار دلالي ارز را تاييد کرده است.

اگر اين خبر درست باشد آيا برخورد شديد قانوني با متخلفان صورت خواهد گرفت؟ آيا اخلال در نظام اقتصادي کشور صرفا شامل اقدامات کلاهبرداري است که پول مردم را به دروغ براي پيش فروش خودرو جمع آوري کرده است يا شامل عملکرد قاچاقچي سوختي است که ميليون ها ليتر سوخت يارانه اي را به خارج از مملکت قاچاق کرده است.

اخلال در نظام اقتصادي علاوه بر ۲ مورد فوق، شامل مجموعه هاي داراي ثروت و امکانات مالي است که باعث گران شدن ارز شده اند و ضمن تضعيف توان اقتصادي توليد کنندگان داخلي تورم مضاعفي را به اقتصاد ايران تحميل کرده اند.

کوتاه سخن اين که محدود شدن بانک ها به فعاليت هاي بانکداري کليد حل بسياري از معضلات سفته بازي و دلالي در اقتصاد ايران است. سال جهاد اقتصادي است آيا بانک ها بازارهاي سفته بازي را به نفع فعاليت هاي مولد اقتصادي رها خواهند کرد؟!!

قدس:«افق جديد در مبارزه با تروريسم»

«افق جديد در مبارزه با تروريسم» عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي خوانيد:

نخستين کنفرانس بين المللي مبارزه جهاني با تروريسم با حضور 60 کشور و 20 سازمان بين المللي ديروز (شنبه) با پيام حضرت آيت ا... خامنه اي در تهران آغاز به کار نمود. با عنايت به دغدغه جهاني براي مبارزه با اين پديده و اقدامهاي گسترده جهاني برخي کشورها، که به زعم خود گزينه صحيح را براي مقابله انتخاب کرده و نتيجه عکس آن که سبب گسترش اين موضوع گرديد؛ ترديدهاي فراواني در اذهان عمومي ايجاد شد و کشورهاي ديگر را بر آن داشت تا با ورود به اين موضوع، مکانيسم مورد وفاق عمومي را بر اساس منطق جهاني پيگيري نمايند. در همين راستا جمهوري اسلامي ميزبان برگزاري اولين نشست بين المللي مبارزه با تروريسم گرديد.

در شرايط کنوني جهان، موضوع تروريسم پديده اي شوم تلقي مي گردد؛ پديده اي که کيان کشورهاي جهان و ثبات بين المللي را تهديد مي نمايد و همه کشورها کما بيش از آن صدمه ديده اند. از اين رو، ابتدا بايد اين موضوع به عنوان يک معضل جهاني مطرح شود تا همه کشورها و سازمانهاي بين المللي در اين زمينه با اهتمام جدي تر راه هاي مقابله با پديده تروريسم را در دستور کار قرار دهند.

يکي از مواردي که سبب گرديده تاکنون اين مفهوم از اجماع لازم در ميان کشورها برخوردار نگردد، انگيزه هاي سياسي نظام سلطه است که تلاش مي کند با برداشتهاي يکسونگر، موضوع مذکور را ابزاري در خدمت نظام سلطه قرار دهد.

در مرتبه نخست، بايد کشورها گام جدي تري براي تبيين مفهومي اين موضوع بردارند تا بتوان از اين طريق با وجود يک مفهوم متقن، به تطبيق آن بر مصاديق پرداخت، به نحوي که مي توان اين رفتار پارادوکسيکال را در سرزمينهاي اشغالي به وضوح مشاهده نمود.

مبارزان فلسطيني که براي احقاق حقوقشان تلاش مي کنند، از ديد کشورهاي غربي تروريست تلقي مي گردند، ولي رژيم جنايتکار صهيونيستي که حامي تروريسم دولتي است، از سوي دولتهاي مغرب زمين حمايت مي شود.

استفاده ابزاري از مفاهيم موجود حقوقي، معضلي است که بي عدالتيها را دامن زده و از اين منظر کشورهاي فرادست قدرت را در جايگاهي قرار داده است که قادرند با هرگونه تحليل، هدفهاي سياسي را در پشت نقاب انگاره هاي حقوقي پيگيري کنند. ولي جنبش ها و کشورهاي فرودست قدرت، در استفاده از حقوق مصرح قانوني خود نيز محروم مي باشند.

به عنوان نمونه، مي توان به برداشت آمريکا در دفاع مشروع پس از حوادث 11 سپتامبر سال 2001 اشاره نمود که با اين بهانه جنگ ظالمانه اي را عليه مردم مظلوم و بي دفاع افغانستان آغاز نمود، چنان که تاکنون خسارت هاي مادي و معنوي جبران ناپذيري به مردم اين کشور تحميل نموده است. افشاي 90 هزار صفحه سند محرمانه آمريکايي ها از سوي سايت ويکي ليکس درباره جنگ افغانستان، تنها گوشه اي از اقدام هاي تروريستي نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريکا در اين کشور است.

کشورها، اعم از قدرتهاي عليا و سفلي، در مقابل موج تروريسم واکنش بهنگام و متناسب نداشته اند و با تفکيک تروريسم به خوب و بد، زمينه پرورش تروريسم را نيز فراهم کرده اند، لذا کشورها اگر مدعي برخورد با اين عامل بي ثبات سازي جهاني مي باشند، بايد موضع بگيرند تا بتوان اين پديده شوم را در سطح جهان مهار نمود، ولي عملکرد برخي دولتها خلاف اين واقعيت را اثبات مي کند، به نحوي که خروجي رفتارهاي آنها به حمايت از گروه هاي خشونت طلب منجر گرديده که گاه با اقدامهاي تشويقي واشنگتن و يا برخي کشورهاي اروپايي مواجه مي گردند.

اگر کشورهاي غربي واژه خوب و بد را از تروريسم حذف و با هر گونه اشکال آن برخورد کنند، مي توان به اقدام هاي جامعه جهاني در اين زمينه اميدوار بود.

بر کسي پوشيده نيست، امروزه تروريسم گفتمان سياست خارجي آمريکا گرديده است. بدون ترديد، عقبه فکري اين گفتمان سازي را در سياست خارجي آمريکا، مي توان به ديدگاه هاي ساموئل هانتينگتون مرتبط نمود. بر اساس انگاره هاي ذهني وي، واشنگتن همواره براي بقا نيازمند دشمن است و در صورت نبود آن بايد دشمن سازي نمايد.

پس از فروپاشي شوروي سابق، آمريکا با يک خلاء مواجه شد لذا موضوع تروريسم سوژه اي براي پيشبرد هدف هاي سياست خارجي آمريکا گرديد. به تبع همين نگاه، دولتهاي اقماري واشنگتن در تعقيب هدف هاي خويش همين رويه را در منطقه در پيش گرفتند که نمونه هاي بارز آن را هر روز در رسانه ها مي توان مشاهده نمود.

اکنون جهان با اين واقعيت آشنا گرديده است که تعقيب تروريسم در ادبيات دولتمردان آمريکا -که به تبع آن برخي کشورهاي غربي و همسو نيز در اين پازل کاخ سفيد نقش ايفا مي نمايند- عملاً اقدامهاي بين المللي را براي مهار اين پديده با ناکامي مواجه نموده است، به نحوي که حمايت همه جانبه واشنگتن از نماد تروريسم دولتي در سرزمين هاي اشغالي، تصويرسازي منفي از جمهوري اسلامي در اذهان عمومي ملتها، حمايت از منافقين، ريگي، پژاک و... نه تنها کمکي به مهار اين پديده نکرده، بلکه موجب تشديد تروريسم نيز گرديده است.

برگزاري اولين کنفرانس بين المللي مبارزه جهاني با تروريسم به ميزباني جمهوري اسلامي ايران که خود به عنوان يکي از اصلي ترين قربانيان ترور است، در صورت اهتمام ديگر اعضاي شرکت کننده، مي تواند افق جديدي را در تلاشهاي شرکت کنندگان ترسيم نمايد.

جمهوري اسلامي ايران با بيش از 17 هزار شهيد ترور، يکي از قربانيان بزرگ پديده شوم تروريسم است و بسياري از رهبران گروه هاي تروريستي از جمله فرقه منافقين، پژاک، جندالشيطان و... مورد حمايت کشورهاي مدعي مبارزه با تروريسم قرار دارند.

بنابراين، تروريسم، پديده اي جهاني متأثر از بي عدالتي، يکجانبه گرايي، سلطه و بي توجهي به کرامت بشري است که صلح، نظم و امنيت همه نسلها، نژادها و فرهنگها را در جهان در معرض خطر و تهديد قرار داده است. بدون شک، اگر براي ريشه کني اين پديده شوم عزم جدي جهاني وجود دارد، دستيابي به اقدام معطوف به نتيجه، نيازمند تدوين حقوق بين الملل جديد است که زمينه سؤاستفاده را از قدرتهاي برتر سلب نمايد و مدعيان تروريسم محاکمه شوند.

همچنين همه دموکراتها و جمهوريخواهاني که از منافقين، PKK و ديگر گروه هاي تروريستي حمايت مي کنند، بايد اخراج شوند و نيروهاي اشغالگر، دو کشور اسلامي عراق و افغانستان را ترک کنند.

حمايت: «دنياي بدون تروريسم ،از رويا تا واقعيت»

«دنياي بدون تروريسم ،از رويا تا واقعيت» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي خوانيد:

همانگونه که در رسانه ها اعلام شد اجلاسي با عنوان اجلاس مبارزه با تروريسم از روز شنبه 4 تير 1390 با پيام رهبر معظم انقلاب وسخنراني رئيس جمهور آغاز به کار کرد. در اين اجلاس مقامات عالي کشورهاي متعدد حضور يافته اند و قرار است طي دو روز ديدگاههاي مختلف در حيطه مبارزه جهاني با تروريسم مطرح ودر نهايت براي اتخاذ راهکارهاي مشترک تصميم گيري شود.

طي سال جاري اين دومين اجلاس مربوط به مبارزه با تروريسم است که در کشور ما برگزار مي شود.قبل از اين نيز اجلاسي با عنوان «ائتلاف جهاني عليه تروريسم براي صلح عالانه» در 24 و25 ارديبهشت سال جاري در تهران برگزار گرديد.

اجراي دو کنفرانس بين المللي در فاصله کم از يکديگر که در اولي برخي افراد علمي ومطلع سياسي حقوقي حضور داشتندو در دومي بسياري از مقامات دولتي کشورها حضور دارند نشان از دغدغه هاي جدي در کشورمان در قبال مقوله مبارزه با تروريسم دارد ومي تواند پيام هاي مهمي براي مخاطبان جهاني دربرداشته باشد.

پيرو نشست قبلي در ارديبهشت ماه نيز ستون «به سوي عدالت» تاملي بر مقوله مبارزه با تروريسم براي دومين بار طي ماههاي گذشته انجام داد واينک به بهانه اجلاس اخير به نظر مي رسد برخي نکات مهم ديگررا مي توان مورد توجه قرار داد با اين اميد که مجموعه اين بحث ها ونظرها زمينه تقويت مبارزه با تروريسم و جهان عاري از خشونت را فراهم آورد.‏

1- در پيام رهبر معظم انقلاب سه نکته مهم وجود دارد اول اينکه جمهوري اسلامي ايران مبارزه با تروريسم را بنا به اعتقاد ديني يک تعهد تخلف ناپذير مي داند. دوم اينکه ايران قرباني تروريسم است واز ناحيه عملکرد تروريست ها تاکنون شهروندان بسياري از جمله برخي از مسئولين عالي کشوري رااز دست داده است، سوم اينکه جمهوري اسلامي ايران سو استفاده برخي قدرت ها در گزينشي برخورد کردن با مفاهيم تروريسم وعملکرد جانبدارانه آنها از برخي تروريست ها را يکي از مهم ترين آفات فعلي جهان در مبارزه با تروريسم مي داند واز همين رو تاکيد دارد که تعريف تروريسم دقيق وبدون تحميل ديدگاه دول قدرت طلب انجام پذيرد. متن سخنراني رئيس جمهور نيز دقيق تهيه شده و حاوي نکات مهمي بود خصوصا که برخي گزاره ها خيلي کوتاه وليست شده بيان شده بود تا درصد اجماع مخاطبان بر نظرات مطروحه راحت تر تامين شود.

با لحاظ اين ديدگاه ها اولين پرسش قابل طرح اين است که چرا عليرغم تاکيد مکرر مقامات ايراني بر نفي تروريسم هم چنان در سطح جهاني برخي ادعاهاي منفي عليه جمهوري اسلامي مطرح مي شود؟پاسخ اين سئوال توضيح مفصلي دارد وعوامل مختلفي را مي توان مورد بررسي قرار داد.

يکي از عوامل مهم در اين حيطه رسانه ها هستند. رسانه ها در سطح جهاني طيف گسترده اي را شامل مي شوند که از حيث کميّت عمدتا رسانه هاي بزرگ وگسترده در اختيار قدرت هاي غربي هستند.

اين رسانه ها افکار عمومي طيف زيادي از مردم جهان را شکل مي دهند ورسانه هاي بسياري رادر مناطق مختلف جهان تحت تاثير خود قرار دارند تا به نحوي دنباله رو يا مروج ديدگاههاي آنان باشند.

از جمله مواردي که اين رسانه ها مخاطب بيشتري را به خود جلب کرده اند ادعاي برخورد آزادانه آنان با مسائل مختلف ودوري از سانسور و محدوديت خبري است. اما واقعيت اين را نشان نمي دهد. واقعيت ها نشان مي دهد که رسانه هاي در خدمت قدرتها بيشترين سانسور وتحريف را در جهت خواسته هاي خود در سطح جهاني انجام مي دهند.

عملکرد رسانه هاي مزبور به اين نحو است که اگر قرار باشد هدفي را مذموم جلوه دهند به اشکال مختلف آن را خراب جلوه و منفي ارائه مي دهند و اگر قرا باشد پديده ناپسندي را زيبا جلوه دهند از هر هنري براي اين هدف بهره مي گيرند.

نتيجه اين اقدامات آن شده که در مقوله مبارزه با تروريسم، رسانه هاي مزبور نوعي خفقان را در سطح جهاني تثبيت کرده اند که اگر کسي خارج از چارچوبهاي آنان قرار باشد حتي اطلاع رساني انجام دهد بايد منتظر هو شدن وانواع فشارها باشد.

در گفتمان اين رسانه ها ،مردمي که در مقابل قدرتهاي زورگو به دفاع از سرزمين يا ناموس يا دين خود بر مي خيزند براحتي ممکن است برچسب تروريست به آنها بچسبد وهمين امر کافي است که با انواع محروميتها وفشارها روبرو شوند.

بسياري از ناظران مطلع بر اين باورند که همين اقدامات باعث شده که مسلمانان در برخي کشورهاي اروپائي يا امريکا يا مناطق ديگر تحت نفوذ غربي ها، هدف رفتارهاي تبعيض آميز و محروميت هاي مختلف قرار گيرند.

با درک اين مشکل به نظر مي رسد در مبارزه با تروريسم تمرکز جدي بر تقش رسانه ها بايد به عمل آورد ودائما ادبيات و برنامه ها و تحليل رسانه هاي در خدمت قدرتها را مورد نقد وارزيابي مستند قرار داد تا امکان شکل دهي افکار عمومي جهانيان از سوي آنها روز به روز کمتر شود.

هم چنين لازم است رسانه هاي مستقل وقدرتمند وحرفه اي در کشورهاي مختلف از جمله کشورهاي اسلامي توسعه يابد تا هر يک از اين رسانه ها در شکستن فضاي تحميلي رسانه هاي در خدمت قدرتها و جذب مخاطب سهمي قابل توجه ايفا کنند.اين مقوله قطعا يکي از عرصه هاي مهم مبارزه با تروريسم است که نبايد از آن غافل ماند.‏

2- در سطح جهاني عليرغم اختلاف نظرهائي که در مورد تعريف جامع تروريسم وجود دارد وعليرغم اختلافاتي که در مصاديق تروريسم ويا تشخيص وتفکيک مصاديق جنبش هاي رهائي طلب از تروريستها وجود دارد ، اين واقعيت را نمي توان ناديده گرفت که اسناد مهمي در سطح جهاني به تصويب همه دولت ها رسيده که چارچوبه مهمي در شناسايي مصاديق تروريسم در جهان امروز در اختيار همگان قرار مي دهد.

جمهوري اسلامي ايران به اکثر اسناد ياد شده پيوسته است.به نظر مي رسد تلاش براي اجراي جدي و بدون تبعيض اين اسناد بايد يک دغدغه همگاني درفعاليتهاي مربوط به مبارزه با تروريسم باشد.

لازم نيست اسنادي که با طي چند دهه تلاش وگفتگو بين دولت ها به تصويب رسيده و برابر آنها مثلا هواپيماربائي اقدامي تروريستي است، حمله به هواپيما يا کشتي غير نظامي اقدامي تروريستي است، بهره مندي از برخي سلاح هاي کشتار جمعي عليه غير نظاميان با وجود شرائط معين اقدامي تروريستي است و مواردي از اين قبيل دست کم گرفته شود وبرخي بي جهت خود را مشغول کنند که دوباره از صفر شروع کنيم يا اينکه مي توان طرح کاملا متفاوت براي جهان ارائه کرد.در اين راستا اهتمام لازم بايد بر جلوگيري از عدم اجراي اسناد ياد شده و نفي برخورد گزينشي وغير منطبق با مفاد اسناد جهاني مبارزه با تروريسم باشد.در اين مسير همه دولت ها نيازمند همکاري با ديگر کشورها هستند وتقويت روحيه همکاري وهمياري در سطح بين المللي، ضروري واقدامي کليدي است.‏

سخن آخر:‏
مبارزه با تروريسم ابعاد مختلفي داردکه از هيچ يک از آنها نمي توان غافل ماند.براي موفقيت در ابعاد حقوقي دو اقدام زير ساختي مورد نياز جدي است. اول تضعيف جبهه رسانه اي در خدمت زر و زور وتزوير تا يکسري کليشه ها مفروض بحث هاي حقوقي قرار نگيرد ودوم تقويت نقاط اشتراک بين همه دولت ها وملت ها در مقوله مبارزه با تروريسم تا به جاي تاکيد بر اختلاف نظرها بتوان مبتني بر اشتراکات جلوي بسياري از خلاف ها را گرفت واجازه نداد که برخي تروريست ها از همين نقاط اختلاف بين دولتها براي استمرار حيات ننگين خود بهره مند شوند. اگر مي خواهيم در سطح جهاني همکاري وهمدلي براي مبارزه با تروريسم ونفي خشونت ودشمني را تقويت کنيم قطعا بايد از سطح داخلي شروع کنيم.

هر چه تمرين محبت وهمدلي در سطح داخلي کشوري خوب و قابل ارائه باشد در سطح جهاني نيز مخاطبان بيشتري جذب فراخوان دوستي وصلح ونفي زورگوئي خواهند شد وهر چه بالعکس، فضاي دشمني وکينه در سطح داخلي کشوري بسط يابد تقاضاهاي همدلي وهمکاري در سطح جهاني جدي گرفته نخواهد شد.به اميد گسترش دوستي ها ومحبتها ونفي رفتارهاي خلاف اصول و ارزشهاي الهي.‏
 
دنياي اقتصاد:اقتصاد در چهارراه «سرگردانی»

اقتصاد در چهارراه «سرگردانی» سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دکتر سید احمد میرمطهری است كه در آن مي خوانيد:

«اعتمادزايی» یکی از مهم‌ترین الزامات وجود ثبات در سیاست‌های اقتصادی به ویژه سیاست‌های پولی است. برای مراعات این الزام، بانک مرکزی به عنوان نهاد حافظ ارزش پول ملی، ثبات‌دهنده به بخش مالی و ناظر بر نهادهای مالی باید سیاست‌های با ثبات‌، مستمر‌ و پایایی را دنبال کند که اعتماد عمومی‌به سیاست اقتصادی به عنوان یک سرمایه اجتماعی در سطح حداکثر شکل بگیرد.

افزون براین‌، صرفنظر از اینکه چه سیاستی دنبال می‌شود، «حفظ رویه» از اهمیت بیشتری برخوردار است. با این مقدمه باید دانست معضلی که سیاست‌گذار پولی در سه ماه اخیر با آن روبه‌رو شده، تغییرات لحظه‌ای در «سیاست»‌ها و «رویه»‌ها است.

آمار‌های اقتصادی و برآوردهای تکمیلی حاکی از گذشتن حجم نقدینگی از مرز سیصد هزار میلیارد تومان است که در خوش‌بینانه‌ترین محاسبه، این رقم بیش از پنجاه درصد حجم تولید ناخالص داخلي است. این نسبت برای اقتصاد ایران، بسیار هشداردهنده است. از همه مهم‌تر، وجود نقدینگی سرگردان است که براساس برخی برآوردها، حدود شصت هزار میلیارد تومان برآورد می‌شود.

این رقم سهمی‌ حدود 20 درصد کل حجم نقدینگی را دارد. بانک مرکزی در شروع سال تقویمی‌ جدید قاعدتا باید می‌دانست که حجم نقدینگی به چه حدی رسیده است و از آن مهم‌تر اینکه روند رشد آن چقدر است؟ و پرسش ‌های دیگر.اما با وجود آگاهی از این موضوع، چرا در بسته پولی نظارتی خود ترتیبی اتخاذ کرد تا سود سپرده‌های بانکی تقلیل یابد و احتمالا این سپرده‌ها از بانک‌ها خارج و به نقدینگی سرگردان اضافه شود؟ این موضوع جای تامل دارد!

مسیریابی حرکت نقدینگی موسوم به سرگردان برای مقابله با بحران‌های آتی اقتصاد‌، مهم‌ترین وظیفه دستگاه‌ های سیاست‌گذاری کلان اقتصاد است‌، ولی اتفاقات اقتصادی سه ماه گذشته موید ناکامی ‌این دستگاه‌ها در اتخاذ سیاستی درست در این زمینه است.

در دسترس‌ترین بازار برای حضور نقدینگی سرگردان‌، ابتدا بورس اوراق بهادار بود که نوسانات جدی در این بازار ایجاد کرد، سپس نقدینگی به سمت بازار طلا رفت. دست آخر، نقدینگی به بازار ارز هجوم آورد و از آنجایی که بانک مرکزی مدیریتی با هدف ثبات‌بخشی بازار ارز را در دستور کار خود نداشت، از یک‌سو، نظام چند نرخی یا حداقل دو نرخی را به وجود آورد و از سوی دیگر، استمرار مهم‌ترین وظیفه بانک مرکزی یعنی حفظ ارزش پول ملی را خدشه‌دار کرد.

تنها سیاست مالی سه ماهه اخیر نیز اخذ مالیات بر ارزش افزوده سکه بود که آن هم به جای آنکه چاره‌ساز شود، تبدیل به محل مناقشه میان سازمان مالیاتی و بانک مرکزی شد. نقش بسیار مهم سیاست‌های نرخ سود سپرده‌ها و نرخ تسهیلات در مجموعه سیاست‌های اقتصادی کاملا روشن است. بی‌گمان در فرآیندهای اصلاح ساختار اقتصادی‌، مدیریت این نرخ، یکی از ابزارهای کلیدی و اصلی در تحقق هدف‌های اقتصادی محسوب می‌شود.

اقدام اخیر بانک مرکزی در طرح مجدد بسته پولی نظارتی در شورای پول و اعتبار در ارتباط با تجدیدنظر نرخ سود بانکی، اگر چه به شکست انجامید، اما روشن ساخت که برون داد این بسته، از برآیند چانه‌زنی سیاسی است.

از سویی، کوشش‌های مجدد‌، اما دیرهنگام بانک مرکزی برای به نظم کشاندن فعالیت بازار پول، پس از هجوم سیل نقدینگی مشهود است، اما چانه‌زنی سیاسی ابزار نرخ سود بانکی را از بانک مرکزی گرفته است.

مروری بر وضع موجود نشان می‌دهد که اعتماد به سیاست‌های اقتصادی همچنان مساله روز فضای کسب‌وکار است؛ چرا که برای کنترل تورم و نقدینگی، «ابزار اصلاح نرخ سود بانکی» لازم است که در دست نیست یا از سوی دیگر، برخی بر این باورند که برای خروج از شرایط رکودی، کاهش نرخ سود موثر است و می‌تواند رونق بیشتری به کسب‌و‌کار دهد که آن هم منتقدان سرسخت خود را دارد.

نرخ ارز هم که وعده داده شده بود، با حذف صفر‌ها یک ریال برابر یک دلار می‌شود، با سياست‌گذاري‌هاي مبهمي مواجه بوده که تا مدتی آثار مخرب خود را بر جای خواهد گذاشت.

اگر به همه این تغییرات‌، تغییر قیمت‌های حامل‌های انرژی‌، کاهش حجم سرمایه‌گذاری‌ها‌، شرایط نامساعد واحدهای تولیدی کشور و دغدغه اشتغال اضافه شود، آنگاه ملاحظه خواهد شد که واقعا اقتصاد ایران در «چهارراه چه کنم» یا «سرگردانی» قرار دارد.

خروج از این وضع فقط و فقط نیازمند بازگشت به برنامه‌، حرکت در چارچوب کلیات آن و همراهی با تغییرات جدی در ساختار مدیریت اقتصادی مقدور است.


ارسال به دوستان
وبگردی