۲۱ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۱ آذر ۱۴۰۴ - ۱۹:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۲۴۹۴۶
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۶ - ۰۷-۰۵-۱۳۹۱
کد ۲۲۴۹۴۶
انتشار: ۰۸:۳۶ - ۰۷-۰۵-۱۳۹۱

چقدر به هم بدهکاریم؟

ایستاده‌ام توی صف ساندویچی که ناهار امروزم را سرپایی و در اسرع وقت بخورم و برگردم شرکت. از مواقعی که خوردن، فقط برای سیر شدن است و قرار نیست از آن چیزی که می‌جوی و می‌بلعی لذت ببری، بیزارم. به اعتقاد من حتی وقتی درب باک ماشین را باز می‌کنی تا معده‌اش را از بنزین پر کنی، ماشین چنان لذتی می‌برد و چنان کیفی می‌کند که اگر می‌توانست چیزی بگوید، حداقلش یک "آخیش!" یا "به به!" بود. حالا من ایستاده‌ام توی صف ساندویچی،‌ فقط برای این که خودم را سیر کنم و بدون آخیش و به به برگردم سر کارم.

نوبتم که می‌شود فروشنده با لبخندی که صورتش را دوست داشتنی کرده سفارش غذا را می‌گیرد و بدون آن که قبضی دستم بدهد می‌رود سراغ نفر بعدی. می‌ایستم کنار، زیر سایهء یک درخت و به جمعیتی که جلوی این اغذیه فروشی کوچک جمع شده‌اند نگاه می‌کنم، که آیا اینها هم مثل من فقط برای سیر شدن آمده‌اند یا واقعا از خوردن یک ساندویچ معمولی لذت می‌برند. آقای فروشندهء خندان صدایم می‌کنم و غذایم را می‌دهد، بدون آن که حرفی از پول بزند.

با عجله غذا را، سرپا و زیر همان درخت، می‌خورم. انگار که قرار است برگردم شرکت و شاتل هوا کنم، انگار که اگر چند دقیقه دیر برسم کل پروژه‌های این مملکت از خواب بیدار و بعدش به اغما می‌روند. می‌روم روبروی آقای فروشندهء خندان که در آن شلوغی فهرست غذا به همراه اضافاتی که خورده‌ام را به خاطر سپرده است. می‌شود ٧٢٠٠ تومان. یک ١٠ هزار تومانی می‌دهم و منتظر باقی پولم می‌شوم. ٣٠٠٠ هزار تومان بر می‌گرداند. می‌گویم ٢٠٠ تومانی ندارم. می‌گوید اندازهء ٢٠٠ تومان لبخند بزن! خنده‌ام می‌گیرد. خنده‌اش می‌گیرد و می‌گوید: "این که بیشتر شد. حالا من ١٠٠ به شما بدهکارم!" تشکر و خداحافظی می‌کنم و موقع رفتن با او دست می‌دهم.

انگار هنوز هم از این آدم‌ها پیدا می‌شوند، آدم‌هایی که هنوز معتقدند لبخند زدن زیبا و لبخند گرفتن ارزشمند است. لبخند زنان دستانم را می‌کنم توی جیبم و آهسته به سمت شرکت بر می‌گردم و توی راه بازگشت آرام زیر لب می‌گویم: "آخیش! به به!"
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
برچسب ها: داستان کوتاه
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۳۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۷
3
196
يك لبخند هم بر لب من نشست. آخيش !
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۷
2
98
خدایی روزهای با لبخند بهترین روزهاست
ناشناس
Germany
۱۲:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۷
5
72
چه خوب چه لبخند شیرینی اخلاق من هم عین اخلاق همان فروشنده است . باور نمی کنید بیایید یک ساندویچ با لبخند مهمانتان کنم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۷
9
128
مرد حسابي جوجه كباب مي خوردي كه ارزونتر مي شد
باستان‌شناسان شواهدی را از محل دفن «بابا نوئل» آشکار کردند در این نقطه از جغرافیا کله‌پاچه گوزن و شتر می‌خورند اساطیر ایران: ایندره یا ایندرا؛ منظور از مازندران در شاهنامه کجاست؟ ۷۰ سال پیش؛ همه ایران نگران: آذربایجان اعلام خودمختاری کرد، قزاق‌ها در زنجان سنگر گرفتند! این سلبریتی‌ها در لیست سیاه فراری قرار دارند و هرگز نمی‌توانند از این شرکت ماشین بخرند! خاطرات ناصرالدین‌شاه: شمشیر جهان‌گشا را هم گفتم در ضریح حضرت علی(ع) بگذارند ۶ عادتی که بیش‌فکری را به حداقل می‌رسانند و به شما اعتمادبه‌نفس می‌دهند ۷ تمدن که اهرام باستانی را ساختند؛ چرا سازه‌های سنگی غول‌پیکر با ستارگان همسو بودند؟ لقمه کردن موش در محضر شاه! / نام آشپز شاه روی یک بازارچه راهنمای کامل حذف اکانت تلگرام طرز تهیه سوپ گوجه با پنیر ۵ جایگزین سالم برای کره نقش قند در ایجاد تیرگی و لک صورت کشتی تفریحی ، مربوط به مصر باستان در عمق 7 متری دریا کشف شد گودال جمجمه‌ ها ؛ جایی که 4 هزار سال قبل سرهای مردان قربانی دفن شد