۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۳۳۵۰
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۲ - ۲۱-۰۵-۱۳۸۶
کد ۲۳۳۵۰
انتشار: ۱۳:۳۲ - ۲۱-۰۵-۱۳۸۶

جنايت هولناك درلاهيجان

مهناز كه تصور مى كرد شوهرش قصد دارد با بنزين او را به آتش بكشد، بلافاصله به طرف جاده فرار كرد. اما ناگهان در اثر سوختگى شديد بى حال روى زمين افتاد. همان موقع غلام براى پايان دادن به زندگى همسرش ماشين را روشن كرد و به طرف او حمله ور شد.

 

شوهر كلاهبردار وقتى با دادخواست طلاق همسرش روبه رو شد، با پاشيدن اسيد، زن جوانش را سوزاند.اين ماجرا، زمانى رخ داد كه زن جوان همراه شوهر و ۲ دختر خردسالش در كنار جاده لاهيجان خوابيده بود.

قربانى كه مهناز نام دارد، ۳۸ بهار از زندگى اش مى گذرد. او با بدنى باند پيچى شده روى تخت بيمارستان شهيد زارع شهرستان سارى بسترى است.كابوس هاى ۱۷ سال زندگى مشترك دردناك با همسرش لحظه اى رهايش نمى كند. هنوز باور ندارد، از سوى مردى كه ۱۷ سال زير يك سقف زندگى كرده، مورد چنين انتقامجويى خصمانه اى قرار گرفته باشد. 
 
او در عين حال به زندگى ۲ دختر ۸ و ۱۲ ساله اش مى انديشد كه از اين به بعد، آنها چگونه زندگى خواهند كرد.او لحظه اى آرام و قرار ندارد. به خاطر پاشيدن اسيد به بدن و چهره اش سوزش و درد جانكاهى تمام وجودش را فراگرفته است. در حالى كه بغض گلويش را فشرده سرش را به سوى خواهرش بر مى گرداند.

خواهر مهناز با صداى بغض آلودى به او مى گويد؛ گروه حوادث روزنامه ايران به ديدارت آمده اند. مهناز كه به سختى حرف مى زند، از خواهرش مى خواهد جزئيات زندگى و ماجراى هولناك اسيد پاشى را براى خبرنگاران بازگو كند.

خواهر مهناز براى ما مى گويد: خانواده ما و خانواده شوهرخواهرم - غلام - در لاهيجان زندگى مى كنند.۱۷ سال قبل غلام و خانواده اش به خواستگارى خواهرم «مهناز» آمدند. آن زمان شوهرخواهرم خود را تاجر برنج معرفى كرده بود. خانواده ما به دليل اين كه خانواده او را مى شناختند بدون انجام تحقيقات لازم جواب مثبت دادند.

مدتى پس از ازدواج مشخص شد كه شوهر خواهرم بى كار است بعد هم براى اين كه رازش نزد خانواده ما فاش نشود خواهرم را براى ادامه زندگى به شهر ديگرى برد. از آن زمان او آزار و اذيت هاى خود را نسبت به خواهرم شروع كرد.هر شب شمارى از دوستان ناباب خود را به خانه مى آورد و از خواهرم مى خواست تا از ميهمانانش پذيرايى كند. وقتى خواهرم اعتراض مى كرد او را به باد كتك مى گرفت.پس از مدتى خواهرم به تصور اين كه با آمدن بچه اخلاق شوهرش تغيير خواهد كرد، صاحب بچه شد.

با اين كه آنها صاحب ۲ دختر بودند، اما آزار و اذيت ها و خوشگذرانى هاى غلام هر روز بيشتر مى شد تا اين كه مهناز دريافت شوهرش تحت عنوان تاجر برنج از افراد بسيارى كلاهبردارى كرده و پليس در تعقيب اوست. از اين رو تصميم گرفت براى نجات خود و ۲ دختر خردسالش از همسرش جدا شود. بنابراين زمانى كه غلام به اتهام كلاهبردارى در زندان بود، فرصت يافت تا به خواسته اش برسد و از اين زندگى جهنمى نجات پيدا كند.بنابراين وقتى دانست غلام به ۵ سال زندان محكوم شده است به دادگاه خانواده مراجعه كرد و دادخواست طلاق خود را تسليم كرد. وقتى نامه احضاريه دادگاه به دست شوهرش در زندان رسيد، او خشمگين و عصبانى شد. به همين خاطر چند بار سعى كرد همسرش را از طلاق منصرف كند. اما خواهرم در تصميم خود جدى بود، غافل از اين كه آن مرد براى خواهرم نقشه شومى كشيده است. پس از مدتى غلام با سپردن وثيقه از زندان آزاد شد و به اتفاق دوستانش به خانه رفت و مهناز را به باد كتك گرفت كه در جريان اين درگيرى خواهرم از ناحيه مچ دست دچار آسيب جدى شد.

بعد از آن غلام با چرب زبانى هايش سعى كرد تا مهناز را فريب دهد تا او شكايت نكند. به همين خاطر با التماس به او گفت: من به بچه ها قول دادم پس از آزادى آنها را به دريا ببرم. بدين ترتيب از خواهرم خواست تا در اين سفر آنان را همراهى كند و بعد از بازگشت از هم جدا شوند.مهناز نيز قبول كرد و بعدازظهر روز ۲۲ تير همراه او و فرزندانش به سمت لاهيجان به راه افتاد.وقتى آنها سوار بر خودروى شخصى به شهرستان لنگرود رسيدند غلام به بهانه اين كه كارت بنزين خود را نياورده است، از همسر و فرزندانش خواست چند دقيقه اى كنار دريا به انتظار بايستند تا او بنزين تهيه كند. سپس خود پاى پياده به راه افتاد و دقايقى بعد با يك گالن ۱۰ ليترى كه در آن مايع قرمزرنگى وجود داشت، برگشت.سپس غلام همراه خانواده اش با خودروى پيكان به سمت لاهيجان به راه افتاد.در ميانه راه غلام فرزندانش را به شهر بازى برد.

همزمان با تاريكى هوا او از خانواده اش خواست تا شب را در شهر بازى بخوابند.اما مهناز مخالفت كرد و بدين ترتيب شبانه به راه افتادند. تا اينكه، بعد از طى مسافتى غلام به بهانه اينكه خسته شده و قادر به رانندگى نيست، در كنار جاده توقف كرد. وقتى مهناز و فرزندانش كنار جاده به خواب رفته بودند، ناگهان مرد خشمگين نيمه هاى شب گالن اسيد را به روى همسرش پاشيد. مهناز كه تصور مى كرد شوهرش قصد دارد با بنزين او را به آتش بكشد، بلافاصله به طرف جاده فرار كرد. اما ناگهان در اثر سوختگى شديد بى حال روى زمين افتاد. همان موقع غلام براى پايان دادن به زندگى همسرش ماشين را روشن كرد و به طرف او حمله ور شد.فرزندان مهناز كه با فريادهاى مادرشان از موضوع باخبر شده بودند، بلافاصله مادر را در آغوش گرفتند و التماس كنان، از پدر خواستند تا به مادرشان رحم كند. از اين رو غلام با صرف نظر از قتل مهناز بلافاصله از آنجا گريخت.

اين در حالى بود كه اسيد روى لباس مهناز به قسمتى از بدن ۲ دخترش كه او رادر آغوش گرفته بودند نيز آسيب رساند.

بدين ترتيب مهناز و فرزندانش نيمه هاى شب توسط چند رهگذر به بيمارستانى در شهرستان لاهيجان منتقل شدند. اما به دليل شدت سوختگى او بلافاصله به بيمارستان شهيد زارع سارى انتقال دادند و تحت ۴ عمل جراحى موفقيت آميز قرار گرفت. اما همچنان او در بيمارستان بسترى است و قرار است تحت چند عمل جراحى ديگر قرار گيرد.

خواهر مهناز در حالى كه نگران سرنوشت خواهر و خواهرزاده هايش است ادامه داد: خواهرم روحيه خوبى دارد. اما شوهرش پيوسته و تلفنى تماس مى گيرد و مهناز و فرزندانش را تهديد به مرگ مى كند. حال آن كه وقتى براى شكايت به كلانترى رفتيم، مأموران اظهار داشتند كه خواهرم بايد شخصاً به كلانترى مراجعه و شكايت كند. اما هم اكنون با وضعيت او اين كار غيرممكن است.

مهناز نيز در گفت وگو با خبرنگار ما، در حالى كه به شدت نگران وضع آينده خود و فرزندانش است درباره اين حادثه گفت: همسرم مرد شكاك و بدبينى بود و همواره بر سر اين موضوع با من درگيرى داشت.

سرانجام هم مرا در آتش خشم و خودخواهى هايش سوزاند. او در حالى كه به شدت نگرا ن سرنوشت ۲ دختر خردسال و سرنوشت مبهم خود است از مسئولان قضايى و انتظامى استان گيلان خواست تا هر چه سريع تر شوهر فرارى اش را شناسايى و به سزاى اعمالش برسانند.

 

ارسال به دوستان
وبگردی